غبار روبی از حقایق
اتحاد شوروی و روسیه سرمایهداری کنونی
ایگور کوزمیچ لیگاچف
مترجم ا. م. شیری
مقدمه
قرن گذشته میلادی چهار حادثه عظیم در تاریخ بشری به ثبت رسانده است که هر یک در نوع خود بینظیر بود. جنگ اول جهانی، انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، جنگ دوم جهانی، تخریب اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی.
جنگ اول جهانی مهیبترین جنگی بود که تاریخ تا آن زمان به یاد داشت. حدود ۱۰ میلیون نفر فقط در جبهههای جنگ کشته شدند. به اضافه میلیونها زخمی و خرابیهای بیشمار.
از خاکستر جنگ اول جهانی، انقلاب سوسیالیستی اکتبر در روسیه قد برافراشت و برای اولین بار در تاریخ بشر حکومتی بنیان گذاری شد که راه رهائی زحمتکشان از استثمار را نوید داد. حکومت شوراها در مدت ۲۴ سال راهی را طی کرد که کشورهای سرمایهداری در مدت بیش از ۳۰۰ سال رفته بودند.
با سر بلند کردن فاشیسم در اروپا و میلیتاریسم ژاپن یک بار دیگر امپریالیسم، برای تقسیم مجدد جهان و در عین حال نابود کردن کشور شوراها، دست به جنگی زد که بیش از ۶۰ میلیون کشته بر جای گذاشت. تنها سهم کشور اتحاد شوروی از عفریت جنگ ضد بشری فاشیستها ۲۷ میلیون نفر بود.
پیروزی بر فاشیسم و میلیتاریسم ژاپن نه تنها سایه شوم جنگ و خونریزی را از کل جهان زدود، بلکه، برای اولین بار سیستم کشورهای سوسیالیستی جهانی به وجود آمد. متعاقب آن، استقلال کشورهای مستعمره آسیائی و آفریقائی از زیر یوغ کشورهای استعماری بود.
وجود کشور شوراها و دیگر کشورهای سوسیالیستی مانع بزرگی بود تا امپریالیستها یکه تاز میدان باشند. در عمر۷۰ ساله اتحاد شوروی ۲۵ سال این کشور درگیر جنگهائی بود که امپریالیستهای جهانی به این کشور تحمیل کردند. نحوه کارزار مبارزه با کشور شوراها فقط به جبهههای جنگ منحصر نبود. متجاوزین از روشهای دیگری نیز مانند ترور شخصیتهای کارآمد، استفاده از دسیسههای گوناگون، از آن جمله، جاسوسی، خرابکاریهای اقتصادی، مسابقه تسلیحاتی تا سطح کهکشانها… و در نهایت به اتکاء عوامل داخلی خود نابودی سیستمیکه صلح و آرامش را در برخی از مناطق جهان به ارمغان آورده بود.
تخریب اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی یکی از فاجعهبارترین حوادث تاریخ بشر است. تا به حال آمار دقیق و روشنی از تلفات و خانه خرابیهای این فاجعه عظیم منتشر نشده است. کافی است نگاهی گذرا به جدائی کشورها، مهاجرت و جا به جائی جمعیتهای میلیونی، کاهش جمعیت در کشورهای سوسیالیستی سابق، خصوصا روسیه فدراتیو، بالا رفتن آمار اعتیاد به مواد مخدر و الکل، باز شدن بازارهای مواد مخدر و مرگهای ناشی از آن، جنگهای بالکان، عراق، افغانستان، لیبی، سوریه و دیگر کشورهای آفریقائی که در تب جنگ هم چنان میسوزند.
باید۲۰ سال از نابودی اتحاد شوروی می گذشت تا بشریت سرابی را که امپریالیسم به جای بهشت وعده داده بود، بشناسد. در توضیحات و تفسیرهائی که در باره ۲۰ سال گذشته از طرف نوسندگان بیطرف و یا احزاب کمونیستی و کارگری داه شده، هنوز ورقی از یک کتاب قطور است که در جهان انعکاس لازمه را نیافته است. اما چه تاریخی گویاتر از زندگی خود انسانها و تجاربی که به دست آورده و میآورند.
غبارروبی از گذشته و درسگیری از آن در مقام نخست به عهده احزاب کمونیستی و کارگری است. در این زمینه تا به حال حزب کمونیست روسیه گامهای بلندی برداشته است که قابل تقدیر است. اما این گامها در آن حدی نیستند که تبدیل به کارزاری جهانی شوند. بازنگریها و پاک کردن گرد و غبارهائی که دستگاههای دروغ پراکنی غرب بر روی واقعیتهای تاریخی افشانده است، کاری است بس عظیم و با اهمیت. کتاب حاضر، تألیف ایگور کوزمیچ لیگاچوف، یکی از چهرههای برجسته رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی و حزب کمونیست روسیه، حاوی مطالب بسیار ارزشمند و قابل تاملی است، که بخشی از واقعیتهای اتحاد شوروی و روسیه امروزی توصیف میکند.
آن چه به درسگیری و غبارروبی از گذشته برمیگردد، متاسفانه، فارسی زبانان و از آن جمله، هموطنان ایرانی ما هنوز نیم گامی هم برنداشتهاند. هر چند، گاه گاه این جا و آنجا مطالبی نوشته و یا ترجمه شده است. اما هنوز گام جدی در این زمینه برداشته نشده است.
رفیق عزیز و زحمتکش ما ابراهیم شیری شاید بشود گفت اولین کسی است که با همه دردها و مرارتهائی که با آن دست به گریبان است، آستینها را بالا زده و ترجمههای درخوری را در سالهای اخیر در معرض دید فارسی زبانان قرار داده است. عشق و پایبندی عزیز ما شیری به آرمانهای سوسیالیستی در خور ستایش هستند. ترجمههای روان او نشان از آن دارند که هدف نه بازی با کلمات، بلکه، تفهیم مطلب به خواننده است.
ترجمه این کتاب از روسی به فارسی، نمونهای است از زحمات با ارزش او و درخور سپاس.
با وامی از صمد بهرنگی که شعلهای را در پهنه ایران برافروخت و خود چه زود خاموش شد که:
«هر نوری هر چقدر ناچیز باشد، بالاخره روشنائی است» (عروسک سخنگو).
امیدواریم دوستان و رفقای دیگری که علاقمند به مسائل انسانی و اجتماعی با ایدههای سوسیالیستی هستند، وارد میدان شوند و به سهم خود خشتی روی خشت گذاشته و دست به روشنگری بزنند. دست شیری عزیز بی بلا.
اسفندیار صادق زاده
پیشگفتار نویسنده
حاکمیت اولیگارشی- نیمه تئوکراتها، بوروکراتهای دولتی دست به اقداماتی میزنند تا سیمای گذشته شوروی را بدنام و بیاعتبار جلوه دهند- دوران سازندگی و پیشرفتهای فوقالعاده عظیم، گذشته روشن و بهبود مداوم سطح زندگی مردم را از حافظه تودهها پاک سازند.
طبیعیتا، بخودی خود این سئوال مطرح میشود که ،هدف از همه این اقدامات چیست؟ این کار برای آنها بدان جهت لازم است که بر گرده زحمتکشان بنشینند، به استثمار و چپاول آنها ادامه دهند، مایملک غصب شده مردم را در دستان گروههای مرکب از اولیگارشها، نیمه تئوکراتها و مقامات دولتی متمرکز نمایند و دستاوردهای سوسیالیسم را مدفون سازند.
امروز مثل همیشه، صدای رسای نویسنده بزرگ شوروی، گئورگی ماکسیماوویچ ماکاروف، از زبان قهرمان او، ماتوئیا استروگاوف- بلشویک، قهرمان رمانش «استروگاوفها» که در جریان جنگ داخلی میگفت: «تا کی بیلیاقتها- اراذل و اوباش مردم ما را لگدمال خواهند کرد، روح شریف آن را به تمسخر خواهند گرفت، انگیزه نجیب آن را از بین برده و چشمه الهامبخشاش را کور خواهند کرد»، همچنان طنینانداز است.
چقدر دموکراتهای دروغین واوباشان سیاسی- وازدهها و ریاکاران- مردم ما را به استهزاء میگیرند. اینها، در مورد خلقهای شوروی، حاکمیت شوراها و حزب کمونیست اتحاد شوروی افسانههای دروغین ساختند ولی، به مصداق این مثل معروف «دروغ روی پا می ایستد ولی، هرگز راه نمیرود».
و به بویژه دروغهائی در باره:
ــ بیاهمیت نشان دادن و پائین آوردن نقش انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، درگیر کردن بلشویکها در جنگ داخلی و «ترور سرخ»؛
ــ «جنایت کمونیسم» و پاک کردن رد پای خونین سرمایهداری؛
ــ اینکه گویا رهبری شوروی، کار دفاع از شوروی در مقابل تجاوزگران فاشیسم را تدارک ندید؛
ــ رسوائی «دوران رکود»؛
ــ ناتوانی پانزدهمین برنامه پنج ساله تامین مسکن شوروی (سالهای١٩۸٦ـ٢٠٠٠)؛
ــ رفتار «بربر منشانه» بلشویکها و حاکمیت شوروی در برخورد با دین؛
ــ این که رهبری شوروی واقعیتهای پیرامون حادثه انفجار نیروگاه اتمی چئرنوبل را مخفی کـرد و نیز تدابیر کافی برای از میان برداشتن پیامدهای ناشی از آن اتخاذ ننمود؛
ــ «زیانبار بودن» مبارزه با مشروبخواری در زمان شوروی؛
ــ کالخوزها و ساوخوزها، در مورد «صادرات غله» و «خودکفائی مواد غذائی» روسیه کنونی.
کتاب با بخشی تحت عنوان تاکتیکهای حزب حاکم سرمایه و استراتژی حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه پایان مییابد.
هدف از رواج بدخواهی و دروغگوئی در مورد تاریخ دوره شوروی این بود که اعتماد به نیرو و توان خود برای بازگشت به سوسیالیسم را از ذهن مردم پاک کنند.
مهم این است که اذهان مردم از افتراهای ضد شوروی پاک شود. بدون تغییر در آگاهی اجتماعی، نمیتوان مردم کشور را از فقر و بدبختی عمومی نجات داد و در شرایط بیحقوقی او، حاکمیت شوراها را برقرار ساخت.
باید توجه داشت که «آفت ــ بوستان را، زنگ زدگی ــ آهن را، و دروغ ــ روح را تخریب میکند» (آ. پ. چخوف) زیرا، بسیار اتفاق افتاده است که دروغ را به شکل نیمه واقعیتهائی درآوردهاند و افشای آن هم کار چندان سادهای نبوده و نیست.
بازپس گرفتن همه آنچه که از مردم غصب کردهاند، قبل ازهر چیز، مایملک عظیم اجتماعی و حاکمیت شوراها (تمام بهترینها) یک هدف ملی، بزرگترین عامل اتحاد و یگانگی در جامعه است.
این کتاب به همین امر مهم اختصاص یافته است. بخش مربوط به «پانزدهمین برنامه مسکن اتحاد شوروی» را ایوان ملنیکف، از کادرهای سرشناس حزبی، مسئول پیشین شعبه تامین مسکن کـمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی و دبیر کنونی احزاب کمونیست متحد شوروی نوشته است.
ای. ک. لـیـگاچف
واقعیتهای تاریخی و دلالیهای سیاسی
انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر
و اغتشاشات دورههای آغازین قرن هفدهم
انقلاب شوروی در حرکت به پیش کل جامعه بشری نقش بزرگی داشت، چراغ روشنی است که نمیتوان آن را خاموش کرد. آن، تمدن تازهای را بنیاد نهاد که جهان بر مبنای آن به پیش خواهد رفت.
(ج. نهرو، سیاستمدار و دولتمرد هند).
برای اولـین بار در سال ٢٠٠۵، سالروز انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر برای مردم کشور ما روز کار بود. این روز را بدان جهت روز کار اعلام کردند، که مانع بزرگداشت این رویداد بزرگ دارای اهمیت جهانی بشوند و آن را از حافظه تودهها پاک کـنند. بر اساس قانون مصوب دومای دولتی و شورای فدراسیون روسیه روز چهارم نوامبر را روز اتحاد ملی، جـشن رسمی تازه اعلام گـردید و رئیس جمهـور نیز آن را تائـید کـرد.
حزب حاکم کنونی، «حزب روسیه واحد»، از آن روی به تغییر و تحریف تاریخ روی آورده است که با وارد ساختن تهمت و افترا، گذشته پرافتخار، بویژه، دوره شوروی را از حافظۀ تودههای میلیونی بزداید. یکی دیگر از ریاکاریها و حیلهگریهای حاکمان کنونی این بود که در سالروز پیروزی بزرگ خلق شوروی بر آلمان هیتلری و میلیتاریسیم ژاپن، نه تنها هیچ اشارهای به اهمیت و ارزش آن پیروزی بزرگ نکردند، حتی از حزب کمونیست اتحاد شوروی و یوسف استالین یادی هم نکردند که انگار، مردم شوروی بدون رهبری به پیروزی دست یافته است.
اینک یک رویداد تاریخی روسیه را در مقابل حادثه تاریخی دیگری قرار داده و اصول تاریخ را با تجاهل زیر پا میگذارند. یعنی، شرایطی را که منجر به آن حوادث و پیامدهای آنها شد، در نظر نمیگیرند. بخش فوقانی روحانیت را نیز در این امر دخالت دادهاند. در این جا برخورد به دو حادثه، یعنی، انقلاب کـبیر سوسیالیستی اکـتبر و بیرون راندن اشغالگران از مسکو در سال ١٦١٢، پایان اغتشاشات در روسیه، مطرح است. بطوری که اعلام روز چهارم نوامبر به نام روز اتحاد ملی به ابتکار کلیسا بوده و نمایندگان دومای دولتی از حزب «روسیه واحد» نیز صورت قانونی به آن دادهاند.
اکثریت پژوهشگران تاریخ دولت روسیه، آغاز پادشاهی باریس گودانف و تا به پادشاهی رسیدن میخائیل رومانوف، بنیانگذار سلسله پادشاهی جدید، از آخر قرن شانزده تا سال ١٦١٣ را دوره اغتشاشات چهارده ساله ارزیابی میکـنند.
سرشت و خصوصیات دوره اغتشاشات، علل و عواقـب آن کدامند؟
به نظر بسیاری از مورخان شوروی و روسیه (ب. د . گرئکف، ر. گ. سئکرئننیکف، و. و. زیمین، و. او. کلیوچفسکی و دیگران)، اغتشاشها، اولین جنگ داخلی و جنگ دهقانی و قیام قزاقها و دهقانان وابسته به زمین، به رهبری بالاتنیکف نقطه اوج آن بود. آن خود، زاده علل اجتماعی- اقتصادی (ناهنجاری اجتماعی) بود. هیرارشی کلیسا و «اعضای روسیه واحد» در این باره سکوت میکـنند و کلمهای هم بر زبان نمیآورند.
تحت انقیاد درآوردن و بیحقوقی دهقانان باعث بروز اغتشاشها بود. شورش پشت شورش روی میداد. دهقانان وابسته به زمین برای رهائی از مظالم ملاکان و دهقانان برای نجات از بیحقوقی نابخردانه و وابستگی خود به صاحبان زمین بپا خواستند.
در عین حال، دوروئی و حیلهگری خادمان دربار، اشغالگران لهستانی- لیتوانیایی و سوئدی نیز یکی دیگر از عوامل بروز شورشها بود. فریبکاران، (لژدیمتری اول و دوم) برای پادشاهی لهستان و گروههای مختلف اشرافیت که سلطنت باریس گودانف و واسیلی شویک در مسکو را جدا از سلسله پادشاهی برسمیت نمیشناختند، لازم بود. شیادان «فعال در مسکو، دست پخت لهستان بودند»( کلیوچفسکی. تاریخ روسیه، جلد ٣،بخش ٣).
شورشها دولت مسکو را در آستانه سقوط قرار داد و آن به خوراک ارزانی برای دشمنان خارجی تبدیل شده بود. لهستانیها، سمولنسک و سوئدی ها، نوگوراد را به تصرف درآورده بودند. مقاومت اقشار پائینی جامعه بر علیه اشغالگران خارجی بشدت بالا گرفت. سازماندهی نیروی دوم مردمی با وسعت هر چه بیشتر به لحاظ ترکیب اجتماعی، با فراخوان تاجری بنام کوزما میـنیـن، رهبر زئمسکها در نیژنئی ـ نوگوراد در سال ١٦١٢ بسرعت آغاز شد. این روس میهنپرست خطاب به هموطنانش گـفت: «کار بزرگی در پیش داریم. زندگی خود را فـدا میکـنیم، خانههایمان را میفروشیم، زن و بچههایمان را گرو میگذاریم و به دولت مسکو کمک میکـنیم …»( کاستامار، «تاریخ روسیه»).
در ماه اوت سال ١٦١٢ دستههای ارتش خلق به نزدیکی مسکو رسیدند، لشکر بزرگ لهستان را که برای پشتیبانی از اشغالگران کرملین آمده بود، تار و مار کـردند. ٢٢ ماه اکتبر کیتای- گراد، ٢٦ همان ماه (طبق تاریخ جدید، ۸ نوامبر، نه ٤نوامبر) چند صد نفر نیروی لهستانی که تا مرز آدمخواری رسیده بودند، در کرملین تسلیم شدند. پاکسازی سرزمین روسها از اشغالگران لهستانی ـ لیتوانیائی و سوئدی تا مدتها بعد ادامه داشت. در سال ١٦١٣ کلیسای جامع زئمسک، میخائل رومانوف، سرسلسله پادشاهی جدید روسیه را شاه اعلام کرد.
نیتجهگیریها
١ـ مردم میهن تحت رهبری رهبران خود، مینین و پاژارسکی خطری را که دولت مستقـل مسکو را تهدید میکرد، دفع کردند.
٢ـ وضعیت روستائیان که شامل اکثریت جمعیت کشور بود، پس از بیرون راندن اشغالگران نه تنها بهبود نیافت، حتی بدتر نیز شد و چپاول دهـقانان شدت گرفت. حاکـمیت مطلقـه قـوت گرفـت. «اوضاع خلق بعد از طوفان قیامها، با آنچه که پیش از آن همچون سلاحی مطیع و حرف شنو در دست حاکمیت بود، فاصلهای نگرفت… قرن هیجدهم، دوره شورشهای مردمیدر میهن ما بود» (منتخب تاریخ روسیه، جلد سوم، بخش ۳، صفحه٨٩). این بود نتیجهگیری و. او. کلیوچوسکی، دانشمند تارخشناس بورژوای نیمه دوم قرن نوزده و آغاز قرن بیستم.
٣ـ ملاکین و اشراف به عنوان طبقه حاکم، از جنگ داخلی درسی نیاموختند و نیاموختند که تغییراتی در سیاست داخلی بدهند. در رابطه با سیاست خارجی، در آغاز پادشاهی سلسله تازه رومانوفها از گسترش و توسعه زمینهای روسیه به بخش اروپائی، همان طور که در سده پانزده و شانزدهم، نیمه دوم قرن هفـدهم و هجدهم معمول بود، خودداری کردند. سمولنسک و ایالات شمالی به لهستان واگذار گردید. مسکو از سواحل خلیج فنلاند که در راه آن خون جنگاوران روس ریخته شده بود، دور شد.
٭٭٭٭٭
واضح است که شورشهای آن دوره، نه به لحاظ مقیاس و ماهیت آن و نه از نظر نتایج و پیامدهائی که نصیب روسیه و همه بشریت شد، با انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر قابل مقایسه نیست.
انقلاب کبیر اکتبر و خلقهای آزاد شده به رهبری حزب کمونیست تحت رهبری و. ای. لنین و ی. و. استالین، روسیه را پس از هزاران سال اعتلا بخشید، تمدن تازه سوسیالیستی را پیریزی کرد. به استثمار زحمتکشان، فقر میلیونها انسان و بیسوادی عمومی مردم پایان داد. اتحاد شوروی را با علم و فرهنگ پیشرو تشکیل داد. بشریت را از طاعون فاشیسم نجات داد. نقشه جهان را تغییر بنیادی داد، سیستم استعمار و امپراطوری آن را نابود ساختند، میلیاردها انسان به سوی عدالت اجتماعی و سازندگی سوسیالیستی روی آوردند.
نباید فراموش کرد که رهبری کلیسا و پیش از همه، کلیسای پروتستان، بدون مشورت با معتقدان پیشنهاد کرد بجای هفتم نوامبر، روز انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، روزچهارم نوامبر، بمناسبت بیرون راندن اشغالگران لهستانی از مسکو و پایان شورشها، روز جشن ملی اعلام شود. و دومای دولتی روسیه نیز به آن قانونیت بخشید.
موضع قاطع حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه و سازمانهای ملی- مردمی، دومای دولتی و رئیس جمهور را مجبور ساخت تا روز هفتم نوامبر، سالروز انقلاب کبیر اکتبر را همچنان جشن ملی، اما روز کاری اعلام کنند.
٭٭٭٭٭
لغو و تعدیل جشن سالروز انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر به چه معناست؟ این یعنی خیانت به میلیونها انسان معتقد و یا غیرمعتقد، که زندگی خود را برای برقراری حاکمیت شوراها، حراست از تمامیت ارضی روسیه و دفاع از کشور شوراها در مقابل تجاوزگران فاشیسم آلمان فدا کردند. علاوه بر آن، باید پذیرفت، که خلق ما، امید خود به آینده را با انقلاب اکتبر پیوند زده است.
میبینید، که حزب «روسیه واحد» و هیرارشی کلیسا با پاک کردن روزهای سرخ تقویم، به چه کاری دست میزنند. همه اینها، یادآوری بوروکراسی شئدرینی است، که همانطور که میدانید، ختم عملیات آمریکا را با این تفاوت که او با شهامت اعتراف کرد: «بنظرم این، از اختیار من خارج است»، تائید کرد.
ما کمونیستها میدانیم که مذهب ارتدکس نقش مهمیدر تشکیل دولت روسیه و حفاظت از آن ایفا نموده است. اما مسائل دیگری هم هست که خادمان دین آنها را مسکوت میگذارند.
با آن که دهها میلیون معـتقد، درهمه جنگهای داخلی، دهقانی و در سه انقلاب روسیه ( انقلاب اول، سالهای ١۹٠۵ـ١۹٠۷، انقلاب فوریه ١٩١۷ و انقلاب اکتبر)، شرکت کردند، اما اکثریت قریب به اتفاق روحانیت، نه در کنار معتقدان، بلکه، در جبهه مقابل، در کنار استبداد جای گرفتند.
هیرارشی کلیسا مسئول سازماندهی تعقیب و آزار و اذیت لئو نیکولایوچ تولستوی، این نابغه روس است. در سال ١۹٠١، شورای کلیسا با رضایت نیکولای دوم، حکم «اخراج ل. ن. تولستوی از کلیسا» را صادر کرد.
امروزقشر فوقانی روحانیت، مخالف بازپس دادن دارائیهای هنگفت ملی به صاحبان اصلی آن، یعنی؛ حاکمیت و تودههای زحمتکش است، که بوسیله عده قلیلی غصب شده است. اسقف اعظم کلیسای ارتدکس روسیه، «خط و مشی اجتماعی» کلیسا را مشخص نموده و در آن با «تقسیم مجدد دارائیها»، مخالفت کرده است، موضوعی که رئیس جمهور نیز اغلب آن را تکرار میکـند. این در حالی است که ٨٠ درصد مردم کشور خواستار بازنگری به امور خصوصیسازی و بازگرداندن دارائیهای غارت شده ملی میباشد.
کلیسا با استفاده از منابع مالی دولتی و کمکهای مالی هنگفـت ثروتمندان، برای شستن گناهان خود دعا میکـند. در واقعیت امر، منبع اصلی همه این پولها، ثروتهای غارت شده مردم است که از طریق خصوصیسازی جنایتکارانه بدست آوردهاند.
علل مقابله محافل رهبری کلیسا را اساسا باید دراعتقادات آنها جستجو کرد. کلیسا زمانی که مردم را به دفع تجاوزگران فاشیست فرامیخواند، در سازندگی ملی فعالانه شرکت میکرد، در جنبش صلح، خواست اکثریت معتقدین را نمایندگی میکرد، با پشتیبانی حاکمیت اتحاد شوروی مواجه شد. آنچه را که کلیسا در دوره حاکمیت پطر اول از دست داده بود، اعاده شد، دارائیهایش برگردانده شدند و مورد پشتیبانی مالی و فنی قرار گرفت.
چگونه هیرارشی کلیساهای امروزی، سخنان رهبران کلیسای ارتدکس در دوره حکومت شوروی، در باره ی. و. استالین را فراموش کردهاند. پس از مرگ ی. و. استالین، آلکسی اول، اسقـف اعظم مسکو و کل روسیه، وی را انسان نابغه نامید و نوشت: «او، برای سازندگی پرتلاش خود، از نیروی عظیم اجتماعی و از آگاهی مردم ما به قدرت خویش، الهام گرفت…». کریستوفر، اسقـف کلیسای الکساندری نوشت: «استالین یکی از انسانهای بزرگ دوران ماست، که به کلیسا اعتماد میکرد و نظر مساعدی نیز به آن داشت».
در باره جشن ملی تازه– روز وحدت ملی- پرسیدنی است، در شرایطی که وحدت ملی جامعه روسیه در سایه حاکمیت بورژوازی در وضعیت ازهمگسیختگی کامل قرار دارد، در حالی که اقلیتی ناچیز که با دزدیدن و غارت دارائیهای مردم به ثروتهای افسانهای دست یافته است، در یک سو و در سوی دیگر، ملتی رانده شده به دامن فـقـر ایستاده است، از کدام وحدت ملی میتوان صحبت کرد. مگر، تنها آبراموویچ بود که باعطش سیریناپذیری خود ثروتهای ملی را دزدید و بلـعـید؟
در باره جشن مذهبی ارتدکس- فقط، روز مادر خدای کازان، مصادف با روز وحدت ملی بوده و در واقع عید ملی اعلام میشود. در این صورت، جواب شاخههای دیگر مذهب را چگونه میتوان داد؟ این خلاف قانون اساسی است. زیرا، کلیسا از دولت جداست
٭٭٭٭٭
جواب ما به ویرانگران میهن، نیروهای ضد خلقی که در فکر حذف جشن زحمتکشان، از جمله، از بین بردن یادمان تاریخی دینداران، مصالحه با بازسازی کامل سرمایهداری و پایمال کردن حقوق مردم و فقر میلیونها انسان هستند، این است که باید شرکت وسیع دینداران و دگراندیشان در جشن سالگرد انقلاب کبیر سوسیالیستی اکـتبر را بپذیرند. ما باید با برگزاری جلسات، تظاهرات و میتینگها، راهپیمائیها و نشان دادن اتحاد و عزم راسخ تودهها در مبارزه برای زندگی بهتر، از دستاوردهای انقلاب اکتبر و زندگی مردم اتحاد شوروی صحبت کنیم. این وظیفه و مسئولیت ماست. صحبت از دستاوردهای انقلاب اکتبر یک وظیفه انقلابی است.
تبلیغات دروغین ضد کمونیستی در مقابل واقعیات سرمایهداری
«نور حقیقت تا ابد پشت ابر پنهان نمیماند».
(ف. م. داستایوسکی).
در اروپا موج تازه ضد کمونیستی راه افتاده است، در مقیاس بینالمللی، تلاشهائی برای محکوم کردن «جنایت کمونیسم» صورت میگیرد، ممنوع کردن فعالیت احزاب کمونیست و محاکمه رهبران آنها را پیشنهاد میکنند. طبیعتا این سئوال پیش میآید: آیا کمونیستها و طرفداران آنها میتوانند حملات جدید نیروهای امپریالیستی برعلیه کمونیسم را دفع کـنند؟
قبل از دادن پاسخ به این سئوال، میخواهم این موضوع را مورد تاکید قرار دهم که علت اصلی فشار فزاینده نیروهای دشمن به نیروهای جنبش جهانی کمونیستی این است که احزاب کمونیستی پس از شکست موقتی سوسیالیسم دراتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی بازسازی میشوند و تاثیر آنها در جهان افزایش مییابد.
ما میتوانیم دستاوردهای عظیم اتحاد شوروی در ساختن تمدن و فرهنگ جدید سوسیالیستی را، جامعه عاری از استثمار و ستم را که در آن، دموکراسی واقعی مردمی، دموکراسی سوسیالیستی تکامل مییافت و سطح زندگی زحمتکشان را ارتقاء میداد، درمقابل سیل دروغ وافتراهای ضد کمونیستی قرار دهیم.
قهرانقلابی برای بدست آوردن آزادی و استقلال، با جنایت علیه زحمتکشان، تفاوتهای بسیار جدی دارد و توجه به این تفاوتها ضروری است. «همانطور که در مانیفیست حزب کمونیست گفته میشود، بورژوازی نقش انقلابی فوقالعاده مهمیدر تاریخ بازی کرده است. بورژوازی در مدت کمتر از یک صد سال سلطه طبقاتی خود، نیروهای مولده بیشمار و عظیمیرا در مقایسه با مجموع همه نسلهای پیش از خود، بوجود آورده است» اما توان پیشرفت خود را از مدتها پیش از دست داده و به مانع بزرگی در مقابل ترقی اجتماعی تبدیل شده است. ما باید «جنگهای صلیبی» متعدد نیروهای امپریالیستی بر علیه کمونیسم و واقعیات انکارناپذیر تاریخ خونین سرمایهداری، از آن جمله، جنایات خونبار نظام سرمایهداری در دوران معاصر در جامعه جهانی را محکوم کنیم. مبارزه با امپریالیسم و محکومیت بینالمللی جنایات آن، هدف طرح پیشنهادی گنادی زیوگانوف، رهبر حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه نیزمیباشد.
سرمایهداری استعمارگر در جریان استثمار و ستم شدید و جنگها، رنج و عذاب غیرقابل وصفی برای بشریت به ارمغان آورد، از خون و اشک تودهها سیلها جاری ساخت، صدها میلیون انسان را کشت. سرمایهداری مبتنی بر مالکیت خصوصی در تمام مراحل برقراری و رشد خود، بویژه، در دورههای آغازین انباشت سرمایه، تولید مانوفاکتوری و کارخانهای سرمایهداری، سرمایه مالی، انحصاری، برای تصاحب ارزش اضافه حاصل از کار مزدوری، همیشه میلیونها انسان را استثمارکرده و میکند.
سرمایهداری با اشغال، تصرف، آتشافروزی و بزور شمشیر، امپراطوری استعماری را برقرار ساخت که تشکـیل آن، اسارت و نابودی کامل ملل و خلقهای بسیاری را در پی داشت.
برای نشان دادن مقیاس بردهداری استعماری، به ارقام مراجعه میکنیم. تعداد جمعیت مستعمرات تا جنگ جهانی دوم ۶۶٠ میلیون نفر و جمعیت کشورهای متروپل ٤۶٠ میلیون نفر بود. مساحت ممالک مستعمره بالغ بر۵١ میلیون کیلومترمربع و کشورهای استعمارگر ١٢ میلیون کیلومترمربع بود. جمعیت و مساحت مستعمرات، مثلا انگلیس، به ترتیب بیش از ٨ و ۶٠ برابر کشور متروپل را شامل میشد.
به گفته مارکس، دوران سرمایهداری با نسلکشی، اسارت و نابودی ساکنان بومی آمریکا گامهای نخست برای تصرف و ویرانی هندوستان و تبدیل آفریقا به شکارگاه سیاهپوستان طلوع کرد. دهها هزار نفر از میلیونها سیاهپوستی که از آفریقا به آمریکا آورده شدند، در زندانهای انباشته شده کشتیها از گرسنگی جان دادند. از مردم بومی آمریکا تنها نمونهها و جمجهها باقی ماند.
صاحبان سرمایه با استفاده از نیروی کار ارزان منابع طبیعی مستعمرات را غارت کرده و ثروتهای افسانهای بدست آوردند، برای تحکیم حاکمیت خود، با گشاده دستی بزرگ منشانه سفره مردم کشورهای متروپل را رنگین ساختند. سرمایهداران، صدها سال جلو رشد مستعمرات را گرفتند و مانع توسعه صنایع، به استثنای معدنکاری در این کشورها شده، باعث عقبماندگی شدید، فـقـر و بیسوادی مردم مستعمرات شدند.
امپریالیسم استعمارگر در طول سه قرن موجودیت خویش، خیزشهای مردم مستعمرات تحت استبداد رژیم بردهداری و کار سنگین و شاق را سرکوب نمود. سرمایهداران قیامها را به شدت سرکوب نموده و قربانیان بیشماری را به بشریت تحمیل کردند.
در اوایل سده بیستم جهان تقسیم شده بود. جنگها موجب تقسیم مجدد شدند. در جنگهای اول ودوم جهانی بیش از٧٠ میلیون انسان کشته و ١٢٠ میلیون نفر زخمی و معلول شد.
زایش و پرورش فاشیسم هیتلری، یعنی خشن ترین دشمن بشریت بواسطه بورژوازی بزرگ هولناکترین جنایت سرمایهداری بود. میلیونها انسان در اردوگاههای هیتلری، سوخته و یا کشته شدند. فاشیسم همچون ابزاری در دست دولتهای پیشرفته برای مبارزه برعلیه جنبشهای کارگری، آزادی بخش ملی و اتحاد شوروی لازم بود.
برخلاف میل سرمایهداران وعلیرغم مقاومت مأیوسانه آنها، تحت تأثیر انقلاب کبیر سوسیالیستی اکـتبر و نقش تعیینکـننده اتحاد شوروی در تارومار کردن فاشیسم و زیر فشار جنبشهای رهائی بخش ملی، خلقهای مستعمرات از یوغ استعمار بردهداری آزاد شدند.
٭٭٭٭٭
سرمایهداری معاصر درکشتار میلیونها نفر از مردم ویتنام، یوگسلاوی و عراق مقصر است. دولتهای امپریالیستی با استفاده از همه ابزارها، از جمله، جنگ، توطئه، خرید مزدوران، مبادله نابرابر کالاها، تخریب اخلاقیات، فشارهای سیاسی و اقتصادی و هر شیوه ممکن دیگر، تلاش میکردند تا مستعمرات سابق را در چهارچوب نظام سرمایهداری نگه دارند و جلوی راه رشد و ترقی آنها را مسدود نمایند. در نتیجه سیاستهای امپریالیستی غرب، بیش از یک میلیارد انسان در شرایط فـقـر وگرسنگی زندگی میکند.
امپریالیستهای آمریکایی و همدستان جهانی آن ضمن ممانعت از راهاندازی موسسات تولیدی مدرن در اکثریت مستعمرات سابق، میلیونها انسان را برای اشتغال به کارهای سنگین و غیرتخصصی دعوت میکـنند. در اروپا، مهاجرین به خاطر شرایط غیرقابل تحمل زندگی و دستمزد ناچیز کار، به خشنترین شیوههای اعتراضی متوسل میشوند.
اغلب میپرسند: چنین چیزی در روسیه سرمایهداری ممکن است؟ البته که ممکن است. برای جلوگیری از این، بدون اینکه از موضوع اصلی صحبتی به میان آورند، راهحلهای مختلفی را پیشنهاد میکنند. فاجعۀ تجزیه اتحاد شوروی و احیای سرمایهداری، علت اصلی انفجار اجتماعی مهاجرین میباشد. یعنی بازسازی حاکمیت شوروی، دولت متحد خلقهای برادر، ضامن ممانعت از وقوع چنین درگیریهائی است.
امپریالیسم جهانی با پایمال کردن حقوق ملتها و تحمیل فقر به آنها، موجب پیدایش «تروریسم بینالمللی» شد، مبارزه آمریکا بر علیه «تروریسم بینالمللی»، پوششی برای استثمار ملتها و تسلط بر جهان است. آنها، کشورهائی در هزاران کیلومتر دور تر از کشور خود، از جمله، جمهوریهای عضو اتحاد شوروی سابق مانند اوکراین، گرجستان، حوزه دریای خزر را منطقه منافع خویش اعلام میکـنند و همچون شخصیتهای خودخواه افسانهها میگویند: «از اینجا تا آنسوی جنگل از آن من، از آنجا ببعد هرچه که باشد، آن هم از آن من».
سرمایهداری، با استثمار وحشیانه منابع طبیعی جهان، بویژه، مستعمرات پیشین و آلوده کردن محیط زیست انسان، بشریت را به سوی فاجعه هولناکی سوق میدهد. وانگهی، ضمن کاهش منابع طبیعی، بازتولید ثروتهای طبیعی نیز کمتر از میزان مصرف آنها است و هم گام با آن ، سالانه، صدها میلیون تن مواد مضر به جو زمین رها میسازند.
کشورهای امپریالیستی و در رأس آنها، امپریالیسم آمریکا، به نسبت جمعیت، دهها برابر بیشتر از دیگر کشورها از منابع طبیعی استفاده میکـند. فنآوری صنایع «آلوده» را به مستعمرات سابق منتـقـل میکنند. قراردادهای جهانی و توافقنامههای بینالمللی حراست و بهرهبرداری از منابع طبیعی را بسیاری از کشورهای سرمایهداری به سبب بیمجازات ماندن رعایت نمیکـنند. آیا این جنایت علیه نسل امروزی و آینده بشریت نیست؟
ما امروز شاهد جنایات متعدد سرمایهداری در روسیه هستیم که با بازگشت از سوسیالیسم به آغوش سرمایهداری موجب کاهش سالانه ۷٠٠ هزار نفـر از جمعیت کشور میشود و به بهای احیای سرمایهداری جمعیت کشور را به ورطه نا بودی سوق میدهد.
در مورد دموکراسی باید گفت، که حقوق و تأمینات اجتماعی در روسیه سرمایهداری برخلاف سوسیالیسم این است که تحصیل و استفاده از کمکهای پزشکی فقط در اختیار ثروتمندان است، تودههای عظیم مردم بیکارند و در شرایط فقر به سر میبرند. نمایندگان کارگران، زحمتکشان و روشنفکـران در پارلمانهای بورژوازی، از جمله، در پارلمان روسیه حضور ندارند. حاکمیت در دست کسانی است که از راههای دزدی، اختلاس و استثمار به ثروتهای کلان دست یافتهاند.
سوسیالیسم مبتنی برمالکیت اجتماعی بر وسایل تولید و شیوه مدیریت برنامهریزی شده، به عنوان مرحله اول کمونیسم در اتحاد شوروی، خلقهای روسیه را از زیر ستم تزاریسم آزاد ساخت، از ملتها و خلقها حفاظت کرد، دولت، کتابت، تحصیل هر یک از آنها را تشکیل داد، قدرت اقتصادی بزرگی را ایجاد کرد، فرهنگ، تمدن و بالاتر از همه، ضروریات زندگی همه زحمتکشان را تأمین نمود.
از آنچه که در بالا گفته شد، میتوان فهمید که چرا در غرب «دموکراتها»، نمیخواهند با محکوم کردن جرایم واقعی سرمایهداری بشریت را از خطر امپریالیسم نجات دهند.
و. ای. لنین
حزب بلشویک در باره جنگ داخلی و ترور، رد پای خونین سرمایهداری
یکی از افسانههای جعلی در باره حاکمیت شوروی این است که گویا، ولادیمیر ایلیچ لـنین و حزب بلشویک، با براه انداختن جنگ داخلی، «ترور سرخ»، تمامیت ارضی کشور را مورد تهدید قرار دادند. مقامات حزب «روسیه واحد»، حزب لیبرال دموکرات روسیه (ژیرنوفسکیها) و اتحاد نیروهای راستگرا، انبوهی از اراجیف روی هم انباشتند.
برای درک دقیق و درست مسئله، باید اصولیت تاریخ را فهمید. یعنی، با درک شرایط تاریخی وقوع این و یا آن حادثه است که میتوان به ماهـیت آن پی برد. و. ای. لـنین، با تعریف ترور بعنوان یکی از اشکال عملیات جنگی در شرایط مشخص، هنوز در اوایل قرن بیستم درآستانه تشکیل حزب انقلابی بلشویک، استفاده از ابزار ترور برعلیه حکومت استبدادی تزاری را مردود شمرد. او معتقد بود که ترور، انقلابیون راستین را از مبارزه اصلی آنها، یعنی از مبارزه بر علیه استثمارگران منحرف میسازد و«بر خلاف آن که باعث ایجاد تفرقه در میان نیروهای دولتی شود، موجب پراکندگی در صفوف نیروهای انقلابی میگردد» (منتخب آثار، جلد سوم، ص. ٣). شناسائی ترور به عنوان ابزار مبارزه انقلابی، هیچ مفهوم دیگری غیر از دنبال روی از جنبش خود بخودی کارگران، بیاعتمادی به قدرت زحمتکشان و سازمان انقلابی آن ندارد.
علیرغم آن، حزب بلشویک تحت شرایط مشخص، ترور درجواب اقدامات تروریستی دشمن طبقاتی- بورژوازی- را مجاز میشمرد. و. ای. لـنین، در نامه خود به کارگران آمریکا در سال ١۹١٨، با تأکـید بر این که بورژوازی و دنبالهروهای آن، بلشویکها را به ترور متهم میسازند، می نویسد: «زمانی که بورژوازی انگلیس درسال ١٦٤٩ و بورژوازی فرانسه در سال ١٧۹٣ به عملیات تروریستی برعلیه فئودالها دست میزد، چگونه فراموش کرده است که آن را عادلانه و قانونی میدانست! اما وقتی که راهی جز ترور در پیش پای طبقه کارگر و دهقانان تهیدست بر علیه بورژوازی نمیگذارند، آن را جنایت و هیولا مینامند» (منتخب آثار، جلد ٨، صفحه ٢٣٠).
دو روئی سیاسی بورژوازی و همدستان آن
بورژوازی جهانی دوران ما، از جمله، بورژوازی روسیه و دوستان و شرکایش (احزابی) همچون روسیه واحد و پیروان ژیرنوفسکی در تلاش هستند تا با افسانهپردازیهای دروغین، همسانی و همپیوندی کمونیسم و تروریسم را به جامعه جهانی نشان دهند.
نیروهای مرتجع قطعنامه ضد کمونیستی را به پارلمان شورای اروپا کشاندند. جعلیات پیرامون آن، یعنی ایدئولوژی کمونیستی همیشه موجب ترورهای جمعی شده است، بهانه اصلی این اقدام تحریکآمیز بود.
در طول بیش از چهارصد سال حیات سرمایهداری، تروریسم مسلح منبعث از مالکیت خصوصی بورژوازی، میلیونها انسان را قربانی کرده است.
هنوز در دورههای آغازین پیدایش سرمایهداری، در زمان انقلابات بورژوائی هلند (قرن شانزده)، انگلیس (قرن هفده)، انقلاب بورژوا- دموکراتیک فرانسه (قرن نوزده)، جنبشهای مردمی به شدت سرکوب شد و بسیاری از دهقانان و همفکران آنها کشته شدند. پادشاه انگلیس و فرانسه اعدام گردیدند. در نهایت این بورژوازی بزرگ بود که از دستآورد انقلاب بهرهمند گردید.
تاریخ مبارزه تودههای خلق برای کسب آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی، سرشار از قهرمانیهاست و بهترین پسران و دختران آنها بدست جلادان بورژوازی کشته شده است.
کمون پاریس را بخاطر آورید. سرکوبی اولین انقلاب پرولتری با تروریسم بورژوازی ضد انقلاب همراه شد. کمون را در خون غرق کرد، کشتار به راه انداختند، ٣٠ هزار پاریسی کشته شد، در حدود ٤۵ هزار نفر دستگیر گردید، بسیاری از آنها را تیرباران کردند، هزاران نـفـر به زندان با اعمال شاقه محکوم شد.
تزاریسم و بورژوازی روسیه همیشه برعلیه آنهائی که برعلیه استثمار، بیحقوقی و خودکامگیهای حاکمیت، در راه آزادی و حاکمیت خلق مبارزه میکردند، به ترور متوسل میشدند. ٩ ژانویه سال ١۹٠۵ در زمان انقلاب اول روسیه، تظاهرات آرام مردم را به گلوله بستند و بدنبال آن، دستور صادر شد: «دستگیر کردن لازم نیست!»، «به گلوله قناعت نکنید!».
در پی تارومار کردن قیام مسکو، سواستوپل، دونباس و دیگر شهرهای کشور، سالهای سیاه استولـئپـین مرتجع آغاز شد. پ. ن. میلیوکوف، رهبر کادتها، دشمن سرسخت حاکمیت شوروی، در خاطرات خود مینویسد: طبق دستور استولـئپـین، رئیس دولت تزاری، «جوخههای خون آشام قصاص برای نوشیدن خون تیرباران شدگان بدون دادگاه و هر آنکه سر راهشان قرار گیرد، تشکیل گردید» (صفحه ٢۷٢). از چنگالهای استولـئپـین، نورچشمیدموکراتهای دروغین، خون هزاران نفر که بدون بازجوئی و دادگاه اعدام شدهاند میچکـید.
اتهام جعلی شروع جنگ داخلی و ترور سرخ بوسیله بلشویکها
بر همگان روشن است که انقلاب اکتبر به رهبری حزب بلشویک و در رأس آن و. ای. لـنین، برخلاف تمام انقلابهائی که در جهان روی داده است، با کمترین تلفات انسانی (مجموعا چند نفر کشته) به پیروزی رسید. جنگهای داخلی ( سالهای ١٩١٨ـ ١۹٢٠) نیز تروری بود که نیروهای ضد انقلاب و سلطهجویان خارجی برای برقراری سلطه مجدد خود به کارگران و دهقانان براه انداختند. همانطور که در کتاب خلاصه تاریخ حزب کمونیست اتحاد شوروی (بلشویک) آمده، «مالکان و سرمایهداران همراه ژنرالهای گارد سفید با حمایت دولتهای آنتانت(انگلیس، فرانسه، آمریکا) برای درهم کوبیدن انقلاب اکـتبر و سازماندهی حمله مشترک به کشور شوراها و ساقط کردن حاکمیت شورائی آن، جنگ داخلی براه انداختند»( صفحه ٢٣۵ـ٢٣٦).
آ. ای. دنیکین، دست نشانده آنتانت و یکی از سردستههای ضد انقلاب، در تمامی بیانیههای خود خواستار «اعاده حقوق قانونی صاحبان موسسات تولیدی و کارخانهها… خلع ید دهقانان از زمینهای مالکان و پرداخت غرامت» بود (آ. ای. دنیکین، حمله به مسکو، صفحات ۵٦ـ ۵٨). روشن است، که بلشویکها زمینها را رایگان و بدون مدت به دهقانان واگذار کردند.
روسیه، به سمت فاجعه کشانده میشد. سلطهجویان، تمامیت دولت روسیه را نشانه گرفته بودند. هدف آنها، تجزیه روسیه و تحت تابعـیت خود درآوردن آن بود. وحشیگری میکردند. امپریالیستهای سلطهجو، روسیه را گرفتار مصیبت ساخته و بین خود تقسیم کرده بودند: ژاپنیها و آمریکائیها شرق دور را، انگلیسیها شمال روسیه مرکزی را، فرانسویها اودسا را، چکها، ولگای میانه و سیبری را، آلمانیها و لهستانیها، اوکراین و بلاروس را، انگلیسیها و ترکها ماورای قفقاز را به تصرف خود درآورده بودند. در بسیاری از مناطق، شورشهای ضد انقلابی برعلیه حاکمیت شوروی بر پا کردند (مسکو، یارسلاول، قفقاز شمالی، ولگا، سیبری). کارخانهها کار نمیکردند. حمل و نقل را مختل ساخته بودند. و. ای. لـنین و بلشویکها بلافاصله بعد از انقلاب اکـتبر به مسئله خروج کشور از جنگ جهانی غارتگرانه امپریالیستی، به بازسازی ویرانیها و ساماندهی اقتصاد دست زدند. اما سال ١۹١٨ فرارسید. سرمایه جهانی روسیه را به محاصره خود درآورد، تهاجمات خارجی، خرابکاریهای عمدی و آگاهانه ماموران، توطئهها و شورشهای گارد سفید، کشور را با خطر گرسنگی مواجه ساخت.
توزیع مجدد ذخیرههای مواد خوراکی، خرید مازاد نان از دهقانان، بویژه خرده مالکان، تنها راه نجات میلیونها انسان از خطر گرسنگی مهلک بود. بدین منظور، دستههای کارگری به روستاها اعزام گردید و در آنجا، کمیتههای فقرا تشکیل داده شد. در عین حال، آنها زمینهای مالکان و امکانات اقتصادی موجود را در اختیار دهقانان فقیر( بیزمین و کمزمین) قرار دادند. یعنی مجددا تقسیم کردند.
برای درک ابعاد فاجعه گرسنگی تحمیلی بر کشور، در این جا تلگرام و. ای. لـنین به نماینده تام الاختیار دولت شوروی در جنوب روسیه را یادآوری میکـنم: «بخاطر خدا، تمام توان انقلابی خودتان را برای ارسال نان بکار گیرید. و گرنه، پطر(لنینگراد) از پا درمیآید. قطارها و دستههای ویژه، جمعآوری و ارسال، قطارها تحت نظر، هر هفته اطلاع دهید، بخاطر خدا!».
همانطور که کرئلوف داستانسرای روس مینویسد، گرگ را بخاطر رنگ خاکستری او نمیزنند، آن را بخاطر حمله به گوسفندان میزنند. تصمیمات شدید برعلیه کولاکها، بخاطر کولاک بودنشان نبود، بلکه بخاطر نان مازادی بود، که آنها احتکار و مخفی کرده بودند. میلیونها انسان با سهمیه اندکی زندگی میکردند و به هر نفر از جمعیت مسکو و پطروگراد به اندازه کـف دست (۵٠ گرم) نان داده میشد.
گارد سفیدیها و اشغالگران، وحشیگری کـردند، کارگران و دهقانان، مردم دهات و نواحی را به صورت دستهجمعی مجازات میکردند. ژنرال دنیکین دستور داد: «جبهه و پشت جبهه را پاکسازی کنید»، «به شدیدترین وجه تصفیه نمائید»، «مطبوعات ویرانگر را از میان بردارید» (دانستن این موضوع، برای مزخرف نویسانی، که ژنرالهای گارد سفید – جلادان خلق- را می ستایند، لازم است). «به فعالیت تعاونیها، اتحادیههای ضد دولتی و غیره با چنان تدابیر شدیدی خاتمه دهید که توان ایستادن در مقابل دولت را نداشته باشند».
کالچاک، مایه امید استیلاجویان انگلیسی- فرانسوی– آمریکائی بود. صحنهگردانان غربی در اتحاد با وی، برای تکه- تکه کردن روسیه، جدا کردن سیبری و تبدیل آن به نیمه مستعمره خود، دل بسته بودند. بیهوده نبود که در سال ١٩١٨ کالچاک به آمریکا و انگلیس دعوت شد و پس از آن، همراه هوکس، ژنرال انگلیسی به اومسک بازگشت. کالچاک در پایان سال ١٩١٨ به کمک نظامیان استیلاگر، حملات خود را تشدید نمود، «رهبری عالی دولتی روسیه» را اعلام کرد. دیکتاتوری نظامی برقرار نمود، شوراها را منحل ساخت، اتحادیهها را از هم پاشید، کارخانهها و فابریکها را به سرمایهداران برگرداند، در دهات و روستاها، سیاست اربابی را پیش برد، زجر دادن و شکنجه کردن عمومی مردم بومی را سازمان داد.
مجله مهاجر«وولـیا راسیا» در مورد کالچاک نوشت: «لکههای خون و چرک پاک ناشدنی روی فرنچ سفید دریاداریش باقی است». کالچاکیها هزاران نفر از مردم سیبری و اورال را تیرباران کردند، بسیاری را نیز در طول راهآهن سراسری سیبری از تیرهای تلگـراف به دار آویختند، دهات و قصبات مسکونی کارگران را آتش زدند، دارائیهای مردم را تاراج کردند. آنها با شعار «ویران کردن یک آبادی بهتر است از اینکه یک کمونیست در آنجا باشد»، دست به حمله میزدند.
در طول مدت دهها سال زندگی و کار در سیبری، با انسانهائی دیدار کردم، که از جهنم کالچاک نجات یافته بودند (حاکمیت کنونی برای کالچاک مجسمه یادبود نصب میکند). آنها درباره سفاکیهای کالچاکیها و کشتارهای جمعی دهقانان و کارگران بدست آنها، در مورد آن که افسران کالچاک پرسنل ارتش سرخ و پارتیزانها را در جنگلهای تایگا به درخت میبستند تا زنده- زنده خوراک حشرات شوند و یا از گرسنگی زجرکش شوند، بسیار سخنها میگفتند.
در بیانیه لوئید جرج، نخست وزیر بریتانیا علیرغم مشاهده پیروزیهای ارتش سرخ گفته میشود: «بلشویسم نمیتواند» بر سلاحهای تحویلی دولتهای انگلیس و فرانسه به دنیکین و کالچاک «پیروز شود». مداخلهگران، ارتش سفید چندین صد هزار نفری مرکـب از سربازان و افسران را با اونیفورم (لباس متحد الشکل) تجهیز کردند.
ژنرالهای سفید طلای کشور را به ازای تجهیزات نظامیدریافتی خود پرداختند، به سرمایهداران خارجی امتیازات بزرگی اعطاء کردند، دوازده میلیارد روبل بدهی خارجی تقـبل نمودند(آن زمان، این مبلغ، پول هنگـفتی بود).
بدین ترتیب، فعالین کارگری و دهقانی شوروی به رهبری حزب بلشویکها درجواب جنگ و ترور سفید بورژوازی روسیه و خارجی که بمنظور سرنگون کردن حاکمیت شوروی و قطعه- قطعه کردن روسیه براه انداخته بودند و در جواب وحشیگری گارد سفید و سلطهجویان خارجی، شورشهای ضد انقلابی، زجر و شکنجه عمومی، کشتارها، به جنگ وترور سرخ متوسل شدند. و. ای. لنین میگوید: «میلیاردرهای آنتانت بر علیه ما دست به ترور زدند»، ما مجبور بودیم جواب بدهیم، این جواب، فقط از روی ضرورت بود». راه دیگری هم وجود نداشت.
کمیته فوق العاده مبارزه با ضد انقلاب طبق رهنمود حزب بلشویک و شخص و. ای. لـنین تشکیل گردید.
پاسخ ما بدون اشتباهات فاجعهآمیز نبود، انسانهای بیگناه هم کشته شدند، بعضی اوقات، دهقان نان حلالش را از دست میداد. دموکراتهای دروغین «روسیه واحد»، با بیانیههای جعلی و با سکوت در مورد خشونت و وحشیگری طبقات سرنگون شده ملاکان و بورژوازی، این واقعیات را مورد معامله قرار دادهاند. علاوه بر آن، همانطور که و. ای. لـنین می گوید، آنها، «ماموران سابق، مالکان، بورژوازی و دیگر فرصتطلبان چسبیده به انقلاب را که به خشونت و تجاوز بر علیه کارگران و دهقانان دست زده بودند»، آلت دست خود ساخته بودند.
در نهایت امر، جمهوری شوروی و ارتش سرخ تشکیل یافته در مبارزات کارگران و دهقانان تحت رهبری حزب بلشویک، مداخلهگران خارجی و گاردسفید را درهم کوبیدند، اولین حمله نظامی سرمایه بینالمللی به کشور ما را دفع کردند. و این موفقیت در شرایطی بدست آمد که گارد سفید و متجاوزین، کادرهای نظامی مجرب، سلاحهای درجه یک و ارتش آماده در اختیار داشتند.
در دوره کمیته فوقالعاده در فاصله سالهای ١۹١٨ـ ١٩٢٢، ١٢٧٣٣ نفر از جمله، ۵١٠٦ نفربه جرم شرکت در شورشهای ضد انقلابی، و مابقی به جرم تبـه کاری، فرار از ارتش و جاسوسی اعدام گردید.
صدها هزار نفر از اسیران مرکب از افراد ارتش سرخ و مردم غیرنظامی شهرها و روستاها، از جمله، ٨٠ هزار سرباز اسیر در لهستان، در شکنجهگاههای ضد اطلاعات دشمن بدست گروههای انتقامجو به قـتـل رسید.
بورژوازی امپریالیستی به ترور سفید متوسل شد.
امپریالیستها بخاطر حفظ و تحکیم حاکمیت خود به ترور سفید بر علیه مبارزان انقلاب پرولتری حتی در کشورهای دیگر هم دست زدند.
بورژوازی فنلاند با خشونت تمام انقلاب پرولتری (سال ١۹١٨) را سرکوب کرد. بیش از ۹٠ هزار نفـر به اردوگاهها و زندانها افکنده شد، بیشتر از ٨ هزار نفـر اعدام گردید و بسیاری نیز از گرسنگی مرد.
ضد انقلابیون در سال ١۹١۹ در آلمان، با اجازه و حمایت دولت، کارل لیبکـنشت و رزا لوکزامبورگ، رهبران طبقه کارگر را کشتند. (توضیح مترجم: نیروهای انگلیسی بسیاری از مقامات و رهبران طبقه کارگر، ازجمله، ٢٦ کمیسرباکو را نیز کشتند. …). بورژوازی آلمان با همدستی سوسیال- دموکراتها و ژنرالها، ١۵ هزار کمونیست آلمانی را قـتـل عام کرد.
انگلیس، فرانسه، آمریکا، آلمان و دیگر کشورهای امپریالیستی با شمشیر و آتش امپراطوری استعماری بوجود آوردند. جمعیت مستعمرات ۵ ⁄١ برابر و وسعت اراضی آنها ٤ برابر بیشتر از کشورهای متروپل بود. سرمایهداری در اثر غارت نیروی کار و مواد خام ارزان مـستعـمرات، ثروتهای هـنگـفـت به چنگ آورد، مردم متروپـل را تغذیه کرد و ثبات اجتماعی برقرار ساخت.
در مدت دو قرن سلطۀ استعماری انگلیسیها بر کشور هند، سرکوبی بربرمنشانه اعتصابات و قیامهای تودهای کشور را تکان داد. و. و. ورشاگین، نقاش روس، در تابلوی خود صحنه به لوله توپ بستن شورشیان هندی و شلیک آن را ترسیم کرده است.
امپریالیستها چین را با برقراری حق خارج المملکتی (حق تملک بخشی از اراضی بدون تقسیم) و حق امتیاز، به کشوری نیمهمستعمره تبدیل کردند. در اقصا نقاط سرزمین چین، تلاطمات، قیام ها و اعتصابات بلاوقفه ادامه داشت. از میان آنها، قیام تایپه، شورش برنج، اعتراضات ضد دولتی در شانگهای، سیچوآن و دیگر مناطق را میتوان نام برد.
در چین بعد از تشکیل جمهوری خلق، در سال ١۹۵۷، ردپای تازه استعمار بردهداری را من به چشم خود دیدم: فقر و ریکش را (RIKSH – کالسکهای که بجای اسب، توسط انسان کشیده میشود)، دستگاههائی را که با دست و یا پا کار میکـنند، کودکانی را که در میان آشغالها میمیرند، مشاهده کردم. انسانهائی را دیدم که در قایق بدنیا میآیند، در آن زندگی میکنند و در همانجا هم میمیرند. اما اخیرا، پس از گذشت ٤۵ سال، دوباره به چین سفر کردم. اینجا چین دیگری بود. کشور قدرتمند سوسیالیستی چین را دیدم، که در مسیر راه شکوفائی و ترقی به پیش میتازد.
با کمک بیشائبه اتحاد شوروی، خلق های جهان زنجیرهای استعماری را ازهم گسیختند و به راه رشد آزاد و مستقـل گام نهادند.
علیرغم شکست موضعی سوسیالیسم، دوران ما دوران گذار به سوسیالیسم است. امپریالیستها با تحمیل دو جنگ جهانی به بشریت در قرن بیستم، باعث کشتار ۷٠ میلیون نفـر انسان، زخمی و علیل شدن تعدادی به مراتب بیشتر از آن شدند.
تبهکاریهای فاشیسم آلمان
فاشیسم، یکی از سنگینترین جرایم امپریالیسم
سرمایهداری امپریالیستی آلمان، انگلیس، فرانسه و آمریکا با هدف درهم شکستن اتحاد شوروی و به اسارت گرفتن دیگر خلقها، هـیتـلر را پرورش داد. در سالهای جنگ جهانی دوم ١٨ میلیون انسان در اردوگاههای فاشیسم افتادند. ١١ میلیون نفـر از آنها سوزانده و نابود گردید. اتحاد شوروی و احزاب کمونیست نقش تعیین کـنندهای در انهدام فاشیسم آلمان و نجات خلقهای اروپا از قید و بند اسارت ایفا کردند. این پیروزی شاهکاری بود شایسته تحسین ابدی!
در تاریخ معاصر، امپریالیسم سعی میکـند دموکراسی آمریکائی را با توسل به نیروی نظامی توسعه دهد. در ویتنام چنین کرد. پس از فرار آمریکائیان از ویتنام من به چشم خود دیدم که آنها چه ویرانیها از خود بجای گذاشتند، چه بلایا و مصایبی را به مردم ویتنام تحمیل نمودند. اینک، آنها عراق را اشغال کردهاند، کوبا، ایران، کره دموکراتیک و … را تهدید میکنند.
امروز، بورژوازی روسیه سیاست انهدام مردم کشور خویش را در پیش گرفته است. درمدت ١٢ سال پس از تجزیۀ اتحاد شوروی، در نتیجه تشکیل جامعه سرمایهداری بورژوائی، سالانه ۷٠٠ هزار نفـر از جمعیت کشور کاهش یافته است. صدها هزار نفـر در جریان درگیریهای ناشی از مثله کردن اتحاد شوروی (از آن جمله در چچن) کشته شدهاند. حیرتآور است!
بعد از این همه، دموکراتهای هرزه برای قربانیان سالهای ٣٠ اشک تمساح میریزند. آنها بر این موضوع توافق کردهاند که در سالهای ٣٠ در اتحاد شوروی ٨٠ ـ ١٠٠ میلیون نفـر از بین رفته است. سؤال میشود: در حالی که جمعیت کشور در سال ١۹٣٠ مجموعا ۱۵۰ میلیون نفر، در سال ١٩٤٠، ۱۹۴ میلیون نفر و آهنگ رشد جمعیت (بالاترین میزان رشد جمعیت) ٣ درصد بود، نابودی این تعداد انسان چگونه ممکن است؟ دروغ حد و مرز نمیشناسد. گذشته از این، پیش از دموکراتهای دروغین، این خود حزب کمونیست بود که موارد تخلف از قوانین سوسیالیستی را شناسائی کرد و از میان برداشت.
٭٭٭٭٭
حزب کمونیست اتحاد شوروی و اتحاد احزاب کمونیست پیگـیرانه و با تمام نیرو در جهت دفع تحریکات ضد کمونیستی تازه تلاش میکنند.
طبیعتا این سئوال پیش میآید، که چرا بورژوازی و دنباله روان آنها برای باز کردن افسانه ساختگی «ترور جمعی در رژیمهای کمونیستی»، این چنین مجدانه تلاش میکـنند ولی، در باره وحشیگریهای غیرقابل تصور سرمایهداری کلمهای بر زبان نمیآورند؟
امپریالیستها تبلیغات زهرآگین ضدکمونیستی خود را برای انحراف اذهان عمومی از ماهیت تروریستی سرمایهداری و بخاطر ادامه موجودیت آن که ناگزیر با وجود تمام موانع و زیگزاگ زدنها جای خود را به سوسیالیسم خواهد داد، شدت بخشیدهاند. میخواهم این موضوع را مورد تاکید قرار دهم که صرفنظر از شکست موضعی سوسیالیسم در روسیه، دوران ما، دوران گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم است.
بورژوازی روسیه و بوروکراسی دولتی و حزب روسیه واحد، سیمای اتحاد شوروی را لجنمال میکـنند تا تاراج اموال عمومی و فقر میلیونها انسان – هولناکترین جنایت قرن را پردهپوشی نمایند. تاکنون در تاریخ روسیه شیادان و کلاهبردارانی به این قدرت و به این تعداد، که با چپاول دارائیهای مردم ثروتهای نجومی به چنگ آوردهاند، وجود نداشته است. اینک روسیه دارای یک صد نفـر میلیاردر دلاری است، که مجموعا ٢۵٠ میلیارد پول در اختیار دارند. در چنین وضعیتی رئیس جمهور معتقد است که همه چیز باید آنچنان که هست، باقی بماند. حیرتآور است، نه!
و دو- سه پیشنهاد:
گرامیداشت روزهای تاریخی: کمون پاریس، ٩ ژانویه، آغاز جنگهای جهانی اول و دوم، آزادسازی دهات، شهرها و استانها از اشغال گارد سفید، مداخلهگران خارجی و فاشیسم آلمان، پشتیبانی از ابتکار تودهای اعاده نام خیابانها، شهرها و مجسمههای و. ای. لـنین و ی. و. استالین، مبارزان راه حاکمیت شوراها.
تنظیم برنامه واحد برای جلوگیری از کاهش جمعـیت در همه روسیه و ارائه آن به همه جامعه. بررسی و تعیین روز مبارزه برعلیه قـتـل عام مردم روسیه، کارزار برای متوقف کردن آن و افزایش جمعیت.
افشاء و توضیح جنایات سرمایهداری، بالا بردن سطح آگاهی مردم، متحد کردن و سازماندهی تودهها برای مبارزه در راه رشد سوسیالیستی، برعلیه رژیمهای بورژوائی که میلیونها قربانی گرفتهاند، وظیفۀ مقدس کمونیستهای میهنپرست میباشد.
در باره آمادگی اتحاد شوروی برای دفع تهاجم نظامی خارجی
اکاذیب و حقایق
همه کینهورزان به اتحاد شوروی، ضد کمونیستهای سرسخت و دموکراتنماهای لجنپراکن اراجیفی را سر هم میبافند که گویا، رهبری اتحاد شوروی کشور را برای شرایط جنگی و دفع تهاجم فاشیسم اشغالگر آلمان آماده نکرده بود. این هم یکی از آن خیالپردازیهاست.
آغاز یکطرفه جنگ جهانی امپریالیستی تازه برای تقسیم جهان، بحرانهای عمیق اقتصادی در کشورهای پیشرو سرمایهداری از یک طرف و از دیگر سوی، آغاز ساختمان سوسیالیسم دراتحاد شوروی، رشد عظیم اقتصادی و افزایش قدرت دفاعی کشور، بهبود شرایط زندگی خلقهای شوروی، تاثیر فوقالعاده شوروی در مبارزه جهانی برای جلوگیری از بروز جنگ تازه، مشخصه بارز اوضاع جهانی سالهای دهه سی قرن گذشته میباشد. آتش جنگ، قلمرو چین، اروپای غربی و بخشی از آفریقا را با جمعیتی بیش از ٧۵٠ میلیون نفـر در برگرفت. با وارد شدن اتحاد شوروی به جنگ در سال ١۹٤١ برای دفع حمله غیر منتظره آلمان هـیتلری، جنگ جهانی دوم به جنگ علیه فاشیسم و جنگ آزادی بخش تبدیل گردید.
پیروزی اتحاد شوروی در جنگ کبیر میهنی بر علیه فاشیسم آلمان ومتحدین آن، یکی از فاکتورهای اثبات درستی ساختار اجتماعی و دولتی شوروی، تحکیم پایههای وحدت جامعه، دوستی ملتها، میهنپرستی سوسیالیستی و نقش رهبری حزب کمونیست بود. پیروزی ما، در نتیجه کاربست ایدههای و. ای. لـنین و حزب، سازمان دهی عمومی خلق های شوروی برای شرایط جنگی، یعنی تعمیق و تحکیم اقـتصادی، سیاسی- سازمانی، اجتماعی و ایدئولوژیکی نیروهای مسلح حاصل شد. نگارنده، انطباق کامل این مسائل با اصول تاریخی را با توجه به شرایط آن دوره، مورد بررسی قرار داده است.
آمادهسازی اقتصادی و مالی کشور برای شرایط تجاوز نظامی
ی. و. استالین، طی سخنرانی خود بعد از پایان پیروزمندانه جنگ کبیر میهنی در حضور انتخابکـنندگان این موضوع را مورد تاکید قرار داد: «حزب میدانست که ماشین جنگی به حرکت درخواهد آمد و کشور بدون صنایع سنگین توان دفاع از خود نخواهد داشت، این امر، تاخیرناپذیر است- یعنی، باید پیروز شد… بدون آن، تاریخ شوروی میمیرد».
صنعتی کردن و تشکیل تعاونیها، ایجاد صنایع سنگین و هسته مرکزی آن – ماشینسازی و تعاونیهای عظیم تولید محصولات روستائی موجب تحکیم بنیانهای اقتصادی قدرت دفاعی گردید و پایههای مادی جنگی کشور را قوام بخشید. این موفقیتها بدون اتکا به سرمایههای خارجی بدست آمد. رهبران روسیه بورژوائی کنونی در فکر جلوگیری از سقوط آن بدون جلب سرمایه و نیروی کار خارجی نیستند.
بلشویکها کشوری را از تزاریسم تحویل گرفـتند، که در نتیجه چهار سال جنگ جهانی اول و سه سال جنگ داخلی تحمیلی توسط ملاکان، سرمایهداران، ژنرالهای گارد سفید و مداخلهگران خارجی به مملکتی نیمهفـقـیـر و نیمهویرانه تبدیل شده بود.
در سالهای دهه سی نظام اجتماعی- اقتصادی سوسیالیستی در اتحاد شوروی پیروز گردید. تغییرات بنیادی در کشور نشانههای عقب ماندگی اقتصادی و فرهنگی را پاک کرد.
نوشتههای مطبوعات بورژوائی خارجی آن دوره در باره اتحاد شوروی بسیار جالـب توجه است. مجله انگلیسی «رائوند تـیبـل» مینویسد: «دستآوردهـای برنامه پنج ساله، تأسیس کارخانههای تراکتورسازی در خارکف و استالـینگراد، کارخانههای اتومبیلسازی در مسکو و نئژنئی نوگوراد، نیروگاه آبی دنیپروپطروسک، کارخانههای عظیم تولید فولاد در ماگـنیتاگورسک و کوزنتسک، زنجیره کامل کارخانههای ماشینسازی و شیمیائی در اورال… شگـفتانگیز است». هیبسون، سرمایه دار انگلیسی و رئیس بانک، پس از دیدار خود از اتحاد شوروی مینویسد: «احتمال میرفت که برنامه پنج ساله شکست خواهد خور.د اما موفقیت این برنامه بیش از حد پیشبینی شده میباشد. بر پایه برنامه مورد نظر، در تمام شهرهائی که من سفر کردم، مناطق مسکونی تازه، دارای میادین و خیابانهای عریض درختکاری شده، آپارتمانهای مدرن، مدارس، بیمارستانها، باشگاههای کارگری، مهد کودکها و کودکستانها برای مراقبت از اطفال مادران شاغل، ساخته شده است… آقایان، اشتباه نکنید! بیجهت امیدوار نباشید! اتحاد شوروی فرونخواهد پاشید! اکنون روسیه، کشور ایدهآلها و امیدهاست».
«روسیه ماشین متفکر میسازد. روسیه با سرعت از دوره چوب به دوره فولاد، بتون و موتورها میرود». ( مجله آمریکائی «نئیشن»).
در عرض ١۳ سال (سالهای ١٩٢٨ـ ١٩٤٠)، ٩ هزار مؤسسه تولیدی راهاندازی شد، بخش اعظم آنها در اورال و سیبری واقع بود، که در سالهای جنگ در پشت جبهه قرار گرفت، مناطق شرقی کشور با سرعت به منطقه صنعتی قدرتمندی تبدیل گردید، ١۵٠٠ مؤسسه منتـقـل شده از جمله آنها بود. در آن دوره بخشهای تازهای در صنعت ایجاد شد. از میان آنها ساخت دستگاههای صنعتی، الکتروتکـنیکی، اتومبیل، تراکتور و کمباینسازی و صنایع شیمیائی را میتوان نام برد. مراکز ذوبآهن کشور در شرق (مجتمع اورال- کوزنتسک)، صنایع پرقدرت جدید نفت در منطقه اورال- ولگا تأسیس و مورد بهرهبرداری قرار گرفت.
پس از تجزیه اتحاد شوروی بسیاری از بخشهای تولیدات صنعتی، از جمله وسیله و ابزارسازی، ساخت دستگاههای تولیدی، ماشینهای کشاورزی و بخش مهمی از مجتمع صنایع نظامی از بین رفت.
در دوره حاکمیت شوروی اساسا در سال های سی، حجم تولیدات اتحاد شوروی به نسبت سال ١٩١٣، ۹ برابر افزایش یافت. حجم تولیدات کشور به جایگاه اول در اروپا و دوم در جهان ارتقاء یافت و آهنگ تولید و بهرهوری کار مقام اول را درجهان احراز نمود.
هم اکنون میزان تولید محصولات ناخالص ملی روسیه (نمودار نشاندهنده میزان رشد اقتصادی)، ١٠ برابر کمتر از محصولات ناخالص ملی آمریکا (با در نطر گرفتن قدرت خرید) میباشد. از نظر میزان متوسط سرانه محصولات ناخالص ملی، کشور ما در رتبۀ چهلم و آمریکا در رتبۀ دوم قرار دارد. پس، در چنین وضعیتی، روسیه امروزی چگونه به کسب عنوان «دولت مقتدر بزرگ» نایل شد؟
تولید فولاد، زغال سنگ، نفـت، گـندم و پنبه
(به میلیون تن)
سال | فولاد | زغال سنگ | نفت | گندم | پنبه |
١٩١٣ | ٣⁄٤ | ٢۹ | ۹ | ٦⁄٢١ | ۷⁄٠ |
١٩٤٠ | ٣⁄١٨ | ١٦٦ | ٣١ | ٣٨ | ۷⁄٢ |
بدین ترتیب، تولید فولاد، زغال سنگ، نفـت، ۵⁄٣ـ ۵⁄۵ برابر و گـندم و پنبه، ٤ برابر افزایش یافت.
ماشینسازی در مجموع سریعتر از سایر بخشهای صنایع رشد یافـت. اگر میزان رشد صنایع در طول سه سال (سالهای ١٩۳٨ـ١۹٤٠)، مجموعا ٤٤ درصد بود، رشد صنایع ماشینسازی به ۷٦ درصد رسید، که برای رشد اقتصادی کشور و تحکیم قدرت دفاعی آن بسیار مهم بود.
درسال ١٩٩١ در زمان حاکـمیت شوروی ٢٦ هـزار دستگاه مجهـز به سامانۀ کـنترل الکترونیکی ساخته شد، در صورتی که در حال حاضر تولید این نوع تجهیزات به زحمت به چند صد واحد میرسد. بدون تولید دستگاه و ابزار آلات، بدون صنایع الکترونیکی و ماشینسازی داخلی، روسیه دولت قدرتمندی نیست و نمیتواند هم باشد. این، فقط زائده مواد خام اقتصاد جهانی است نه چیزی بیشتر (توضیح مترجم: بعد از تجزیه اتحاد شوروی، بخشی از دستگاههای فوقالذکر که در کارخانههای تولیدی جمهوریهای آسیای میانه و ماورای قفقاز نصب شده بود، به همراه دیگر دستگاههای کارخانجات، به نام آهن قراضه به خارج از کشور فروخته شد. در نتیجه، تمامی کارخانهها و مؤسسات تولیدی بزرگ و کوچک، منهای آن تعداد از مؤسسات تولیدی وابسته به صنایع نفت و مواد خام در جمهوری های نفـت خیز بطور کلی تعطیل گردید و نابود شد).
در ارتباط با افزایش خطر حمله نظامی از خارج به اتحاد شوروی، میهن ما بخش عظیمی از منابع مادی و اقتصادی خود را صرف بالا بردن بنیه دفاعی خود ساخت. اگر بودجه دفاعی کشور در سال ١٩٢٩ شامل ١٠ درصد کل هزینهها بود، در سال ١٩٤٠، یک سال قبل از جنگ، به ۳۳ درصد افزایش یافـت. صنایع نظامی کشور، با سرعتی بیش از سه برابر آهنگ رشد سایـر بخشهای صنعتی رشد کرد.
همان موقع در اتحاد شوروی همراه با توسعه مؤسسات علمی- تحقیقاتی و طراحی موجود، مجموعه کامل مؤسسات علمی برای مطالعه و بررسی تکنولوژی جدید نظامی تأسیس گردید. مراکز آموزش عالی برای تربیت مهندسین تکنولوژی و طراحی در بخشهای مختلف صنایع دفاعی تشکیل گردید. من خودم در یکی از این مراکز آموزش عالی، در دانشکده هوانوردی اورژونیکدزۀ مسکـو در رشته مهندسی هواپیما تحصیلاتم را به پایان رساندم. در سالهای جنگ در یکی از بزرگترین کارخانههای هواپیماسازی در نواسبیرسک کار میکردم. در آنجا به دریافت اولین مدال اتحاد شوروی مفـتخر شدم.
تنها در زمینه انواع تولیدات صنعتی بسیار مهم نبود که اتحاد شوروی بر کشورهای سرمایهداری اروپا پیشی گرفت. حزب در کنگره ١٨ حزب کمونیست سراسری اتحاد شوروی (بلشویک) درسال ١۹۳۹ مسائل بسیار ضروری و با شکوهی را مورد تاکید قرار داد: پیشی گرفتن بر اقتصاد کشورهای سرمایهداری، به عبارت دیگر، بالابردن حجم تولید انواع محصولات صنعتی مهم به نسبت جمعیت، یکی از مسائل مورد نظر بود. بیشک، در پروسه دستیابی به این امر تاریخی، امکانات جدیدی برای ارتقاء سطح رفاه زندگی مردم و توان دفاعی کشور پدیدار شد.
کاربست تدابیر سیاسی و تشکیلاتی بمنظور آمادهسازی کشور برای دفع حمله نظامی از خارج
در دهه ۳٠ حزب کمونیست به رهبری ی. و. استالین در کـنگرههای ١٧ و ١٨ حزبی و همچنین، در هیجدهمین کـنفرانس عمومی حزب کمونیست سراسری اتحاد شوروی (بلشویک) با در نظر گرفتن شروع جنگ و بودن در محاصره خصمانه سرمایهداری و با توجه به روی کارآمدن فاشیسم در آلمان، سمت اصلی سیاست خارجی و داخلی کشور را تعیین کرد و برنامه پنج ساله رشد اقتصاد ملی و پیامدهای اجرائی آن را مورد مطالعه و بررسی قرار داد.
تدابیر شدید اما ضروری برای تحکیم نظم وانضباط کاری و دولتی اتخاذ شد. شورای عالی فرمان «هشت ساعت کار در روز و هفت روز در هفته را صادر نمود و خروج بدون اجازه کارگران و کارکنان از محل کار را ممنوع اعلام کرد»، همچنین، فرمانی را تصویب نمود که بموجب آن، تولیدکـننده مسئول محصولات بیکیفیت و ناقص شناخته میشد.
از سری تدابیر مهم، تصمـیم مبنی بر تقـویت اقتصادی و بنیه دفاعی کشور از طریـق تأسیس زنجیره آموزشگاهها و مدارس حرفهای برای تربیت سالانه بین ٨٠٠ هزار تا یک میلیون نفر نیروی ذخیره دولتی کارگری متخصص از میان کادرهای کارگری جوان با سواد در الویت قرار گرفت. مشکل بتوان اهمیت این تصمیم سرنوشتساز برای تکامل طبقه کارگر، ساختمان سوسیالیسم و دفاع از حاکمیت اتحاد شوروی را نادیده گرفت.
یکی دیگر از تصمیمات، کاربست اقدامات ضروری برای بهبودی رهبری حزبی در صنایع و حمل و نـقـل در همه جا و تـحکیم شروع همزمان در مؤسسات بود. به کارگران حق نظارت بر کار مدیریت داده شد و در ارگانهای حزبی، پست دبیر مسئول صنایع و حمل و نـقـل تأسیس گردید. تشدید انتقادها، نظارت بر اجرای تصمیمات حزبی و تقاضا از رهبری افزایش یافت. فقط آشنائی با اسناد و مدارک کنگرهها و کنفرانسهای حزبی کافی است تا مطمئن شد، که حزب هیچ میانهای با خودستائی و لافزنی نداشت.
از میان برداشتن کمبودها در زمینه تجهیز فنی مؤسسات، زمانی که شعار«صنعت، مشکلات را حل میکـند» مطرح بود، حزب شعار«کادرها همه مشکلات را حل میکنند» را پیش کشید، توجه ویژهای به جلب مبتکران متخصص جوان به پستهای رهبری، نه تنها از میان اعضای حزب، حتی افراد غیرحزبی معطوف گردید.
در سال ١٩٣٦، پس از ۵ ماه بحث و بررسی پیشنویس قانون اساسی، کـنگره شوراها قانون اساسی جدید را تصویب کرد، که از اهمیت خاصی برخوردار بود. چرا که نشاندهنده دستیابی و نیل به هدفی بسیار مهم غیر از آنچه که در برنامه انعکاس یافته است، بود.
براساس موازین قانونی، مالکیت سوسیالیستی بر ابزار تولید، لغو استثمار و طبقات استثمارگر، حق کار برای همه، تحصیل و طب رایگان، حق انتخابات عمومی برابر و مستـقـیم با رای مخفی و غیره به رسمیت شناخته شد. نصف تا یک سوم اعضای شورایعالی اتحاد شوروی و شوراهای کارگری و دهقانی را کارگران و دهقانان تشکیل میدادند. در حالی که امروز در روز روشن، چراغ بدست، یک نـفـر کارگر و یا دهقان در ارگانهای دولتی کنونی نمیتوان یافـت. واین افسانه «دموکراسی»، چیزی جز همان دموکراسی عادی و ضد مردمی بورژوازی نیست. کاملا واضح است، که مردم هر کشور هر قدر از حقوق واقعی شهروندی برخوردار باشند و بسته به اینکه در چه سطحی زندگی میکـنند، به همان میزان هم از میهن خویش دفاع میکـنند.
ارتقاء سطح زندگی مادی و فرهنگی مردم،
بعنوان جزء لاینفک ساختمان سوسیالیسم و
آماده سازی کشور برای دفع تجاوزات خارجی
سطح زندگی مردم توام با اتحاد و یگانگی بسرعت ارتقاء یافـت. احداث منازل رایگان آغاز شد، حقوقها و تولید نیازمندیهای عمومی افزایش یافت، بیکاری کاملا ملغاء گردید، بیسوادی ریشه کن شد و قانون تحصیل اجباری رایگان برای جوانان، خدمات پزشکی و تحصیل رایگان برای همه به اجراء درآمد. تعداد مراکز آموزشی عالی از ١٠٤ واحد در دوره تزاری در سال ١٩١٤، به ٦٠٠ واحد در سال ١۹۳۳ افزایش یافت. شبکه گسترده مدارس، بیمارستانها، تئاترها، باشگتهها و سالنهای سینما تأسیس و روزنامههای پرتیراژ چاپ گردید. همه مردم یا بصورت رایگان و یا به ازای مبلغ ناچیز از این امکانات استفاده میکردند. دهها هزار مدرسه، مؤسسه درمانی، مهد کودک، کانون فرهنگی، کتابخانه، خانه جوانان، بعد از تخریب اتحاد شوروی بسته شده است.
حزب در پایان دهه سی برای بالابردن بیشتر سطح رفاه و فرهنگ همه آحاد جامعه گامهای بازهم جدیتری برداشت.
همه اینها در شرایط بازسازی اقتصاد مردمی با صرف هزینههای هنگفت عملی شد. صرفهجوئی در همه زمینهها ضرورت یافت: هم در مدارس و هم در کالاهای مصرفی. ی. و. استالین در سخنرانی خود در آکادمی ارتش سرخ در سال ١۹٣۵ تصریح نمود: ما میتوانستیم ٣ میلیارد روبل ارز بدست آمده در نتیجه صرفهجوئی در اقتصاد را که برای صنعتی کردن هزینه کـردیم، در جهت تولید کالاهای عمومی پرمصرف بکار ببندیم، اما در آن صورت، ما از صنایع ذوب آهن، ماشینسازی، از نیروی هوائی و تانک محروم میشدیم، ما در مقابل دشمن خارجی بیسلاح میماندیم.
آماده سازی ایدئولوژیکی کشور
حزب نیروی قابل توجهی را دقیقا در جهت آمادگی کامسامول لـنینی، اتحادیهها، مدارس ابتدائی و متوسطه، مجامع کارگری، مطبوعاتی و رادیوئی وهنرمندان روشنفکر صرف نمود.
حزب و دولت با توصیۀ ی. و. استالین، س. م. کیروف، آ. آ. ژدانوف، دستورالعملی مبنی بر تهیه کتابهای درسی در خصوص خلاصه تاریخ اتحاد شوروی و تاریخ نوین برای تدریس تاریخ ملی در مدارس صادر کردند. بیتردید این امر، تأثیر بسیار مثبتی در مبانی آموزش تاریخ و تکامل تفکر میهنپرستانه نسل جوان داشت.
در سال ١٩۳٨ «تاریخ مختصر حزب کمونیست سراسری اتحاد شوروی (بلشویک)» چاپ شد. این کتاب نقش مهمی در آمادگی تئوریک فعالین حزبی و غیرحزبی، شناخت تاریخ مبارزاتی حزب و خلق در راه سوسیالیسم و در جهت کاربست مارکسیسم- لـنینیسم برای حل درست مسائل اجتماعی ایفاء کرد.
پاکسازی صفوف حزب از عناصر تروتـسکـیستی و پاکسازی جامعه از عـناصر بورژوا- ملاکان اهمیت بـسزائی در امر دستیابی به اتحاد در جامعـه و پیروزی در جـنگ میهـنی داشت. همراه با آن، در این پاکسازیها، خطاها و اشتباهات فاجعهآمیزی روی داد. پلنوم کمیته مرکزی حزب کمونیست سراسری اتحاد شوروی در سال ١٩٣٨ قرار اصلاح اشتباهات ارگانهای حزبی را که هنگام اخراج کمونیستها از حزب روی داده بود، تصویب کرد. گاهی وقتها، کمونیستها را بطور دستهجمعی از حزب اخراج و بدنبال آن، از کار و منزل محروم ساخته و دستگیر میکردند، در موارد زیادی هم بدون هیچ دلیلی به دشمنی با خلق متهم میساختند. از جمله پدر من، ژنرال گاردهای سرخ در جنگهای داخلی که به همراه همسرش از حزب اخراج و تیر باران گردیده بود، کاملا تبرئه شد و بدنبال آن، همسر، دو دختر و پسر وی به عضویت حزب کمونیست اتحاد شوروی درآمدند. آنها فهمیدند که این کار ربطی به حاکمیت شوروی و حزب کمونیست نداشته، بلکه، ناشی از اشتباه رهبران محلی حـزب و کار جاهطلبان سیاسی، دشمنان واقعی خلق بوده است که به ارگانهای انتظامی رخنه کرده بودند.
کمیته مرکزی حزب مقررات اکیدی را برای بررسی مجزا و تـفکـیکی پرونده شخصی اعضای حزب وضع نمود. بسیاری از کمونیستهای اخراجی از حزب، به صفوف حزب و به سر کارهای خود بازگردانده شدند. همه اینها تأثـیر مثبتی در تقویت وحدت جامعه و اوضاع سیاسی کشور گذاشت.
کنگره ١٨ حزب مسائل مربوط به دولت و سوسیالیسم علمی را بر مبنای نظریه ی. و. استالین مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. آن زمان، قضاوت در باره کاستیهای دولت بیجا نبود. زیرا، برخیها به نظریه مشخص مارکسیستی مبنی بر این که دولت با هدایت جامعه به سوی کمونیسم، مسیر زوال خویش را میپیماید، استناد میکردند. در اینجا، شرایط تاریخی و یا دقیقتر بگوئیم، موقعیت کشوری فقیر و در محاصره کشورهای سرمایهداری و خطر تجاوزات نظامی خارجی لحاظ نمیشد. کـنگره حزب وجود دولت مقتدر برای تقویت و تحکیم سوسیالیسم و بنیه دفاعی کشور در مقابل تجاوز خارجی را مورد تأکید قرار داد.
آنچه که به سوسیالیسم علمی مربوط میشود، این است که کنگره حزب ضرورت برخورد دوستانه و همکاری با آن را مورد تأکید قرار داد. جای شکی نیست که این امر تأثیر مثبتی بر روحیه روشنفکران و مواضع شدیدا میهنپرستانه آنها در دوره جنگ کـبیر میهنی گذاشت.
سرتاسر کشور را سازندگی، شور و شوق بیسابقه، مسابقات گستردۀ کاری و جنبش استاخانوف برای ارتقاء کـیفـیت کار فراگرفـته بود. من فراموش نمیکـنم که آن وقتها، روحیه همیاری، صداقت، فروتنی، دوستی، رفاقـت و گرایش تودهای به سمت شرکت در امور اجتماعی جامعه را فراگرفـته بود. مارشال ژوکوف بیجا نبود که گـفت: «خـوب، ما زندگی را بسیار خوب آغاز کردیم!».
تقویت نیروهای مسلح اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی
ارتش سرخ در آستانه جنگ، نوع جدید تانکها و هواپیماهای تیز پرواز تحویل گرفـت. با این همه، زمان امکان تسلیح مجدد ارتش تا آغاز جنگ را ممکن نساخت. در حالیکه به دهها هزار دستگاه از این تانکها و هواپیماها نیاز داشتیم، در حدود پنج هزار دستگاه تولید شده بود. همراه با آن، آغاز تولید انبوه تجهیزات جدید نظامی، تبدیل صنایع به تکنولوژی نظامی را در سالهای جنگ تسهیل نمود. طی سه سال آخر جنگ، سالانه ٣٠ هزار تانک، ٤٠ هزار هواپیما، ١٢٠ هزار اسلحه بیش از آلمان و کشورهای تحت اشغال آن در کشور تولید میشد.
سراسر مرزهای غربی کشور تجهیز و تقویـت گردید. در ارتباط با تغییر مرزها (پیوستن مجدد اوکراین غربی، بلاروس غربی و بسارابی)، ساخت سریع استحکامات جدید ضرورت یافت اما تجهـیز آنها تا آغاز جنگ پایان نپذیرفـت.
پلنوم کمیته مرکزی حزب کمونیست سراسری اتحاد شوروی (بلشویک) در سال ١٩٤٠ به بررسی و مذاکره نتایج و درسهای جنگ با فنلاند پرداخت. نحوۀ آمادگی ارتش و اجرای عملـیات نظامی را شدیدا مورد انتـقـاد قرار داد. ارتش بر مبنای اصل «همانطور که در میدان جنگ عمل میکنند»، آماده شد.
تعداد نفرات ارتش در آستانه جنگ، بیش از ۵ میلـیون نفر بود. در سایه اجرای مواد قانون اساسی جدید در باره انجام خدمت سربازی اتباع اتحاد شوروی، نیروهای ذخیره ارتش سرخ افزایش زیادی یافـت. شبکه وسیع آموزشگاههای نظامی به تربیت کادرهای فرماندهی و سیاسی پرداخت. یک هشتم نظامیان، کمونیست و یک سوم آنها کامسامول بودند. میلیونها جوان در مدارس متوسطه، حرفهای و عالی، در مجامع کارگری با شرکت فعال کامسامول، انجمن حمایت از نیروی هوائی و تولیدگران مواد شیمیائی، دورۀ آمادگی نظامی را طی کرده وتخصصهای نظامی کسب کردند. ارتش سرخ از نفوذ و اعتبار بسیار بالائی در جامعه برخوردار بود، احترام و اعتماد به آن حد و مرز نمیشناخت. ارتش سرخ به دانشگاهی برای تربیت نسلهای جوان تبدیل شده بود. آنچه که در روسیه سرمایهداری کنونی نمیتوان دید.
تنظیم سیاست خارجی
رهبری اتحاد شوروی، همه خلقهای کشور، همه عوامل سازندگی و ارتقاء کیفیت زندگی مردم، نیازمند صلح بودند و آنها، فعالانه در راه صلح جهانی مبارزه میکردند. دروغگویان سیاسی تا آنجا پیش میروند، که گویا، «رهبری شوروی برای خلاصی از شر عناصر نامطلوب به جنگ احتیاج داشت و مردم تاوان آنرا پرداختند» (روزنامه «پوایسک= جستجو»، ژوئن ٢٠٠٦).
فاشیسم آلمان، دستپرورده سردمداران سرمایهداری، قبل از هر چیز، با هدف نابودی خلقهای اتحاد شوروی به کشور ما حمله آورد. گفتگوهای اتحاد شوروی با انگلیس و فرانسه بمنظور مهار کردن سیاستهای خصمانه آلمان با شکست مواجه شد. علاوه بر آن، دولتهای انگلیس و فرانسه با دادن امتیازات پیاپی، با چشم پوشی به درهم کوبیدن چکسلواکی، اسپانیا، لهستان و کشورهای دیگر، هـیتـلر را به جنگ با اتحاد شوروی تشجیع کردند. اتحاد شوروی محاصره شد. انعقاد پیمان عدم تجاوز بین اتحاد شوروی و آلمان در سال ١۹۳۹، در واقع، ازیک سو، برای بدست آوردن دو سال زمان برای آماده شدن در برابر حمله ارتش آلمان و از سوی دیگر، برای درهم شکستن تلاشهای انگلیس و فرانسه درجهت تشکیل ائتلاف نظامی با آلمان بر علیه اتحاد شوروی ضروری بود.
پیمان عدم تجاوز با آلمان بمعنی پیروزی بزرگ دیپلوماسی اتحاد شوروی بود، که باعث پیروزی خلقهای اتحاد شوروی در جنگ کـبیر میهنی، رهائی ملل اروپا، از جمله آزادی لهستان و کشورهای حوزه دریای بالـتیک از اسارت فاشیـسم گردید. صحبت از سازش استالین با هیتلر بر سر این کشورها، ساخته و پرداخـته ذهن بیمار دروغگـویان بورژوازی است.
خوب بیاد دارم که حـزب در تبلیغات شفاهی پیماننامه را نه گریز از تجاوز فاشیسم آلمان، بلکه، به مفهـوم بدست آوردن زمان ارزیابی میکرد. و پس از انعقاد آن نیز از تلاشهای رهبری اتحاد شوروی برای تقویت و تحکیم بنیه دفاعی نه تنها کاسته نشد، حتی افزایش یافـت.
پیوستن مجدد استآنهای غربی بلاروس، اوکراین و بسّارابی، ورود داوطلبانه دولتهای حوزه دریای بالتیک به ترکیب اتحاد شوروی وعقد عهدنامه صلح با فنلاند، موجب بهبودی وضعیت استراتژیک اتحاد شوروی گردید. مرزهای کشور ما را در حدود ٢٠٠ـ ٣٠٠ کیلومتر، از جمله، دهها کیلومتر در لـنینگراد تغـییر داد. عقد قرارداد بیطرفی با ژاپن، از درگیر شدن در دو جبهه جنگ جلوگیری کرد.
بدین ترتیب، مبارزه اتحاد شوروی و مجامع مترقی جهان برای صلح و امنیت، موقعیت بینالمللی اتحاد شوروی را تقویت کرد و زمینه مساعدی برای سازندگی سوسیالیستی و دفع تهاجم دشمن فراهم ساحت.
٭٭٭٭٭
رهبری اتحاد شوروی و مردم ما بدین نحو کشور را برای دفع تهاجم نظامی فاشیسم آلمان آماده کردند. سؤال میشود، چرا ارتش سرخ در مراحل اولیه جنگ شکست خورد؟ قبل از هر چیزی عوامل زیر باعث آن بود:
– تهاجم غیرمنتظره ارتش چندین میلیونی آلمان.
– ارتش آلمان دارای تجربه کافی در جنگهای معاصر بود.
– اقتصاد آلمان و متحدان آن بر روی ریل جنگی سازماندهی شده بود.
– نوسازی تسلیحات ارتش سرخ در آستانه جنگ آغاز شده بود.
اتحاد شوروی در جنگ شدید و طولانی ماشین نظامی آلمان را درهم کوبید. جنگ، از روی اظهارات جعلی مانند «خانه مقوائی»، «غولی با پاهای گلین» در باره اتحاد شوروی پرده برداشت. اما استالین در کنگره ١٨ حزب گفت: «ما از چنان ثبات و استحکام داخلی و حکومت توانمند در کشور برخورداریم، که موجب حسادت هر دولتی در جهان میشود». و جنگ، صحت سخنان استالین را ثابت کرد.
دستیابی به پیروزی وغلبه در چنین جنگ ویرانگر بدون یک نیروی سازمانگر امکانپذیر نبود. پیروزی بخودی خود بدست نمیآید. حزب کمونیست اتحاد شوروی به رهبری ی. و. استالین، سازمانده پیروزی خلقهای اتحاد شوروی بر اشغالگران فاشیسم آلمان بود. حزب راه تحول سوسیالیستی را برگزید و تحقق بخشید، جبهه و پشت جبهه را متحد ساخت، امکانات مادی و معنوی پیروزی در جنگ سرنوشت ساز را فراهم کرد.
کلیسا و روحانیت، حاکمیت و حزب کمونیست
توضیح ماتریالیستی باورها و ادیان تودهها… اجتناب از هر گونه توهین به ادیان ضروری است. و. ای. لـنین
اکثریت معتقدان به ادیان در همه جنبشهای رهائیبخش ملی، در سه انقلاب روسیه شرکت داشتند. اما، امروز روحانیت در جبهه مقابل- در اردوی استبداد- موضع گرفـته است.
در کنگره دهم حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه (ژوئن سال ٢٠٠٤)، مسئله رابطه حزب و مجامع دینی مطرح شد. چـرا؟ علت این بود که بخش معینی از معتقدان، به حزب کمونیست روی آوردهاند، به صفوف آن میپیوندند و در انتخابات به آن رأی میدهند. حزب کمونیست، از منافع مردم، صرف نظر از تعلقات دینی آنها، دفاع میکـند. کلیسا هم در راه مسائل اخلاقی و زندگی بهتر مردم مبارزه میکـند. بنا بر این، زمینه همکاری وجود دارد.
همانطور که در گزارش گنادی زیوگانوف به کنگره دهم آمده است، «بخش معینی از تشکیلات کلیسا و هیرارشی، در مقابل دعوت ما مبنی بر تقویت مبارزه در راه میهن، سنن ملی و روحیه تفاهم در روسیه، سکوت اختیار کرده است». حوادث سالهای اخیر نشاندهنده آن است که شخصیتهای بالای روحانیت در صدر کلیسا و قبل از همه کلیسای ارتدکس، نه تنها در مقابل دعوت ما سکوت اختیار کـردهاند، حتی، حزب کمونیست و تاریخ آن را به زیر ضرب گرفتهاند.
مرتجعین ابتدا، حاکمیت شوروی را به غصب زمینهای متعلق به کلیساها و صومعهها متهم ساختند. حداقل آنها میدانند که دهقانان، اکثریت جمعیت آن وقت روسیه، با حسننیت از تقسیم زمینهای اربابان، کلیساها و صومعهها استقبال کردند. علاوه بر آن، همان وقت ملاکان و بورژوازی ساقط شده تصمیم گرفتند با دست بردن به اسلحه، زمینها، کارگاهها و کارخانهها را پس بگیرند. در همین حال، کارگران، دهقانان و اکثریت متدینان نیز تحت رهبری حزب لـنینی بلشویکها برای مقابله با گاردهای سفید و سلطهطلبان خارجی سلاح مقاومت بدست گرفتند. صرفنظر از هر چیز، بطور قطعی میتوان گفت که کلیسا در کنار سلطنت و طبقات استثمارگر- مالکان و سرمایهداران بزرگ- جای گرفته بود.
هیرارشی کنونی کلیسا، خواستار احیای زمینداری کلیسائی است. رئیس جمهور و «حزب روسیه واحد» در مجلس نیز گام اول را برای استرداد رایگان زمینها و ابنیه وابسته به کلیساها برداشتند. گام دوم نیز با تحویل زمینهای سافخوزها (تعاونیهای کشاورزی دولتی) برداشته شد. بدین ترتیب، کلیساها بار دیگر به استثماگران و مالکان بزرگ تبدیل گردیدند.
لازم به گفتن است که در دورههای معینی از تاریخ، تدابیر مشخصی برای محدود کردن بزرگ زمینداری کلیسا و اعمال کنترل دولتی بر فعالیتهای کلیسا به کار بسته شده است. قشر فوقانی هیرارشی کلیسای ارتدوکس هم گاهی تلاش کرده است ایده «مقدسان ارجحتر از پادشاهند» را به دولت القاء کنند. زیرا، پشت آنها به تودههای عظیم متدین و موقعیت اقتصادی وابسته به املاک و زمینهای معابد و کلیساها بند بود. پادشاهانی مانند ایوان گروزنئی، آلکسی رومانوف، پطر اول، یکاترینای دوم، این گونه تلاش ها را خنثی کردند.
پطر اول، سلسله مراتب پدرسالاری کلیسا را منحل و بجای آن مجلس اعلای روحانی را به عنوان ارگان دولتی برای اداره امور کلیسا تشکیل داد. این بدین معنی بود که هیرارشی «از مداخله درامور دنیوی منع شد». پطراول، کلیسا را تحت تابعیت کامل دولت درآورد و این نظم دویست سال دوام یافت تا این که با یکی از اولین فرامین حاکمیت شوروی، مجلس اعلای روحانی بعنوان ارگان دولتی منحل شد و سلسله مراتب پدر سالاری مجددا در کلیسا احیاء گردید. مجلس اعلا به یک ارگان کاملا کلیسائی تبدیل گردید.
لازم به یادآوری است که پطر اول کلیسا را به ساختن کشتی با پول خود، به صدا درآوردن زنگهای کلیساها و استفاده از آنها در اسلحهسازی وادار کرد. ملکه یکاترینای دوم فرمان سکولاریسم کامل را صادر کرد، یعنی در دولت لائیک، کلیسا و صومعه را وابسته به دارائی خود نمود.
استرداد زمینهای کلیسا، یعنی «املاک مصادرهای توسط بلشویکها » (شامل کاخ ها، املاک و دارائی های غیرمنقول اربابان و سرمایهداران) موضوع رساله آ. ب. زوبوف، پرفسور دانشگاه ارتدکس، منتشره در روزنامه «نیزاویسیمایا گازتا» (=روزنامه مستقل) ۷ دسامبر سال ٢٠٠٤ در واقع، بازتاب موضع بخش مشخصی از هیرارشی کلیسا بود. در این نوشته آمده است: «حاکمیت شوروی زمینهای دهقانان را ملی کرد» و خلق با چاپلوسی در مقابل وعدههای انقلابی… زمین خود را از دست داد… دچارفـقـر و بی حقوقی شد». پرفسور خداشناس الهیات این گونه افسانه مینویسد!
مقایسه زندگی دهقانان در دوره حاکمیت شوروی و تزاری، مساوی است با مقایسه نور و تاریکی. واقعا هم جوامع دهقانی در روسیه تزاری، فـقـیر، بیچیز و بیحقوق بودند. کشاورزی در دوره حاکمیت شوروی توسعه یافت. همه دهقانان از رفاه، سواد و حقوق کافی برخوردار گردیدند. مناسبات کاری، دهقانی و اقتصادی بطور ریشهای تغییر یافت (اقتصاد خرد- قطعه زمین خصوصی، تعاونیهای دولتی و غیردولتی، مجتمعهای بزرگ دامپروری و موسسات عظیم اقتصادی حاکمیت شوروی زندگی آنها را بکلی متحول ساخت). دهقانان در همه سطوح ارگآنهای قانونگزاری و دولتی نمایندگان خود را داشتند. اما اکنون، در روز روشن، چراغ بدست یک نفر از آنها را در ارگانهای دولتی نمیتوان یافـت. پرفسور محترم، این است واقعیت!
در مورد «وعدههای انقلابی» گـذشته، نباید فراموش کرد که ٢٢٠ میلیون هکتار زمین بلاعوض و رایگان برای استفاده در اختیار دهقانان گذاشته شد. این، همان «وعده انقلابی» بود! به فرمان دنیکین، کسی که سعی میکرد با اصلاحات در کشاورزی، دهقانان را به جبهه ضدانقلاب جلب کـند، [اصلاحات] وی «فاقد ایدئولوژی و اهرم اجرائی بود». («جنگهای مسکو، شرح شورشهای روس» صفحه ٦٤). بازپرداخت بهای بخشی از زمینهای مالکان- طبقات سرنگون شده بورژوازی و فئودال ها- مهمترین کار گارد سفید بود. با این وصف، چگونه میتوان از بیزمین ماندن دهقانان صحبت کرد و قانون مربوط به زمین را «غارت بلشویکها» نامید. در اینجا، ذکر جمله زیر از ای. آ. کرئلوف، تمثیلنویس روس بجاست: «چقدر گفتهاند، که دروغ عمل زشتی است که میتواند سر پا بیایستد، اما راه نمیرود».
شورای روابط ادیان روسیه و رهـبری کلیسا بدون مشورت و نظرخواهی از جامعه ارتدکس، مسلمان، یهودی و بودائی، لغو جشن ملی سالروز انقلاب کبیر سوسیالیستی اکـتبر(هفتم نوامبر) و بجای آن اعلام روز چهارم نوامبر به نام روز اتحاد ملی را به دولت پیشنهاد کرد. همان روزی که فـدائیان مینین و پاژارسکی بیرون راندن اشغالگران لهستانی- لیتوانیائی از مسکو را در سال ١٦١٢ آغاز کردند. نتیجه این گونه تصمیمات چه خواهد بود؟
لغو جشن سالروز انقلاب کبیر سوسیالیسی اکـتبر بر خلاف نظر رهبری کلیسا، نه تنها باعث وحدت جامعه نخواهد شد، بلکه در ادامه موجب انشقاق در آن خواهد گردید. لغو جشن انقلاب اکـتبر- بمنزله خیانت به فداکاریهای میلیونها متدین و دگراندیش، که زندگی خود را فدای برقراری حاکمیت شوروی و دفاع از آن در مقابل تهاجم آلمان فاشیستی کردند، شمرده میشود. آنها دیگر نمیتوانند از خود دفاع کـنند. این وظیفه ماست، ما زندهها!
هیرارشی کلیسا، چنین پیشنهاد ضد مردمی را بیهوده طرح نمیکند. اقدامات میهـنپرستانه کلیسا، با صفحات سیاه زیادی در تاریخ توأم است، چیزی که از اعتراف آن هراس دارند. همراه با آن، همانطور که الکساندر نوسکی می گوید: «حقیقت از خدا قویتر است».
واقعیت این است که بعد از انشعاب کلیسا ارتدکس (قرن ١۷) دهها هزار متدین بنیادگرا به طرق سوزاندن، خفه کردن و منجمد کردن قلعوقمع شدند. حکومت تزار با پشتیبانی و حمایت کلیسا، شورشهای دهقانی دکابریستها را باخشونت تمام سرکوب نمود.
کلیسا ل. ن. تولستوی را تکـفـیر نمود و طرد کرد. هیرارشی کلیسا سعی بر آن داشت تا نابغه بشری را در نظر خلق و دوستدارانش، که از نفوذ و احترام عمیق برخوردار بود، رسوا کند و از این طریق به سازش با کلیسا وادارد. ل. ن. تولستوی انبوه نامههای همدردی و حمایت از مومنان دریافت میکـرد. کارگران و کارکنان کارخانه شیشهسازی «مالـتسوف» نوشتند: «بگذار تاریک اندیشان، هر طور میخواهند، شما را تکفـیر کنند. شما افتخار خلق روس هستید، و این خلق شما را بزرگ، عزیز و متعلق به خود میداند و شما را دوست دارد».
مگر ممکن است، نقش و عملکرد قشر فوقانی روحانیت را که به گاردهای سفید و مهاجمان خارجی- جلادان خلق- راه نشان داد، از تاریخ کلیسا پاک کرد.
خادمان دین با رهنمود دادن به گاردهای سفید و مداخلهگران خارجی و راهنمائی کردن آنها، عملا همگام با ژنرالهای سفید و اربابان آنها- دولتهای انگلیس، فرانسه و آمریکا، برای بازگرداندن مالکان و سرمایهداران به حاکمیت و تخریب تمامیت تاریخی کشور روسیه وارد کارزار شدند. به همین جهت هم حاکمیت شوروی رفتار روحانیت را زیر نظر گرفت. بیجا نیست وقتی که می گویند آن کس که به مسیح خیانت کرد، چرا به زحمتکشان هم خیانت نکند! البته، در میان روحانیون کسان دیگری هم بودند. فقط بلشویکهای لنینی به پشتوانه زحمتکشان، تمامیت کشور روسیه را که مداخلهگران خارجی تکه- تکه کرده بودند، نجات دادند. باید این واقعیت را باید عمیقا درک نمود.
زمانی که کلیسا به حمایت از حاکمیت شوروی مردم را به مقابله با اشغالگران آلمان فاشیستی، به شرکت فعال در کار و امور اجتماعی و به مبارزه برای صلح فراخواند، حاکمیت شوروی نیز از کلیسای روسیه برای تقویت و تحکیم تشکیلاتی خود پشتیبانی کرد. خلیفهگری منحل شده در دوره تزار، بازسازی شد، در جنب خلیفهگری، مجلس اعلای روحانی تشکیل گردید، اجازه تشکیل سمینارها و آکادمی الهیات داده شد، مجله دینی مسکو منتشر و کارخانههای تولید شمع تأسیس گردید و بسیاری از روحانیون تبرئه شدند. مکان مناسبی با امکانات لازم برای استقرار اسقف اعظم و وسایل نقلیه برای تسهـیل رفت و آمد در اختیار کلیسا گذاشته شد.
طبیعی بود که کلیسا خود را با شرایط تازه وفق داد. کلیسا بجای نگاه دگماتیستی «مجازات خدا» به کار، کار را «عمل نیک» اعلام کرد. در دوره حاکمیت شوروی کلیساهای محلی حکم تکـفیر بنیادگرائی عقیدتی را لغو کردند. در میان کلیسائیها، («نواندیشانی») بودند که در سال ١۹٢٢ با خرید نان از خارج به حساب اشیای قیمتی کلیسا موافقت کردند، برای کمک به گرسنگان حوزه ولگا برخاستند.
هیرارشی کنونی کلیسا به زندگی سخت دینداران معترف است. پس چرا؟ برای این که برعلیه قهر و خشونت مبارزه میکـنند؟ به هیچوجه نه. آنها مردم را به تحمل و بردباری، یعنی تسلیم در برابر مظالم اجتماعی، سکوت در برابر ماهیت استثمارگرانه حاکمیت الیگارشها و بوروکراتها دعوت میکـنند.
در همین رابطه، پیام پاپ یوهان پاول دوم تحت عنوان«بسوی هزاره سوم» در سال ١۹۹٤، از اهمیت خاصی برخوردار است. وی با اشاره به گناهان کلیسا در گذشته، از جمله، جنگهای دینی، محاکم تفتیش عقاید، انشعاب در مسیحیت (طبق اقرار هر سه کلیسا)- تأکید کرد، که کلیسا نه فقط در گذشته مرتکـب خطا شده، حتی، همین امروز نیز با «دعوت مردم به سکوت در مقابل بیعدالتی»، مرتکب گناه میشوند.
خلیفهگری کلیسای ارتدوکس روسیه در سال ١٩٩٢ اعلام کرد: کلیسا خود را به هیچ نظام دولتی وابسته نمیداند. باور کردنی نیست. در واقع، کلیسای ارتدوکس همانطورکه موضع دفاع از پادشاهی در زمان تزاری گرفته بود، در رابطه با حاکمیت بورژوازی کنونی نیز موضع دفاعی گرفته است. کلیسا در امور دولتی، در مسائل تحصیلی و نیروهای مسلح دخالت میکند.
هیرارشی کلیسا در مجمع خلیفهگری درسال ٢٠٠٠ اعلام کرد که از حاکمیت الیگارشی پشتیبانی میکـند. در سند نهائی مجمع، «نقطه نظرات اجتماعی کلیسای ارتدکس روس» بیان شده است: کلیسا «محدویت مالکیت را مورد تأئید قرار نمیدهد»، یعنی، مخالف با بازگرداندن دارائیهای فوقالعاده هنگفت ملی به صاحبان اصلی آن، دولت و زحمتکشان جامعه، که الیگارشها غصب کردهاند، مخالف است. و این است مسئله اساسی! آن کس که به ثروتهای کلان دست یافته، او هم حاکم است.
با توجه به اینکه سرنوشت انقلاب به تار موئی بند بود، و. ای. لـنین در مقابل کلیسا به شدت موضع گرفت (روحانیون زیادی به مبارزه برعلیه دولت جوان و هنوز تحکیم نیافته شوروی برخاسته بودند)، اما، همیشه نسبت به مؤمنان و محافـل صادق کلیسا توجه خاصی داشت.
موضع ما تغییری نکرده است. به هیچ وجه نباید احساسات مؤمنان را جریحهدار نمود. برعکس، باید روابط مستحکمی با آنها برقرار کرد، باید آنها را به امور اجتماعی جلب کرد، به علائق مؤمنان توجه نمود و باید از آنها در مقابل خودسریهای حاکمیت دفاع کرد. دیدگاههای دین و کمونیسم علمی پیش از همه، در برخورد به نابرابریهای اجتماعی، تهیدستان، ثروتمندان و استثمارگـران متفاوت است. زیرا کمونیستها برای حل مشکلات اجتماعی در آسمآنها بدنبال بهشت نمیگردند و امیدی هم به فرستادگان خاص ندارند. راه حل مشکلات را در مبارزه مردم زحمتکش برای بدست گرفتن قدرت می بینند.
کلیسا و کمونیسم در رابطه با مسائل معنوی و اخلاقیات نقاط مشترک زیادی دارند. از جمله، در زمینه مسائل بازسازی دولت اتحاد ملی، مبارزه برعلیه تخریب و تجزیه معیارهای معنوی اجتماعی، حاکمیت، پول، فساد و زندگی غیرعادی اشتراک نظر دارند. در میان روحانیت کم نیستند کسانی که به م مؤمنان نزدیک هستند و به زندگی معمولی شایسته مشغولند و زیر بار ناروائیهای امروزی نمیروند. این، زمینه مناسبی است برای همکاری متقابل کلیسا و حزب کمونیست و آن هم به نفع همه مردم روسیه، اعم از مؤمن و دگراندیش است.
آن سالهای گرامی
جعلیات خصمانه در باره «دورۀ رکود»
طرح مسئله «دورۀ رکود»، از سلسله افسانههای جعلی کینهتوزانه در باره حاکمیت شوروی و حزب کمونیست میباشد. زیرا طراحان آن از اصل «دروغ هـر قـدر بیشتر تکرار شود، همانقدر واقعیتر مینماید»، بهره میگیرند. حتی، دوره ثبات کنونی هم با دوران «رکود» برژنفی از زمین تا آسمان فاصله دارد.
آنها را مقایسه کـنیم:
در دورۀ مشهور به دوران «رکود»، در مدت ١٨ سال (سالهای١۹٦٤ـ١۹٨٢)، روسیه شوروی به سرعت خود در راه پیشرفت سوسیالیستی افزود، گامهای بلندتر به سوی ترقی برداشت.
در این دوره، حزب کمونیست و شوراهای نمایندگان خلق همه شرایط لازم برای تسریع آهنگ رشد و ارتقاء سطح رفاه مردم را فراهم آوردند. به ارادهگرایی و ذهنیگری در سیاست خاتمه دادند. به تعادل نظامی بین اتحاد شوروی و آمریکا دست یافتند. مانع بروز جنگ جهانی جدید شدند. فضای کیهانی را تسخیر نمودند.
روسیه بورژوائی کنونی از سوسیالیسم به سرمایهداری، به عقب، به قهقرا، برمیگردد. از حاکمیت همهخلقی به حاکمیت بورژوایی، از اقتصاد با برنامه به اقتصاد آزاد، به بازار خارج از کـنترل، از نیروی خلق به قدرت الیگارشی و بوروکراسی دولتی، از مالکیت اجتماعی بر وسایل تولید، به مالکیت خصوصی سرمایهداری برمیگردد. اگر تولید ناخالص ملی کشور کمتر از ده درصد تولید ناخالص ملی آمریکاست، از کدام روسیه بزرگ میتوان صحبت کرد!
در حال حاضر، اصلاحات ویرانگر یکی بعد از دیگری اجرا میشود. این اواخر، اصطلاحاتی هم چون؛ مدرنیزه کردن، پروژهها و… مد روز شده است. ولی، نتیجه همان است: فـقـرعمومی عمیقتر میشود.
ابتدا، اوضاع اقتصادی را با اقتصاد دوره سوسیالیسم که برپایه اصل عدالت اجتماعی، عامل مشخص کـننده بهبودی سطح زندگی مردم زحمتکش بود، مقایسه کـنیم.
در دوره «رکـود»، حجم صنایع تـقـریبا بمیزان یک سوم محصولات روستائی افزایش یافت. انرژی اتمی بنیانگذاری شد، بخشهای تازه صنایع، از قبیل ماشینسازی اتمی، تکنولوژی الکـترونیکی و کـیهـانی، صنایع میکـروبیـولـوژیکی، اصلاح زمـیـنهای کـشاورزی و شالیکاری راهاندازی و مورد بهرهبرداری قرار گرفت.
در سال ١۹٦۵ هفت میلیارد روبل و درسال ١٩٨٠، ٢٢ میلیارد روبل به نرخ امروزی- برابر یک تریلیون روبل صرف پروژههای علمی گردید. در همان دوره، مجتمعهای عظیم علمی با اعتبار جهانی در سیبری بنام شهرهای علم، در هـفت استان، منطقه و مرکز جمهوریها ساخته شد. کاری که جهان نطیر آن را بخود ندیده است. سیبری، به پهلوان علم و تکنولوژی تبدیل گردید.
استخراخ نـفـت ٤ ⁄ ٢ برابر، گاز طبیعی ۳ ⁄ ٣ برابر، ذوب فولاد٦ ⁄ ١ برابر افزایش یافـت. حجم تولید محصولات فوقالذکر در کشور به ترتیب، به رقم ۵۹۵ میلیون تن، ٤٣٣ متر مکعب و ١٤٨میلیون تن رسید.
انرژی بطور پویا رشد یافت. توان الکـتریکی کـشور در سال ١۹٦۵ به رقم ١١۵ میلــیون کیلـووات و در سال ١۹٨٠ به رقم ٢٦٧ میلیون کیلووات رسید. یعـنی، ٣ ⁄ ٢ برابر افزایش یافـت. نیروگاههای آبی سایانو- شوشینسک، اوست- ایلیمسک، نیژنیکامسک و نیروگاههای اتمی لنینگراد، کورسک، بیلیبین، راهاندازی گردید. کارخانههای اتومبیـلسازی ولگا و کامسک احداث شد ومورد بهرهبردای قرار گرفت. چنین سالهای «رکـود» را در روسیه سرمایهداری حتی، در خواب هم نمیتوان دید (در میان مردم شوروی، این مثل رایج بود: لامپ ایلیچ، خورشید مصنوعی است. نور خورشید هم رایگان است. یعنی برق تقریبا رایگان بود. مترجم).
بعد از شکست حاکمیت شوروی، ضد انقلاب بورژوازی درست در مدت ١٤ سال، حجم تولیدات صنعتی و کشاورزی را تقریبا تا نصف کاهش داده است، هیچ تاسیساتی، حتی، یک نیروگاه برق و یا یک کارخانه کوچک یا بزرگ تأسیس نکرده است. در این دوره، دهها هزار موسسه مدرن، مدرسه، مراکز پزشکی، کلوب و کتاب خانه، استراحتگاههای دانشآموزی و مهد کودک بکلی تعطیل و غارت شده است. این، یعنی ثبات! جالبتر این که حتی یک نـفـر هم به مسئولیت جلب نشده است (در جمهوریهای آسیای میانه و ماورای قـفـقـاز، تمامی کودکستآنها و کتابـقـروشیهای، به استثنای موارد انگشت شمار، بکلی از بین رفته است. مترجم).
جالب توجه این که در این سالها، بموازات ساختن موسسات بزرگ تولیدی، مجتمعهای تولیدی نظامی– منطقهای، بویژه در مناطقی کم بودجه و دوردست، از جمله، در سایانسک، براتسکو- اوست- ایلیمسک، یوژنییاکوتسک و مجتمع پتروشیمی در سیبری غربی نیز سازماندهی گردید. در آن هـنگام فـقـط در سیـبری بیـش از ٤٠ شـهـر ساخـته شـد. در شمال غـربی سیبـری، در استـآنهای تیومن و تومسک، اولین تن نفـت در سالهای ١٩٦۵ـ ١٩٦٦ و ١۵ سال بعد، در سال ١٩٨٠، ۳٢١ میلیـون تن استخراج گــردید. یعـنی، روزانه یک میلیـون تن نـفـت استخراج میشد. این هم از دوره «رکـود»!
کشور به میدان بزرگ سازندگی شباهت داشت. مثلا، همه جمهوریها در احداث مجتمع پتروشیمی سیبری غربی شرکـت داشتند. مراکز تولیدی و مسکونی ساخته میشد، کارگران ماهر، متخصصان و کادرهای رهبری، برای کشف معادن اعزام میشدند. یک نمونه دیگر، رهبری کار احداث صنایع نـفـت سیبری غربی به و. ای. موراولنکو، سازمانگر بزرگ، متخصص نامدار و کمونیست صادق سپرده شد. تا آن وقت، وی رهبری صنایع نـفـت استان سامارا را به عهده داشت. لازم به یادآوری است، در حال حاضر، پسر موراولـنکو که مدارج ترقی را از حفاری تا رهبری بزرگترین کمپانی نفتی طی کرده، نماینده مجلس قانونگزاری روسیه و عضو فراکسیون حزب کمونیست روسیه در مجلس میباشد.
مؤسسه استخراج نفـت و گاز را یو. پ. باتالین، مدیر مستعد، دارنده جایزه لنین، که هنوزهم به کار خود ادامه میدهد، رهبری میکرد. او از باشقیرستان به سیبری اعزام شده بود. از این نمونهها بود.
روسیه بورژوائی کنونی در طول ١۴ سال، حتی یک معدن با حجم متوسط کشف نکـرده است. خدمات زمین شناسی از هم پاشیده و به امید سرنوشت رها شده است. بگونهای که حتی کشور به یک منطقه جدید منابع طبیعی دست نیافـته و به حساب ذخایر دوره شوروی، بحساب هزاران معدن شناسایی و کشف شده در سالهای دهه سی که استخراج و برهبرداری از آنها بعنوان سهم نسلهای آینده ممنوع گردید، به حیات خود ادامه میدهد. حوزههای اقتصادی زیادی، از جمله، ابزارسازی، تولید ماشینهای ساختمانسازی و کشاورزی، الکترونیکی و دستگاههای صنعتی، بخش بزرگی از مجتمعهای صنایع دفاعی، مؤسسات علمی- تحقـیقاتی از بین رفته است. (تا سال ١۹۹١، ١۵٠٠٠ هزار نـفـر در آکادمی علوم جمهوری آذربایجان شاغل بود. دوسال پس از تجزیه اتحاد شوروی و تخریب سوسیالیسم، شمار کارکنان آن به رقم ٨٠٠٠ نـفـر کاهش یافت. مترجم). بعد از همه اینها، هر گونه صحبت از استقلال روسیه در مقابل غرب، بی مورد و بیجاست!
در سالهای «رکـود»، اقتصاد روستایی پیشرفتهای عظیمی کرد. بیش از ۳٠ درصد کل محصولات روستائی در مزارع آبی شده و زهکشی شده تولید میشد. تولید متمرکز، خصوصی و تعاونی در روستاها گسترش یافت، هزاران مجتمع بزرگ دامپروری و مرغداری، تجهیزات آبیاری مکانیزه، از جمله، در حوزه رود ولگا و قـفـقـاز شمالی ساخته شد. مؤسسات کشاورزی در مقایسه با امروز، ١٤ برابر بیشتر تراکتور و کمباین دریافت میکردند.
در روسیه بورژوائی، روستاها در حال از هم پاشیدن هستند. هزاران آبادی از بین رفته، میلیونها هکتار اراضی قابل کشت بایر مانده است، شمار گاوها به حد کمتر از یک صد سال پیش رسیده است.
اتحاد شوروی یکی از دو قدرت جهانی بود
اگر حجم تولیدات صنعتی اتحاد شوروی در سال ١۹٦٠ معادل ۵۵ درصد تولیدات آمریکا بود، پس از بیست سال، در سال ١٩٨٠، به ٨٠ درصد رسید. در عین حال لازم به یادآوری است که عـقب ماندگی از آمریکا در عرصه بهرهوری کار کاهش نیافـت، در صنایع کمتر از دو برابر و در عرصه تولـید محـصولات روستائـی درحد ۵ برابر مانده بود.
لئونید برژنف و آلکسی کاسیگین همیشه توجه جدی به سیبری مبذول میداشتند. در دوره شوروی بطور کلی، در این برهه مخصوصا، توانائی شوروی برای نیل به پیشبینیهای لومونسوف بزرگ، موجب توسعه سیبری گردید. آنها، از سخنان آ. ت. تواردوفسکی، شاعر نامدار شوروی الهام میگرفتند. او در باره سیبریائیها گفته است: «سیبریائیها مردم مختلط، اما برگزیدهای هستند» و بیاد ندارم که حتی یکی از پیشنهادهای رهبران منطقه سیبری مورد پشتیبانی آنها واقع نشده باشد (منظور پیشنهادهای مدلل و محاسبه شده میباشد). من که سابقا ١٧ سال دبیر کمیته ایالتی حزب کمونیست اتحاد شوروی در استان تومسک بودم، به این امر مطمئنم.
رهبری لئونید ایلیچ برژنف درعرصه ایجاد صنایع نفتی، تولید محصولات پتروشیمی در مقیاس جهانی، تأسیس دو مرکز علمی در سطح آکادمی بزرگ علوم و آکادمی علوم پزشکی، در تبدیل شهر نیم میلیون نفری تومسک به چاه عمیق برای تأمین آب، در تجهیز کامل مجتمعهای تولید گوشت پرنده، خوک، تخم مرغ و بسیاری دیگر قابل انکار نیست.
و این هم یک نمونه مشخص. در استان تومسک- ذخایره هنگـفـت: تقریبا ٤٠٠ میلیون مترمکعب سرو- مرواید جنگلهای سیبری موجود است. وزارت تهیه فراوردههای جنگـلی، درخت سرو را در حد چوب ارزیابی میکرد. نگاه ما متفاوت بو. بنظر ما، سرو قبل از هر چیز، یک درخت بارده است که محصولات آن- جوز و صمغ، ارزش غذائی داشته و در صنایع داروسازی و تکنولوژی مورد استفاده قرار میگیرد. سالانه ٧ هزار درخت سرو قطع میشد و بازپروری آن به کندی صورت میگرفت (لازم به گفتن است که درخت سرو در حدود ١٢٠ـ١۵٠ سالگی به بار مینشیند).
مساعی ما برای تنظیم بهرهبرداری از درخت سرو با موفقیت همراه نشد. به لئونید برژنف مراجعه کردیم. بعد از بررسی نظر ما، در یادداشتی به کمیته حزبی استان نوشت: «آبروریزی است. یادداشت را برسی نموده، مقصرین را به مسئولیت جلب کنید». بدنبال آن، دولت اتحاد شوروی نیز قرار مشابهی صادر کـرد. امـّا در حال حاضر بدون هیچ محدودیتی، درختان سرو را میبرند.
سیستم برنامهریزی برای کشور به نظر من، به عنوان رهبر یک استان، نه تنها مانعی نداشت، حتی وسیله قدرتمندی در جهت تمرکز نیرو برای حل سریع مشکلات و مسائل کشوری و محلی بود. اظهاراتی مبنی بر این که نظام برنامهریزی باعث از هم پاشیدن اتحاد شوروی گردید، یک دروغ آشکار است. اکنون، زمانی که سیاست اقتصادی، علمی و فرهنگی دولت را مورد مطالعه و بررسی قرار میدهیم، براحتی درمییابیم که آن، چیزی جز خود کشی دولت نیست. بیهوده نبود که رئیس جمهور روسیه مجبور به اعتراف شد که برنامه بهرهبرداری از سیبری با شکست مواجه گردید.
در سالهای ٦٠ـ۷٠ قرن گذشته برنامه مطالعات کیهانی تحقـق یافت. در این عرصه، فعالیت انسانی اتحاد شوروی نقش راهبردی داشت. پایههای علمی، مادی- تکنیکی، پرسنلی و آمادهسازی آنها تدارک دیده شد. تحقیقات کیهانی در خدمت حل برنامههای اقتصاد مردمی و نظامی، از جمله آنها، در حوزههای زمینشناسی، هواشناسی قرار گرفت. حاکمیت فعلی «روسیه واحد» بسیاری از بخشهای فراگیری کیهان را نابود کرد، ایستگاه فضائی بینالمللی «مـیـر» را پائین کشیده و در اقیانوس غرق نمودند.
چه کارهائی مستقیما به ارتقاء سطح زندگی مردم شوروی در دوره «رکود» مربوط میشود؟ بطور متـوسط در روسیه سالانه ۵۳ مـیلـیون متر مربع منـزل مسکـونی، بطور رایگان در اخـتیار مردم گذاشته میشد. امروز، ۳۵ میلیون مترمربع ساخته میشود و هر مترمربع آن ٤۵ تا ۹٠هزار روبل قیمت گذاری شده است، که اکثریت مردم توانائی خرید آن را ندارند. طبق طرح رئیس جمهور، تا سال ٢٠١٠ شرایط مسکن یک سوم مردم بهبود خواهـد یافت. برای رسیدن به این منظور، باید سالانه، درحدود ٤ـ ۵ برابر بیشتر نسبت به امروز منزل ساخته شود. برای اجرای این طرح، احداث دهها کارخانه تولید مصالح ساختمانی، ماشین و مکانیزم لازم است. هیچکدام از اینها عملی نیست، فـقـط یک هوس است.
درآمد واقعی مردم ۵ ⁄ ١ برابر افزایش یافت. در آن سالها، ١٢ میلیون نفر به تعداد جمعیت روسیه شوروی اضافه شد. در نقطه مقابل آن، در روسیه سرمایهداری که اکنون در شرایط رکود بسر نمیبرد، سالانه ٧٠٠ هزار نفر از جمعیت کشور در اثر فقر عمومی کاسته میشود. این هم یعنی فاجعه، یعنی انحطاط! در حالی که قیمتها بیش از ۵٠ ـ ١٠٠ برابر افزایش یافته، حقوق بازنشستگان و کارکنان دولت فقط تا ١۵ـ ٢٠ برابر اضافه شده است.
جمعیت اتحاد شوروی با محصولات غذائی با کیفیت عالی تولید شده در کشور تامین میگردید. توأم با آن، در زمینه تولید فرآوردههای گوشتی (گوشت گاو) و کره حیوانی کمبود داشتیم. امروز بیش از ٤٠ درصد محصولات دامی از خارج وارد میشود.
اجارهبهای منازل، بطور متوسط بیشتر از ۳ درصد درآمدها نبود. پرداختهای مردم بازای استفاده از منازل و سه بخش از خدمات، در مجموع فـقـط یک سوم هزینههای مصرفی دولت را در این عرصه تأمین میکـرد و دو سوم باقی مانده را خود دولت میپرداخت. امروز همه صد درصد هزینهها بر دوش زحمتکشان گذاشته شده است.
تمامی مراحل تحصیلی و همه مراقبتهای پزشکی رایگان بود. در حال حاضر، این نظم منحل گردیده و استفاده از آنها فقط بحساب پول نقد مقدور است. استفاده از کودکستان و مدارس ١٦ـ ۳٠ برابر کاهش یافته است(این رقم در جمهوریهای آسیای میانه و ماورای قـفـقـاز تقریبا به صفر رسیده است. مترجم).
از بین رفتن جمعیت- اپیدمی مرگبار- بزرگترین خطری است که روسیه را تهدید میکند. امروزه، بخصوص، ملت روس متحمل تلفات سنگین میشود. تضعـیف خلق روس- خواست و آرزوی دیرین امپریالیسم غرب میباشد. ب. ساوینکوف، خصم کینهتوز اتحاد شوروی، هدف غائی استیلاگران خارجی از تحمیل جنگ داخلی را در سال ١۹٢٤ در دادگاه چنین توصیف کرد: «نـفـت به عنوان هدف حداقـل…اما هدف نهائی، هر قدر روسها همدیگر را بکشند، بهتر است، روسیه ضعیف میشود و ما همانقدر بهتر اداره میکـنیم».
دموکراسی بر خلاف گزافهگوئیهای دموکراتهای دروغین (حزب «روسیه واحد»)، تعاریف متفاوتی دارد. بر اساس دموکراسی کنونی سرمایهداری- حاکمیت و مالکیت، علیرغم وجود برخی اختلاف سلیقهها، در دست بورژوازی بزرگ، الیگارشی و بوروکراسی دولتی متمرکز میشود و این هم هیچ کمکی به تغییر اوضاع نمیکـند. به عبارت دیگر، «چه کسی کباب و چه کسی بوی کباب میخورد»!
به موازین اخلاقی توجه کنید. تفکر و عملکرد درست مردم شوروی، گذار از جامعه بورژوائی پیشین- علامت مشخصه جامعه شوروی بود. ولادیمیر ایلیچ لـنین، رشوهخواری را بمثابه منفورترین دشمن حاکمیت شوروی ارزیابی میکرد. رشوهخواری در دوره حاکمیت شوروی هم وجود داشت. اما، در حدی محدود و مقدار آن نیز در مقایسه با آنچه که امروز رایج است، بسیار ناچیز بود. مهم این بود که رشوهخواری مجازاتهای سنگینی را در پی داشت. زندان، اخراج از حزب وهر مقامی که مرتشی عهدهدارش بود، از مجازاتهای معمول بود. پرونده شولکوف، وزیر(سال١۹٨۳)، مثال بارز آن است. رشوهخواری و اختلاس در روسیه سرمایهداری کنونی، به خطر بزرگی تبدیل شده است، از بالا تا پائین، تمامی جامعه را فراگرفته است. کمیسیونهائی تشکیل میشود، مقرراتی برای جلوگیری از اختلاس تنظیم میگردد، اما حکایت همچنان باقی و ابعاد اختلاس و رشوهخواری گسترش مییابد. مأموران دولتی ۵ ـ ١٠ برابر بیشتر از حقوق خویش رشوه میگیرند.
در دوره حاکمیت شوروی همه مایحتاج ضروری زحمتکشان تأمین میشد، هیچکس هیچ ترسی از دست دادن کار نداشت و نگران آینده فرزندانش نبود. مجامع کارگری با اعزام نمایندگان خود به ارگآنهای حاکمیتی، در اداره موسسات و دولت شرکت داشتند. نصف نمایندگان نهاد قانـونگـزاری را کارگـران، دهـقـانان و متخـصصان تشکیل میدادند. پس از مشاهده این هـمه، بازهـم می گـویند: «حاکمیت شوروی مردم را آشغال، آشغال سازندگی حساب میکرد» (گریگوری یاولینسکی، روزنامه «ایزوستیا»، ١٤ژوئن ٢٠٠۵). این هم یکی دیگر از حلقههای دروغهای عجیب!
بر خلاف روسیه سرمایهداری که بخش قابل توجهی از جامعه را بیاعـتنائی و بیتفاوتی احاطه کرده است، در دوره حاکمیت شوروی شور و اشتیاق همیاری در جامعه حاکم بود. و آن، حاصل کار و اشتغال عمومی بود. به حق، آن دوره باعث افتخار ماست. با یاد آن سالهای گرامی، سر تعظیم فرود میآوریم!
آن سالها، همچون همه دوره تاریخ شوروی، سالهای سازندگی، دفاع از میهن، مبارزه در راه تحکیم صلح جهانی، همزیستی دو نظام اجتماعی- سوسیالیسم و سرمایهداری- بود. در آن سالها توازن نظامی بین اتحاد شوروی و ایالات متحده آمریکا برقرار شد. تأمین صلح جهانی نیازمند صرف هزینههای بسیار هنگفت مالی و مادی بود، که امکانات تأمین نیازمندیهای رو به تزاید مردم شوروی را محدود میساخت.
عوامل الهام بخش سازندگی در تاریخ دوره شوروی کدامند؟
مالکیت اجتماعی، حاکمیت خلق، اتحاد کارگران، دهقانان و روشنفکران، دوستی ملتها، رهائی مردم از قید ستم و استثمار و نقش رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی، سرچشمه قدرت و ثروت روسیه شوروی بود.
توأم با دستآوردها، نارسائیهای جدی از جمله، عقـبماندگی ازغرب در عرصه تعمیم پژوهشهای علمی، بهرهوری صنایع تولیدی ملی و همچنین، وقفه در تعمیق دموکراسی سوسیالیستی و وجود اختلاف نظر بین جمهوریها با مرکز وجود داشت. در بسیاری از جاها و همچنین در مرکز، مظاهر خود تسکـینی، گریز رهبران برخی جمهوریها (اوکراین، قزاقستان، گرجستان) و استآنها از حوزه انتقاد، عدم کـنترل، تخلف از جایگزینی و تعویض کادرها چشمگیر بود.
نباید فراموش کرد که تحریف چهره لئونید ایلیچ برژنـف و دوران «رکـود» برای دموکراتهای دروغین در رهبری روسیه ازآن جهت لازم است که از مسئولیت خود در تخریب کشور سر باز بزنند، با افتراهای ناروا سیمای حزب را بیالایند، اذهان مردم را با ضدیت با شوروی مسموم سازند، حاکمیت بورژوازی بزرگ را ابدی نشان دهند. هدف از افترا و تهمت زدنها به گنادی زیوگانف، رهبر مجرب و مقاوم حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه که توانست با کمک کمونیستها حزب را حراست، بازسازی و تقویت کرده و دامنه نفوذ و اعتبار آن را در جامعه توسعه دهـد، نیز همین است.
این سخن پوشکین، در مورد ل. ای. برژنف صادق است: «همیشه کارگر بود».
ل. ای. برژنف پیش از آن که به رهبری حزب و دولت برگزیده شود، راه پر افتخاری را طی کرده بود. تجربیات ارزندهای در زندگی و کار کسب کرده بود، زندگینامه بسیار جالبی داشت. در دانشکده و کارخانه کار کرد، رهبر استان دنیپروپطروسک اوکراین، جمهوریهای متحده- مولداوی و قزاقستان، دبیر کمیته مرکز حزب کمونیست اتحاد شوروی، صدر هیئت رئیسه شورایعالی اتحاد شوروی بود. در سالهای جنگ کبیر میهنی به جبهه رفت. درجنگ درجه ژنرالی گرفت.
نهایت این که برای خروج از بنبست و برای ترقی و شکوفائی کشور چه تدابیری اندیشیده شد؟
حاکمیت بورژوازی اقداماتی نظیر، میلیاردها سرمایهگذاری خارجی، میلیونها نیروی کار مهاجر و تمرکز مالکیت در دست آنهائی را که از طریق کلاه برداری بدان دست یافتهاند، راه خروج از بن بست ارزیابی میکـند. در چنین حالتی حتی، خود صورت مسئله مربوط به استقلال، امنیت ملی کشور و عدالت اجتماعی هیچ محتوا و مفهومی نمیتواند داشته باشد.
آقایان محترم، همه دزدیدههای خودتان را به صاحبان واقعی آنها، به دولت و طبقه کارگر برگردانید، دارائیهای مردم زحمتکش را پس بدهید و بعد از آن، به صلح، به همگـرائی اجتماعی دعوت کنید. و اگر نه، عوامفریبی نکنید.
حاکمیت و مالکیت، راه رشد سوسیالیستی و دولت جمهوریهای متحد، حراست از خلق و افزایش جمعـیت از مردم ربوده شده است، همه آنها باید برگردانده شود.
فقط اتحاد شوروی قادربه رفع خطر هستهای بود
امداد گران- چئرنوبلی ها- آثار ناشی از انفجار رئاکتور برق نیروگاه اتمی چئرنوبل را از میان برداشتند و اینک، قبل از هر کاری باید لایههای دروغ را دفن کرده، واقعیات را روشن سازند و جعلیات کینهتوزانه را افشاء نمایند.
در کار از میان برداشتن پیامدهای انفجار، بیش از ۵٠٠ هزار نفـر شرکت کـردند. بیش از ١۳٠ هزار نفـر ساکن منطقه به مکآنهای امن منتقل شدند.
۵٦٠ هزار مترمربع مسکن در اختیار انتقالیافتگان قرار داده شد، شهر سلاووتیچ برای پذیرش ٢٠ هزار نفـر تجهیز گردید.
دولت، یک لیست مرکب از ۵۷٦ هزار نفـر برای ارائه خدمات پزشکی منتظم در مقابل آلودگی به تشعشات رادیواکتیو و کنترل آن تنظیم کرد.
١٢٠٠ آزمایشگاه رادیولوژی برای کـنترل تاثیر تشعشعات اتمی بر روی محصولات روستائی راهاندازی شد. از محصولات ٢ میلیون و٣٦٠ هزار هکتار اراضی کشاورزی برای بررسی قابلیت مصرف آنها معاینه به عمل آمد.
فعال کردن میلیونها مترمربع اراضی متوقف گردید.
سه بلوک نیروگاه اتمی مجددا مورد بهرهبرداری قرار گرفت و بلوک چهارم منفجر شده در تابوت مخصوصی گذارده شد.
فاجعه ملی حادثه انفجار نیروگاه اتمی چئرنوبل زمانی روی داد که اتحاد شوروی هنوز یک قدرت بزرگ جهانی بود. مرحله اول نوسازی تازه آغاز شده بود، کشور هنوز سر پا بود، نوسازیها در چهار چوب سوسیالیسم، برای بهسازی، نه تخریب آن، پیش میرفت. کشور شوراها همه نیرو و توان خود را بکار گرفت و خطر مرگبار هستهای را به تنهائی و بدون کمک خارجی رفع کرد. خدای نکرده، اگر چنین حادثهای در روسیه سرمایهداری اتفاق میافتاد، تمام کشور ویران میشد.
در اینجا، لزوما به شرح مفـصل سازماندهی کارهای بازسازی گسترده در شرایط بویژه سخت میپردازم. چنین فرصتی هیچ گاه نبود. با این همه، بعدها پس از پایان کارهای حادثه انفجار، سیاستها واژگـون گردید و یا بگونهای که ب. ای. آلـئـینـیک، شاعر شوروی ترسیم میکـند، روباه مزین با تخریب اتحاد شوروی، به طرز غریبی همه آنچه را که برای نجات صدها هزار انسان شوروی از خطر حمله هسته ای انجام گرفته بود، دگرگونه جلوه داد.
به این ترتیب، بیست سال قبـل، ٢٦ آوریل سال ١۹٨٦ نیروگاه اتمی چئرنوبل، در اثر تخلـف جدی از مقررات استـفـاده، دقیقا، با مسدود کردن تجهیزات حفاظتی و خاموش کردن کامل سیستم خنککـننده اضطراری، راکتور چهارم آن منفجر شد. مواد رادیوآکتیویته در فضا پخش شد، آتشسوزی روی داد. آتش به سرعت خاموش گردید، متاسفانه، دو نـفـر در اثر آتشسوزی جان خود را از دست داد (توضیح مترجم: با توجه به این، که مترجم، حوادث منجر به تخریب سوسیالیسم و تجزیه اتحاد شوروی را از همان ابتدا، از نزدیک تعقیب کرده، یادآور میشود که حادثه انفجار در راکتور چهارم نیروگاه اتمی چئرنوبل، در جریان یک بازرسی غیر منتظره، همان طور که نویسنده اشاره کرده است، درنتیجه «مسدود کردن تجهیزات حفاظتی و خاموش کردن کامل سیستم خنک کـننده اضطراری» توسط متصدی امر، مدتی پس از فرود آمدن یک هواپیمای ورزشی آلمانی در میدان سرخ مسکـو روی داد. بنا بر این، انتظار میرفت، نویسنده همین کتاب، مسئله بازرسی غیرمنتظره در نیروگاه، ارگان سازمانده آن، ترکیب اعضای هیئت بازرسی و علل احتمالی این عمل متصدی و سرنوشت بعدی وی را نیز تحلیل و بررسی میکرد. بویژه این که در سالهای نوسازی گارباچفی، از زبان انسآنهای زیادی در محافل خصوصی این جمله شنیده میشد: «بزودی اتحاد شوروی را از بین میبریم». سؤال اساسی این است که آیا فرود هواپیمای ورزشی در میدان سرخ، حادثه انفجار در نیروگاه چئرنوبل و هزاران رویداد دیگر، از جمله ظهور و حضور شیادانی نظیر کاشپیروفسکی، چوماک و دیگر شعبدهبازان هیپنوتیزم در صفحه تلویزیونهای سراسری نشانه سوراخ – سوراخ شدن حزب کمونیست و حاکمیت شوروی بواسطه امپریالیسم جهانی و تشدید فعالیت نیروی تخریب داخلی نبود؟)
نظیر چنین حادثهای با احتساب پیامدهای آن در جهان روی نداده است. رهبری کشور، پیش از همه، لازم بود علل حادثه و مقیاس آن را بررسی و ارزیابی نموده، اقدامات فوری اولیه را بکار گیرد. این هم نیازمند زمان بود. از همه مهمتر، این بود که تصمیمگیری عجولانه و نسنجیده باعث ترس و هراس میلیونها مردم نگشته و موجب افزایش تلفات انسانی بیشتر نشود.
یک روز بعد از حادثه انفجار، ٢۷ آوریل، گروه عملیات سریع هیئت سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی و کمیسیون دولتی تشکیل گردید.
گروه عملیات سریع هیئت سیاسی اولین جلسه خود را ٢۹ آوریل تشکیل داد، پس از آن جلسات روزانه در طول نیمه اول ماه مه، حتی روز اول ماه مه بر گزار میشد. در دورههای اولیه، که از میان برداشتن سریع پیامدهای حادثه ضروری بود، هیئت سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی نیز اوضاع منطقه حادثه را هر هفته مورد بررسی قرار میداد.
مقر گروه عملیات در مسکو و دفتر کمیسیون دولتی در محل حادثه واقع بود. اعضای گروه شامل وزیران و رهبران موسسات علمی، در صورت نیاز به مناطق تحت تأثیر مواد رادیوآکـتیو اعزام میشدند. گروه عملیات از ماه آوریل سال ١۹٨٦ تا ماه ژانویه سال ١۹٨٨، یعنی بیش از یک سال و نیم به کار خود ادامه داد. ٤٠ جلسه برگزار کرد، عملا مسائل زیادی حل و فصل گردید، تودههای مردم نجات داده شدند.
نیکولای ریژکوف (عضو هیئت سیاسی، نخست وزیر اتحاد شوروی، مسئول گروه)، ایگور لـیگاچوف، عضو هیئت سیاسی (دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی)، و. م. چبریکوف (رئیس کمیته امنیت ملی اتحاد شوروی)، و. ای. واراتنیکوف (نخست وزیر جمهوری سوسالیستی فدراتیو روسیه) و اعضای مشاور هیئت سیاسی: و. ای. دولگیخ (دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی)، س. ل. ساکالوف (وزیر دفاع اتحاد شوروی) و و. آ. ولاسوف وزیر کشور اتحاد شوروی اعضای گروه عملیات سریع بودند.
یو. پ. باتالین، گ. ای. مارچوک، و. س. موراخووسکی، معاونان نخست وزیر اتحاد شوروی، ای. پ. یاستربوف، آ. گ. مانیکوف، مسئولان شعب کمیته مرکزی حزب کمونیست، آ. پ. الکساندروف، صدر هیئت رئیسه آکادمی علوم اتحاد شوروی، یو. آ. ایزرائیل اوف، صدر کمیته دولتی هواشناسی، ای. پ. سلاوسکی، وزیر وزارتخانه ساخت ماشینهای متوسط، آ. ای. مایورتس، وزیر انرژی، م. ای. شادوف، وزیر صنایع زغال سنگ، ن. س. کاناروف، وزیر راهآهن، و. ای. آریستوف، وزیر بازرگانی خارجی، س. ف. آخرامی اوف، رئیس ستاد مشترک وزارت دفاع اتحاد شوروی، ای. ی. چازوف، وزیر بهداری اتحاد شوروی ومعاون اول وی، او. پ. شئپین، آ. ای. پاتاپوف، وزیر بهداری جمهوری سوسیالیستی فدراتیو روسیه، آ. گ. کاوالیوف، معاون وزیر امور خارجه اتحاد شوروی، سه نفر از دانشمندان- و. آ. لگاسوف، ای. پ. ولیخوف، آ. م. وارابیوف و دیگران، همیشه در کار گروه عملیات سریع و جلسات آن شرکت میکردند. روزنامههای «پراودا» و «سووتسکایا راسیا» و سر دبیران آنها، و. گ. آفاناسیوف و و. و. چیکین، در امر روشنگری بمنظور از میان برداشتن پیامدهای حادثه نقش بسیار ارزندهای ایفا کردند.
برای از میان برداشتن پیامدهای این حادثه، آکادمی علوم اتحاد شوروی، ٢١ وزارتخانه، ٤ دانشکده علمی، نهادهای رهبری کشور و ارگانهای مرکزی و محلی جمهوریهای روسیه، بلاروس، اوکراین و نیروهای مسلح اتحاد شوروی وارد عمل شدند.
معاونان نخست وزیر، ب. ای. شربـین، یو.د. سیـلایـوف، و. ک. گوسیـوف و گ. گ. ودرژنیکـوف به نوبت، کار کمیسیون دولتی را در محل حادثه مدیریت میکردند.
در سال ١٩٨٦ وزارت انرژی اتمی، مرکز علمی طب رادیوآکـتیو و شورای هماهنگی مقابله با حوادث تشکـیل و مستقیما وارد عمل شد.
همانطور که توضیح دادیم، عالیترین ارگآنهای حزب کمونیست و دولت اتحاد شوری کار سازمان دهی و رهبری از میان برداشتن پیامدهای حادثه را بر عهده گرفتند. رهبران پرتوان، سازمانگران کارآزموده و دانشمندان آگاه کشور به این کار جلب شدند. اینها، انسآنهای نظام شورایی و هر یک شخصیت بارزی بودند. هیچ یک از آنها در انجام مسئولیتهای محوله علیرغم احتمال خطرات سنگین کوتاهی نکردند.
گروه عملیات سریـع هیئت سیاسی با بهرهگیری از کمکهای دائمی و گسترده دانشمندان و متخـصصان، تدابیر بسیار جدی برای از میان برداشتن و جلوگیری از گسترش پیامدهای ناگوار حادثه انفجار نیروگاه چئرنوبل، تقویت امنیت نیروگاههای اتمی، مدرنیزه کردن و ساخت راکـتورهای اتمی نـسـل جدید اندیـشیده و کاربست و اجرای کامـل تـصـمیمات هـیئت سیاسی را زیر نظر خود گـرفت. این گروه بخوبی از عهده کار هماهنگی همه تلاشهای کشور، حزب و ارگآنهای علمی و اقتصادی برای اجرای اقدامات مقتضی، تعـیین اولویت زمانی برای اجرای امور تأخیرناپذیر برآمد.
گروه عملیات سریـع در سه جلسه اول خود- ٢۹، ٣٠ آوریل و اول ماه مه- مسئـله اوضاع رادیوآکتیوی نیروگاه چئرنوبل و مناطق نزدیک اطراف آن، سازماندهی ارائه خدمات پزشکی به مردم، انتقال اهالی شهر پریـپـیـات (Pripyat)، شرکت یگانهای وزارت دفاع در عملیات رفع پیامدهای حادثه و توزیع ١٠ هزار تن سهمیه مواد غذائی بین انتقال یافتگان را مورد بررسی قرار داد. درست همین در روزها، ٢ هزار نفر پرسنل نظامی از واحدهای شیمیائی نیروهای مسلح به محل حادثه رسیدند و کار پاکسازی محوطه نیروگاه و مناطق مسکونی همجوار از تأثیرات اتمی را آغاز کردند.
دوّم ماه مه، نیکلای ریژکوف و ایگـور لیگاچوف از محل حادثه و مناطق مسکـونی انتقال یافتگان بازدید کردند. آنها وضعیت منطقه را با حضور ب. ای. شربـین، صدر کمیسون دولتی و رهبران اوکراین در محل بررسی کرده و در جریان تماس مستقیم با مردم مطمئن گردیدند، که کارهای ضروری سازماندهی شده است. در جریان آن معلوم گردید که در سازماندهی ارائه خدمات و کمکهای پزشکی مورد نظر به مردم نواقصی وجود دارد.
همچنین، همانجا تصمیم گرفته شد همه ساکنان منطقه در شعاع ٣٠ کیلومتری اطراف نیروگاه به مکان امنتری انتقال داده شود. انتقال مردم همان روز آغاز شد. حضور هیئت ما در منطقه و تصمیمات اتخاذ شده، در روزنامهها، رادیو و تلویزیون وسیعا انعکاس یافت. ١٤ ماه مه میخائیل گارباچف از تلویزیون سخنرانی کرد. در واقع، این مراجعه به مردم اتحاد شوروی بود.
لازم به یادآوری است، که در تمام جلسات گروه عملیات سریع صرفنظر از اهمیت مشکلات دیگر، مسئله انتقال اهالی منطقه، اسکان و تأمین اشتغال آنها، پرداخت حقوق، تحصیل دانشآموزان در مدارس، ارائه خدمات پزشکی به مردم، تأمین «مواد غذائی سالم»، پاکسازی منطقه از تأثیرات تشعشعات اتمی و ساخت منازل جدید برای مـنتـقـل شدگان، مورد بحث و بررسی قرار میگرفت. یعنی، انسان و تأمین مایحتاج ضروری آن در مرکز عاجلترین برنامههای هیئت سیاسی و گروه عملیات سریع آن، شورای وزیران و کمیسیون دولتی، ارگآنهای حزبی و دولتی اتحاد شوروی قرار داشت و اجرای همه برنامه ها کنترل میشد.
از جمله، در جلسه ١٢ ماه مه درمورد مسئله ضرورت و ترتیب انتقال کودکان، زنان باردار، مادران شیرده از شهر کـیف و مناطق مسکونی همجوار تصمیم گرفته شد.
درست همان روز، او. پ. شیـپیـن، معاون وزیر بهداری و یو. آ. ایزرائیل، رئیس کمیسیون دولتی با هواپیما به شهر کیف رفتند و ١٣ ماه مه با شرکت وزارت بهداری و آکادمی علوم اوکراین جلسه مشورتی تشکیل دادند و پس از بررسی اوضاع، بدین نتیجه رسیدند، که منتقـل کردن افراد نامبرده اخیر، ضرورتی ندارد. همچنین بر این موضوع تأکید شد که «ارزیابی وزارت بهداری اوکراین از وضعیت رادیوآکتیو اشتـباه بوده، اقدامات شتابزده و توصیهها که باعث بروز ترس و وحشت و شایعات دروغ در میان مردم کـیف شده است، بیاساس بوده است».
همراه با آن، اهالی برخی مناطق آلوده به مواد رادیوآکـتیو تا جائی که میزان آن برای سلامتی دهها هزار زن و کودک مضر نبود، تابستان همان سال در تفرجگاههای دانشآموزی، استراحتگاهها و نقاهـتگاهها اسکان داده شدند.
انبوه مردم، ازجمله در اوکراین ٤٣١ هزار نـفـر مورد معاینه پزشکی قرار گرفتند. ٢٠۹ نفـر به تشعشعات اتمی آلوده شده بود. تا پایان سال ١۹٨٦ با احتساب آن ٢ نفـر، که هنگام انفجار در نیروگاه اتمی روز ٢٦ آوریـل کشته شدند، ٢٨ نفـر مرد.
کارهای تأخیرناپذیری که میبایست مستقما در خود نیروگاه و نزدیکیهای آن انجام شود، سریعا مشخص گردید. محدود کردن کانونهای حادثه، جلوگـیری از نفوذ سوخـت اتمی گـداخته به زمین و مواد رادیـوآکـتیـویته به رودخانه پریـپـیـات (Pripyat) که به دریاچه کـیف میریزد، جزء اقدامات فوری بود. آلوده شدن آب رودخانه پریپیات به مواد رادیوآکتیو، میتوانست حوزه رودخانه دنیپر را که منبع تأمین آب آشامیدنی میلیونها مردم اوکراین است، آلوده سازد که خود این میتوانست، به فاجعه عظیمتری تبدیل شود.
خلاصه اینکه، کارهای منحصر بفردی در شرایط بویژه سخت برای ساختن سیستم دفع حرارت بمنظور جلوگیری از تخریب شالوده بتونی راکـتورهای اتمی با سوخت هستهای گداخته و ممانعت از آلوده شدن آبهای زیرزمینی و حوزههای آبی به اجرا درآمد. همراه با آن، به منظور جلوگیری از آلودگی منابع آب به مواد رادیواکتیو، تجهیزات هیدروتکنیکی وسیع، چاهها و سدها ساخته شد و با پاشیدن ماده خفهکـنندۀ مواد ردایواکتیو، از ریزش سواحل رود پریـپیـات جلوگیری به عمل آمد(٤ماه مه).
در هر حال، مقدار قابل توجهی مواد رادیواکتیو از راکـتور منفجر شده پخش شده بود، که با استفاده از ماسه، گِل، سرب و اسید بوریک دفـن گردید. خلبانان بالگردها ۵ هزار تن از این مواد را از هوا ریختند. در این کار خلبانان مهارت و قهرمانیهای بزرگی از خود نشان دادند. تا تاریخ ٦ ماه مه پخش مواد رادیواکتیو صدها برابر کاهش یافت. اما، هنوز زیاد بود.
همزمان با این انجام کارها، کار دفن راکتور چهارم و راهاندازی مجدد سه راکتور نیروگاه نیز به پایان رسید.
کمیته دولتی هواشناسی با استفاده از تجهیزات هوائی و زمینی، اجرای همه تصمیمات اتخاذی برای دفع آثار حادثه و انتقال ساکنان منطقه را زیر نظر داشت. مثلا، در اواسط ماه ژوئن سال ١٩٨٦ کمیته دولتی هواشناسی با استفاده از عکسبرداریهای هوائی و زمینی، وضعیت رادیواکتیو در ٤۵٨ منطقه مسکونی اوکراین را مشخص نمود. به جمهوریهای روسیه و بلاروس پیشنهاد بازگرداندن اهالی ٢٣۷ منطقۀ مسکونی داده شد. زیرا، تصمیم به بازگرداندن اهالی هر منطقه بعد از بررسی جداگانه و مشخص گرفته میشد.
در مجموع، ١٣٠ هزار نفر کوچانده شد. تعـداد قابل ملاحظهای از آنها در اماکن تازهساز اسکان یافتند. شهر مدرن سلاووتیچ (Slavoutich)، با تمامی امکانات شهری اعم از مدارس، مهد کودکها، مراکز پزشکی، استخرها و تالارهای نمایش و کنسرت برای کارکنان نیروگاه ساخته شد.
یک نمونه دیگر، فعالیت کشاورزی در١۵٠ هزار هکتار از اراضی زیر کشت، بعد از معاینه دقیق فراوردههای خوراکی روستائی ممنوع گردید.
گروه عملیات سریع و کمیسیون دولتی عمدتا توجه خود را به اجرای تصمیمات اتخاذی در رابطه با کارهای بازسازی، معطوف داشتند. سازمانهای حزب کمونیست اتحاد شوروی بطرز بسیار گستردهای به این کار جلب شدند. در جلسات گروه عملیات سریع، نمایندگان وزارتخانهها، کمیتههای ایالتی، کمیتههای اجرائی استانها، مقامات اوکراین، روسیه و بلاروس نیز شرکـت میکردند. برای اجرای بـرخی تـصـمیـمات، چند ساعـت و برای بـقـیه کارها ٢ـ ٣ روز مهلت تعـیین میگـردید.
گروه عملیات سریع با شرکت دانشمندان و شعـب کمیته مرکزی حزب و شورای وزیران ظرح کارهای کم و بیش بزرگتری را که اجرای آنها نیازمند زمان زیادتری بود، تدوین و به هیئت سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست و شورای وزیران اتحاد شوروی ارائه میکرد.
همه تصمیمات اصولی دفتر سیاسی و دولت بر مبنای توصیههای دانشمندان گرفته میشد. دانشمندان و مجامع علمی موظف بودند، پیشا پیش مبانی علمی مصوبات را مورد تحقـیـق و بررسی قرار دهـند.
٭٭٭٭٭
هیئت سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی در جلسه اختصاصی خود در ماه ژوئن سال ١٩٨٦، پس از ارزیابی نظرات متخصصان دربارۀ حادثه انفجار در نیروگاه اتمی، گزارش کمیسیون دولتی در باره حادثه را مورد مطالعه و بررسی قرار داد. در رابطه با این مسئله قرار صادر کرد. گزارش این جلسه دفتر سیاسی و تدابیر اتخاذ شده برای تأمین امنیت نیروگاههای اتمی در مطبوعات شوروی انتشار یافت. در ماه ژانویه سال ١٩٨۷ با هدف اعمال نظارت بر اجرای مصوبه مزبور، کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی باشرکت دانشمندان و متخصصان، تکنسینها و طراحان، جلسه مشاوره برگزار کرد. در باره مدرنیزه کردن سیستم اتمی وقت و تسریع تعویض آنها با راکـتورهای الکتریکی آبی- ١٠٠٠، اتوماتیزه کردن کامـل سامانه مدیریتی و حفاظتی راکـتورها تصمیم گرفت. برای ساختن راکتورهای حرارتی خنکشونده با گاز در کوتاه مدت تدابیر مشخصی اندیشید. دفتر ویژه طراحی تشکیل گردید. بهرهبرداری از دو دستگاه اتمی آزمایشی- صنعتی تازه در پنج ساله هشتم (سالهای ١٩٩١ـ ١٩٩۵) را پیش بینی کرد. کارهای بسیار جدی در زمینه نوسازی راکتورهای اتمی موجود، ارتقاء کیفیت آموزش و مهارت کادرهای شاغل در راکتورها به اجراء گذاشته شد.
٭٭٭٭٭
انفجار در نیروگاه اتمی چـئرنوبل موجب پخش مواد رادیواکتیو در مناطق مسکونی پر جمعـیت، باعث آسـیـب دیدن و عذاب هزاران نـفـر گردید. حزب، دولت و همه کشور، تمام آنچه را که در توان داشتند، برای تسکین و تخـفـیـف آلام آنها انجام دادند. این مبارزهای بود در راه استخلاص مردم و حراست سلامتی آنها. علیرغم آن، همچنان که گفته شد، متاسفانه، ٢٨ نـفـر، در نتیجه بیماریهای ناشی از تشعشعـات اتمی با زندگی وداع کردند.
در کارهای مختلف برای از میان بر داشتن پیامدهای انفجار نیروگاه اتمی بیش از ۵ هزار نـفـر شرکت کردند، فنآوری مدرن کـنترل از راه دور و وسایل جلوگیری از تأثیر رادیوآکتیو به کار گرفته شد. انتقال اهالی مناطق واقع در حوزه تأثیر مواد رادیوآکتیو، لزوم پرداختهای اجتماعی، بهبودی ارائه خدمات پزشکی به آنها کار بغایت سنگینی بود. بسیاری از امدادگران حادثه نیازمند بهسازی شرایـط مسکن و تأمینات مالی خود هستند. آنها در شرایط سخت و فشرده کار کردند و برای نجات زندگی انسآنها، شجاعتها و قهرمانیهای بزرگی از خود نشان دادند. بیش از٦٤٠٠ نفر به دریافت مدال و نشآنهای شوروی مفـتخر گردیدند. دولتها و خلقهای زیادی با دولت و مردم شوروی اظهار همدردی کردند. بسیاری از آنها به اشکال مختلف پیشنهاد کمک دادند.
در عین حال بودند کسانی که بعد از گذشت چند سال، زمانی که نوسازی (پریسترویکا) به مرحله «بود و نبود اتحاد شوروی» وارد شده بود، بخصوص در «انجمن تحـقـیقـات» اوکراین گویا تازه فهمیدند، که رهبری کشور و جمهوری اوکراین را به مخفی نگاه داشتن ابعاد حادثه نیروگاه هسته ای و سازماندهی نادرست کارهای بازسازی متهم کـنند. خود آنها که مستقیما در این کارها شرکت نکرده بودند، ازبریدههای نوشتههای انتقادی مطبوعات وقت و بیانیههای دولتی استفاده کردهاند. اخیرا شخص دیگری بنام کارالـیتسکی با استفاده از نوشتههای جعلی روزنامهها، در «اطلاعیه» خود، تحت عنوان «آژیر خطر»، بدون ارائه حتی یک سند، حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه و رهبر آن، گـنادی زیوگانوف را به فساد متهم کرده است. عجیب است، این قصه هنوز ادامه دارد! بسیاری از این مفتریان با سربار شدن به بدبختیهای مردم، به مقام نمایندگی مجلس رسیده، کتاب چاپ میکـنند و «مشهور» میشوند.
بزرگترین نگرانی رهبری اتحاد شوروی این بود که هر چه زودتر بفهمد در نیروگاه اتمی چئرنوبل چه روی داده است، مقیاس حادثه و عواقـب آن را مشخص کند، به جوّ رعب و وحشت در جامعه دامن نزند و ضمن اتخاذ تدابیر عملی، توان انسانی و اقتصادی– مالی کشور را به سمت هدف اصلی هدایت نمایند.
اگر در تاریخ ٢٨ آوریل هیئت سیاسی اطلاعیهای در باره حادثه انفجار در نیروگاه اتمی چئرنوبل صادر کرد و درست همان روز نیز کمیسون دولتی تحقیق تشکیل گردید، چگونه میتوان از پردهپوشی حادثه صحبت کرد. همچنین در همین تاریخ ب. ای. شربـیـن، صدر کمیسیون دولتی به چئرنوبل رفت. دوم ماه مه، اعضای گروه عملیات سریع در منطقه انفجار اتمی کار میکردند، روزنامههای «پراودا» و «ایزوستیا» نیز همان موقع با تیراژ ١٨ میلیون نسخه در این باره نوشتند. رهبری وقت کشور از اعتماد مردم برخوردار بود، روحیه اعـتماد بخود و آرامش را در جامعه برقرار ساخت.
در دو هفته اول ماه مه، کنفرانسهای مطبوعاتی با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی برگزار شد، با سفرای کشورهای خارجی دیدارهائی صورت گرفت، از خبرنگاران و دو بار از هیئت نمایندگی آژانس بینالمللی انرژی اتمی، همچنین از نمایندگان پارلمان اتحاد شوروی و کشورهای خارجی، وزرا و شخصیتهای اجتماعی، دانشمندان آمریکا، انگلیس، فرانسه و کشورهای دیگر برای سفـر به چئرنوبل دعوت به عمل آمد. هانس بلیکس، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی در مصاحبه خود اعلام کرد: مهم این است که اتحاد شوروی در رابطه با انرژی اتمی شـفـاف و عـلـنی عمل کرد».
درست از همان روزهای اول انفجار، هزاران نفـر مکانیک، متخصص ساختمانی، سرباز و افسر در محل حادثه کار میکردند. دهها هزار نفـر از منطقه کوچانده شدند. کارهای توضیحی و دیدارهای منظم با روستائیان به عمل میآمد. در نتیجه، در سال ١٩٨٦ دو فیلم مستند ساخته شد. با این حال، از کدام مخفیکاری میتوان صحبت کرد؟ این، یک دروغ کینهتوزانه است! در اینجا، غیر از تحقـیـقـات علمی و تکنولوژی بازسازی امنیت هستهای، راز نهانی باقی نمانده است.
البته، در پیشبرد چنین کار بزرگ و غیرمنتظره، خطاها و نارسائیهائی محسوسی وجود داشت. در باره آنها اغلب علنی صحبت شده است. مهم این بود که برطرف شدند. روشن است: همه آنچه که برای تأمین امنیت هستهای کشور انجام گرفت، بنا به اعتراف متخصصان و آگاهان، فـقـط در حد توان اتحاد شوروی، ساختار اجتماعی و اقتصاد با برنامه آن بود، که برای از میان برداشتن پیامدهای چنین حوادثی و بازسازی آنها، قدرت بسیج ذخایر عظیم خود را در کوتاهترین مدت داشت. موضوع مهم دیگر این است که رشد نیروهای مولد امروزی، تأمین امنیت تکـنیک نوین و تکنولوژی دوره انقلاب علمی- فـنی، به تـقـویت نقـش دولـت در اقتصاد و در جامعه نیاز دارد.
زندگی و یا مرگ- جوانب مثبت و پندارگرایانه مبارزه بر علیه الکلیسم
معتاد کردن میلیونها انسان به مشروبات الکلی در دوره کنونی.
اگـر انسآنها به تخدیر، مست و مسموم کردن خود با عرق، شراب، تنباکو و افیون هم پایان دهـند، تصور تحول مثبت در زندگی همه مردم مشکل است (ل. ن. تولستوی).
حالا، به توضیح یکی مسائلی که به نسبت بیشتر از هر مسئله دیگر مشخصه فاجعه جامعه روسیه است، میپردازیم. بیشک، جواب آن چنین خواهد بود- روسیه با بازگشت از سوسیالیسم به عقب، به سرمایهداری، سالانه ۷٠٠ـ ٨٠٠ هزار نفـر انسان از دست میدهد. این پیشبینی سازمان ملل متحد واقعیت مییابد که تا سال ٢٠۵٠، جمعیت روسیه از رقم ١٤۵ میلیون نـفـر به ١٢٠ـ ١٢۵ نفـر کاهش خواهد یافـت و در آمریکا از ٢٨٠ میلیون نفر به ٣۵٠ میلیون نفـر خواهد رسید. در دوره حاکمیت شوروی نرخ رشد جمعیت سالانه روسیه بین ٨٠٠ ـ ٩٠٠ هزار نفر بود.
تا کنون دولت هیچ برنامهای برای بیرون بردن کشور از بحران جمعیتی ندارد. حاکمیت سعی میکـند کاهش جمعیت کشور را به حساب نوزادان و مهاجران از کشورهای مشترک المنافع و حوزه دریای بالتیک جبران نماید. در ضمن، شرکت کـنندگان چهار کنگره خلقهای برادر و دو کنگره خلقهای دولتهای متحد- بلاروس و روسیه- که پس از انشقاق اتحاد شوروی تشکیل گردید، اعلام کردند که مهاجرت مردم روس تبار از کشورهای مشترک المنافع، مسئله اصلی نبوده، بلکه مسئله مهم، اتحاد داوطلبانه خلقهای برادر برمبنای اتحاد نوین دولتهای برابر حقوق جمهوریهای مستقل میباشد. لازم به یادآوری است که سال به سال از تعداد مهاجران نیز کاسته میشود. اگـر در سال ١٩٩۷، تعداد مهاجران شامل ۵٩۷ هزار نفر بود، در سال ٢٠٠٤ به رقم ١١٢ هزار نفر کاهش یافت. تعداد متوفیان ٨٠٠ هزار نفر بیشتر از متولدین بود. بدین ترتیب، تنها ١۵ درصد کاهش جمعیت را مهاجرین جبران میکنند.
بموازات فـقـر و شرایط سخت زندگی اکثریت مردم، میخوارگی و اعتیاد به مواد الکلی، یکی از علل بحران جمعیتی در روسیه میباشد. در این رابطه، لازم به گفتن است که از مبارزه حاکمیت شوروی با میخوارگی، تجـربیاتی بدست آمد. در اینجا، منظور «کارزار ضد الکلیسم» سالهای ١۹٨۵ـ ١٩٨٨میباشد. البته، در توضیح آن مغلطههائی هم بود. این مبارزه جنبههای مثبت و منفی هم داشت.
به تاریخچه آن میپردازم. در آغاز سالهای ٨٠ قرن گذشته، انبوه نامهها به کمیته مرکزی حزب و دولت، روزنامه ها و رادیو- تلویزیون واصل میشد (بسیاری از آنها را زنان و مادران نوشته بودند)، که در آنها، زنان با درد و اندوه بی حد، پدیدۀ میخوارگی که پسران و شوهران آنها را میربود، کودکان را معیوب میساخت، لعن میکردند.
استفاده از مواد الکلی به حد بحرانی ۹ـ ١٠ لـیتر الکل خالص به ازای هر نفر در سال رسیده بود. درآمد دولت از فروش نوشیدنیهای الکلی درسال ١۹٨٤، به بیش از ۵٣ میلیارد روبل رسید. یعنی در فاصله ١۹٦٤ـ ١۹٨٤، چهار برابر افزایش یافته بود.
ازخواندن نامههای پردرد زنان لرزه بر اندام انسان میافتاد. بیهوده نیست که میگویند هـر قدر مردان ودکا می نوشند، همان قدر، زنان و کودکان اشک میریزند. بیتوجهی به صدها انسان ممکن نبود. در سال ١۹٨٤ هیئت سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی کمیسیونی به رهبری م. س. سالامانتسوف برای بررسی و یافتن راههای مؤثر جلوگیری از میخوارگی و الکلـیسم تشکیل داد. در سال ١۹٨۵ مصوبه کمیته مرکزی حزب کمونیست، شورای وزیران و قرار هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد شوروی صادر گردید. این اسناد حفاظت از خلق، تحکیم سلامتی انسان، نجات کودکان و بزرگان از رنج وعذاب و ارتقاء توان کاری انسآنها را هدف قرار داده بود. و به همین سبب، حزب کمونیست و دولت به از دست دادن چنین درآمدی از بودجه دولـتی راضی شدند. کار بینظیری که نمونه آن در جهان دیده نشده است.
اجرای مجموعه تصمیمات اتخاذ شده با پشتیبانی مردم بلافاصله شروع شد.
تولـید ودکا٤٠ درصد کاهش داده شد، کـنیاک، بلاتغـییر ماند و شامپایـن ۵٠ درصد افـزایش یافت. به تولـید هر گونه فرآورده «سکرآور» از میوهها و میوههای بوتهای خاتمه داده شد. نیکولای ریژکوف، رییس هیئت وزیران اتحاد شوروی در کنگره ٢۷ حزب کمونیست اتحاد شوروی (سال ١۹٨٦) اعلام کـرد: «حزب مبارزه آبرومندانهای را با میخوارگی و الکلیسم آغاز کرده است. خط سیر کاهش تولید و فروش مشروبات الکلی را بدون انحراف به پیش خواهیم رفت».
در اجرای مجموعه تدابیر اندیشیده شده برای لغو میخوارگی، کفایت و کمال اجتماعی – فرهنگی نیازمندیهای مردم اتحاد شوروی نقش بزرگی بازی کرد.
آن وقتها شبکه وسیع کانونهای فرهنگی، کلوبها، سینما- تئاترها، مدارس ورزشی کودکان در سراسر کشور گسترده بود. اما اینک دهها هزار مرکز آموزشی، فرهنگی و ورزشی تعطیل شده است. بیش از ٨٠ درصد جمعیت شهرنشین در منازل مستقـل ساکن بودند. مسکن رایگان بود. الآن، ساخت مسکن دو برابر کاهش یافته است و مسکن رایگان نیز تقریبا وجود ندارد (پس از اعطای استقلال به آذربایجان، رئیس جمهور وقت، با اولین فرمان صادره خود، مجتمعهای خانهسازی را غیراقتصادی خواند و همه آنها را تعـطیل کرد).
در عین حال، در برنامه دوازدهم حزب کمونیست (سالهای ١۹٨٦ـ ١۹۹٠)، ساخت ٦ هزار کلوب در مناطق روستائی، ٤٢ سالن کنسرت در مراکز استآنها و شهرهای بزرگ در نظر گرفته شده بود. برای ساختن منازل جدید برنامه ویژهای تنظیم گردیده بود. در چهار سال اوّل نوسازی (سالهای ١۹٨۵ـ ١۹٨٨)، طرح احداث مراکز تحصیلی، فرهنگی و خانههای مسکونی بطور کامل اجرا شد.
با بهرهگیری از امکانات وسیع کشور، از جمله رسانههای جمعی، ادبیات، هنر، ورزش، صنعت گردشگری رشد یافت، در مجامع کارگری و یا محل سکونت، تبلیغ زندگی سالم برای مردم گسترش داده شد.
در گزارش سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست ا.ج. ش.س. (سال ١۹٨٦) در باره تشدید مبارزه بر علیه میخواری و الکلیسم گفته میشود: «بخاطر سلامتی جامعه و انسان، ما تصمیم جدی گرفتهایم، با عادتهای بدی که در طول قرنها شکل گرفـته و ریشه دوانده است، مبارزه میکـنیم. بدون اینکه محو دستاوردها شویم، میتوانیم بگوئیم که میخواری را در تولـید عقب راندهایم، اکنون در مجامع عمومی کاهش یافته است… نباید عقب نشینی کرد».
سیل نامههای سپاسگزاری به خاطر آنچه که حزب برای رهائی کودکان از میخوارگی کرده بود، به ارگآنهای مرکزی و محلی حاکمیت وارد شد. خانوادههای زیادی نفس راحتی کشیدند، معتادان الکلی از ظاهر شدن در خیابآنها پرهیز میکردند. مشحصا به چه چیزی دست یافتیم؟ براساس آمار و به گفته متخصصان جرائم جنائی ٢٠ـ ٣٠ درصد غیبت از کار، آسیبدیدگی در محل کار و در زندگی، حوادث رانندگی و همچنین بیماریهای قلب و عروق به میزان قابل توجهی کاهش یافـت.
در گزارش کمیته مرکزی حزب کمونیست ا. ج. ش. س. به کنفرانس حزبی (سال ١۹٨٨) آورده شده است: «آمار ولادت در کشور بالا رفته و میزان مرگ و میر کاهش یافته است که بیارتباط با مبارزه علیه میخوارگی و الکلیسم نیست». تعداد متولدین در سالهای ١۹٨٦ و ١۹٨۷نیم میلیون نفر بیشتر از حد معمول بود. از میزان مرگ و میر در میان کودکان نیز کاسته شده است. در این سالها سپردههای مردم به بانکها، ٣۵ میلیارد بیش از حد معمول بود. بازدهی کار تولیدی سالانه با یک درصد افزایش، ١٠میلیارد روبل به صنوق بودجه کشور افـزود. با یک حساب شفاهی میتوان فهمید که هشیاری، سود بیشتری نسبت به فروش ودکا برای دولت داشت.
درحزب و جامعه و در میان رهبری روحیه احساس مسئولیت بسیارعالی برای ریشهکن ساختن الکلیسم، خاتمه دادن به «مـفـت خواری» در سر سفـره دولـت شکـل گـرفته بود. هر کسی در هر مقامی، حتی مقامات بلندپایه که در مصرف مواد الکلی زیادهروی میکرد، از مقام خود عزل می گردید (این گـفـته نویسنده، حداقل در رابطه با مقامات بلندپایه بشدت قابل تردید است. چرا، که باریس (بوریس) یلتسین، یکی از کودتاچیان ضد شوروی و اولین رئیس جمهور روسیه «مستقل»، نه تنها در استـفاده از مواد الکلی زیاده روی میکرد، حتی، به گـفـته دوستان و دشمنانش، معـتاد الکلی و دائمالخمر بود (به نقـل از متن اخبار تلویزیونهای روسیه، یورونیوز، رادیو بی.بی.سی. و… در روز مرگ یلتسین) و تا ۳١ دسامبر سال ١٩٩٩، تا هنگامی که زبانش مشکل در دهان میچرخید و کلماتش به سختی مفهوم بود، بالاجبار، از حاکمیت کنارهگیری کرد، به کارش ادامه میداد. مترجم»).
در باره حادثه دیگری از استان اولیانوفـسک نامههائی در باره میخوارگی رهبر دبیر ایالتی حزب، به کمیته مرکزی حزب و بدتر شدن وضعیت استان واصل شد. پلنوم کمیته ایالتی، دبیر اول کمیته ایالتی حزب را از کار برکنار کرد. در بازگشت از اولیانوفسک(من چهار روز آنجا بودم)، زنی که کارمند هتل اقامتم بود، پیش من آمد و گـفـت: «الآن من و شما، به خانه میرویم. قبلا وضع طور دیگری بود، مهمانان بلندپایه میآمدند و در معیت رهبران ایالتی ساعتهای زیادی خوش گذرانی میکردند».
متاسفانه، در جریان مبارزه با میخوارگی اشتباهاتی روی داد، دولت به متدهای اداری، ممنوعیت و تبلیغاتی دست میزد. تولید الکل در خانهها جان گرفت، امّا حتی، با احتساب مشروبات الکلی تولید شده در خانهها، مصرف سرانه آن در سال ١٩٨۷ فقط ٦ لـیتر الکل خالص در سال بود.
مقامات از آن به بعد به تصحیح اشتباهات پرداختند، تاکتیکها تغییر کرد، استفاده مفید از اوقات فـراغت سازماندهی گردید. چرا که ما متکی به اکثریت مردمی بودیم که از ادامه کار دولت و سازمانهای اجتماعی در طرد بیماری قرنها پشتیبانی میکردند. کار و فعالیت همه کسانی که برای حراست سلامتی خلق انجام دادند، شایسته افتخار است.
در جریان نوسازی، اوضاع سیاسی کشور حاد شد، نیروهای ضد سوسیالیست که ارتباطات خارجی داشتند، سر بلند کردند، تبلیغات بر علیه میخوارگی و الکلیسم فروکش کرد. به اصطلاح دموکراتها، در فحاشی های خود، از آن بهره میگرفتند، شایعه از بین بردن تاکستآنها و خالی شدن خزانه دولت و نظام پولی کشور را برسر زبآنها انداختند. همه اینها، دروغ خصمانهای بیش نبود.
با این همه، قبل و بعد از شروع «تبلیغات ضد الکلیسم» (در سالهای ١٩٨١ـ ١٩٨۵) و (١٩٨۵ـ ١٩٨٨)، محصول انگور در حدود ۵ـ ٦ میلیون تن در سال بود. این ارقام در اسناد آماری موجود است. در عین حال، فروش انگور تازه در این دوره از ۳٠٠ میلیون تن در سال به یک میلیون تن افزایش یافـت. نهادهای اقتصادی مجبور شدند روش نگهداری و حمل و نقل انگور را بطور بنیادی سازماندهی نمایند. اما چرا در روسیه سال ٩٠ و سال ٢٠٠٠، همین حاکمیت فعلی محصول انگور را دو برابر کاهش داد؟ جـواب این سؤال را باید دموکـرات های دروغگـو، «حزب روسیه واحد» بدهد.
یادآوری یک موضوع دیگر را لازم میدانم. آقای سابچاک که نقـش بزرگی در تخـریب کشور بازی کرد، هنگام برگزاری کـنگره نمایندگان خلقها اعلام کرد که در ناحیه کراسنادار تاکستآنها را از بین میبرند. نمایندگان کراسنادار از همین آقا (با تـقـبـل هزینه سفر ایشان) خواستند به ناحیه برود و نشان دهد، در کجا تاکها را بریدهاند. اما چه معنی داشت، چون ایشان و تاکهای بریده شده را سرما برد.
آنچه که به تحلیل رفتن بودجه مربوط است، این مسئله خطرناکی نبود، همان طورکه هنگام کاهش تولید ودکا، قـیمت محصولات الکلی ۵ ⁄ ١برابر افزایش یافـت.
اینک بیش از ١٠سال است که الکلی کردن عمومی جامعه ادامه دارد. در هر جا میخورند، در محل کار، در خانه و به هر سبب و بهانهای میخورند. اگر در دوره حاکمیت شوروی رقم معتادان الکلی چند ده هزار نفـر بود، الآن دیگر سر به میلـیـون ها نـفـر میزند. مصرف سرانه الکل به ١٦ـ ١٨ لیتر الکل خاص در سال رسیده است. علیرغم این، که رئیس جمهور در ارتباط با توسعه الکلی کردن جامعه برای چندمین بار هشدار داده، هیچ نتیجه مثبتی حاصل نشده است. سپس، مردم را به ورزش دعوت کرد. البته، این مشکل تنها با دعوت به ورزش حل شدنی نیست. مجموعه تدابیر اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی باید بکار گرفته شود. تولید الکل و ودکا، باید در انحصار دولت باشد. سال ها میگذرد، هنـوز گاری در جای خود متوقف است.
بجای این که همه مردم را با ارزیابی از نکات منفی و مثبت «تبلیغات ضد الکلیسم» و درک هدف اصلی آن- حفاظت از مردم، ممانعت از میخوارگی میلیونها انسان، رهائی زنان، کودکان، خویشان و بستگان از رنج وعذاب میخوارگی به این مسئله جلب کـنند، به هذیانگوئی در باره گذشته مشغولند. در این کار، «حزب روسیه واحد» و شبهحزبی آنها، حزب لیبرال- دموکرات گوی سبقت از دیگران ربودهاند. عدم مبارزه با الکلیسم، باعث رواج جنایتکاری و فـقـر گسترده شده است.
رهبران کنونی «حزب روسیه واحد» چندان تمایلی به حفاظت از مردم در مقابل میخوارگی ندارد. آنها در تلاشاند مغازهها را با مشروبات الکلی خوب پر کنند. اکنون حاکمیت الـیگارشها و بوروکراتهای دولتی هـیچ توجـهی به میخوارگی عمومی و الکـلیسم نداشـته و از سود سرشـار بازار الکل به عـنوان ابزاری برای انحـراف اذهـان مـردم از اعـتراضات اجـتماعی به شـدت استـفـاده میکنند.
شکوفائی روستاها در زمان شوروی و سقوط آنهادر دوره کـنونی
خود کـفـائی روسیه بورژوائی در زمینه گندم- افسانه جدید
بارها این گـفته ای.آ. کرئلوف در جهان تکرار شده است: «دروغ زشت و زیانآور است اما، کسی عمل نمیکند». یک بار و. و. پوتین، رئیس جمهور روسیه، بدرستی گفت: «مردم هر خطائی را به غیر از دروغ میبخشند». باز هم دروغگوئی متوقف نشد.
در زمآنهای اخیر، اغلب بیانات پرشور و شوق دولت و رئیس جمهور را میتوان شنید و یا خواند، که روسیه چند سال است که گندم به کشورهای خارجی صادر میکند. به نظر آنها روسیه به کشور صادرکـننده غلات تبدیل شده است. در حرف، طنین پیروزی به گوش میرسد.
علاقهمندیم به موفقیتهای کشورمان افتخار کنیم، ولی، ممکن نیست. چرا؟ برای اینکه «صادرات گندم» یک دروغ دیگر حاکمیت است. پس واقعیت چیست؟ به آمار مراجعه کنیم. در طول پنج سال- سالهای ١٩٩٩ـ ٢٠٠٤- بطور متوسط ۷٢ میلیون تن گـندم در کشور تولید شده است، که آ. گاردییف، وزیر کشاورزی روسیه هم گفت: «ما با آن، تولید نان و فراوردههای آردی و علوفه روسیه را کاملا تامین میکنیم»، حق سخن را نباید فراموش کرد که وزیر، در ماه ژوئن سال ٢٠٠٦ گفت: ما ١۵ سال پس از حاکمیت شوروی «مجتمعهای صنایع کشاورزی را هر قدر میتوانستیم تخریب کردیم».
عجیب است. روستاها تخلیه میشوند، ویران میگردند، میزان مرگ و میر به دو برابر بیش از تولد رسیده، هزاران موسسه بزرگ اقتصادی- کالخوزها و سافخوزها- و تاسیسات دامداری نابود شده، کارگاهها به غارت رفتهاند، فرسایش تکنولوژی کشاورزی در دوره حاکمیت کنونی به ۷٠ درصد رسیده، اگر گـفته حاکمان کشور قریب به واقعیت باشد، تازه توانستهاند فقط نان و علوفه دامی کشور را تأمین کـنند.
توجه داشته باشید که کالخوزها و سافخوزهای روسیه در دوره حاکمیت شوروی سالانه بطور متوسط (مثلا پنج ساله ١٩٨٦ـ١٩٩٠)، ١٠۵میلیون تن برداشت میکردند. با این همه، علیق دامی از جمله، ذرت، سویا و چاودار از بازارهای جهانی خریداری میشد. در رژیم جدید با این که تولید غله روسیه تقریبا تا یک سوم کاهش یافته، گویا این مقدار برای تأمین نان و علوفه دامی کشور کـفایت میکند. آری، مشکل گندم بدین ترتیب «حـل» شده است!
معما حل شد: با ندادن علوفه به دامها و ازدست رفـتن آنها (بیش از سالهای جنگ)، کاهش تولید گندم و خوراک دامی، تخریب کالخوزها وسافخوزها و مؤسسات دامداری، مشکل گـندم «حـل شد». میلیونها رأس دام به زیر چاقو کشیده شد. در سال ١٩٩٠ در کشور روسیه ۵۷ میلیون رأس دام، از جمله ٢١ مـیلـیون گاو و ۳٦ میلیون خوک وجود داشت که در سال ٢٠٠٦ با بیش از دو برابر کاهش، به تـرتـیب به ۵ ⁄٦ و ۵ ⁄١۳ میلیون رأس رسیده است. تعداد دامهای اهلی به رقمی بسیار کمتر از سال ١٩١٦ روسیه تزاری رسیده است. آن وقتها در کشور ۳۳ میلیون راس دام اهلی، از جمله، ١۷ میلیون گاو موجود بود.
میزان تولید شیر و گوشت در روسیه سرمایهداری امروزی تا سطح سالهای ۵٠ قرن گذشته پائین آمده است. مصرف سرانه گوشت و شیر در سال ١٩٩٠ به ترتیب ۷۵ و۳٨٦ کیلوگرم در سال بود. ولی در حال حاضر با تقریبا ٤ ⁄١ کاهش، یعنی به ٤٩ و ٢۳٠ کیلوگرم رسیده است.
کشور استقلال خواربار خود را از دست داده است و میلیونها تن گوشت و محصولات لبنی، یعنی بیش از ٤٠ درصد مواد غذائی مورد نیاز بازارهای داخلی از خارج وارد میشود. واردات مواد غذائی با کـیفـیت مشکوک در پنج سال اخیر از ١٠ به ٢۳ میلیارد دلار افزایش یافته است. برای «حـل مشکل گـندم» چنین بهائی می پردازیم.
نیازی به توضیح ندارد- مسئله واضح است. تولید، سیر انحطاطی می پیماید، شمار بی کاران در روستاها افزایش مییابد، از قدرت خرید مردم کاسته میشود. برای مردم مهم زنده ماندن است. پس از گذشت۵٠ ـ ٦٠ سال، روستائی به کار سخت یدی که جسم وروح انسان را میفرساید، وقـت آزادی برای استراحت واقعی و خودپروری باقی نمیگذارد، باز گـشته است. سهم تولیدکنندگان فرعی شامل بیش از نصف حجم کل تولید گوشت، شیر و دام سرانه کشور میباشد و تولید کـنندگان خردهپا، تقریبا همه فرآوردههای سیبزمینی وسبزیجات را بطور کامل به خود اختصاص میدهند. اقتصاد روستائی ساقط میشود، کار دستی جای ماشین را گرفته است- اقتصاد طبیعی جایگزین مؤسسات عظیم کشاورزی میشود.
رسانههای ارتباط جمعی وابسته به حاکمیت و الیگارشها این تصور را در جامعه القاء میکـنند که گویا اقتصاد روستائی روسیه در دوره تزارها تحکیم یافته بود و غلات به خارج صادر میشد. اما، در زمان حاکمیت شوروی از خارج خریداری میشد. در صورتی که در روسیه تزاری سال ١٩١۳ تولید سرانه گندم تقریبا ۳٠٠ کیلوگرم و در دوره شوروی۷٢٠ کیلوگرم بود. به همین جهت، ملاکان برای بدست آوردن سودهای کلان، از خارج گندم وارد میکردند. این در حالی است که برای تأمین تمام و کمال نان مورد نیاز مردم، تولید سرانه گندم باید تا میزان یک تن افزایش یابد.
در باره اوضاع روستاهای آن دوره، مجله «کلیسا» چنین می نویسد: «ما بخشهای زیادی را به هیچ قیمتی در حالی به خارجیان واگذار میکنیم، که خودمان بشدت به آنها نیاز داریم… خودمان نان سیر نمیخوریم یا بطور کلی گرسنگی میکشیم، ولی گندم طلائی خود را به خارج می فرستیم. بچههای ما فقط در مراسم عید پاک تخممرغ میخورند، در عوض ۵٠ـ ٦٠ میلیون روبل از آن را روانه خارج میکـنیم (آن وقتها، این مبلغ هنگفتی بود. نویسنده). اکثریت روستائیان طعم روغن حیوانی را هم نچشیدهاند». سادهترین نیازهای ضروری روستائیان، زندگی محقر و میزان بیسوادی در میان نسلهای بزرگتر آن را هم به این مسئله اضافه کنید.
در طول٢٠ـ ۳٠حاکمیت شوروی، همه عرصههای زندگی روستائیان تغییر بنیادی یافت، میلیونها اقتصاد خرد به اقتصاد عظیم تعاونی تبدیل گردید- کالخوزها و سافخوزاها- و دهات بسیار زیادی آباد گردید. روستای روسیه راه بیسوادی و نیمهطبیعی دوره تزارها را به سوی باسوادی همگانی، اردوی میلیونی متخـصص و تکنسین طی کرد، از خـیش چـوبی (در سـال ١٩١٠ در حدود ۷ـ ٨ میلیون واحد از آنها وجود داشت)، به سوی مکانیزه شدن کارهای روستائی- صدها هزار تراکتور، کمباین، دستگاههای دوشنده- به سوی الکتریکی کردن تولید و زندگی دهقانان راه پیمود.
در سالهای ۷٠ـ٨٠ دهها میلیون هکتار اراضی کشاورزی وسیعا احیاء گردید. در آن دوره هزاران مجتمع مرغداری، خوکداری و گرمخانه مجهز به تکنولوژی مدرن و با شرایط خوب کار و زندگی راهاندازی شد.
علاو بر همه این ها، باید این را نیز قبول کرد، که ٢۵ سال از ۷٠ سال عمر حاکمیت شوروی برای دفع تجاوزات خارجی و بازسازی اقتصاد ملی صرف گردید. کارهای مربوط به بازسازی اقتصاد دهقانی در شرایط سخت طبیعی انجام میشد. این را هم نباید فراموش کرد که امکانات بیواقلیمی آمریکا ۳ ⁄٢ برابر و کشورهای اروپائی ٢ـ۳ برابر از روسیه بهتر است. در اقتصاد روستائی هم هیچگونه رکودی نبود. همه اینها جعلیات خصمانه است. کشور ما به لحاظ تغذیه در دوره حاکمیت شوروی در ردیف ۷ در جهان بود اما، اینک روسیه جای۵٠ را احراز میکند.
آنهائی که کشور را تا مرحله از دست دادن خودکـفائی خواربار کشاندند، مالکیت جمعی را لغو نمودند، موسسات عظیم تولیدی روستائی را در هم کوبیدند، خرید و فروش زمین را آزاد کردند، تولید خرد دهقانی را جایگزین تعاونیهای کشاورزی (کالخوزها و سافخوزها) نمودند تا در روستاها به پشتوانه میلیونها کارفرمای خردهپا، پایگاه اجتماعی خود را تحکیم بخشد. هدف نهائی سیاستهای کشاورزی همین است.
به نظر جون کریستال، بانکدار و کشاورز مشهور آمریکائی، موسسات خصوصی کوچک کشاورزی که ٢٠٠ سال پیش در آمریکا بوجود آمدند، مفلوک شدند و خواربار مورد نیاز مردم را نه آنها، بلکه تعاونیهای بزرگ تأمین میکـنند. وی چند بار به میهن ما سفر کرد و من بعنوان عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی با ایشان دیدار کردم. یک بار در یکی از دیدارهای اواخر دهه ٨٠ از من پرسید: واقعیت را بگوئید، آیا این درست است، که اتحاد شوروی تصمیم گرفته است، بجای کالخوزها و سافخوزها، اقتصاد خرد روستائی را گسترش دهـد؟
من با سؤال دیگری جواب سؤال وی را دادم: نظر شما در این باره چیست؟
کـریستال با ژست مخصوصی به سرش اشاره کرد و گـفـت: کسی که این کار را بکـند واقعا «کله خراب»است و ادامه داد: فقط موسسات اقتصادی بزرگ میتوانند از دستاوردهای علمی، وسایل و تکنولوژی جدید استفاده بکـنند.
انگلـگارت(Engelgart)کشاورز و فئودال مشهور روس نوشت: «اقتصاد تنها زمانی میتواند واقعا رشد کـند که زمینها بصورت مشترک مورد استفاده قرار گیرند و کشت و زرع بطور جمعی انجام گیرد». رفورمیستها و پیروان آنها (حزب روسیه واحد) بخش عظیم اقتصاد جمعی در روستا را ویران کردند. اقتصاد خرد با شکست کامل مواجه شد. صاحبکاران کوچک، با در اختیار داشتن ۷ درصد زمینهای کشاورزی، تنها ٢ درصد فرآوردههای روستائی را تولید میکنند.
خرید و فروش زمینهای کشاورزی باعث شد که دهقانان بصورت جمعی زمینهای خود را از دست داده و به اردوی عظیم دهقان مزدور- کارگران فصلی به پیوندند. کمونیستها بر این نظرند که زمینها باید در اختیار دولت بوده و به اجاره طولانی مدت به آنهائی داده شود که روی آن کار میکـنند. تنها، قطعه زمینهائی برای استفاده خصوصی، ویلاها، ایجاد باغهای فردی، ساختن خانه و گاراژ خصوصی با برسمت شناختن کامل مالکیت شخص و حق فروش و وراثت آن دراختیار مردم گـذاشته شود.
٭٭٭٭٭
سؤال این است، که چه هـدفی را از اعلام باصطلاح کسب پیروزی در زمینه خودکـفائی غلات و صادرات آن دنبال میکـنند؟ این بدان جهت است که در نهایت با دادن اطلاعات نادرست و بزرگنمائی موفـقـیتهای ناچیز، شکست سیاستهای کشاورزی را پردهپوشی نموده، مفـید بودن اقتصاد به اصطلاح بازار را نشان دهـند و تخریب مؤسـسات عظیم تولیدی سوسیالیستی در دهات را تبرئه نمایند.
راه خروج کدام است؟ خرید وفروش زمینها نمیتواند از ویران شدن دهات جلوگیری کـند (اینجا، بن بست است). فقط سیاست کشاورزی- صنعتی جدید و بخشهای ترکیبی آن میتواند به رشد و ترقی روستا و کشاورزان بطور مؤثری کمک نماید وآنها عبارتند از:
– ایجاد موازنه در قیمت محصولات کشاورزی و صنعتی، قیمت خرید قطعی، اعطای وام ارزان و تخصیص اعتبارات دولتی- تأمین مالی- تکـنیکی دهات، بازسازی تولید تراکـتور و ماشینهای مورد استفاده در کارهای کشاورزی (در سال ١٩٩٠ مجموعا ٢١٤هزار، در سال ٢٠٠٤ کلا، ٨ هزار دستگاه تراکـتور تولید شده است)؛
– رشد همه اشکال مختلف اقتصاد، در رآس آنها، موسسات تولیدی بزرگ در روستا، متمرکز و اختصاصی کردن تولید؛
– مدرنیزه کردن سیستم نگهداری و تبدیل کردن فرآوردههای روستائی؛
– تربیت کادرها، تقویت انگیزههای جوانان روستائی؛
– ساخت انبوه منازل، مدارس و بیمارستانها؛
– حمایت دولتی از علوم.
برای آگاهی بیشتر: در آمریکا سالانه ۵٠ میلیارد دلار و در روسیه کنونی ١٦٢ میلیارد روبل (٦میلیارد دلار) برای توسعه کشاورزی اختصاص داده میشود که شامل کمی بیش ار یک درصد بودجه کل کشور میباشد. در نقطه مقابل، مجتمعهای صنایع کشاورزی سالانه در حدود ١٠٠ میلیارد روبل مالیات میپردازند. از کجا میتوان پول تأمین کرد؟ موجودی صندوق پشتیبانی و صندوق ذخیره ارزی طلا، بیش از ٨ تریلیون روبل است. باید از ریخت و پاش سرمایه ملی جلوگیری کـرد. باید هـزینههای بیحد و حصر دستگاههای دولتی تخـفـیف داده شود. مالیاتهای سنگین مؤسسات تولیدی روستائی کاهش یابد. مقررات مالیاتی مترقی بر درآمد پولی مردم به اجرا گذاشته شود. پرداخت مالیات یکسان ١٢ درصدی از کل درآمد برای ثروتمندان و فـقـیران عادلانه نیست.
تجربه اتحاد شوروی درستی موارد پیشنهادی در زمینه کشاورزی را ثابت میکند. زمانی بود که اتحاد شوروی صنایع مدرنی را در مدت زمان کوتاه وغیر قابل تصور١٠ـ ١٢ سال ایجاد کرد (بدون آنها، اشغالگران فاشیست ما را در هم میشکستند). بدون آنها نمیتوانستیم اقتصاد روستائی را مورد حمایت همهجانبه قرار دهیم. در سالهای آخر حاکمیت اتحاد شوروی ٢ درصد بخش هزینههای بودجه دولتی صرف اقتصاد روستائی میشد. در ضمن، بودجه دولتی چند برابر بیشتر از بودجه امروزی بود. این بود مقیاس و آهنگ رشد سازندگی سوسیالیستی در جهت بهبودی زندگی انسان شوروی.
پانزدهمین برنامه اتحاد شوروی
برنامه مسکن و طرح ملی
«مسکن قابل دسترسی»
واقعیات و وعده ها
حاکمیت کنونی- «حزب روسیه واحد»- و رسانههای ارتباط جمعی تحت کـنترل آن در باره دستاوردهای کشور شوراها بعد از جنگ کمتر میگویند و بخش اعظم آن نیز تحریف واقعیات است. و اما این افسانه «دو برابر شدن درآمد سرانه»، انواع برنامههای مخـتلف و نظریه مسکن نبود، بلکه واقعا رشد اقتصادی و رونق بیسابقه احداث مساکن بود.
رئیس جمهوری فدراتیو روسیه، در ماه آوریل سال ٢٠٠۵ بمنظور دستیابی یک سوم از اتباع روسیه به مـنزل تا سال٢٠١٠، سازماندهی بازار وسیع مسکن قابل دسترسی (ملی) را به عنوان برنامه کلیدی تامین مسکن ارائه داد. ولی مقایسه ساده ١٤ سال اخیر با مدت مشابه دوره حاکمیت شوروی، نشانگر ناتوانی حاکمیت کنونی در سازماندهی کار، بخصوص برای حـل مشکل مسکن است. بعنوان مثال، دولت شوروی در یک دوره کوتاه (۷ـ ٨ ساله)، بعد از پایان جنگ کبیر میهنی، ساکنان شهرها و دیگر مناطق مسکونی را که در تهاجم فاشیسم خسارت دیده بودند، با منازل مناسب تأمین کرد. مؤسسات منتـقـل شده به شرق، به مکآنهای سابق آنها برگردانده شدند. با تامین مسکن و اشتغال همهگانی، مردم شوروی کارگاه ها، کارخانهها و معادن ویران شده را بازسازی نموده، حجم تولیدات بسرعت بالا رفت و همچنین، در نتیجه کار در محل مؤسسات منتقـل شده، قدرت تولیدی بسیاری از بخشهای اقتصادی کشور عملا تا دو برابر افزایش یافت.
همزمان با آن، برای توسعه و تطبیق تکنولوژی پیشرفته در عرصههای مختلف صنعتی و علمی، برای گشایش راه دستیابی به انرژی هستهای، تسخیر فضای کیهانی و رسیدن به اهداف استراتژیک، دهها شهر جدید احداث گردید.
در سالهای ١٩۵٦ـ ١٩٨۵ سه میلیارد مترمربع منزل مسکونی در اتحاد شوروی مورد بهرهبرداری قرار گرفت (توضیح لازم: در سیستم ساختمانسازی اتحاد شوروی فـقـط مساحت اتاقها جزو مساحت عمومی ساختمآنها حساب میشد، بدین ترتیب، که مساحت آشپزخانه، حمام، توالت، بالکنها و راهروها در محاسبات عمومی ساختوسازها در نظر گرفته نمیشد. با احتساب این موارد، مساحت کل منازل مورد استفاده مردم بسیار بیشتر از سه میلیارد مترمربع را شامل میشود. مترجم). بیش از یک صد شهر جدید، دهها هزار روستا و شهرکهای کارگری احداث گردید. در چنین مناطق تازهساز، میلیونها انسان در منازل رایگان اسکان یافتند و بر اساس رشته تخصصی خود مشغول به کار شدند. در آن سال ها ٦۵ میلیون نـفـر به جمعـیت کشور افزوده شد.
تا اواسط دهه ٨٠ بیش از ٨٠ درصد جمعیت کشور با منازل و یا خانههای مستقل تأمین شده بود. در سال ١٩٨٦ برنامه دولتی پانزده ساله مسکن اتحاد شوروی تحت عنوان «مسکن- ٢٠٠٠» به تصویب رسید. هدف این برنامه تأمین تمام خانوارهای روسیه با منزل یا خانه جداگانه بود. تأمین پشتوانه مالی، پیشرفتگی وسیع پایههای سازندگی، توسعه و تقویت توان ارگآنهای سازندگی، واقعی بودن اهداف دولت شوروی را تأئید میکـرد (در اجرای همین برنامه، در کنار شهر باکو، درست در مسیر رفت و آمد ما، در مدت نزدیک به دو سال، شهرک جدید «ینی گونشلی» با تمام امکانات شهری و منازلی با امکانات رفاهی بیشتر، برای اسکان ۳٠٠ هزار نـفـر احداث گردید. البته، این شهرک علاوه بر ساختوسازهای معمول همه ساله ساخته شد. مترجم).
در پنج سال اول برنامه پانزده ساله (سالهای١٩٨٦ـ ١٩٩٠) ٦۵٠ میلیون مترمربع مسکن ساخته شد که ۳٤۳ میلیون مترمربع آن سهم جمهوری فدراتیو سوسالیستی روسیه بود. یعنی سالانه تقریبا ۷٠ میلیون مترمربع بموازات احداث مسکن، قدرت تولید تجهیزات فنی، مصالح، طراحی و وسایل لازم در ساختمانسازی افزایش یافـت. بر میزان تولید سیمان و تولید قطعات بزرگ خانههای پیش ساخته، آجر، بتون، دیوارهای پوکهای، کـفپوش پلاستیکی تا حد قابل ملاحظهای افزوده شد. فروش مصالح ساختمانی به مردم عملا دو برابر شد که آن هم موجب افزایش ساخت خانههای خصوصی از ١٦به ٢٩ میلیون مترمربع گردید.
با توجه به تسریع آهنگ رشد خانهسازی، به تأکید میتوان گـفت که پایههای مادی و فنی برای ساختن سالانه ١١٠ـ ١٢٠ میلیون مترمربع، حد مورد نظر- تأمین منزل برای هر خانوار فراهم شده بود. بموازات آن، تعمیر و بازسازی وسیع آپارتمآنهای پیشین نیز در نظر گرفـته شده بود.
انبوهسازی مسکن بر پایه توسعه شبکه پیشرفته مهندسی، خدمات عمومیشهری و تمام بخشهای دیگر خدماتی استوار شده بود. مخارج مالی این کارها را دولت، نه از بودجه، بلکه از کاهش هزینههای جاری تأمین میکرد. حجم ساخت و تعمیر شبکه خدمات با ساخت خانههای تازه و حذف خانههای کهنه برابری میکرد.
حاکمیت بورژوازی کنونی، وارث حاکمیت شوروی، ١٠ سال بدون صرف هزینههای هنگـفـت، زمانی که ارائه خدمات عمومی به منازل را «به پایان» رساند و با راه انداختن هیاهو پیرامون اصلاحات در زمینه خدمات عمومی مسکن، بمنظور تحمیل بار سنگین بازسازی آن بر دوش مردم دوام میآورد (لازم به توضیح است، که کلمه اصلاحات یا «رفورم» از سالهای آخر حاکمیت اتحاد شوروی تا کـنون به مفهومی غیر از آنچه که مورد نظر سیاسیون و برخی اصلاح طلبان است، استفاده میشود. این کلمه به معنی افزایش بیرویه و ناگهانی قیمتها، حذف خدمات رایگان دولتی، تعطیلی کارخانهها و مراکز آموزشی و غیره به کار برده میشود. در طول سالهای بعد از تخریب سوسیالیسم و تجزیه اتحاد شوروی، هر از چند گاهی یکی از مقامات عالیرتبه دولتی بر صفحه تلویزیون ظاهر شده و «خبر خوشی» را با آگاهی مردم میرساند. مثلا: «با توجه به این که نان در کشور ما بیش از حد نیاز تولید میشود، مردم آن را خوراک دامها میکنند. برای جلو گیری از آن، دولت تصمیم گرفته است در قیمت آن اصلاحاتی بنماید. توجه داشته باشید، نمیگویند: «تغییرات»، میگویند: «اصلاحات». به این ترتیب، قیمت نان را برای مصرفکـننده از ساعت ٢٤ شب چهار برابر افزایش میدهد». فراموش میکـنند که دو روز قبل از این، از کمبود نان «نگران» بودند. و یا مثال دیگر: «ما موظفیم قیمت خدمات را طبق استانداردهای اتحادیه اروپا تنظیم کنیم و با توجه به اینکه سطح کـیفی خـدمات پزشکی رایگان پائین است، برای بالا بردن کیفـیت این بخش از خدمات، دولت مصمـم به انجام اصلاحاتی در این زمینه است و از فردا مراجعـهکـنندگان میتوانند با پرداخـت پول از خـدمات پزشکی استفاده کنند. همین بهار سال جاری ( سال٢٠٠۷)، در یکی از جمهوریها سابق شوروی، بهای استفاده از آب، برق، گاز و آسانسور به یک باره ۳ تا ٦ برابر افزایش داده شد. این شیوه اصلاحات در همه زمینههای زندگی، کاری، آموزشی و غیره، در همه جمهوری های متحد سابق صورت گرفته است. اولین اصلاحات از این نوع، اصلاحات پولی گارباچف بود که یک شبه، قدرت خرید روبل را ۳٠ تا ۵٠ برابر، درابطه با قیمت کالاهای مختلف، بدون تغییر در میزان دستمزدها پائین آورد. در نتیجه همین باصطلاح اصلاحات در همان ٢ـ۳ سال اول بعد از محو اتحاد شوروی از نقشه سیاسی جهان، چند صد نفر میلیونر و میلیاردر و دهها میلیون نفر گرسنه و فـقـیـر در جامعه شوروی پیشین پدید آمد. مترجم).
تجزیه اتحاد شوروی و بدنبال آن «لیبرالیزه کردن» اقتصاد نقطه پایانی بود برموجودیت برنامه. و اینک ما، صاحب صنایع تخریب شده ساختمانی شدهایم که اجرای نیمه تمام برنامه مسکن کمبود آن را تشدید کرد.
برنامه احداث مسکن اتحاد شوروی را اصلاحطلبان لیبرال «تخیلی» خوانده و متوقـف کردند. در سالهای ١٩٩٠ ساخت منازل نسبت به دوره شوروی دو برابر کاهش یافت و نیمی از آنچه که ساخته شد، خانههای مجلل برای ثروتمندان و محقر برای حاشیهنشینان شهرها بود. ١۳ هزار آبادی را بکلی از بین بردند. تعمیر و بازسازی آپارتمآنهای شهری را متوقـف کردند. فرسایش و حوادث در اماکن مسکونی تا سه برابر افزایش یافت (تا ٩٠ میلیون مترمربع). آپارتمآنهای جدید نیمهتمام ساخته میشود. در نتیجه، مساحت اماکن نیازمند تعمیر تا ۵٤٠ میلیون مترمربع افزوده شده است.
وضعیت مسکن به درجه حادی رسید. حاکمیت روسیه نیز بر این امر آگاه است. اما، چون از تغییر اوضاع عاجز است، به چشم مردم خاک میپاشد. در سال ٢٠٠١ برنامه مسکن «٢٠٠٢ـ ٢٠١٠) را تدوین کرد. پس از آن در سال ٢٠٠۵ پروژه ملی «مسکن قابل دسترسی و راحت- برای مردم روسیه» را به میان کشید. هیاهوی تبلیغاتی در جامعه کمکی به حل بحران شدید مسکن نمیکـند.
درمورد برنامه مسکن دولت خودتان قضاوت کـنید. طبق برنامه تأمین مسکن برای یک سوم جمعیت روسیه (این برنامه را رئیس جمهوری روسیه و حزب «روسیه واحد» مطرح کرده است)، یعنی برای اسکان ٤٨ میلیون نـفـر، به عبارتی دیگر، ١٢ـ ١٦ میلیون خانوار تا سال ٢٠١٠، باید ٩٦٠ میلیون مترمربع مسکن ساخته شود(٢٠ مترمربع به ازای هر نـفـر).
در حالی که برنامه «مسکن قابل دسترسی»، احداث ٤٠٠ میلیون مترمربع مسکن را در نظر گرفته است، برای تحقـق آن، تأسیس دهها کارخانه تولید کـننده قطعات، مصالح و مکانیزم ساختمانی، آموزش دهها هزار ساختمانساز و مهمتر از همه، یافتن منابع مالی آن ضروری است. به موازات آن، این را هم باید در نظر گرفت که به عقیده متخصصان، برای یافتن مسکن از بازار آزاد و تهیه امکان خرید آن حتی به اقساط، نباید درآمد سرانه ماهانه هر خانوار کمتر از ٢۵ هزار روبل باشد. در صورتی که متوسط درآمد ماهانه مردم روسیه تقریبا سه برابر کمتر از آن است. درآمد دو سوم جمعیت کشور پائین تر از حد متوسط بوده و بیش از ٢٠ میلیون نـفـر با ٢۵٠٠ روبل- کمترین حد لازم برای زنده ماندن- زندگی خود را می گذرانند.
بخش اصلی افزودگیها به حـقـوق و مستمریهای مردم صرف گرانیهای زندگی میشود.
حاکمیت روسیه عملا پولهای کلانی را که از فروش نـفـت و گاز، بویژه، در نتیجه افزایش قیمت آن در بازارهای جهانی بدست میآورد، غارت میکـند. به تخریب بسیاری از بخشهای تولیدی، از جمله، تکنولوژی پیشرفته و دارای قابلیت رقابت که محل کار مناسب با دستمزد نسبتا عالی بود و میتوانست باشد، ادامه میدهـد.
بنا براین، ما با قاطعیت کامل اعلام میکئیم، که سیاست مسکن دولت کـنونی روسیه هیچگونه چشمانداز روشن و محکمی ندارد. در شرایط سلطه فـقـر در جامعه، حل مشکل مسکن امکانپذیر نیست، و نباید به فـریب مردم ادامه داد. برنامه تازه مسکن- جز جنجال تبلیغاتی در آستانه انتخابات مجلس و ریاست جمهوری چیز دیگری نیست.
البته اگر کاهش جمعیت روسیه با آهنگ بازهم سریعتری ادامه یابد، مشکل مسکن بخودی خود حل خواهد شد. احتمالا، «تشکیل بازار مسکن قابل دسترسی» براین مبنا پیشبینی شده است.
در غیر این صورت، برای خروج از اوضاع پیشآمده، دولت باید برای توسعه سریع ساخت مسکن، در حدود ١۳٠ـ ١٤٠ میلیون مترمربع در سال اقدامات جدیتری بعمل آورد.
برای پیـشبرد این کار پـول لازم است. در پایان دهـه ٨٠ در جمهـوری روسیـه شـوروی سالانه ۵ ⁄٠ـ ٦ ⁄ ٠ مترمربع به نسبت سرانه جـمعـیت (۷٠ـ ٨٠ مـیلـیون مترمربع)، منـزل ساخـته میشد. ٢٠ درصد آن با پول شخصی مردم و ٨٠ درصد مابقی (۵۵ ـ ٦۵ میلیون مترمربع)، به حساب بودجه دولتی و صندوق اجتماعی مؤسسات ساخته میشد. این پولها کجاست؟
دولت بورژوائی روسیه عملا دولت را از مشارکت در ساخت مسکن آزاد کرده است. بخشهای متکی به بودجه در اختیار بخش خصوصی گذاشته شده است. ذخایر عمومی اجتماعی به جیب الیگارشها و بوروکراتها سرازیر شده است. در بخش غیرمنقول، تیم فوتبال، جوجههای فابرگ- وکسل برگ و فعالـیتهای اقتصادی در خارج از کشور تشکـیـل یافـته است و در داخـل، تودههای مردم با مشکلات خود بیخانه و بیپول تنها مانده است.
رئیـس جمهـوری فـدراتیـو روسیه که باید مدافع حـقـوق قانونی مردم باشد، با پیشنهاد عفو غارتگران و تضمیـن ثروتهای غـارت شده بدست آنها، عملا، با چنین وضعـیتی آشتی میکند.
دادن وامهای پیشنهاد شده در شرایط فعلی زندگی و درآمد مردم چیزی جز اجبار مردم برای رفتن به زیر زنجیر اسارت طولانی مدت بانکهای خصوصی نیست (و یا به عبارت دیگر، بمعنی اجبار مردم برای مشارکت در تشدید گردش سرمایه بانکهای خصوصی است). با قـیمتهای کنونی و رقم بالای بهره بانکی وامهای مسکن (١٠ـ ١۵ درصد)، بهای یک منزل را تا آخرعمرهم نمیتوان پرداخت.
بانکهای خصوصی دست آخر صاحبان اصلی انبوه منازل مردم میشوند، شرایط خود را دیکته خواهند کرد و در صورت ناتوانی در پرداخت، مردم را بیرحمانه از خانه و منزل خود بیرون میرانند، بدون در نظر گـرفتن این که بر اساس شرایط کنونی وامهای مسکن، خریدارعملا بیش از دو برابر قیمت منزل را به بانکها میپردازد. بدین جهت، کمتر کسی حاضر است، چنین هدیهای را به فرزندان و نوههای خود اعطاء کـند. اکثریت مردم روسیه به وامها اعتماد نمیکـنند و جلو تلاش برای تعمیم اجباری آن را خواهـند گرفت.
تجربه جهانی اعطای وام مسکن موجود است و بر پایه رشد اقتصادی کشور، بعنوان تضمین کـننده افزایش منظم دستمزدها و ارتـقـاء سطح زندگی عمومی مردم، و با درصد پائین بهره بانکی توسعه می یابد. به گزارش بانک بینالمللی اروپا در سال ٢٠٠۳ متوسط بهره بانکی در اتحادیه اروپا ۵ درصد و بالاترین حد آن در سوئـد،٤ ⁄۵ درصد و پائین ترین میزان بهره بانکی ٢⁄ ۳ درصد در فرانسه بود.
راه دیگری هم وجود دارد و آن این که دولت میتواند و باید ساختمانسازی را به لوکوموتیو مخصوص توسعه اقتصادی کشور تبدیل کـند. باید به کنه مطلب پی برد، سرمایهگذاری برای ساخت مسکن، امروزه منافع زیادی در پی دارد. قیمت تمامشده یک مترمربع ساختمان (١٠ـ ١٢ هزار روبل) میباشد، یعنی، سه برابر کمتر از قیمت فروش آن (۳٠ هزار روبل) در بازار غیرثابت مسکن که قیمتها نه روزانه، بلکه، هر ساعـت تغییر میکند. سرمایهگذاران، بنگاههای معاملاتی، بانکها، شرکتهای بیمه و نهایتا واسطهها از این گرانیها سودهای کلانی بدست میآورند. با اتخاذ تدابیر لازم میتوان این «چربیها» را به سمت خزانه دولتی هدایت کـرد، قدرت سازندگی را در جهت توسعه احداث مسکن بکار گرفـت. مجتمعهای خانهسازی و مؤسسات انبوهساز مسکـن (ارزان)، باید از امتیازات تشویقی دولت در پرداخت مالیاتها، عوارض، اخذ وامها و غیره برخوردار شوند. در این سمت لازم است عدم استفاده بیرویه از صندوق بزرگ ثبات پیشبینی شود. از هزینههای سرسامآور دولتی برای حراست ارگآنهای عریض و طویل اداری کاسته شود، از افراط در تجهیز ساختمآنهای متعدد اداری، دفاتر تشریفاتی پرطمطراق و امثـالهم جلـوگیری شود.
روشن است هر روبلی که برای ساختن مسکن ذخیره میشود، باعث توسعه صنایع وابسته به ساختمانسازی، از قـبیـل تولید مصالح ساختمانی، شیمی جنگلی، ماشینسازی، الکتروتکنیک و صنایع سبک نیز خواهد شد. این یعنی، میلیونها محل کار، دستمزد، مالیات که به صندوق بودجه دولتی اضافه میشود و امکانات مردم را در دستیابی به مسکن گسترش میدهد.
این کارها بدون نشستن به انتظار رسیدن سرمایهگذاران خارجی به کشور، چیزی که رأس هرم رهبری کشور ما به آن چشم دوخته، باید به اجرا گذاشته شود. بویژه اینکه پای آنها (سرمایه گذاران خارجی) به هر جا که رسیده است، با چشم غیرمسلح نیز میتوان دید که به نحوی از انحاء، با «خطوط لوله» نـفـت و گاز مرتبط است. سرمایه گذاری خارجی هیچ گاه هم باعث توسعه اقتصادی روسیه نخواهد شد. در خارج نیز کمتر کسی یافت میشود با پول خود در کشوری، که میلیاردها پولش به قیمت فـقـر عمومی مردم به خارج برده میشود، سرمایهگذاری کند.
در باره تاکتیک های حزب حاکم سرمایه
و استراتژی حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه
حقیقت را چه در قاب طلا بگیری، چه در لجن دفن کنی- در همه حال، حقیقت، حقیقت است (ضرب المثل ملی).
تا انتخابات مجلس و ریاست جمهور روسیه، انتخابات ارگآنهای محلی و منطقهای حاکمیت، اعتراضات عمومی، برآمدهای عظیم اجتماعی زمان زیادی نمانده است. به نظرم امروز روشن ساختن مواضع رقبای طبقاتی، تشریح اهداف سیاسی آنها ضروری است.
در اینجا، پیش از هر صحبتی باید جواب این سؤال روشن شود که کدام نظام اجتماعی در روسیه برقرار گردیده و چه تغییراتی در تاکـتیکهای نیروهای مخالف داده شده است.
در کشور، نظام تولیدی سرمایهداری جایگزین نظام سوسیالیستی گردید. هجوم بزرگ سرمایه خارجی تدارک دیده میشود. در مطبوعات پیشنهادات بشدت خطرناکی مطرح میشود- باید شرایط ورود آزاد سرمایه خارجی، بویژه آمریکائی، آلمانی و کشورهای دیگر به سیـبری فـراهم شود، «بگذار آنها خود در فکـر دفاع از سرمایهگذاریهای خود باشند. در آن صورت، آنها نگران منافع عمومی ما خواهند بود». عجیب و وحشتناک است!
مردم زحمتکش این کشور متحمل تلفات بسیار سنگینی شد. مالکیت اجتماعی، کار دائمی، دستمزد خوب، حقوق و مستمری بازنشستگان، تحصیل و مراقبتهای پزشکی رایگان، اطمینان به زندگی و امنیت آن، حاکمیت قدرتمندی بنام اتحاد شوروی را از دست داد. بجای سازندگی سوسیالیستی، تخریب آغاز شد. افزایش مرگ و میر و کاهش جمعیت، جایگزین بهزیستی و رشد جمعیت گردید. چقدر باید بیشرم بود که ضمن ویران ساختن کشور، با طرح ادعاهای دروغین و جعلی به سیمای خلقهای شوروی و حزب کمونیست لجن مالـید که کشور را در راه ترقی و تعالی پیش بردند، به کشوری قدرتمند و بزرگ تبدیل کردند و زندگی شایسته و هوشمندانهای برای مردم فراهم ساختند.
حزب حاکم «حزب روسیه واحد»، علاوه بر این که از کـنار تغییرات بنیادی اجتماعی با سکوت میگـذرد، تازه چهره خود را در پشت نقاب هم پنهان میسازند. آنها، با توجه به دیدگاه منفی اکـثریت جامعه نسبت به حاکمیت سرمایهداری و الـیگارشی- پلوتوکراسی (حکومت ثروتمندان)، نام دیگری برآن مینهند. و از این طریق، در باره جامعه مدنی، آزادی، دموکراسی، اقتصاد بازار و تجارت، افسانه سرائی میکنند.
در واقع در روسیه، سرمایهداری معمولی با ویژگیهای روسی با بهره کشی کارگران، تصرف ابزارهای تولید توسط بورژوازی، تصاحب حاصل زحمت دیگران از طریق بدست آوردن ارزش اضافه تسلط یافته است. افسانه «جامعه مدنی»، ماهـیت طبقاتی سرمایهداری را توضیح نمیدهـد. در روسیه، حاکمیت بورژوازی کمپرادور و بوروکراسی دولتی برقرار شده است. مفهوم «اقتصاد بازار»، ماهیت آن را میپوشاند. بازار- وسیله ارائه کالا و خدمات، تعـیین کـننده رابطه عرضه و تقاضا است. بازار، در درون نظام اجتماعی- اقتصادی جای دارد. ولی سطح رشد آن متفاوت است. در حال حاضر، ما با اقتصاد بازار سرمایهداری سر و کار داریم.
مقوله مالکیت شخصی را از دور خارج کـرده و آن را در مقوله مالکیت خصوصی ادغام کـردند. ثروتهای اجتماعی را از دولت دزدیدهاند و آنچه که برای زنده ماندن زحمتکشان مانده است، همه با مفهوم مالکیت خصوصی توجیه میشود. کارخانهها و موسسات از یک سو و از دیگر سوی، منزل، ماشین، هم اینها و هم آنها، مالکیت خصوصی نامیده میشوند. هدف همه اینها، تحمیق مردم، پرده پوشی استثمار سرمایهداری و ماهیت تغـییرات در جامعه است.
گاهی اوقات سخنان تهدیدآمیزی برعلیه بورژوازی بزرگ و الیگارشی میشنویم. پیام سال ٢٠٠٦ رئیس جمهور به مجلس با سخنان پر سر و صدائی در باره آنچه که در میهن ما روی داد، در تایخ آن بیسابقه بود، آغاز میشود. گوئی در نهایت، آرزوهای کـوزما پروتکـوف «به ریشه نگاه کن!» تحقـق یافته است: طبیعتا، ما انتظار داشتیم که علتها ریشهیابی شود، تدابیـر مقتضی برای جلوگیری از ادامه بزرگترین جنایت قرن اندیشیده شود، اما چنین نشد. پرونده جنائی خادارکوفسکی تغییری در آرایش نیرو نداد.
الیگارشی- پلوتوکراسی چنین بیانیههائی را در حکم آهی ارزیابی میکند که مردم از روی نارضایتی میکشند. به همین سبب، گاهی ارباب منشانه تکه استخوانی به جلو فقرا میاندازند.
٭٭٭٭٭
عدم تغییر در نظام حاکم و حراست مبانی تاریخ سرمایهداری مهمترین مسئله حـزب حاکـم «روسـیه واحـد» و رهـبران آن است. آنها از مـردم فـقـط برای مـشـارکـت در «تکـمیــل» آن بدون تغییر در ماهیت استـثـمارگـرانه نظام و برای حراست از مالکیت بزرگ در دست قشر بالائی بورژوازی- الیگارشی- پلوتوکراسی دعوت میکنند. برای کسب آراء رأی دهندگان، به ایده و شعارهای نیروهای چـپ میهنپرست مـتوسـل میشوند، بدون آنکه در فکر تحقـق آنها باشند.
حزب«روسیه واحد» با مانیفـست» راه پیروزی ملی» در انتخابات مجلس چهارم شرکت کرد. تأمین رفاه، پاداش خوب برای هر زحمتکش، «ارتقاء کیفیت زندگی تا سطح استانداردهای بینالمللی»، حتی، «تحرک بخشیدن به عدالت اجتماعی» و تلاش برای دستیابی به «نیک بختی همه گانی» را هدف خود اعلام کرده بود.
نتیجه چه بود؟ از یک طرف، رشد قشربندی طبقاتی جامعه، میلیونها بیکار، بیخانه، گسترش فساد و رشوهخواری، افزایش شدید شهریه برای تحصیل و نرخ مراقبتهای پزشکی، تداوم فروش بقایای دارائیهای ملی، تجاری کردن موسسات علمی، تحصیلی، پزشکی و هنری محصول «مانیفست» بود. از دیگر سوی، ظهور صدها میلیاردر دلاری که به حساب مردم زحمتکش به زندگی مجلل دست یافتهاند، شاید واقعیترین موفقیت حزب «روسیه واحد» باشد (تنها آبراماویچ به ١٩ میلیارد دلار ثروت دست یافته است) که برابر است با حقوق متوسط بازنشستگی یک سال ١٤ میلیون بازنشسته روسیه. این است نتیجه واقعی وعدهها! در جواب همه این ها فقط میتوان گـفـت: هـه- هـه.
رهبران حزب «روسیه واحد» این بار هم برای بدست آوردن اکثریت کافی در مجلس و با آگاهی از حسنتوجه مردم ما نسبت به تاریخ دوره حاکمیت شوروی، چندان هم بیمیل نیستند بخشهای جداگانه اجزاء تشکیلدهنده آن را به شیوه لازم ارزیابی کرده و (در حرف) به ابزار دست خود تبدیل کنند.
ب. و. گریزلوف، صدر شورای عالی حزب «روسیه واحد» ( روزنامه «پارلمان»، ٢٨⁄٤⁄٢٠٠٦)، برای اولین بار از میان رهبران کشور گـفـت: در زمینه تضمین تأمینات اجتماعی بهتر، «شرکت دادن نمایندگان گروههای مختلف اجتماعی و متخصص در ارگآنهای حکـومتی، توسعه منظم نظام حقوقی و ایجاد سازوکار همکاری متقابل بین نمایندگان و انتخابکـنندگان»، مزیتهای زیادی داشت. اعتراف بسیار جالبی است.
واقعا هم در دوره شوروی نمایندگان کارگران، دهقانان، متخصصان موسسات اجتماعی و همچنین، نمایندگان خلقهای بومی نواحی، استآنهای خودمختار و جمهوریهای ملی در همه سطوح ارگآنهای انتخابی حاکمیت حضور داشتند. اینک آن نمایندگان در چنین ارگآنهائی حضور ندارند و اگر هم باشند، تنها مورد استثنائی است. حتی در مجلس تـزاری، کارگران ۷ نفر نماینده داشتند. اینک در مجلس ملی روسیه و مجالس قانونگذاری نواحی ملی، استانهای خودمختار و جمهوریها تا حدود قابل توجهی نمایندگان ملتهای دیگری که خارج از محدوده اراضی آنها زندگی میکـنند، حضور دارند. زیرا همه این کارها را حزب حاکم «روسیه واحد» سازماندهی میکند. این اهانت است! دست بخش اعظم خلقهائی که ارزشهای مادی و معنوی میآفرینند، از حاکمیت کوتاه شده است.
در گزارش صدر حزب «روسیه واحد» دوباره مسئله عدم تغییر در قانون اساسی روسیه مطرح شده است. طبیعتا این سؤال پیش میآید، که چرا حزب حاکم «روسیه واحد» نمیخواهد تغییری در قانون اساسی موجود داده شود؟ رهبران آن در این باره سکوت میکنند. در ادامه، دلایل آن را برمیشمارم.
ی. و. استالین در گزارش مربوط به «پیشنویس قانون اساسی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی» متذکر شد که بین برنامه حزب و قانون اساسی تفاوتهای محسوسی وجود دارد. «در عین حال، در حالیکه برنامه در مورد آنچه که هنوز وجود ندارد و آنچه که باید در آینده تحقق یابد، صحبت میکند، قانون اساسی برعکس، باید در باره آنچه که موجود است، آنچه که دست یافتهایم، به چیزی که واقعا نائل شدهایم، صحبت کند».
قانون است اساسی موجود روسیه بورژوائی بجای دستآوردها، وعدههای ظاهری را منعکس میکند. و اگر به تغییر قانون اساسی پرداخته شود، ممکن است تهدیدات واقعی از چهارچوبه آن فراتر برود.
قانون اساسی موجود به تغـییرات بنیادی نیاز دارد. مثلا قانون اساسی تصریح میکند: «جمهوری فدراتیو روسیه- دولت اجتماعی است، که سیاست آن عبارت است از تأمین شرایط زندگی شایسته و رشد آزاد انسان». گویی، در اثر دستیابی دولت اجتماعی به ٤٠ میلیون گرسنه، کاهش جمعیتی سالانه ۷٠٠ هزار نفر و خالی شدن سیبری از جـمعـیت، اقتدار اتحاد شوروی و روسیه توسعه یافته است.
در پشت ممنوعیت مبارزات اجتماعی مصرح در سه اصل قانون اساسی، آزادی اعتصابات مرتبط با حل اختلافات کارگری چه فکری نهفته است؟
اعلامیه استقلال آمریکا تأکید میکند که: «درصورت مشاهده سوءاستفادههای زیاد، غصب کردنها….فاش شدن اقدامات مبنی بر تسلیم مردم به حاکمیت استبدادی نامحدود، مردم نه تنها حق دارند، بلکه، موظفاند چنین حاکمیتی را سرنگـون نمایند». اعلامیه حـقـوق بشر فـرانسه، حـق «مقاومـت در مقابل ستمگری» و اعلامیه جهانی سازمان ملل متحد نیز حـق «شورش علیه ظلم و ستمگری» را برسمیت میشناسد.
٭٭٭٭٭
من گـفتم که حزب «روسیه واحد» و رهبران آن برای لاپوشانی سیاستهای ضد مردمیخود در پشت ایدهها و شعارهای حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه پناه میگیرند. وهمیشه هم نمیتواند سیاست (که بر که) را راحت تشخیص بدهند. اخیرا از محافـل رهبری صداهایی مبنی بر این که ما باید به اقتصاد برنامهریزی شده روی آوریم، بگوش میرسد. ولی فکـرهای اساسی وجود دارد که خطوط اصلی را جدا میسازد. حزب «روسیه واحد» در این باره سکوت میکـند. موضوع مالکیت ابزار اساسی تولید، یکی از خطوط عمده جداکـننده حزب کمونیست و متحدان آن با حزب «روسیه واحد» میباشد.
موضع روشن هرحزب سیاسی، هر جنبش سیاسی نسبت به خصوصیسازی جنایتکارانه اموال دولتی و نگرانی واقعی آنها نسبت به سرنوشت روسیه و خلقهای آن، نشان دهنده سیمای واقعی آنهاست.
حزب «روسیه واحد» گزارش دیوان محاسباتی در باره خصوصیسازی جنایتکارانه را به بوته فراموشی سپرده است. در این حزب هستند کسانی که پس گرفتن اموال غارت شده از دست الیگارشها را عادلانه میخوانند. اما آنها تصور میکنند که گویا این کار جلو توسعه نیروهای مولده را خواهد گرفت. افراد دیگری هم هستند که میگویند: این مهم نیست که مالکیتهای بزرگ در اختیار چه کسانی است، مهم شیوه رهبری آن است. گوئی، نوع مالکـیت از ارزش چندانی برخودار نیست. نه آقایان محترم، مالکیت بزرگ در دست هرکسی باشد، حاکمیت هم از آن اوست! خود مالکیت هم اعتراف میکـند، که نوع مالکیت، اجتماعی و یا خصوصی سرمایهداری، تعیین کـننده مهمترین مسئله، مسئله حاکمیت است.
این موضوع را نیز نباید فراموش کرد که حاکمیت و «روسیه واحدیها» بر غیر مؤثر بودن مالکیت دولتی تاکید میکنند. در حالی که خصوصیسازی، سطح نازل بازدهی مالکیت خصوصی را ثابت میکـند. ضمن این که در اینجا موسسات و شرکـتهای رهاشده بخش اجتماعی (مسکن، درمانگاهها، کلوبها، تأسیسات ورزشی و غیره)، در نظر گرفته نمیشود.
حزب کـمونیست جمهوری فدراتیو روسیه و احزاب کمونیست متحـد خواهان برقراری مالکیت اجتماعی بر بخش کلیدی اقتصاد بوده و هم چنین، از واگذاری بخشهائی از اقتصاد مرتبط با تولید و عرضه کالاهای مصرفی و خدمات به بخش خصوصی پشتیبانی میکـنند.
استرداد دارائیهای غصبی به مردم زحمتکش، نه به مفهوم تقسیم مجدد دارائیها، بلکه، اقدامی برای اجرای عدالت اجتماعی است. به ما میگویند: جنگ داخلی روی خواهد داد. بگذار ما را نترسانند! مردم زحمتکش به حق چشم دیدن الیگارش ها- پلوتوکراتها را ندارند. مردم از خادارکوفسکی، گوسینسکی، نئوزلین و دیگران حمایت نمیکنند. اما، حفظ وضع موجود، بالاخره به اعتراضات عمومی زحمتکشان و تحولات اجتماعی منجر خواهد شد. تاریخ گواه این است.
سرقت اموال مردم و بدنبال آن، از طریق استثمار وحشیانه منابع زیر زمینی، عدم پرداخت مالیاتهای بزرگ، در نتیجه گرانی بیسابقه قیمت مواد خام در جهان، بورژوازی به ثروتهای کلان دست یافته و بموازات آن، میلیونها انسان به اعماق فـقـر و بیحقوقی رانده شده است. تنها دارائی صد میلیاردر دلاری سر به ٢۵٠ میلیارد دلار می زند. یعنی، برابر است با بودجه یک سال گذشته روسیه. درآمد آنها دو برابر افزایش یافـت.
حـزب «روسیه واحـد» در باره هـمه اینها سکوت میکند. علاوه بر آن، و. یو. سورکـوف، معاون رئیس دفتر رئیس جمهور روسیه برای «حراست، نوازش و حمایت» از بورژوازی ملی و کمک به تکامل بوروکراسی دولتی فراخوان میدهد. به اعتقاد او، در این صورت میتوان به آینده میهن ما مطمئن بود. از آقای و. یو. سورکـوف بعنوان رهبر ایدئولوژیک و سازمانده حـزب «روسیه واحـد» به خاطر افکار بکرش باید سپاسگزاری کرد. نگو که نه طبقه کارگر، دهقان و روشنفکران زحمتکش، بلکه سرمایه بزرگ- بورژوازی ملی و بوروکراتها، نیروهای محرک جامعه هستند. عجب دنیائی است!
در باره یکی دیگر از فنون تاکـتیکی حـزب «روسیه واحـد». اغلب شنیده میشود که مقامات کشوری و محلی مامورین را بخاطر کوتاهی در انجام وظیفه و رشوهخواری، مورد سرزنش قرار میدهند. من از ماموران طرفداری نمیکنم، ولی باید بگویم که «روسیه واحد» برای گریز از مسئولیت تحمیل شکست، اذیت و آزار به مردم، اذهان عمومی را به راه انحرافی سوق داده و مسئولیت را به گردن مامورانی میاندازند، که به شیوه خاص و همچون دولت خود شکل گرفتهاند. ولی ماموران وقتی میبینند دولت الیگارشها و پلوتوکراتهائی را که دارائیهای هنگفت مردم را غارت کردهاند، مورد عفو قرار میدهد، چرا خودشان دزدی نکـنند و رشوه نگیرند. حـزب «روسیه واحـد» قانون «عفو سرمایه» و تخفـیف مدت اقامه دعوی از ١٠ به ۳ سال برعلیه دزدان دارائیها هنگام خصوصی سازی را به تصویب رسانده است.
فراخوان حزب برای استرداد (نه «پس گرفتن و تقسیم») دارائیهای بزرگ به صاحبان واقعی آنها، یعنی به دولت خلقی، کارگران و زحمتکشان و هم چنین برقراری حاکمیت شورائی خلق برای هر انسان ساکن این مرز و بوم چه مفهومیدارد؟ آیا ارزش آن را دارد که بخاطر این امر مبارزه کرد؟ البته که دارد. فقط در سایه این مبارزه میتوان واقعا آزاد بود، «مامور مزدبگیر» نبود، در مالکیت عمومی شریک شد، از شرّ الیگارشی و پلوتوکراسی خلاص شد، در افزایش تولید و توسعه میهن شرکت کرد، از خطرات عدم امنیت زندگی، از دست دادن کار و آینده فرزندان رها گردید، دستمزد، حقوق بازنشستگی و مستمری کافی دریافت کرد، از مزایای منزل، تحصیل و طب و مراقبتهای پزشکی رایگان بهرهمند شد، بر فـقـر و بیکاری غلبه کرد و به دموکراسی واقعی دست یافـت. فـقـط مبارزه در این راه میتواند زمینه و شرایط احیای استقلال روسیه، توان دفاعی کشور و تشکیل دولت متحد خلق های برادر را فراهم سازد. برای نیل بدانها، حل مسئله روسیه مهم است. تقاضای حزب برای بر گزاری رفراندوم، نه تنها درجهت خلاف، حتی بر عکس، با اهداف استراتژیک حزب منطبق است.
برای واقعیت عینی بخشیدن به فراخوان استرداد مالکیتهای بزرگ به زحمتکشان و برای برقراری حکومت شورائی خلق باید همه این مسائل را برای خلق توضیح داد، آنها را سازماندهی نمود و به مبارزه فعال جلب کرد. این است وظیفه ما.
راه رشد سرمایهداری نمیتواند در حل مشکلات روسیه، در تبدیل آن به دولت مقتدر و مستقل مؤثر باشد. زیرا، سرمایهداری، توان توسعه و پیشبرد جامعه به سوی تمدن عالی را از دست داده است. به همین سبب، احزاب کمونیست متحـد و حزب کـمونیست جمهوری فدراتیو روسیه، بر مبنای نظریه لنینی «بدون سمتگیری سوسیالیستی، پیشروی و ترقی ممکن نیست» حرکت میکنند.
مندرجات
مقدمه
پیشگفتار نویسنده
واقعیتهای تاریخی و دلالیهای سیاسی.
انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر و اغتشاشات دورههای آغازین قرن هفدهم
تبلیغات دروغین ضد کمونیستی در مقابل واقعیات سرمایهداری
و. ای. لنین، حزب بلشویک
در باره جنگ داخلی و ترور
رد پای خونین سرمایهداری
در باره آمادگی اتحاد شوروی
برای دفع تهاجم نظامی خارجی
اکاذیب و حقایق
کلیسا، حاکمیت، حزب کمونیست
آن سالهای گرامی
جعلیات خصمانه در باره «دورۀ رکود»
فقط اتحاد شوروی قادربه رفع خطر هستهای بود
زندگی و یا مرگ
جنبههای مثبت و پندارگرایانه مبارزه بر علیه الکلیسم
معتاد کردن میلیونها انسان به مشروبات الکلی در دوره کنونی
شکوفائی روستاها در زمان شوروی و سقوط آنها در دوره کـنونی
خود کـفـائی روسیه بورژوائی در زمینه گندم- افسانه جدید
پانزدهمین برنامه اتحاد شوروی،برنامه مسکن و طرح ملی «مسکن قابل دسترسی».
واقعیات و وعدهها
در باره تاکتیکهای حزب حاکم سرمایه و استراتژی حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه.
در باره نویسنده
ایگور کوزمیچ لیگاچف روز ۲۹ نوامبر ۱۹۲٠ در سیبری زاده شد. مدت طولانی در سیبری و استان تومسک زندگی و کار کرد. تحصیلات عالی خود را در رشتههای فنی و علوم انسانی در مسکو به پایان رساند. در نواسیبرسک در کارخانه هواپیماسازی «چکالوف» و در مقام دبیر اول کمیته ایالتی حزب کمونیست اتحاد شوروی، صدر هیئت رئیسه شورای نمایندگان زحمتکشان استان، دبیر کمیته ایالتی استان به کار مشغول بوده است.
در سالهای آغازین دهه ٦٠- معاون رئیس شعبه حزب کمونیست اتحاد شوروی، از سال ١٩٦۵ تا سال ١۹٨۳ دبیر اول کمیته حزبی حزب کمونیست اتحاد شوروی در استان تومسک، از سال ١۹٨۳ مجددا مدیر شعبه درکمیته مرکزی و دبیر کمیته مرکزی، ١٩٨۵ تا سال ١٩٩٠ عضو هیئت سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی بود.
درسال ١۹٤٢ به عضویت حزب کمونیست درآمد. چند بار به نمایندگی شورایعالی اتحاد شوروی و جمهوری سوسیالیستی فدراتیو روسیه انتخاب شد. نماینده دومای سوم میباشد.
در حال حاضر، معاون صدر شورای رهبری احزاب کمونیست متحد است.
Измышления и правда о советском прошлом и настоящем буржуазной России