عشق و علاقۀ پایان ناپذیر به آزادی انسان از زیر یوغ بردگی و بهره کشی، استقلال و ترقی میهن، دوستی، برادری و اتحاد همه خلقهای تحت ستم جهان و برقراری نظام عادلانه اجتماعی (سوسیالیسم) جان مایۀ زندگی من است. میل و اشتیاق فراوان به مبارزه با مظاهر هر گونه تحقیر، خوارداشت و استثمار انسان، پیکار در راه برقراری صلح و امنیت جهانی مرا بر آن داشت تا تمام زندگیم را صرف روشنگری و افشای چهرۀ کریه نظامهای متکی بر مالکیت خصوصی بر ابزار و وسایل تولید و زمین، در رأس آنها، نظام سرمایهداری جنگافروز و استعمارگر صرف کنم.
از ديدگاه روشنگري شما تقدير ميكنم ولي اين پس زمينه فكري شما كه مديريتي در جهان به نام امپرياليسم جهاني دارد جهان را مديريت ميكند قابل تامل است من نه رد و نه تايد ميكنم ولي سوالي كه من هميشه زهنم را مشغول ميكند اين است كه چرا كشورهاي سوسياليستي و كومنيستي طي قرن گذشته نتوانستند هيچ ابزاري براي كنترل افكار عمومي بدست آورند ولي نظامهاي سرمايه داري اين را بدست اوردند و اگر اين توانائي مديريتي در نظامهاي سرمايه داري هست واقعا قابل تقدير است به شما پيشنهاد ميكنم نوشته دكتر علي شريعتي را به نام (به سر عقل آمدن سرمايه داري) را بخوانيد
زیرا سرمایه داری در چهارچوب همان نظام فئودالی، جهت استحصال ارزش اضافه بیشتر، در همان محیط عادات، کردار، رسم ها، خدایان، پیشکسوتی ها، مناسبات پدر مادری،… و در خاتمه روبنایی که کاملا قابل استفاده کامل در اوان عروجش بوده است.
پرولتاریا(کارگران و متحدانش)، برعکس، بایستی از قدم اول بر علیه تمام شناخت بشریت چند ده هزار ساله، ارزشی را برای «یک انسان اعم از زن و یا کودک و یا مرد، حتی حیوانات» نوید دهند که همه را در جمع انسانها، ابتدا در مورد حقوق احتماعی و پس از رهایی تولید، از زنجیر های مناسبات تولیدی سرمایه داری، حق برابر برای همه دستها در سفره غذا، قائل شود.
هم اکنون(مشاهدات این حقیر در سالهای ۶۰ شمسی در کردستان ایران و عراق، ابتدا مردان غذا را تناول میکردند و سپس کودکان! زنان میبایستی در بیرون هوای آزاد میخوردند در خاتمه زنان با پس مانده ها، سیر میشدند. من هرگز خود را جهت سیرخوردن در آنروز را، که بخشی از سهم زنان بود، نمی بخشم)
حال شما توقع داریدکه زنی که چنین زحمت کش است از امروز بفردا، قانون ارزش اضافه و ریزه کاری های اقتصاد سوسیالیستی را فرا گرفته و از حقوق انسانی خود چه اجتماعی و چه سهم مصرفی خود، دفاع کند.
ولی انصاف دهید که جنبش زنان فقط و فقط در کشورهای سرمایه داری انعکاسی از دست آوردهای زنان که بدست خود از حقوق خود، با پشتیبانی کامل کمونیست ها، بدان دست یافته بوده اند، میباشد!
انصاف دهید که انسان شوروی چه نویسنده، چه شاعر، چه کارگر و چه از پهنه اینتلیگنس (روشنفکران) متعهد، با هیچ کشوری قابل مقایسه نبوده اند. اینهمه دست آورد خیره کننده، همه را در چهره حزب خود و رهبریت حزب لنین و شاگردش میدیدند، حرف این شاگرد را در مورد استخانف نادیده میگرفتند و با کمال اطمینان و خوش باوری براین مرکز پیروزی عدم اطمینان را از آنان گرفته بود. اصولا بمخیله کسی در سالهای بعد از جنگ خطور نمیکردکه میتواند در آینده چنین اتفاقی بیافتد.
بیخود نبود که گزارش مخفی خروشچف بکنگره بیستم بمدت چهل سال در خارج از کشورهای اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت و از مردم کشور شوراها از آنرا مخفی داشته بودند.
این مساله بسیار پیچیده و پر علل بوده ولی مهمترین آن فقط بصورت حدس و گمان من، همانا جلو بودن رهبریت از بدنه کارگری بوده است که رسیدن صدای کارگران پیشرو در خاتمه، برای رهبریت، بخاطر دیسیپلین برای پیروزی بر فاشیسم رعایت نمیگردیده است.
تنها کارگران حق داشته باشند کنترل نمایند، کافی نبوده، بلکه بایستی بغیر از آزاد کردن از کار، نتایج وارده از آن کنترل و از طرف حزب تربیت شود.
باشد که فرزندان کارگر ما پیشر از ما بتوانند بموقع مشکلات جامعه را تشخیص داده و از طریق کنترل رایانه ای بروکراتهای مار خورده افعی … را دوباره به آنجا بفرستند که مقام آنان است. یعنی گذشته!
شعله (علی)
آقای شیری دستتان درد نکند با این مقالههای زیبایتان چه آنهایی که خودتان نوشته اید و چه آنهایی که ترجمه کرده اید .به امید این که زحمتهای شما و امثال شما بتواند راهگشای آیندهای بهتر برای بشریت باشد.
آقا و یا خانمی به نام mkh در باره علت شکست کشورهای سوسیالیستی پرسیده اند به نظر من جواب ایشان چنین است:
از وقتی که بشریت به طبقات اجتماعی تجزیه شده است، برای رهایی از مصیبتها و رنجهای آن از جمله فقر و ثروت، خشونت، جنگ و غیره به تلالشهای زیادی دست زده است. در تاریخ ایران میتوان از قیامهای مزدکیان و سربداران نام برد. و در تاریخ جهان قیام اسپارتاکوس و انقلاب فرانسه نمونههای خوبی است. همه این تلاشها بر اثر عوامل طبیعی و انسانی بسیاری به شکست انجامیده است. انقلاب روسیه هم گرچه مهمترین این خیزشها بوده، همچون قیامهای گذشته شکست خورده است. این که انسانیت بتواند از رنجها و مصیبتهای جامعه طبقاتی رهایی یابد حتمی نیست ولی تلاشها قطعاً ادامه خواهد یافت. شکست انقلاب روسیه به معنای بر حق بودن جامعه طبقاتی نیست همچنان که شکست مزدکیان به معنی برحق بودن جامعه ساسانی نیست میتوان گفت که شکست قیام اسپارتاکوس به معنای بر حق بودن نظام رومی نیست.
کیان عزیز درود،
چرا نباید …«انسانیت بتواند از رنجها و مصیبتهای جامعه طبقاتی رهایی یابد حتمی نیست» حتمی نباشد؟
فکر میکنی پیدا کردن چرخ که یکی از نقاط گرهی در بهبود زندگی انسانها و کمک به تکامل فنون «تکنیک» بوده است، چندین ده هزاره بطول انجامیده است؟
شما توقع دارید که در عرض مدت فقط ۱۳ سال(از ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۸) یعنی از زمانیکه حتی حکومت اتحاد جماهیر شوروی هنوز روی زین محکم نشده بود تا شروع جنگ اسپانیا بر علیه اتحاد فاشیستها و زور آزمایی برای شروع جنگ دوم جهانی که در ۱۹۳۹شروع شد، کارگران و دیکتاتوری پرولتری فقط ۱۳ سال زندگی عادی مانند بعضی از کشورها، جهت ساخت کشور را در اختیار، داشت.
کارگران با دیکتاتوری خود، در پهنه های پزشکی برای همه، داشتن خانه و کاشانه آنهم برای همه(آنهم بدون استثنا)، داشتن شغل دلخواه برای همه، داشتن امکان تحصیلاتِ دلخواه، نه برای جوانان، بلکه حتی برای نسل دیروزی خود را فراهم آورده بود. هنوز که هنوز است خیلی از پهنه های روانکاوی و روان پزشکی، بعلت عدم سود آوری، در کشورهای غربی هیچگونه پژوهشی در موردش وجود ندارد، فقط کتابهایی که کشور شوراها تهیه کرده بود در دسترس میباشد. هر کجا که میرفتی(در میان بخش های طراحی و محاسباتی) فقط با دکترهای فنی تماس داشتی که گاهی سن آنان بزوربه بیست و چهار سالگی دکتری گرفته بودند. اینها متعلق به پرولتاریا میباشد همچنانکه مارکس هم در سن ۲۳ سالگی دکترایش را گرفته بود و استادش را رد کرده بود.
بیخود نبود که استالین در میان کارگران استاخانفی که تولید را ۹ برابر یعنی ۹۰۰ در صد افزایش داده بودند، در جشنی برای استخانف گفت«به این رفیق نگاه کنید، آیا شخصی خارق القاعده میباشد، آیا دارای قدرتی ماورای انسانی است؟ نه! این رفیق کارگری عادی است و این دست آورد سوسیالیسم میباشد که زنجیر را از پای تولید پاره و برداشته است.
آری در عرض ۱۳ سال کارگران کاری را کردند که سرمایه داران با کشتار و گرسنگی دادن در خانه های «وحشت – مارکس» بر کارگران بیش از ۵۰۰ سال وقت صرف نمودند. بدین خاطر بود که از سالهای ۱۹۳۵ سرمایه داران در نیویورک تایمز و دیگر رسانه های فرانسه و انگلیس… بر طبل جنگ کوبیدند.
در ثانی تا بحال دیده نشده است و یا من از آن اطلاعی ندارم که شخصی ابداعی کرده باشد و از امروز بفردا شیئی نوین خلق نماید بدون اینکه چندین بار اشتباهات خود را برطرف کند و در حقیقت بدون شکست، با یک آزمایش موفق گردد.
آقای رنتگن و لاوازیه و دیگر دانشمندان هرکدام ده ساله های زیادی همان ایده واحد خود را دنبال کرده اند تا پس از ده هاسال بدانان دست یافتند.
آیا این بی انصافی و خود را از مشکلات مصون دانستن نیست که تو از طبقه ی کارگر جهان توقعی داری؟
drood bi payan be shoma
bogzar ta anhaee ke dam az ensanyat mizadand va sar az sarsepordegi darr avardand mabhote napeygiri khodd bashand ke hichchizi jozz sarafkandegi va kheyanathaseleshan nashod!!!
khosh bovad garr mahak tajrobe ayad be myan…drood barr to refigh ke inchenin be pazhohesh va tarikh tahrif shode mipardazi va az marxsizn-leninizm defae mikoni!!!
از ديدگاه روشنگري شما تقدير ميكنم ولي اين پس زمينه فكري شما كه مديريتي در جهان به نام امپرياليسم جهاني دارد جهان را مديريت ميكند قابل تامل است من نه رد و نه تايد ميكنم ولي سوالي كه من هميشه زهنم را مشغول ميكند اين است كه چرا كشورهاي سوسياليستي و كومنيستي طي قرن گذشته نتوانستند هيچ ابزاري براي كنترل افكار عمومي بدست آورند ولي نظامهاي سرمايه داري اين را بدست اوردند و اگر اين توانائي مديريتي در نظامهاي سرمايه داري هست واقعا قابل تقدير است به شما پيشنهاد ميكنم نوشته دكتر علي شريعتي را به نام (به سر عقل آمدن سرمايه داري) را بخوانيد
زیرا سرمایه داری در چهارچوب همان نظام فئودالی، جهت استحصال ارزش اضافه بیشتر، در همان محیط عادات، کردار، رسم ها، خدایان، پیشکسوتی ها، مناسبات پدر مادری،… و در خاتمه روبنایی که کاملا قابل استفاده کامل در اوان عروجش بوده است.
پرولتاریا(کارگران و متحدانش)، برعکس، بایستی از قدم اول بر علیه تمام شناخت بشریت چند ده هزار ساله، ارزشی را برای «یک انسان اعم از زن و یا کودک و یا مرد، حتی حیوانات» نوید دهند که همه را در جمع انسانها، ابتدا در مورد حقوق احتماعی و پس از رهایی تولید، از زنجیر های مناسبات تولیدی سرمایه داری، حق برابر برای همه دستها در سفره غذا، قائل شود.
هم اکنون(مشاهدات این حقیر در سالهای ۶۰ شمسی در کردستان ایران و عراق، ابتدا مردان غذا را تناول میکردند و سپس کودکان! زنان میبایستی در بیرون هوای آزاد میخوردند در خاتمه زنان با پس مانده ها، سیر میشدند. من هرگز خود را جهت سیرخوردن در آنروز را، که بخشی از سهم زنان بود، نمی بخشم)
حال شما توقع داریدکه زنی که چنین زحمت کش است از امروز بفردا، قانون ارزش اضافه و ریزه کاری های اقتصاد سوسیالیستی را فرا گرفته و از حقوق انسانی خود چه اجتماعی و چه سهم مصرفی خود، دفاع کند.
ولی انصاف دهید که جنبش زنان فقط و فقط در کشورهای سرمایه داری انعکاسی از دست آوردهای زنان که بدست خود از حقوق خود، با پشتیبانی کامل کمونیست ها، بدان دست یافته بوده اند، میباشد!
انصاف دهید که انسان شوروی چه نویسنده، چه شاعر، چه کارگر و چه از پهنه اینتلیگنس (روشنفکران) متعهد، با هیچ کشوری قابل مقایسه نبوده اند. اینهمه دست آورد خیره کننده، همه را در چهره حزب خود و رهبریت حزب لنین و شاگردش میدیدند، حرف این شاگرد را در مورد استخانف نادیده میگرفتند و با کمال اطمینان و خوش باوری براین مرکز پیروزی عدم اطمینان را از آنان گرفته بود. اصولا بمخیله کسی در سالهای بعد از جنگ خطور نمیکردکه میتواند در آینده چنین اتفاقی بیافتد.
بیخود نبود که گزارش مخفی خروشچف بکنگره بیستم بمدت چهل سال در خارج از کشورهای اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت و از مردم کشور شوراها از آنرا مخفی داشته بودند.
این مساله بسیار پیچیده و پر علل بوده ولی مهمترین آن فقط بصورت حدس و گمان من، همانا جلو بودن رهبریت از بدنه کارگری بوده است که رسیدن صدای کارگران پیشرو در خاتمه، برای رهبریت، بخاطر دیسیپلین برای پیروزی بر فاشیسم رعایت نمیگردیده است.
تنها کارگران حق داشته باشند کنترل نمایند، کافی نبوده، بلکه بایستی بغیر از آزاد کردن از کار، نتایج وارده از آن کنترل و از طرف حزب تربیت شود.
باشد که فرزندان کارگر ما پیشر از ما بتوانند بموقع مشکلات جامعه را تشخیص داده و از طریق کنترل رایانه ای بروکراتهای مار خورده افعی … را دوباره به آنجا بفرستند که مقام آنان است. یعنی گذشته!
شعله (علی)
برقرار باشی و پایدار
به سلامتی اگر گذشتی تو از این کویر وحشت
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را !
آقای شیری دستتان درد نکند با این مقالههای زیبایتان چه آنهایی که خودتان نوشته اید و چه آنهایی که ترجمه کرده اید .به امید این که زحمتهای شما و امثال شما بتواند راهگشای آیندهای بهتر برای بشریت باشد.
آقا و یا خانمی به نام mkh در باره علت شکست کشورهای سوسیالیستی پرسیده اند به نظر من جواب ایشان چنین است:
از وقتی که بشریت به طبقات اجتماعی تجزیه شده است، برای رهایی از مصیبتها و رنجهای آن از جمله فقر و ثروت، خشونت، جنگ و غیره به تلالشهای زیادی دست زده است. در تاریخ ایران میتوان از قیامهای مزدکیان و سربداران نام برد. و در تاریخ جهان قیام اسپارتاکوس و انقلاب فرانسه نمونههای خوبی است. همه این تلاشها بر اثر عوامل طبیعی و انسانی بسیاری به شکست انجامیده است. انقلاب روسیه هم گرچه مهمترین این خیزشها بوده، همچون قیامهای گذشته شکست خورده است. این که انسانیت بتواند از رنجها و مصیبتهای جامعه طبقاتی رهایی یابد حتمی نیست ولی تلاشها قطعاً ادامه خواهد یافت. شکست انقلاب روسیه به معنای بر حق بودن جامعه طبقاتی نیست همچنان که شکست مزدکیان به معنی برحق بودن جامعه ساسانی نیست میتوان گفت که شکست قیام اسپارتاکوس به معنای بر حق بودن نظام رومی نیست.
کیان
کیان عزیز درود،
چرا نباید …«انسانیت بتواند از رنجها و مصیبتهای جامعه طبقاتی رهایی یابد حتمی نیست» حتمی نباشد؟
فکر میکنی پیدا کردن چرخ که یکی از نقاط گرهی در بهبود زندگی انسانها و کمک به تکامل فنون «تکنیک» بوده است، چندین ده هزاره بطول انجامیده است؟
شما توقع دارید که در عرض مدت فقط ۱۳ سال(از ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۸) یعنی از زمانیکه حتی حکومت اتحاد جماهیر شوروی هنوز روی زین محکم نشده بود تا شروع جنگ اسپانیا بر علیه اتحاد فاشیستها و زور آزمایی برای شروع جنگ دوم جهانی که در ۱۹۳۹شروع شد، کارگران و دیکتاتوری پرولتری فقط ۱۳ سال زندگی عادی مانند بعضی از کشورها، جهت ساخت کشور را در اختیار، داشت.
کارگران با دیکتاتوری خود، در پهنه های پزشکی برای همه، داشتن خانه و کاشانه آنهم برای همه(آنهم بدون استثنا)، داشتن شغل دلخواه برای همه، داشتن امکان تحصیلاتِ دلخواه، نه برای جوانان، بلکه حتی برای نسل دیروزی خود را فراهم آورده بود. هنوز که هنوز است خیلی از پهنه های روانکاوی و روان پزشکی، بعلت عدم سود آوری، در کشورهای غربی هیچگونه پژوهشی در موردش وجود ندارد، فقط کتابهایی که کشور شوراها تهیه کرده بود در دسترس میباشد. هر کجا که میرفتی(در میان بخش های طراحی و محاسباتی) فقط با دکترهای فنی تماس داشتی که گاهی سن آنان بزوربه بیست و چهار سالگی دکتری گرفته بودند. اینها متعلق به پرولتاریا میباشد همچنانکه مارکس هم در سن ۲۳ سالگی دکترایش را گرفته بود و استادش را رد کرده بود.
بیخود نبود که استالین در میان کارگران استاخانفی که تولید را ۹ برابر یعنی ۹۰۰ در صد افزایش داده بودند، در جشنی برای استخانف گفت«به این رفیق نگاه کنید، آیا شخصی خارق القاعده میباشد، آیا دارای قدرتی ماورای انسانی است؟ نه! این رفیق کارگری عادی است و این دست آورد سوسیالیسم میباشد که زنجیر را از پای تولید پاره و برداشته است.
آری در عرض ۱۳ سال کارگران کاری را کردند که سرمایه داران با کشتار و گرسنگی دادن در خانه های «وحشت – مارکس» بر کارگران بیش از ۵۰۰ سال وقت صرف نمودند. بدین خاطر بود که از سالهای ۱۹۳۵ سرمایه داران در نیویورک تایمز و دیگر رسانه های فرانسه و انگلیس… بر طبل جنگ کوبیدند.
در ثانی تا بحال دیده نشده است و یا من از آن اطلاعی ندارم که شخصی ابداعی کرده باشد و از امروز بفردا شیئی نوین خلق نماید بدون اینکه چندین بار اشتباهات خود را برطرف کند و در حقیقت بدون شکست، با یک آزمایش موفق گردد.
آقای رنتگن و لاوازیه و دیگر دانشمندان هرکدام ده ساله های زیادی همان ایده واحد خود را دنبال کرده اند تا پس از ده هاسال بدانان دست یافتند.
آیا این بی انصافی و خود را از مشکلات مصون دانستن نیست که تو از طبقه ی کارگر جهان توقعی داری؟
drood bi payan be shoma
bogzar ta anhaee ke dam az ensanyat mizadand va sar az sarsepordegi darr avardand mabhote napeygiri khodd bashand ke hichchizi jozz sarafkandegi va kheyanathaseleshan nashod!!!
khosh bovad garr mahak tajrobe ayad be myan…drood barr to refigh ke inchenin be pazhohesh va tarikh tahrif shode mipardazi va az marxsizn-leninizm defae mikoni!!!