ابراهیم شیری

سیاسی – اجتماعی – اقتصادی (تحلیلی- تحقیقی)

نگاهی به علل، عوامل و اهداف شیوع ویروس کرونا از آغاز تا جنگ واکسن‌ها و …

علل، عوامل و اهداف شیوع ویروس کرونا

 از آغاز تا جنگ واکسن‌ها و …

ترجمه و گردآوری

 ابراهیم شیری

فهرست مطالب به ترتیب تاریخ انتشار

١- تبلیغات ویژه و شایعه در جنگ اطلاعاتی

٢- در باره ابرنهاد، یا کمیتۀ ۱۴۷

٣- بیلدربرگ- ۲۰۱۴. کار و مردم

۴- از بیلدربرگ به گوگلبرگ

۵- در باره یکی از شرکت کنندگان ساده نشست بیلدربرگ، یا بلاک روک

۶- باشگاه بیلدربرگ: دولت جهانی یا ناهنجاری تاریخی

٧- سه ایده باشگاه رُم

٨- مبارزه با کروناویروس و برادر بزرگ

٩- کروناویروس بمثابه بدیل جنگ جهانی

١٠- این ویروس بطرز حیرت‌انگیز گزینشی…

١١- بیل گیتس و کروناویروس

١٢- کروناویروس نه در چین، که در ذهن صاحبان پول زاده شد

١٣- پرده ماقبل آخر نمایش آخرالزمان، یا زیر پرچم مقابله با کروناویروس

١۴- تأثیر کروناویروس بر اقتصاد و روابط چین و آمریکا

١۵- صاحبان پول آماده تغییر قاعده بازی هستند

١۶- حقایق کروناویروس آشکار می­شود

١٧- در راه مایه­کوبی همگانی جمعیت جهان

١٨- کروناویروس در آمریکا تولید شد

١٩- کووید-١٩، آغاز نوسازی بزرگ

٢٠- سرمایه‌داری فراگیر بمثابه ایدئولوژی نوسازی بزرگ

٢١- سرمایه‌داری به اصطلاح فراگیر، طرح مشترک روچیلدها و پاپ رُم

٢٢- توطئۀ آشکار

٢٣- «همه‌گیری» و معماری جدید مالی- پولی ایالات متحده آمریکا

٢۴- شکست سخت مایه‌کوبی همگانی در فرانسه

٢۵- طب در خدمت ایجاد نوع جدید جامعۀ استبدادی

٢۶- نوسازی بزرگ

٢٧- کروناویروس و روچیلدها

٢٨-  صندوق بین‌المللی پول و نسخۀ جدید اجماع واشینگتن

٢٩- درخواست بنیاد راکفلر از صندوق بین‌المللی پول برای ایفای نقش تعیین‌کننده در مبارزه با «همه‌گیری».

٣٠- افکار و برنامه‌های ضد بشری پشت صحنۀ جهانی از زبان ژاک آتالی

٣١- خودکشی و آدم‌خواری در ایدئولوژی ژاک آتالی

٣٢- بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و واکسیناسیون

٣٣- واکسن‌های مرگبار فایزر تحت پوشش کمک‌های بشردوستانه

٣۴- مرگ و میر ناشی از واکسیناسیون در ایالات متحدۀ آمریکا

٣۵- «همه‌گیری» از نظر آن‌ها فرصتی است که نباید از دست بدهند

٣۶- سیاست جهانی واکسیناسیون و مرگ در هاله‌ای از ابهام

٣٧- گرسنگی، ویروسی ترسناک‌تر از کووید-١٩

٣٨- محو بقایای علم پزشکی و عقل سلیم بدست رزمندگان علیه کووید-١٩

٣٩- مدیر کل پیشگو و فالگیر سازمان بهداشت جهانی

۴٠- سایۀ بال‌های شیاطین

۴١- واکسیناسیون تقویتی

۴٢- از مایه‌کوبی کل جمعیت جهان تا اصلاح «حکومت جهانی»

۴٣- دامداری «همه‌گیر»

۴۴- کیو آر کد: مخالفت ۴٢٠ شهر روسیه

۴۵- نه به کیو آر کد! نه به واکسیناسیون اجباری!

۴۶- دادگاه کووید یا نورنبرگ ٢8

۴٧- جنگ کووید: در پشت پرده چه می‌گذرد

۴٨- انقلاب کامیونداران

بجای مقدمه

۱- بدنبال مسابقات ارتش با حضور ۳۳۰ نظامی آمریکایی در ووهان چین، کروناویروس در این شهر شایع شد؛

۲- رسانه‌ها گزارش دادند شیوع ویروس گویا به این سبب بوده که یک نفر خفاش آلوده به ویروس خورده؛

۳- سازمان بهداشت جهانی اعلام کرد ویروس از طریق تماس مستقیم انتقال می‌یابد نه از طریق هوا. یعنی سنگین است؛

۴- بر اساس بند سه، قرنطینه (حبس خانه‌گی)، زدن ماسک و رعایت فاصله دومتری بمنظور جلوگیری از شیوع ویروس و ابتلا به آن اعلام گردید؛

۵- اگر رعایت فاصله دو متری می‌توانست مانع از ابتلا به ویروس کرونا شود، نظام بهداشت روشن نکرد که این ویروس چگونه بعد از ووهان، بدون هیچ رفت‌و‌آمد و تماس نزدیک یا مستقیم، در ایران در شهر قم، به سخن دقیق‌تر، در مرکز نفوذ و دخالت انگلیس شایع شد؛

۶- لازم به ذکر است که طی آزمایشات بعمل آمده از دانشجویان ایرانی در بازگشت از ووهان چین، هیچ علامتی از آلودگی به ویروس کرونا در هیچیک از آن‌ها پیدا نشد؛

۷- در اینجا این سؤال که چگونه کروناویروس از قم به سرتاسر ایران بال گشود و بلافاصله به ایتالیا پرواز کرد، هنوز بی‌پاسخ مانده است؛

۸- باصطلاح متخصصان بیماریهای ویروسی ‌میزان تلفات کروناویروس را ٣- ۴ درصد، بعبارتی به اندازۀ نصف آنفلوآنزای فصلی اعلام کردند؛

٩- همین باصطلاح متخصصان گفتند که این ویروس از میان افراد بالای ۶٠ سال قربانی می‌گیرد و هیچ خطری برای کودکان و نوجوانان ندارد؛

١٠- دست‌اندرکاران مبارزه با کرونا اعلام کردند که این ویروس روی سطوح صاف مثل شیشه، آهن، استیل، دست‌گیره در، شیرآلات و غیره می‌نشیند و تا دو ساعت زنده می‌ماند. عجب! «ویروس سنگین» روی سطوح ناصاف، مثلا، لباس نمی‌تواند بنشیند، اما روی سطوح صاف می‌نشیند؛

١١- ویروس‌شناسان و متخصصان بیماری‌های عفونی در روزها و هفته‌های آغازین شیوع کروناویروس به اتفاق اظهار عقیده کردند، که این ویروس خاص فصول سرد است و با شروع دورۀ گرما فروکش خواهد کرد. ولیکن، با آغاز فصل گرما خبرهایی حاکی از این منتشر شد که ویروس کرونا در گرمای سوزان عربستان سعودی بیداد می‌کند؛

١٢- به این ترتیب، علاوه بر اینکه خط بطلان پررنگی بر مدعیات «متخصصان» کشیده شد، معلوم گردید که همه‌گیری کروناویروس یک غائله وحشتناک است که آقایان جهان علیه بشریت راه انداخته‌اند؛

١٣- باضافه این‌ها، هنوز از یادها نرفته است که بدنبال حوادث تروریستی واشینگتن و نیویورک و اشغال افغانستان در سال ٢٠٠١ و عراق در سال ٢٠٠٣ ادعای شیوع انواع ویروس‌ها و میکروب‌های واگیر مانند سیاه زخم، جنون گاوی، آنفلوآنزای خوکی، پرندگان و ابولا جهان را بخود مشغول کرد؛

١۴- تصمیم به ایجاد ترس و واهمه از انواع ویروس‌ها در جامعۀ جهانی با هدف جلوگیری از سنگ‌اندازی بشریت در مقابل برنامۀ نوسازی سرمایه‌داری اساساً از آغاز قرن بیست و یکم در نهادهای تصمیم‌گیری مافیای سرمایه مانند باشگاه بیلدربرگ، باشگاه رُم، کمیتۀ ١۴٧ یا ابرکمیته، انجمن داووس و هیأت مدیره‌های بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و خزانه‌داری آمریکا اتخاذ گردید؛

١۵- در سال ٢٠١١، دو سال بعد از آن که در سال ٢٠٠٩ سرهنگ معمر قذافی طی نطق خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در بارۀ شیوع عمدی کروناویروس در آینده و جنگ واکسن‌ها بعد از آن سخن گفت، اربابان پول خود قذافی و اعضای خانواده وی (بجز دو- سه نفر) را بطرز فجیعی قتل‌عام نمودند و لیبی را بعنوان یک کشور واحد و رشد یافته از نقشۀ سیاسی جهان پاک کردند؛

١۶- کمتر از یک سال پس از شروع غائلۀ کروناویروس، جنگ واکسن‌ها شروع شد و کشورهای زیادی مدعی کشف واکسن ضد این ویروس شدند. بدنبال چین، کوبا و روسیه، غربی‌ها تولید واکسن‌های کواکس: مدرنا و فایزر را بطور ضرب‌العجلی اعلام کردند؛

١٧- بنا به اعلام متخصصان، واکسن‌های کواکس- مدرنا در ۲۰ درجه زیر صفر و فایزر در ۷۰ درجه زیر صفر از تولید تا زمان تزریق باید نگهداری شود. با این حال، تاکنون کسی حاضر نشده به این پرشس‌ها، که آیا چنین درجۀ سرما از مرکز تولید تا حمل و تزریق فراهم است و یا تکنولوژی معاصر چنین شرایطی را در کامیون‌ها، هواپیماها و درمانگاه‌ها فراهم کرده یا اصولا می‌تواند بکند، پاسخ بدهد؛

١٨- همه دست اندرکاران بهداشت و تندرستی متفق‌القولند که واکسن ضد کرونا در بهترین حالت، فقط ۶- ٧ ماه مصونیت ایجاد می‌کند و معتقدند که عوارض جانبی واکسن‌ها، بخصوص، در امر نازایی، معمولا پس از ۵ تا ١٠ سال معلوم می‌شود. اگر اینطور است، پس همۀ این هیاهو و تبلیغ و ترغیب برای مایه‌کوبی همگانی برای چیست؟

١٩- حیرت‌آور این است که از ماه‌های آخر سال ٢٠٢٠ و اوایل سال ٢٠٢١ در بارۀ شیوع کرونای انگلیسی هیاهو به راه انداخته‌اند و در نیمه دوم ماه فوریۀ سال جاری، از شیوع کرونای نیویورکی خبر دادند. به این ترتیب، معلوم می‌شود مدعیات بیل گیتس، کلائوس شوآب، ژاک آتالی و دیگر گردانندگان علنی دنیای سرمایه‌داری مبنی بر این که کروناویروس سال‌ها وجود خواهد داشت، یک برنامۀ حساب شده است.

٢٠- حالا که جُنگ ویروس‌ها درگرفته و جنگ واکسن‌ها شروع شده و هیچ کسی هم نمی‌گوید «ماست من ترش است»، کارایی و تأثیر واکسن خود را تبلیغ و بر مایه‌کوبی همگانی در شرایطی تأکید می‌کند، که همۀ ذیصلاحان اذعان دارند که تأثیر واکسن‌ها در بهترین حالت ۶- ٧ ماه است، در این صورت سؤال پیش می‌آید: بفرض کل بشریت جهان را در یک دورۀ معین واکسینه کنند و مصونیت ۶- ٧ ماهه نیز بدون هیچ عارضۀ جانبی تضمین باشد، بعد از این مدت چه؟ ویروس کرونا از بین خواهد رفت یا سالی دو بار باید همه واکسینه شوند؟ اگر اینطور باشد، این سلسله مایه‌کوبی تا کی ادامه خواهد داشت؟ ولذا، هر گونه پاسخ به همین چند سؤال ساده ثابت می‌کند که غائله کرونا یک دروغ بسیار بزرگ‌تر از دروغ پرل‌هابر، خلیج خوک‌ها، ١١ سپتامبر سال ٢٠٠١، سلاح کشتار جمعی عراق است و دیگر هیچ!

٢١- اربابان پول در سیمای مافیای راکفلر، روچلید، بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول، بنیاد بیل و ملیندا گیتس، مجمع اقتصادی داووس و خیل دیگر زیرمجموعۀ آن‌ها به برکت بیانات، اظهارات و استدلالات بطور کلی دروغ و ضد ونقیض روزمرۀ مقامات سازمان بهداشت جهانی و دیگر ساختارهای بهداشتی و پزشکی تحت تابعیت خود در کشورهای مختلف جهان و انتشار گستردۀ آن‌ها بواسطۀ مأموران و رسانه‌های تحت نظارت خود موفق شدند فضای رعب و وحشت ایجاد نمایند، بشریت را به تسلیم و اطاعت وادارند و بدنبال آن، به همه پوزه‌بند بزنند، کمترین «ما» را به «من» بدل نمایند، زندانی به بزرگی جهان تحت عنوان قرنطینه، با بند و سلول‌های انفرادی به تعداد خانه‌ها و منازل بشریت ایجاد کنند تا در غیاب کامل بشریت، نظام پوسیدۀ سرمایه‌داری را از نو بسازند. البتّه، حادثۀ ١١ سپتامبر سال ٢٠٠١ نیویورک و واشینگتن به همین منظور برنامه‌ریزی شده بود، اما جواب نداد.

٢٢- خلاصۀ کلام، ویروس خود سرمایه‌داری مهلک‌ترین خطری است که بشریت جهان را تهدید می‌کند. در اندیشه دفع این خطر باید بود.

به هر صورت، هنوز یک سال از شروع غائلۀ کرونا نگذشته بود، که بخش آگاه بشریت پی برد که هدف اربابان پول از دست زدن به این توطئه علیه بشریت، جراحی سرمایه‌داری و بازسازی آن در شکل و قالب عوامفریبانه‌تر است.

طی سال گذشته اظهارات ضد و نقیض بانکداران و مسئولان طب بهداشت کشورهای مختلف در مورد شیوع ویروس کرونا همچنان ادامه یافت. شاید جالب‌ترین تناقض‌گویی این ادعا باشد، که گفتند ویروس از طریق هوا شایع نمی‌شود، اما با ایجاد جو ترس و واهمه میلیاردها انسان را در عرض چند روز چنان به اطاعت و تسلیم وادار نمودند تا در هوای آزاد نیز ماسک (پوزه‌بند) بزند.

موضوع «شیوع» کرونا در کشور ما یک کمدی- تراژدی تمام عیار بود: بفاصلۀ مدت کوتاهی پس از انتشار خبر شیوع کرونا در ووهان (چین) وزارت بهداشت دولت کلید مک فارلین بدست ملا حسن روحانی قبل از همه، خبر شیوع آن را با استناده به جامعةالمصطفی در قم اعلام کرد. در رابطه با گویا شیوع نوع جهش یافته آن در انگلیس نیز به همین ترتیب، وزارت بهداشت ایران قبل از همه (حتی قبل از همسایگان نزدیک انگلیس)، نمونه آن را در خوزستان مشاهده کرد. روشن است که قم و خوزستان بدلایل روشنی همیشه در مرکز توجه انگلیس قرار دارد. حالا که رسانه‌ها خبرهای زیادی در ارتباط با شیوع نوع نیویورکی، برزیلی، فنلاندی و… کرونا منتشر می‌کنند، بعید نیست وزارت بهداشت ایران باز هم اولین باشد که نمونۀ‌ آن‌ها را در گوشه‌ای از ایران بیابد. همۀ این‌ها، یک داستان بدون شرح است، که اطاعت دولت روحانی از دولت مخفی جهانی را بروشنی توضیح می‌دهد.

با همۀ این اوصاف، حتی اگر همۀ این ادعا‌ها و دروغ‌های متناقض صحیح فرض شود، در این صورت باید باور کنیم که اگر آن «یک نفر چینی خفاش آلوده نخورده بود»، الان دنیای ما بگونه دیگری بود. آیا این مضحک نیست؟

گذشته از همۀ این‌ها، پاسخ این پرسش که چرا بنیادهای باصطلاح «خیریۀ» راکفلر، روچیلد، بیل و ملیندا گیتس، جورج سورس، بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول، مجمع جهانی اقتصاد، ژاک آتالی، کلائوس شوآب و دیگر گماشتگان سرمایۀ مالی باضافۀ سازمان بهداشت جهانی برای مبارزه با همه‌گیری کروناویروس و مایه‌کوبی جمعیت جهان شب و روز تلاش می‌کنند، هنوز به قوت خود باقیست.

شاید مجموعه مقالات حاضر بتواند تاریخچۀ ده سالۀ تدارک این غائله و یافتن پاسخ سؤال اصلی کمک کند..

تبلیغات ویژه و شایعه در جنگ اطلاعاتی

 

مقدمه مترجم:

امپریالیسم و ارتجاع جهانی که باتکاء جنگ روانی بمثابه جزء لاینفک جنگهای اقتصادی، اطلاعاتی و تبلیغاتی و با تأمین مالی و سازماندهی سازمآن‌های باصطلاح غیردولتی، سوسیالیسم جهانی را در هم کوبیده، اتحاد شوروی و یوگسلاوی را تجزیه و ویران کردند، در سال‌های اشغال نظامی افغانستان و عراق این جنگ را با لشکرکشی نظامی- تروریستی نیز همراه ساخت. اما، در اثر تحمل ضربات سنگین و رسوایی‌های بزرگ در پی آن‌ها، بخصوص در شرایط گسترش طولی، عرضی و عمیقی بحران قانونمند نظام سرمایه‌داری، تغییراتی در شکل مداخلات خود در کشورهای دیگر  بوجود آوردند. روش جدید مبتنی بود بر تأمین مالی، سازماندهی، تسلیح و آموزش گروه‌های متشکل از اوباشان و چاقوکشان، زنان هرجایی و هرزه، لومپن‌ها و قصابان انسان. این تجربه را در برکناری دیکتاتورهای دست نشانده خود در مصر، تونس، ساحل عاج و یمن، و جایگزینی آن‌ها با رژیم‌های وابسته‌تر بکار بستند و لیبی را باضافه تسلیح تروریست‌های القاعده و سلفی‌های هوادار سعودی‌ها در داخل و بمباران‌های جنون‌آمیز از هوا و دریا، در خون خود غرقه کردند و اینک با تکیه بر نتایج کارکرد فنون ضدبشری اخیر، همین روش‌ها را در کشورهای بسیاری بکار می‌بندند. امروزه حوادث خونین سوریه بعنوان نمونه آشکار جنایت تازه امپریالیسم، صهیونیسم و بطور کلی ارتجاع جهانی بر کمتر کسی پوشیده است که با کاربست روش‌های شایعه‌سازی و دروغپراکنی ادامه می‌دهند. طرز تلفظ و صدای استودیویی «آلله آگبار» همزمان با بلند شدن صدای انفجار و دود در صحنه‌های شبیه‌سازی شده گویا در سوریه، گواه قاطع این مدعاست.

بنا‌ بر این‌ها و همه حوادث خونینی که در مقیاس جهانی روی می‌دهد، بنظر می‌رسد کوشش و تلاش برای شناخت فنون مداخلات امپریالیسم و ارتجاع جهانی و پیش از همه، شناخت روش‌های شایعه‌پراکنی، جنگ تبلیغاتی- روانی و جستجوی راه‌های ممانعت از آن‌ها، مبرم‌ترین وظیفۀ امروزی نیروهای مترقی، صلح‌دوست، مدافع آزادی و استقلال کشورها، رهایی انسان از چنگال اهریمنی سرمایه‌داری امپریالیستی بحساب می‌آید. در غیر این صورت، اشغال و تخریب کشورها یکی بعد از دیگری، قتل عام بی‌امان توده‌های مردم، غارت ثروت‌های ملی آن‌ها و به یغما بردن حتی سهم نسل‌های آینده این کشورها از ثروت‌های ملی از سوی قداره‌بندان بین‌المللی همچنان ادامه خواهد داشت. در همه حال، «این قصه سر دراز دارد» و راوی در اندیشه روایت قصه دیگریست. این هم اصل مطلب ترجمه شده با این توضیح که تمامی مشخص‌نمائی‌ها با رنگ سرخ، از خود منبع ترجمه است.

***

«جنگ روانی» بمثابه جزء ضروری هر نوع جنگ و درگیری نظامی، در شکل باصطلاح «تبلیغات ویژه» برای اثرگذاری بر روی نیروهای نظامی و غیرنظامی دشمن واقعی تجلی می‌یابد.

در اینجا، جنگ روانی به ابزار روانشناسی جنگ نظامی- سیاسی بدل می‌شود. بدلیل ویژگی پنهان این جنگ، تا کنون فقط دو طرح جامع در تاریخ آن شناخته شده است.

پروژه «کیملوت» در سال‌های ۶۰ قرن بیستم در آمریکا توسط یک سازمان ویژه تحت مدیریت یک روانشناس تاکنون ناشناخته تدوین گردید.

هدف طرح «کیملوت»: سازماندهی اطلاعات جمع‌آوری‌شده در بارۀ توازن نیروهای سیاسی در کشورهای «جهان سوم» تحت حاکمیت رژیم‌های غیرسرمایه‌داری.

وظیفه طرح: پیش‌بینی «شیوع خشونت»، بعبارت دیگر، سازماندهی فعالیت‌های خرابکارانه، یا به بیان دیگر، دفاع از دولت‌های طرفدار غرب در مقابل شورشیان. «کیملوت» با اقدام علیه دولت سالوادور آلنده در شیلی فعالیت خود را آغاز کرد. شایعاتی مبنی بر اینکه گویا دولت آمریکا از وی روی برتافته، به مطبوعات درز کرد. و اما، حوادث بعد از آن در شیلی بر کسی پوشیده نیست.

پروژه «اجایل» بمنظور مطالعه تدابیر کارآمد برعلیه شورشیان آسیای جنوب شرقی (اساسا، ویتنام) طراحی گردید.

هدف طرح: تحلیل و بررسی انگیزۀ کمونیست‌های ویتنام شمالی، مکانیسم‌های مقاومت و همبستگی، پیامدهای روانی اقدامات مختلف نظامی و سیاسی آمریکائی‌ها در ویتنام و از میان دستآوردهای عینی- درک درست از تأثیر منفی بمبارآن‌های گسترده جمهوری دموکراتیک ویتنام بود.

مرجع: تا این کار، تصمیم لیندون جانسون، رئیس جمهور آمریکا مبنی بر شروع بمبارن‌ها بر اساس نظر روانشناسان (از کئوپراسیون رند). ولیکن ارزیابی آن‌ها هم از واکنش احتمالی ویتنامی‌ها و هم از افکار عمومی جامعه آمریکا نسبت به بمبارآن‌ها اشتباه بود.

«شایعه- آرزو»، اغلب تلاش برای ارائۀ تصویر مطلوب از واقعیت را که با نیاز مردم تضاد دارد، در خود بازتاب می‌دهد.

شایعه، آرزو و آرزوهای زنگ‌زده، به ابزار فعال تضعیف روحیۀ مخالف سیاسی در قرن بیستم تبدیل گردید. سابقۀ پخش و تبلیغ چنین شایعات از پیش طراحی شده با هدف تضعیف روحیه مردم در شرایط جنگی، در تاریخ ثبت است. عوامل هیتلری بارها و بارها شایعاتی را از این دست در آمریکا پخش کردند که «جنگ در آستانه عید کریسمس پایان خواهد یافت»؛ «نفت آلمان تا شش ماه هم کفایت نمی‌کند»؛ «پس از دو- سه ماه در آلمان کودتای نظامی رخ خواهد داد». موارد مشابه اینها در سالهای «جنگهای عجیب» در فرانسه نیز اتفاق افتاد. هر بار، زمانیکه تاریخ مصرف چنین شایعاتی به پایان می‌رسید و نتیجه مطلوب بدست نمی‌آمد، بعنوان یک قاعده، افسردگی قابل توجهی بر روحیۀ عمومی مستولی می‌شد و فکر برآوردهای منفی شدت می‌یافت.

پیامدهای سیاسی«شایعه- آرزو»که می‌تواند فراتر از حد مورد نظر برود، در روزهای کودتای سال ۱۹۷۳ نمود یافت. در شرایط شدیدا بلاتکلیفی در سراسر کشور، «خبرهایی» در این باره شایع می‌شد که بریگادهای وفادار به آلنده زیر رهبری ژنرال ترقی‌خواه، پراتس که با پیوستن «گروه‌های داوطلبان مثل گلوله برف هر آن بزرگتر می‌شوند»، در حال پیشروی به سوی پایتخت هستند. این داستان که بدین صورت از سوی رسانه‌های خارجی گزارش شد، به خوراک فرستنده‌های رادیویی مترقی و ارگآن‌های مطبوعاتی بدل گردید. متاسفانه، شایعات صحیح از آب درنیامدند. کالوس پراتس (در حبس خانگی در سانتیاگو بسر می‌برد)، برای «مصاحبه» در جلو تماشاگران، به تلویزیون آورده شد، و این حادثه، تأثیر روانی موقتی عجیبی بر روی نیروهای مقاومت در مقابل کودتا گذاشت. (کالوس پراتس، فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش، وزیر دفاع و معاون رئیس جمهور شیلی در دولت آلنده، یک سال پس از کودتای خونین ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ آمریکا در شیلی، با انفجار اتومبیل بدست پلیس امنیتی شیلی در بوئنس‌آیرس، پایتخت آرژانتین به قتل رسید. مترجم).

«شایعه- آرزو» آنچنان که در نگاه اول بنظر می‌رسد، یک پدیده چندان کم اهمیت و بی‌آزاری هم نیست. تحریک احساسات و سرخورده کردن منظم پس از آن که به سهم خود، قادر است هم موجب تشدید خشونت شود و هم بی‌اعتنایی، روند طبیعی عملکرد مجامع اجتماعی را مختل سازد.

«شایعه- آرزو»، معمولا پیش‌بینی زبونانه هر گونه حوادث ناگوار را در خود منعکس می‌سازد و در سایه شایع‌سازی گسترده عادات نچندان دور یا خرافی از سوی انسآن‌های بدبین منتظر حوادث تلخ، ممکن می‌گردد. پخش «شایعه- وحشت» اغلب با انگیزه دامن زدن به بیم و هراس در میان انسآن‌ها یا خلق امید واهی در امکان ممانعت از سوژه خوفناک صورت می‌گیرد. اما حتی اگر عملیات بازدارنده بعلت فقدان اطلاعات لازم در مخاطب اتفاق نیافتد، آنوقت، بیم و هراس همه‌گیر قابل تحمل خواهد بود. «شایعه- وحشت»ها اغلب در دورۀ تنش‌های اجتماعی یا مناقشات شدید (فاجعه طبیعی، جنگ، شرایط انقلابی، کودتای نظامی و مثل آن‌ها)  امکان ظهور می‌یابند و سوژه آن‌ها از وحشتهای بدبینانه تا آشکار، تغییر شکل می‌دهند. پخش شایعات از پیش طراحی شده از این دست، از مدتها پیش به عنصر مورد علاقه خرابکاریهای ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی تبدیل شده است.

بدین ترتیب، در مبارزه علیه حاکمیت نیروهای ضدسرمایه داری دشمن در عرض دهها سال از مجموعه کاملی از سوژه‌های «مطمئن» بهره برمی‌گیرد. برخی از آن‌ها متناسب با آداب و سنن فرهنگی و دینی بکار بسته می‌شود و برخی دیگر نیز همچنان بلاتغییر باقی می‌مانند. مدعای اخیر، بعنوان مثال، افزایش قریب‌الوقوع قیمتها گویا به محصولات غذایی یا قحطی آن‌ها مربوط می‌شود (شیلی، ۱۹۷۱- ۱۹۷۳)؛ نیکاراگوئه، سال ۱۹۸۰، افغانستان، سال ۱۹۸۰؛ بلاروس ۲۰۱۱ و بسیاری دیگر.

با جدی گرفتن این شایعات، انسآن‌های بسیاری با دست پاچگی به خرید کالاهای اغلب غیرلازم یا بمقدار غیرمعقول روی می‌آورند، که آن هم تأثیر جدی بر روی اوضاع بازار می‌گذارد. کالاها کمیاب می‌شوند و قیمت‌ها بالا می‌روند. در صورت عدم توجه کافی به این پدیده از سوی رهبری می‌تواند باور به سرچشمۀ رسمی را کاهش داده و باور به سرچشمه شایعات را افزایش دهد.

بطرز مشابهی شایعاتی در باره واکنش متقابل آینده، کودتای نظامی، در باره انتقامگیری بی‌رحمانه از شهروندان همکار و حامی نیروهای انقلابی و امثالهم پخش می‌شود. روحیه بدبینانه هم غالبا با پخش شایعات تیپیک در باره وجود گویا اختلاف در مبارزه برای قدرت در میان رهبران احزاب مترقی و دولتها  دامن زده می‌شود.

انتشار متناوب «شایعه- وحشت» از آن گونه‌هایی که در سال ۱۹۸۱ در ایالات مختلف آمریکا پخش شد، برجسته‌ترین مشخصه تبلیغات بورژوازی است. آن وقت شایع کردند که «روس‌ها در اقیانوس در نزدیکی منهتن و سواحل کالیفورنیا بمب‌های کبالتی پنهان کرده‌اند». این شایعه به سرازیر شدن نامه‌های شهروندان آمریکا حاوی این قبیل خواست‌ها که «بمب‌ها را منفجر نکنید!»، «بمبها را جمع کنید!» و غیره بسوی مسکو منجر گردید.

شایعه- خصومت معمولا هم مستدل نشان داده می‌شود و هم تعصب و نگرش بشدت منفی برخی گروه‌های شهروندان نسبت به موضوع اصلی داستان شایعه را در خود انعکاس می‌دهد. شایعه- وحشت اغلب محتوی عناصر خصمانه هستند. تصادفی نیست که مثلا، زیر تأثیر شایعات دایر بر ضدعفونی کردن کودکان، بسیار از اولیاء نه تنها کودکان را با دست پاچگی از مدارس خارج کردند، حتی در برخی موارد به قتل و غارت دست زدند؛ واکنش به شایعات در باره «لحاف بزرگ»، در اثر تحریکات روحانیون مرتجع مسلمان، گاهی به اقدامات ضدانقلابی دهقانان منجر شد؛ شایعاتی در باره «بمب‌های کبالتی»، بار دیگر به بهانه «خطر نظامی روسی»، موجب تشدید روحیۀ ضدشوروی گردید و برای ساخت تسلیحات ویژۀ جدید در خدمت صنایع نظامی قرار گرفت.

«شایعه- خصومت» بطور کلی درست مثل «شایعه- وحشت»، اغلب در دوره تنش‌های اجتماعی، البته عمدتا در موارد مرتبط با درگیری‌های میان گروهی رواج می‌یابند (حتی در شرایط حوادث کاملا طبیعی که طرح «آن‌ها- ما» عمل می‌کند، این حوادث بعنوان دسیسه طرف متخاصم تعریف می‌شود). این هم نمونه‌هایی از داستآن‌های معمول: «در لئوپلدوویل، کنگویی‌ها جمعیت سفیدپوست را  قتل عام کردند» (کنگو، سال ۱۹۶۰)؛ «اغتشاشات در پاناما را عوامل کوبا براه انداختند» (واشینگتن، سال ۱۹۶۴)؛ «دولت مواد غذایی تخصیصی به کوبا را به روسیه می‌فرستد» (نیکاراگوئه، سال ۱۹۸۰) و موارد مشابه دیگر.

بدیهی است که تقسیم‌بندی شایعات به «شایعه- آرزو»، «شایعه- وحشت» و «شایعه- خصومت» در بسیاری موارد کاملا مشروط است، چرا که همان یک داستان در حال چرخش می‌تواند نگرش و احساسات لایه‌های مختلف جامعه آنتاگونیستی را بیان نماید.

همراه با این، قواعد افزایش قابلیت اطمینان شایعات، هنگامی که موضوع آن‌ها باعث تحریک حوادث می‌شود، مشاهده شده است. شایعات در باره لغو قانون سرواژ در روسیه و قحطی مواد غذائی در اثر خرید نامعقول آن‌ها بواسطه مردم پس از پخش شایعۀ اعلام زمان قحطی آن‌ها، به همان ترتیب فوق‌الذکر نتیجه داد. همان الگوها در جریان نظاره بر تدارک کودتاهای ارتجاعی در یکسری کشورهای آمریکای لاتین هم مشاهده شد. پخش دراز مدت شایعات در باره کودتای آینده حس بلاتکلیفی، عصبانیت و نگرانی رو به رشد مردم را موجب گردید و توان مقاومت سازمانیافته را پائین آورد. در نتیجه، وقوع کودتا بخاطر رفع بلاتکلیفی، باعث سبکباری در میان اقشار متزلزل گردید.

وطیفه اصلی مطالعه شایعات از اینجا مطرح می‌شود: تشریح شرایط و علل پیدایش آن‌ها، که طرح‌ریزی و تهیه ابزارهای رویاروئی‌های فعال را ممکن می‌سازد.

پیدایش و رواج شایعات قبل از همه بر مبنای پروسه قانونمند نظام آگاهی اجتماعی، که روابط بیهوده انباشته از «محصولات تخیل اجتماعی» را برنمی‌تابد، روی می‌دهد. (بدین مفهوم شایعه مرتبط با تشکیل دلخواه اجزاء تفکر منطقا ناکافی در نظام شناختی اتفاق می‌افتد). کار مخرب مبلغان و آشوبگران در جامعه متخاصم بدون اینکه علت پیدایش شایعات باشد، می‌تواند در خدمت تحریک و سمت دادن شایعات قرار گیرد. تخم شایعه می‌تواند آگاهانه فقط درآنجا کاشته شود که محیط مناسب آن، یعنی خلاء اطلاعاتی بیانگر نارضایتی‌ها فراهم آمده باشد. این موضوع متدلوژیک را می‌توان اصل اساسی در شناخت ماهیت شایعات و کارکرد آن‌ها حساب کرد.

در صورت وجود اطلاعات جامع و قابل اطمینان در باره برخی مسائل که امکان رواج شایعه در باره آن‌ها وجود دارد، می‌تواند همان مسائل را بسوی صفر سمت بدهد.

بدین سبب، اگر از فضای کافی و اهمیت حوادث سیاسی سخن می‌رود، در این صورت مسئله (بخش اصلی اطلاعاتی که معمولا مردم نه از راه تجربه، بلکه از طریق کانال‌های مختلف جمعی، عمومی و ارتباطات فردی بدست می‌آورند)، یعنی فقدان اطلاعات مطمئن نسبت به دو متغیر: کمیت اطلاعات رسمی منتشره در باره این مسئله در شرایط زمانی معین و میزان اعتماد به منبع اطلاعات رسمی مشخص می‌شود.

سیستم اطلاعرسانی در باره «پایداری شایعه‌« را باید بهره‌دهی بالای اطلاعات حساب کرد (برای اینکه تعداد اطلاعات رسمی در باره موضوع مورد بحث در هر لحطه معین مفید واقع شود) که باید با تنظیم رابطه متقابل فعال، قابل اطمینان و خوب بین منبع و مخاطبان (برای اینکه باور به منبع همواره در سطح بالائی حفظ شود)، بتواند واکنش حساس و متعارف نسبت به مسئله مورد علاقه مخاطبان را تأمین نماید.

شایعه، یعنی سلاح جدی تبلیغات بورژوایی که اگر با آن مبارزه نشود، اگر مبارزه آگاهانه و با شناخت قانونمندیهای آن که شرایط پیدایش و رواج گسترده شایعات را فراهم می‌آورد، سازمان داده نشود، سلاح بسیار خطرناکی است. شایعه اگر بموقع شناسائی شود، اگر الگوها و قواعد بروز و عملکرد شایعات بموقع تشخیص داده شود و همآهنگی اقدامات پیشگیرانه متقابل با مهارت توأم گردد، اصلا خطرناک نیست.

صحنه‌هایی از فیلم «فرار از آسالوم» (آمریکا، سال ۱۹۹۴) بر اساس کتاب تخیلی نویسنده انگلیسی، ریچارد هرلی، «مجازات مستعمره» (انگلستان، ۱۹۸۷) (سوژه «در زندان آینده ماهواره‌ها کشیک خواهند داد، تمدن از بین رفته و بقاء در جهنم ادامه خواهد داشت»)، این محصول تخیل نویسنده، در سال ۲۰۱۱ واقعیت یافت…

د. آلشانسکی: جنگ روانی، فنون جنگ روانی

یو. آ. شرکوین: شایعه بمثابه پدیده اجتماعی و بعنوان سلاح جنگ روانی

۱۷ فروردين ۱٣۹۱

منابع:

http://anton-dudaro.livejournal.com/48382.html

https://eb1384.wordpress.com/2012/04/05/

در باره ابرنهاد، یا کمیتۀ ۱۴۷

پیش درآمد

در ادامه سلسله مطالب مرتبط با سیاستهای مالی- اقتصادی سرمایه‌داری، بالاخص سرمایه‌داری امپریالیستی تحت عناوین: ۱- «توفان سرمایه داری»(۱)؛ ۲- «دیکتاتوری جهانی سرمایه مالی و ایران»(۲)؛ ۳- «تصادم اقتصادها. سیاست نسل‌کشی جهانی یا نئومالتوسیانیسم»(۳)؛ ۴-«صادرات دلار و جنگ- بنیان اقتصاد آمریکا»(۴)؛ ۵- «پایان جهان و بانک فدرال رزرو» (۵)؛ ۶- «یورو، رؤسای جمهور آمریکا و طلا» (۶)؛ ۷-«چاپ ۱۶ تریلیون دلار از سوی بانک مرکزی آمریکا و توزیع آن بین بانکها» (۷)؛  ۸- «طلا و «پایان جهان» (۸)؛ ۹- «اسرار ۱۱ سپتامبر» (۹)، با تقدیم و ارائه مقاله «در باره ابرنهاد، یا کمیته ۱۴۷» به جمع خوانندگان شاید بسیار معدود فارسی و دری زبان، به روشنفکران، تحلیلگران، دانشمندان و پژوهشگران، بویژه متخصصان علم اقتصاد مخالف و حتی موافق سیاست‌های امپریالیسم و سیاست مالی- اقتصادی آن، آن‌ها را رقیب خود نمی‌شمارم و به دوئل هم دعوت نمی‌کنم، بلکه، آن‌ها را به تأمل، تفکر، همفکری و هماندیشی پیرامون مسائل و موضوعات آتی بدین امید فرامی‌خوانم، که شاید بتوان ریشه و منشاء معضلات و مشکلات سیاسی- اجتماعی اقتصادی، مالی جوامع انسانی را بکمک خرد جمعی شناسائی کرد و راه برون‌رفت از آن‌ها را نشان داد:

۱ــ یک کمپانی خصوصی متشکل از ۱۲ بانک خصوصی بنام «نظام ذخیره فدرال آمریکا»، با برخورداری از حق ضرب پول، بی‌هیچ حساب و کتابی به میزان دلخواه بانکداران اسکناس چاپ می‌کند و برای چاپ هر قطعه اسکناس فقط ۱۰ سنت هزینه می‌کند(١٠). بدین ترتیب، یعنی با صرف ۶۰ سنت (صرفنظر از نسبت کمی اسکناس‌ها)، (۱+۵+۱۰+۲۰+۵۰+۱۰۰=)۱۸۶ دلار ضرب می‌کند. بدین ترتیب، گذشته از کاربست انواع و اقسام روشها و متدها برای کسب سودهای نجومی دیگر، اولین سود حاصل از ۶۰ سنت هزینه نظام ذخیره فدرال بسیار سرسام‌آور است: ۳۱ هزار درصد و یا ۳۱۰  برابر!

سؤال: آیا کسی حاضر است توضیح دهد این اقتصاد چه نام دارد؟

۲ــ دولت آمریکا نیز با چاپ اوراق قرضه، سهام و بهادار و غیره، این دلارها را می‌خرد.

سؤال: چرا دولت آمریکا از داشتن حق ارز ملی خود محروم شده و چه نفی از آن می‌برد؟

۳ــ همین انواع قطعات اسکناس دلار۶۰ سنتی، به ذخیره ارزی جهانی تبدیل می‌شود و تمام مبالات تجاری جهان هم لزوما با همین دلار انجام می‌گیرد.

در رابطه با موضع اخیر هم سؤالاتی پیش می‌آید که انتظار می‌رود، دست اندر کاران، بویژه، اقتصاددان پاسخ آن‌ها را صریحا بدهند:

تأثیرات (منفی یا مثبت) این سیاست اقتصادی- مالی امپریالیسم آمریکا بر اقتصاد کشورهای مختلف جهان، نقش آن در توسعه یا سرکوب دمکراسی و حقوق بشر، در ایجاد جنگها و تجاوز به کشورهای مختلف، تاراج دارائی آن‌ها و بالاخره، عاملها و اهرمهای اجرائی آن کدامند؟ کمیته صهیون (کمیته ۳۰۰)؟ دولت مخفی جهانی؟ یا کمیته ۱۴۷؟

«اگر در خانه کس هست، یک حرف بس است».

«مترجم»

***

در باره ابرنهاد، یا کمیته ۱۴۷

 

در مقاله «پشتوانۀ حمله به نظام ذخیره فدرال چیست؟»، صلاح دیدم راجع به مطالعات گروه دانشمندان انستیتوی تکنولوژی فدرال سوئیس واقع در زوریخ بنویسم. حاصل مطالعات این گروه در اواسط سال ۲۰۱۱ انتشار بیرونی یافت و رسانه‌های جمعی جهانی آن را بمثابه مهیج‌ترین موضوع سال اعلام کردند. از آن وقت تا کنون، بسیاری از نویسندگان، ازجمله «پارتیزآن‌های اطلاعرسانی»، دائما به نتیجه‌گیری سوئیسی‌ها استناد می‌کنند. بویژه، دیوید ولکوک در کتاب خود تحت عنوان «مستبدان مالی» از داده‌های این مطالعات استفاده می‌کند. فعالان جنبش تسخیر «وال استریت» نیز در تنظیم پوسترها، اوراق تبلیغاتی و جزوات خود از گنجینۀ گروه دانشمندان سوئیسی بهره می‌برند…

کشف «هسته» اقتصاد جهانی

دانشمندان سوئیسی با طرح و بررسی عناصر تشکیل‌دهندۀ اقتصاد جهانی، در جستجوی پاسخ این سؤال که اقتصاد جهانی دارای یک «هسته بلورین» می‌باشد یا  یک تودۀ بی‌شکل است، به مجموعه‌ای از ارتباطات عمودی و افقی بین کمپانی‌ها دست یافتند. سوئیسی‌ها، اساسا، مسئله شراکت برخی کمپانیها در سرمایه‌های کمپانیهای دیگر را مورد توجه قرار دادند. آن‌ها با حجم انبوه اطلاعات کامپیوتری ۳۷ میلیون شرکت و سرمایه‌گذاران موجود در سطح جهانی در بانک اطلاعات اوربیـس ۲۰۰۷ مواجه شدند. پس از «پاکسازی» ناهنجار اولیه مجموعه کمپانیها از انواع «ناچیزها»، یک گروه مشتمل بر ۴۳ هزار کمپانی فراملیتی باقی ماند. در ادامه مطالعات عمیق، دانشمندان به کشف یک «هسته» مرکب از ۱۳۱۸ کمپانی موفق شدند که ۲۰ درصد از کل فروش همه شرکتها در بانک اطلاعات به آن‌ها تعلق داشت. بررسی‌ها به همین کشف خاتمه نیافت. روشن شد که هر یک از شرکتهای جزو این «هسته»، بطورمتوسط در سرمایه‌های ۲۰ شرکت سهیم هستند. بدین ترتیب، این «هسته» در مجموع، در حدود ۶۰ درصد تولید ناخالص جهانی را کنترل می‌کند.

سوئیسی‌ها تصمیم گرفتند هر چه عمیق‌تر فر‌وبروند. و لذا، در داخل خود این «هسته» (۱۳۱۸ کمپانی)، به کشف یک «هسته» کوچکتر متشکل از ۱۴۷ کمپانی فراملی موفق شدند. سوئیسی‌ها اطلاعات چندان زیادی در باره این «هسته» کوچک‌تر بدست نیاوردند.

اولا، این ۱۴۷ کمپانی به سبب شراکت در سرمایه‌ها، دارای روابط بسیار مستحکمی بین خود می‌باشند.

ثانیا، بخش بزرگ «هسته کوچک»  (۷۵ درصد) را بانکها، شرکتهای بیمه و کمپانی‌های مالی تشکیل می‌دهند. در ابتدای لیست «هسته کوچک» بانک برکلیز جای گرفته و در آنجا، در سطر اول بانک برکلیز، جی پی مورگان چیس، UBS AG، مریل لینچ، دویچه بانک، گلدمن ساکس و سایره ذکر شده‌اند. (بررسی‌ها اوضاع سال ۲۰۰۷، یعنیشروع بحران مالی را انعکاس می‌دهد).

ثالثا، بر اساس ارزیابی سوئیسی‌ها،۴۰ درصد سرمایه‌های جهان، از جمله ۹۰ درصد سرمایه‌های بخش بانکی را «هسته کوچک» کنترل می‌کند.

«پارتیزآن‌های اطلاعرسانی» بر این باورند که تحقیقات دانشمندان سوئیسی اطلاعات دایر بر وجود گروه کوچک افراد مسلط بر امور اقتصادی، مالی و سیاسی جهان را بطور قطع تأئید می‌کند. و همچنین ثابت می‌کند که دقیقا همان «هسته کوچک» متشکل از ۱۴۷ کمپانی، بعبارت دقیق‌تر، صاحبان آن‌ها، همان گروه توطئه‌گری است که «پارتیزآن‌های اطلاعرسانی» با آن مبارزه می‌کنند. به باور آن‌ها، «هسته کوچک» نامیدن این گروه صحیح نیست. آن را یک ابرنهاد مسلط بر امور اقتصادی، مالی و سیاسی در مقیاس جهانی می‌توان نامید. «هسته کوچک» را همسنگ با کمیته ۳۰۰ جان کلمن، کمیته ۱۴۷ نیز می‌نامند.

نگاهی مختصر بر اقتصاد جهانی

لازم به گفتن است، که دانشمندان سوئیسی پس از انتشار این «خبر» مهیج، کمی ترسیدند. انگار بمنظور تبرئه خود بود که گفتند: ۱– به هیچ توطئه‌ایی باور ندارند؛ ۲– سخن از مسائل اقتصادی می‌تواند در میان باشد نه از حاکمیت سیاسی «هسته کوچک»؛ ۳– کمیته ۱۴۷ منافع بسیار پراکنده دارد و این نیز آن را از اعمال کنترل مؤثر بر اقتصاد و سیاست جهانی بازمی‌دارد.

به هر حال، احتمال می‌دهم درک ضعیف گروه دانشمندان سوئیسی از ظرافت اقتصادی و مالی معاصر، دلیل چنین لغزش زبانی بوده باشد. سرپرست گروه، جیمس گلاتفلدر(James Glattfelder) فیزیکدان است و اعضای آن، متخصص امور اطلاعرسانی هستند. دانشمندان زوریخ می‌گویند: «تمرکز قدرت، بخودی خود، بیانگر هیچ چیز خوب یا بدی نیست. ولی این موضوع به هستۀ مستحکم شرکتهای بهم پیوسته مربوط نمی‌شود. همانطور که در سال ۲۰۰۸ شاهد بودیم، چنین شبکۀ با ثباتی وجود ندارد». جیمس گلاتفلدر می‌گوید: «اگر یک کمپانی فروبریزد، در پی آن، دیگران هم فرومی‌پاشند».

چنین اظهاراتی را من نه تنها بمنزله درک ناچیز سوئیسی‌ها از سرمایه‌داری معاصر ارزیابی می‌کنم، حتی آن را فریبکاری آشکار می‌دانم. چرا که در پی بحران سالهای ۲۰۰۸- ۲۰۰۹، هستۀ اقتصاد جهانی نه فقط آسیب ندید، حتی، هر چه بیشتر تحکیم یافت. همانطور که کارشناسان جدی بدرستی تأئید می‌کنند، اعلام ورشکستگی بانک «لیمن برادرز» در پائیز سال ۲۰۰۸، اقدامی از پیش برنامه‌ریزی شده بود و بنا به تصمیم همۀ بانکداران بزرگ وال استریت عملی شد. دارائی‌های غیرمطمئن دیگر بانکها به این بانک منتقل شده بودند، که اجازه می‌داد این بانک آخرین شناور باشد و بتواند به یک «هستۀ» بسیار قدرتمند تبدیل شود.

البته، تناقضات و تنشهائی در داخل خود «هستۀ» کشفی دانشمندان سوئیسی وجود دارد و یک مبارزه پنهان برای اعمال سلطه بر سرمایه‌ها و منابع جهان در جریان است. در بالاترین سطح سلسله مراتب جهانی یک رویاروئی مستمر و اعلام نشده بین خاندان روچیلدها و راکفلرها مشهود است. در جایگاه بعدی، خود طرفهای رویاروئی معطوف به پیوستن به یکی از دو خاندان فوق‌الذکر قرار دارند. این تقابل را نیکولاس هاگر(Nicholas Hagger) آمریکائی در کتاب خود با عنوان «سندیکا، تاریخ تشکیل دولت مخفی جهانی و روشهای تأثیرگذاری آن بر سیاست و اقتصاد جهان» بصورت بسیار موجز و مقنع مورد تحلیل و بررسی قرار داده است. ولیکن مشاهده و مخصوصا درک رویاروئی در داخل این «هسته» بکمک روشهای مورد نظر دانشمندان سوئیسی مطلقا غیرممکن است. هیچ ابررایآن‌های توانائی شناسائی آن را ندارد.

چرا این «هسته» نه اینکه تجزیه نمی‌شود، حتی برعکس، هر چه بیشتر قوام می‌یابد؟ دلایل عینی و ذهنی فراوانی وجود دارد. در اینجا فقط همپیوندی مستحکم خویشاوندی- موروثی بین خاندآن‌های مالک کمپانیهای «هسته» را بعنوان یکی از دلایل ذهنی یادآوری می‌کنم. یکی از دلایل عینی نیز این است که این قبیله‌ها برای حفظ ذخایر برخی منابع آزاد در جهان و اعمال سلطه بر آن‌ها با هم پیکار می‌‌کنند. اگر بخواهم با سخنان کلاسیکها بیان کنم، این است که امروز ما شاهد مبارزه برای تقسیم جهان هستیم. زمانی که این فاز به پایان برسد، مبارزه برای تقسیم مجدد جهان آغاز خواهد شد و آنگاه کشمکشها در داخل «هسته» بسرعت رشد خواهد کرد و شکاف خطرناکی در آن پدید خواهد آمد.

البته، تصویری که سوئیسی‌ها ترسیم کرده‌اند، بسیار ساده است. در مطالعات دانشمندان زوریخ این مسئله بشدت چشمگیر است که آن‌ها رابطه کمپانیها را فقط به شراکت در سرمایه‌ها محدود می‌کنند. در نقشه ترسیمی آن‌ها سرمایه‌گذاری مستقیم (یعنی، مجموعه عمده سهام، حق، سهم در سرمایه شراکتی) یگانه ابزار سلطه بر بازرگانی شمرده می‌شود. در همین حال، در شرایط سرمایه‌داری معاصر، نقش اصلی را اشکال سیطرۀ غیرشراکتی بازی می‌کند. از میان آن‌ها، وامها را که منافع وام‌دهنده را حداقل بیش از امکان مشارکت مستقیم در تصمیم گیریهای استراتژیک، بیش از سهام کلاسیک سهامداران بزرگ تأمین می‌کند، می‌توان یادآوری کرد و وامها، ابزارهای انحصاری در دست بانکداران شمرده می‌شوند.

بیش از یکصد سال قبل (در سال ۱۹۱۰)، رودولف هیلفردینگ (۱۸۷۷- ۱۹۴۱)، پژوهشگر آلمانی، بنیآن‌های نظری نقش تسلط بانکها بر اقتصاد سرمایه‌داری رشدیافته را در اثر مشهور خود بنام «سرمایه مالی» تشریح نمود. در این کتاب، او چنین اظهار نظر می‌کند، که بانکها به مرور زمان جامعه را، ابتدا در محدوده مرزهای ملی و سپس در مقیاس جهانی اداره خواهند کرد. تولید برنامه‌ریزی شده، گردش و مبادله کالا و مصرف را بانکها تحقق خواهند بخشید. هیلفردینگ مدعی شد که بدین ترتیب، جهان از چنگال بحرآن‌ها رهائی خواهد یافت. او، چنین مدل ساختار اجتماعی را «سرمایه داری سازمانیافته» نامید. بعقیده او، این مدل را به یک معنی، سوسیالیسم هم می‌توان نامید. ضمنا، در زمان آخرین بحران، هنگامی که بانکهای آمریکائی و برخی بانکهای دیگر میلیاردها و تریلیونها دلار از بودجه ایالات متحده آمریکا و نظام ذخیره فدرال آمریکا دریافت کردند، در آمریکا آن را بعنوان فرارسیدن عصر «سوسیالیسم بانکی» ارزیابی می‌کردند.

امروز کمتر کسی از هیلفردینگ نام می‌برد. جهان کنونی، که با سلطۀ بانکها در اقتصاد و سیاست توصیف می‌شود،  شباهت حیرت‌انگیزی با آن تصویری از جهان دارد، که این آلمانی بیش از یکصد سال قبل ترسیم کرد. خوانندگان اثر هیلفردینگ نظر واحدی از تیزبینی او ندارند. گروهی او را نابغه می‌خوانند؛ گروه دیگر بر این باورند که او، وابستۀ برنامه بلند مدت الیگارشی جهانی می‌باشد که در سراسر قرن بیستم سرسختانه «سوسیالیسم بانکی» را ساخت.

ابرنهاد و ذخیره فدرال

در ارتباط با نتیجه‌گیری دانشمندان سوئیسی می‌توان گفت: آن‌ها بدون استفاده از ابررایانه قدرتمند و بدون توجه به اینکه آمریکا را دیگران بارها و بارها کشف کرده‌اند، «آمریکا را مجددا کشف کردند» (این گفته کنایه‌آمیز، یک ضرب‌المثل معادل: «از کرامات شیخ ما چه عجب، مشت را باز کرد و گفت، وجب!»، در زبان اصلی مقاله می‌باشد. مترجم). همه چیز در سطح قرار دارد و آشکارا دیده می‌شود. فقط کافی است به کتاب «اسرار ذخیره فدرال» تألیف پژوهشگر آمریکائی، یوستاس مالینزا (Eustace Mullinza) اشاره شود که لیست سهامداران نظام ذخیره فدرال آمریکا در آن اعلام شده است. در این لیست نیز نام همان بانکها خودنمائی می‌کند، که سوئیسی‌ها «نام برده‌اند». تنها عنوان برخی بانکهای سهامدار که در نتیجه ادغام و جذب در طول چند دهه بعد از تشکیل نظام ذخیره فدرال دائما تجدیدسازمان یافته‌اند، کمی عوض شده است.

می‌توان نتیجۀ حسابرسی جزئی سال ۲۰۱۱ نظام ذخیره فدرال را نیز یادآوری کرد. این ممیزی نشان داد، که  ذخیره فدرال در دوره آخرین بحران، بعد از چاپ مبلغ نجومی ۱۶ تریلیون دلار، آن را بین بانکهای معظم داخلی و خارجی توزیع کرد. لیست این بانکها همراه با مبلغ تخصیصی به آن‌ها انتشار یافت. در اینجا، ما نیز نام این مجموعه بانکها و مبالغ وام پرداختی نظام ذخیره فدرال به آن‌ها را به میلیارد دلار در داخل پرانتز«()» ذکر می‌کنیم: سیتی گروپ (۲۵۰۰)؛ مورگان استنلی (۲۰۰۴)؛ مریل لینچ (۱۹۴۹)؛ بانک آمریکا (۱۳۴۴)؛ بارکلایس پی ال سی (۸۶۶)؛ بیارسترنس (۸۵۳)؛ گلدمن ساکس (۸۱۴)؛ رویال بانک اسکاتلند (۵۴۱)؛ چی پی مورگان (۳۹۱)؛ بانک آلمان (۳۵۴)؛ کردیت سوئیس (۲۶۲)؛ UBS (۲۸۷)؛ لیمن برادرز (۱۸۳)؛ بانک اسکاتلند (۱۸۱)؛ بی ان پی پاریباس (۱۷۵).

همانطور که معلوم می‌شود، نام همان بانکهایی که دانشمندان سوئیسی ذکر کرده‌اند، در لیست بانکهای بسیار خوشبخت نیز آمده است. این دانشمندان خواه از روی احتیاط، خواه به علت بی‌خبری، حتی به این موضوع اشاره هم نکردند که ابرنهاد چه روابطی با ذخیره فدرال دارد. در حالیکه این روابط بسیار ساده است:

۱ــ بانکهای عضو ابرنهاد، سهامداران عمده کورپراسیون خصوصی بنام «فدرال رزرو» هستند؛

۲ــ نظام ذخیره فدرال با برخورداری از حق انحصاری ضرب پول، همان بانکهای برگزیده را که در عین حال مالکان نظام ذخیره فدرال نیز هستند، با محصولات خود، یعنی، با پولهای خود تجهیز می‌کند.

اما پولهای دریافتی از نظام ذخیره فدرال را بانکهای برگزیده برای خرید دارائی جهان- مستقیم و یا غیرمستقیم از طریق کمپانیهای غیرمالی دریافت کننده وام ارزان یا حتی بدون بهره از آن‌ها مصرف می‌کنند.

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

۱ بهمن- دلو ۱۳۹۱

منبع:

http://www.fondsk.ru/news/2013/01/15/o-supersubekte-ili-komitet-147.html

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نشانی‌ها:

(1)  – http://www.hafteh.de/?p=22727

(2)  – http://www.hafteh.de/?p=23622

(3)  – http://www.hafteh.de/?p=32529

(4)  – http://www.baaba.eu/Gaproz/Pdfha/Saderat%20Dolar.pdf

(5)  – http://www.hafteh.de/?p=33614

(6)  – http://www.hafteh.de/?p=33897

(7)  – http://www.eb1384.wordpress.com/2012/12/11/

(8)  – http://kar-online.com/node/5716

(9)  – http://www.hafteh.de/?p=32768

(10)- http://kar-online.com/node/5785

بیلدربرگ- ۲۰۱۴. کار و مردم

۶۲- مین نشست سالانۀ باشگاه بیلدربرگ (۲۹ مه- ۱ ژوئن) در کپنهاگ هنوز شروع نشده، جنجال بالا گرفت. مأموران حفاظتی دو روزنامه‌نگار دانمارکی را که پیشتر در هتل «ماریوت»، در همان هتل محل تجمع بیلدربرگی‌ها اقامت گزیده بودند، متوقف کردند. روزنامه‌نگاران از درخواست آن‌ها مبنی بر محو عکسهای گرفته شده، سر باز زدند. پس از این، آن‌ها را تحت‌الحفظ به اداره پلیس انتقال دادند. فقط دانمارکی‌ها آسیب ندیدند. همکاران روزنامۀ بریتانیائی «گاردین» و تارنمای اینترنتی «Infowars.com» آمریکائی را نیز با عجله از هتل بیرون کردند. آمریکائیها سریعا واکنش نشان داده، عکس جنجالی سرکوب روزنامه‌نگاران، گزارشی در باره طبیعت شیطانی کنفرانس، در خصوص سگهای پلیس، راجع به قلعۀ محصور با نرده که هتل پنج ستاره را به محل انتظار افراد برجسته تبدیل کرده بود، در تارنمای خود درج نمودند…

اجلاس سالانه بیلدربرگ مجموعه‌ایی از مسائل جهانی را در دستور کار خود قرار می‌دهد. از سال گذشته، از زمانی که دیدارهای بیلدربرگ رویۀ «توطئه‌های علنی»، داشتن تارنمای اینترنتی و چاپ فهرست شرکت کنندگان خود را در پیش گرفت، خارج کردن این باشگاه نظریه‌پرداز توطئه‌ها از مرکز توجه عمومی بسیار دشوار است. بنا به «موازین چتم هاووس» اعلام شده در کنفرانسهای بیلدربرگ، که «استفاده از داده‌ها را آزاد، ولی افشای هویت گزارشگر و تعلق او را ممنوع کرده»، در شرایط جامعه اطلاعاتی، موجب تشدید هر چه بیشتر تضادها می‌شود.

دیدار کنونی بیلدربرگی‌ها مقدم بر همه، به بحران اوکراین، نزدیکی استراتژیک روسیه و چین، و رشد آوروشکاکیت در پی انتخابات پارلمانی اروپا اختصاص داشت. همه اینها، در جمع با هم، جهان تک قطبی را که اعضای گروه بیلدربرگ در طول ۶۰ سال گذشته برای ساختن آن کوشش می‌کنند، تهدید می‌کند.

اگر چه مطبوعات بیلدربرگ مسائل بسیاری را برای مذاکره در کپنهاگ مطرح کرده، «مهار روسیه» را با کاربست ابزارهای ناتو و روشهای اقتصادی آن- مانند تجارت فراحوزۀ اقیانوس اطلسی و مشارکت سرمایه‌گذاری در اولویت قرار داده است.

با این حال، احتمال پیشرفت مشارکت سرمایه‌گذاری در اروپا چندان هم زیاد نیست. سایت «21 Century Wire » نوشت: «مشارکت فرا حوزۀ اقیانوس اطلسی مانند نیمه دوم آن- مشارکت حوزۀ اقیانوس آرامی- با توجه به اینکه قوانین و حق حاکمیتهای ملی را به زیر سلطه کورپراسیونهای فراملیتی درمی‌آورد، بسیار خطرناک است».

یک روز پیش از شروع کنفرانس بیلدربرگ، باراک اوباما در آکادمی نظامی وست‌پاینت سخنرانی کرد. رئیس جمهور آمریکا «ناگزیری» رهبری جهانی آمریکا را با ذکر اینکه راه حل نظامی مسائل سیاسی محدودیتهای خاص خود را دارد، مورد تأکید قرار داد. باراک اوباما طی سخنرانی قلمبه- سلمبه خود در خصوص مداخله نظامی آمریکا در نقاط مختلف جهان اظهار داشت: «اگر ما بهترین پتک جهان را در اختیار داریم، این بمعنی آن نیست که هر مشکلی یک میخ است».

 سخنرانی اوباما در وست‌پاینت نشاندهندۀ آن بود که استراتژی «مهار روسیه»، و همچنین سایر کشورهای گروه بریکس مدافع جهان چند قطبی، نه بر مبنای روشهای نظامی، بلکه بر پایه اعمال فشارهای اطلاعاتی، اقتصادی و سیاسی تنظیم گردیده است. در عرصۀ فشارهای سیاسی، با وجود اینکه در حرکت این «ماشین» ترمز هم بکار افتاده، اما کمافی‌السابق نئومحافظه کاران تسلط خواهند داشت. بنیاد آمریکائی بروکینگز- ستاد مرکزی نئوکآن‌های آمریکائی با مشارکت بسیار فعال در کنفرانس بیلدربرگ بوضوح نشان داد، که در جریان «رهنمودهای جدید» باراک اوباما قرار دارد.

وبلاگ کارشناسی معروف، ضمن تحلیل یکی از کارهای اخیر بنیاد بروکینگز نوشت: «مرکز اصلی تدوین استراتژی غرب به شکست خود در ارزیابی نادرست از نقش روسیه در بحران اوکراین اذعان کرد». لازم به گفتن است که در واقعیت امر، هیچ سخنی از «اعتراف به شکست» در میان نیست. بنیاد بروکینگز روسیه را حتی با پیامدهای عقب‌نشینی غرب از مشکلات اوکراین و «اهدای» اوکراین به روسیه می‌ترساند. با توجه به صرف دو تریلیون و هفتصد و شصت میلیارد یورو (۲۷۶۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰) برای وحدت آلمان در مدت ۲۰ سال و با در نظر گرفتن اینکه درآمد سرانۀ مردم اوکراین ۱۰ برابر کمتر از آلمان است، تحلیلگران بنیاد بروکینگز اعلام کردند هر کشوری که بخواهد بار اوکراین را به «دوش خود» بکشد، باید ۲۷۶ میلیارد یورو هزینه کند. تحلیلگران بروکینگز به آن‌هائی که قصد مجازات روسیه را دارند، چنین رهنمود می‌دهد: « اوکراین را به روسیه پس بدهید، بگذارید آنجا روسیه کوچک خود را بسازد و خود این، همۀ شیرۀ جان روسیه را می‌کشد».

همراه با این، نمایندگان نئوکآن‌های «صلحدوست»، ریچارد پرل، نماینده جناح افراطی نئومحافظه‌کاران آمریکا و مخالف باراک اوباما که از «بی عملی» و عدم آمادگی باراک اوباما برای مداخله نظامی در بحرآن‌های بین‌المللی شدیدا انتقاد می‌کند، در اجلاس گروه بیلدربرگ حضور داشت. در این راستا، ترکیب مدعوین به کنفرانس بیلدربرگ بسیار قابل تأمل است. در میان آن‌ها، دیوید پتریوس، رئیس سابق سازمان سیا، که بنا به تأئید یکسری منابع، نه بدلیل ماجرای مفتضح با یک روزنامه‌نگار، بلکه بعلت شرکت در توطئه علیه رئیس جمهور از مقام خود برکنار گردید، جزو دعوت شدگان بود. در فهرست مدعوین، نامهای الکساندر کیت، رئیس سابق سازمان امنیت ملی، یکی از رسواشدگان دوره باراک اوباما و توماس دانیلون، مشاور اسبق در امور امنیت ملی آمریکا هم جلب توجه می‌کند. ضمنا، برخی روزنامه‌نگاران دانیلون را «آدم بایدن» تصور می‌کنند. اما گفتن اینکه آیا خود جو بایدن که بیش از دیگران در بحران اوکراین فعال است، «آدم اوباما» است یا نه، دشوار است. بایدن گفت: «من صهیونیست هستم. بدون اینکه یهودی باشی، می‌توان صهیونیست بود». این سخنان اغلب تکراری معاون رئیس جمهور آمریکا، در صفحه شخصی او در سایت رسمی کمیته روابط بین‌المللی آمریکا که بایدن نیز عضو آن می‌باشد، درج شده است.

با بررسی لیست شرکت کنندگان بیلدربرگ ۲۰۱۴، در میان آن‌ها، جایگاه بسیار مهمی به اعضای نخبگان یهودیان آمریکایی، دارای موقعیتهای ممتاز در یکسری از الیگارشی‌های مالی، در بزرگترین رسانه‌های الکترونیکی و چاپی، در مراکز پیشرو تحلیلی اختصاص یافته است. از همه شرم‌آورتر و حیرت‌انگیزتر این است که چرا این مدعیان هولوکاست، نمی‌خواهند توحش فاشیسم در اوکراین و انتصاب ثروتمندان یهودی به پستهای کلیدی در رژیم جدید کی‌یف را مورد توجه قرار دهند. افرادی مثل کالامویسکی (این آدم ارتش خصوصی هم دارد. م.) و بسیاری دیگر که به صحنۀ نمایش سیاسی جدید اوکراین وارده شده‌اند، سیمای جامعه یهودیان آمریکا را لکه‌دار می‌کنند. برخی وبلاگ‌نویسان آمریکا با احساس وحشت از کودتاگران سرسپرده کی‌یف و با ابراز انزجار از چشم‌پوشی دولتهای غربی به فاشیسم اوکراین، از ظهور پدیده «آنگلو صهیونیسم خزنده» صحبت می‌کنند که تحت شعار تروتسکیستی «همه الیگارش های جهان متحد شوید!» به حرکت درآمده است.

خوب، چه جای شگفتی دارد؟ باشگاه بیلدربرگ که تاکنون با انتصاب مخفیانه رؤسای جمهور عروسکی و تعیین دستورکار جهانی درگیر است، در سال ۱۹۵۴ بوسیله ترکۀ اشراف آلمانی، عضو حزب نازی و اس اس که با یک عضو خانواده سلطنتی هلند ازدواج کرد و با عنوان شاهزاده برنهارد (۱۹۱۱- ۲۰۰۴) در تاریخ ثبت شد، تأسیس گردید. پس از جنگ، روابط کهنه آلمانی شاهزاده اس اسی احیاء شد، او بهمراه شرکای پرماجرای جدید، با همان ایده افراطی تلافی‌جویانۀ سلطه بر جهان رشد کرد.

در کنفرانس سال ۲۰۱۴ بیلدربرگ، ملکه‌های اسپانیا و هلند در کنار هنری کیسنجر، جورج آزبورن، رئیس خزانه‌داری انگلیس، کریستین لاگارد، رئیس صندوق بین المللی پول نشسته بودند. نشر «دستورالعمل»های بیلدربرگ به فاین نشال تایمز و اکونومیست انگلیس، له موند فرانسه، کانال رای نیوز-۲۴ ایتالیا سپرده شد. در لیست «امنا»ی تجمع کرده در هتل «ماریوت» کپنهاگ، مجموعا نام ۱۳۴ شخصیت برجسته قید شده بود، اما این محفل بسته مدعی رهبری هفت میلیارد جمعیت جهان است!

با این وجود و با توجه به موج تظاهرات اعتراضی در پایتخت دانمارک، بنا به طوفان خبری رسانه‌های مستقل، جائیکه شرکت کنندگان کنفرانس بیلدربرگ نام «خائنان ملی» را به لیست سیاه وارد می‌کنند، کار معماران جهان تک قطبی هر چه دشوارتر می‌شود.

یادآوری مترجم:

اولین و شاید آخرین واکنش اعتراضی (از میان رسانه های فارسی و دری زبان و شخصیت‌ها) به نشست گروه فاسد بیلدربرگ، از طرف تارنمای «چه باید کرد» (دکتر محمد حسیبی) با این متن کوتاه انتشار یافت: «هموطنان! اگر سعادت خود و فرزندان و نسل‌های بعدی خود را می‌خواهید، باید در برابر بیلدربرگ (Bilderberg) بایستید و با مشتی محکم در دهان و جمجمه پر از افکار ضد بشری اعضای آن بکوبید. تا زمانی که این متجاوزان به حقوق انسان سالی یکبار گردهم می‌آیند و آینده ما را رقم می‌زنند، نمی‌توان امیدی به آینده بهتر داشت». ترجمه این مطلب، هدیه می‌شود به سایت نامبرده و مدیر محترم آن.

ایرینا لبدوا

(Irina Lebedeva)

مدیر کل نگارخانه دولتی «ترتیاکوف» روسیه

کارمند علمی نگارخانه از سال ۱۹۸۵، دارنده نشان افتخار فرهنگ روسیه

۱۵ خرداد- جوزا ۱۳۹۳

منبع:

http://www.fondsk.ru/news/2014/06/01/bilderberg-2014-dela-i-ljudi-27785.html

از بیلدربرگ به گوگلبرگ:

نخبگان جهانی در راه ایجاد اردوگاههای الکترونیکی

۶۳- مین اجلاس سالانه باشگاه بیلدربرگ از روز ۱۱ تا ۱۴ ماه ژوئن سال جاری در محلی بنام تلفس در بخش اطریشی آلپ در هتل اینتر آلپن برگزار گردید. ویژگی این نشست عبارت از آن بود، که بلافاصله پس از دیدار سران کشورهای «گروه هفت (۷- ۸ ژوئن)، و پنجمین کنگره رهبران ادیان جهانی و سنتی در آستانه (۱٠- ۱۱ ژوئن) برگزار شد. تنها یک مسئله و آن هم مسئله کلیدی مطالعه سازوکارهای مدیریت جهان، در سطوح مختلف نمایندگی و از زوایای دید متفاوت مورد بحث و بررسی قرار گرفت.

اگر توجه اجلاس «گروه هفت» روی مسئله مبارزه با تروریسم و «دولت اسلامی»، تنظیم بازارهای مالی، تقویت سازمان تجارت جهانی، ایجاد همکاری ترانس آتلانتیکی بین آمریکا و اتحادیه اروپا، و همچنین، مبارزه با فرار از مالیات، بر علیه ویروس ابولا و «زیست محیطی» پاک جهانی متمرکز شده بود، نشست جهانی آستانه با علامت «اخلاق جهانی» تشکیل گردید. جالب توجه آن است که متن بیانیه پایانی دیدار آستانه را ژان لوئی توران، رئیس شورای پاپی گفتگوی بین ادیان خواند نه بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد که در این نشست حضور نداشت و نه لامبرتو زانر، دبیر کل شورای اتحادیه اروپا.

با این حال، راه بحث و گفتگو پیرامون همه این مسائل باز است. در تلفس سازوکارهای واقعی کنترل در پشت درهای بسته مورد بحث قرار گرفت. امسال هم گروه بیلدربرگ با بستن همه راه‌های منتهی به اینتر آلپن، کنترل پستهای بازرسی بواسطه نظامیان، نصب جدیدترین تجهیزات برای ممانعت از ارتباطات موبایلی در اطراف اجلاس برخلاف تصمیم کمیسیون اروپا بتاریخ اِ اس/۵/۱۹۹۹، که استفاده از این نوع فن‌اوری را در کشورهای عضو اتحادیه اروپا غیرقانونی اعلام نموده، تدابیر مخصوصا شدید برای ممانعت از نشت هر گونه اطلاعات اتخاذ نمود. پلیس اعلام کرد، که هر کسی که در نوار امنیتی دستگیر شود، به پرداخت ۵٠٠ یورو جریمه یا دو هفته زندان محکوم خواهد شد.

در نتیجه، هیچ اطلاعاتی در مورد اجلاس بیلدبرگ، بجز لیست شرکت کنندگان و عنوان موضوعات مورد بحث به بیرون درز نکرد. اما همین لیست از مسائل زیادی خبر می دهد. بهمین سبب، مسائل واقعا مورد بحث در چنین نشستهایی هیچگاه شفاف نخواهند بود. با اینکه خبرنگاران رسانه‌های جمعی بزرگ در تلفس حضور داشتند، در رابطه با این اجلاس، آن‌ها بجز سکوت، هیچ کار دیگری انجام ندادند. در میان آن‌ها، اندرو کوئن، روزنامه‌نگار و ناشر نیشنال پُست کانادایی، جون میکلتوئت، سردبیر روزنامه بلومبرگ نیوز، (این روزنامه، روزانه ۵٠٠٠ مقاله منتشر می‌کند و دارای ۱۵٠ دفتر نمایندگی در جهان است)، زانی مینتون بدوس، سردبیر اکونومیست، عضو شورای اداری بنیاد کارنگی برای صلح جهانی و کارچاق کن سابق  بانکسترها (بر وزن کانگسترها. م.) در صندوق بین‌المللی پول حضور داشتند.

مارتین ولف، عضو شورای اداری بنیاد کارنگی برای صلح بین‌المللی، مفسر ارشد روزنامه فاینشنال تایمز، مدافع سرسخت بانکهای مرکزی، رونا فرهد، مدیر سابق این روزنامه، رئیس کنونی بی بی سی تراست و یکی از مدیران غول بانکی اچ اس بی سی نیز در این اجلاس حضور داشتند. جالب است هنگامیکه فرهد به ریاست بی بی سی تراست گمارده شد، برخی از سهامداران این بانک به اتهام کمک به پولشوئی برای تروریستها و مافیای مواد مخدر مکزیک، تعقیب قضائی او را خواستار شدند.

راز پوشیده‌ای نیست، که با توجه به موقعیت کاملا انحصاری رسانه‌های جمعی آمریکا و انگلیس، و همچنین، رابطه بسیار مستحکم رهبران آن‌ها با ساختارهای دولتی، در آن‌ها شدیدترین سانسورها که متضمن تعامل کامل و بی‌چون و چرا بوده و تنها در یک محدودۀ بسیار تنگ موضع سیاسی و در چهارچوب دقیق وظایف تعیین شده کار می‌کنند، بکار بسته می‌شود. بنا بر این، حضور کنشگران نامبرده در اجلاس، فقط بمعنی آن است، که ایده‌ای که در آنجا مورد بحث بررسی قرار گرفته، بمنظور ساختن افکار عمومی مطلوب و هدایت آن در مجاری مقتضی، بتدریج و در زمآن‌های لازم در مطبوعات آن‌ها عرضه خواهد شد.

با این همه، صرفنظر از بسته بودن گروه بیلدربرگ، لیست شرکت کنندگان و موضوعات تعیین شده، امکان تشخیص روند اصلی مباحث را فراهم می‌سازد. در میان ۱۵ مورد «برنامه رسمی»- راهبرد اروپا، جهانی‌سازی، یونان، ایران، خاورمیانه، ناتو، روسیه، تروریسم، انگلستان (یا انگل‌ستان. م.)، آمریکا، انتخابات در آمریکا و خطرات استفاده از تسلیحات شیمیائی قید شده بود. با این حال، با قضاوت بر مبنای لیست شرکت کنندگان می‌توان گفت: توجه اصلی روی موضوعاتی مانند «هوش مصنوعی»، «امنیت سایبری» و «مشکلات اقتصادی موجود» متمرکز شده بود.

توجه می کنید! رجینا دوگان حتی به انسان هم شباهت ندارد.

مثل همیشه، هنری کیسینجر، دبیر کل ناتو، سران بانکها و شرکتهای بزرگ در اجلاس حاضر بودند. گذشته از اینها، حضور سه نماینده کمپانی گوگل، به ترتیب: اریک شمیدت رئیس، دمیس هاسابیس، نایب رئیس و رجینا دوگان، یکی از اعضای رهبری گوگل در نشست بیش از همه جلب توجه می‌کرد. راه نفر سوم چنان درخشان است که یک بار دیگر نشان می‌دهد که کمپانی گوگل رابطه بسیار تنگاتنگی با مجتمع صنایع نظامی آمریکا دارد. از اواسط سال ۲٠٠۹ تا ماه مارس سال ۲٠۱۲ دوگان، ریاست سازمان پژوهش طرحهای دفاعی پیشرفته پنتاگون را بر عهده داشت. این سازمان مسئول مطالعه و حمایت از جدیدترین فن‌اوریها برای استفاده در نیروهای مسلح آمریکا می‌باشد. در حال حاضر او ریاست «طرحهای ویژه» کمپانی موتوروللا موبایلیتی، وابسته به گوگل را بر عهده دارد.

رجینا دوگان بعنوان هوادار پیگیر ایجاد نظام مراقبت عمومی مشهور است. از میان بهترین طرحهای پیشنهادی او می‌توان از وصلۀ الکترونیکی بشکل چسب زخم نام برد، که دارای یک مدار چاپ شده با یک آنتن و یک جفت سنسور بوده و بمثابه بخشی از مکانیزم شناسائی بیومتریک عمل می‌کند. چنین وصله ساخت کمپانی ام سی ۱٠، شریک کمپانی موتوروللا موبایلیتی را رجینا دوگان روی بازوی خود دارد. روش شناسایی بیومتریک هویت، میکروچیپ موجود در «قرص» الکترونیکی است که در صورت نفوذ به بدن، باندازۀ ۱۸ بایت سیگنال رادیویی مشابه دستگاه الکترونیکی موج‌نگار مغز پخش می‌کند. این میکروچیپ هنگام تماس به تلفن یا کامپیوتر، بعنوان کلید کار می‌کند. اداره نظارت بهداشتی بر کیفیت محصولات غذایی و دارویی آمریکا به این قرص‌ها گواهی تأئیده داده و کمپانی پروتئوس کالیفورنیا آن‌ها را تولید می‌کند. پژوهشگران تصریح می‌کنند، که هر انسانی می‌تواند روزانه ۳٠ عدد از این قرص‌ها را بدون درد تا آخر عمر بخورد.

این قرصها یکی از اساسی‌ترین نتایج تحقیقات سازمان پژوهش طرحهای دفاعی پیشرفته پنتاگون است، که نه تنها به ایجاد فن‌آوری میکروسیستم و استراتژیک (فن‌آوریهای ارتباطی، ابزار حراست از شبکه‌های اطلاعرسانی، جنگ‌های رادیوالکترونیکی، استحکام سامانه در مقابل حملات سایبری)، حتی بیولوژیکی: تحقیقات در عرصۀ بیولوژی مهندسی، از جمله مهندسی ژنتیک و جنبه‌های کاربردی علوم اعصاب نیز مشغول است.

این آژانس که بهمراه ناسا (سازمان فضائی آمریکا. م.) به اجرای پروژه پیش‌بینی خلسه انسان، کار دانشگاه فنی واقع در وادی سیلیکون در مرکز تحقیقات ناسا مشغول است، به نوبۀ خود با شرکت گوگل رابطۀ فشرده دارد. هدف از این تحقیقات در وهله نخست، ایجاد فن‌آوری مدیریت شعور انسانی و ساختن «شعور مصنوعی» می‌باشد. لازم به یادآوریست، که اریک شمیدت، رئیس گوگل با بیان اینکه زندگی خصوص به تاریخ پیوست و او فرارویاندن گوگل به «برادر بزرگ» واقعی را برنامه‌ریزی می‌کند، هیچوقت تلاشهای خود برای کنترل عمومی را پنهان نمی‌کند. بدین ترتیب، حضور هیئت نمایندگی این شرکت در تلفس و مذاکره پیرامون «شعور مصنوعی» و همچنین، «امنیت سایبری» گواه آن نیز هست که نخبگان جهانی بطور جدی بدنبال اجرای برنامۀ نوسازی کلی جامعه و انسان بر مبنای ایدئولوژی ترابشریت، در کوتاه‌ترین مدت ممکن، با محدودیتهای شدید و دست آخر، لغو حق زندگی خصوصی هستند.

با این حساب، بیلدربرگیها زندگی خصوصی را طور دیگری توضیح می‌دهند. تا جائیکه مارتین ولف زمانیکه جنبه مخفی دیدار آن‌ها را به وی گوشزد کردند، اظهار داشت که این تظاهر «زندگی خصوصی» است و این تصور که چنین دیدارهایی می‌تواند بصورت خصوصی برگزار شود، بمعنی نمونۀ اساسی «ایدۀ تمامیت‌خواه» است.

اجلاس سال ۲٠۱۳ نشان داد، که این «باشگاه» به دورۀ تحولات جدی وارد شده است. بیلدربرگ بعد از وحدت با شرکت گوگل، عملا به گوگلبرگ تغییر یافت و توجه خود را روی جنگهای روانی و کنترل فرد متمرکز نمود.

گوگل نه تنها نخستین رهگذر در عرصه نفوذ به اعماق شعور انسانی بحساب می‌آید، بلکه، این کمپانی احداث شهرهای خصوصی خود را برنامه‌ریزی می‌کند. لاری پیج، مدیر دیگر این شرکت که ایجاد آزمایشی مناطق مستقل از دولتهای ملی و ادارۀ آن‌ها توسط موازین مسکن اجتماعی را در نظر دارد، این موضوع را علنا تأئید نمود. وعده کرده‌اند این طرحها را به ابزار جدید تغییر جهان- مدیریت مشارکتی مبتنی بر موازین تمامیت‌خواهی و نظارت بر عموم تبدیل نمایند. در وهله اول، سخن از کشورهای توسعه یافته، یا به تعبیر سران گوگل، کشورهایی می‌رود که در آن‌ها دولتهای «درنده»، مانع کسب و کار شهروندان خود می‌شوند و آن‌ها را به دامن فقر پرتاب می‌کنند. گوگل ضمن اعلام وعدۀ تأمین حق مالکیت فقرا و حاکمیت قانون، از اینگونه دولتها می‌خواهد بطور داوطلبانه از قدرت کناره‌گیری نمایند. بهر حال، در هندوراس قانون ایجاد مناطق مستقل، که به امتناع از حق شهروندی و تجاری متمرکز و وارد کردن نظام حقوقی منتخب خود مجازند، تصویب شده است. السالوادور و کوستاریکا نیز قصد ایجاد چنین مناطقی را دارند.

گذشته از این همه، پول الکترونیکی بمثابه ابزار اصلی نظارت الکترونیکی بر عموم شمرده می‌شود. طی سالهای اخیر، محافل بانکی پیرامون ایده کاهش شدید و حتی لغو کامل پول نقد بحث و گفتگو می‌کنند. در سال ۲٠۱۴ کنت روگوف استاد دانشگاه هاروارد، بمنظور متوقف ساختن «فرار از مالیات و فعالیت‌های غیرقانونی»، و همچنین، برای ایجاد مانع در مقابل افرادی که در هنگام سقوط نرخ بهرۀ بانکی تا نزدیک صفر، پول خودشان را از بانکها بیرون می‌کشند و حسابشان را می‌بندند، انحلال ارز فیزیکی را خواستار شد. همانطور که جیمس لیوس، اقتصاددان اسبق بانک انگلیس می‌گوید، «فقط از طریق وادار کردن عموم به استفاده صرف از پول الکترونیکی، که در حساب افراد در بانکهای دارای مجوز دولتی… زیر نظر و حتی تحت نظارت مستقیم دولت موجود است، می‌توان جامعه غیرنقدی را محقق ساخت». در همین اواخر، ویلم بویتر، اقتصاددان ارشد سیتی گروپ، «بمنظور حل مشکلات بانکهای مرکزی جهانی مرتبط با نرخ بهره منفی»، لغو کامل پول نقد را پیش کشید.

بطوریکه کارشناسان تصریح می‌کنند، با عطف توجه به ترکیب شرکت کنندگان و این که «مشکلات اقتصادی موجود» یکی از موضوعات اجلاس اخیر بیلدربرگ بود، گمان می‌رود همین مسئله پول نقد در مرکز توجه قرار گرفته باشد. طبیعی است هیچ کس در این باره نمی‌نویسد که در آنجا چه تصمیماتی اتخاذ گردیده است. از آنجائی که چنین مسائلی مورد بحث محرمانه قرار می‌گیرد، مارتین آرمسترانگ، تنها کسی بود که در بارۀ جلسه محرمانۀ نمایندگان بانک مرکزی اروپا، بانک فدرال رزرو، بانکهای مرکزی سوئیس و دانمارک در آخر ماه مه سال جاری در لندن نوشت. او توانست معین کند که همین کنت روگوف و ویلم بویتر «با هدف ممانعت از خرید و فروش هر چیز بدون اجازه دولت»، برای دفاع از نظریه لغو همه انواع پول نقد در برابر بانکهای مرکزی آماده می‌شوند.

هنوز که سیاستمداران و شبه‌نظامیان نخبه جهانی با برافروختن آتش جنگهای داخلی، کشورهای مختلف و تمام یک منطقه را براحتی در منجلاب هرج و مرج گرفتار می‌سازند، هنوز که بشریت را برای پیکار با ویروسها و بیماریهای واگیر بسیج می‌کنند، خدمات اختراعی همان نخبگان، سامانه واحد «دولتهای الکترونیکی» مبتنی بر پایگاه الکترونیکی اطلاعات عمومی در باره شهروندان سراسر جهان را گام به گام برقرار می‌کند. هر شهروندی باید شناسه هویت فردی ثابت- شماره شخصی طبق معیارهای بین‌المللی داشته باشد. اجرای شناسه هویت واحد منحصر بفرد امکان ایجاد پایگاه واحد توزیع داده‌ها را فراهم می‌سازد، که در شرایط واقعی امروزی، اطلاعات مربوط به عرصه‌های مختلف زندگی انسان، حتی محرمانه‌ترین بخش آن را جمع‌آوری، نگهداری و بطور خودکار تجزیه و تحلیل خواهد کرد. زندگی انسان باید بطور شفاف در برابر دیدگان ساختارهای اداری قرار گیرد.

شمارۀ شخصی بایستی در کارت الکترونیکی فراگیر، محتوی همه اطلاعات مربوط به فرد بشکل الکترونیکی، که در حکم مجموعه اسناد، شامل پاسپورت، گواهی‌نامه رانندگی، مدارک بازنشستگی، بیمه، پزشکی، وسیلۀ پرداخت، مدرک سفر و غیره خواهد بود، گنجانده شود. کارت الکترونیکی کلید همۀ اطلاعات خواهد بود و با تحمیل میکروچیپ به انسان، او زیر نظارت مستقیم مدیران جهانی قرار می‌گیرد.

با این وصف، بانکها، سازمآن‌های امنیتی، پنتاگون، گوگل در ارتباط تنگاتنگ با همدیگر کار می‌کنند. آن‌ها اردوگاههای الکترونیکی مرگ می‌سازند که در آن‌ها جایی برای دولت، برای استقلال ملی، برای آزادی شخصی وجود ندارد. با هر آنچه که آن‌ها با آن سر و کار دارند، تنها وسیلۀ آن‌هاست برای رسیدن به هدف اصلی- قدرت مطلق.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ضمایم از بیلدربرگ به گوگلبرگ…

طی ماه میلادی جاری سران غرب دو اجلاس برگزار کردند: نشست کشورهای موسوم به «جی ۷» و تجمع سالانه اعضای باشگاه بیلدربرگ.

هر دوی این تجمعات با شرکت یک اقلیت بغایت ناچیز در جامعه جهانی برگزار گردید و در خفا و دور از چشمان همه، جهان آینده را مورد بحث و گفتگو قرار دادند؛ برای هر تک تک انسآن‌ها تصمیماتی گرفتند؛ برای همۀ کشورها، برای میهن من و شما سرنوشت تعیین نمودند؛ برای من و شما، برای همۀ بشریت جهان تکلیف تعیین کردند؛ مصمم‌اند زندگی، فکر، شعور من و شما را اگر تاکنون مدیریت نکرده باشند،  مدیریت کنند… با این حال، اما فریاد اعتراض کمتر کسی بلند شد. چرا؟

بهمین سبب، سؤالی که همواره ذهن مرا مشغول داشته، بار دیگر در مقابل همه احزاب، سازمآن‌ها، شخصیتها و هر کسی که خود را مترقی، انقلابی، صلحدوست، آزادیخواه، عدالت‌طلب تعریف می‌کند، طرح می‌کنم. بدین نحو:

آیا کمیته صهیون، کمیته سیصد، دولت مخفی جهانی، باشگاه بیلدربرگ و عوامل اجرایی آن‌ها- رژیم‌های امپریالیستی- فاشیستی غرب بسردمداری رِژیم تروریستی آمریکا، ارتش تروریستی ناتو و قریب نهصد پایگاه نظامی آمریکا در اکثریت کشورهای جهان (بطور متوسط، بیش از چهار پایگاه نظامی در هر کشور)، افسانه و ساخته و پرداختۀ ذهن «شبه‌انقلابیون» است یا واقعیت؟

البته، این پرسش دو پاسخ بیشتر ندارد: یا افسانه هستند یا واقعیت.

اگر افسانه باشند، که هیچ. حساب ما با منکران واقعیات روشن است.

اما، اگر واقعیات آشکاری هستند، خوب، باید در مورد نقش و عملکرد آن‌ها، تأثیر تصمیمات و اقدامات آن‌ها در حوادث بشدت ناگوار جهانی، در همۀ نگون‌بختی‌های بشریت جهان، و همچنین، علت سکوت تقریبا عمومی در مقابل این عوامل فرومایه شّر جهانی و تیره‌بختی ساکنان گیتی، این عاملین و مجریان همه جنگ‌ها و خونریزی‌ها، تجاوزات و غارتگری‌ها توضیح داده شود.

گمان می‌رود بدون تمرکز توجه روی این منشاء و مبداء همه شرارت‌ها و مفاسد در مقیاس جهانی، بدون تعریف روشن از ماهیت آن‌ها، هر گونه صحبت از مبارزه علیه امپریالیسم و برای استقلال ملی، ترقی‌خواهی و عدالت‌طلبی، از آزادی‌خواهی و انساندوستی، از سیاست و اقتصاد پویا، از فرهنگ و اخلاق عالی در جامعۀ آزاد و مستقل چیزی جز باد هوا نیست.

از علاقه‌مندان به سرنوشت خود، میهن و همه بشریت انتظار می‌رود بدون تئوری‌بافی، صریح و سر راست پاسخی درخور به پرسش فوق را بدهند.

اولگا چتوریکووا

(Olga chetverikova)

۱ تیر- سرطان ۱۳۹۴

منبع:

http://www.fondsk.ru/news/2015/06/16/ot-bilderberga-k-gulagbergu-globalnaja-elita-stroit-elektronnyj-konclager-33849.html

در باره یکی از شرکت کنندگان ساده نشست بیلدربرگ، یا بلاک روک

طی نیمه اول ماه ژوئن نشست جی ۷ در باواریا و اجلاس سالانه باشگاه بیلدربرگ در اطریش برگزار گردید. بسیاری از اعضای این باشگاه، مثلا، رؤسا و نمایندگان هیئت مدیره بانکها و شرکتهایی مانند جی پی مورگان، گلدمن ساکس، مورگان استنلی، بانک آلمان، لیزارد، بانکو استاندر، اچ اس بی سی، رویال داچ شل، بریتیش پترلیوم، آلکوآ، گوگل در مقایسه با رؤسای جمهور و نخست وزیران جی ۷، دارای وزن زیادی هستند. اما برخی از شرکت کنندگان اجلاس بیلدربرگ ساختارهایی را نمایندگی می‌کنند، که گاهی اوقات با وجود برتری تأثیر آن‌ها نسبت به گلدمن ساکس یا رویال داچ شل، کمتر در انظار عمومی سخن می‌گویند.

حضور فیلیپ هیلدنبرگ، نایب رئیس بلک‌راک در میان ۱۴٠ شرکت کننده امسال نشست اطریش خودنمایی می‌کرد. سابقا او مدیریت صندوق بین‌المللی پول از سوئیس، ریاست هیئت مدیران بانک ملی سوئیس (اس. ان. ب.)، ریاست بانک محاسبات بین‌المللی (بی. آی. اس) و غیره را بر عهده داشت. و اکنون او نایب رئیس یک شرکت سرمایه‌گذاری بنام بلک‌راک است که نام او را کمتر کسی شنیده است. با این وصف، تصور نمی‌کنم این «صخره سیاه» بلحاظ نفوذ از مجموع جی پی مورگان، گلدمن ساکس و مورگان استنلی عقب بماند.

یلنا لارینا در مقاله‌ای تحت عنوان «جنگهای وال استریت» می‌نویسد: «… در پشت همه بانکهای مشهور وال استریت ساختارهای باز هم قوی‌تر و خارج از کنترل قرار دارند. اینها کمپانیهایی هستند که دارائی‌ها را مدیریت می‌کنند. کمپانی بلک‌راک بریاست لاری فینک بزرگترین و سرّی‌ترین آن‌ها شمرده می‌شود. در حال حاضر دارائیها- اکثریت سهام کمپانی‌ها، به ارزش بیش از ۴ و نیم تریلیون دلار آمریکا تحت مدیریت آن قرار دارد. فقط با ذکر یک رقم، مقیاس سلطۀ آن را می‌توان برآورد نمود: دارائی عمومی شرکت با احتساب سهام اس اند پی ۵٠٠ کمی بیشتر از ۳۶ و نیم تریلیون دلار برآورد می‌شود، یعنی کمپانی بلک‌راک بر بخش بزرگی از عرصه مالی آمریکای متحد نظارت دارد».

دفتر مرکزی کمپانی سرمایه‌گذاری بین‌المللی بلک‌راک در نیویورک واقع است. در پایان سال ٢٠۱۳ حجم دارائی‌های تحت مدیریت آن به ۴ تریلیون و ۵۷٠ میلیارد دلار آمریکا بالغ شد. طبق گزارشات، تا اواسط سال ٢٠۱۴ میزان دارایی آن تا ۴ تریلیون و ۷۷٠ میلیارد دلار افزایش یافت. کمپانی جوان بلک‌راک در سال ۱۹۸۸ تأسیس شد و در مدت کوتاهی به جایگاه غیرقابل دسترس برای سایر کمپانی‌ها ارتقاء یافت. این کمپانی در حال حاضر دارای ۲۱ مرکز سرمایه‌گذاری، ۷٠ دفتر نمایندگی در ۳٠ کشور و مشتری در ۱٠٠ کشور جهان می‌باشد.

بلک‌راک علنی است و سهام آن در بازارهای بورس خرید و فروش می‌شود. بگزارش ناسداگ، تعادل بین صاحبان بلک‌راک تا ۳۱ دسامبر سال ٢٠۱۴ به ترتیب آتی بود (سرمایه به دلار، درصد): پی ان سی فاینشنال سرویس- ۲٠، ۹۸؛ نورگس بانک اینوستمنت منیجمنت- ۷، ۱۵؛ کمپانی ولینگتن منیجمنت- ۶، ۳۸؛ اف ام ار- ۴، ۱۶؛ وانگوارد- ۳، ۸۹؛ استیت استریت- ۳، ۴۳؛ کمپانی بلک‌راک سازمانی تراست- ۱، ۹۸.

پی ان سی فاینشنال سرویس بزرگترین سهامدار سازمانی بلک‌راک است. دارایی این کمپانی مالی پیتزبورگی (ایالت پنسیلوانیا) در پایان سال ٢٠۱۴ به  ۳۴۵ میلیارد دلار بالغ شد. سه سرمایه‌گذار از پنج سرمایه‌گذار بزرگ سازمانی پی ان سی فاینشنال سرویس «چهار بزرگ» را تشکیل می‌دهند. اینها عبارتند از: وانگوآرد، استیت استریت و کمپانی مادر بلک‌راک تراست. آنچه که به سومین سرمایه‌گذار سازمانی- کمپانی ولینگتن منیجمنت مربوط می‌شود، این است که آن، پیوستگی تنگاتنگی با کمپانی مالی وانگوآرد در «چهار بزرگ» دارد. شاید کمپانی اینوستمنت منیحمنت تنها سهامدار نسبتا مستقل از سهامدار سازمان «چهار بزرگ» بلک‌راک باشد. این کمپانی از وضعیت یگان تخصصی بانک مرکزی فنلاند با مسئولیت قرار دادن پول صندوق بازنشستگی نروژ به بازارهای مالی برخوردار است.

سرمایه‌گذاران منفرد- اساسا صاحبان کمپانیها نیز جزو سهامداران بلک‌راک هستند. ۱ و ۱۶ صدم درصد از سهام سرمایه‌ای کمپانی (تا ماه آوریل سال ۲٠۱۵) به پنج نفر اول سهامداران منفرد تعلق دارد. مهره‌های کلیدی در مدیریت بلک‌راک عبارتند از: لائورنس د. فینک، بنیانگذار، رئیس هیئت مدیره و مدیر اجرائی، روبرت اس. کاپایتو، بنیانگذار رئیس، چارلز هالاک، هم سطح رئیس، سوزان وانگر، بنیانگذار و عضو هیئت مدیران.

جالب توجه است، که بلک‌راک با کمترین تعداد کارمند- مجموعا ۱۱ هزار و ۵٠٠ نفر (سال ۲٠۱۳) در «چهار بزرگ» فعالیت می‌کند. در محاسبات، دارایی سرانه هر کارمند بلک‌راک بیش از ۴٠٠ میلیون دلار دارایی قابل مدیریت محسوب می‌شود. دستیابی سایر شرکتها و سازمآن‌های بخش مالی آمریکا به این نمودار ممکن نیست.

«چهار بزرگ» و بلک‌راک شرکای سرمایۀ بانکهای بزرگ وال استریت هستند. اشتهای این کمپانی تا بانکهای اروپا نیز گسترش یافته است. در ماه دسامبر سال ۲٠٠۹ بلک‌راک مبلغ ۱۳ و نیم میلیارد دلار از سرمایه کمپانی بارکلایس گلوبال اینوستورس را بدست آورد. این امر نزدیکی رابطه بلک‌راک را با بانک بارکلایس نشان می‌دهد. این بانک، در ضمن، در رده‌بندی دانشکده تکنولوژی زوریخ جایگاه افتخاری اول را احراز کرد.

موضع بانک روچیلدی بارکلایس هنگام بحران مالی جهانی فوق‌العاده بود. کافیست گفته شود، که در سال ۲٠٠۷ بارکلایس بزرگترین سرمایه‌گذار سازمانی در بانکهای کلیدی وال استریت مانند بانک آمریکا، جی پی مورگان چیس، سیتی گروپ، بانک نیویورک ملون بود. بارکلایس دومین سرمایه‌گذار سازمانی بزرگ در بانک آمریکایی ولس فارگو بود. بارکلایس از موقعیتی بسیار قوی تر از بانکهای غیرآمریکایی هم برخوردار بود. قابل توجه این، که از قضا بزرگترین سهامداران و کمپانی بلک‌راک در خود همان بانکها نشسته‌اند. این که سرهای بارکلایس و بلک‌راک به یک آخور بند است، واضح است، اما، تشخیص پیروی آن‌ها از همدیگر ساده نیست.

اکثریت کارشناسان بر این باورند، که اتفاقا کمپانی بلک‌راک بانک معروف بارکلایس را که همواره با قبیله روچیلد مرتبط بوده، بلعیده است. در ضمن، رتبه‌بندی اعتباری کشورهای جهان را بلک‌راک منتشر می‌کند. بر اساس رتبه‌بندی بلک‌راک در ماه ژانویه سال ۲٠۱۳، نروژ در رده نخست و کشورهای سنگاپور، سوئیس، سوئد و فنلاند  در رده‌های بعدی قابلیت اعتباری جای گرفته‌اند. بلک‌راک ایالات متحده آمریکا را در رده پانزدهم قرار داده است.

منافع بلک‌راک تنها به بانکها محدود نمی‌شود. این کمپانی سهام کمپانیهای عرصه‌های کاملا مختلف را در کشورهای مختلف جهان بدست می‌آورد. بدین ترتیب، بلک‌راک با در دست داشتن ۵ و ۷ دهم درصد سهام کمپانی گوگل دومین سرمایه‌گذار این کمپانی مشهور جهان می‌باشد. ناسداگ در باره فعالیتهای سرمایه‌گذاری چند واحد بزرگ ساختاری وابسته کمپانی مالی بلک‌راک اطلاعاتی منتشر می‌کند. آن‌ها عبارتند از: گروه بلک‌راک با مسئولیت محدود، کمپانی مؤسسات نهادی بلک‌راک، بنیاد مشاوران بلک‌راک. نگاه کنید به جدول شماره ۱.

فعالیتهای سرمایه‌گذاری کمپانی مالی بلک‌راک (در ماه دسامبر سال ۲٠۱۴):

جدول شماره ۱

زیرمجموعه های بلاک روک  تعداد شرکتهایی که سهام                ارزش سهام موجود در سبد سرمایه‌گذاری

                                                          آن‌ها در سبد سرمایه‌گذاری            بلک‌راک (میلیارد دلار)

                                                          بلک‌راک قرار دارد

——————————————————————

بلک‌راک گروپ ال تی دی           ۸۸۲/۲                    ۴/۱۹٠

کمپانی نهادی بلاک روک              ۸۹۴/۳                    ۷/۶۴٠

بنیاد مشاوران بلاک روک             ۹۲۸/۳                    ٠/۴۱۳

اولویت‌های فعالیتهای سرمایه‌گذاری بلک‌راک را در سیمای یگان بنیاد مشاوران مورد توجه قرار دهیم. دهک اول موقعیت سبد سرمایه‌گذاری یگان بنیاد مشاوران (بهای سهام در ۳۱ دسامبر ۲٠۱۴ به میلیارد دلار)عبارت است از: اپل آی ان سی- ۴۶/۹؛ مایکراسوفت- ٠۳/۵؛ اکسون موبایل- ۹۱/۴؛ جونسون اند جونسون- ۴۴/۳؛ جنرال الکتریک- ۳۱/۳؛ شورون کورپ- ۱۱/۳؛ ولس فارگو- ۹۴/۲؛ فایزر آی ان سی- ۹۱/۲؛ برکشایر هارثوی آی ان سی- ۸۹/۲؛ مورگان چیس- ۷۵/۲.

و این هم در باره سرمایه‌گذاری بلک‌راک در بانکهای آمریکا (جدول شماره ۲). همانطور که معلوم است، این کمپانی مالی، شالوده همه «شش بزرگ» وال استریت را تحکیم می‌کند.

جدول شماره ۲

سرمایه گذاری بلک‌راک در بانکهای آمریکایی «شش بزرگ» (میلیارد دلار؛ ۳۱ دسامبر ۲٠۱۴).

بانکهایی که سهام آن‌ها را

زیرمجموعه‌های                                   زیرمجموعه های بلک‌راک                        جمع کل

 بلک‌راک خریده است                            ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

                                            گروه بلک‌راک     کمپانی نهادی        بنیاد مشاوران

                                            ال تی دی         بلک‌راک تراست         بلک‌راک

                            ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ولس فارگو                     ۲۶/٢            ٠۱/٧                      ۹۴/۲            ۲۱/۱۲

جی پی مورگان چیس         ۲٠/۲            ۶۹/۶                      ٧۵/۲            ۶۴/۱۱

بانک آمریکا                             ۴۲/۱            ۵۴/۴                      ۸۸/۱            ۸۴/٧

سیتی گروپ                    ۵۶/۱            ۳۳/۴                      ۸۳/۱            ٧۲/٧  

گلدمن ساکس                            ۶۸/٠            ۲۵/۲                      ۹۶/٠            ۸۹/۳

مورگان استنلی                 ۴۳/٠            ۵۳/۱                      ۶۸/٠            ۶۴/۲

جمع کل                         ۵۵/۸            ۳۶/۳۳                    ٠۴/۱۱          ۹۵/۵۲

شرکت کنندگان نشست سال ۲٠۱۵ باشگاه بیلدربرگ که اخیرا پایان یافت، می‌بایستی سخنرانی فیلیپ هیلدبراند، نایب رئیس کمپانی سرمایه‌گذاری بین‌المللی بلک‌راک را با دقت بسیار بالا گوش می‌کردند. چرا که بر اساس تأئید پُل والکر، رئیس سابق بانک فدرال رزرو و یکی از افراد مطلع در جهان، بلک‌راک قدرتمندترین کمپانی مالی جهان است.

*****

پاورقی مترجم:

در ضمیمه مطلب منتشره قبلی (از بیلدربرگ به گوگلبرگ)، در باره واقعی و یا غیرواقعی بودن دولت مخفی جهانی (آقایان جهان)، زیر مجموعه‌های آن، اعم از باشگاه بیلدربرگ، کمیته سیصد، کمیته صهیون،، محافل فراماسونری و همچنین، راجع به عوامل و عناصر اجرائی آن شامل دولتهای امپریالیستی- تروریستی جی ٧ و اقمار آن‌ها، پیمان متجاوز ناتو، قریب نهصد پایگاه نظامی امپراطوری فاشیستی آمریکا و بالاخره، در خصوص نقش و تأثیر آن‌ها در سرنوشت ناگور جهان و تلخ کامیهای بشریت، از احزاب، سازمآن‌ها و شخصیتهای مدعی ترقیخواهی سؤال کردم و علت مسکوت گذاردن تقریبا عمومی این تنها عامل شرّ جهانی را خواستار شدم. خوشبختانه و در عین حال، متأسفانه، منهای شما معدودی، جیک هیچکدام از مدعیان دمکراسی‌خواهی و بشردوستی در نیامد و تقریبا با سکوت قبرستانی بسیاری از مدعیان مبارزه برای سعادت و نیکبختی بشریت مواجه شدم.

خوشبختانه به این سبب، که شناخت هر چه بیشتری از مدعیان انساندوستی بدست آوردم و امکان آن فراهم شد که هنگام نشخوار داده‌ها و رهنمودهای رسانه‌های دولت مخفی جهانی، مثل اجل معلق در جلو آن‌ها ظاهر شوم و و توضیح بدهم که منکران واقعیات و مسکوت گذاران عوامل و عناصر همه نگون بختی‌های بشری در سرتاسر تاریخ، به چه سازی می‌رقصند و چرا می‌رقصند.

متأسفانه، از این نظر که، سکوت قبرستانی اغلب مدعیان پیشآهنگی بشریت، باعث استمرار شوربختی‌های نه تنها جامعه بشری امروز جهان، بلکه، نسلهای آینده آن نیز می‌شود. همچنانکه بشریت امروز چوب سکوت و لایی رد کردن گذشتگان را می‌خورند.

والنتین کاتاسانوف

(Valentin Katasonov)

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

۴ تیر- سرطان ۱۳۹۴

منابع:

http://www.fondsk.ru/news/2015/06/15/ob-odnom-skromnom-uchastnike-bilderbergskoj-vstrechi-ili-blackrock-33832.html

https://eb1384.wordpress.com/2015/06/25/

باشگاه بیلدربرگ: دولت جهانی یا ناهنجاری تاریخی

تصمیمات در واقع مهم برای تعیین سرنوشت‌ جهان در کجا گرفته می‌شود

رسانه‌های جمعی هر سال یک بار از باشگاه بیلدربرگ یاد می‌کنند.، این، طبق معمول در اوایل ماه ژوئن روی می‌دهد. ۶۶- مین نشست نوبتی آن از ۷ تا ١٠ ماه ژوئن در تورین ایتالیا برگزار گردید.

این باشگاه که توجه روزنامه‌نگاران را از مدتها پیش بخود جلب کرده، یک تشکیلات رسمی نیست. این کنفرانس غیررسمی سالانه با شرکت تقریبا  ١٣٠نفر از افراد متنفذ در عرصه‌های سیاسی، بازرگانی، امور بانکی و رسانه‌های جمعی تشکیل می‌گردد. ترکیب شرکت‌کنندگان همه ساله عوض می‌شود (البته دایره کوچکی از افراد وجود دارد که همه ساله بطور منظم شرکت می‌کنند). کمیته برگزاری هر سال لیست شرکت‌کنندگان را با دقت تنظیم می‌کند. شرکت در جلسات فقط با دعوت کمیته برگزاری ممکن است.

برخی از شرکت‌کنندگان اجلاس‌های سال‌های پیشین نیز عضو باشگاه می‌باشند. بنا به داده‌های خبرگزاری بی‌بی‌سی، اعضای باشگاه در اواسط دهه گذشته ٣۸٣ نفر بود که ١۲۸ نفر از آن‌ها آمریکایی و اکثریت مابقی اروپایی و چند نفر هم آسیایی بودند (ژاپنی، کره‌ای، سنگاپوری).

نظری مبنی بر این وجود دارد که باشگاه بیلدربرگ یکی از ابزارهایی بحساب می‌آید که به کمک آن واشینگتن اروپا را کنترل می‌کند، و به ابتکار سازمان سیا تشکیل گردید. پروژه چنین باشگاهی در سال ١۹۵۴ توسط دوایت آیزنهاور، رئیس جمهور آمریکا مورد تأئید قرار گرفت.

در گزارشات در خصوص بیلدربرگ بطور معمول روی دو ویژگی اصلی تمرکز می‌کنند: ١- نشست باشگاه در جوّ محرمانه برگزار می‌گردد؛ ۲- در اجلاس‌ها افراد بسیار با نفوذ شرکت می‌کنند. یکی از شرکت‌کنندگان دائمی دوید راکفلر  بود که در سال ۲٠١۷ مُرد؛ نلسون راکفلر، هنری کیسنجر، روبرت مکنامارا، دونالد رامسفلد، آلان گرینسپن، ریچارد پرل، پُل ولف‌اویتس نیز جزو شرکنندگان دائمی بودند یا همچنان هستند.

بسیاری‌ها بیلدربرگ را دولت جهانی تصور می‌کنند. گویا در این نشست‌ها هر سال تصمیماتی گرفته می‌شود، که بعد از جلسه «نماینده‌ها» به اطلاع دولت‌های ذیربط می‌رسانند.

توأم با تیم مهمانان دائمی (فعالان) باشگاه، افرادی به جلسات دعوت می‌شوند، که نمی‌توان آن‌ها را جزو نخبگان جهانی شمرد. از روسیه گریگوری یاولینسکی، لیلیا شوتس‌اوا تحت چنین عنوانی به نشست‌های مختلف دعوت شده‌اند. آناتولی چوبایس رئیس شرکت دولتی «روس نانو» (دو بار- در سال‌های ١۹۹۸ و ۲٠١۲) و آلکسی مورداشوف مدیر کل شرکت شهامی «سه‌ور استال»، سرگئی گوری‌یف اقتصاددان در نشست‌ها شرکت کرده‌اند. بعد از سال ۲٠١۵ از روسیه هیچ کس به جلسات بیلدربرگ دعوت نشده است.

هنری کیسنجر، دیوید پتروس رئیس سابق سازمان «سیا»، ینس استولتنبرگ دبیر کل ناتو، مارک کارنی رئیس بانک انگلیس، مارک ریوته نخست وزیر هلند، اورزولا فون در لاین وزیر دفاع آلمان مشهورترین شرکت‌کنندگان ۶۶- مین دیدار بیلدربرگ در تورین بودند. یکی از کاردینال‌های واتیکان و آنا برنابیچ نخست وزیر صربستان جزو مهمانان جدید بودند.

سازمانگران دیدار باشگاه بمنظور رعایت کنجکاوی روزنامه‌نگاران در سالهای اخیر به انتشار مطالب مختصر پیرامون موضوعات مورد بحث در جلسه پیش‌رو دست می‌زنند. بعنوان مثال، در نشست سال پیش در شانتلی (آمریکا، ایالت ویرجینیا) مسئله مهاجرت به اروپا موضوع اصلی بود. بر اساس گزارشات منتشره در سال ۲٠١۸ مسائلی مانند «پوپولیسم در اروپا»، «سلطه جهانی ایالات متحده آمریکا»، «نابرابری»، «مشغولیت»، «کامپیوترهای کوانتومی»، «هوش مصنوعی»، «آزادی تجارت»، «پساحقیقت در دنیای معاصر»، وضعیت در روسیه، عربستان سعودی و ایران، و همچنین، برخی وقایع کنونی برای بحث پیسنهاد شده بود. روشن است که چنین فهرست گسترده با هدف انحراف اذهان انتشار یافته است. زیرا، طبق روال معمول در دیدارها بیش از دو- سه موضوع مورد بحث قرار نمی‌گیرد.

اهمیت باشگاه بیلدربرگ از سال‌های ١۹۹٠ رو کاهش نهاد. به این دلایل که اولا، باشگاه بشدت افشا شد؛ بارها اطلاعاتی در مورد فعالیت آن نشت کرد. ثانیا، اهمیت مسائل مربوط به موازین مالی از پایان سده بیستم بشدت افزایش یافت؛ مجامع بین‌المللی دیگری پدید آمدند که حل مسائل مورد بحث در جلسات پیشین بیلدربرگ را بر عهده گرفتند.

یکی از این مجامع، «جی ٣٠» (G30) می‌باشد که دفتر آن در واشینگتن واقع بوده و  اطلاعات کمی در مورد آن در دست است. این گروه مشورتی با شرکت رؤسای بانک‌های مرکزی و بانک‌های خصوصی بزرگ کشورهای مختلف و همچنین، اقتصاددانان برجسته جهان تشکیل یافته است. آن، در سال ١۹۷۸ به ابتکار جفری بل بانکدار با همدستی بنیاد راکفلر تشکیل گردید. گروه، توصیه‌هایی را برای بانک‌های مرکزی و بانک‌های تجاری پیشرو جهان تهیه و تنظیم می‌کند.

 یاکوف فرانکل از بانک جی‌پی مورگان چیس انترنشنال رئیس هیأت مدیره کمیته «جی ٣٠» و تارمان شانموگاراتنام، معاون نخست وزیر و وزیر همآهنگی سیاست‌های اقتصادی- اجتماعی سنگاپور، رئیس آن است. پل ولکر، رئیس اسبق بانک فدرال رزرو آمریکا و ژان کلود تریشه، رئیس سابق بانک مرکزی اروپا، رؤسای افتخاری آن هستند. در این لیست لازم است توجهات بیش از همه بر روی پل ولکر، رئیس بانک فدرال رزرو آمریکا در سال‌های ١۹۷۹ تا ١۹۸۷ و ژان کلود تریشه، که در سالهای مختلف مدیریت خزانه‌داری فرانسه، بانک مرکزی فرانسه، بانک جهانی، باشگاه پاریس و در دوره زمانی سال‌های ۲٠٠٣- ۲٠١١ ریاست بانک مرکزی اروپا را بر عهده داشت، متمرکز شود.

از میان اعضای کنونی کمیته «جی ٣٠» لازم است از ویلیام دادلی رئیس بانک فدرال رزرو نیویورک که پیش از آن در بانک سرمایه‌گذاری گلدمن ساکس مشغول به کار بود و همچنین، از ماریو دراگی رئیس بانک مرکزی اروپا بطور خاص یاد شود.

علاوه بر گروه «جی ٣٠» یکسری مجامع جالب توجه دیگری نیز مثل بانک محاسبات بین‌المللی در بازل (رؤسای بانک‌های مرکزی پیشرو جهان بطور منظم در آنجا دیدار می‌کنند) و یک چنین نهاد دیگری مانند نشست سالانه رؤسا و نمایندگان بانک‌های مرکزی در جکسون هُل آمریکا (در ماه اوت هر سال) وجود دارند. در این نهادها سیاست صاحبان پول تدوین و تنظیم می‌شود و از طریق صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی، بانک محاسبات بین‌المللی، بانک‌های مرکزی و وزارت مالیه کشورهای مختلف به اجرا درمی‌آید.

بگمانم، امروز قیل و قال رسانه‌های تحت مدیریت نخبگان جهانی پیرامون رخدادهایی مانند اجلاس سالانه باشگاه بیلدربرگ به این ‌دلیل است که اذهان عمومی را از نشست‌های نهادینه شده که در آن صاحبان پول تصمیمات در واقع مهمی برای تعیین سرنوشت جهان اتخاذ می‌نمایند، منحرف سازند.

والنتین کاتاسانوف

(Valentin Katasonov)

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

۲۵ خرداد- جوزا ١٣۹۷

https://www.fondsk.ru/news/2018/06/09/bilderbergskij-klub-mirovoe-pravitelstvo-ili-anahronizm-46274.html

https://eb1384.wordpress.com/2018/06/15/

سه ایده باشگاه رُم

بمناسبت پنجاهمین سالگرد مین‌گذاری به زیر بشریت

فقط افراد معدودی، شاید، توانستند نقش باشگاه رُم در سرنوشت جهان را ارزیابی نمایند. اغلب گفته می‌شود باشگاه رم یک «اتاق فکر» است که به پیش‌بینی فرایندهای جهانی مشغول است. اما آن، تفاوت اساسی با دیگر مؤسسات مشابه دارد. باشگاه رم نهادی است که در سمت باصطلاح «منافع بشریت» کار می‌کند. در حال حاضر نیز ذینفعان آن کسانی هستند که ۵٠ سال پیش آن را بنیان نهادند.

تصور می‌شود، که باشگاه رم توسط اورلیو پچسی (١۹٠۸- ١۹۸۴) دانشمند، مدیر و فعال اجتماعی ایتالیایی و الکساندر کینگ مدیر کل در امور علمی سازمان همکاری‌های اقتصادی و توسعه بنیانگذاری شد. اما دیوید راکفلر که در سال ۲٠١۷ در سن ١٠۲ سالگی مرد، مؤسس اصلی این ساختار  بود.

در سال ١۹۶۵ در عمارت دیوید راکفلر واقع در بلاجیو (ایتالیا) کنفرانسی تحت عنوان «شرایط نظم جهانی» برگزار گردید، که در آن بیست نفر روشنفکر با دعوت صاحب ملک شرکت داشتند. و ۶- ۷ آوریل سال ١۹۶۸ در رم  جلسه نمایندگان با شرکت ۷۵ نفر برگزار شد که در آن جلسه تصمیم دایر بر تأسیس باشگاه رم اتخاذ گردید. شرکت‌کنندگان جلسه اعلام کردند، که باشگاه باید به فعالیت‌های روشنگرانه پیرامون توصیف شاخص‌های مطلوب آینده بشر مشغول شود. توافق کردند، که تعداد اعضای باشگاه رم شامل ١٠٠ نفر از سرشناس‌ترین دانشمندان، فعالان اجتماعی، سیاسی و مالی کشورهای مختلف باشد. کمیته اجرایی متشکل از ١۲ نفر سمت و سوی فعالیت‌ها و دستور کار جلسات سالانه باشگاه را تعیین می‌کند. جشن پنجاهمین سالگرد تأسیس باشگاه رم در  ١۷- ١۸ اکتبر سال ۲٠١۸ در رم برگزار خواهد شد.

از سال ۲٠٠۸ مقر باشگاه رم در وینترتور (Winterthur) سویس واقع است. باشگاه علاوه بر اعضای اصلی، دارای اعضای وابسته نیز می‌باشد، که در کار تهیه طرح‌ها و گزارش‌های مورد نیاز باشگاه مشارکت می‌نمایند. از میان مقامات دولتی، سیاستمداران، دانشمندان پیشرو مهمانان افتخاری برای حضور در نشست‌های سالانه باشگاه رم دعوت بعمل می‌آید. باشگاه علاوه بر اعضای اصلی و وابسته، اعضای افتخاری نیز دارد. اسامی هنری کیسنجر وزیر خارجه سابق آمریکا، فلیپ پادشاه بلژیک، هاویر سولانا دبیرکل سابق ناتو، میخائیل گارباچوف دبیرکل سابق حزب کمونیست اتحاد شوروی، تد ترنر میلیاردر و بنیانگذار سی‌ان‌ان، البرت گور معاون اسبق رئیس جمهور آمریکا، بلگیتس بنیانگذار مایکراسوفت، کوفی عنان دبیر کل سابق سازمان ملل متحد، بیاتریس پادشاه هلند، بیل کلینتون رئیس جمهور اسبق آمریکا، جورج سورس دلال مالی،تونی بلر نخست وزیر سابق انگل‌ستان، رومانو پرودی و ژاک دلور رؤسای سابق اتحادیه اروپا در فهرست اعضای باشگاه ثبت شده است.

باشگاه رم جغرافیای فعالیت خود را بحساب انجمن‌های ملی که در ٣۵ کشور ایجاد کرده،بطور مستمر گسترش می‌دهد. در سال ١۹۸۹ انجمن همکاری با باشگاه رم در اتحاد شوروی تأسیس گردید. انحلال اتحاد شوروی مانعی در جهت تشکیل مجدد انجمن همکاری روسیه با باشگاه رم که اکنون تحت حمایت بنیاد تحقیقات پیشرفته فعالیت می‌کند، ایجاد نکرد.

باشگاه رم در حوزه‌های عمومی و غیرعمومی فعالیت می‌کند. در حوزه عمومی، مقدم بر همه، گزارشات باشگاه ارائه می‌شود. اولین‌های آن‌ها در سال‌های ١۹۷٠ ظاهر گشتند. آن‌ها حاوی پیش‌بینی‌های توسعه جهانی بودند که در قالب‌های ریاضی ارائه شدند.

نخستین گزارش زیر عنوان «روند توسعه جهانی» که از سوی ج. هورستر پروفسور دانشکده فنی ماساچوست تدوین شده بود، در سال ١۹۷١ انتشار یافت. ادامه آن را گروه تحقیقاتی به رهبری دنیس مدوزا بعهده گرفت و در سال ١۹۷۲ گزارش «محدودۀ رشد» را منتشر نمود. گزارش‌ها محتوی نتایج محاسبات کامپیوتری روند توسعه بشری: تولیدات صنعتی و کشاورزی، رشد جمعیتی، ذخایر منابع طبیعی، آلودگی محیط زیست در دورۀ ده سال نزدیک بودند. نتایج امیدبخش نبودند. ادامه رشد اقتصادی توأم با رشد جمعیتی، طبق برآوردها، می‌بایست سنگینی هر چه بیشتری بر منابع طبیعی و حیات در روی زمین وارد نماید. در اثر کاهش شدید منابع طبیعی و آلودگی مهلک محیط زیست در یک لحظه معین باید فاجعه روی دهد.

گزارش‌های باشگاه رم نسخه مرگ احتمالی بشریت در اثر «تأثیرات گلخآن‌های» در نتیجه رها شدن وسیع گاز کربنیک حاصل از سوختن نفت، گاز طبیعی و زغال («مرگ گرمایشی») به فضا را نیز پیش کشیدند. سناریوهای فاجعه بلحاظ زمان وقوع از همدیگر تفاوت داشتند، اما در هر صورت پیش‌بینی می‌شد، که آن، در مدت کمتر از نیم قرن به وقوع خواهد پیوست. در سال ١۹۷۴ یک گزارش دیگر باشگاه زیر عنوان «بشریت در تقاطع» که توسط م. مساراویچ و اِ. پستل تهیه شده بود، انتشار یافت. در سال ١۹۷۶ گزارش یا. تینبرگن «بازنگری نظم بین‌المللی» منتشر شد.

این‌ها و گزارشات بعدی باشگاه رم (۴٣ گزارش در سال ۲٠١۷ تهیه شد) موجب ایجاد فضای عصبی گردیدند- و در عین حال، فکر مبنی بر اینکه جلوگیری از فاجعه جهانی فقط از راه متوقف کردن رشد اقتصادی و جمعیتی ممکن است، به اذهان عمومی القاء گردید. فکر «رشد صفر» بدین نحو شکل گرفت. در واقع، این بمعنی بازگشت به نظریه مالتوس بود که بر اساس آن رشد جمعیتی به فقر و تنگدستی منتهی می‌گردد، و بنا بر این، وقوع جنگ‌ها، شیوع بیماری‌های واگیر و سایر رخدادهای هلاکتبار طبیعی منجر به مرگ انبوه توده‌های انسانی را می‌توان بعنوان پدیده‌های مثبت به فال نیک گرفت. نئومالتوسیانیسم(١) باشگاه رم، در واقع، روش‌های «متمدنانه» کاهش رشد جمعیتی را در نظر دارد. یکی از این روش‌ها می‌بایست «برنامه تنظیم خانواده» باشد.

در سال‌های ١۹۷٠ زمانی که این ایده‌ها بمیان توده‌ها رسوخ یافتند، شکاف بین سطح توسعه اقتصادی (شاخص‌ تولید و مصرف بر حسب سرانه ملی) با شمال و جنوب بسیار بزرگ شد. عملا به کشورهای در حال توسعه پیشنهاد شده بود که شکاف موجود را برسمیت بشناسد و برای رهایی از فقر کوشش نکنند.

ایده «رشد صفر» به مرور زمان با نظریه «رشد ارگانیک» تعویض گردید که خود آن نخستین بار در گزارش «بشریت در تقاطع» تبیین شده بود. جوهره آن عبارت از این بود، که هر کشوری، هر منطقه‌ای را باید بمثابه بخشی از (یاخته‌های) یک ارگانیزم زنده (بشریت) دید، هر مورد به رویکرد خود نیاز دارد. اما برای تعیین رویکرد- و عملکرد یاخته‌ها- همان باشگاه رم در جایگاه رابط بین بخشهای «ارگانیزم جهانی» بایستی بمثابه «مغز» آن عمل نماید.

به این ترتیب، این «مغز» در مدت نیم قرن حیات خود ۴٣ گزارش تولید کرد. حاصل «باقی‌مانده سخت» چه بود؟ باقی‌مانده محتوی سه ایده بود که از گزارشی به گزارش دیگر منتقل می‌شود و بواسطه انجمن‌های ملی همکاری با باشگاه رم انتشار می‌یابد.

ایده نخست عبارت از این است، که دنیا باید به رشد اقتصادی و جمعیتی نقطه پایان بگذارد. این هدف حداقل است. هدف حداکثری عبارت است از کاهش شدید ابعاد فعالیت‌های اقتصادی و کاهش قاطع تعداد جمعیت جهان. اکثریت اعضای باشگاه رم بر این عقیده هستند، که جمعیت کره زمین نباید بیش از یک میلیارد نفر باشد. باشگاه رم عملا توجیه «روشنفکرانه» نسل‌کشی جهانی را تحت نظارت اربابان پول بررسی می‌کند.

ایده دوم اعلام می‌دارد، که استقلال دولتی در راه حل مشکلات جهانی بشریت اختلال ایجاد می‌کند. بطور خاص، نظریه «آلودگی محیط زیست بمعنی مرزهای ملی نیست»؛بمیان کشیده می‌شود. از این رو، برای مبارزه با آلودگی اقیانوس‌های جهانی و جوّ، برای جلوگیری از «مرگ گرمایشی»، برای حراست از لایه اوزون زمین، همکاری بین‌المللی که فقط در صورت از میان برداشتن مرزهای دولتی میسر خواهد شد، ضروری می‌باشد. همین امر در باره سایر مشکلات جهانی بشریت نیز صدق می‌کند (انرژی و غذا).

ایده سوم عبارت از مسئله مالی می‌باشد: برای نجات بشریت تشکیل دولت جهانی الزامی است. جهانی‌سازی باید به مرور زمان موجب نابود دولتهای ملی شود، وظایف آن‌ها را دولت جهانی بعهده می‌گیرد.

دیوید راکفلر باشگاه رم را به همین خاطر با تقلید از «مغز جهانی» تأسیس کرد. سال گذشته «مغز» در هیبت دیوید راکفلر مرد. در اجرای برنامه‌ها مشکلاتی پیش آمد. دونالد ترامپ پس از ورود به کاخ سفید آشکارا نتوانست طبق نقشه راکفلر عمل کند. ظاهرا، قلب ششم میلیاردر (چند بار قلب کسی دیگری را به او پیوند زده‌اند) در مقابل این فشار تاب نیاورد. چه کسی افسار مدیریت باشگاه رم را بعد از مرک مؤسس آن بدست گرفته، هنوز معلوم نیست.

 در سال ١۹۷۲ طراحان «محدوده رشد» را ترساندند: ذخایر طبیعی کاهش می‌یابد، و رشد انفجاری جمعیت و افزایش نیازمندی‌های مرتبط با آن بشدت تقویت می‌شود. در سال ١۹۷۶ پال ارلیک، عضو باشگاه رم، در کتاب «بمب جمعیت» نوشت: «ما باید تلاشهای خود را برای درمان علائم و شروع به برداشتن سرطان را متوقف کنیم. این عمل جراحی، احتمالا، به اتخاذ مجموعه بزرگی از تصمیمات بی‌رحمانه و بی‌امان نیاز دارد. یکی از «تصمیمات بی‌رحمانه و بی‌امان» را تد ترنر عضو دیگر باشگاه رم پیشنهاد نمود. در سال ١۹۹۶ او گفت، که کاهش ۹۵ درصدی جمعیت جهان تا ۲۲۵- ٣٠٠میلیون نفر می‌توانست «ایده‌آل» باشد. در سال ۲٠٠۸ این «انساندوست» موضع خود را دقیق‌تر نمود و اظهار داشت، که کاهش جمعیت جهان تا ۲ میلیارد نفر کافی است. او اصرار می‌کند، «در هر صورت، ما مردم بسیار زیادی داریم».

والنتین کاتاسانوف– (Valentin Katasonov)

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

۱۶ شهريور- سنبله ۱٣۹۷

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(١)نئومالتوسیانیسم یک نظریه بغایت ضد انسانی است که ارتجاعی‌ترین تضاد آشتی‌ناپذیر بین منافع خلق و منافع سرمایه انحصاری را بازتاب می‌دهد. مالتوسیانیسم(٢) در حال حاضر در کشورهای امپریالیستی بشکل نئومالتوسیانیسم به اجرا گذاشته می‌شود (مترجم).

(٢)- مالتوسیانیسم- به انگلیسی (Malthusianism): از نام مالتوس (١۷۶۶- ١۸٣۴) کشیش و اقتصاددان انگلیسی اخذ شده است. تئوری او یک نظریه بورژوایی  عمیقاً  ارتجاعی است. او می‌گفت که جمعیت بشری بسیار سریع تر از میزان ازدیاد مواد غذایی رشد می‌کند و از این مقدمه نتیجه می‌گرفت که که گویا خود توده‌های مردم علت بدبختی موجود هستند. زیرا زاد و ولد سریع آن‌هاست که موجب گرسنگی و تنگدستی می‌شود. طرفداران نظریه مالتوس نظام اجتماعی و مناسبات تولیدی و استثمار را نادیده می‌گیرند و به نقش علم و تکنیک و دستاوردهای آن توجهی ندارند (ویکی‌پدیا).

https://www.fondsk.ru/news/2018/09/04/tri-idei-rimskogo-kluba-46724.html

مبارزه با کروناویروس و برادر بزرگ

واکسیناسیون جمعیت جهان بمثابه چیپ­گذاری عمومی؟

من همواره بر این واقعیت ساده تأکید می­کنم: صاحبان پول فکر تبدیل شدن به اربابان جهان را در سر می­پرورانند. همین الآن که من مشغول نوشتن این سطور هستم، حسابگر جمعیت جهان نشان می­دهد، که ٧ میلیارد و ٧٨۵ میلیون نفر در روی کرۀ زمین زندگی می­کند و نظارت بر همه آن‌ها لازم است، البته باستثنای «یک میلیون نفر طلایی»، یعنی صاحبان پول، خانواده و بستگان آن‌ها.

اگر این واقعیت را مد نظر قرار دهیم، که شیوع کروناویروس یک عملیات ویژه است که با سفارش اربابان پول انجام می­گیرد، معلوم می­شود، که اعمال نظارت کامل بر روی جمعیت جهان یکی از اهداف آن است. گزارش­های روزانه در مورد شیوع کروناویروس حکایت از آن دارد، که دولتها کنترل جمعیت را تشدید می­کنند. در اینجا گزارشی از پیشرفت­ها در این زمین، که توسط نشریه متنفذ انگلیسی بیزنس اینسایدر با استناد به داده­های گروه کارشناسان «Top10VPN» تهیه شده است. این گزارش ١١ کشور را در برمی­گیرد که در رابطه با نظارت بر جمعیت به بیشترین موفقیت­ها در فرایند مبارزه با ویروس در مدت کمتر از سه ماه سال ٢٠٢٠ دست یافته­اند. این کشورها عبارتند از کره جنوبی، ایران، تایوان، سنگاپور، اسرائیل، اطریش، لهستان، بلژیک، آلمان، ایتالیا، انگل­ستان.

شگفت­آور است، در این لیست از کشورهای چین و ایالات متحده آمریکا نام برده نشده است. البته، در رابطه با ایالات متحده در گزارش گفته می­شود، که مقامات آمریکایی با هدف جلب فیسبوک و گوگل به حمایت از برنامۀ دولتی نظارت بر جمعیت با آن‌ها به مذاکرات محرمانه مشغول هستند، اما صاحب فیسبوک، مارک زاکربرگ انجام چنین مذاکراتی را انکار می­کند.

بنا به نوشته بیزنس اینسایدر، کرۀ جنوبی در امر نظارت بر آحاد جامعه بیشترین دستآوردها را داشته است. ایجاد کارت آنلاین دسترسی آزاد در این کشور به پایان رسیده است. هر فرد می­تواند با کمک آن بداند که آیا او با افراد مبتلا تماس نداشته است. تمام افراد بطور شبانه روزی تحت نظر هستند. از داده­های منطقۀ جغرافیایی و دوربین­های نظارتی استفاده می­شود. تمامی عملیات از طریق کارت بانکی، که امکان تعیین دقیق زمان و مکان معامله را فراهم می­آورد، ردیابی می­شود. در مورد مبتلایان جدید به شهروندان کرۀ جنوبی پیام کوتاه ارسال می­گردد. به گیرندگان پیام توصیه می­شود با مسیر حرکت جسم آلوده آشنا شوند تا مطمئن شوند که هیچگاه با آن در تماس نبوده­اند.

اما در تایوان همه شهروندان در «زیر کلاهکی»، که در قرنطیه بودند، قرار گرفتند. فرد قرنطیه شده حق ندارد تلفن خود را خاموش کند. خاموش کردن گوشی یا خروج از منزل ثبت می­شود و پلیس به محل مراجعه می­کند. این روش کنترل، «دیوار الکترونیک» نامیده می­شود. چنین «دیوار الکترونیک» در کشورهای دیگر نیز در حال ساخت است. مثلا، در لهستان، حاکمیت از صاحبان شماره تلفن می­خواهد تا برنامۀ ویژه «قرنطینۀ خانگی» را نصب کنند.

در اسرائیل و تعدادی از کشورها بر روی شهروندان مبتلا یا کسانی که در لیست افراد مظنون قرار گرفته­اند، تمرکز می­کنند.

در شماری از کشورهای اروپایی (اطریش، آلمان، ایتالیا، بلژیک) مقامات مسئول به مذاکره با شرکت­های خصوصی تلفن همراه که اطلاعات جغرافیای مکانی را در اختیار دولت قرار می­دهند، موفق می­شوند. این اطلاعات ناقضان قرنطیه و شناسایی مبتلایان بالقوه را مشخص می­کند. چنین اطلاعات در ایتالیا، شناسایی ۴٠ هزار متخلف را تا ١٨ مارس امکان­پذیر ساخت.

بموازات این غول­های جهانی کسب و کار خصوصی، سازمآن‌های بین­دولتی، بنیادهای خیریه، سازمآن‌های غیردولتی مختلف در حال ساختن سیستم فراملی نظارت و کنترل هستند.

لازم است پروژه آی دی ٢٠٢٠ (ID2020) مورد توجه ویژه قرار داده شود. این برنامه که از طرف سازمان ملل متحد حمایت می­شود، بخشی از ابتکارات اهداف توسعه پایدار تا سال ٢٠٣٠ است (2030 Sustainable Development Goals). هدف برنامه عبارت است از تأمین ساکنان کره زمین با شناسه رقمی (ID) تا پایان دهه سوم قرن بیست و یکم. قرار است ایجاد نسخه آزمایشی آن تا آخر سال ٢٠٢٠ به پایان برسد. این پروژه بعنوان مظهر مراقبت مبتکران آن از بشریت تبلیغ می­شود. امروزه ده­ها میلیون مهاجر در جهان وجود دارد، که بسیاری از آن‌ها وطن خود را بدون هر گونه سندی ترک کرده­اند. سامانیابی آن‌ها در محل اقامت جدید در چنین شرایطی بسیار دشوار است. بنا به برآورد کارشناسان، در مجموع یک میلیارد و یکصد میلیون نفر فاقد مدرک در جهان وجود دارد. آی دی ٢٠٢٠ ایجاد یک بانک واحد اطلاعات را در نظر دارد تا اطلاعات شخصی هر فرد در آن ثبت شود. و هر کس می­تواند به آن دسترسی داشته باشد. داده­های بیومتریک یا میکروچیپ نصب شده در بدن انسان می­تواند کلید دسترسی باشد. طراحان پروژه تأکید می­کنند، که هر فرد فقط به اطلاعات شخصی خود دسترسی خواهد داشت. البته، با موافقت او برای اشخاص یا سازمآن‌های دیگر نیز قابل دسترس خواهد بود. فن­آوری «блок-чейн» که در پروژه­های رمزنگاری اجرا می­شود، باید تضمین­های اضافی به شهروندان ارائه دهد.

اگر آی دی ٢٠٢٠ مورد توجه قرار گیرد، معلوم می­شود، که این پروژه ایجاد اردوگاه رقمی (دیجیتال) بعنوان بخشی از نظم جدید جهانی را در نظر دارد، که اولدوس هاکسلی، نویسنده بریتانیایی آن را «دنیای شگفت­انگیز جدید» نامید. در این باره من زیاد نوشته و گفته­ام، در اینجا فقط به کتاب خودم استناد می­کنم: «جهان تحت هیپتونیزم ارقام یا راه بسوی اردوگاه الکترونیک» (رجوع شود به: مرکز مطالعات اقتصادی شاراپوف روسیه، سال ٢٠١٨). در آنجا من تمام حیله­گری­های نخبگان جهانی برای تسریع رقمی کردن زندگی و کشورها را رمزگشایی می­کنم. بجای وعده­های داده شده مبنی بر راحتی و اعطای مزایا، مردم باید منتظر تله موش دیجیتال باشد.

پروژه آی دی ٢٠٢٠ یک برنامه مشترک دولتی- خصوصی است. کمپانی­های بزرگ مانند مایکراسوفت (Microsoft)، آکسنچر (Accenture)، پرایس واتر هاووس کوپرس (PricewaterhouseCoopers)، سیسکو سیستمس (Cisco Systems) شرکای آن هستند. این پروژه با بیل گیتس، یکی از سه فرد ثروتمند آمریکا ارتباط دارد. او بنیانگذار، مالک مشترک و مدیر کمپانی مایکراسوفت است، اما در ابتدای سال ٢٠٢٠ او از سرمایه کمپانی خارج شد. این با آن ارتباط داشت، که در سال ٢٠٠٠ بیل و هیلاری کلینتون یک سازمان خیریه تحت عنوان بنیاد بیل و ملیندا گیتس تأسیس نمودند. دارایی این بزرگنرین بنیاد خیریه در آمریکا امروز به بیش از ۵٠ میلیارد دلار بالغ می­شود. بیماری­های ویروسی، تأمین بودجه برای تولید واکسن­های جدید و ارسال واکسن به کشورهای فقیر موضوعات اساسی بنیاد هستند. با این وجود، بسیاری از واکسن­های ارسالی این بنیاد بجای نجات انسآن‌ها، آن‌ها را به آن دنیا می­فرستد. این سمت فعالیت خیرخواهانه گیتس میلیاردر برای متخصصان کاملا شناخته شده است. در ارتباط با این موضوع، مطالعه کتاب «وقتی که قدرت از جانب خدا نیست. الگاریتم جغرافیای سیاسی و راهبرد جنگهای پنهان در پشت صحنه جهان، فصل: واکسیناسیون- سلاح کشتار جمعی»، تألیف تاتیانا گراچووا را برای علاقمندان توصیه می­کنم.

در سال­های اخیر بیل گیتس دو عرصه منافع خود را با هم ادغام نمود: فن­آوری دیجیتال و واکسن. اجلاس آی دی ٢٠٢٠ با شعار «گذار به شناسه بهتر» در ماه سپتامبر سال ٢٠١٩ در نیویورک برگزار گردید. از اسناد نشست استنباط می­شود، که تولد انسان و بیماری واگیر بهترین زمان برای «گذار به شناسه بهتر» است. اولی قابل درک است: طفل باید در زایشگاه با شناسه رقمی (دیجیتال) تأمین شود. برغم این، ٩٩ درصد مردم براحتی از این امر خودداری کردند. اکنون بهترین لحظه برای ورود آن‌ها به سامانه تعیین هویت جهانی  است- بیماری واگیر.

در نشست نیویورک در سپتامبر سال گذشته اعلام شد، که برنامه آزمایشی تعیین هویت در سال ٢٠٢٠ در بنگلادش اجرا خواهد شد و بسیاری از هموندان در آی دی ٢٠٢٠ در آن شرکت خواهند کرد. یکی از آن‌ها اتحادیه جهانی واکسن و واکسیناسیون خواهد بود (GAVI –Global Alliance for Vaccines and Immunisation). اتحادیه جهانی واکسن و واکسیناسیون دارای وضعیت مشارکت دولتی- خصوصی می­باشد، که به «ایمن­سازی همه» مشغول است.  سازمان بهداشت جهانی، یونیسف، دیگر سازمآن‌های بین دولتی و بانک جهانی شرکای اصلی اتحادیه جهانی واکسن و واکسیناسیون هستند. و، البته، غول­های جهانی تجارت داروسازی- تولیدکننده واکسن­ها.

١٨ اکتبر سال ٢٠١٩ در بالتیمور نشستی در مرکز پژشکی جانس هاپکینز با پشتیبانی مالی انجمن جهانی اقتصاد و بنیاد گیتس­ها برگزار گردید. تمامی مهره­های کلیدی اتحادیه جهانی واکسن و واکسیناسیون و آی دی ٢٠٢٠ در آن شرکت داشتند. شبیه­سازی رایآن‌های یک بیماری واگیر رویداد اصلی در نشست مرکز جانس هاپکینز بود. ۶۵ میلیون مرگ و میر شبیه­سازی شد.

بحت­ها پیرامون شبیه­سازی بالتیمور در ژانویه ٢٠٢٠ در اجلاس انجمن جهانی اقتصاد داووس در پشت درهای بسته انجام شد. از قضا، همزمان با انجام این بحث­ها کروناویروس در ووهان شایع شد.

و آیا کسی شهامت دارد ادعا کند که همزمانی رویدادهای فشرده در چند ماه (نشست­های نیویورک و بالتیمور، مذاکرات در خصوص شبیه­سازی بیماری واگیر در داووس، شیوع کروناویروس در ووهان) تصادفی بودند؟ نه! اینها مراحل تدارک و آغاز عملیات ویژه توسط اربابان بود.

و سخن آخر. اتحادیه جهانی واکسن و واکسیناسیون و کمپانی­های داروسازی به استفاده از نسل جدید واکسیناسیون ساخته شده بر مبنای نانوتکنولوژی دست زدند. امروزه بر این مبنا می­توان چیپ­های میکروسکوپی به اندازه غبار- نانو میکروچیپ تولید کرد. واکسیناسیون گسترده جمعیت بمعنی نصب همگانی چیپ خواهد بود. درست است، که بنیاد گیتس­ها، اتحادیه جهانی واکسن و واکسیناسیون و آی دی ٢٠٢٠ در باره این «نیکوکاری­ها» حرفی نمی­زنند.

در مورد نانو واکسن­ها من ده سال پیش، در سال ٢٠٠٩، در نشریه آمریکایی« Prevent Disease» (پیشگیری از بیماری­) خواندم. آیا جمعیت در صدد قبول نانوچیپ پنهان شده در واکسن هستند؟ (Com в статье Are Populations Being Primed For Nano-Microchips Inside Vaccines? ) امروز دیگر نسل جدید نانوواکسن­ها، از جمله، تحت عنوان «کروناویروس» توسعه یافته است. بنیاد گیتس­ها، اتحادیه جهانی واکسن و واکسیناسیون و آی دی ٢٠٢٠ برای آغاز نصب چیپ به بشریت، منتظر فرمان اربابان پول هستند.

والنتین کاتاسانوف

(VALENTIN KATASONOV)

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

١٠ فروردین- حمل ١٣٩٩

منبع:

https://www.fondsk.ru/news/2020/03/25/borba-s-koronavirusom-i-bolshoj-brat-50441.html

کروناویروس بمثابه بدیل جنگ جهانی

تأملاتی در مورد چرخه ویروسی- اقتصادی

٩٠ سال پیش، در ماه اکتبر سال ١٩٢٩، با ایجاد وحشت در بازار بورس نیویورک بحران جهانی اقتصاد آغاز گردید. تا پایان سال، وحشت از دایرۀ بازار بورس نیویورک بسیار فراتر رفت. مؤسسات متوقف شدند، ده‌ها و صدها هزار کارگر اخراج گردید، کمپانی‌های نه فقط کوچک، حتی عظیم آمریکایی ورشکست شدند…

تا سال ١٩٣٠ بحران اقتصادی سراسر اروپا، آمریکای لاتین، آسیا را درنوردید و جهانی شد. افت تولید (رکود) تا سال ١٩٣٣ ادامه یافت. درآمد ملی آمریکا از ٨٧ و ٨ دهم میلیارد دلار در سال ١٩٢٩ تا ۴٠ و ٢ دهم میلیارد در سال ١٩٣٣ کاهش یافت. بیش از ١٣۵ هزار شرکت تجاری، صنعتی و مالی سقوط کرد. در مدت سه سال بحران تقریبا نیمی از بانک‌های آمریکا  ورشکست شدند.

سپس سقوط متوقف گردید و دورۀ رکود آغاز شد. حاکمیت‌ها در کشورهای مختلف تلاش‌های گسترده‌ای را برای خروج از باتلاق رکود بعمل آوردند. ایده‌های اقتصادی جان مینارد کینز، اقتصاددان انگلیسی، که از مداخله دولت در زندگی حمایت می‌کرد، محبوبیت یافت. علت اصلی بروز بحران را کینز از یک سو، در عدم تعادل بین تولید کالاها و خدمات و از سوی دیگر، در محدودیت قدرت تقاضای جمعیت می‌دانست. قبل از کینز در دهه ۶٠ قرن ١٩ کارل مارکس در کتاب «سرمایه» نوشت، که معتقد بود این تضاد در چهارچوب شیوۀ تولید سرمایه‌داری قابل حل نیست. کینز اینگونه تصور نمی‌کرد، او پیشنهاد می‌کرد دولت باید کسری تقاضای جمعیت را با خرید کالاها به حساب بودجۀ دولتی و دادن سفارشات جبران نماید. سفارشات نظامی و هزینه‌های نظامی دولت، بنا به عقیدۀ کینز، برای جبران کسری تقاضای جمعیت کاملا مناسب بود. اقتصاددان انگلیسی اعتقاد داشت بخاطر افزایش مخارج دولت، می‌توان تا جایی پیش رفت که دولت با مشکل کسری بودجه مواجه شود و برای تأمین آن به روش استقراض دولتی و افزایش بدهی‌های حاکمیتی دست بزند. در بارۀ همۀ این‌ها می‌توان به کتاب معروف کینز «نظریۀ عام اشتغال، بهره و پول» رجوع کرد.

در غرب سعی کردند برای برون رفت از وضعیت سنگین بحران اقتصادی از نسخه کینز بهره ببرند. ایده‌های اقتصاددان انگلیسی را حاکمیت آمریکا بطور مداوم اجرا کرد. تحقق عملی آن‌ها پس از ورود فرانکلین روزولت به کاخ سفید در سال ١٩٣٣ با «مشی جدید» او آغاز و باعث تسهیل اوضاع اجتماعی- اقتصادی کشور گردید. به حساب پول‌های دولتی برنامه‌های اجتماعی اجرا شد (ساخت جاده‌ها، احیای اراضی، حفر کانال‌ها، جنگل‌کاری و اشکال دیگر فعالیت‌های کاری بی‌نیاز از تخصص ویژۀ کارکنان). اجرای این برنامه باعت ایجاد اشتغال و تأمین حداقل معیشت میلیون‌ها مردم عادی آمریکا گردید، اما کماکان نتوانست موجب خروج آمریکا از حالت رکود بشود. حاکمیت حتی نتوانست بر فقر غلبه نماید. آمریکایی‌ها اذعان می‌کنند، که در سال‌های بحران و رکود در اثر گرسنگی، بر اساس ارزیابی‌های مختلف، ۵-۶ میلیون نفر آمریکایی کشته شد. در اروپا نیز رکود ادامه یافت و جمعیت فقیرتر شد.

فقط دو کشور اتحاد شوروی و آلمان استثناء بودند. اتحاد شوروی در نتیجۀ صنعتی کردن در سال‌های ١٩٣٠ بطور مستمر توسعه می‌یافت و برتری الگوی سوسیالیستی اقتصاد را به همۀ جهان ثابت می‌کرد. آلمان که در ابتدا همراه با سایر کشورهای اروپایی از رکود اقتصادی رنج می‌برد، پس از به قدرت رسیدن هیتلر در سال ١٩٣٣ شروع به توسعۀ پویا کرد؛ «معجزۀ اقتصادی» در کشور روی داد، اما آلمان را که برای هجوم به شرق، علیه اتحاد شوری آماده می‌شد، بانکداران آمریکایی و تا حدودی انگلیسی با پول اشباع می‌کردند.

روش‌های کینزی موجب خلق معجزه نشدند. همه الگوهای اقتصادی موجود تا آن زمان شانس ادامۀ حیات نداشتند. این برای غرب، بویژه در متن توسعۀ اقتصادی پایدار اتحاد شوروی وحشتناک بود. چنین تباین در پویایی اقتصادی اتحاد شوروی و کشورهای سرمایه‌داری احتمال داشت به پیروزی قطعی سوسیالیسم در کل جهان منجر شود. این اختلاف دوایر حاکم غرب را ناگزیز به سوی این ایده سوق داد، که جنگ، بویژه جنگ بزرگ- جنگ جهانی، یگانه راه برون رفت از رکود اقتصادی مزمن می‌تواند باشد.

در مثال جنگ جهانی اول ایالات متحدۀ آمریکا فهمید، که مناقشات مسلحانۀ جهانی می‌توانند وضعیت اقتصادی کشور را بطور جدی تغییر دهند. ایالات متحدۀ آمریکا در آستانۀ جنگ جهانی اول بزرگترین کشور بدهکار بین‌المللی در جهان بود (روسیه تزاری از لحاظ بدهی بخش خصوصی اقتصاد؛ از لحاظ بدهی دولتی در جایگاه نخست قرار داشت). اما در پایان جنگ جهانی اول آمریکا به بزرگترین وام دهنده و دلار آمریکا همراه با پوند انگلیس به ارز جهانی تبدیل گردید.

ایالات متحدۀ آمریکا، انگل­ستان، فرانسه، آلمان، ایتالیا و سایر کشورهای پیشرو سرمایه‌داری برای شروع جنگ جهانی دوم تدارک می‌دیدند. تصور می‌کردند، که جنگ موجب لغو همۀ بدهی‌ها می‌شود، عدم تعادل در اقتصاد از بین می‌رود، توسعۀ سریع با طراز صفر اقتصادهای ملی آغاز می‌گردد. کشورهای بدهکار آرزو می‌کردند، که پیروز ­شوند یا حتی وام د­هندگان خود را نابود کنند. اما کشورهای وام دهنده آرزوی تسلط بر بازارها، ذخایر طبیعی کشورهای بدهکار و اخذ میلیاردها غرامت از کشورهای شکست خورده را در سر می‌پروراندند. در داخل کشورهای درگیر جنگ برای قواعد معمول اقتصاد بازار مهلت قانونی وضع شد، دولت با دست آهنین خود، عدم تعادل انباشته را (الزامات و تعهدات را)، به بهانه زمان جنگ از بین برد. جنگ، قوی‌ترین استدلال دولت بود برای برقراری نظم آهنین در اقتصاد سرمایه‌داری بکمک روش‌های فرماندهی- اداری. هر نوع کینزیانیسم در این امر ناتوان است. و اول سپتامبر سال ١٩٣٩ جنگ جهانی دوم شروع شد و به ابزار خروج سرمایه­‌داری جهانی از رکود خطرناک طولانی مدت بدل گردید.

نگاهی به قرن بیست و یکم می‌افکنیم. در سال‌های ٢٠٠٧- ٢٠٠٩ جهان با بحران مالی- اقتصادی سراسری مواجه ­شد. این بحران به لغو همۀ عدم تعادل انباشته اقتصادی منجر نگردید. پس از پایان مرحلۀ حاد (رکود اقتصادی) در سال ٢٠٠٩، دورۀ افسردگی (کسادی) شروع شد، که می‌بایست بدنبال آن دورۀ رونق آغاز شود. یکی، یک سال، دیگری، سه سال در انتظار رونق نشست، اما از رونق خبری نشد. اینک سال ٢٠٢٠ است، اما هنوز هم از رونق خبری نیست.

مقایسه کنید: در سالهای ١٩٣٠ رکود اقتصادی از سال ١٩٣٣ تا ١٩٣٩، شش سال ادامه یافت. پوسیدگی دردناک با شروع جنگ قطع شد. رکود اقتصادی پس از بحران سال‌های ٢٠٠٧- ٢٠٠٩ تا کنون ١١ سال است که ادامه دارد. ماندگاری پوسیدگی دردناک، تقریباً دو برابر شده است. به یک معنا، وضعیت موجد رکود اقتصادی در غرب در قرن ٢١ بسیار بهتر از سال‌های ١٩٣٠ است. چرا که نه اتحاد شوروی وجود دارد و نه توسعۀ پویای اقتصاد آن. رقیب شورایی غرب نابود گردید، اما چین با آهنگ رشد اقتصادی سریع وجود دارد. پویایی اقتصاد چین در سه دهۀ اخیر را می‌توان مرحلۀ صعود نامید. چنین صعود طولانی را هیچ یک از کشور غربی در تمام تاریخ سرمایه‌داری تجربه نکرده است.

البته، ایدۀ آغاز جنگ بزرگ و غلبه بر تناقضات منفور شیوه تولید سرمایه‌‌داری بواسطه آن، بارها به ذهن مقامات دوایر حاکم غرب خطور کرده است.

ایدۀ آغاز جنگ بزرگ و غلبه بر تناقضات نفرت­انگیز شیوه تولید سرمایه‌داری بار دیگر به ذهن نمایندگان محافل حاکم غربی خطور کرد. این، یک فکر بسیار وسوسه‌انگیز، اما، بسیار مهلک است. زیرا، دو جنگ پیشین بدون سلاح اتمی و دیگر تسلیحات کشتار جمعی روی داد. در جنگ جهانی سوم بناگزیر تسلیحات کشتار جمعی استفاده خواهد شد. جنگ جهانی سوم برای این که بتواند عدم تعادل در اقتصاد سرمایه‌داری را بطور معجزه‌آسا از میان بردارد و آن را احیا نموده، وضعیت موجود نخبگان حاکم را حفظ کند، به جایگزین نیاز داشت.

جنگ سرد که امروز ترجیح می­دهند جنگ ترکیبی بنامند، می‌تواند بدیل جنگ گرم باشد. این جنگ برای مبارزه با رقبا به ابزارهایی مانند فشارهای مالی، تجاری- اقتصادی، روانی، اطلاعاتی، تسلیحات سایبری و روش‌های ویژۀ سازمآن‌های امنیتی نیاز دارد، اما همه این‌ها به حاکمان اختیار گذار از روش‌های بازاری مدیریت اقتصاد به شیوه فرماندهی- اداری را نمی‌دهد. اما فقط بکمک روش‌های فرماندهی- اداری می‌توان بر عدم تعادل انباشته در اقتصاد غلبه کرد.

… و اینجا بود که کروناویروس پدید آمد. حاکمان با بزرگنمایی خطر آن، فضای رعب و وحشت در جامعه ایجاد کردند. با بهره‌گیری از فضای رعب و وحشت، مقامات حاکم اختیار نامحدود کسب می‌کنند تا به دخالت در امور اقتصادی بپردازند. این روش­ با اصول «متمدن» سرمایه‌داری در تضاد قرار می‌گیرد، ولی، بطوری که می‌گویند، مدیریت فرماندهی- اداری ابدی نخواهد بود. همینکه عدم تعادل اقتصادی اصلاح شود، همه چیز به محور خود بازمی‌گردد: روش‌های مدیریت بازاری دوباره برقرار می‌شود، سرمایه­‌داری «متمدن» دوباره احیا می‌گردد و سپس، تحرک آن به شروع رشد اقتصادی منجر می‌شود…

کارشناسان معتقدند، که رژیم «وضعیت اضطراری اقتصاد» تا پایان سال، حداکثر تا اواسط سال آینده ادامه خواهد یافت. «جنگ ویروسی» رعدآسا و ظفرمند خواهد بود. در این مدت ورشکستگی انبوه روی خواهد داد، بدهی‌ها و مطالبات بمبلغ چندین تریلیون دلار حذف خواهد شد. حباب‌های بزرگ تصنعی در بازارهای بورس و دیگر مراکز مالی، و همچنین، در بازارهای کالاها و اموال غیرمنقول پدیدار خواهد گشت. سرمایه‌گذاری شرکت‌ها تریلیون‌ها دلار سقوط خواهد کرد. اقتصاد دوباره «نفس» خواهد کشید، تحرک منتج به رشد طولانی مدت آغاز خواهد شد.

تأکید می‌کنم: «جنگ ویروسی» آن وقت که آمار پزشکی کاهش محسوس تعداد مبتلایان و فوتی‌های ناشی از کروناویروس را نشان دهد، پایان نخواهد یافت، بلکه، زمانی به پایان خواهد رسید، که بازارهای بورس و دیگر بازارها تا قعر پائین بروند. در این لحظه اربابان پول دارایی‌های از ارزش افتاده را خواهند خرید و به سطح جدید کنترل بر اقتصاد جهان دست خواهند یافت. صاحبان پول بجای اپیدمی­لوژیست‌ها در بارۀ پایان «جنگ ویروسی» تصمیم خواهند گرفت.

پس از این، رشد اقتصادی آغاز می‌شود. زمانی که رشد به آخر برسد، رکود اقتصادی از نو شروع می‌شود و آن وقت دوایر حاکم غرب به فکر ویروس دیگری می‌افتند و باز هم نمایش «مبارزه با اپیدمی» به تماشا گذاشته می‌شود. چنین است اصول جدید چرخۀ اقتصادی. بدرستی می‌توان آن را دوره اقتصاد ویروسی نامید.

برای صاحبان پول که اپیدمی کنونی را سازماندهی کرده‌اند، چرخۀ بی‌پایان توسعۀ اقتصادی لازم نیست. همانقدر که آن‌ها احتیاج ندارند، برای سرمایه‌داران نیز لازم نیست. آن‌ها به هدف نهایی، به اعمال قدرت در سراسر جهان علاقمندند. آن‌ها آرزوی برقراری نظم جهانی جدید، بدون وجود دولت‌های ملی و تثبیت دولت جهانی را در سر می‌پرورانند. این نظم، دیگر هیچ وجه مشترکی با سرمایه‌داری سنتی نخواهد داشت. آن را می‌توان نظام برده‌داری نوین یا فئودالی جدید نامید.

شروع جنگ ویروسی برنامۀ نخبگان جهانی را برملا ساخت، عوامل آن را مشخص نمود، بسیاری از اسرار فعالیت‌های مخفی آن را فاش کرد. بیماری واگیر، میلیون‌ها انسان را در جهان به اندیشه در این باره واداشت، که پروژۀ نظم نوین جهانی، یعنی انبوه تخیلات نظریه‌پردازان توطئه. نتیجۀ آن، آمادگی میلیونی بشریت جهان برای مبارزه (و آماده هستند)، نه با کروناویروس، بگذار هیأت‌های پزشکی و دیگر متخصصان به این امر مشغول شوند، بلکه با اربابان پول خواهد بود.

والنتین کاتاسانوف

(VALENTIN KATASONOV)

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

١۴ فروردین- حمل ١٣٩٩

منابع:

https://www.fondsk.ru/news/2020/03/24/koronavirus-kak-zamenitel-mirovoj-vojny-50431.html

این ویروس بطرز حیرت‌انگیز گزینشی…

در مورد منشاء تصنعی کووید-١٩

کروناویروس هر قدر گسترده‌تر شایع می‌شود، همانقدر دامنه شکست آن واضح‌تر و سؤالات بیشتر و بیشتر در مورد منشاء پیدایش کووید-١٩ مطرح می‌شود.

ویروس کشورهای دور از مسائل عمده سیاست جهانی را دور می‌زند و در سرزمین‌هایی شایع می‌شود، که با منافع بازیگران جهانی تلاقی پیدا می‌کنند. البته، سایر کشورها نیز تحت تأثیر اپیدمی قرار می‌گیرند، منتها، خطر خاصی آن‌ها را تهدید نمی‌کند.

و این هم آماری به نقل از منبع آلمانی تا ٢۴ مارس:

کشور            مبتلایان     بهبود یافتگان      فوتی­ها    در حال حاضر بیمار

آمریکا            ٨۵۶١٢        ١٨۶٨              ١٣٠١        ٨٢۴۴٣

ایتالیا            ٨٠۵٨٩        ١٠٣۶١              ٨٢١۵        ۶٢٠١٣

اسپانیا          ۵٧٧٨۶        ٧٠١۵               ۴٣۶۵          ۴۶۴٠۶

آلمان            ۴٧٢٧٨        ۵۶٧٣               ٢٨١           ۴١٣٢۴

فرانسه         ٢٩١۵۵        ۴٩۴٨               ١۶٩۶          ٢٢۵١١

ایران           ٣٢٣٣٢       ١١١٣٣             ٢٣٧٨           ١٨٨٢١

سویس         ١١٨١١       ١٣١                  ١٩۴             ١١۴٨۶

بریتانیا           ١١۶۵٨    ١٣۵                  ۵٧٨              ١٠٩۴۵

هلند             ٧۴٣١         ٣                    ۴٣۴                 ۶٩٩۴

اطریش         ٧١٢٩      ٢٢۵                  ۵٨                   ۶٨۴۶

بلژیک         ۶٢٣۵      ۶٧۵                  ٢٢٠                  ۵٣۴٠

کرۀ جنوبی     ٩٣٣٢       ۴۵٢٨              ١٣٩                 ۴۶۶۵

کانادا            ۴٠۴٣        ٢٢٨               ٣٩                    ٣٧٧۶

ترکیه            ٣۶٢٩       ٢۶                  ٧۵                    ٣۵٢٨

چین            ٨١٣۴٠      ٧۴۵٨٨             ٣٢٩٢               ٣۴۶٠

پرتغال          ٣۵۴۴        ۴٣                    ۶٠                  ٣۴۴١

این ویروس کشورهای چین، ایران، ایتالیا و اسپانیا را بعنوان هدف اصلی برگزید. فرانسه در میان کله اسپانیا و ایتالیا واقع است. ویروس در کشورهای همسایه آن‌ها یا بطور کلی شایع نشد و یا کمتر تحت تأثیر قرار داد. اما در مغولستان، اگر چه در این کشور به تعداد خود مغول‌ها­ شهروند چینی­ زندگی می‌کند و حرکت در مرز دو کشور جریان دارد، اما، تا ٢٣ مارس فقط یک مورد ابتلا به ویروس ثبت شد.

جمهوری خلق چین- رقیب راهبردی ایالات متحدۀ آمریکاست. چین برای مقابله با شیوع کروناویروس فعالیت یکسری مؤسسات تولیدی را متوقف کرد، رشد تولید ناخالص ملی کُند شد، ارزش یوآن کاهش یافت. اما، جمهوری خلق چین موفق شد بکمک ساختار مرکزی و مجهز مبارزه با بیماری‌های عفونی دامنه شیوع این ویروس را محدود سازد. در عین حال، پکن با خرید «اوراق قرضۀ آشغال» خود که ارزش آن‌ها سقوط کرده بود، این ضرر و زیان را در بازارهای مالی جهان تا حد محسوسی جبران نمود. اینک تعداد مبتلایان در جمهوری خلق چین بسرعت به صفر می‌رسد. دولت در حال حاضر نظارت بر حرکت مردم و کالاها بین استان هوبی و بقیۀ بخش‌های کشور را لغو می‌کند. تلفات انسانی جمهوری خلق چین (٣٢٧٠ نفر از جمعیت ١ میلیارد و ۴٠٠ میلیون نفری) نسبتا ناچیز بود. نتیجه­ نهایی نشان داد که کشور برای اقدامات گسترده و مؤثر در مواقع اضطراری آماده است.

ایران که با چین مرز مشترک ندارد و تردد مردم بین دو کشور زیاد نیست، از هجوم ویروس بشدت رنج می‌برد. اما شیوع ویروس در ایران برای واشینگتن که از لغو تحریم‌های اقتصادی علیه این کشور خودداری می‌کند، سودمند است. مرگ و میر ناشی از اپیدمی در ایران تا دو برابر بیش از شاخص جهانی افزایش یافت و به ٧ و ٨ دهم درصد رسید. دولت آمریکا گفته است که به ایران اجازه فروش نفت برای خرید دارو و تجهیزات نخواهد داد.

ممکن است سوریه نیز با وضعیت مشابه ایران مواجه شود. هر دو کشور در مرکز توجه واشینگتن قرار دارند.

نگاهی به دو کشور اروپایی ایتالیا و اسپانیا بیاندازیم که بیشتر تحت تأثیر ویروس قرار گرفتند. دولت ایتالیا به مخالفت با بروکسل برخاست و حاضر به سازش در مسئله پرداخت بدهی دولتی و کسری بودجه نیست. کمیسیون اروپا از تأئید پیشنهاد نسخه ایتالیایی در این باره امتناع کرد. خطر خروج ایتالیا از اتحادیه اروپا مطرح شد. در متن این نیز فاجعه تشدید واگیری در کشور کاج­ها و بازنشستگان در حال آشکار شدن است.

ایتالیا بلحاظ تعداد مرگ و میر رکورد زد. بیش از ١٠٪ مبتلایان درگذشتند. مقیاس بیماری واگیر در کشورهای اطریش، سوئیس، آلمان بطور غیر قابل مقایسه‌ای کم‌تر است.

در اسپانیا نیز که در نتیجه جدایی‌طلبی کاتالونیا متلاطم است، وضعیت مشابهی مشاهده می‌شود.

راجع به فاجعه‌ای که در ایالات متحده آمریکا در حال وقوع است، صحبت جداگانه لازم است. طبق اطلاعات موجود، تا ٢۶ مارس ایالات متحدۀ آمریکا از لحاظ تعداد مبتلایان به کروناویروس به جایگاه نخست در جهان دست یافت. در اینجا بیماری واگیر به استدلال مهم دموکرات‌ها در روند مبارزات انتخاباتی علیه ترامپ تبدیل می‌شود. برخی از رسانه‌های جمعی پیش‌بینی می‌کنند که تعداد مبتلایان و فوتی‌های آمریکا در تابستان و پائیز به ترتیب به میلیون‌ها و صدها هزار نفر خواهد رسید و رقم ذکر می‌کنند: از ٣٣٠ نفر میلیون جمعیت آمریکا، ۵۵ هزار نفر مبتلا و ٣٧٩ نفر فوتی. بعنوان مقایسه: تعداد کشته شدگان حوادث رانندگی سه سال گذشته در آمریکا در سطح ۴٠ هزار نفر ثبت شده است. ولی درصد پائین بی‌کاری و حمایت از اشتغال ملی برگ‌های برنده در دست ترامپ هستند؛ ضربۀ اصلی به مؤلفه‌های وضعیت اجتماعی- اقتصادی موجود آمریکا را بیماری واگیر وارد خواهد آورد.

تجربه چین ثابت می‌کند، که شیوع کروناویروس قابل کنترل است. همه چیز بستگی دارد اولا، به چگونگی نظام بهداشت، ثانیا، به کیفیت و سرعت تصمیمات مدیریتی اتخاذی توسط مقامات. شیوع ویروس در کشورهای انتخابی گواه آشکار منشاء مصنوعی آن است. شاهد دیگر در تأئید این موضوع، بگمانم، «اختراع» واکسن ضد کروناویروس بلافاصله پس از اعلام نتیجۀ انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحدۀ آمریکا و به قدرت رسیدن رئیس جمهور جدید «یا جدید قدیم» خواهد بود.

دمیتری سدوف

(DMITRY SEDOV)

١٧ فروردین- حمل ١٣٩٩

منبع:

https://www.fondsk.ru/news/2020/03/27/etot-na-udivlenie-izbiratelnyj-virus-50467.html

بیل گیتس و کروناویروس

وجه مشترک چیست؟

زمانی که بیل گیتس مدیریت کمپانی «مایکروسافت» را بر عهده داشت، به موضوع نصب میکروچیپ­های کلاسیک در بدن انسان بسیار علاقمند بود. اکنون او بر روی تولید نانومیکروچیپ کار می­کند و  تصدیق می­کند که این میکروچیپ با «هدف محدود»، در نوع خود، گواهی دیجیتال، همراه با تزریق واکسن خواهد بود. اما چه کسی مطمئن است، که «گواهی رقمی» مایع، به قلاده الکترونیک تبدیل نشود و اربابان پول با کمک آن انسآن‌ها را در اردوگاههای الکترونیک جای ندهند؟

پیشینه پنهانی دستکاری ژنتیکی به تعبیر ویلیام انگدال

چه کسی بیل گیتس را نمی­شناسد؟ امروز بیل گیتس برای آمریکا حکم همان نماد سرمایه­داری را دارد که بیش از یک قرن پیش جان راکفلر بزرگ، نخستین میلیاردر آمریکایی داشت.

کمپانی مایکروسافت را بیل گیتس بهمراه دوست خود، پل آلن در اواسط سالهای ٧٠ زمانی که دانشجو بود، بنیان گذارد. تا اواخر قرن بیستم مایکراسوفت به یک شرکت بزرگ فراملیتی در عرصه تولید نرم افزار برای تجهیزات حسابگر، رایانه­های شخصی، وسایل بازی،اسباب­بازی­ها، تلفن­های همراه تبدیل شد. کمپانی بعنوان توسعه دهنده خانواده عامل ویندوز شهرت یافت. در تاریخ پرواز گیج­کننده «مایکروسافت» همه چیز روشن نیست. مثلا، ادوارد اسنودن، مأمور سابق سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) بارها در باره مایکروسافت سخن گفته است. بنا به گفته وی، این شرکت در چهارچوب برنامه محرمانه «پریزم» (Program for Robotics, Intelligents Sensing and Mechatronics)، که برای ردیابی مراسلات الکترونیک در نظر گرفته شده، با سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا همکاری می­کند.

«مایکروسافت» در رده­بندی «گلوبال تاپ ١٠٠» ماه اوت سال ٢٠١٩، با پشت سر گذاشتن اپل، در رتبه اول قرار گرفت و به گر­ان­ترین تجارت دنیا تبدیل گردید. همان موقع سرمایه آن ٩٠۵ میلیارد دلار و کمی بعد، سرمایه شرکت از مرز تریلیون تجاوز کرد.

و اما در متن موفقیتهای فوق­العاده «مایکروسافت» بیل گیتس به اقدامات عجیبی دست زد. در ماه مارس سال ٢٠٢٠ رسانه­ها گزارش دادند، که بنیانگذار  «مایکروسافت» شرکت را ترک گفت و از سرمایه شرکت و شورای مدیران آن خارج شد. در عین حال، بیل گیتس تصمیم گرفت از هیأت مدیره کمپانی نیز خارج شود. وارن بافت، سهامدار اصلی و مدیر کل شرکت «برکشایر هتاوی» (Berkshire Hathaway Inc,) دوست نزدیک بیل گیتس است.

بیل گیتس ضمن ترک «مایکروسافت» اعلام کرد، که از این به بعد قصد دارد زمان بیشتری را برای امور بشردوستانه- توسعه بهداشت جهانی، تحصیل و همچنین، برای مقابله با حل مسائل تغییرات آب و هوایی صرف نماید،

بطور کلی، گفته می­شود که بیل گیتس از دو دهه پیش در امور خیریه فعالیت می­کند. در سال ٢٠٠٠ او همراه با همسر خود بنیاد بیل و ملیندا گیتس را تأسیس نمود که بلافاصله به یکی از بزرگترین بنیادهای خیریه آمریکا تبدیل گردید (همردیف با بنیادهای راکفلر، فورد و کارنگی). بنیاد بیل و ملیندا گیتس در مدت ٢٠ سال، ۵٣ میلیارد و ٨٠٠ میلیون دلار به برنامه­های مختلف (بهداشت، آموزش و پرورش و مقابله با تغییرات اقلیمی) تخصیص داده است.

خروج بیل گیتس از کمپانی «مایکروسافت» هنگامی اتفاق افتاد که هیاهوی کروناویروس در جهان پیچید. میلیاردر پنهان نکرد که در شرایط جدید، او خود را برای خدمت به نجات بشریت از بیماری­های واگیر حصر خواهد کرد. فعالیت بنیاد در زمینه پزشکی تا این وقت شامل تولید و تهیه واکسن­ها برای محافظت از مردم در مقابل بیماری­های ویروسی، یعنی اختراع واکسن­های جدید و واکسیناسیون مردم با آن‌ها می­باشد. در ماه فوریه بیل گیتس اعلام کرد، که بنیاد آن‌ها ١٠٠ میلیون دلار برای مقابله با ویروس کووید- ١٩ تخصیص می­دهد.

لازم به ذکر است، که بسیاری­ها (در وهله اول در کشورهای فقیر) به فعالیت­های خیرخواهانه بیل گیتس، به ویژه، به تهیه واکسن­ها و واکسیناسوین انبوه با آن‌ها به دیده تردید می­نگرند. در میان کارشناسان- منتقدانی که از سالهای زیادی پیش به افشای غول­های داروسازی مشغول هستند، تا کنون در این باره که چرا چنین واکسن­ها اختراع و بصورت انبوه تولید می­شود، نظر واحدی وجود ندارد.

باشگاه رم که بیش از نیم قزن پیش (در سال ١٩۶٨) به ابتکار دیوید راکفلر تأسیس گردید، تعدادی گزارش تهیه کرد، که طی آن‌ها کاهش شدید جمعیت جهان و رساندن آن را تا حد یک میلیارد نفر توصیه می­کند. به عقیده بسیاری از کارشناسان و کنشگران اجتماعی، محصولات غذایی تراریخته (اصلاح شده ژنتیکی)، مواد خوراکی با افزودنی­های شیمیایی و آلاینده­های شیمیایی (از نوع سموم دفع آفات)، داروهای «سمی» و واکسن­ها مهمترین ابزار کاهش پایدار جمعیت هستند. عواقب طولانی مدت چنین داروها و واکسن­ها می­توانند قابلیت تولید مثل انسان را تضعیف نموده و موجب مرگ زودرس شوند. راجع به این موضوع ویلیام انگدال، اقتصاددان و دانشمند سیاسی آمریکایی در کتاب «بذر تخریب. پیشینه پنهانی دستکاری ژنتیکی» نوشته است.

ده سال پیش، بیل گیتس در کنفرانس بسته «تد ٢٠١٠» (TED2010) در لانگ- بیچ کالیفورنیا شرکت نمود و در آن زیر عنوان «از صفر می­سازیم!» سخنرانی کرد. او سخنرانی خود را با پیشنهاد پوچ (از نقطه نظر علمی) کاهش انتشار گاز کربنیک (CO2) به صفر تا سال ٢٠۵٠ در جهان شروع کرد و سپس اظهار داشت: «جمعیت جهان امروز به ۶ میلیارد و ٨٠٠ میلیون رسیده است. این افزایش جمعیت از انسان بیهوده شروع شد. این تعداد تقریبا تا ٩ میلیارد نفر قابلیت افزایش دارد. اگر ما واقعا کار بزرگی با واکسن­های جدید، بهداشت، ارائه خدمات در زمینه بهداشت باروری بکنیم، می­توانیم ١٠- ١۵ درصد از جمعیت جهان را کاهش دهیم». البته، سپس گیتس توضیح داد، که منظور او نه کاهش ١٠- ١۵ درصدی جمعیت جهان، بلکه، افزایش آن بوده است (یعنی قرار بود واکسیناسیون از سرعت رشد جمعیت بکاهد).

نگاه دیگر کارشناسان- منتقدان به این محدود می­شود، که غول­های داروسازی به دلیل حرص و آزا خود واکسن­های «سمی» تولید و پخش می­کنند. به همین دلیل نیز واکسن­های تأئید نشده را به پزشکان پیشنهاد می­کنند. آن‌ها برای کسب مقام اول به دادن رشوه­های کلان آماده هستند. در این حالت، موازین آزمایش واکسن­ها نقض می­شود و داروهای قاتل بجای داروهای شفابخش وارد بازار می­گردد. این موضوع را سرهنگ تاتیانا گراچیووا رئیس کرسی فرهنگستان نظامی ستاد کل نیروهای مسلح فدراسیون روسیه در کتاب «وقتی قدرت از جانب خدا نیست. اولگاریتم جغرافیای سیاسی و راهبرد جنگهای پنهان جهان در پشت صحنه» (فصل واکسن­ها، سلاح گشتار جمعی) توضیح داده است. مبارزه با ایدز و ویروس ناقض ایمنی انسان (HIV)، که تقریبا چهل سال قبل آغاز شد، نمونه بارز چنین آز و طمع است. این یک گلاهبرداری گسترده کمپانی­های داروسازی بود که بر هیستری بیماری­های گویا ناشی از ویروس نقض ایمنی انسان دامن زدند. سپس هیچ ویروس خاصی نیافتند (اگر چه برای یافتن آن مبالغ نجومی از بودجه­های دولتی صرف شد)؛ بیماریهای چند ده سال پیشتر شناخته شده منجر به تضعیف توان ایمنی انسان در پشت پرده «ایدز» پنهان گردیدند؛ هر بیماری مجموعه­ای از روش معالجه آزموده شده خاص خود را داشت. با وجود این، در آزمایشگاه­های شرکتهای داروسازی داروهایی برای مقابله با «ویروس جدید» تهیه می­شود، و هر دوره درمانی با چنین داروها، دهها هزار دلار  هزینه دارد.

اگر به واقعیت پدیده­ای مانند «پشت صحنه جهان» اذعان کنیم، در این صورت، الزاما باید اعتراف کنیم، که «پشت صحنه» از شرکتهای داروسازی که میلیاردها میلیارد سود می­برند، استفاده می­کند. همینطور لازم به اعتراف است، که بنیاد راکفلر، بنیاد گیتس­ها، کمپانی­های داروسازی، اتحادیه جهانی واکسیناسیون و ایمن­سازی (Global Alliance for Vaccines and Immunisation, GAVI)- اینها مجموعا یک مشتِ بسیار قدرتمند هستند. این، یک شراکت سازمآن‌های خصوصی و دولتی است که هدف خود را افزایش دسترسی کودکان کشورهای فقیر به واکسیناسیون اعلام کرده است. بانک جهانی و سازمان بهداشت جهانی نیز شرکای اتحادیه جهانی واکسیناسیون و ایمن­سازی هستند.

و، بالاخره، در مورد نسل جدید واکسن­های تولید شده بکمک نانوتکنولوژی. آن‌ها نیز از منظر عواقب طولانی مدت­شان برای سلامتی انسان بی­خطر نیستند، اما، علاوه بر این، وارد کردن میکروچیپ مایع به بدن انسان با استفاده از چنین واکسن­ها امکان­پذیر است. اولین اطلاعات در مورد نانوچیپ افزوده شده به واکسن­ها در سال ٢٠٠٩، زمانیکه مقاله «آیا توده­های مردم به وجود نانوچیپ­های مایع در واکسن­ها اولویت قائل می­شوند؟»، در نشریه الکترونیکی «Prevent Disease.Com» درج شد، انتشار یافت.

طرفداران واکسیناسیون کل جمعیت جهان اصرار بر این دارند، که واکسیناسیون با «شناسه رقمی انسان» تکمیل شود. یعنی کسی که سلامتی جمعیت را کنترل می­کند، باید یک تصویر کامل از تک تک افراد جامعه، باضافه اطلاعات در مورد واکسیناسیونهای آن‌ها را در اختیار داشته باشد. و در اصل، میتوان چنین اطلاعاتی را به میکروچیپ وارد کرد و سپس آن را در زیر پوست انسان جای داد. اما اگر امروز در متن هیاهوی عمومی به سبب شیوع کروناویروس، واکسیناسیون همگانی همزمان با عملیات نصب شناسه دیجیتال (رقمی) به مردم انجام شود، چه اتفاق می­افتد؟

به باور من، بیل گیتس، از قضا همان کسی است، که انجام عملیات یک تیر و دو نشان را تدارک می­بیند. اگر این گزینه را قبول کنیم، معلوم می­شود که چرا میلیاردر دو حوزه علائق خود را- فن­آوری دیجیتالی (مایکروسافت) و واکسن­ها (بنیاد خیریه)- را با هم ادغام نمود.

بیل گیتس یکی از مبتکران پروژه «آی دی ٢٠٢٠» می­باشد، که از حمایت سازمان ملل متحد برخوردار است و بعنوان بخشی از ابتکار اهداف توسعه پایدار تا سال ٢٠٣٠ شمرده می­شود. هدف پروژه عبارت است از ارائه شناسه رقمی (ID) به آحاد جمعیت جهان تا دهه سوم  قرن بیست و یکم.

زمانی که گیتس مدیریت کمپانی «مایکروسافت» را بر عهده داشت، به موضوع نصب میکروچیپ­های کلاسیک در بدن انسان بسیار علاقمند بود. اکنون او بر روی تولید نانومیکروچیپ کار می­کند و  تصدیق می­کند که این میکروچیپ با «هدف محدود»، در نوع خود، گواهی دیجیتال، همراه با تزریق واکسن خواهد بود. اما چه کسی مطمئن است، که «گواهی رقمی» مایع، به قلاده الکترونیک تبدیل نشود و اربابان پول با کمک آن انسآن‌ها را در اردوگاههای الکترونیک جای ندهند؟

و باز هم بیشتر: گیتس به خالکوبی با نقطه­های کوانتومی اظهار علاقمندی می­کند؛ این طرح دانشکده فنی ماساچوست و دانشگاه رایس است. خاکوبی برای ثبت تاریخچه واکسیناسیون هر انسان در نظر گرفته شده است. همانطور که پژوهشگران هر دو دانشگاه در ماه دسامبر ٢٠١٩ اعلام نمودند، این طرح (سفارش گیتس) باید امکان شناسایی افرادی را که در مقابل بیماری­های مختلف واکسینه نشده­اند، فراهم نماید.

والنتین کاتاسانوف

(VALENTIN KATASONOV)

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

٢١ فروردین- حمل ١٣٩٩

منابع:

https://www.fondsk.ru/news/2020/04/02/bill-gejts-i-koronavirus-chto-obschego-50516.html

کروناویروس نه در چین، که در ذهن صاحبان پول زاده شد

تأئید مستند عملیات تروریستی «کووید- ١٩»

به نظر می­رسد، در رابطه با کروناویروس یافتن پاسخ به این سؤال که چه کسی آن را ایجاد کرد و رها ساخت، ممکن نیست. اما، جویندگان پاسخ، نمی­بینند، که آن در معرض دید قرار دارد. من هم می­خواهم تأکید کنم، که درست در بهترین جا، در اینترنت، در معرض دید قرار دارد. این سند به ده سال پیش مربوط است: «سناریوها برای فن­آوری آینده و توسعه بین­المللی. بنیاد راکفلر، شبکه جهانی تجارت. ماه مه سال ٢٠١٠».

بگمانم، نخستین کسی که این سند را کشف کرد، ویلیام انگدال، مخالف سرشناس جهانی­سازی، اقتصاددان و دانشمند سیاسی آمریکایی، دکتر علوم سیاسی دانشگاه پرینستون بود. ١٠ مارس مقاله «گامهای بسته، این سناریو آینده­نگرانه نیست: وحشت و آینده پسابیماری واگیر؟»(١) را منتشر کرد.

انگدال بطرز جنجالی بیان می­­کند: سناریوی «وحشت همه­گیر» که امروز در مقابل چشمان ما به روی صحنه آمده، ده سال پیش (!) تهیه شده است.

این سند از درون دو مؤسسه بیرون آمد: بنیاد راکفلر و شبکه جهانی تجارت. اکثریت اسناد بنیاد راکفلر به این یا آن نحو به سمت حل مسائلی مانند بهینه­سازی مالیات قبیله راکفلر (بنیادهای خیریه از پرداخت مالیات معاف هستند)، کنترل بر زاد و ولد، کاهش جمعیت جهان، صنعت­زدایی (زیر پرچم گذار به جامعه پساصنعتی) و غیره معطوف شده است. مجموعه این کارها توسط باشگاه رم(٢) تعیین می­شود. باشگاه رم در سال ١٩۶٨ توسط دیوید راکفلر تأسیس گردید و قرار بود صاحبان پول را به هدف خود، یعنی به آقایی جهان برساند (ایده دولت جهانی).

در مورد شبکه جهانی تجارت لازم به ذکر است که آن را پیتر شوارتش، یکی از معتبرترین آینده­شناسان آمریکا تأسیس کرد. شوارتش با پنتاگون همکاری می­کرد و در سال ٢٠٠۴ در مورد تغییرات اقلیمی جهان برای ارتش آمریکا گزارش تهیه کرد.

ایده­ اصلی سند را که باعث جلب توجه ویلیام انگدال بخود گردید، بطور خلاصه توضیح می­دهم: در این سند چهار سناریو برای توسعه جهان پس از بحران مالی و اقتصادی سرمایه­داری سالهای ٢٠٠٧- ٢٠٠٩ تدوین شده است. اولین آن‌ها بطور کامل منطبق است با آنچه که امروز ما مشاهده می­کنیم. در گزارش، این سناریو «گامهای بسته» نامیده شده است. با این حساب، سه سناریوی دیگر لایق توجه نیستند.

اینک بریده­هایی از گزارش: «در سال ٢٠١٢ بزرگترین بیماری واگیر که طی سالهای زیادی جهان در انتظارش بود، شایع شد. بر خلاف «H1№1» [شیوع ویروس آنفلوانزای خوکی در سال ٢٠٠٩]، معلوم شد این نوع جدید آنفلوانزا که بواسطه غازهای وحشی شایع شده، بسیار خطرناک است. حتی برخی از کشورها که برای مقابله با این بیماری تدارک دیده بودند، تحت تأثیر آن قرار گرفتند و در مقیاس جهانی، این ویروس در حدود ٢٠٪ جمعیت را آلوده کرد. ٨ میلیون نفر در ٧ ماه نخست پس از شیوع آنفلوانزای جدید فوت کرد. و اکثریت درگذشتگان جوانان سالم بودند…»

ابتدا در مورد عدم تطابق­ها:

اول- بیماری واگیر با ٨ سال تأخیر شایع شد؛

دوم- تصمیم گرفتند آن را نه به نام غازهای وحشی، که بنام خفاش­ها بنویسند؛

سوم– کووید- ١٩ در وهله اول جوانان سالم را نمی­کشد، بلکه افراد سالمند و ضعیف را می­کشد.

گزارش پس از انتشار در سال ٢٠١٠ احتمالا نهایی شد. ظاهرا تصمیم گرفته شد، که جوانان و افراد سالم می­توانند هنوز بعنوان نیروی کار ارزان و با توانایی تولیدی بالا مفید واقع شوند. ولی، در وهله نخست باید از «تعادل کننده­ها»، یعنی از افراد ضعیف، بیمار، پیر و سالخورده خلاص شد. این، نسخه امروزی مالتوسیانیزم سیاسی پنهان است، که سعی می­کند به هر قیمتی جمعیت جهان را به یک میلیارد نفر کاهش دهد.

در مورد شاخص­های کمیتی مندرج در گزارش (درصد مبتلایان و تعداد قطعی متوفیان) باید تا آخر ماه ژوئیه منتظر باشیم (اگر همه­گیری را از ابتدای سال حساب کنیم). ضمنا، دونالد ترامپ نیز چنین می­گوید (بخصوص با اطمینان کامل): واگیری در ماه ژوئیه- اوت پایان خواهد یافت. با گذشت هفت ماه نیز می­توانیم «جوجه­ها را بشماریم». برخی­ از متخصصان سازمان بهداشت جهانی پیش­بینی می­کردند که کووید- ١٩ می­تواند دو سوم جمعیت جهان را آلوده نماید. صدر اعظم آلمان، آنگلا مرکل تصریح کرد، که کروناویروس ٧٠٪ جمعیت آلمان را آلوده خواهد کرد. بگمانم، این خانم به همان جدول برنامه­های عملیات مخفی استناد می­کند که ترامپ کرد.

در گزارش از اثرگذاری ویروس به تمامی جوانب زندگی اجتماعی گفته می­شود. از جمله، در زمینه اقتصادی: «ویروس تأثیر مهلکی بر اقتصاد گذاشت: جابجایی جهانی انسآن‌ها و کالاها متوقف شد، که به تضعیف عرصه­هایی مانند جهانگردی، شکستن زنجیره جهانی تدارکات انجامید. حتی محل­های معمولا شلوغ که ساختمان مغازه­ها و ادارات پر رفت و آمد در آن‌ها واقع است، ماهها خالی، بدون کارکنان و مشتریان ماندند».

در ادامه گفته می­شود، دولت­های خواب­آلود بیدار می­شوند و به مقابله فعال با بیماری واگیر دست می­زنند. و این را با تمام خشونت و نقض تصورات معمول از دموکراسی و حقوق بشر انجام خواهند داد: «هنگام شیوع بیماری واگیر رهبران ملی در سراسر جهان اقتدار خود را تقویت کردند و مقررات و محدودیت­های سفت و سخت- از پوشیدن اجباری ماسک به صورت تا سنجش تب در ورودی­های اماکن عمومی از قبیل پایانه­های مسافری و فروشگاهها برقرار نمودند. این کنترل و نظارت بر شهروندان و فعالیت آن‌ها حتی بعد از توقف واگیری ادامه خواهد یافت و تقویت خواهد شد. رهبران همه کشورها برای محافظت از خود در مقابل گسترش مشکلات جهانی، از بیماری واگیر و تروریسم فراملی گرفته تا بحرآن‌های زیست محیطی و فقر در حال تزاید، سخت‌گیرتر شدند».

در این توضیحات ١٠ سال قبل، آنچه را که امروز در همه کشورها بدون استثناء روی می‌دهد، ما می­بینیم: اول- اعمال نظارت گسترده در برخی کشورها (مثل آمریکا) با اعلام ظاهری وضعیت اضطراری همراه بود و در برخی کشورها بدون این تمهیدات. دوم- ممکن است بنظر برسد، که این بیماری واگیر طی چند ماه آینده به پایان می­رسد و همه چیز به حالت سابق باز می­گردد. از این سند چنین استنباط می­شود، که زندگی به وضع سابق برنخواهد گشت. اعلام خواهد شد، که جهان در معرض خطرات دهشتناک قرار دارد (تغییرات اقلیمی، تروریسم بین­المللی، شیوع ویروس، آلودگی محیط زیست…). به این دلایل، دموکراسی، آزادی، حقوق بشر که دهها سال تبلیغ می­کردند، باید فراموش شود، سطح زندگی سابق فراموش شود. امنیت قربانی می­طلبد.

در گزارش بنیاد راکفلر و شبکه جهانی تجارت تصریح شده، که چین در خط مقدم مقابله با بیماری واگیر قرار دارد: «با دستور عملیاتی و قرنطینه اجباری همه شهروندان، و همچنین با بستن فوری و بسیار محکم همه مرزها باعث نجات میلیونها انسان گردید، گسترش ویروس را خیلی پیش از سایر کشورها متوقف نمود و پس از مهار ویروس بسیار سریع بازسازی کرد».

انطباق کامل با آنچه ما می­بینیم!

چین اعلام کرد، که ویروس مهار شده، قرنطینه بتدریج لغو می­شود و زندگی اقتصادی تا اواسط سال بطور کامل بهبود می­یابد. سازمان ملل متحد، سازمان بهداشت جهانی و سایر سازمآن‌های بین­المللی مطالعه تجربه چین را به دولتهای سایر کشورها توصیه می­کنند و در این تجربه، بر روی نظم و انضباط سختگیرانه، اقتدار محکم و مسئولیت همگانی تأکید می­نمایند. آن‌ها بطور ضمنی بر این موضوع نیز اشاره می­کنند، که این «لانه مورچه چینی» تحت رهبری حزب کمونیست چین، پایدارترین الگو در شرایط چالش­های جهانی است. امروز دیگر آن تصور در باره «الگوی ایدئال» دولت، همانطور که ما در رمان جرج اورول «١٩٨۴» می­بینیم، به شکل وسیع از بالا مستقر می­شود. آلدوس هاکسلی چنین جامعه­ را «دنیای شگفت­انگیز جدید» نامید.

در «دنیای شگفت­انگیز جدید» نه فقط دموکراسی و حقوق بشر، حتی تصور رایج در باره «اقتصاد بازاری» نیز باید به فراموشی سپرده شود. کنترل شدید نه تنها بر مردم، بر روی مؤسسات نیز اعمال خواهد شد: «این کنترل سختگیرانه در کشورهای توسعه یافته به اشکال مختلف برقرار خواهد شد: مثلا، شناسه­های تشخیص هویت برای همه شهروندان و تنظیم سختگیرانه بخش­های کلیدی صنایع و حتی ثبات، که از منظر منافع ملی حیاتی شمرده می­شود. در بسیاری از کشورهای توسعه یافته همکاری اجباری با مجموعه­ای از قوانین جدید و موافقت آرام، اما پیوسته، هم نظم را برقرار خواهد کرد و هم، آنچه را که برای رشد اقتصادی لازم است».

نویسندگان گزارش که در باره آن‌ها توضیح دادم، معتقدند حاکمیت­ها مشکل خاصی نخواهند داشت: «ابتدا مفهوم دنیای قابل مدیریت مورد استقبال و تأئید قرار خواهد گرفت. شهروندان با کمال میل بخشی از اختیارات خود را- و زندگی شخصی خود را به ازای امنیت و ثبات بزرگ به دولت­های پدرسالارانه­تر واگذار خواهند نمودند». بعید نیست، که چنین اعتماد بخود نویسندگان گزارش از برآورد تجربه مقابله ایالات متحده آمریکا با «تروریسم بین­المللی» ناشی می­شود. پس از حادثه ١١ سپتامبر سال ٢٠٠١ در آمریکا قانون میهن­پرستی، که آمریکایی­ها را از بسیاری از حقوق و آزادی خود محروم می­کرد، تصویب شد و شهروندان آن را با همدلی «قبول» کردند.

به هر صورت، زمان چندی می­گذرد، و کنترل سختگیرانه برادربزرگ جان شهروندان را به لب می­رساند. مردم دو باره خواهان حقوق، آزادی و رفاه می­شوند. نویسندگان گزارش هشدار می­دهند، که گذار به الگوی جدیدی از جامعه به تحمل سنگینی بار اضافی، هم بوسیله پائینی­ها و هم بوسیله بالایی­ها نیاز دارد. خود محتوای سناریوی «همگامی» (LOCK STEP «گامهای بسته» هم می­توان معنی کرد) به این موضوع اشاره دارد. پیشروی به سمت الگوی جدید، بنا به تعبیر گزارش بمعنی «کنترل سختگیرانه­تر دولتی از بالا به پائین و رهبری اقتدارگرایانه­تر، با نوآوری محدود و رشد مخالفت شهروندان می­باشد».

در پایان لازم به ذکر می­دانم که گزارش و سناریوی (LOCK STEP) زمانی ظهور یافتند، که هنوز گرد و غبار ناشی از بحران مالی- اقتصادی سالهای ٢٠٠٧- ٢٠٠٩ فروننشسته است. صاحبان پول فهمیدند، که سرمایه­داری جهانی بعد از این تاب تحمل یک همچو بحران جدید را نخواهد داشت. بنا بر این، لازم دیدند به بازسازی اجباری ساختار جهان بر مبنای الگوی پساسرمایه­داری دست بزنند. این نمایشنامه سنگین و مخاطره­آمیز گذار به نظام برده­داری جدید، اما نجات­بخش برای صاحبان پول، بدین منوال به روی صحنه آمد. تدارک برای شروع چنین گذار طول کشید، اما در پایان سال گذشته علائمی حاکی از شروع عنقریب بحران جدید مالی و اقتصادی مشاهده شد. طول دادن غیر ممکن بود. و از نخستین روزهای سال ٢٠٢٠ عملیات «گامهای بسته» (همان کووید- ١٩) شروع شد.

والنتین کاتاسانوف

(VALENTIN KATASONOV)

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

٢۶ فروردین- حمل ١٣٩٩

منبع:

پرده ماقبل آخر نمایش آخرالزمان، یا زیر پرچم مقابله با کروناویروس


تلاش در روح ضد اتوپیایی

به باور من، نگرانی جهانی ناشی از پدیده­هایی مانند شیوع کروناویروس، عبارت است از ادامه برنامۀ انجام وظایف نخبگان جهانی، که بموقع خود در گزارشهای باشگاه رم منعکس شده است. همه این وظایف مختلف را می­توان در چهار گروه دسته­بندی کرد:

١ــ کاهش جمعیت جهان و رساندن آن تا سطح «مناسب» یک میلیارد نفر؛

٢ــ غیرصنعتی کردن اقتصاد («ایجاد جامعه پساصنعتی»)؛

٣ــ فرسایش حاکمیت دولت­ها؛

۴ــ ایجاد دولت جهانی در ویرانه­های دولتهای ملی برای مدیریت مستقیم جمعیت جهان.

در نگاه اول، تصمیمات اتخاذی دولتهای کشورهای مختلف برای مقابله با کروناویروس روند جهانی­سازی را ١٨٠ درجه بسط می­دهد. این را می­توان انزواگرایی نامید، اما چنین «انزواگرایی» فقط برای مدت معینی برقرار می­شود.

وظایف جدید نخبگان جهانی، که انجام آن‌ها در پشت پرده مقابله با کروناویروس پنهان می­شود، کدام­ها هستند؟ پایان دادن به لیبرالیسم که در طول دهه­های اخیر در جهان کاشته شده، یکی از آن‌ها است. گفتگوها پیرامون حقوق و آزادی­های بشر پس از حادثه ١١ سپتامبر سال ٢٠٠١ به تدریج متوقف گردید. نمایش­ غم­انگیز تحت عنوان «حمله تروریستها به برجهای مرکز تجارت جهانی در نیویورک» نقطه آغاز سازماندهی «مبارزه علیه تروریسم بین­الملل» در آمریکا و در سراسر جهان بود. هیستری- پاندمی با هدف ادامه و اتمام روند حذف بقایای دموکراسی و آزادی که بعد از ١١ سپتامبر سال ٢٠٠١ آغاز گردید، براه افتاد. هیچ شهروندی نباید مطمئن باشد، که حامل و قربانی کروناویروس نیست. دولتها بمنظور تأمین «خوشبختی و امنیت» جامعه، باید با فرض بر این که هر شهروند حامل ویروس قاتل است، اقدام نمایند. جمعیت باید تحت کنترل کامل باشد.

اول- کنترل سلامتی. انجام آزمایشهای اجباری منظم. ثبت همه اطلاعات پزشکی در باره هر شخص در بانک متمرکز اطلاعات. تعیین تعلق شخص به این یا آن گروه با استفاده از این داده­ها (کاربرد سامانه رتبه­بندی اجتماعی، شبیه همان سامانه که در چین ساخته می­شود).

دوم- کنترل حرکت. اعمال محدودیت­ها و ممنوعیت­ها بر نقل و انتقال نه تنها در مرزها، حتی در داخل کشور نیز محتمل است.

سوم- نظارت بر ارتباط انسان با افراد دیگر.

چهارم- کنترل رفتار انسان در حین کار و در زمان پس از کار، برای کسب اطلاعات در این باره، که چه می­خورد، به چه چیزی علاقمند است، به کدام اشیاء دست می­زند.

نصب میکروفون­ها و دوربین­های مداربسته به کنترل انسآن‌ها کمک خواهد کرد. علاوه بر وسایل فنی سنتی، از لوازم مختلف، «وسایل هوشمند» (خودرو، تخچال، دیگر لوازم خانگی و غیره)، تصویرگرهای حرارتی، پهبادها، حتی میکروچیپ­های کاشته شده در بدن انسان نیز استفاده خواهد شد. «عامل کروناویروس» می­تواند کاشت میکروچیپ در بدن انسان را اجباری کند، دولتها در صدد پوشش صد در صدی جمعیت با این وسیله فنی کنترل خواهند بود.

مهمترین مؤلفه سیاست مقابله با ویروس باید «انزوای مؤثر» باشد.

یک- خودتجریدی داوطلبانه. هر عضو آگاه جامعه باید در پناهگاه خود پنهان شود.

دو- انزوای اجباری یا قرنطینه اجباری.

سه- انزوای اجباری ناقضان قرنطینه. زندان بهترین مکتب برای آن‌هایی خواهد بود، که علاقمند به زندگی تحت موازین وضعیت اضطراری نیستند. انزوای بین­المللی نیز معیار خواهد بود. ورود به کشور و خروج از کشور بشدت محدود خواهد شد.

مسئله پیشگیری از بیماری­های ویروسی مطرح خواهد شد و آن شامل دو نکته اساسی خواهد بود:

نکته اول- جوانان مبانی زندگی سالم را فراخواهند گرفت. تقریبا شاید پس از این هیستری پاندمی، مبانی زندگی سالم به موضوع اصلی تبدیل بشود؛ به خاطر این نیز تدریس زبان مادری، ادبیات، ریاضیات حذف خواهد شد. به دانش­آموزان در باره ویروس­ها، تاریخ جهانی پاندمی تدریس خواهد شد، هنر جدایی از محیط خارج در عمل تلقین خواهد شد.

نکته دوم- از واکسیناسیون و مایه­کوبی برای پیشگیری استفاده خواهد شد. ما عادت کردیم، که این کار داوطلبانه است. اما در جامعه دورۀ کروناویروس آن‌ها اجباری خواهند بود.

در اینجا به موضوع اصلی برمی­گردم. اختراع و تولید واکسن­ها اکنون تحت نظر نخبگان جهانی صورت می­گیرد. همچنین واضح است، که واکسن­ها و مایه­های تلقیحی در آزمایشگاه­های تحت نظر و مدیریت بنیاد بیل و ملیندا گیتس تولید می­شود. میلیاردر بیل گیتس که ما بعنوان پایه­گذار شرکت مایکروسافت می­شناختیم، امروز دیگر با تجارت رایانه ارتباط ندارد. او اکنون بعنوان «کنشگر اجتماعی» شناخته می­شود که «نگران سلامتی جمعیت جهان است» و معتقد است که جمعیت فوق­العاده زیادی در کره زمین زندگی می­کند. حتی پارسال مدارکی دال بر این پیدا شد، که «بیل گیتس هزینه امکان شیوع بیماری واگیر در جهان را تأمین می­کند». و احتمال دارد برای کاهش جمعیت دنیا تا یک میلیارد طلایی، کروناویروس نه، بلکه، «پادزهر» آن، بعنوان واکسن مناسب در نظر گرفته شده باشد.

طبق اطلاعاتی که من دارم، نخبگان جهانی به ویروس­های گزینشی، از نوع تسلیحات قومی برای قتل «غریبه­­ها» و بی­تأثیر برای «خودی­ها» اتکاء می­کنند. شاهزاده فلیپ مدتهاست که خواب ویروسها بمثابه ابزار نابودی انسآن‌های «نامطلوب» را می­بیند (او دوک ادینبورگ است). این همسر ملکه انگلیس که در سال ٢٠٢٠، نود و نه ساله ­شد، بعنوان قهرمان سرسخت باصطلاح فاشیسم سبز شهرت دارد. شاهزاده به طبیعت وحشی بسیار علاقمند است و از انسان که به عقیده او طبیعت را تهدید می­کند، متنفر است. در سالهای ١٩٨١ تا ١٩٩۶ شاهزاده فلیپ مقام ریاست بنیاد طبیعت وحشی را بر عهده ­داشت. او حتی در کتابی که نوشت، اذعان کرد، که علاقمند است در فرایند بعدی «تناسخ» به ویروس قاتل اکثریت جمعیت جهان تبدیل شود (شاهزاده بریتانیا به آن بسیار باور دارد). طبیعتا، شاهزاده دقیق می­داند، که چه کسانی «نامطلوبند» و باید کشته شوند. با این وجود، این خطر منتفی نیست که این ویروس قاتل مانند بومرانگ بسوی آدمهای «عاشق طبیعت» و متنفر از انسان «وحشی» برگردد.

به این ادعا که کروناویروس بمثابه سلاح کشتار مستقیم نوع بشر ایجاد شده، من باور نمی­کنم. من بر این مسئله که واکسن این ویروس وجود دارد و به همت مدعیان نجات بشریت بزودی مثل دیو از شیشه بیرون خواهد جهید، کاملا باور دارم. این واکسن باید هفت میلیارد انسان «اضافه» را نابود سازد و پس از آن در دنیا فقط «یک میلیارد انسان مناسب» مورد نظر عاقلان باشگاه رُم باقی بماند.

و دست آخر، در مراحل پایانی نمایش آخرالزمان باید پرده ماقبل آخر آن به روی صحنه بیاید. مرزهای بین کشورها که موجب ایجاد توهم حاکمیت ملی و انزواطلبی شده­اند، فی­الفور برچیده خواهد شد. پرده­های پشت صحنه فرو خواهند افتاد، دولت جهانی در صحنه ظاهر خواهد شد و پس از آن زندان جهان مرکب از بندها و سلول­های انفرادی متعدد، که در زیر پرچم مقابله با کروناویروس ایجاد شده، پدیدار خواهد گشت. نظم نوین جهانی «کامل­تر» از آنچه که جرج اورول در ضد تخیل «١٩٨۴» به مردم نشان داد، مستقر خواهد شد.

اما خواننده می­پرسد: چرا پرده ماقبل آخر؟ آری، برای اینکه ظهور دجال آخرین صحنه نمایش تحت عنوان «آخرالزمان» خواهد بود، که رئیس دولت جهانی را به تخت می­نشاند و ساکنان زندان جهان را برای سجده بر او بعنوان خداوند عالم فرامی­خواند. صحنه غم­انگیز ماقبل آخر در آخرین کتاب مقدس، در مکاشفه یوحنا رسول (آخرالزمان) مجسم شده است.

… این تلاش من در روح ضد اتوپیایی ممکن است باعث ایجاد ترس شود، اما ضد اتوپی­ها نیز به بمنظور اعلام هشدار نوشته می­شوند. ضد تخیل بدترین گزینه داستان است، منتها ما نباید آن را از نظر دور بداریم.

والنتین کاتاسانوف

(VALENTIN KATASONOV)

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

٢٨ فروردین- حمل ١٣٩٩

منبع:

تأثیر کروناویروس بر اقتصاد و روابط چین و آمریکا

ویروس، توافقنامه جمهوری خلق چین و ایالات متحده آمریکا را بطرز مرگباری تهدید می­کند

شیوع کروناویروس در چین تأثیر جدی بر اقتصاد چین خواهد گذاشت. مقدم بر همه، بازارهای بورس هنگ کنگ، شانگهای و شن­ژن در مقابل ویروس واکنش نشان دادند. در ماه ژانویه فروش بسیاری از اوراق بهادار و قیمت آن‌ها کاهش یافت. برای جلوگیری از هول و هراس این بازارها تعطیل گردیدند.

کارشناسان بانک بارکلیز انگلیس اعتقاد دارند، که قرنطینه ۶٠ میلیون شهروند چین، تعطیلی کانون­های بزرگ اتوموبیل در ووهان و ادامه تعطیلات بمناسبت جشن سال نو تا ٣ فوریه «فشار بر رشد اقتصادی جمهوری خلق چین، بویژه به بخش خدمات را تشدید کرد». بنا به برآورد «آی ان جی» (ING)، در سال ٢٠٢٠ رشد تولید ناخالص داخلی ممکن است تا ۵ و ۶ دهم درصد کاهش یابد. فرهنگستان علوم چین نیز احتمال سقوط تا زیر ۵ درصد را بعید نمی­داند.

شیوع ویروس در نتیجه تضعیف روابط تجاری- اقتصادی چین با بقیه دنیا، اقتصاد جهان را نیز تحت تأثیر قرار داد. اقتصاد جهان، بنا به ارزیابی مؤسسه رتبه­بندی فیچ، احتمال دارد از نیم درصد تا هشت دهم درصد تولید ناخالص را از دست بدهد، که معادل ۴- ۶ تریلیون دلار خواهد بود. با این حال، این ارزیابی­ها بر مبنای فرضیه­ای انجام شده بود، که ویروس به خارج از مرزهای چین سرایت نخواهد کرد. اما بازیگران بازارهای بورس حوادث مرتبط با کروناویروس را بدقت زیر نظر دارند. این حوادث داستان آنفلوانزای پرندگان را یادآوری می­کند که در سال ٢٠٠٣ شروع شد و چیزی نمانده بود جهان را با بحران اقتصادی مواجه سازد.

هنگامی که در ١۴ ژانویه هیاهوی شیوع کروناویروس به اوج رسید، لیو هه، معاون نخست وزیر چین به ایالات متحده آمریکا سفر کرد. روز بعد این مقام چینی و دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا در یک فضای صمیمانه یک بسته اسناد مرتبط با توافقنامه تجاری بین دو کشور را امضاء کردند. در چهارچوب توافق بدست آمده، چین باید ظرف دو سال به مبلغ ٢٠٠ میلیارد دلار محصولات کشاورزی و کالاهای دیگر از آمریکا خریداری نماید. و واشینگتن افزایش عوارض گمرکی برای کالاهای چینی، از جمله برای دستگاه تلفن، اسباب­بازی و لپ تاپ را لغو کرد.

قرارداد امضاء شده جنبه موقتی دارد. گفتگوها ادامه خواهد داشت. پیش­بینی می­شود، که در مرحله دوم این تعرفه گمرکی به میزان ٢۵ درصد برای کالاهای چینی در مجموع به ارزش ٢۵٠ میلیارد دلار لغو خواهد شد. طرفین معامله ١۵ ژانویه را بمنزله موفقیت بزرگ معرفی کردند.

قبل از این، کار مقدماتی فشرده انجام شده بود. واشینگتن پکن را به این متهم کرد، که طرف چینی در عرض سالهای زیادی به بازارشکنی ارزی یا دستکاری ارزی سرگرم بوده است. گویا، چین با تقویت تصنعی قابلیت رقابت کالاهای چینی در مقایسه با کالاهای آمریکایی، نرخ برابری یوآن نسبت به دلار را هدفمندانه و دائمی کاهش می­دهد.

وزارت خزانه­داری آمریکا از چندین سال پیش گزارشهای ویژه نیمه­سالانه تهیه می­کند، که طی آن‌ها سیاست ارزی شرکای تجاری اصلی آمریکا را با معرفی کشورهایی که نرخ برابری ارزی خود را آگاهانه کاهش می­دهند، ارزیابی می­کند. رؤسای جمهور پیش از ترامپ آمریکا در مقابل دستکاری ارزی توسط شرکای تجاری آمریکا ضمن درک این که با یک تیر نمی­توان دو نشان زد، با خویشتنداری رفتار می­کردند. اگر بخواهیم بدنبال دستکاری ارزی باشیم، در این صورت باید دلار را قربانی کنیم، اما دلار آمریکایی بمثابه یک ارز جهانی بسیار مهمتر است از افزایش قدرت رقابت اقتصادی آمریکا به حساب تضعیف دلار. ترامپ تصمیم گرفت از نشان اول صرفنظر نموده، نشان دوم را هدف بگیرد. در سالهای ٢٠١٧- ٢٠١٩ او به کرات اعلام کرد، اگر پکن به تجربه کاهش نرخ برابری یوآن خاتمه ندهد، واشینگتن مقابله به مثل خواهد کرد. یک بار رئیس جمهور آمریکا تا آنجا پیش رفت که گفت: آمریکا خودش به جنگ ارزی علیه رقبا دست خواهد زد. معلوم شد این گفته موفقیت آمیز نیست، زیرا برای انجام این امر لازم بود ساختار ذخیره فدرال آمریکا به بازی علیه دلار آمریکا مجبور شود، به عبارت دیگر، صاحبان پول (سهامداران اصلی فدرال رزرو) می­بایست خودشان را حراج کنند. امکان تهدیدات معتدل­تر از سوی ترامپ، مانند خطر کاربست تعرفه ویژه ضد بازارشکنی علیه کالاهای چینی وجود داشت.

پکن ناگزیر شد تهدید واشینگتن را در نظر بگیرد. نرخ برابری یوآن نسبت به دلار مقداری افزایش یافت. به حساب این که، از جمله، بانک ملی چین افزایش ذخیره ارزی دلاری خود را متوقف کرد، و حتی سبد سهم آن از اوراق بهادار خزانه­داری آمریکا کاهش یافت. اقداماتی برای محدود کردن خروج سرمایه بعمل آمد، که باعث تضعیف یوآن می­شد. در ماه مه سال ٢٠١٩ بانک ملی چین صدور مجوز به بانکهای چینی را برای خرید واردات طلا که باعث بالا رفتن تقاضا برای دلار آمریکا می­شد، متوقف کرد. در نهایت واشینگتن ناچار به قبول این واقعیت شد، که پکن بطور جدی از کاهش هدفمند نرخ ارزی یوآن خودداری می­کند. بدون چنین شناختی امضای اسناد توافقنامه تجاری در ١۵ ژانویه سخت بود.

درست یک روز قبل از امضای توافقنامه، وزارت دارایی آمریکا گزارش نیمه سالانه نوبتی خود را در مورد سیاست ارزی شرکای تجاری منتشر نمود. برای نخستین بار چین در لیست «دست­کاران ارزی» که همیشه افتخار مقام اولی داشت، وارد نشده بود. به نظر می­رسید دوره جدید روابط درخشان بازرگانی- اقتصادی بین چین و آمریکا آغاز شده است.

 اما در این زمان کروناویروس ظاهر شد و آن، اثر نزولی روشنی بر یوآن چین گذاشت. در ظرف پنج ماه افزایش تدریجی نرخ برابری یوآن نسبت به دلار روی داد، و در دهه سوم ماه ژانویه روند معکوس شروع شد. ارز چین بشدت تضعیف گردید و مرز کلیدی ٧ یوآن به ازای یک دلار شکست. یوآن از سطح ۶ و ٨۶ صدم درصد در ٢٠ ژانویه، در ٣٠ ژانویه به ٧ و ٣ هزارم درصد رسید. ادامه تضعیف یوآن پیش­بینی می­شد و کارشناسان چینی کروناویروس را تنها دلیل آن ذکر می­کنند. علت عینی است، هیچ ربطی به مقامات پول چین ندارد.

وزارت دارایی آمریکا سعی کرد بفهمد، که چه چیزی در پشت تضعیف یوآن ایستاده است- ویروس یا حیله­گری چینی. گزینه دوم بعید نیست. زیرا، مرحله حاد شیوع ویروس در چین در ماه دسامبر شروع شد و آن مانع تقویت یوآن نشد. هنوز جوهر اسناد توافقنامه آمریکا و چین خشک نشده بود، که ویروس ناگهان به ارز چین ضربه زد. اگر این تأثیر مخرب کروناویروس ادامه یابد، بعید نیست، که آن، تا خود توافقنامه سرایت خواهد کرد. کروناویروس توافقنامه جمهوری خلق چین و ایالات متحده آمریکا را بطرز مرگباری تهدید می­کند.

والنتین کاتاسانوف

(VALENTIN KATASONOV)

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

اول اردیبهشت- ثور ١٣٩٩

منبع:

صاحبان پول آماده تغییر قاعده بازی هستند

AppleMark

ویروس و ترس از ابتلا به آن منجر به تغییر نظم جهانی می­شود

شیوع ویروس کووید- ١٩ موجب ایجاد تغییرات در مناسبات بین­الملل شده و می­شود. در باره نقش مفید بحرآن‌ها زیاد سخن می­گویند؛ صندوق بین­المللی در کوران جنگ جهانی دوم تشکیل گردید؛ «گرو هفت» (جی ٧) پس از شوک نفتی سال ١٩٧٣ پدید آمد. ­این باور دلیل دارد، که بحران اقتصادی- ویروسی کنونی منجر به پیکربندی جدید جغرافیای سیاسی (و جغرافیای اقتصادی) خواهد شد.

واعظان جهانی­سازی در این باره می­گفتند، که موج جدید ملی کردن­ها در سرتاسر جهانی آغاز می­شود و خودکامگان برای تحکیم قدرت خود از فرصت استفاده می­کنند. در ایالات متحده آمریکا پیش­بینی­هایی شایع می­شود، که بنا بر آن‌ها، بحران اقتصادی همراه با شیوع ویروس سنگین­تر از بحرآن‌های قبلی خواهد بود و نرخ بی­کاری تا ٢٠٪ افزایش خواهد یافت.

کارت کمپبل، معاون سابق وزیر امور خارجه آمریکا در امور منطقه شرق آسیا و اقیانوس آرام با همکاری روش دوشی، مدیر طرح راهبردی چین در بنیاد بروکینگز طی یک مقاله منتشره در ١٨ مارس ٢٠٢٠ می­نویسند: اگر چه عواقب جغرافیای سیاسی ویروس واگیر اکنون در مقایسه با مسئله تندرستی و ایمنی دارای اهمیت درجه دوم می­باشد، اما در چشم­انداز بلند مدت­ آن‌ها می­توانند به همان اندازه اهمیت داشته باشند.

کارت کمپبل و روش دوشی شیوع عفونت ویروسی را با بحران کانال سوئز مقایسه نموده، تصریح می­کنند، که هر قدر چین در شرایط جدید بسرعت اقدام ­نمود و به کمک سایر کشورها شتافت، اما ایالات متحده آمریکا برعکس، به هیچ اقدامی دست نزد. در اوایل مارس سال ٢٠٢٠، بنا به اطلاعات رسمی، در آمریکا فقط یک درصد از ماسک‌های پزشکی مورد نیاز کشور وجود داشت. تجهیزات تهویه ریه نیز تنها ١٠٪ از تعداد مورد نیاز وجود داشت. این در حالی است که ٩۵٪ از آنتی بیوتیکهای موجود در بازار آمریکا را آنتی بیوتیکهای تولید چین تشکیل می­دهد. در مجموع ٨٠٪ از اجزای اساسی دارویی آمریکا از چین و هند وارد می­شود. بلحاظ نرخ مرگ و میر ناشی از کروناویروس، آمریکا با پیشی گرفتن از ایتالیا و اسپانیا  مقام اول جهان را به خود اختصاص داده است. در صورتی که در چین و ایران- کشورهایی که ویروس به شدت شایع شد، نرخ مرگ و میر پائین است.

معلوم شد ایتالیا برای چنین روند رشد حوادث آماده نبود. علاوه بر این، برای کمک بروکسل (اتحادیه اروپا) نیز آماده نبود. سیاستمداران ایتالیایی، البته، نه فقط بدبینان نسبت به اروپا از احتمال خروج ایتالیا از اتحادیه اروپا به دنبال انگلیس سخن گفتند…

شیوع عفونت ویروسی آسیب­پذیری ساختارهای نظامی- سیاسی و در رأس آن ناتو را ثابت کرد. معلوم شد، که کشورهای عضو اتحادیه به حل جمعی مسئله مقابله با شیوع ویروس قادر نیستند.

نوشته سایت کمیته روابط بین­المللی در خصوص ارزیابی از اقدامات ایالات متحده آمریکا پس از اعلام شیوع کروناویروس از سوی سازمان جهانی بهداشت بسیار جالب توجه است. مؤلف این مقاله می­نویسد: «از آنجا که سیاستمداران همه جهان برای مقابله با کروناویروس و عواقب آن سعی می­کنند، ناگزیر با این شرایط مواجه می­شوند، که اقتصاد جهانی بر خلاف تصور آن‌ها عمل می­کند. جهانی­سازی بطور روزافزون به عملکرد نیروی کار متخصص در کشورهای مختلف نیاز دارد، این الگویی است، که بهره­­وری  استثنایی و همچنین، آسیب­پذیری ایجاد می­کند… تأمین­کنندگان یک منبع یا یک منطقه از جهان که در زمینه یک محصول خاص تخصص می­یابند، می­توانند هنگام بحران، شکنندگی منجر به قطع زنجیره تأمین ایجاد نمایند. در ماههای آتی چنین آسیب­پذیری­ها باز هم بیشتر بروز خواهد کرد و نتیجه آن ممکن است به تغییر سیاست جهانی منجر شود. امکان دارد برخی کشورها با تمرکز روی تندرستی و ایمنی شهروندان خود از صادرات جلوگیری نموده یا صادرات کالاهای مهم را حتی اگر به متحدین یا همسایگانشان آسیب برساند، شدیدا کنترل نمایند. چنین دوری از جهانی­سازی ممکن است برای کشوری که از عهده آن برآید، ابزار تأثیرگذاری قدرتمندی ایجاد کند. تا کنون ایالات متحده آمریکا بدلیل عقب ماندگی قابل ملاحظه از چین، در امر مقابله با کروناویروس جدید پیشرو جهان نبوده است. بیماری واگیر جغرافیای سیاسی جهانی­سازی را تغییر می­دهد، اما ایالات متحده آمریکا نمی­خواهد خود را وفق دهد. در عوض بیمار می­شود و خود را با لحاف می­پوشاند».

جوزف نای– کوچک، دانشمند سیاسی متنفذ آمریکایی که نظریه وابستگی متقابل کشورها را تدوین کرده، نتیجه­گیری­ها از وجود اختلال در ساختار قدرت آمریکا را تأئید نموده و می­نویسد: «رقابت و رویکرد آمریکا قبل از هر چیز، برای دفاع از ایالات متحده کافی نیست. همکاری فشرده، هم با متحدین و هم با رقبا نیز از اهمیت جدی برای امنیت ایالات متحده آمریکا برخوردار است… طبیعتا، هر کشوری به منافع ملی خود الویت قائل می­شود، اما مسئله مهم عبارت از این است، که این منافع را تا چه حد گسترده یا باریک تعریف می­کند… خطر جدید برای امنیت آمریکا نه تنها از نیروهای فراملی مانند کووید- ١٩ و تغییرات اقلیمی، حتی از ناتوانی داخلی آمریکایی­ها در انطباق خود با دنیای جدید ناشی می­شود. کووید- ١٩ درس دردناکی به ما می­دهد».

این افکار که همزمان با هراس از کروناویروس بوجود آمده و به نقطه اوج خود رسیده، با توازن قوا در آمریکا قبل از انتخابات نوامبر رابطه مستقیم دارد. ممکن است تعادل قوا تغییر یابد، اما، چگونه، هنوز معلوم نیست.

جوزف نای هشدار می­دهد: حاکمان آمریکا (اربابان پول) آماده­اند قاعده بازی تحت عنوان «جهانی­سازی» را تغییر دهند. اما خود بازی را لغو نمی­کنند.

لئونید ساوین

(Leonid Savin)

پروفسور، دکتر علوم سیاسی، تحلیلگر مسائل جهانی

١١ اردیبهشت- ثور ١٣٩٩

منبع:

حقایق کروناویروس آشکار می­شود

«تنها ابزار مقابله با طاعون، صداقت است» (آلبر کامو)

متخصصان برجسته میکروب‌شناسی و امراض مسری بر این باورند، که اطلاعات رسمی در باره کروناویروس منطبق بر واقعیت نیست.

جان یوآنیدیس، پروفسور ویروس­شناسی،بیماری­های واگیر و آمار دانشگاه استنفورد اعتقاد دارد، که «داده­های جمع­آوری شده در این باره که چند نفر مبتلا شده و بیماری واگیر چگونه گسترش می­یابد، بسیار غیرقابل اعتماد است». یوآنیدیس می­گوید: خبرهای دایر بر شیوع ویروس «افتضاح است».

همین دانشمند می­نویسد: «سه ماه بعد از شیوع بیماری واگیر اکثر کشورها، از جمله ایالات متحده آمریکا قادر به آزمایش تعداد زیادی از افراد نیستند و در هیچ کشوری اطلاعات معتبری در مورد شیوع ویروس در یک نمونه اتفاقی از میان کل جمعیت وجود ندارد. این اطلاعات غیرقابل اعتماد موجب سردرگمی زیادی در باره تعیین میزان مرگ و میر ناشی از کووید- ١٩ می­شود. شاخص­ اعلام شده ٣ و ۴ دهم درصد از سوی سازمان بهداشت جهانی فقط باعث وحشت می­شود و معنی ندارد».

تنها نمونه­ای که کل جمعیت مورد آزمایش قرار گرفت، کشتی مسافرتی دیاموند پرنسس و مسافران آن بود که قرنطینه شدند و شاخص مرگ و میر در میان سرنشینان آن یک درصد، اساسا افراد سالخورده بودند.

گروه پزشکان فرانسه با تأئید استدلال یوآنیدیس، نتیجه گرفت، که شاخص مرگ و میر کووید- ١٩ تفاوت محسوسی با عفونت حاد تنفسی (سارس) ندارد، که پیشتر کروناویروس ناشناخته نامیده می­شد. ویروس­شناسان فرانسوی ضمن تأکید بر اینکه مسئله کووید- ١٩ «احتمالا، مجددا ارزیابی شده»، تصریح می­کنند، که در حال حاضر شیوع چهار گونه مختلف کروناویروس، اغلب بدون علائم، اما با میزان مرگ و میر بسیار کم، میلیونها انسان را در جهان آلوده کرده است.

  گروهی از ویروس­شناسان آمریکایی و چینی در مقاله­ای که در مجله طبیعت طب، معتبرترین مجله پزشکی دنیا چاپ شده، اطلاعاتی در مورد شهر ووهان چین (استان هوبی)، جایی که کووید- ١٩ قبل از همه در آنجا شیوع یافت، ارائه کرده است. خطر مرگ و میر در مناطق خارج از استان هوبی، ٨۵ صدم درصد و در شهر ووهان ١ و ٢ دهم تا ١ و ۴ دهم درصد بود، که با داده­های پروفسور یوآنیدیس کاملا انطباق دارد.

ویروس­شناسان پیشرو ضمن ابراز تردید، در این باره ادعا می­کنند، که جامعه در مقابل کروناویروس مصونیت ندارد. پورتال بین­المللی مجله پزشکی انگلیس (BMJ) با استناد به مطالعات دانشمندان جهانی می­نویسد، که اکثریت قریب به اتفاق عفونت­های کروناویروسی فاقد علائم هستند. سرجیو رومانیانی، پروفسور ایمونولوژی دانشگاه فلورانس می­گوید، که در اکثریت افراد مبتلا به کروناویروس علائمی مشاهده نمی­شود. اطلاعات رومانیانی بر اساس مطالعه انجام شده در یک روستای دورافتاده با جمعیت در حدود سه هزار نفر در شمال ایتالیا بدست آمده است.

مدیر مرکز طب اثباتی  دانشگاه آکسفورد، کارل هنگان معتقد است: «در این باره هیچ تردیدی نباید داشت، ­که کووید- ١٩ می­تواند هر چه گسترده­تر شایع شود… اما قرنطینه، همه ما و نسل آینده ما را ورشکست می­کند، و بعید است این کار بتواند شیوع ویروس را کند یا متوقف سازد. زیرا، دیو از شیشه خارج شده است».

پروفسور کنوت ویتکوسکی که به مدت ٢٠ سال ریاست کرسی آمار زیست­شناسی و اپیدمی­شناسی دانشگاه راکفلر را بر عهده داشت، با اطمینان قعطی صحبت می­کند. بنا به گفته او «بیش از ٩٠ درصد افرادی که نتیحه آزمایش مثبت دارند، بدون علائم شدید بهبود می­یابند. بنا بر این، هیچ دلیلی برای صحبت در مورد «فقدان ایمنی جمعیت وجود ندارد». پزشکان اطریشی نیز با او موافقند. در مرکز آمار دانشگاه وین با تحلیل اطلاعات مرگ و میر در طول دهه اول ماه آوریل در اطریش به این نتیجه رسیدند، که منحنی مرگ ناشی از کووید- ١٩ «تقریبا با مرگ و میر طبیعی مردان و زنان گروههای سنی مشخص مطابقت دارد». به سخن دیگر، اکثر متوفیانی که نتیجه آزمایش کروناویروس مثبت  داشتند، از میان افراد گروه سنی بالا بودند.

بنا به باور متخصصان گروه مستقل تحقیقاتی سوئیس «نادرستی گزارش­های مربوط به مرگ افراد جوان و سالم در اثر کروناویروس پس از بررسی­های دقیق معلوم شد». بسیاری از این افراد یا در اثر ابتلا به کووید- ١٩ نمردند، یا مشکل سلامتی قبلی داشتند (مثلا، لوسمی تشخیص داده نشده). روزنامه گاردین انگلیس و پورتال اسپانیایی «Gool.com» نیز در این باره نوشتند.

آمار کلی مرگ و میر در ایالات متحده آمریکا و اکثر کشورهای اروپایی تا اواسط ماه آوریل در محدوه مساوی با تلفات بیماری­های واگیر فصلی و آنفلوانز قرار دارد. آنچه که به تشدید افزایش مرگ و میر مربوط می­شود، مثلا، در شمال ایتالیا، دانشمندان به این نتیجه­گیری رسیدند، که علت آن آلودگی هوا و عفونت­های بیماری­زا (باکتری­های منجر به عفونت حاد) و همچنین، سطح نازل توسعه نظام سلامت و مراقبت از سالمندان، مخصوصا ترس و اضطراب می­باشد.

زیادی بار قابل مشاهده نظام بهداشتی ایالات متحده آمریکا، انگلستان، اسپانیا، و ایتالیا در حال حاضر، یک پدیده عادی نیست. در سال ٢٠١٨ بیمارستآن‌ها در سراسر ایالات متحده آمریکا مملو از بیماران مبتلا به ویروس آنفلوانزای معمولی بودند؛ در ایالت آلاباما وضعیت اضطراری اعلام شد. عملیات پیشتر برنامه­ریزی شده به تعویق افتادند، افراد مبتلا به بیماری­های دیگر پذیرفته نشدند. کالیفرنیا «منطقه جنگی» اعلام شد، افراد مبتلا به آنفلوانزا  شتاب­زده در چادر­ها  تحت درمان قرار گرفتند.

در همان سال ٢٠١٨ شعبه مراقبت­های ویژه در میلان بطور کامل مملو از بیماران آنفلوانزایی شد.

در ماه دسامبر سال ٢٠١٩ سازمان بهداشت ملی انگلستان برای معالجه مبتلایان به آنفلوانزا در ۵٢ درصد از بیمارستآن‌های خود «تخت بیمارستانی موقت»اضافه کرد. تخت­های اضافی در اکثر این بیمارستآن‌ها از سال قبل مانده بودند. در ماه نوامبر سال ٢٠١٩ متخصصان انگلیسی اعلام کردند، که سازمان بهداشت انگلستان توانایی مقابله با آنفلوانزای فصلی را ندارد.

در اسپانیا آنفلوانزا تقریبا همه ساله بیمارستآن‌ها را مملو از بیمار می­کند. در سال ٢٠١۵ بیماران در راهروها بستری شدند. در ماه مارس سال ٢٠١٩ بیش از ٢٠٠ درصد ظرفیت بیمارستآن‌های اسپانیا پر بود.

ارقام ترسناک مرگ و میر ناشی از کروناویروس از کجا پیدا می­شود؟

لوتار ویلر، رئیس دانشکده کخ آلمان در کنفرانس مطبوعاتی ٢٠ مارس اظهار داشت، که علت مرگ متوفیان دارای آزمایش مثبت در آلمان را مقامات رسمی با وجود بیماری­های دیگر کروناویروس اعلام می­کنند.

واقعیت این امر در آلمان را هندریک استریک، ویروس­شناس آلمانی با ذکر یک مثال: فوت مرد ٧٨ ساله به علت نارسایی قلبی بدون هیچ ضایعه ریوی که در آمار متوفیان از کروناویروس لحاظ شد، تأئید می­کند. رسانه­های جمعی می­نویسند: «داده­های رسمی آزمایشگاه نشان می­دهد که ویروس بسیار کندتر از آنچه اعلام می­کنند، شایع می­شود… مقامات و دولت از انجام تحقیقات لازم و اطلاعات «پیچیده» جلوگیری می­کنند».

اما در مورد رشد نمایشی تعداد مبتلایان به کروناویروس چه می­توان گفت؟

مسئله عبارت از این است، که تعداد افرادی که در بسیاری از کشورها مورد آزمایش قرار می­گیرند، به ضورت هندسی بزرگنمایی می­شود. در اکثر کشورها نسبت آزمایش مثبت به تعداد آزمایش­ها یا دائمی (۵- ١۵ درصد) است و یا بسیار کند افزایش می­یابد. فلیکس شتولکمان، پزشک سوئیسی داده­های مربوط با ایالات متحده آمریکا، آلمان و سوئیس را ارائه می­دهد.

نظر ویروس­شناسان برجسته مورد تأئید سازمان بهداشت جهانی قرار گرفت. سازمان بهداشت جهانی بر خلاف بیانات اولیه، در اواخر مارس مشخص کرد، که هیچگونه مدرکی دال بر شیوع ویروس از راه قطرات هوایی وجود ندارد. و، ویروس­شناس نامدار آلمانی، هندریک اشترک هیچ مدرکی مبنی بر انتقال از طریق قطرات هوایی و یا از راه تماس مستقیم نیافت.

اسکات جنسن، پزشک آمریکایی، سناتور ایالت مینسوتا در مورد علل آمار ترسناک بیماری سخن گفت. ٨ آوریل در گفتگو با فاکس نیوز در این باره توضیح داد، که علت مرگ را پزشکان در برگ فوت­ها کووید- ١٩ قید می­کنند، که به باور او  کاملا «مزخرف» است. مسئله عبارت از این است، که نظام بیمه آمریکا ١٣ هزار دلار بازای هر بیمار کروناویروسی و اگر این بیمار به تجهیزات تهویه مصنوعی ریه وصل شود، ٣٩ هزار دلار می­پردازد.

جنسن گفت، که یک مدرک دستورالعمل شامل ٧ صفحه دایر بر چگونگی پر کردن گواهی فوت ناشی از کروناویروس بدون آزمایش دریافت کرده، که باید نشان دهد بیمار واقعا به ویروس آلوده بوده است. دکتر جنسن باید بنویسد، که بیمار احتمالا یا ظاهرا به علت کروناویروس فوت کرده است. همان بیمارستان که باید پی­گیر دستورالعمل باشد، سه برابر پول بیشتر دریافت می­کند. جنسن دستورالعمل را در برنامه زنده نشان داد.

گروه تحقیقاتی مستقل سوئیس تحقیقات ویژه­ای را منتشر کرد، که در آن موارد زیادی اطلاعات فاجعه­آمیز، اما کاملا بی­مدرک دال بر شیوع کروناویروس در رسانه­های جهانی گزارش شده است. سوئیسی­ها کلام حکیمانه آلبر کامو را بمثابه عنوان تحقیقات خود انتخاب کردند: «تنها ابزار مقابله با طاعون، صداقت است».

ولادیمیر پراخواتیلوف

(Vladimir Prokhvatilov)

استاد علوم سیاسی، کارشناس مسائل جهانی

١۵ اردیبهشت- ثور ١٣٩٩

منابع:

در راه مایه­کوبی همگانی جمعیت جهان

میلیاردر پیتر تیل و دیگران

چند میلیاردر آمریکایی و گروهی از دانشمندان برای ایجاد «طرح منهتن کووید- ١٩» تشریک مساعی نمودند. وال استریت ژونال این را ابتکار فصیح نامید و با طمطراق اعلام کرد. هدف رسمی این پروژه کمک به دولت ترامپ برای کنترل شیوع کروناویروس اعلام شد. اما اهداف غیررسمی نیز وجود دارد.

این گروه ده نفره دانشمندان متشکل از متخصصان در رشته­های شیمی، زیست­شناسی، بیوکرونولوژی، سرطان، دستگاه گوارشی، بیماریهای مسری، فیزیک اتمی، خود را گروه دانشمندان برای متوقف کردن کووید- ١٩ می­نامند. مایکل روباش، زیست­شناس، برنده جایزه نوبل سال ٢٠١٧، سطح علمی گروه را اینطور تشریح می­کند: «بی­شک، درمیان آن‌ها من غیرمتخصص­ترین هستم». این گروه مدعی تبدیل شدن به «کمیته ویژه نظارت» بر آزمایش­ها، دستچین کردن تحقیقات پیرامون کروناویروس و «غربالگری» داده­های غیرمعتبر قبل از رسیدن آن‌ها به دست سیاستمداران می­باشد.

در عین حال، گروه دانشمندان برای متوقف کردن کووید- ١٩ در نظر دارد بین شرکتهای بزرگ داروسازی و دولت ترامپ واسطه بشود و اکنون دیگر در مورد انتصاب مایک پنس، معاون رئیس جمهور به ریاست کارگروه کروناویروس کاخ سفید رایزنی می­کنند.

تام کاهیل

ریاست این گروه را ظاهرا تام کاهیل، پزشک ٣٣ ساله، سرمایه­دار سوداگر برعهده دارد، اما، مهره اصلی این پروژه پیتر تیل، میلیاردر آمریکایی آلمانی تبار، عضو باشگاه بیلدربرگ، همکار  معروف سازمان سیا و آژانس امنیت ملی می­باشد. او در سال ٢٠٠۴ شرکت توسعه نرم­افزار پالانتیر را تأسیس کرد. تحلیل­گر روس یلنا لارینا، تیل را «حلّال نابغه» نامیده و می­نویسد: «اکنون پالانتیر به کودک دلبند جامعه اطلاعاتی آمریکا تبدیل شده است». پیتر تیل فیسبوک را به بازار جهانی آورد و سیستم پرداخت «پای­پال» را بمثابه گامی به سوی معرفی ارز جهانی ایجاد کرد.

این گروه یک گزارش شامل ١٧ صفحه به دولت آمریکا تسلیم نمود، که طی آن «روش­های غیرمعمول مقابله با ویروس» مطرح شده است. ایده اصلی گزارش عبارت است از معالجه بیماران با داروهایی که برای مقابله با ویروس ابولا تجویز گردید، اما این دفعه با دوزهای ضربتی. سازمان نظارت بر غذا و داروی ایالات متحده آمریکا و اداره امور ایثارگران تا کنون یکسری از توصیه­های گزارش را اجرا کرده­اند.

از سری فوق­ثروتمندان، علاوه بر پیتر تیل، نمایندگان بنیاد مایکل میلکن، «سلطان بدنام اوراق بهادار زباله» که به نماد شخصیت اصلی در فیلم «وال استریت» اولیور استون تبدیل شد، جزو این گروه هستند. مایکل میلکن پیشتر به جرم کلاهبرداری از خودی­ها محاکمه شد، اما در ماه فوریه، زمانی که گروه دانشمندان برای متوقف کردن کووید- ١٩ مشغول به کار بود، ترامپ سابقه کیفری میلکن را پس گرفت و او مجددا به عرصه معاملات در بازار مالی بازگشت.

استیو پالیوک، شریک تیم بسکتبال «بوستون سلتیکس» (Boston Celtics)، هم­صدر هیأت مدیره شرکت مالی «باین کاپیتال» و توماس هیکسکوچک، رئیس کمیته ملی جمهوری­خواه، که بعنوان «دوست دونالد ترامپ کوچک و مسئول اصلی جمع­­آوری پول» برای کارزار انتخاباتی رئیس جمهور ترامپ توصیه می­کنند، از جمله تأثیرگذارترین حامیان مالی این گروه هستند. توماس هیکس- کوچک در سال ٢٠١٨ با جلب اولیور نورث، قهرمان «ایران گیت» و اریک پرنس بنیانگذار ارتش خصوصی بلاک­واتر برای تشکیل سازمان اطلاعاتی مخصوص دونالد ترامپ اقداماتی به عمل آورد. این افراد، بنا به گزارش نشریه BuzzFeedNews، سعی کردند عملیات اطلاعاتی را مخفیانه خصوصی­سازی کنند.

امروز ایده خصوصی­سازی عملیات جاسوسی در سمت کنترل کامل شهروندان ایالات متحده آمریکا بعد از ابتلای آن‌ها به کروناویروس تکامل می­یابد.

«وال استریت ژورنال» می­نویسد: گروه دانشمندان برای متوقف کردن کووید- ١٩ از فکر استفاده از باکتری­ها بمنظور اجازه دادن به مردم برای بازگشت به کار در صورتی امتناع می­کند، که نتیجه آزمایش­ها نشاندهنده معالجه آن‌ها از ویروس باشد. ظاهرا «واقعیت آلوده شدن خود انسان به کروناویروس، به این معنی نیست، که او خطری برای اطرافیان ایجاد نمی­کند».­

در گزارش گروه گفته می­شود: اعضای گروه پیشنهاد می­کنند یک برنامه ملی برای نصب در تلفن­های هوشمند تنظیم نمایند، که شهروندان آمریکا باید از طریق آن همه روزه (حتی بعد از لغو قرنطینه) اطلاع دهند، که آن‌ها فاقد ١۴ علامت کروناویروس هستند.

این گروه ایده­های عجیب و غریب دیگری نیز دارد. بعنوان مثال، طراحی آزمایش بزاق دهان و آزمایش همگانی آمریکایی­ها در پایان کار روزانه با آن بمنظور کسب نتیجه تا صبح.

هدف اصلی گروه عبارت است از تهیه سریع واکسن ضد کووید- ١٩ و مایه­کوبی همگانی جمعیت آمریکا با آن، و سپس کشورهای دیگر. نظارت کامل بر سلامتی مردم حتی بعد از ختم اپیدمی نیز پیشنهاد می­شود. آمریکایی­ها در شبکه­های اجتماعی متذکر می­شوند: «در هر کاری که تیل مشارکت می­نماید، تنها به سود ساختار نظارتی دولت تمام می­شود».

تردیدی نیست، که در صورت تأئید توصیه­های گروه از سوی دولت ترامپ، ذینفعان اصلی این پروژه نه فقط شرکت­های معظم داروسازی، حتی سازمآن‌های جاسوسی آمریکا خواهند بود. از آنجایی که هیچ نماینده­ای از­ دانشگاه جان هاپکینز، همکار سازمان بهداشت جهانیِ تحت حمایت مالی بیل گیتس در میان گروه نامبرده وجود ندارد، درک سمت و سوی سیاسی پروژه دشوار نیست.

ولادیمیر پراخواتیلوف

(Vladimir Prokhvatilov)

استاد علوم سیاسی، کارشناس مسائل جهانی

١٨ اردیبهشت- ثور ١٣٩٩

پیوندها:

کروناویروس در آمریکا تولید شد

از تاریخچه پیدایش ویروس- کیمرا(*)

بحثها در مورد منشاء کروناویروس می‌توانند ختم شوند. چرا که آن بواسطه گروه بین­‌المللی دانشمندان در سال ٢٠١۵ در خاک ایالات متحده آمریکا تولید شد. این گروه با شرکت ١٢ ویروس­ شناس آمریکایی، دو متخصص چینی از دانشکده ویروس‌شناسی ووهان و یک دانشمند سوئیسی از دانشکده طب زیستی زوریخ تشکیل گردید.

سرپرستی این گروه را وینت دی مناخری، دانشیار (استادیار) تعدادی از دانشگاههای آمریکا به عهده داشت. محل کار اصلی او آزمایشگاه ملی گالوستون واقع در دانشگاه تکزاس بود.

٩ نوامبر سال ٢٠١۵ در معتبرترین مجله پزشکی بنام «طبیعت طب» Nature Medicine مقاله سارس- کروناویروس خوشه مانند موجود در بدن خفاشها، از قابلیت انتقال به انسان برخوردار است»، انتشار یافت. وینت دی مناخری در ردیف اول نویسندگان این مقاله قرار داشت.

در این مقاله علمی گفته می­‌شود:

«ما با استفاده از روش ژنتیک معکوس سارس- کووی٢ (SARS-CoV2)، به تولید و مطالعه ویروس کیمرا موفق شدیم. این ویروس جدید از ترکیب کروناویروس که در میان خفاش­های نعل اسبی غوغا می­کند و ویروس SHC014 سازگار شده برای موش­ها­ بر مبنای سارس- کووی (SARS- CoV)  ) بدست آمد».

محض اطلاع بیشتر لازم به ذکر است، که روش ژنتیک معکوس عبارت است از دستکاری ژن­های منفرد. در واقعیت امر، این یک روش آزمون و خطاست. ویروس کیمرا، یک ویروس ترکیبی است که از ترکیب اجزا اسید نوکلئیک با دو یا چند ویروس متفاوت تولید می­ شود. ترکیب دو ویروس بیماری­ زا باعث افزایش چشمگیر مرگ و میر ناشی از ویروس جدید می­‌شود.

در ادامه تحقیقات گروه وینت دی مناخری ذکر شده است:

«نتایج بدست آمده ثابت می­‌کنند، که ویروس­های گروه بی٢ می­‌توانند در سلول­های سطحی مجاری تنفسی انسان بسرعت تکثیر شوند و معادل بیماری­‌زایی سارس کووی به داخل نفوذ کنند. علاوه بر آن، آزمایش­ها در داخل ارگانیسم زنده، تکثیر ویروس کیمرا در ریه موشها را با پاتوژنز قابل توجهی نشان می­‌دهد. ازریابی روش ایمن­‌سازی و پیشگیری بر اساس سارس، پائین بودن کارایی را ثابت کرد؛ رویکردها به پادتن­‌های تک تیره­‌ای و واکسن نتوانستند از عفونت کووی با استفاده از پروتئین خاردار جدید جلوگیری نمایند».

گروه دانشمندان تحت سرپرستی وینت دی مناخری بر اساس این نتایج، «ویروس عفونی نوترکیب «SHC014»  را که از قابلیت مطمئن تکثیر، هم در آزمایشگاه و هم در داخل بدن برخوردار است، تولید کرد».

نویسندگان مقاله متذکر شدند، که آن‌ها ویروس بسیار خطرناکی را تولید کرده و اعلام نمودند: «ظهور سارس-کووی همزمان با جهانی­ شدن در واقع بمعنی شروع عصر جدید بیماری­های تنفسی حاد بود که خود آن نیز به گسترش سریع در جهان و عواقب سنگین اقتصادی منجر خواهد شد» (تأکید از ما است).

مقاله مورد ذکر، سند اثباتی این واقعیت است که کرونا ویروس کیمرا یک سارس کووی مصنوعی است، که در ایالات متحده آمریکا زیر رهبری ویروس­ شناس معروف آمریکایی آزمایشگاه گالوستون تولید شد.

بودجه مطالعات و بررسی­های این آزمایشگاه را، همانطور که بئاتریسا کاوالی، کارشناس ایتالیایی می­‌نویسید، «پنتاگون، مرکز آمریکایی پیشگیری و کنترل بیماری­ها (CDC)، سازمآن‌های فدرال و، واضح است، صنایع بیودارویی تأمین می­ کنند».

پروفسور فرانسیس بویل از دانشگاه ایلینوی در چامپاین (ایالات متحده آمریکا) در ماه اکتبر سال ٢٠١۵ طی مصاحبه با پورتال خبری اسکوپ مدیای نیوزلاند اظهار داشت: «آزمایشگاه ملی گالوستون در تکزاس، یک آزمایشگاه تحقیقاتی با سطح امنیتی بسیار بالاست، که به جستجوی عوامل بالقوه جنگ بیولوژیک در دو بخش جهان و تبدیل آن‌ها به سلاح بیولوژیک مشغول است» (تأکید از ما است).

فرانسیس بویل تصریح کرد: «آن‌ها اظهار می‌­دارند که هدف از کار آن‌ها در رابطه با ابولا، تولید واکسن است، اما از این فن­آوری می‌­توان برای تسلیحات نیز استفاده کرد. همانطور که فورت دتریک بر روی شکل گردی- گازی سیاه زخم کار کرد، گالوستون نیز برای تبدیل ابولا به گرد و گاز معلق در هوا سعی می­‌کند. آیروسل بمثابه یک وسیله جنگ بیولوژیک، کمک دائمی برای توسعه سلاح بیولوژیک علیه افرادی است که آن را استنشاق می­‌کنند. گالوستون، این مؤسسه جنایی باید مانند فورت دتریک تعطیل شود». وی اضافه می­ کند: «هنوز معلوم نیست، پس از یک ماه در مجلات علمی گفته شود، که تسلیحات بیولوژیک باز هم خطرناک­تر در ایالات متحده آمریکا ساخته شده است».

شی ژنلی، پروفسور چینی، ویروس­‌شناس و پژوهشگر دانشکده ووهان جزو نویسندگان مقاله مندرج در مجله طبیعت طب (Nature medicine ) می­‌باشد. از قضا او اعلام کرد، که بیماران ووهان به کروناویروس جدید کووید- ١٩ آلوده شده­‌اند. دویچه وله (صدای آلمان) می­‌نویسد: «و اتفاقا همکاران او بودند که توالی ژنوم کروناویروس جدید را آشکار نموده، به جامعه جهانی اعلام کردند، که آن هم زمینه جستجوی بسیار سریع برای یافتن واکسن ضد آن و انجام آزمایشات پادتن­ ها را فراهم کرد».

در هفته­ های اخیر شی ژنلی «هدف توهین و اتهام در شبکه­ های اجتماعی آسیا و دیگر مناظق جهان قرار گرفت. وی را متهم می­ کنند به این که او نشت کروناویروس از آزمایشگاه را امکان­ پذیر ساخت». شی ژنلی برای رد اتهامات علیه خود، سوگند یاد می­ کند: «به زندگی قسم، ویروس هیچ ربطی به آزمایشگاه ندارد».

پیتر دازاک، رئیس اتحادیه اکوسلامتی (EcoHealth Alliance) که به فعالیت در زمینه انتقال عفونت از حیوانات به انسان مشغول است، به دفاع از ویروس‌‌شناس چینی برخاست. دازاک در گفتگو با فرستنده رادیوئی «رادیو عموم ملی» این ادعا را که ویروس از آزمایشگاه چین فرار کرد، مزخرف نامید. دازاک با شی ژنلی همکاری داشت و شهادت می‌دهد که هیچ نمونه‌ای از ویروس سارس کووی-٢ در آزمایشگاه ووهان ذخیره نشده بود.

با این حال، اگر در آزمایشگاه ووهان کروناویروس سارس کووی-٢ که بعدها کووید- ١٩ نامیده شد، وجود نداشته، پس قطعا در یکی از آزمایشگاه­های آمریکایی وجود داشته و این، به احتمال قوی، آزمایشگاه گالوستون دانشگاه تکزاس بوده است. این احتمال که کروناویروس بواسطه دانشمند چینی از آزمایشگاه آمریکایی دزدیده شده،  کاملا بی‌اساس است. چرا که آزمایشگاه گالوستون بواسطه فورت ناکس بشدت محافظت می­‌شود.

داستان کووید- ١٩ بخشی از کارزار جهانی به رهبری بیل گیتس می‌­باشد. انکار مشارکت سازمان بهداشت جهانی، سازمانی که عمدتا از سوی بیل گیتس تأمین مالی می‌شود، در این کارزار دشوار است.

راجر استون، مشاور سابق ترامپ، که به دلیل ادای شهادت دروغ در باره شرکت خود در توطئه ثابت نشده در ستاد انتخاباتی ترامپ با کرملین ۴٠ ماه زندانی شده، اخیرا در مصاحبه با رادیو «جو پیسکو شو» (The joe piscopo show) از پشت میله‌های زندان اظهار داشت، که احتمالا، بیل گیتس کروناویروس را بمنظور کاشت میکروچیپ به بدن مردم ایجاد کرده است.

استون ضمن صحبت از ویروس کشنده گفت: «اینکه بیل گیتس چه نقشی در ایجاد و شیوع ویروس داشته، یک سؤال باز برای بحث­های داغ است. من دوستان محافظه­ کاری دارم که می­گویند، این مضحک است، ولی دیگران، کاملا به این مطمئن هستند. اما من به این موضوع باور دارم. او و دیگر جهان­گرایان از آن برای مایه­کوبی اجباری مردم و کاشت میکروچیپ در بدن آن‌ها استفاده می­ کنند تا بتوانند افراد آزمایش شده را شناسایی کنند. باید از روی جنازه من بگذرند. مایه­ کوبی اجباری؟ به هیچوجه!»

اگر هنوز می‌­توان به بیزاری راجر استون از جهان­گرایان که او را بدلیل تلاش برای دفاع از ترامپ به زندان افکنده‌اند، مشکوک بود، ولی نشریه محترم پولیتیکو (Politico) در ماه مه سال ٢٠١٧ مقاله‌ای تحت عنوان «آشنا شوید: بیل گیتس، قدرتمندترین پزشک جهان» چاپ کرد. در این مقاله گفته می­‌شود: «بنیاد خیریه بیل و ملیندا گیتس که سومین متولی آن وارن بافت است، سازمان بهداشت جهانی را به لطف حمایت­های مالی سخاوتنمدانه خود به زیر کنترل درآورده است. نویسندگان مقاله، ناتالی یو (Natalie Ue)و کارمن پن (Carmen Pont)، روزنامه‌نگاران اروپایی پولیتیکو نوشتند: «طی یک دهه اخیر ثروتمندترین فرد جهان، بعد از آمریکا و با پیشی گرفتن از بریتانیا، به دومین حامی مالی سازمان جهانی بهداشت تبدیل شده است. این سخاوتمندی تأثیر بزرگی بر دستور کار او گذاشته است. تأثیری که در اثر تهدید آمریکا و انگلیس دایر بر اینکه سازمان جهانی بهداشت در صورت عدم استفاد بهینه از بودجه، کمک مالی خود به آن را کاهش خواهند داد، می­ تواند افزایش یابد».

سی سازمان غیردولتی حامی سلامت طی یک نامه سرگشاده اعتراض خود را «علیه تبدیل بنیاد بیل و ملیندا گیتس به همکار رسمی سازمان جهانی بهداشت اعلام نمودند. زیرا، بعقیده آن‌ها درآمد بنیاد از سرمایه­گذاری در شرکتهایی با اهداف خلاف سلامتی انسان از قبیل کوکاکولا حاصل می­ شود».

در ماه آوریل سال ٢٠١٨ پورتال مستقل میستریوس تایمز (Mysterious times) نوشت، که واکسن گیتس سلاحی است برای کاهش جمعیت جهان. مایه‌کوبی عمومی موجب معلولیت و مرگ هزاران کودک و نازایی زنان در قاره­های مختلف می­شود. مؤلف متن در میستریوس تایمز با استناد به سخنان گیتس می‌نویسد: «ما می­توانیم جمعیت جهان را از طریق سالم‌سازی مردم کاهش دهیم».

فرضیات راجر استون بی‌­دلیل نیست. در سایت رسمی بنیاد بیل و ملیندا گیتس اطلاعات زیادی در مورد همکاری انستیتوی بریتانیایی پیربرایت (The pirbright institute)، مشغول به تحقیقات در بارۀ ویروس حیوانات خانگی وجود دارد. در سال ٢٠١٨ این انستیتو اختراع نوع ضعیف کروناویروس قاتل مرغان را به نام خود ثبت کرد.

پورتال مستقل «انسان آزاد است» (Human are free) می ­نویسد: «این فقط یکی دیگر از ویروس­های تبدیل شده به سلاح است، که با هدف فروش هر چه بیشتر واکسن و در عین حال، برای قتل هزاران، شاید، میلیون­ها انسان ایجاد شده است». بررسی دقیق صفحه ثبت اختراع انستیتو نشان می‌دهد، که انستیتوی پیربرایت یکسری ویروس­های دیگر، از جمله طاعون خوکی آفریقایی را که بعنوان «واکسن» نشان داده، در پرونده ثبت اختراع خود دارد. نویسندگان مطلب اضافه می­کنند: «روند رشد حوادث پیرامون کروناویروس این مسئله را به یادها می­آورد، که یک بار گیتس برای رفع مشکل «زیادی جمعیت» بعنوان یک «راه حل» پیشنهاد کرد: آیا راهی بهتر از اشاعه کروناویروس در میان توده ­­ها و سپس، مایه­ کوبی عمومی با واکسن اختراعی علیه آن وجود دارد؟»

شاید آشنایی با مقاله «طبیعت طب» برای رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، بویژه آن بخش مفید باشد که می­ گوید: «ظهور سارس-کووی همزمان با جهانی­ شدن در واقع بمعنی شروع عصر جدید بیماری­های حاد تنفسی است که خود آن نیز به گسترش سریع در جهان و عواقب سنگین اقتصادی منجر خواهد شد». این سخنان چهار سال پیش نوشته شده و اکنون عملیاتی می­شوند.

اگر چهل و پنجمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا نتواند گسترش اپیدمی در ایالات متحده را محدود سازد، او برای دوره دوم رئیس جمهور نخواهد بود. باحتمال قوی همینطور نیز خواهد بود. و ترامپ زمان بسیار کمی دارد.

ولادیمیر پراخواتیلوف

(Vladimir Prokhvatilov)

استاد علوم سیاسی، کارشناس مسائل جهانی

٧ خرداد- جوزا ١٣٩٩

سرچشمه:

https://www.fondsk.ru/…/koronavirus-byl-sozdan-na-territorii-ssha-50689. html

 ــــــــــــــــــــ

-(*)هیولای کوچک- اندام متشکل از دو یا چند یاخته غیر متشابه از نظر ژنتیک بمثابه سلاح بیولوژیک. مأخوذ  از ویکی­پدیا. مترجم

https://ru.qwe.wiki/wiki/Chimera мало._(virus)

کووید-١٩، آغاز نوسازی بزرگ

«مسئلۀ دولت جهانی- در مرکز همۀ مسائل»

در ماههای آخر سال رو به پایان اغلب فرضیه‌ای مطرح می‌شود، که وضعیت جامعه موسوم به مؤسسۀ بسته، به انگلیسی  lockdown(تجرید مردم، کشورها) هرگز پایان نمی‌یابد.

سازمان جهانی بهداشت و حاکمیت بعضی کشورها به مردم پیشنهاد کردند «بمنظور امنیت خود آن‌ها، در سلول زندان موقت» بنشینند. البته، حبس ممکن است دائمی باشد. سوءظن‌ها در این زمینه توسط آقایی بنام کلائوس شواب، بنیانگذار و رهبر دائمی مجمع جهانی اقتصاد که همه ساله در ماه ژانویه در شهر داووس سوئیس برگزار می‌شود، تقویت گردید. در ماه ژانویه آینده جلسۀ حضوری در داووس برگزار نخواهد شد. برگزاری این جلسه به تاریخ ١٣ تا ١۶ ماه مه در سنگاپور موکول گردید. در جلسۀ سال آینده، کلائوس شواب بمناسبت ۵٠ سالگی مجمع جهانی اقتصاد، تبریکات را خواهد پذیرفت (نام اولیۀ آن مجمع مدیریت اروپا بود).

شواب، اقتصاددان، پرفسور نیمه‌وقت دانشگاه ژنو، پرفسور افتخاری بسیاری از دانشگاهها، عضو هیأت امنا و مدیران بسیاری از شرکتها است. بکرات در نشست‌های باشگاه بیلدربرگ شرکت کرده و جزو کمیته رهبران آن می‌باشد.

در نشست مجازی ماه مه (٢٠٢٠) مجمع جهانی اقتصاد، کلائوس شواب همراه با شاهزاده چارلز، پسر ملکه الیزابت دوم، اصطلاح نوسازی، تنظیم مجدد بزرگ (The Great Reset) را مطرح کرد. معنی ادعا: دنیای سرمایه‌داری در شرایط بحرانی شدید بسر می‌برد، سرمایه‌داری به نوسازی نیاز دارد (شاهزاده چارلز از «سرمایه‌داری مسئول» سخن می‌گوید). کروناویروس و جامعۀ بستۀ ناشی از آن، فرصت منحصر بفردی برای کار مجدد بوجود آورده است. اما نمی‌توان آن را سریع انجام داد. بنا بر این،  بستن جامعه باید گسترش یابد.

در روزهای اول ماه ژوئن سال ٢٠٢٠ در سایت مجمع جهانی اقتصاد صفحه‌ایی بنام تنظیم مجدد بزرگ راه‌اندازی شد. موضوع را انتخاب کردند. گروه کُر به صدا درآمد. جو بایدن، باریس جانسون، جاستین ترودو اعضای گروه همصدایان بودند. پس از انتشار سخنرانی ترودو، نمایندۀ محافظه‌کار کانادایی پیر پائولوور در ماه نوامبر با تنظیم دادخواستی «متوقف کردن نوسازی بزرگ» را درخواست کرد. دادخواست در مدت کمتر از ٧٢ ساعت ٨٠ هزار امضا جمع‌آوری کرد.

معترضان به «نوسازی بزرگ» در ایالات متحدۀ آمریکا، انگلیس و قاره اروپا پدیدار شدند. غول‌های فن‌آوری اطلاعات مانند شرکت تجارت الکترونیک درّۀ ‌آمازون، اپل، گوگل، فیسبوک، مایکروسافت بطرفداری از کلائوس شواب و شاهزاده چالز وارد بحث‌ها شدند و صدای گروه همصدایان را چندین برابر بلندتر کردند. در ماه نوامبر، نیویورک تایمز مخالفان «نوسازی بزرگ» را به حالت عصبی حامیان «تئوری توطئه» خواند و احمقانه نوشت: توطئه‌گران اگر چه آشکارا عمل می‌کنند، اما حامیان نوسازی بزرگ هستند.

این، «توطئۀ آشکار» هربرت ولس در سال ١٩٢٨ را به یادها می‌آورد. «نوسازی بزرگ» یعنی، یک توطئۀ آشکار.

کلائوس شواب ٨٣ ساله است، اما به کار فعال مشغول نیست. در ماه ژوئیه سال ٢٠٢٠ کتاب کووید- ١٩: نوسازی بزرگ با همکاری تیری ماللر، آینده‌نگر متمایل به چپ منتشر شد. قرار است تا آخر سال ٢٠٢٠ کتاب بزبآن‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ژاپنی، چینی و کره‌ای چاپ شود.

ایده‌های اصلی کتاب در خصوص نوسازی بزرگ در حال حاضر متفاوت است:

اول- شیوع کووید- ١٩ یعنی «یک پنجرۀ منحصر بفرد» است. بشریت نیز باید از این پنجره به آینده هدایت شود. بدون هیچ راه بازگشت به گذشته! «بسیاری‌ها می‌پرسند: چه وقت ما به زندگی عادی برمی‌گردیم؟ پاسخ کوتاه است: هیچوقت! تاریخ ما به دو دو بخش تقسیم می‌شود: تا کروناویروس و پس از آن».

دوم- «آیندۀ روشن» یعنی دنیایی که در آن تفاوت بین کشورهای ثروتمند و فقیر از میان می‌رود، مرزهای میان کشورها به مرور زمان برچیده می‌شود و یک کشور جهانی با دولت واحد تشکیل می‌گردد. «مسئلۀ دولت جهانی در مرکز همۀ مسائل» قرار می‌گیرد. شواب در ادامه می‌نویسد: «در اثر بستن جامعه، تعلق خاطر ما به نزدیکان، به افرادی از اعضای خانواده و دوستان، که بیشتر از همۀ دوست داریم،  تقویت می‌شود. اما نکته منفی در اینجا این است که باعث افزایش احساسات میهنی و ملی، همراه با اعتقادات تاریک مذهبی و برتری‌های نژادی می‌شود. و این مخلوط سمی باعث بروز بدترین‌ها در میان ما می‌گردد…». شواب تصریح می‌کند که به «اعتقادات تاریک مذهبی و برتری‌های نژادی» اعلان جنگ خواهد شد.

سوم- اقتصاد «دنیای زیبای جدید» باید بصورت متمرکز توسط انحصارات عظیم اداره شود. مالکیت خصوصی از میان خواهد رفت، جای آن را «اقتصاد استفاده»، «اقتصاد مشارکتی» خواهد گرفت (با این حال، شواب و همفکرانش از مفهوم «سوسیالیسم» اکیداٌ اجتناب می‌کنند). پول نقد وجود نخواهد داشت، در همه جا ارزهای دیجیتال رایج خواهد گشت.

چهارم- انرژی «سبز» جایگزین انرژی هیدروکربن خواهد شد. محدودیت‌هایی در مصرف آب، برق، برخی از انواع محصولات غذایی و تولیدات صنعتی «خطرناک برای محیط زیست» (مانند گوشت و اتوموبیل) اعمال خواهد گردید. و کاهش رشد جمعیتی و یا حتی کاهش جمعیت، اساسی‌ترین وسیله برای کاستن از فشار بر محیط طبیعی خواهد بود. به عبارت دیگر، «هر قدر رشد جمعیتی بیشتر… همانقدر خطر شیوع بیماری‌های واگیر جدید بیشتر».

پنجم- روباتیزه کردن تمامی عرصه‌های فعالیت اقتصادی و زندگی اجتماعی تکمیل خواهد شد. در کتاب «نوسازی بزرگ» در مورد کاهش شدید مشاغل بارها صحبت شده است: «احتمال دارد تا سال ٢٠٣۵، تا ٨۶ درصد مشاغل در رستورآن‌ها، ٧۵ درصد در تجارت و ۵٩ درصد در زمینه‌های تفریحی خودکار بشود». «بدلیل بستن جامعه و اقدامات بعدی برای اعمال فاصله اجتماعی، ممکن است تا ٧۵ درصد رستورآن‌ها ورشکست شوند». «هیچ یک از بخش‌های صنایع، هیچ مؤسسه‌ای دست نخورده باقی نخواهد ماند». برای افرادی که روبات جایگزین آن‌ها می‌شود، درآمد پایه بدون قید و شرط، فقط با ارائه گواهی تأئید واکسیناسیون توسط فرد در نظر گرفته خواهد شد.

ششم- رقمی (دیجیتالی) کردن تمام عرصه‌های اقتصاد و جامعه ادامه می‌یابد. یک سیستم مؤثر برای نظارت بر رفتار و حرکت افراد، از جمله، با استفاده از فن‌آوری تشخیص چهره ایجاد خواهد شد. «بمنظور پایان دادن به همه‌گیری، ایجاد یک شبکۀ جهانی کنترل رقمی ضروری است».

هفتم- الگوی جدید مراقبت‌های بهداشتی ناظر بر آزمایشات منظم، واکسیناسیون اجباری، صدور شناسنامه‌های بهداشتی، ایجاد محدودیت‌ها و اعمال مجازات‌‌ها برای افراد متخلف از قوانین نظم پزشکی ایجاد خواهد شد.

هشتم- انسان در روح ترانس‌هومانیسم(١) به «حد کمال» خواهد رسید.

به این ترتیب، اهداف توطئه علنی اعلام می‌شود.

با حمایتی که اردوگاه جهانی‌گرایی از «نوسازی بزرگ» بعمل می‌آورد، شکی نیست که «همه‌گیری» منفور آغازی خواهد بود بر عملیات گذار به «دنیای زیبای جدید». آیا نیرویی قادر به مقاومت در مقابل نوسازی جهانی‌گرایانه وجود دارد؟

والنتین کاتاسانوف

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

١ دی- جدی ١٣٩٩

منبع:

http://www.sovross.ru/articles/2065/50462

سرمایه‌داری فراگیر بمثابه ایدئولوژی نوسازی بزرگ

برنامه‌های نخبگان جهانی در زیر پرده دود

جدیدترین برنامۀ نخبگان پشت پرده برای نوسازی نظم جهانی را به ترتیبی که در کتاب کلائوس شواب و تری میللر بنام «کووید-١٩، آغاز نوسازی بزرگ» توصیف شده، طی مقالۀ قبلی تحت همین عنوان در هشت بند خلاصه کردم. و حالا، ادامه بحث:

یکی از مفاهیم کلیدی «نوسازی بزرگ» عبارت است از سرمایه‌داری فراگیر، جامع یا «باز برای عموم». در طول ده‌ها سال کار، من به تعداد بسیار زیادی از تعاریف سرمایه‌داری برخورده‌ام، اما «سرمایه‌داری فراگیر» تازه است.

بنظر می‌رسد بحران مالی سال‌های ٢٠٠٧- ٢٠٠٩ سرانجام نخبگان پشت صحنه را متقاعد کرد، که نمونۀ موجود نظام سرمایه‌داری جهان کاملا فرسوده است. درک من از «نخبگان پشت صحنه»، صاحبان پول (سهامداران بانک فدرال رزرو آمریکا) است که برای تصاحب جهان سعی می‌کنند.

شواب هیچ تعریف روشنی از «سرمایه‌داری فراگیر» ارائه نمی‌دهد. هر کس از سرمایه‌داری «فراگیر» دم بزند، خواهد گفت که این سرمایه‌داری فقیر و تهدست ندارد. کس دیگر خواهد گفت، که در این مدل سرمایه‌داری همه به فعالیت اقتصادی جلب خواهند شد. آن یکی دیگر سرمایه‌داری «فراگیر» را سرمایه‌داری مسئول در برابر نسل‌های آینده تعریف خواهد کرد.

در هر حال، همۀ اینها حقه‌بازی کلامی، به سخن صریح‌تر، فریبکاری و تبلیغات ارزان است. کنفرانس سطح بالا در لندن در ماه مه سال ٢٠١۴، برگزار گردید، که در آن مدیر اجرایی صندوق بین‌المللی پول کریستین لاگارد، اعلیحضرت پرنس چارلز، مادام لین دو روچیلد، رئیس جمهور سابق آمریکا بیل کلینتون، شهردار لندن لُرد فیونه ولف شرکت داشتند. لین دو روچیلد مبتکر اصلی این کنفرانس بود. البته، او سرمایه‌داری فراگیر را چندی پیش از آن مطرح کرده بود (یعنی، مبتکر آن پرفسور شواب نبود). سخنرانی کریستین لاگارد در آن کنفرانس مخصوصا شایان تأمل بود.

اول- او تصریح کرد، که مؤلف این ایده خانم روچلید است: «ما همه در اینجا برای گفتگو پیرامون سرمایه‌داری فراگیر، طرح ابتکاری مادام لین جمع شدیم».

دوم- لاگارد با رجوع به مارکس، گفت، که دیدگاه او مبنی بر «سرمایه‌داری برای همه» یک عبارت حاوی مفاهیم ناسازگار است: «تحکیم واژۀ سرمایه‌داری در قرن نوزده اتفاق افتاد. کارل مارکس که با انقلاب صنعتی به وجود آمد، توجه اصلی خود را بر روی تملک ابزار تولید متمرکز نمود و پیش‌بینی کرد که سرمایه‌داری در اثر افراط و تفریط، بذر نابودی خود را بارور می‌سازد- انباشت سرمایه در دست یک عدۀ قلیل، که برای کسب سود بیشتر سعی می‌کنند، به مناقشات جدی و بحرا‌های ادواری می‌انجامد. بنا بر این، آیا «سرمایه‌داری فراگیر» یک ترکیب مجازی از مفاهیم متناقض است؟»

روشن است، که سرمایه‌داری از نظر مارکس نه تنها «فراگیر» نیست، بلکه، برعکس، «انحصاری» است. آن، افراد «زائد» را از تولید اجتماعی بیرون می‌راند، آن‌ها را در فقر و بدبختی رها می‌کند و میلیون‌ها انسان را از هر گونه زندگی اجتماعی محروم می‌سازد. مارکس این را قانون کلی انباشت سرمایه‌داری نامید: در فرایند توسعۀ سرمایه‌داری، دو قطبی شدن جامعه روی می‌دهد؛ در یک قطب، شمار اندک ثروتمندان و فوق ثروتمندان، در قطب دیگر، اکثریت قریب به اتفاق جامعه به شکل فقیران و تهیدستان جمع می‌شوند.

بسیار خوب، کریستین لاگارد، شاهزاده چارلز و مادام لین دو روچیلد همگی در این واقعیت که حق با مارکس است، اتفاق نظر داشتند. گویا او، سرمایه‌داری ١۵٠- ٢٠٠ سال پیش را توصیف کرده است. اما امروز سرمایه‌داری می‌تواند و باید از انحصاری به سرمایه‌داری جامع تبدیل شود.

هفت سال از زمان آن دیدار در لندن گذشت. آیا سرمایه‌داری حتی یک ذرّه‌ هم فراگیر شد؟ نه! سرمایه‌داری طبق قانون کلی انباشت مارکس توسعه می‌یابد: ثروتمندان، ثروتمندتر و فقرا، فقیرتر می‌شوند. در ماه ژانویۀ سال ٢٠٢٠ در آستانۀ ۵٠- مین سالگرد دیدار داووس سازمان غیردولتی آکسفام گزارشی از توزیع ثروت در جهان منتشر کرد. بنا به داده‌های این گزارش، ثروت ٢١۵٣ میلیاردر موجود در جهان برابر است با بیش از مجموع دارایی ۶٠ درصد جمعیت جهان. نیازی به توضیح نیست.

اگر ادعای شواب درباره مدل «جدید» سرمایه‌داری را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم، در نتیجۀ نهایی به پیشنهاد مبنی بر امتناع از اصل حداکثر سود می‌رسیم. در این حالت، تجارت باید درک کند که دورۀ رشد سرمایه‌داری در حال پایان است، متوسط سود در بسیاری از عرصه‌های صنایع و در اغلب بازارها به صفر رسیده است. از قضا، جورج سورس بیست سال پیش یک شوخی کرد و گفت: «موسیقی تمام شده، اما آن‌ها هنوز می‌رقصند». آری، بهتر است کارل مارکس را بخاطر آوریم، که ١۵٠ سال قبل قانون روند نرخ بازگشت به کاهش سود را تدوین نمود و گفت، که در نتیجۀ رشد ساختار فنی سرمایه‌داری (جابجابی ماشین و نیروی کار) نرخ سود ممکن است تا صفر کاهش یابد.

به این ترتیب، شواب بدنبال مادام لین دو روچیلد تصمیم گرفت با اعلام «فراگیر»، سرمایه‌داری را نجات دهد. اول- سود نباید هدف و معیار اصلی موفقیت در تجارت باشد. دوم- شرکتها باید بشکل کاهش قیمت‌ها و از میان برداشتن فقر و تنگدستی از مصرف کننده استقبال کنند. سوم- باید این تصور رایج را که سهامداران مالک شرکتها هستند، کنار بگذارد.

در اینجا میزگرد تجارت با مشارکت نمایندگان بسیاری از بزرگترین شرکت‌های آمریکایی را یادآوری می‌کنم. ارگآن‌های حاکم بر میزگرد تجارت شامل جف بزوس از آمازون، تیم کوک از اپل، ماری بارا از جنرال موتورز و سایر مهره‌های برجسته می‌باشد، که در راس فهرست ثروتمندترین افراد آمریکا و جهان قرار دارند. میزگرد تجارت سال گذشته اعلام کرد، که اصل تقدم سهامداران منسوخ شده است و این تعهدات باید به همه طرف‌های ذینفع تسری یابد (کارکنان شرکت‌ها، تأمین کنندگان و پیمانکاران، مصرف کنندگان محصولات و دولت). میزگرد تجارت هدف خود را ارتقاء «اقتصادی که در خدمت نه فقط سهامداران، بلکه، همۀ آمریکایی‌ها باشد»، اعلام کرد.

کلائوس شواب از این موضوع استقبال می‌کند و می‌افزاید: «هدف شرکت‌ها جلب همۀ ذینفعان در فرآیند ایجاد ارزش مشترک و پایدار می‌باشد». به سخن دیگر، هر شرکتی باید «فراگیر» شود و  سرمایه‌داری جامع را نه دولت، بلکه، این شرکت‌ها باید ایجاد کنند. دولتها نیز باید به تدریج به شرکت‌های فراگیر جذب شوند، اما نباید مانند مارکسیسم سنتی از بین بروند، بلکه، توسط کمپانی‌های بزرگ خصوصی شوند.

سرمایه‌داری از چند قرن پیش در جهان وجود دارد و در تمام دورۀ حاکمیت آن اصل «انسان گرگ انسان است» (Homo homini lupus est ) حکمرانی می‌کند. در طی این مدت نسل‌های متعدد گرگان را پرورش داده و وظیفۀ مادری خود را در مقابل گرگان ضعیف‌خور سرمایه‌داری انجام داده است. و حالا گرگ‌ها اعلام می‌کنند، که از این پس برای خوردن علف آماده هستند؟!

بگذریم از این اراجیف. این سرمایه‌داری فراگیر بدنام یک پرده دود است که برنامه‌های نخبگان جهانی را برای رسیدن به آینده می‌پوشاند و آن را می‌توان نظام پساسرمایه‌داری، فئودالیسم نوین یا برده‌داری جدید نامید.

نخبگان جهانی آماده‌اند از سود چشم‌پوشی کنند، اما تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند از قدرت صرفنظر نمایند. طرح «نوسازی بزرگ» بمنظور حفظ و تحکیم این قدرت برنامه‌ریزی شده است.

صاحبان پول قصد دارند سرمایه‌های خود را به سلطۀ مطلق بر جهان تبدیل کنند.

والنتین کاتاسانوف

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

۶ دی- جدی ١٣٩٩

منبع:

http://www.sovross.ru/articles/2066/50471

سرمایه‌داری به اصطلاح فراگیر، طرح مشترک روچیلدها و پاپ رُم

اتحادیۀ جهانی جدید

به بحث در بارۀ سرمایه‌داری به اصطلاح فراگیر ادامه می‌دهیم.

مبدع این اصطلاح بامزه، البته، کلائوس شواب نیست. هرچند او به لطف آخرین کتاب خود به یکی از اصلی‌ترین مروجان «نوسازی بزرگ» سرمایه‌داری در نظم اجتماعی، که گویا در آن، هم برای ثروتمندان خوب خواهد بود و هم برای فقرا، تبدیل شد.

عامل اصلی معروفیت مفهوم سرمایه‌داری فراگیر لین فارستر دو روچیلد بود. این مادام، همسر ایولین روبرت دو روچیلد، یکی از متنفذترین اعضای قبیلۀ روچیلد است. لین مدیر اجرایی اصلی کمپانی سهامداری ال روچیلد می‌باشد. لین و شوهرش مالک این کمپانی هستند. این کمپانی سرمایه‌های هنگفتی در زمینه رسانه‌های جمعی، از جمله، در اکونومیست، و همچنین املاک، مدیریت دارایی‌های تجاری، امکانات زیرساختی، کشاورزی و تولید کالاهای مصرفی گذارده است. جغرافیای این کمپانی سهامداری محدودۀ ایالات متحدۀ آمریکا، بریتانیا، اروپا، آفریقا و هند را شامل می‌شود.

رواج تصورات در مورد سرمایه‌داری فراگیر از سال ٢٠١٨ اشکال سازمانیافتۀ روشنی به خود گرفت. به ابتکار لین دو روچیلد سازمان غیرتجاری بین‌المللی «ائتلاف سرمایه‌داری فراگیر» تشکیل گردید. از سایت ا. س. ف. می‌توان پی برد که کدام کمپانی‌ها به این ائتلاف پیوستند. شرکت‌های یونیله‌ور، جانسون- جانسون، نستله، پپسی کولا، داو کمیکال، دوپون و سایره به عضویت ائتلاف درآمدند. و همچنین بزرگترین کمپانی‌های سهامداری مالی جهانی درگیر با مدیریت دارایی نیز عضو ائتلاف هستند: مشاوران استیت استریت گلوبال، بلک راک، وان گوارد، منیجمنت اسن آموندی، شرودرز، بارینگ، جی پی مورگان چیس و شرکا  و غیره

(State Street Global Advisors, BlackRock, Vanguard, Amundi  Asset Management, Schroders, Barings, JPMorgan Chase & Co. …)

دو سال بود که ائتلاف برای برداشتن گام بعدی آماده می‌شد. و چنین گام را برداشت: ١۴ دسامبر ٢٠٢٠ (٢۴ آذر- قوس) در دیدار نیویورک، ائتلاف در مورد تلاش‌های مشترک برای قرار دادن بشریت روی ریل سرمایه‌داری فراگیر با واتیکان پیمان‌نامه امضاء کرد. ائتلاف برای ایجاد شورای سرمایه‌داری فراگیر با واتیکان قرارداد بست و تارنمای ائتلاف- واتیکان راه‌اندازی شد. از محتوای این تارنما پیداست، که ٣٣ کمپانی در ائتلاف مشارکت می‌کند. برخی روزنامه‌نگاران توافقنامه بین ائتلاف برای سرمایه‌داری جامع با واتیکان را «اتحادیۀ جهانی»، «اتحاد صلیب و خدایان ثروت» نامیدند.

لین فارستر دو روچیلد و پاپ فرانسیس حُسن‌تفاهم خود را بیان کردند. نمایندۀ قبیلۀ روچیلدها گفت: «ما به دعوت پاپ فرانسیس مبنی بر ایجاد یک اقتصاد جامع‌تر که ثروت‌های سرمایه‌داری را عادلانه‌تر توزیع نماید و اجازه دهد مردم از همۀ فرصت‌ها استفاده کنند، پاسخ مثبت می‌دهیم». پاپ فرانسیس اظهار داشت: «ایجاد یک ساختار اقتصادی عادلانه، معتبر و قادر به حل جدی‌ترین مشکلات پیش روی بشریت و سیارۀ ما بسیار ضروری است. شما در اثر جستجوی راه‌هایی برای تبدیل سرمایه‌داری به ابزاری فراگیرتر برای رفاه عمومی انسان، این پیام را پذیرفتید».

برخی جزئیات فعالیت‌های ائتلاف و شورای جدید سرمایه‌داری فراگیر برجسته شد. مادام روچیلد و پاپ رُم مهره کلیدی شورا هستند. رئیس بنیاد فورد- دارن واکر، رئیس بنیاد راکفلر- راجیو شاه، و همچنین مدیران عامل شرکت‌های ویزا، ماسترکارد، بانک آمریکا، نفت انگلیس نزدیکترین‌ها به این دو نفر هستند. مارک کارنی، نماینده ویژۀ سازمان ملل متحد در امور آب و هوا، نیز جزو «نزدیکان ویژه» آن‌هاست. او بیش از آن که اقلیم‌شناس باشد، یک بانکدار است. در سال‌های ٢٠٠٠ تا ٢٠١٣ ریاست بانک کانادا، از سال ٢٠١٣ تا ٢٠٢٠ مدیریت بانک انگلیس را بعهده داشت. در سال ٢٠١٩ در کنفرانس سالانۀ بانک فدرال رزرو آمریکا در شهر جکسون هول با شرکت رؤسای بانک‌های مرکزی کشورهای مختلف و رؤسای شعبات بانک فدرال رزرو مارک کارنی پیشنهاد کرد ارز دیجیتال جدید جایگزین دلار به عنوان ارز ذخیره جهان بشود.

نهاد رسمی اداره شورای سرمایه‌داری فراگیر در واتیکان عبارت است از گروه «متولیان»، یا «نگهبانان»، متشکل از ٢٧ نفر افراد مهم. باضافۀ آن‌ها: اولیور بته، رئیس ادارۀ آلیانزSE؛ مارک بنیوف، رئیس، مدیر عامل و بنیانگذار سیلسفورس (Salesforce)؛ ادوارد برین- مدیر اجرایی دوپونت (Dupont)؛ کنت فریزر- صدر شورای مدیران و مدیر عامل مرک و شرکا (Merck & Co)، «Inc»؛ برایان مونیهان- رئیس اداره و مدیر عامل بانک آمریکا؛ دینا مولیگان- رئیس و مدیر عامل شرکت بیمۀ عمر گاردین؛ رونالد پ اوهنلی- رئیس و مدیر عامل کئوپراسیون « State Street» و دیگران عضو این شورا هستند.

همچنین یکسری افراد مسئول از سازمآن‌های غیر مرتبط با تجارت جزو «متولیان» هستند. از جمله: آنجل گوریا- دبیر کل سازمان همکاری اقتصادی و توسعه؛ شاران بارو- دبیر کل کنفدراسیون اتحادیه‌ها؛ فیونا ما- خزانه‌دار ایالت کالیفرنیا. برخی‌ها در تعداد «متولیان» برابر با ٢٧ نفر، معنای عرفانی می‌بینند: پلۀ ٢٧ در آئین ماسونی جایگاه «رئیس معبد» است.

ساختارهای تجاری تمثیل شده در گروه «متولیان»، طبق برآوردها، دارایی‌هایی به ارزش بیش از ١٠ تریلیون و ۵٠٠ میلیارد دلار، شرکت‌هایی با سرمایۀ بازاری بیش از ٢ تریلیون و ١٠٠ میلیارد دلار و ٢٠٠ میلیون نفر کارمند را در ١۶٣ کشور جهان مدیریت می‌کنند. برخی از کارشناسان با مقایسه شاخص‌های مالی «اتحادیۀ جهانی» و باشگاه بیلدربرگ به این نتیجه رسیدند، که اتحادیۀ جهانی بسیار سنگین است.

اکثر رسانه‌های تأثیرگذار، سخنان پاپ رُم در بارۀ پروژۀ سرمایه‌داری فراگیر، مندرج در سایت ائتلاف سرمایه‌داری فراگیر را با شوق و شعف تکرار می‌کنند: «سرمایه‌داری فراگیر که به هیچ کس بی‌توجهی نکند، هیچیک از خواهران و برادران ما را کنار نگذارد، اقدامی است اصیل و شایستۀ تلاش‌های ما».

ایجاد «اتحادیۀ جهانی» بواسطۀ سرمایۀ جهانی، یک پردۀ دود دیگر در راه اجرای «نوسازی بزرگ» است که برای تأیید تسلط فوق ثروتمندان بر کرۀ زمین طراحی شده است. نخستین موفقیت قطعی «اتحادیۀ جهانی» را  یادآوری می‌کنیم: در عرض فقط چند ماه آن‌ها توانستند میلیاردها انسان را برای ماسک زدن متقاعد سازند. ماسک در صورت نشانۀ اطاعت و تسلیم است. اکنون آن‌ها می‌توانند ماسک را از فعالیت‌های خود باز نموده و بطور علنی عمل کنند. پس از آن «اتحادیۀ جهانی» به رئیس واتیکان به عنوان «یدک‌کش» نیاز نخواهد داشت.

والنتین کاتاسانوف

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

٨ دی- جدی ١٣٩٩

منبع:

توطئۀ آشکار

٢۴ دسامبر ٢٠٢٠ پرفسور والنتین یوریویچ کاتاسانوف در شبکۀ رُی تی وی یوتیوب به سؤالات ولادیمیر خامیاکوف پاسخ داد. این برنامه به نشست آتی انجمن اقتصادی داووس اختصاص داشت. در این نشست کلائوس شواب، بنیانگذار دائمی و رئیس انجمن، از کتاب تألیفی خود: «کووید- ١٩: بازسازی بزرگ» رونمایی خواهد کرد.

آنچه را که اکنون روی می‌دهد، می‌توان «توطئۀ آشکار» نامید. عبارتی کاملا عجیب، با مفاهیم متناقض. این موضوع درست یک هفته پیش از آنکه کتاب «توطئه آشکار»، تألیف هربرت ولز انتشار یابد، مطرح شد. این کتاب در سال ١٩٢٨ منتشر شد. من در مقدمۀ مختصری که به این کتاب نوشتم، از خود پرسیدم‌: «چرا هربرت ولز چنین عبارت عجیبی را انتخاب کرده است؟» احتمال دارد، نوعی رسوایی باشد؟ چنین شوخی از سوی مؤلف؟ اما اکنون، آنچه در سال ٢٠٢٠ روی می‌دهد، اتفاقا، توطئۀ آشکار است. این توطئه‌ایی بود که از جامعۀ جهانی مخفی نگه داشته می‌شد، اما زمان فرارسید و آن‌ها به این نتیجه رسیدند که می‌توانند همۀ کارت‌ها را باز کنند. و درست در این لحظه توطئه علنی شد.

بیش از ٩٠ سال گذشت و در نهایت آنچه که ولز نوشت، محقق شد. در این کتاب «نوسازی بزرگ، تجدید ساختار بزرگ، قالب‌بندی مجدد»، نویسنده از این بحث می‌کند که مدل کنونی سرمایه‌داری فرسوده شده، قادر به ادامۀ حیات نیست. در این باره کارل مارکس از همان ابتدا گفته است. و حالا غربی‌ها بطور جمعی در بارۀ آن صحبت می‌کنند. گفته می‌شود سرمایه‌داری مدت زیادی دوام نخواهد آورد و باید بسرعت اصلاح شود. تدارک برای انجام این اصلاحات از مدت‌ها پیش شروع شده بود‌. برای من دشوار است نقطۀ آغاز آن را که از کجا شروع شد، مشخص کنم. می‌توان خیلی به اعماق نرفت، اما می‌توان کتاب کلائوس شواب- «چهارمین انقلاب صنعتی» را یادآور شد. این‌کتاب در سال ٢٠١۶ تألیف و اتنشار یافت و در نشست سال ٢٠١٧ انجمن اقتصادی داووس مورد بحث قرار گرفت. در آنجا ایده‌های جداگانه مطرح شد، این کتاب نوسازی بزرگ را پیش‌بینی می‌کرد. آنوقت‌ها نامیدن هر چیز بنام خودش ممکن نبود. اما امروز ممکن است. برای اینکه، وقتی شیوع کووید- ١٩ آغاز شد، همان افرادی که همۀ این همه‌گیری اطلاعاتی- روانی را سازمان دادند، نمی‌دانستند نتیجۀ عملیات ویژۀ خودشان چگونه خواهد بود.

آن‌ها به میلیاردها انسان سیارۀ ما ماسک زدند و فهمیدند، که اکنون لحظۀ کنار زدن ماسک خودشان فرارسیده است. این، اتفاق افتاد و توطئه آشکار گردید. می‌توان در موضع افرادی قرار گرفت که هنوز بر حسب عادت در حال بحث در مورد کووید-١٩با استفاده از استدلال های پزشکی هستند. در این صورت، چرا در اواخر سدۀ بیستم، زمانی که آنفلوآنزای خوکی شیوع پیدا کرد، اینگونه همه‌گیری اعلام نکردند و همین ماسک را به میلیاردها انسان نزدند؟ بخصوص اینکه، در آن سالها رقم مبتلایان، بیمار شدگان و متوفیان بمراتب بیشتر بود. چون که نخبگان پشت صحنه برای انجام چنین تجدید ساختار جهانی آماده نبودند؛ برای اینکه، این موقعیت استراتژیک را نداشتند و سران اکثر کشورها همراه نشدند تا مطیعانه تعظیم کنند و بلافاصله همگام شوند.

واضح است که پشت صحنه بیش از ده سال مشغول ساخت این سازه بود، اما اکنون بهیچوجه حاضر نیست این محدودیت‌ (قرنطیه) را لغو کند. کلائوس شواب در کتاب خود در این باره توضیح می‌دهد، که انجام چنین «تجدیدساختار» بسرعت ممکن نیست، بر این اساس، نباید محدودیت‌ها لغو شود، در غیر این صورت، اصلاح مجدد نظم جهانی ممکن نخواهد بود. این دیگر سرمایه‌داری نیست.

این، سرمایه‌داری فراگیر است. این کلمه اکنون رایج شده است. سرمایه‌داری جامع، یعنی سرمایه‌داری نوین. آن کهنه، واقعا انحصاری و خاص بود. به عبارت دیگر، مردم از فرایند تولید حذف شدند (بیکاری)، مردم از ثروت‌های ملی محروم شدند، آن‌ها را از زندگی اجتماعی حذف کردند، آن‌ها را از جهان اخراج کردند. همه چیز در انحصار یک گروه سرمایۀ مالی بود. بنا براین، کلمه سرمایه‌داری انحصاری آنچه را که طی سالها و دهه‌ها در اروپا مشاهده کرده‌ایم، به خوبی توصیف می‌کند. اکنون آن‌ها می‌خواهند ما را ١٨٠ درجه بچرخانند.

فراگیر، یعنی جامع، در برگیرندۀ همه. این استدلال به این معنی است، که کمپانی‌ها باید از همه «مراقبت» کنند؛ کمپانی‌ها باید برای همه شغل فراهم نمایند؛ کمپانی‌ها باید قیمت‌ها را طوری تنظیم کنند که برای مصرف کننده قابل دسترس باشد و بطور کلی کمپانی‌های فعلی باید بطور بنیادی بازسازی شوند. برای اینکه آن‌ها منافع سهامداران را تأمین می‌کنند. اما شرکت باید در خدمت عموم، اعم از کارکنان، مصرف کنندگان، پیمانکاران، مشتریان و دولت باشد.

در ضمن، در بارۀ دولت. در رابطه با دولت شرکت‌ها باید به طور انحصاری فراگیر باشند، باید دولت را در بطن خود جای دهند. این، بمعنی خصوصی‌سازی دولت است. آن‌ها پا را بسیار فراتر گذاشتند. همان کلائوس شواب می‌گوید: «آری، من درک می‌کنم، که ٣٠٠ سال در دورۀ سرمایه‌داری به دنبال سود دویدیم. ما باید خودمان را بشکنیم. ما برای امتناع از سود باید شرکت‌ها را مجبور کنیم، متقاعد کنیم». این دقیقا سرمایه‌داری نیست، اما آن‌ها درک نمی‌کنند که قدرت بالاتر از سود است. و آن‌ها نمی‌خواهند از قدرت دست بردارند و این همه، برای تقویت قدرت است که آن‌ها می‌خواهند همۀ این تنظیم مجدد جهانی را ترتیب دهند. ما یک عبارت بالدار درباره نابودی اتحاد شوروی داریم: می‌گویند، که «نخبگان حزبی و دولتی اتحاد شوروی قدرت را به سرمایه تبدیل کردند». حالا اینها می‌خواهند سرمایه را به قدرت تبدیل کنند. قدرت، یعنی بالاترین ارزش، بالاترین هدف پشت صحنۀ جهانی، که باید تا ابد تضمین شود.

نکته اصلی این است، که ما در برابر کسانی که از قدرت خود به زیان ما استفاده می‌کنند، سر تعظیم فرود می‌آوریم. و متاسفانه، مردم این واقعیت را بسختی درک می‌کنند. کتاب شواب و به طور کلی ایده‌های او به طور غیرمنتظره در برخی از کشورها طنین‌انداز شد. باریس جانسون، نخست وزیر انگلستان این ایده‌ها را درک نمود، جو باید، رئیس جمهور منتخب آمریکا گفت که با نظرات شواب موافق است، اما ترودو، نخست وزیر کاناد پا را از همه فراتر گذاشت و بطرفداری از این ایده‌ها در برابر مخاطبان چند میلیونی با شور و شوق سخن گفت. اما با واکنش‌های شدید روبرو شد.

مردم بشدت خشمگین شدند، مسئله به درجۀ بحرانی رسید. در عرض ٢ یا ٣ روز ٨٠ هزار نفر با امضای طومار، خواستار ممنوعیت تبلیغ ایده‌های شواب شدند. در کشور ما، در واقع سکوت به این دلیل برقرار نیست که ما در متن «بازسازی بزرگ» فعال نیستیم، بلکه، به این دلیل است که مردم ما یا آنچنان خلاق نیستند یا به هر دلیل دیگر…

ولادیمیر پوتین کنفرانس مطبوعاتی برگزار نمود. این موضوع بطور کلی مورد بحث قرار نگرفت. هیچیک از حاضران نپرسیدند، اما رئیس جمهور که ظاهرا ضامن استقلال روسیه است، می‌بایست این مسله را مطرح می‌کرد… مسئلۀ قیمت‌ها، نرخ ارز، خواربار مهم است، اما این پردۀ دود توجه ٩٠ درصد مخاطبان را از مسائل واقعا حیاتی منحرف کرده است.

«پلیس رژیم فرانسه در مدت تقریبا دو سال نتوانستند سرکوب جنبش «جلیقه زردها» را نماید. اما دولت پشت صحنه، بی آنکه به نیروی پلیس متوسل شود، براحتی این جنبش را متوقف نمود». (مترجم)

دنیای پشت صحنه عجله دارد و از هر چیزی، از کووید- ١٩ تا ملاقات پاپ رُم با لین فارستر دو روچلید در نیویورک بعنوان دستآویز استفاده می‌کند. پاپ رُم می‌گوید، انسانی کردن سرمایه‌داری لازم است. واقعیت این است، که پیروان او سر به میلیون‌ها نفر می‌زند. به همین دلیل روچیلدها بمنظور ایجاد چنان سازمانی، که بتواند بلحاظ نفوذ خود بر باشگاه بیلدربرگ پیشی بگیرد، با پاپ قرارداد می‌بندند. پاپ رُم نیز برای آن‌ها بمثابه یک عامل کمکی در این مسیر لازم است. گام مهم بعدی در ماه ژانویۀ ٢٠٢١ برداشته خواهد شد. برای اینکه کلائوس شواب صریحا وعده کرده، که در نشست داووس خود آن‌ها در بارۀ این کتاب و بطور کلی، در بارۀ شعار «داووس٢١- نوسازی بزرگ» بحث کنند. اما از آنجا که کووید- ١٩ وجود دارد، آن‌ها تصمیم گرفتند آن را در قالب یک کنفرانس از راه دور برگزار نمایند و در ماه مه نیز به صورت ناپیوسته (آفلاین. م.) در سنگاپور دیدار خواهند داشت. بگمانم تصمیم خیلی سختگیرانه خواهد بود. ما همراه با شما در ماه ژانویه تصمیم آن‌ها را مورد تحلیل و بررسی قرار خواهیم داد. آن‌ها دیگر پنهان نخواهند شد.

والنتین کاتاسانوف

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

١١ دی- جدی ١٣٩٩- ٣١ دسامبر ٢٠٢٠

منبع:

http://www.sovross.ru/articles/2067/50484

«همه‌گیری» و معماری جدید مالی- پولی ایالات متحده آمریکا

نوسازی بزرگ را بلاک‌راک مدیریت می‌کند

در ادامۀ موضوع نوسازی بزرگ، طرحی که در کتاب کلائوس شواب توصیف شده، لازم به یادآوری است که شاهزاده چارلز، باریس جانسون، جاستین ترودو، بیل و هیلاری کلینتون، جو بایدن، کریستین لاگارد، مادام لین فارستر دو روچلید و کریستینا گئورگی‌یوا- مدیر اجرایی صندوق بین‌المللی پول، آل گور و جان کری- نمایندگان شناخته شدۀ حزب دموکرات آمریکا در رابطه با این موضوع بارها صحبت کرده‌اند. این برنامه گام به گام دقیق‌تر و واضح‌تر می‌شود.

اول- گذار تدریجی از نظام ارزی سابق متکی بر سلطۀ دلار آمریکا برنامه‌ریزی می‌شود. مثلا، بیان محتاطانۀ کلائوس شواب در کتاب «کووید- ١٩: نوسازی بزرگ» مبنی بر اینکه وضعیت حقوقی (دلار) بمثابه ذخیرۀ ارزی نمی‌تواند بیش از اعتماد خارجی به توانایی دارنده در تأمین پرداخت‌های خود دوام بیاورد[…] آیا گزینۀ مناسبی وجود دارد؟ ایالات متحدۀ آمریکا همچنان قدرت مالی دهشتناک جهان باقی می‌ماند… اما این هم یک واقعیت است، که کشورهای بسیاری علاقمندند دلار را به چالش بکشند[…] این «امتیاز نامحدود» که پیوند ناگسستنی با قدرت جهانی دارد، ایالات متحده آمریکا را به عنوان یک شریک قابل اعتماد و نقش آن را در عملکرد نهادهای چندجانبه قبول می‌کند.

مارک کارنی، نمایندۀ ویژۀ سازمان ملل متحد در امور آب و هوایی و عضو هیأت مدیره ائتلاف برای سرمایه‌داری فراگیر، یکی از طرفداران کلائوس شواب می‌باشد. کارنی بانکدار است. او، جایگزینی ارز رقمی (دیجیتال) جدید با دلار به عنوان ذخیرۀ ارزی جهان را  در سال ٢٠١٩ در کنفرانس بانک فدرال رزرو آمریکا در شهر جکسون هول پیشنهاد کرد. همراه با کارنی، سایر بانکداران بزرگ غربی نیز عقیده دارند، که در سال‌های نزدیک، ارز رقمی باید جایگزین دلار آمریکا بشود.

دوم- انتظار می‌رود مرز بین بانک‌های مرکزی و وزارت‌خانه‌های دارایی برچیده شود و دلیل آن هم این است که ارز دیجیتال جای پول عادی را خواهد گرفت. اگرچه امروزه چندین مدل انتشار و گردش ارز دیجیتال وجود دارد، اما برای اجرای عملی این، گزینه‌ای بزرگترین شانس را دارد، که طبق آن بانک مرکزی با باز کردن شماره حساب برای همۀ اشخاص حقیقی و حقوقی و واریز کردن این ارز به آن حساب‌ها، ارز دیجیتال صادر کند. بر اساس این طرح، بانک‌های تجاری بمثابه چرخ پنجم در گاری خواهند بود. آن‌ها از نقش معمول واسطه بین بانک مرکزی و انبوه مشتریان نهایی محروم خواهند شد.

این طرح ممکن است به تضعیف نقش وزارت دارایی (خزانه‌داری) منجر شود. بعنوان مثال، در سال ٢٠٢٠، برای شهروندان ایالات متحده به مبلغ ١٢٠٠ دلار به ازای هر نفر از جمعیت بزرگسال پول پرداخت شد («پول هلی‌کوپتر»). این پول بواسطۀ فدرال رزرو چاپ و به عنوان وام به وزارت دارایی اعطاء گردید و آن، پول را بین شهروندان توزیع کرد. اگر اشخاص مستقیماً در بانک مرکزی شماره حساب داشته باشند، نحوۀ توزیع «پول هلی‌کوپتر» ساده‌تر، و وزارت دارایی به یک حلقۀ غیرضرور تبدیل خواهد گشت. مثلا، برنامۀ بازسازی بزرگ، تخصیص «درآمد اساسی بدون قید و شرط» برای همه را نوید می‌دهد. در اصل، افراد با استفاده از شماره حساب خود در بانک مرکزی، بدون وزارت دارایی می‌توانند درآمد اساسی را دریافت نمایند.

سوم- برخی مؤسسات مالی سنتی به تدریح نفوذ خود را از دست خواهند داد و برخی دیگر گسترش خواهند یافت. به این ترتیب، موقعیت بانک‌های وال استریت، لندن سیتی، بانک‌های پیشتاز قارۀ اروپا تضعیف خواهد شد. در عوض، شرکت‌های مرتبط با بخش فن‌آوری اطلاعات مواضع خود را به شدت تقویت خواهند کرد. جی پی مورگان چیس و شرکاء، بزرگترین و با نفوذترین بانک در وال استریت شمرده می‌شود. سرمایه تجاری آن در آغاز پاییز سال ٢٠٢٠ بالغ بر ٢٩٢ میلیارد دلار بود. و چنین است شاخص شرکت‌های پیشرو آمریکایی فعال در بخش فن‌آوری اطلاعات (به دلار): مایکروسافت- یک میلیارد و ٣۵٩ میلیون؛ اپل- یک میلیارد و ٢٨۶ میلیون؛ آمازون- یک میلیارد و ٢٣٣ میلیون؛ آلفابت (تحت حمایت گوگل)- ٩١٩ میلیون؛ فیسبوک- ۵٨۴ میلیون. همانطور که می‌بینید، این شکاف بسیار عظیم است. بطوری که سرمایۀ تجاری درّۀ آمازون افزایش یافته، ولی بانک‌های وال استریت به نسبت گسترش «همه‌گیری» سقوط کردند. حتی شرکت‌های چینی مرتبط با فن‌آوری اطلاعات، بانک‌های وال استریت را پشت سر گذاشتند. بطوری که سرمایۀ تجاری گروه شرکت‌های علی بابا در اوایل پائیز به ۵۴۴ میلیارد دلار و شرکت (چینی) تنسنت به ۵١٠ میلیارد دلار بالغ شد.

به نظر می‌رسد، بخش فن‌آوری اطلاعات (کورپراسیون درّۀ آمازون) محرک اصلی نوسازی بزرگ می‌باشد. ظاهرا این کار بر اساس برابری، مانند طرح مشترک بانک‌های مرکزی و غول‌های فن‌آوری اطلاعات در حال انجام است، اما به احتمال قوی بانک مرکزی در نهایت از این طرح مشترک اخراج خواهد شد. با وجود این، غول‌های فن‌آوری اطلاعات آخرین ذینفعان در این عرصه نخواهند بود.

در اینجا من به بخش پایانی بحث می‌پردازم. چه کسی در پشت غول‌های فن‌آوری اطلاعات درّۀ سیلیکون ایستاده است؟ پرسش ساده نیست. بیلان مالی کاملا مبهم این شرکت‌ها باعث تقویت این تصور می‌شود، که آن‌ها صدها هزار سهامدار دارند. با این حال، شرکت‌های مالی «چهار بزرگ»: گروه وانگارد، کورپراسیون استیت استریت، اف. ام. ار (Fidelity) و بلک‌راک چشم‌گیر هستند. در این باره بارها نوشته‌ام. در اینجا فقط تکرار می‌کنم، که همین کمپانی‌های مالی در ردیف‌های اول فهرست سهامداران بانکهای وال استریت قرار دارند و بانک‌های وال استریت نیز سهامداران بانک فدرال رزرو آمریکا می‌باشند و همین «چهار بزرگ» را می‌توان در ردیف بزرگترین سهامداران قرار داد. در مورد آخرین پلۀ سهامداران، فقط می‌توان حدس زد؛ برخی ملاحظات در این خصوص را پیشتر توضیح داده‌ام.

«نوسازی بزرگ» در انطباق با پروژه‌های «چهار بزرگ» اجرا می‌شود. مشاهدات من نشان می‌دهد، که نقش اصلی را در این امر شرکت سهامداری بلک‌راک ایفاء می‌کند. این شرکت در سال ١٩٨٨ توسط لری فینک تأسیس گردید و از ابتدا شرکت خواهر کمپانی بلک استون شمرده می‌شود. بلک استون یک بنگاه سرمایه‌گذاری می‌باشد، که بواسطۀ استیون شوارتمن (قبلا، لمن برادرز) و وزیر بازرگانی سابق آمریکا- پیتر جی پیترسون (رئیس کمیتۀ روابط بین‌المللی تا زمان مرگ در سال٢٠٠٧) بنیان‌گذاری شد.

در ماه مارس سال ٢٠٢٠ بانک فدرال رزرو و وزارت دارایی آمریکا در ارتباط با «همه‌گیری»، برنامۀ کمک چند میلیارد دلاری به اقتصاد و شهروندان را اعلام کردند. همزمان با آن سازوکار جدیدی در روابط متقابل فدرال رزرو، خزانه‌داری آمریکا و اقتصاد ایجاد گردید. بمنظور تزریق مبالغ هنگفت پول به اقتصاد، فدرال رزرو و خزانه‌داری توافق کردند، که شرکت‌های مخصوص تأسیس نمایند. خزانه‌داری به عنوان بنیانگذار چنین شرکتهایی عمل می‌کند و سرمایه مجاز آن‌ها را سامان می‌دهد. بانک فدرال رزرو نیز به ازای هر یک دلار سرمایۀ شرکت‌های مخصوص، می‌تواند ١٠ دلار وام بدهد. و شرکت‌های مخصوص نیز با توجه به اولویت‌های خود، خطرات، سودآوری و غیره، پول را به اقتصاد تزریق می‌کنند. اما از همه حیرت‌انگیزتر این تصمیم است، که شرکت‌های مخصوص را بلک‌راک مدیریت خواهد کرد.

به این ترتیب، سه قلوی بانک فدرال رزرو- خزانه‌داری- بلک‌راک متولد شد، که در آن، آخرین شرکت نامبرده بیشترین مسئولیت توزیع «صحیح» تریلیون‌های تزریق شده توسط بانک مرکزی را بر عهده خواهد داشت. بار مسئولیت از دوش فدرال رزرو و خزانه‌داری برداشته می‌شود. یک فردی حتی اظهار عقیده کرد، که ساختار مالی- پولی ایالات متحده در سال ٢٠٢٠ کاملاً تغییر کرده است. شرکت سهامداری بلک‌راک در رأس دنیای پولی آمریکا قرار گرفت، و فدرال رزرو بعنوان عامل فنی چاپ پول به زائدۀ آن تبدیل شد.

بلک‌راک عظیم‌ترین شرکت مالی سهامداری در گروه «چهار بزرگ» می‌باشد. در سال ٢٠٢٠ مبلغ ٧ تریلیون و ۴٣ میلیارد دلار تحت مدیریت آن قرار گرفت. مدیران بلک‌راک حتی قبل از «همه‌گیری» اظهاراتی بیان کردند، که درک آن‌ها در آن زمان دشوار بود. مثلا، در جلسه بانک‌های مرکزی در جکسون هول در آگوست ٢٠١٩، آن‌ها اصرار داشتند که «دیوار چین» میان سیاست‌های پولی- اعتباری و مالی باید برچیده شود. اکنون چنین تخریبی در حال رخ دادن است.

لری فینک مدیر عامل بلک‌راک اظهار داشت، که «… ما در آستانۀ اصلاحات بنیادی در امور مالی قرار داریم». این روند را بلک‌راک فرماندهی خواهد کرد. ارزش دارایی‌های موجود در جهان که بلک‌راک آن‌ها را پایدار می‌داند، امروزه ١٧ تریلیون دلار برآورد می‌شود، اما طی یک دورۀ پنج ساله ممکن است به ١٢٠ تریلیون دلار افزایش یابد. مدیران بنیاد قول می‌دهند، که مشتریان بنیاد (دارایی‌های تحت مدیریت اعتمادی بلک‌راک) را ظرف پنج سال بازسازی نموده و در مسیر «درست» سرمایه‌گذاری کنند. در نتیجه، دارایی مشتریان بنیاد می‌تواند به ١۴- ١۵ تریلیون دلار بالغ شود.

من در ماه آوریل نوشتم: «مبارزه با کووید- ١٩ را بلک‌راک، بزرگترین صندوق سرمایه‌گذاری جهان مدیریت می‌کند». اکنون، در آخر سال ٢٠٢٠ در متن این که مبارزه با کووید- ١٩ به یک عملیات بازسازی طولانی مدت در سراسر جهان تبدیل می‌شود، می‌توانم بگویم: این بازسازی را بنگاه سرمایه‌گذاری بلک‌راک مدیریت می‌کند.

والنتین کاتاسانوف

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

١۴ دی- جدی ١٣٩٩

منبع:

شکست سخت مایه‌کوبی همگانی در فرانسه

«فرانسوی‌ها می‌فهمند که آن‌ها را گول می‌زنند»

٢٧ دسامبر در فرانسه کارزار مایه‌کوبی (واکسیناسیون) همگانی آغاز شد، که بلافاصله به شکست سخت انجامید.

١۶ دسامبر، ژان کاستکس، نخست وزیر فرانسه طرح مبارزاتی سه مرحله‌ای را به مجلس ملی فرانسه ارائه داد. در مرحلۀ اول در حدود یک میلیون نفر سالمند و افراد تحت سرپرستی خانه سالمندان تا سال تازه، بعد از آن، ١۴ میلیون نفر از «افراد در مخاطره» تا پایان ماه فوریه و در مرحلۀ سوم، بقیه تا آخر بهار مایه‌کوبی خواهند شد.

کاستکس گفت کارزاری که دولت فرانسه در سال ٢٠٢١ برای آن یک و نیم میلیارد یورو اختصاص داده است، زیر شعارهای «شفافیت کامل»، «هوشیاری مطلق» و «عزم راسخ» برگزار خواهد شد. معمولا کارزار نظامی دارای چنین خصوصیاتی می‌باشد. دولت در واقع مجبور است با شهروندان خود، که اکثریت آن‌ها مایل به مایه‌کوبی نیستند، مبارزه کند

.

بر اساس نظرسنجی‌های انجام شده بوسیلۀ سازمان ملی بهداشت، تعداد فرانسوی‌های مخالف مایه‌کوبی بطور روزافزون افزایش می‌یابد. اگر در ماه ژوئیه سال ٢٠٢٠، ۶۴ درصد پاسخ دهندگان مایه‌کوبی را «لازم یا محتمل» می‌دانستند، تعداد طرفداران مایه‌کوبی در ماه نوامبر تا ۵٣ درصد کاهش یافت، و در آخر ماه دسامبر فقط ۴٠ درصد پرسش شوندگان موافق مایه‌کوبی بودند.

لو فیگارو می‌نویسد، با آغاز کارزار رسمی، «فرانسه قهرمان جهانی فرار از واکسن شده است».

نظرسنجی انجام شده بواسطۀ کمپانی مشاور جهانی ایپسوس (Ipsos Global Advisor) نشان داد، که ٧٢ درصد فرانسوی‌های مخالف مایه‌کوبی نگران عوارض جانبی واکسن فایزر و مدرنا هستند. سدریک ویلانی نماینده مجلس ملی و ریاضیدان مشهور گفت: «تردیدهای سالم حق وجود دارند. بنا بر این، نباید آن‌هایی را که از مایه‌کوبی بیم دارند، مسخره کرد».

«شک و تردیدهای سالم» فرانسوی‌ها با رسوایی رئیس فایزر، یکی از اصلی‌ترین تأمین کنندگان واکسن در بازار جهانی تقویت شد. ٢٢ دسامبر نیکولاس دوپونت-آیگنان رئیس حزب گُلیست‌ «برخیز، فرانسه!» اظهار داشت، که رئیس فایزر، البرت بورلا قصد ندارد خودش را مایه‌کوبی کند. رئیس فایزر با عجله به فرانسوی اعتراض کرد و گفت که منتظر نوبت خود است. اما این گفته کسی را قانع نمی‌کند.

وزیر بهداشت اولیویه وران می‌گوید، که «واکسن در اصل روند همه‌گیری را تغییر نمی‌دهد». در این صورت، اگر واکسن باعث هیچ تغییری نمی‌شود، پس چرا لازم است؟ فقط برای تولیدکنندگان و فروشندگان آن سود به ارمغان آورد؟

زنان فرانسوی به دلیل نگرانی از تأثیر منفی این واکسن بر باروری تقریبا دو برابر کمتر از مردان مایل به مایه‌کوبی هستند. مسئله در خصوص تأثیر واکسن فایزر بر باروری روشن نیست؛ در اصل، این مسئله در مورد واکسن‌های دیگر هم صدق می‌کند. اریک بیلی، ایمنی‌شناس ماهیت «مشکل» را چنین توضیح می‌دهد: «اگر قرار است به هر قیمتی صبر کنیم تا این مسئله را بفهمیم، باید ١٠ سال صبر کنیم». اما تجارت دارویی نمی‌خواهد صبر کند.

اکنون بیش از چهار پنجم جمعیت فرانسه را می‌توان در گروه «معارضان کووید» طبقه‌بندی کرد. در حال حاضر، ٨٢ درصد فرانسوی‌ها عقیده دارند، که واکسن‌های جدید بی‌خطر نیستند. در ماه ژوئیه، ۶٧ درصد افراد بدبین بودند.

از ٣١ دسامبر سال ٢٠٢٠، ٣۵٢ فرانسوی مایه‌کوبی شدند، در همین زمان در آلمان ٨٠ هزار آلمانی موافقت کردند که مایه‌کوبی شوند (هر چند این رقم به نسبت ٨٣ میلیون نفر جمعیت آلمان بسیار ناچیز است).

وقتی اولیویه وران، وزیر بهداشت می‌گوید، که در آینده نزدیک، سرعت مایه‌کوبی در کشور افزایش می‌یابد، به او باور نمی‌کنند. فلیپ ژوون، مسئول شعبۀ کمک‌های فوری بیمارستان اروپایی ژوژ پمیدو به او جواب می‌دهد: «ما آماده نیستیم» و اضافه می‌کند، «مردم می‌فهمد که آن‌ها را فریب می‌دهند».

رئیس جمهور امانوئل ماکرون چندی پیش اظهار داشت، که نسبت به واکسن فایزر بسیار محتاط است و اذعان کرد، که «در دولت در بارۀ این واکسن همه چیز را نمی‌دانند».

روزنامۀ میدی لیبره از ساکنان مون‌پلیه درباره دلایل عدم اعتماد عمومی به واکسن‌ها پرسید. پاسخ معمولی: «شرکت‌های‌ داروسازی فایزر و مدرنا برای تهیۀ فرمول خود عجله کردند. این بیماری اخیرا شایع شده است. ایجاد واکسن سال‌ها طول می‌کشد. اما آن‌ها مانند جادوگر، برای کل جهان واکسن دارند». و یکی از ساکنان مون‌پلیه، بوریس چایکا حتی صریح‌تر صحبت کرد. او گفت: «هرچه بیشتر بخواهند مرا برای مایه‌کوبی مجاب کنند، کمتر خواهان آن خواهم بود. من به آن‌ها- نه به دولت، نه به نظام بهداشت، باور نمی‌کنم».

آلسیا میلورادوویچ کارمند فرهنگستان ژئوپلیتیک پاریس در مصاحبه با «FGC» گفت که «فرانسوی‌ها دقیقا به دلیل عدم اعتماد به دولت از مایه‌کوبی امتناع می‌کنند. بسیاری از دانشمندان فرانسه با استفاده از همۀ تریبونهای ممکن این موضوع را مورد تأکید قرار می‌دهند، که همۀ این‌ها کلاهبرداری است. و استآن‌های بسادگی هم از ماسک و هم از مایه‌کوبی خودداری می‌کنند. به همین دلیل پاریسی‌ها عازم استآن‌ها می‌شوند. بهای املاک بطرز چشمگیری سقوط کرده است. هر کسی که توان رفتن دارد، می‌رود.‌ فرانسوی‌ها بطور سنتی بیش از همه به پزشک خانوادۀ خود اعتماد می‌کنند نه به سیاستمداران. پزشک متخصص غدد من گفت: «اگر در سر کار برای مایه‌کوبی اصرار نمایند، بهتر است خودت را بازنشسته کنی».

در متن شکست سخت مایه‌کوبی همگانی در فرانسه صداهایی حاکی از اعطای امتیازات به مایه‌کوبی شدگان بگوش می‌رسدوالری سیکس نمایندۀ مجلس ملی، کارزاری را برای ایجاد «گذرنامۀ سبز» آغاز کرده است، که بر اساس آن افراد مایه‌کوبی شده می‌توانند به رستورآن‌ها، موزه‌ها، کنسرت‌ها و مسابقات ورزشی بروند. با این حال، آیا دولت فرانسه تصمیم خواهد گرفت، در یک جامعه که به سبب مایه‌کوبی دو شقه شده و در چشم‌انداز آن موج جنجال عمومی در آلمان همسایه در حال بالا گرفتن است، امتیازاتی قائل شود؟

باز هم یک واقعیت دیگر حاکی از افزایش تنش‌های سیاسی در نتیجۀ «مبارزه با همه‌گیری»: ٢١ دسامبر، دولت لایحه‌ای برای اعمال «وضعیت مدیریت اضطراری در عرصۀ بهداشت پایدار» ارائه داد. اما با توجه به پیامدهای جنجالی همین لایحه، آن را پس گرفت. در بند اول سر فصل دوم این لایحه، پیش‌بینی شده بود، که «نخست وزیر می‌تواند… جابجایی افراد، دسترسی آن‌ها به وسایل نقلیه یا مکآن‌های خاص و انجام برخی اقدامات را منوط به ارائه نتایج آزمایشاتی کند که نشان دهد فرد آلوده نشده و نظارت بعدی بر درمان پیشگیرانه، از جمله تجویز واکسن باشد».

در پیشانی لایحه قیده شده است، که تصویب آن «طبق روال فوری» در نظر گرفته شده است.

نمایندگان مجلس فرانسه دولت را به این متهم کردند، که «برای انجام مایه‌کوبی اجباری خارج از نظارت مجلس سعی می‌کند». مارین لوپن گفت: «این، در واقعیت امر، یک اقدام مستبدانه است». دولت برای مدتی عقب‌نشینی کرد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ولادیمیر پراخواتیلوف  (Vladimir PROKHVATILOV)

١٩ دی- جدی ١٣٩٩

منبع:

طب در خدمت ایجاد نوع جدید جامعۀ استبدادی

تحقق توطئۀ علنی ژاک آتالی

به راحتی می‌توان انسان را با اتکاء به شواهد فریب داد، اما اگر روندها را درک کند، دیگر نمی‌توان او را گول زد.

آلن دالاس

همه‌گیری که در بهار سال ٢٠٢٠ در بارۀ آن بسیار صحبت کردند، پدیدۀ خودجوشی نیست. این عملیات از قبل با هدف نوسازی جهان بسود «نخبگان جهانی» («پشت پردۀ جهانی»، «دولت جهانی») برنامه‌ریزی شده بود. شواهد زیادی در این زمینه وجود دارد. فرضیه مبهم رئیس سازمان جهانی بهداشت در ١١ مارس سال ٢٠٢٠ مبنی بر احتمال همه‌گیری و آنچه که پس از آن روی داد، می‌تواند تصورات مختلفی ایجاد کند؛ از جمله با آتش زدن رایشتاک در ٢٧ فوریۀ سال ١٩٣٣، که بدنبال آن آلمان بموازات وضع محدودیت‌های شدید علیه آزادی‌ها، مقدمات جنگ جهانی دوم را فراهم کرد.

یک تصور سرگرم کننده‌تر دیگر، برگرفته از رمان «گوساله طلایی» اثر ایلیا ایلف و یوگنی پتروف نیز جالب است. آنجا در یک شهرک در ساحل دریای سیاه، «خانۀ رسوا»، یک خانۀ اشتراکی دو طبقه آتش گرفت. خانۀ رسوا به طور اتفاقی آتش نگرفت، بلکه پیش‌بینی شده بود. به این سبب که در میان ساکنان این خانه غبطه، دسیسه، خصومت متقابل حاکم بود و به دلیل رسوائی‌های مکرر و دعواهای سنگین، این ساختمان مشترک، بنام خانۀ رسوا  شهرت یافته بود… ساکنان ساختمان، منزل و دارایی خود را در برابر آتش سوزی بیمه کرده و سپس منتظر شروع یک «واقعه»- آتش سوزی بودند. کار یک پیشکار بنام میتریچ در این داستان جالب است: او اولین کسی بود که ایدۀ بیمه اموال را مطرح کرد. و سپس احساس گله‌ای کار کرد: همه ساکنان این شهرک از پیشکار پیروی کردند. میتریچ و همسایگان منویات خود را با یکدیگر در میان نمی‌گذاشتند، اما بدون کلام یکدیگر را درک کردند. «خانۀ رسوا» در اثر آتش زدن یک سرایدار سوخت. جامعه شناسان چنین مواردی را خودانگاری می‌نامند.

همه‌گیری و قرنطینۀ جهانی می‌تواند با یک آتش‌سوزی جهانی مقایسه شود. بسیاری از خود می‌پرسند: چه کسی این «آتش» را روشن کرد؟ این سرایدار کیست؟  اما برای من، حل مسئلۀ دیگری در این داستان مهم است: چه کسی در نقش سرایدار ظاهر می‌شود؟

گزینۀ من این است: «میتریچ»، ژاک آتالی بود. او یک اقتصاددان، نویسنده و سیاستمدار فرانسوی است. در سال ١٩۴٣ در الجزایر متولد شد. در سال ١٩۵۶، خانوادۀ ژاک به پاریس نقل مکان کرد. وی در سال ١٩٨١ هنگامی که مشاور رئیس جمهور فرانسوا میتران شد، به شهرت رسید. در ماه آوریل ١٩٩١، بعنوان اولین رئیس بانک اروپایی بازسازی و توسعه (EBRD) مشغول به کار شد. آتالی یکی از متهمان پروندۀ فروش غیرقانونی اسلحه به آنگولا («آنگولاگیت») است. او یک فراماسون، بنا به برخی منابع، یک ایلومیناتی (روشن‌ضمیر) است (ایلومیناتی فراگیرترین تئوری توطئه در جهان است. مترجم).

امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه بشدت تحت تأثیر آتالی قرار گرفت. در بارۀ فعالیت‌های ماکرون، بنیاد فرهنگ استراتژیک در سال ٢٠١٧ نوشت، «ردپای آشکار تأثیر… تحت تأثیر ژاک آتالی، عضو باشگاه بیلدربرگ و نظریه‌پرداز افراطی جهانی‌سازی بود، که امانوئل ماکرون حدود یک سال (٢٠٠٧- ٢٠٠٨) در نقش معاون گزارشگر کمیسیون بهبودی رشد اقتصادی فرانسه به فعالیت مشغول شد. «فلسفه آتالی، یهودی سفاردی الجزایر، به این واقعیت خلاصه می‌شود که قدرت مطلق پول، عادلانه‌ترین نظم اجتماعی است و قبیله «عشایر جهان» که مولود جهانی‌سازی است، باید بطور قاطع از ریشه‌های ملی آن جدا شود» (تأکید از ما است).

آتالی می‌تواند با عبارات پر طمطراق، تأملات زیرکانه و با نشان دادن اطلاعات گستردۀ خود شنونده را مجذوب نماید؛ او با بی‌تکلفی ظاهری، قادر است تأثیر خواب‌آور بر مخاطبانش بگذارد.

آتالی نه فقط بنوعی میتریچ، حتی هربرت ولز را، فردی که به نخبگان فکری انگلیس تعلق داشت و نگران نوسازی ناتمام جهان به نفع نخبگان آنگلوساکسونی بود، به یادها می‌‌آورد. او ایدۀ خود مبنی بر این که جهان «کامل» چگونه باید باشد و چگونه به سوی آن باید حرکت کرد، علنا توضیح داد. اثر ولز تحت عنوان «توطئۀ آشکار (منتشره در سال ١٩٢٨) نمونۀ بارز این نگرانی او می‌باشد. و حالا، ژاک آتالی، یک فراماسون عالی مقام، علناً دربارۀ نقائص قرن بیست و یکم بحث می‌کند و نحوۀ تغییر آن را توضیح می‌دهد. مدعیات آتالی را می‌توان یک توطئۀ آشکار نیز خواند.

در سال ١٩٧٩، ژاک آتالی که هنوز شهرت نیافته بود، با حضور در تلویزیون فرانسه، درک خود از «دیکتاتوری تندرستی» را تشریح نمود. او گفت: «ما یک شکل مطلق جامعۀ دیکتاتوری ایجاد خواهیم کرد که در آن همه بخواهند خود را داوطلبانه («آزادانه») با هنجارهای تعیین شده مطابقت دهند. همه باید داوطلبانه («آزادانه») وضعیت بردگی خود را بپذیرند… این شکل جدید جامعۀ استبدادی، مفاهیم خیر و شرّ، نوع نگرش نسبت به مرگ، با کمک طب ساخته می‌شود (تأکید از ماست. تحریریه).

آتالی حتی در آن زمان پیشنهاد کرد که «گذرنامه‌های ویژۀ سلامت» برای کنترل افراد صادر شود. كارشناسان اتحاد بین‌المللی سازمآن‌هاى اجتماعى جهان ضمن تجزیه و تحلیل برنامه‌های جهانی‌‌سازی برای سال ٢٠٢١ چنین سؤالی را مطرح کردند: آیا فاشیسم در سرتاسر جهان در افق دید است؟ و با بررسی چشم‌انداز ظهور سندی مانند «گذرنامۀ سلامت»، تأئید می‌کنند، که ایدۀ معرفی چنین سندی نخستین بار توسط ژاک آتالی مطرح شد.

سخنان ١٢ سال پیش آتالی در ستون او در «L’Express» هیاهوی باز هم بلندتری بلند کرد. لازم به یادآوری است که این هیاهو در متن حوادث بزرگ جهانی مانند بحران مالی جهان و شیوع جهانی آنفلوانزای خوکی روی داد. در ۵ مارس سال ٢٠٠٩ آتالی نوشت: «تاریخ به ما می‌آموزد بشریت فقط زمانی که کاملاً بترسد به رشد اساسی دست می‌یابد. در این صورت، به ایجاد سازوکارهای دفاعی دست می‌زند…». آتالی ابراز تاسف کرد، که دولتمردان و سیاستمداران یک فرصت عالی برای شروع کار تجدید ساختار در سراسر جهان را که بحران مالی و آنفلوآنزای خوکی ایجاد کرده بود، از دست دادند (در زمان انتشار، شدت هر دو حادثه رو به کاهش نهاده بود). آنگاه آتالی خاطرنشان کرد، که باید منتظر بحران بعدی و همه‌گیری بعدی باشیم».

آتالی اظهار عقیده کرد که «همه‌گیری بزرگ» بسیار بیشتر از هر گونه تبلیغات بشردوستانه یا زیست‌محیطی مردم را به نوعدوستی متقاعد می‌سازد …». نوعدوستی بمعنی آمادگی مردم برای فداکاری و خویشتنداری «در جهت منافع بشریت» درک می‌شد. آتالی خواستار درس گرفتن از حوادث شد و نوشت: «تا قبل از رویداد اجتناب‌ناپذیر بعدی، ما باید بتوانیم سازوكارهای پیشگیری و كنترل و همچنین، سازوكارهای تدارکاتی برای توزیع عادلانۀ داروها و واكسن‌ها ایجاد كنیم. برای انجام این کار، ما باید یک نیروی پلیس جهانی، یک منبع جهانی (احتمالاً، یک منبع متمرکز فرماندهی نظامی برای ذخیرۀ دارو و واکسن) و به تبع آن، برای مالیات جهانی ایجاد کنیم.

برای چه؟ این بسیار ساده است: در این صورت ما می‌توانیم خیلی سریع‌تر پایه و اساس یک دولت واقعی را بنیان بگذاریم».

این موضوع ١٢ سال پیش مطرح شد. و اکنون ایده‌های یک جهانی‌گرای کهنه‌کار، بلحاظ اعتقادی نزدیک به کلاوس شواب، در حال تحقق است.

در سال ٢٠٢٠، آتالی با انجام یکسری مصاحبه‌ها نشان داد، که وی از آنچه اتفاق افتاده («همه گیری»، قرنطینۀ جهانی، انتشار برنامۀ «بازسازی بزرگ»)، بسیار خوشنود است. آتالی امیدوار است که این روند به نتیجۀ منطقی خود، یعنی ایجاد یک دولت فعال جهانی برسد.

والنتین کاتاسانوف

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

١۵ بهمن ١٣٩٩

«نوسازی بزرگ»

كلاوس شواب و شركاء، كه سال گذشته برنامۀ نوسازی بزرگ را اعلام كردند، به خوبی می‌فهمند كه اجرای این طرح ممكن است با موانع جدی روبرو شود.

یکی از چنین موانعی، مقدم بر همه، می‌تواند عدم تمایل میلیاردها انسان از کشورهای مختلف جهان برای زندگی در «دنیای شگفت‌انگیز جدید» باشد که مظنون هستند در پشت این تابلوی زیبا، «اردوگاه اجباری الکترونیکی» و یک نظام برده‌داری جدید پنهان شده است. یک

درست به همین دلیل است که شواب و شرکاء در حال استفاده از ترفندهای میلتون فریدمن، طرفدار مشهور نظریۀ کمیّت پول هستند، که معتقد بود هرگونه اصلاحات و انقلاب بنیادی فقط در حالت «شوک درمانی» قابل انجام است. یعنی سریع، گستاخانه و قاطعانه! بگونه‌ای که قربانی (مردم) وقت اندیشیدن، فهمیدن و نیرو جمع کردن برای دفع نداشته باشد. همانطور که روسیه در اوایل دهه ١٩٩٠ با کمک «شوک درمانی» در روی ریل سرمایه‌داری قرار گرفت.

اما موانع ژئوپلیتیکی بالقوه نیز وجود دارند. به بیان ساده، همه کشورها نمی‌توانند طبق نقشه‌های پیشنهادی کلاوس شواب به جمع سازندگان ساختمان «دنیای شگفت‌انگیز جدید» بپیوندند. لیست این «مخالفان» بالقوه در ابتدا شامل کشورهای روسیه، ایران، کره شمالی، چین و حتی ایالات متحده آمریکا (در سیمای دونالد ترامپ) بود.

در این باره کلاوس شواب در کتاب خود- کووید- ١٩: نوسازی بزرگ که در ژوئیۀ گذشته انتشار یافت، تعمق می‌کند. در این کتاب فصل کوچکی به نام «رقابت فزاینده بین چین و ایالات متحده» وجود دارد. بویژه این دو کشور چین و ایالات متحده هستند که حتی هر کدام جداگانه می‌توانند مانع از اجرای طرح نوسازی بزرگ بشوند. اما از آن هم خطرناک‌تر، اشتراک مساعی است که در ناسازگاری بین دو طرف بیان می‌شود. ناسازگاری که می‌تواند تعادل شکنندۀ جهان را بشکند.

كلاوس شواب در بخش «رقابت فزاینده بین چین و ایالات متحده» می‌نویسد، كه تهدید اصلی برای طرح «نوسازی بزرگ» نه حتی ایالات متحده و چین به طور جداگانه، بلكه، تنش رو به تشدید در روابط آن‌هاست. چنین تنشی می‌تواند به این منجر شود که همه دنیا در حالت رویارویی قرار گیرد: حداقل در عرصۀ سرمایه‌گذاری و مالی؛ حداکثر، به رویارویی نظامی- مسلحانه، اما قبل از «نوسازی بزرگ»، که بمثابه یک پروژه جهانی متضمن همکاری نزدیک و تعامل همآهنگ کشور‌های جداگانه طراحی شده، بیانجامد…

در اینجا عامل کووید- ١٩ نقش مهمی بازی می‌کند. از یک طرف، آن به «ماشه‌ای» برای شروع نوسازی بزرگ تبدیل گردید. اما، از سوی دیگر، به عنوان «محرک» تشدید روابط آمریکا و چین عمل کرد. بیشتر تحلیلگران اتفاق نظر دارند که در جریان بحران کووید- ١٩، شکاف سیاسی و عقیدتی بین این دو غول شدت گرفته است.

در صورت پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، ایالات متحده می‌توانست سدّی در مقابل «نوسازی بزرگ» باشد. اما خوشبختی مبتکران این طرح بود، که جو بایدن کلید کاخ سفید را بدست گرفت. او با دست و پا به نفع «نوسازی بزرگ» رأی داد و همچنان رأی می‌دهد. کلاوس شواب نمی‌توانست خرسندی خود را از چنین نتیجۀ انتخابات پنهان کند.

با توجه به مطالبی که ماه گذشته در وب سایت مجمع جهانی اقتصاد (WEF) منتشر شد، کلاوس شواب و شرکاء گمان می‌کنند که در ارتباط با پیروزی بایدن، از شدت تنش بین ایالات متحده و چین کاسته شود و شاید با گذشت زمان، بکلی از بین برود. به اعتقاد من، فقط تا حدودی ضعیف خواهد شد، اما از میان نخواهد رفت.

به عقیده اکثر کارشناسان، تضعیف تنش میان ایالات متحده و چین تنها در صورت تضعیف نسبی ایالات متحده رخ خواهد داد. و این تقریباً اجتناب‌ناپذیر است. بعید بنظر نمی‌رسد که آمریکا از جایگاه ابرقدرتی پائین بیاید، اما چین برعکس، جای آمریکا را بگیرد و به یک ابرقدرت تبدیل شود. در این حالت، «عامل چین»، عامل اصلی و تعیین‌کنندۀ در سرنوشت «نوسازی بزرگ» خواهد بود. اتفاقاً کلاوس شواب چنین سناریویی را که «چین به عنوان تنها برنده» نامیده شود، خواهد باخت (دو سناریوی دیگر عبارتند از: «ایالات متحدۀ آمریکا به عنوان تنها برنده»؛ «برنده‌ای وجود نخواهد داشت»).

چین جاه‌طلبی‌های بزرگ ژئوپلیتیکی و تصورات خاص خود را از اینکه «دنیای شگفت‌انگیز جدید» چگونه باید باشد، دارد. در کتاب فوق‌الذکر، کلاوس شواب دو ابرقدرت- ایالات متحده و چین را با یکدیگر مقایسه می‌کند. وی خاطرنشان می‌سازد که آمریکا بدلیل باور به نقش مسیحایی خاص خود در جهان، علاقمند است ایدئولوژی خود را به همه کشورها بقبولاند.

امپراطوری چین موضع دیگری دارد. «چین به دنبال تحمیل ایدئولوژی خود به کل جهان نیست». آری، چین می‌خواهد یک ابرقدرت بزرگ باشد، اما با حفظ وضعیت «یک کشور متوسط» و بدون اینکه بخواهد همۀ بشریت را به موجودات شبیه چینی‌ها تبدیل کند.

تناقض ژئوپلیتیک معاصر، که در سال‌های اخیر بروشنی مشاهده می‌شود، عبارت است از: آمریکا برغم موقعیت «مسیحایی»، اعتبار خود را در جهان از دست می‌دهد، در حالی که چین‌، با مفهوم «کشور متوسط»، چنین اعتباری را افزایش می‌دهد.

یک سال گذشته نشان داد، که چین توانست در جنگ با کووید- ١٩ به سرعت پیروز شود (علیرغم اینکه ویروس کرونا از شهر ووهان چین شیوع شد). اما آمریکا در این جنگ متحمل خسارات سنگینی گردید و هنوز هم نمی‌تواند همه‌گیری را شکست دهد.

جو بایدن‌، رئیس جمهور جدید‌، «مهره‌های» روال سخت زندگی آمریکایی‌ها و عملکرد شرکت‌های آمریکایی را بیش از پیش سفت می‌کند. در حالی که اگر آمریکا در جنگ علیه یک ویروس نامرئی شکست می‌خورد‌، چگونه می‌خواهد در جنگ با دشمنان مرئی- روسیه، چین یا ایران پیروز شود؟

سال گذشته همچنین ثابت کرد، که اقتصاد چین در برابر حوادث شدید مانند بیماری همه‌گیر کووید- ١٩ می‌تواند بیشتر مقاومت کند. خودتان قضاوت کنید. در پایان سال ٢٠٢٠، چین تنها اقتصاد بزرگ جهان بود که موفق شد تولید ناخالص ملی (تولید ناخالص داخلی) خود را افزایش دهد. طبق برآورد صندوق بین‌المللی پول، میزان افزایش آن ٢.3٪ (دو و سه دهم درصد) بوده است. در ضمن، بسیاری از رسانه‌های چینی و مقامات حزبی و دولتی بمنظور بالا بردن روحیۀ مردم، توجه خود را روی این نکته متمرکز کردند که برای اولین بار در تاریخ این کشور، تولید ناخالص داخلی آن از مرز نمادین ١٠٠ تریلیون یوان فراتر رفت.

اما تولید ناخالص داخلی ایالات متحدۀ آمریکا در سال گذشته بالغ بر ٨/٢٠ (بیست ممیز هشت) تریلیون دلار گردید. در مقایسه با سال ٢٠١٩، تولید ناخالص داخلی آن ۴/٣ (سه ممیز چهار) درصد کاهش داشت (تولید ناخالص داخلی جهان نیز با ۵/٣ (سه و نیم) درصد کاهش همراه بود). در نتیجه، در طول یک سال تناسب دو اقتصاد به نفع چین تغییر کرد.

برخی از کارشناسان ضمن اظهار نظر در مورد نتایج توسعۀ اقتصادی چین و ایالات متحدۀ آمریکا به این نتیجه می‌رسند، که بزودی چین به اولین اقتصاد جهان تبدیل خواهد شد و ایالات متحده در جایگاه دوم قرار خواهد گرفت. بیایید به داده‌های صندوق بین‌المللی پول رجوع کنیم.

در سال ٢٠١٩، بر مبنای دلار، تولید ناخالص داخلی چین ۴٠٢/١۴ (چهارده ممیز چهارصد و دو) میلیارد دلار و تولید ناخالص داخلی آمریکا ۴٣٣/٢١ (بیست و یک ممیز چهارصد و سی وسه) میلیارد دلار برآورد شد. به این ترتیب، تولید ناخالص داخلی چین در مقایسه با تولید ناخالص داخلی آمریکا به ٢/۶٧ (شصت و هفت ممیز دو) درصد رسید. بنابراین، سهم ایالات متحده در تولید ناخالص داخلی جهان، معادل ۵/٢۴ (بیست و چهار و نیم) درصد و سهم چین برابر ۴/١۶(شانزده ممیز چهار) درصد بود.

با توجه به افزایش مداوم سرعت توسعۀ اقتصادی چین در مقایسه با ایالات متحده، برخی از کارشناسان حتی قبل از بحران اقتصادی ویروسی سال گذشته پیش‌بینی کردند که در فاصلۀ زمانی بین سال‌های ٢٠٢۵ تا ٢٠٣٠، چین از ایالات متحده پیشی خواهد گرفت و به اولین اقتصاد جهان تبدیل خواهد شد. این پیامی است که در انواع پیش‌بینی‌های میان مدت برای توسعۀ جهان، از جمله، پیش‌بینی‌ها در این باره که سرنوشت طرح «نوسازی بزرگ» چگونه خواهد بود، ارائه می‌شود.

در اینجا لازم است توجه شما را به نادرستی پیام فوق جلب کنم. ارقام فوق‌الذکر تصویر واقعی تناسب بین قدرت اقتصادی ایالات متحده و چین را بسیار مخدوش می‌کند. به همین دلیل ساده که برای مقایسه شاخص‌های تولید ناخالص داخلی از نرخ رسمی یوآن چین در برابر دلار آمریکا استفاده می‌شود. این برابری بمیزان قابل توجهی با نرخ پائین محاسبه شده است (واشنگتن بارها و بارها آن را مورد توجه قرار داده و پکن را به جنگ ارزی متهم کرده است).

کارشناسان ذیصلاح، شاخص‌های تولید ناخالص داخلی کشورهای مختلف را با در نظر گرفتن قدرت خرید ارزهای کشورهای مورد مقایسه، یعنی با توجه به قیمت‌های واقعی داخلی برای انواع مختلف کالاها و خدمات کشورهای مختلف، مشخص می‌کنند. اما بسیاری از مؤسسات مالی بین‌المللی (صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی، بانک تسویه حساب‌های بین‌المللی و غیره) بر اساس قدرت خرید، شاخص‌های قدرت خرید و تولید ناخالص داخلی محاسبه می‌کنند.

بنا به تخمین صندوق بین‌المللی پول‌، تولید ناخالص داخلی چین که با قدرت خرید داخلی یوان به دلار محاسبه می‌شود‌، در سال ٢٠١٩ بالغ بر ٣٩٣/٢٣ (بیست و سه ممیز سیصد و نود و سه) میلیارد دلار، یعنی تقریباً ٢ تریلیون دلار و یا ٩ درصد بیشتر از تولید ناخالص داخلی آمریکا بوده است و سهم ایالات متحده از تولید ناخالص داخلی جهان که در مقایسه با قدرت خرید داخلی ارزهای ملی نسبت به دلار آمریکا محاسبه می‌شود، بسیار ناچیز است: ٩٣/١۵ (پانزده ممیز نود و سه) درصد و در چین، ٣٩/١٧ (هفده ممیز سی و نه) درصد است. به گفتۀ صندوق بین‌المللی پول، تغییر رهبر اقتصاد جهانی نه در  سال ٢٠١٩، بلکه، پنج سال قبل از آن- در سال ٢٠١۴ اتفاق افتاد!

کمتر کسی به این واقعیت توجه می‌کند که فاصلۀ واقعی بین اقتصاد ایالات متحده و چین به نفع امپراتوری آسمانی (چین) حتی بیشتر است. واقعیت این است که بخش عمده‌ای از تولید ناخالص داخلی ایالات متحده به خدمات مختلف مربوط می‌شود و همانطور «اپیدمی ویروس کرونا» به خوبی نشان داد، بسیاری از آن‌ها «حباب‌های» معمولی بودند، که بلافاصله به ناکجا آباد منتقل ‌شدند.

مقایسۀ آن بخش‌هایی از تولید ناخالص داخلی که توسط بخش واقعی اقتصاد مانند صنایع، کشاورزی، ساخت و ساز ایجاد می‌شود، صحیح‌تر است. صنایع تولیدی به ویژه نقش مهمی در این امر دارند. سهم صنایع تولیدی در تولید ناخالص داخلی آمریکا در سال ٢٠١٩، تنها ۶/١١ (یازده  ممیز شش) درصد، اما در چین، ٢/٢٧ (بیست و هفت ممیز دو) درصد بود.

بنا به گزارش سازمان توسعۀ صنعتی سازمان ملل متحد، چین مدتهاست که از نظر ارزش حجم تولیدات صنعتی به عنوان کشور پیشرو در جهان شناخته می‌شود: در سال ٢٠١٠، سهم تولیدات صنعتی چین از کل جهانی آن ٢/١٩ (نوزده ممیز دو) درصد بود. در سال ٢٠١۵ به ٧/٢٧ (بیست و هفت ممیز هفت) درصد و در سال ٢٠١٩، به ۴/٢٨ (بیست و هشت ممیز چهار) درصد رسید.

برای مقایسه، سهم سایر کشورهای پیشرو در تولیدات صنعتی جهان در سال ٢٠١٩ را ذکر می‌کنم: ایالات متحده آمریکا- ٧/١۶ (شانزده ممیز هفت) درصد؛ ژاپن- ٢/٧ (هفت ممیز دو) درصد؛ آلمان ٨/۵ (پنج ممیز هشت) درصد؛ کره جنوبی- ٣/٣ درصد. به نظر می‌رسد که تولید محصولات صنعتی در چین در سال ٢٠١٩ فقط اندکی کمتر از مجموع شاخص سه کشور- ایالات متحده، ژاپن و آلمان بوده است.

اما در پایان سال ٢٠٢٠، همانطور که می‌توان فرض نمود (زیرا، هنوز اطلاعات رسمی وجود ندارد)، چین از نظر حجم تولید صنعتی می‌تواند در حال حاضر از شاخص کل ایالات متحده آمریکا، ژاپن و آلمان پیشی بگیرد. لازم است توجه شما را به این واقعیت جلب کنم، که تمامی شاخص‌های هزینه تولید بر اساس نرخ رسمی ارز محاسبه می‌شود. اگر بر اساس قدرت خرید محاسبه شود، فاصله بین چین و ایالات متحده از نظر سطح توسعۀ صنعتی حتی بیشتر به نفع چین خواهد بود.

پکن از جایگاه واقعی چین در اقتصاد جهانی به خوبی آگاه است. اما دوست ندارد بر این واقعیت تأکید کند که دیگر به اولین اقتصاد جهان تبدیل شده است. ظاهراً، برای این است که نمی‌خواهد رقبا و مخالفان خود عصبانی نکنند. و همچنین به این منظور است که از برخی از امتیازات مربوط به وضعیت «کشور در حال توسعه» بهره‌مند شود (چین این وضعیت را به دلیل تولید پایین ناخالص ملی سرانه و سایر شاخص‌های اقتصادی حفظ می‌کند). در عین حال، آگاهی پکن از وزن واقعی اقتصادی کشور باعث اعتماد به نفس در روابط خود با دیگر کشورها می‌شود.

سخنرانی شی جین پینگ، رهبر چین در اجلاس مجازی داووس ٢٠٢١، که در ژانویه سال جاری برگزار شد‌، شاید به یادماندنی‌ترین رویداد باشد. او در سخنان خود عبارات بسیار دقیق و سنجیده‌ای به کار برد. اما از نظر روحیه‌، احساس می‌شد که پکن قصد ندارد از جو بایدن و کلاوس شواب یا دیگر رهبران غرب پیروی کند.

اولاَ– رهبر چین چندین بار با عبارات مختلف، بر اصل برابری در روابط بین‌الملل، که هر گونه دستوری را رد می‌کند، تأکید کرد. به عنوان مثال او گفت: «مدیریت بین‌المللی باید بر اساس قوانین و اجماع باشد … نه بر اساس دستور یک یا چند کشور».

البته، پکن بلند پروازهای بزرگ سیاست خارجی و طرح جهانی‌سازی خاص خود را دارد. اما هرگز به چنین روش‌های وحشیانۀ «زورگویی برای دموکراسی»، که اروپایی‌ها و بعداً آمریکایی‌ها برای تحمیل تمدن غربی استفاده کردند، متوسل نخواهد شد و «نوسازی بزرگ»، از دیدگاه پکن، آخرین نسخه از چنین تحمیل خشن است. و شاید، حتی بسیار خطرناک‌تر از تحمیل تریاک به چین در قرن نوزدهم باشد.

ثانیاَ- رهبر چین روی موضوعات کلیدی از نظر غرب، مانند رقومی کردن و «اقتصاد سبز» تمرکز نکرد (به آن‌ها فقط بطور گذرا اشاره کرد). البتّه این نیز قابل درک است. هیچگونه همکاری با غرب در حوزۀ رقومی (دیجیتالی) امکان‌پذیر نیست. اینجا یک جنگ دیجیتالی در جریان است.

پکن برای مقاومت در برابر هجوم همان شرکت‌های فن‌آوری اطلاعات در دره سیلیکون که امروزه با تارنمای دیجیتالی خود تقریباً تمام جهان را به استثنای چین درگیر کرده‌اند، فرصت‌های خوبی دارد. زیرا، چین اینترنت مستقل خود را از قبل ایجاد کرد و شرکت‌های قدرتمند فن‌آوری اطلاعات خاص خود و پایۀ مستحکم برای رقومی کردن سخت‌افزار و نرم‌افزار در اختیار دارد.

آنچه که به «اقتصاد سبز» مربوط می‌شود، این است که اساساَ پکن در آیندۀ نزدیک سعی خواهد کرد از برخی ابتکارات «غرب متمدن» فاصله بگیرد. من مطمئنم که پکن به عنوان مثال‌، راه‌هایی برای فرار از «كربن‌زدایی» سریع از اقتصاد خود (بگونه‌ای که توافقنامۀ آب و هوایی پاریس و همان طرح «نوسازی بزرگ» دیکته می‌کند) پیدا خواهد كرد.

لازم به ذکر است که امروز چین از نظر میزان انتشار دی اکسید کربن «از بقیۀ جهان جلوتر است». اجماع جهانی بر این است که بمنظور جلوگیری از فاجعۀ آب و هوایی انتشار این گاز باید کاهش یابد. در اینجا سهم هر کشور  از کل انتشار گاز کربنیک (در جهان) را که در سال ٢٠١٨  برآورد شده، نقل می‌کنم: چین- ٨/٢٧ (بیست وهفت ممیز هشت) درصد؛ ایالات متحده آمریکا- ٢/١۵ (پانزده ممیز دو) درصد؛ هند- ٣/٧ (هفت ممیز سه) درصد؛ روسیه- ۶/۴ (چهار ممیز شش) درصد؛ ژاپن- ۴/٣ (سه ممیز چهار) درصد.

پکن به خوبی می‌فهمد که می‌خواهند چین را در تله کربن گرفتار نمایند. اگر چین واقعاً به «کربن‌زدایی از اقتصاد» خود دست بزند، ممکن است نه تنها موقعیت فعلی خود را بعنوان اولین اقتصاد جهان، حتی اقتصاد را نیز بکلی از دست بدهد.

به نظر من، چین از مشارکت فعال در «نوسازی بزرگ» فاصله خواهد ‌گرفت. اما در عین حال، برای انتقاد از آن یا منصرف کردن سایر کشورها از اجرای این طرح سعی نخواهد ‌کرد. صرفاَ به این دلیل ساده، که مشارکت غیررسمی سایر کشورها در اجرای این طرح باعث تضعیف اقتصاد آن‌ها خواهد گردید.

در نتیجه، موقعیت اقتصادی چین تقویت خواهد شد. اینکه آیا چین می‌تواند به طور کامل جایگزین ایالات متحده به عنوان یک ابرقدرت جهانی در میان مدت شود یا نه، یک سوال بزرگ است (اتفاقا‌، کتاب شواب برخی از آسیب‌پذیری‌های اقتصادی چین را یادآور شده است). اما چین کاملاً قادر است مانع اجرای طرح «نوسازی بزرگ» شود.

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)

پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

٢۴ اسفند- حوت ١٣٩٩

منابع:

http://www.sovross.ru/articles/2095/51155

کروناویروس و روچیلدها

بانک جهانی در ٣ مارس ٢٠٢٠ در بارۀ «همه‌گیری» علامت داد، مدیر کل سازمان بهداشت جهانی «همه‌گیری» را در ١١ مارس پیشنهاد کرد…

هر چه بیشتر در داستان «همه‌گیری کووید- ١٩» غوطه‌ور می‌شویم، به نکات جالب توجه بیشتری دست می‌یابیم.

در تاریخ ١٨ اکتبر ٢٠١٩، یک «تمرین همه‌گیری» باعنوان رویداد ٢٠١ به میزبانی دانشگاه جان هاپکینز با مشارکت بنیاد بیل و ملیندا گیتس و مجمع جهانی اقتصاد (WEF) برگزار شد. در ژانویه سال ٢٠٢٠ در اجلاس مجمع جهانی اقتصاد در داووس نیز این موضوع پشت درهای بسته و قبل از ثبت اولین حادثۀ مرگ ناشی «کروناویروس» در اروپا مورد بحث قرار گرفت. در ١١ مارس ٢٠٢٠، مدیر کل سازمان بهداشت جهانی- تدروس ادهانوم گبریزوس اظهار داشت که وضعیت بیماری با این ویروس «‌می‌تواند به عنوان یک بیماری همه‌گیر در نظر گرفته شود».

رسانه‌ها گمانه‌زنی‌های مقام سازمان بهداشت جهانی را چیزی شبیه به وضع یک قانون جهانی تعریف کردند.

در تاریخ ۴ اکتبر سال ٢٠٢٠ این مطالب در وب سایت «SILVIEW.MEDIA» درج شد: «بمب اتمی: روچیلدها آزمایش‌های بیومتریک کووید- ١٩ را در سال ٢٠١۵ و در سال ٢٠١٧ به ثبت رساندند». این مطلب حاوی لایه‌نگاری (اسکن) اسناد خدمات ثبت اختراع هلند و ایالات متحدۀ آمریکا بود: سه درخواست ثبت اختراع فن‌آوری آزمایشات بیومتریک برای تشخیص ویروس کووید- ١٩. در اینجا ترجمۀ اولین درخواست برای ثبت اختراع را عینا نقل می‌کنم:

«این روش برای جمع‌آوری و انتقال اطلاعات بیومتریک (مانند علائم حیاتی) از کاربر طراحی شده است، که در آن، داده‌ها برای تعیین اینکه آیا کاربر از عفونت ویروسی مانند کووید- ١٩ رنج می‌برد یا نه، تجزیه و تحلیل می‌شود. این روش شامل استفاده از پالس اکسی‌متر (pulse oximeter) برای اندازه‌گیری حداقل ضربان قلب و تعیین درصد اشباع اکسیژن در خون است که به صورت بی‌سیم به تلفن هوشمند منتقل می‌شود. برای تدقیق اطلاعات، تلفن هوشمند از شتاب‌سنج برای اندازه‌گیری حرکت تلفن‌های هوشمند و یا کاربر استفاده می‌کند. پس از دریافت اطلاعات دقیق، آن‌ها در انبوهه (یا میزبان) بارگذاری می‌شوند، جایی که از داده‌ها‌ برای تعیین اینکه آیا کاربر از عفونت ویروسی مانند کووید- ١٩ (به تنهایی یا همراه با سایر علائم حیاتی) رنج می‌برد (یا احتمالاً از آن رنج می‌برد)، استفاده می‌شود…».

نویسنده مطلب توجه خود را به این معطوف نموده، که نشر علنی اطلاعات حاوی تقاضای ثبت اختراع، طی پنج سال، بطور مشخص، برای ماه سپتامبر ٢٠٢٠ پیش‌بینی شده بود. نویسنده توضیح می‌دهد: «این، گواه قطعی آن است، که آن‌ها در سال ٢٠١۵ می‌دانستند در ماه سپتامبر ٢٠٢٠ چه روی خواهد داد! (تأکید از ماست. و. ک.). اسامی متقاضیان و صاحبان مشترک حق ثبت اختراع عبارت است از: روچیلد آ. ریچارد (لندن، انگلستان)؛ ماکلین دن (استافورد، انگلستان)؛ سلومکوفسکی روبین س. (یوجین، اورگان، آمریکا)؛ هارنیشفگر، تاسکا (یوجین، اورگان، آمریکا). ریچارد روچیلد، فرد اول این لیست، عضو یک مافیای قدرتمند مالی است.

این هم خط ارتباطی دیگری بین روچیلدها و «همه‌گیری». کارشناسان وب سایت «SILVIEW.MEDIA» در تاریخ ٨ فوریه ٢٠٢١ طی مقاله‌ای نوشتند: «شما هنوز هم انکار می‌کنید که روچیلدها در پشت «نوسازی بزرگ» قرار دارند؟ از این مسخره‌بازی دست بردارید». این مطلب به لین دو روچیلد، همسر یکی از با نفوذترین اعضای مافیا، اِیولین روچیلد، که به شدت درگیر «پروژۀ بزرگ نوسازی» است، اختصاص یافته بود.

آژانس رویترز با انتشار مقاله‌ای تحت عنوان بررسی واقعیت در تاریخ ٢٨ اکتبر سال ٢٠٢٠، تلاش کرد اطلاعات در مورد روچیلدها را انکار کند: «روچیلد‌ها آزمایش کووید- ١٩ را در سال ٢٠١۵ و در سال ٢٠١٧ ثبت نکردند». وب سایت «SILVIEW.MEDIA» تقریبا برق‌آسا واکنش نشان داد و ٣١ اکتبر در مقالۀ دیگری تأکید کرد: «رویترز علیه ما لجن‌پراکنی می‌کند. ببینید چگونه این کثافتکاری را جمله به جمله افشا می‌کنیم». در ادامه یک سلسله افشارگری‌ها می‌کند. علاقمندان می‌توانند با آن‌ها آشنا شوند.

این داستان جنبۀ جالب‌تر دیگری هم دارد. در وب سایت تخصصی بانک جهانی، راه‌حل تجارت یکپارچۀ جهانی (WITS)، می‌توانید دقیق‌ترین اطلاعات در مورد صادرات و واردات اکثر کشورهای جهان را طی سال‌های گذشته مشاهده کنید. و ما می‌دانیم، که آزمایشات کووید- ١٩ توسط کشورها خریداری شده است… از سال ٢٠١٧، که هیچ کس هیچ حرفی در بارۀ کروناویروس نشینده بود و در بارۀ آن فکر نمی‌کرد، ایالات متحدۀ آمریکا، آلمان، ژاپن و دیگران جزو بزرگ‌ترین واردکنندگان چنین بسته‌های آزمایشی بودند. همچنین، فدراسیون روسیه نیز در عرض سه سال قبل از اعلام همه‌گیری، مقدار زیادی از این بسته‌های آزمایشی را خریداری کرده بود.

 بانک جهانی سعی می‌کند تناقض را با ذکر این نکته توضیح دهد که آن کالاهایی که در جداول آماری به عنوان کیت‌های آزمایشی کووید- ١٩ مشخص شده، قبلاً کیت‌های آزمایش پزشکی نامیده می‌شدند، یعنی در این لیست هیچ چیز بنام کووید- ١٩ وجود نداشت. فرایند تصحیح پس از شروع ناگهانی «همه‌گیری» به «تاریخ قبل» انجام گرفت. با این حال، متخصصان پزشکی می‌گویند، که مسئلۀ نام  مهم نیست، بلکه، مهم این واقعیت است که کیت‌های آزمایشی خریداری شده توسط بسیاری از کشورها برای شناسایی دقیق عفونت‌های ویروسی وابسته به گروه کووید «تیز» شده‌اند.

من قبلاً در این مورد که «چگونه بانک جهانی دور از مسائل پزشکی، در خصوص «همه‌گیر جهانی» بر سازمان بهداشت جهانی پیشی گرفت، نوشته‌ام». بانک جهانی گزارش مربوط به برنامۀ آمادگی و پاسخ راهبردی جهان در مقابل کووید- ١٩ را در تاریخ ٢ آوریل سال ٢٠٢٠ منتشر کرد. در اینجا گزیده‌ای از صفحۀ ۶ سند را ارائه می‌دهم: «در تاریخ ٣ مارس سال ٢٠٢٠ هیئت مدیره از گروه بانک جهانی درخواست کرد تا برای حمایت از کشورهای عضو در تلاش برای مقابله با بیماری همه‌گیر کووید- ١٩، اقدامات فوری به عمل آورد. هیئت مدیره، همچنین تصمیم گرفت برای کمک به کشورهای مشتری انجمن توسعۀ بین‌المللی و بانک بین‌المللی بازسازی و توسعه در مبارزۀ سریع با کووید- ١٩ و عواقب آن، صندوقی به مبلغ ١٢ میلیارد دلار تأسیس نماید».

بنابراین، بانک جهانی آغاز «همه‌گیری» را در تاریخ ٣ مارس سال ٢٠٢٠ اعلام کرد، اما مدیر کل سازمان بهداشت جهانی در تاریخ ١١مارس به فکر «بیماری همه‌گیر» افتاد. و اگر بانکداران به سازمان بهداشت جهانی علامت دادند، بهداشت عمومی چه ارتباطی با آن دارد؟

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)

پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

٢٧ اسفند- حوت ١٣٩٩

منابع:

پی‌نوشت:

١- مطلب مرتبط: روچیلدهای «فقیر» چگونه می‌توانند جهان را اداره کنند

http://www.ghatreh.com/news/nn37677642/امپراتوری-نامریی-روچیلدهای-فقیر-چگونه-توانند-جهان-اداره-کنند

صندوق بین‌المللی پول و نسخه جدید اجماع واشنگتن

دریافت وام از صندوق بین‌المللی پول، ممکن است منوط به مایه‌کوبی همگانی (اجباری) جمعیت بشود.

نشست بهاری صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی که طی آن این مؤسسات مالی بین‌المللی به طور سنتی برنامۀ اقدام برای سال جاری را تعیین می‌کنند، به تازگی به پایان رسید.

صندوق بین‌المللی پول بلافاصله بعد از نشست یکسری تصمیمات اتخاذ کرد. جلسۀ کمیتۀ بین‌المللی ارزی- پولی صندوق برگزار شد. این نهاد مشورتی، پیش‌نویس تصمیمات هیأت مدیرۀ صندوق را آماده می‌کند، هر سال دو جلسه تشکیل می‌دهد و هیئت مدیرۀ صندوق از ٢۴ نفر تشکیل یافته است. کمیتۀ بین‌المللی ارزی- پولی صندوق بین‌المللی پول همچنین شامل یک مدیر از فدراسیون روسیه نیز می‌باشد (وزیر دارایی، آنتون سیلوانوف- Anton Siluanov).

بدنبال چهل و سومین جلسۀ کمیتۀ بین‌المللی ارزی- پولی صندوق بین‌المللی پول در تاریخ ٨ آوریل بیانیۀ رسمی منتشر شد. در این بیانیه آمده است بهبود اقتصادی جهان که سال گذشته در اثر «همه‌گیری» آسیب دید، سریعتر از آنچه پیش‌بینی می‌شد، اتفاق می‌افتد. دلیل اصلی این مدعا مایه‌کوبی (واکسیناسیون) در بسیاری از کشورها می‌باشد. کمیتۀ بین‌المللی ارزی- پولی صندوق بین‌المللی پول معتقد است، که موفقیت در بهبود اقتصاد جهانی رابطۀ مستقیم با سرعت و مقیاس مایه‌کوبی در جهان دارد. علاوه بر این، صندوق بین‌المللی پول آماده است از تحقیقات واکسن‌ها، تولید و استفاده از آن‌ها حمایت کند. برای همکاری نزدیک با سازمان جهانی بهداشت نیز ابراز تمایل کرده است.

در بیانیۀ رسمی همچنین آمادگی برای پیوستن به اجرای پروژه‌های «کربن‌زدایی» از اقتصاد ابراز شده است.

در پرتو آنچه که صندوق بین المللی پول، مانند بانک جهانی آماده است خود را وقف مبارزه با تغییرات آب و هوایی بکند، بسیاری‌ها تغییرات پیش‌بینی شده در رویکردهای همکاری با کشورهای عضو صندوق را مورد توجه قرار می‌دهند. پیش‌تر، اگر این رویکردها با توجه به موازین اجماع واشنگتن تعیین می‌شد، در نسخۀ جدید الزامات اضافی در مقابل کشورهای مایل به دریافت وام مطرح خواهد شد و آن‌ها، شامل مایه‌کوبی همگانی؛ اقدامات برای اعمال قرنطینه؛ کربن‌زدایی از انرژی، صنایع و حمل و نقل؛ حذف مناطق به اصطلاح حفاظت شده از چرخۀ اقتصادی خواهد بود.

کمیتۀ بین‌المللی ارزی- پولی صندوق بین‌المللی پول توجه ویژه‌ای به سیاست‌های بانک‌های مرکزی مبذول می‌دارد. در بیانیه گفته می‌شود: «در صورت لزوم، سیاست پولی- اعتباری باید انطباق‌پذیر باقی بماند». این بدان معناست که بانک‌های مرکزی می‌توانند به حمایت از حجم عظیم پول ادامه دهند.

در سال ٢٠٢٠ بانک‌های مرکزی حجم پول را ١٠ تریلیون دلار افزایش دادند. نقدینگی اضافی به بازارهای مالی سرازیر شد و شاخص‌های سهام را به بالاترین سطح رساند. دو بانک مرکزی، یعنی، بانک فدرال رزرو ایالات متحدۀ آمریکا و بانک مرکزی اروپا بویژه خود را متمایز کردند. ترازنامۀ بانک فدرال طی سال گذشته ١٩/ ٣ تریلیون دلار رشد کرد و ٣٢۵ میلیارد دلار دیگر در سه ماهۀ اول سال ٢٠٢١ به آن اضافه شد. بانک مرکزی اروپا تراز مالی خود را طی سال گذشته ٨۴/ ٢ تریلیون یورو افزایش داد. تا امروز (پایان سه ماهۀ اول سال ٢٠٢١) دارایی بانک‌های مرکزی پیشرو به مقادیر زیر (تریلیون دلار) بالغ شد: بانک مرکزی اروپا- ٩/ ٨؛ بانک فدرال رزرو آمریکا- ٨/ ٧؛ بانک مرکزی ژاپن- ۶/۶؛ بانک مرکزی چین- ٩/ ۵؛ حجم برابری دارایی‌های همین بانک‌های مرکزی نسبت به تولید ناخالص داخلی در پایان سال ٢٠٢٠ به «٪» چنین بود: بانک مرکزی اروپا- ١/ ۵٩؛ بانک فدرال رزرو آمریکا- ۴/ ٣٣؛ بانک مرکزی ژاپن- ۴/ ١٢٧؛ بانک مرکزی چین- ١/ ٣۵. صندوق بین‌المللی پول از این سیاست بانک‌های مرکزی عملا حمایت کرد. برای درک این که سیاست «انطباقی» بانک‌های مرکزی به سقوط ارزهای ایجاد شده و متعاقب آن، به بحران مالی- اقتصادی جهان منجر خواهد گشت، لازم نیست یک اقتصاددان بزرگ باشید.

صندوق بین‌المللی پول اکنون به مبالغ هنگفتی پول نیاز دارد. در بیانیه سخن از سهمیۀ کشورها در سرمایۀ صندوق می‌رود. هر پنج سال یک بار، صندوق در مورد موضوع سهمیه‌ها تصمیم می‌گیرد و در صورت لزوم، اصلاحاتی در آن انجام می‌دهد. دو پارامتر سهمیه‌بندی را مورد بحث قرار می‌دهد: ١- سهمیۀ هر کشور در جمع کل سرمایۀ صندوق؛ ٢- قدر مطلق سهمیه و کل سرمایۀ صندوق.

مسئلۀ تجدید نظر در مورد سهمیۀ کشورها در سرمایۀ صندوق به طور مکرر مطرح شده، اما ایالات متحدۀ آمریکا بعنوان سهامدار اصلی صندوق، مانع این امر شده است. سهم آمریکا برابر ۴۶/ ١٧ درصد است. برای جلوگیری از این یا آن تصمیم‌گیری در شورای حکام و هیئت مدیره، لازم است کل سهمیۀ کشورهای عضو ١۵٪ باشد. این، یعنی سهمیۀ ایالات متحده حق جلوگیری دارد.

روند بازنگری مقادیر مطلق سهمیه و سرمایه با موفقیت بیشتری پیش می‌رود. در سال ٢٠١٠، چهاردهمین تجدید نظر در سهمیه‌ها انجام گرفت، که در آن، تصمیم به دو برابر شدن سهمیه و سرمایه اتخاذ گردید. ایالات متحده چند سال از اجرای این تصمیم جلوگیری کرد، اما در سال ٢٠١۶ به اجرا گذاشته شد. سرمایۀ صندوق تا ۴٧٧ میلیارد واحد حق برداشت ویژه (واحد ارزی ویژه، تعیین شده از سوی صندوق بین‌المللی پول برای اعطای وام به کشورهای عضو صندوق)، یا معادل ۶٨٧ میلیارد دلار افزایش یافت. موضوع افزایش سرمایه (بموازات تجدید نظر در سهمیۀ کشورها) در سال ٢٠٢٠ دوباره مورد بحث قرار گرفت، اما هیچ تصمیمی اتخاذ نگردید.

به صندوق پیشنهاد شد که به انتشار گستردۀ واحد پولی خود- ابزار غیرنقدی ذخیره و پرداخت خود دست بزند. لازم به ذکر است که در سال ١٩۶٩ صندوق در بارۀ انتشار ارز ویژۀ خود که می‌توانست برای تکمیل موقعیت‌های ذخیرۀ کشورهای عضو صندوق بین‌المللی پول مورد استفاده قرار گیرد، تصمیم گرفت (مقدار موقعیت ذخیره، حدود وام‌های اعطایی صندوق به کشورهای عضو را تعیین می‌کند). این، در واقع یک ارز غیرنقدی با استفادۀ محدود بود. پس از آن بسیاری‌ها با عطف توجه به چنین ابتکار صندوق نتیجه گرفتند، که این، به احتمال زیاد، نمونۀ اولیۀ ارز جهانی است که بعنوان جایگزین دلار آمریکا آماده می‌کنند.

انتشار وسیلۀ غیرنقدی ذخیره و پرداخت از اول ژانویۀ سال ١٩٧٠ شروع شد و سه سال ادامه یافت. این نخستین توزیع ابزار غیرنقدی ذخیره و پرداخت بود. در سال‌های ١٩٧٠ الی ١٩٧٢، ٣/ ٩ واحد ارز غیرنقدی که معادل دلار آمریکا بود، منتشرشد و محتوای طلا در واحد جدید به نسبت هر اونس فلز ٣۵ واحد ارز غیرنقدی تعیین گردید. در محدودۀ مبلغ مذکور، صندوق بین‌المللی پولی ارز غیرنقدی را بین کشورهای شرکت‌کنندۀ توافقنامه به نسبت سهم و سرمایۀ آن‌ها در صندوق توزیع کرد.

پس از آنکه در کنفرانس جامائیکا (ژانویه ١٩٧۶) به جایگزینی استاندارد دلار- طلا با استاندارد دلار-کاغذی تصمیم گرفته شد، اشتیاق صندوق و اعضای آن به انتشار مجدد ابزار غیرنقدی ذخیره و پرداخت فروکش کرد. دومین توزیع وسیلۀ غیرنقدی ذخیره و پرداخت در سال‌های ١٩٧٩- ١٩٨١ انجام گرفت (سالانه ۴ میلیارد، مجموعاً ١٢ میلیارد ارز غیرنقدی). این یک دوره نسبتاً دشوار برای دلار پس از شکل‌گیری به عنوان تنها ارز جهانی بود. در صورت عدم موفقیت در اصلاحات واحد ارز غیرنقدی (آن را طلای کاغذی می‌نامیدند) قرار بود دلار آمریکا را تحت پوشش قرار دهد. در اوایل دهۀ ١٩٨٠، موقعیت دلار آمریکا به تدریج تقویت شد. گزینۀ اصلاح نظام ارزی- مالی جهان با جایگزینی دلار و طلا با واحد پولی فراملی به دست فراموشی سپرده شد.

تا پایان سال ١٩٨١، مجموع ۴/ ٢١ میلیارد واحد ارز غیرنقدی منتشر شده توسط صندوق، بین ١۴٣ کشور عضو صندوق توزیع گردید. در آخر سال ١٩٨١ این مبلغ بدون احتساب طلا، به ۵/۵ درصد کل ذخایر ارزی جهان رسید. در عین حال، بیش از دو سوم از جمع کل ارز غیرنقدی توزیع شده را کشورهای توسعه یافتۀ اقتصادی، از جمله ایالات متحده ٢٣ درصد و به همین میزان ١٠٠ کشور در حال توسعه دریافت کردند.

توقف انتشار طلای کاغذی نزدیک به سه دهه به طول انجامید. از وجود ارز غیرنقدی فقط کارشناسان حرفه‌ای در امور مالی با گرایش بین‌المللی اطلاع داشتند. اما صندوق، در تاریخ ٢٨ اوت سال ٢٠٠٩، سومین توزیع ارز غیر نقدی به میزان ٢/ ١۶١ میلیارد واحد را بی سر و صدا انجام داد. در عرض یک روز جمع کل ارز غیرنقدی تقریبا هشت برابر افزایش یافت! اندک مدتی بعد (٩ سپتامبر سال ٢٠٠٩) توزیع چهارم دیگری نیز به صورت یک باره به میزان ۵/ ٢١ میلیارد واحد ارز غیرنقدی انجام گرفت. حجم کل ارز غیرنقدی صادر شده در مدت زمان کوتاهی به ١/ ٢٠۴ میلیارد واحد رسید. انتشار ارز غیرنقدی امکان تجدید ذخایر ارزی کشورها را که در برخی از آن‌ها رو به اتمام بود، فراهم کرد.

و دوباره زمان توقف در انتشار ارز غیرنقدی فرارسید، که یازده سال و نیم ادامه داشت. اما در اوایل سال ٢٠٢١ شایعاتی در این باره پخش شد، که صندوق بین‌المللی پول برای توزیع جدید، بزرگ‌ترین توزیع ارز غیرنقدی آماده می‌شود. در مورد این پیش‌بینی‌ها من در ماه مارس نوشتم، اما مسئله از حدسیات فراتر نرفت. و در بیانیۀ ٨ آوریل ذکر شده است: «ما از صندوق بین‌المللی پول درخواست می‌کنیم که بمنظور توزیع جدید ارز غیرنقدی به مبلغ ۶۵٠ میلیارد دلار آمریکا یک قرار جامع صادر کند تا ضمن افزایش شفافیت و پاسخگویی در گزارش‌دهی و استفاده از ارز غیرنقدی، بتواند به تأمین نیازهای دراز مدت جهانی برای تکمیل ذخایر ارزی کمک کند».

مقدار مشخص شده معادل تقریباً ۴۵۵- ۴۶٠ میلیارد واحد ارز غیر نقدی است. اجرای عملی این توصیه هیئت مدیرۀ صندوق بین‌المللی پول به معنای آن است، که مقدار کل ارز غیرنقدی بیش از سه برابر حجم فعلی طلای کاغذی افزایش می‌یابد. این مبلغ در آخر سال ٢٠٢٠ تقریباً ٧ درصد از کل ذخایر ارزی کشورهای عضو صندوق بین‌المللی پول را تشکیل می‌داد. بگمانم، این یک گام دیگر به سوی گذار جهان به ارز فراملی غیرنقدی است. صندوق بین‌المللی پول می‌فهمد، که زمان دلار آمریکا به آخر رسیده و در حال آماده‌سازی یک میدان هوایی جایگزین به نام ارز غیرنقدی می‌باشد. برای صندوق بین‌المللی پول، این به معنای تحقق رؤیای نیم قرن- تبدیل شدن به یک بانک مرکزی جهان است.

والنتین کاتاسونوف (Valentin KATASONOV)

پرفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز پژوهش‌های «شاراپوف» روسیه

پژوهشگر مسائل پشت صحنه

٢٣ فروردین- حمل

منابع:

درخواست بنیاد راکفلر از صندوق بین‌المللی پول برای ایفای نقش تعیین‌کننده در مبارزه با «همه‌گیری»

انتشار یک ارز ویژه و مایه‌کوبی (واکسیناسیون) به یک نقطه وصل می‌شوند

در ماه مارس، توافق اولیه مبنی بر راه‌اندازی ماشین چاپ صندوق بین‌المللی پول كه به نظر می‌رسد گرد گرفته، حاصل شد. سخن از انتشار واحد پولی ارز غیرنقدی (حق ویژۀ برداشت) در میان است و آن، ارز خاصی است که فقط بصورت غیرنقدی موجود است و دامنۀ کاربردی بسیار محدودی دارد. از آن فقط کشورهای عضو صندوق بین‌المللی پول می‌توانند برای وام متقابل استفاده کنند. در مجموع چهار بار واحد پولی ارز غیرنقدی انتشار یافته است: بار اول در اوایل سال‌های ١٩٧٠ بمبلغ ٩ میلیارد و ٣٠٠ میلیون واحد؛ بار دوم، در سال‌های ١٩٧٩- ١٩٨١، در حدود ١٢ میلیارد واحد؛ بار سوم، در ماه اوت سال ٢٠٠٩ بمبلغ ١۶١ میلیارد ٢٠٠ میلیون واحد؛ بار چهارم، در ماه سپتامبر همان سال، بمبلغ ٢١ میلیارد و ۵٠٠ میلیون واحد.

در ماه مارس سال جاری مدیر اجرایی صندوق بین‌المللی پول کریستالینا گئورگی‌یوا اعلام کرد، که در سال ٢٠٢١ انتشار پنجم واحد پولی ارز غیرنقدی، بمیزان هنگفت، معادل ۶۵٠ میلیارد دلار آمریکا (۴۵۵- ۴۶٠ میلیارد واحد) در نظر گرفته شده است. میزان انتشار برنامه‌ریزی شده بیش از دو برابر جمع کل چهار مورد ارز غیرنقدی قبلی خواهد بود.

در اطلاعیۀ مطبوعاتی صندوق بین‌المللی پول بتاریخ ٢٣ مارس با استناد به سخنان مدیر اجرایی صندوق گفته می‌شود که مسئله نشر پنجم به طور عملی حل شده است. اما در همان اطلاعیۀ مطبوعاتی لحن جدیدی نیز وجود دارد که قبلاً شنیده نشده است: «در صورت تصویب توزیع جدید ارز غیرنقدی، نقدینگی کشورها بدون افزایش بار بدهی‌، در حد قابل ملاحظه‌ای افزایش خواهد یافت. همچنین منابع مورد نیاز اعضاء برای کمک به مبارزه با همه‌گیری، از جمله، برای حمایت از برنامه‌های مایه‌کوبی و سایر اقدامات فوری را آزاد خواهد کرد». یعنی، انتشار یک ارز ویژه و مایه‌کوبی (واکسیناسیون) به یک نقطه وصل می‌شوند.

ایدۀ انتشار گستردۀ ارز غیرنقدی با توجه به موقعیت مالی گروه ٢٠ (G-20 مالی) و صندوق بین‌المللی پول از سوی بیش از ٢۵٠ سازمان با شناسه‌های مختلف  سیاسی- اجتماعی، زیست محیطی، مذهبی، زنان و علمی مطرح شده است. درخواست به صورت نامۀ سرگشاده به وزرای دارایی گروه ٢٠ و صندوق بین‌المللی پول تنظیم شده است: سازمآن‌های مدنی خواستار انتشار فوری ارز غیرنقدی هستند.

این، یک اتفاق بی‌سابقه است: جامعه مدنی بدنام از وزرای دارایی گروه ٢٠ و صندوق بین‌المللی پول درخواست می‌کند. لیست ٢۵٠ سازمان بقدری متلون است، که در پشت آن‌ها دستان مطمئن همآهنگ کننده مشاهده می‌شود. گمان می‌کنم که اکثر رهبران این ٢۵٠ سازمان‌، قبل از امضای نامۀ سرگشادۀ خود، هرگز در مورد «ارز ویژۀ غیرنقدی» چیزی نشنیده بودند. اما اصرار دارند که صندوق بین‌المللی پول به انتشار فوری ارز کم‌تر شناخته شده در مقیاس عظیم دست بزند. میزان تقاضای سازمآن‌های مدنی به شرح زیر است: به مبلغ سه تریلیون دلار ارز ویژۀ غیرنقدی منتشر کنید! بنظر می‌رسد، تنظیم چنین نامه‌ای کار دوستداران محیط زیست یا فعالان فمنیست نبوده، بلکه، دست‌پخت متخصصانی بود که با ظرافت‌های آشپزخانۀ صندوق بین‌المللی پول بسیار خوب آشنا هستند.

بنیاد راکفلر جزو امضاءکنندگان نامه نیست، اما این بنیاد با استقبال از طرح نشر ارز ویژۀ غیرنقدی به مبلغ ۶۵٠ میلیارد دلار، به طور مستقل اقدام کرده و توجه خود را به اولویت‌ مصرف منابع مالی اضافی معطوف نموده است. بنیاد راکفلر می‌نویسد: «صندوق بین‌المللی پول موظف است در امر پایان دادن به «همه‌گیری» تا اوایل سال ٢٠٢٢ سهم تعیین‌کننده داشته باشد. برای نیل به این منظور، مایه‌کوبی بیش از ٧٠ درصد جمعیت جهان الزامی است. کشورهای کم‌درآمد چنین پولی برای مایه‌کوبی ندارند. به این سبب، بنیاد راکفلر پیشنهاد می‌کند از ۴۴ میلیارد دلار حاصل از نشر جدید ارز ویژۀ غیرنقدی برای کمک به انجام مایه‌کوبی در کشورهای کم‌درآمد استفاده شود».

جفری ساکس، که در دهه ٩٠، به عنوان مشاور ایگور گایدار (نخست وزیر روسیه در دورۀ اول ریاست جمهوری باریس یلتسین. م.)، به از بین بردن اقتصاد روسیه کمک کرد، صریحاً در مورد اولویت‌های هزینه کردن وجوه حاصل از انتشار برنامه‌ریزی شده صحبت می‌کند. امروز او بعنوان پرفسور دانشگاه کلمبیا، مدیر مرکز توسعۀ پایدار در جنب همین دانشگاه و رئیس شبکۀ راه‌حل‌های توسعۀ پایدار سازمان ملل متحد فعالیت می‌کند. این هم «توصیۀ» او: «نشر ارز ویژۀ غیرنقدی توسط صندوق بین‌المللی پول و هدایت بسیاری از ارزهای غیرنقدی جدید در جهت تولید و تعمیم واکسن، مطمئن‌ترین، ساده‌ترین و واضح‌ترین روش مهار همه‌گیری و شروع بازسازی اقتصاد جهان است».

مسیر دیگر استفاده از وجوه بدست آمده از نشر ارز ویژۀ غیرنقدی، احتمالا، مبارزه با تغییرات آب و هوایی در متن طرح بدنام بازسازی بزرگ (نوسازی بزرگ) خواهد بود. قرار است در ماه نوامبر اجلاس جهانی آب و هوا در گلاسگو  برگزار شود. گمان می‌رود کشورهای امضاءکنندۀ توافقنامۀ آب و هوایی پاریس برای «کربن‌زدایی» از اقتصاد خود مسئولیت‌های مالی خاصی را به عهده بگیرند. با این حال، بعید است کشورهای کم‌درآمد حاضر به پذیرش تعهدات بزرگ باشند. آن‌ها زیر بار بدهی سنگین بسر می‌برند.

در وب سایت کلیمیت هوم نیوز (Climate Home News) یک مقاله جالب مبنی بر امیدواری بی‌سابقه به بهبودی سبز اقتصاد ملت‌های بدهکار ‌از سوی صندوق بین المللی پول درج شده است. این مقاله ابراز امیدواری می‌کند که بخش قابل توجهی از انتشار جدید ارز غیرنقدی به منظور کاهش بار بدهی کشورهای کم‌درآمد صرف شود؛ بنابراین، انتشار ارز غیرنقدی باید قبل از اجلاس نوامبر در گلاسگو انجام گیرد.

برخی کارشناسان تخمین می‌زنند که این وجوه حاصل از انتشار ارز غیرنقدی (۶۵٠ میلیارد دلار) کافی نیست. کشورهای در حال توسعه می‌توانند فقط یک سوم از کل انتشار را بدست آورند (٢٢٠ میلیارد دلار) و این مبلغ حتی برای هزینه‌های جاری خدمات بدهی در گروه کشورهای کم‌درآمد کفایت نمی‌کند. برای تأمین کامل هزینه‌های بهره و حتی برای کاهش مبلغ اصلی بدهی در گروه کشورهای کم‌درآمد، بودجه‌های جدی‌تری لازم است. در غیر این صورت، برنامه‌های واکسیناسیون و کربن‌زدایی در خارج از زیستگاه «میلیاردهای طلایی» شکست خواهد خورد.

به احتمال قوی بدنبال انتشار پنجم ارز غیرنقدی، موارد دیگر نیز ادامه خواهد یافت. بگمانم مبلغ سه تریلیون دلار در نامۀ سرگشادۀ فعالان اجتماعی از هوا اخذ نشده، بلکه، توسط کارشناسان پیشنهاد شده است.

پی‌نوشت: سهمیۀ روسیه در سرمایۀ صندوق بین‌المللی پول ۵/ ٢٪ است. این بدان معناست که فدراسیون روسیه از نشر پنجم ارز غیرنقدی ١۶ میلیارد و ٢۵٠ میلیون دلار دریافت خواهد کرد. هر چند این مبلغ قابل توجه است، اما به نسبت ارزش کل ذخایر طلا و ارز فدراسیون روسیه (۵٨٠ میلیارد و ۵٠٠ میلیون دلار در تاریخ ٩ آوریل) فقط برابر ٨/ ٢٪ است. از انتشار پنجم ارز غیرنقدی توسط صندوق بین‌المللی پول تنوری برای روسیه گرم نمی‌شود.

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)

پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

٢ اردیبهشت- ثور ١۴٠٠

منابع:

افکار و برنامه‌های ضدبشری پشت صحنۀ جهانی از زبان ژاک آتالی

«گروه احمقان خود به‌خود تشکیل می‌شود: آن‌ها به پای خود به قتل‌گاه می‌روند»

از سال گذشته، روند جالبی در شبکه‌های اجتماعی و به طور کلی در اینترنت پدید آمده است: کاربران هر چه بیشتر به «افشاگری‌های» بیشتر و بیشتر علیه نمایندگان منافع پشت صحنۀ جهانی- بیل گیتس، کلائوس شوآب، ژاک آتالی و دیگران دست می‌زنند. «افشاگری‌ها» اساساً به آیندۀ جهان ما و راه‌های حرکت به سوی آن مربوط می‌شود. بموازات این، وب‌سایت‌های ویژه برای رد این «افشاگری‌ها» راه‌اندازی شده است. آن‌ها اغلب مجموعه‌ایی از بخش‌هایی از مقالات، مصاحبه‌ها، سخنرانی‌های مختلف را به عنوان نقل قول منتشر می‌كنند. با این وجود، ایدۀ اصلی این مجموعه‌ها، معمولاً بطور کامل دقیق بیان می‌شود.

گفته‌ای را از اینترنت نقل می‌کنم که به ژاک آتالی نسبت داده شده است‌:

«مسئلۀ مهم آینده این خواهد بود که چگونه می‌توانیم جمعیت جهان را کاهش دهیم. برای اینکه انسآن‌ها وقتی به سن ۶٠- ۶۵ سالگی می‌رسند، آن‌ها بیش از آنچه که می‌سازند، زندگی می‌کنند. این برای جامعه گران تمام می‌شود. بعد از آن‌ها ضعیف‌ها و بی‌فایده‌ها هستند که هیچ کاری برای جامعه انجام نمی‌دهند. برای اینکه همیشه آن‌ها در اکثریت خواهند بود و در نهایت مهمترین گروه، احمق‌ها… برای خلاصی از آن‌ها، ما باید آن‌ها را مجبور کنیم تا باور کنند که این کار به صلاحشان است. ما چیزی پیدا می‌کنیم یا مثلا، از واگیری برای افراد معین شروع می‌کنیم. بحرآن‌های واقعی اقتصادی یا اصلاً بحران نه، بلکه ویروس که روی سلامتی افراد سالمند یا چاق تأثیر می‌‌‌گذارد. این اهمیت ندارد. ضعیف‌ها، ترسوها، احمق‌ها قربانی آن می‌شوند. گروه افراد ترسیده به این باور خواهند کرد. ما اطمینان حاصل خواهیم کرد که درمان ارائه می‌شود، درمانی که می‌تواند راه حل ما باشد … انتخاب احمق‌ها به خودی خود اتفاق می‌افتد. آن‌ها با پای خودشان به کشتارگاه خواهند آمد».

این نقل قول به سال ١٩٨١، سالی که در آن کتاب «زندگی آینده» در فرانسه از زیر چاپ خارج شد، مربوط است. کتاب حاوی مجموعۀ مصاحبه‌های جمع‌آوری شده توسط میشل سالامون، روزنامه‌نگار مشهور فرانسوی می‌باشد. ژاک آتالی یکی از طرف‌های مصاحبۀ سالامون بود که روزنامه‌نگار او را چنین معرفی می‌کند: بقول آلمانی‌ها «اَین ووندرکیند» (یک کودک عجیب)، «ژاک آتالی، زیر چهل سال سن، اقتصاددان مشهور، مدرس، مشاور سیاسی نامدار حزب سوسیالیست و نویسندۀ همه‌کاره، مؤلف نه فقط آثار نظری در رشته خود، حتی مقاله‌هایی در زمینه‌های سیاست، موسیقی و اخیراً، پزشکی…».

لازم به ذکر است که نقل قول فوق در مصاحبه نیست. اما تمام افکار او در نقل قول انعکاس یافته است. و پاسخ ژاک آتالی به پرسش‌های میشل سالامون حتی نسبت به نقل قول غیرموجود خبیثانه‌تر است.

نقطۀ شروع گفتگو کتاب ژاک آتالی بنام «طریقت آدمخواران: زندگی و مرگ طب»، منتشره در سال ١٩٧٩ بود. سالامون می‌پرسد: چرا ژاک آتالی اقتصاددان ناگهان به مسئلۀ سلامتی، که ظاهراً با اقتصاد فاصله دارد،  علاقه‌مند می‌شود؟ (این سؤال برای خود من (مترجم) از همان ابتدای شروع غائلۀ کرونا مطرح بود و آن را در مقدمۀ مجموعه‌ای تحت عنوان «علل، عوامل و اهداف شیوع ویروس کرونا از آغاز تا جنگ واکسن‌ها و …» که مدتی پیشتر انتشار دادم، چنین نوشتم: «این پرسش که چرا بنیادهای باصطلاح «خیریۀ» راکفلر، روچیلد، بیل و ملیندا گیتس، جورج سورس، بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول، مجمع جهانی اقتصاد، ژاک آتالی، کلائوس شوآب و دیگر گماشتگان سرمایۀ مالی باضافۀ سازمان بهداشت جهانی برای مبارزه با همه‌گیری کروناویروس و مایه‌کوبی جمعیت جهان شب و روز تلاش می‌کنند، هنوز به قوت خود باقیست).

آتالی جواب می‌دهد، که غرب به لطف ماشین آلات به موفقیت‌های خارق‌العاده دست یافت. بهره‌وری اقتصاد ماشینی در حال شکستن رکوردها است، اما علاوه بر تولید سنتی کالاهای مادی، تولید و بازتولید مثل انسان نیز وجود دارد که در آموزش و مراقبت‌های بهداشتی انجام می‌گیرد. اما در اینجا همه چیز در همان سطح باستان باقی مانده است. انقلاب در حوزه تولید ماشینی کالاهای مادی مدت‌ها پیش رخ داده، اما در حوزه تولید مثل انسان هنوز چنین انقلابی روی نداده است. اما انجام آن لازم است.

انطباق مراقبت‌های بهداشتی، بدان معنی است که پزشکان باید نقش ماشین‌ها را بازی کنند. تمامی علوم پزشکی می‌بایست از طریق صنعتی‌کردن و تجاری‌سازی کاملاً اصلاح شود. تا همین اواخر اروپا به پلیس زیادی نیاز داشت. امروزه، از نظر عموم، قوانین به بخش طبیعی زندگی تبدیل شده و نیاز به افسران پلیس به تدریج کاهش می یابد. زمانی فرامی‌رسد که نیاز به پزشک نیز کاهش می‌یابد. تعداد پزشکان بسیار زیاد است و کار آن‌ها غیرمولد است. آتالی گله‌مندانه ‌می‌گوید: «امروزه پزشکی به یک معنا قادر به درمان همه بیماری‌ها نیست زیرا، هزینه‌های آن بسیار سنگین است».

از «کودک عجیب» سؤال می‌شود: پس چه محصولی در زمینۀ تولید مثل انسان مورد نیاز است؟ پاسخ می‌دهد: «انسان سالم لازم است. اولاً، برای اینکه، به عقیدۀ او، خوشبختی انسان هدف غایی اقتصاد است. اگر انسان بیمار است و از لحاظ جسمی رنج می‌برد، از کدام سلامتی می‌توان صحبت کرد؟ ثانیاً، تولید مثل یک فرد بیمار برای جامعه بسیار گران تمام می‌شود. چنین شخصی برای افراد سالم و درگیر کار مؤثر سربار می‌شود».

آتالی تلاش می‌کند افزایش امید به زندگی در انسان را از بین ببرد و نسخۀ جدیدی از هدف ارائه می‌دهد: «به حداکثر رساندن زندگی سالم. و، بر این اساس، به حداقل رساندن دورۀ زندگی از هنگامی که فرد مشکلات سلامتی پیدا می‌کند». این هم استدلال آتالی در مخالفت با عمر طولانی: «اگر بدبینی را کنار بگذاریم، هزینۀ مراقبت‌های بهداشتی حتی به یک سوم هزینه‌های امروزی هم نمی‌رسد (١٧۵ میلیارد فرانک در سال ١٩٧٩)، اگر همۀ مردم ناگهان در یک تصادف رانندگی بمیرند. به این ترتیب، ما باید اذعان کنیم که منطق مسئله عبارت از افزایش امید به زندگی نیست، بلکه، افزایش امید به زندگی بدون بیماری است».

آتالی نتیجه‌گیری می‌کند: «در منطق جامعه صنعتی، هدف از این پس افزایش امید به زندگی نخواهد بود، بلکه، اطمینان از این خواهد بود، که مردم در طول یک دورۀ معین، به بهترین شکل ممکن زندگی کنند. به گونه‌ای که هزینه‌های مراقبت‌های بهداشتی برای جامعه به حداقل برسد».

و از اینجا ما به اصل مسئله نزدیک می‌شویم. آتالی برای زندگی «بهینۀ» فردا چه پیشنهاد می‌کند؟

اولاً، به این حساب که ماشین‌آلات قادر به نظارت آنلاین بر سلامت انسان خواهند بود: «من معتقد… به وجود استبداد پنهان با یک «برادر بزرگ» نامرئی و غیرمتمرکز هستم. نظارت این ماشین‌ها بر سلامتی ما می‌تواند به سود ما، بمعنی بردگی ما، بردگی هم به نفع ما باشد. به تعبیری، ما تحت نظارت ملایم و مداوم بر وضعیت خود قرار خواهیم داشت…»، و همۀ اطلاعات در مورد میلیون‌ها و میلیاردهدها انسان در مرکز داده‌ها جمع‌آوری و نگهداری خواهد شد: «بحث در مورد پیشگیری، اقتصاد بهداشت و اقدامات صحیح پزشکی منجر به نیاز هر شخص به داشتن پرونده پزشکی خواهد شد، که روی نوار مغناطیسی ضبط می‌شود. به دلایل اپیدمیولوژیک، تمامی این پرونده‌های پزشکی بصورت متمرکز در رایانه ذخیره می‌شوند…».

ثانیاً، زندگی انسان به دلیل کاربرد جسورانه پروتزها- «قطعات یدکی» بدن انسان «بهینه» خواهد شد. دیگر وقت آن فرارسیده كه پزشكان از معالجۀ عصر حجری عضو بیمار دور شوند. چرا، مثلاً، باید قلب را معالجه کرد؟ آن را می‌توان با سالم تعوض کرد. یا از اهداءکننده می‌توان گرفت و یا با قلب مصنوعی عوض کرد. ژاک آتالی معتقد است، «قطعات مصنوعی باید به کالای رایج تبدیل شود. هر شخص، براساس داده‌های نظارت پزشکی آنلاین و توانایی‌های مالی خود، تصمیم می‌گیرد که کدام عضو را باید بخرد و به جای عضو فرسوده یا بیمار قرار دهد». آتالی ادامه می‌دهد: «پزشک عمدتاً پروتزها را جایگزین می‌کند، که نقش آن‌ها عبارت است از بازیابی عملکردهای بدن، بازیابی یا جایگزینی آن‌ها. اگر قطعۀ مصنوعی بخواهد همان کار را انجام دهد، همان کار را با اندام‌های بدن انجام می‌دهد و بدین ترتیب، به همان اندام یا عملکردهای بدن تبدیل می‌گردد. بنابراین، در چنین مواردی پروتزها به کالای مصرفی تبدیل می‌شوند».

بنابراین، منطق ساده است: اگر شما می‌خواهید «ماشین» (بدن) شما به‌درستی و طولانی مدت کار کند، به موقع خود اجزا و قطعات قدیمی را با قطعات جدید تعویض کنید. بروید از مغازه قطعۀ تازه (پروتز) بخرید. این برای شما ارزان‌تر از مراجعه به تعمیرکار (پزشک) تمام می‌شود. تولید «غدد» (پروتز) جریان خواهد یافت.

والنتین کاتاسانوف (VALENTIN KATASONOV)، پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

٣ تیر- سرطان ١۴٠٠

منابع:

خودکشی و آدمخواری در ایدئولوژی ژاک آتالی

تصویر آینده: در مسیر ایجاد دنیای ضدبشری

همانطور که در مقاله اول توضیح دادم، بسیاری از آنچه که ژاک آتالی ۴٠ سال پیش گفت و آن وقت‌ها یک ناکجاآباد به نظر می‌رسید، امروز در حال تحقق است.

ایده‌های اصلی آتالی به اصلاحات اساسی در نظام بهداشت و درمان، نگاه جدید او به تولید مثل، زندگی و مرگ انسان مربوط می‌شود. از نظر آتالی، مراقبت‌های بهداشتی بخشی از اقتصاد است  و «محصول» این بخش انسان می‌باشد. آتالی می‌گوید: «تولید انسان لازم است بر مبنای صنعتی کردن، تجاری‌سازی، افزایش بهره‌وری اقتصادی تولید انسان قرار گیرد. نیازی به تلاش برای افزایش طول عمر انسان نیست، لازم است فقط آن قسمت سلامت از زندگی فرد بهینه شود. بخش دوم زندگی همان فرد، زمانی است که او بیمار می‌شود. و این بخش زندگی باید کاهش یابد و حتی بهتر است بطور کلی حذف شود: فرد بیمار نباید عذاب بکشد و جامعه هم مجبور نیست هزینۀ نگهداری چنین افرادی را متحمل شود».

از نظر آتالی، اتانازی (مرگ خودخواسته. مترجم) باید به یکی از ابزارهای کاهش قسمت دوم زندگی فرد، یعنی پایان زندگی یک فرد بیمار در قالب ارائه «خدمات» مراقبت‌های بهداشتی تبدیل شود. مرکز ثقل باید به تدریج از مراقبت‌های بهداشتی به کشتار انسان تغییر یابد. ساده‌ترین عملکرد کشتار هم می‌تواند به ماشین‌های رباتیک محول شود.

چه کسی باید در مورد اتانازی تصمیم بگیرد؟ آتالی با نحوه برخورد با این مسئله در ناکجا‌آباد آلدوس هاکسلی «دنیای پر شکوه جدید» (Brave New World) و جورج اورول (١٩۴٨)، هنگامی که تصمیم به قتل توسط نیکوکاران و برادر بزرگ گرفته می‌شد، مخالف است. آتالی بر این باور است، که انسان «دنیای پر شکوه جدید» باید آگاه و آزاد باشد تا بتواند داوطلبانه تصمیم بگیرد که چه زمانی از این دنیا برود. ژاک آتالی (در سال ١٩٨١) می‌گوید‌: «در همه حال، اتانازی باید یکی از ابزارهای مهم جامعۀ آیندۀ ما باشد… منطق سوسیالیستی- آزادی است و خودکشی یعنی آزادی واقعی! از این رو، حق خودكشی مستقیم یا غیرمستقیم در این نوع جامعه یك ارزش مطلق شمرده می‌شود؛ درصورتی که زندگی در جامعۀ سرمایه‌داری خیلی غیرقابل تحمل یا از نظر اقتصادی بسیار گران باشد، کشتن بواسطۀ ماشین‌‌آلات و پروتزهایی که پدید می‌آیند، به روال عادی تبدیل می‌شود. بنابراین، من تصور می‌کنم، که اتانازی خواه ارزش آزادی باشد یا کالا، یکی از قوانین جامعۀ آینده خواهد بود».

آتالی سعی می‌کند در نقش فیلسوف ظاهر شود. اگرچه انگیزه‌های خودکشی بمثابه «بالاترین آزادی بشر» را می‌توان هم در آثار کامو و هم در آثار سارتر یافت، اما آتالی این نیرنگ فلسفی را از یکی از ارواح خبیثۀ رمان داستایوسکی (رمان «شیاطین»)به عاریت گرفته است.

یکی دیگر از موضوعات مورد علاقه ژاک آتالی، آدم‌خواری است. آتالی بدن انسان را با ماشینی مقایسه می‌کند، که مستهلک می‌شود. «ماشین را می‌توان با کمک «تعمیر» (معالجه) ترمیم کرد، و بهتر است این کار با «جایگزینی» قطعات یدکی انجام شود. این، در زبان جهانی‌گرای آدم‌خوار بمعنی «آدمخواری جدید» است: «در زبان اقتصادی، مفهوم استعاره روشن است- یعنی آدمخواری! ما بدن مصرف می‌کنیم». برای جایگزینی قسمت‌های «مستهلک شدۀ» بعضی از افراد، می‌توان از قسمت‌های سالم دیگران، از جمله، از قسمت‌های افراد زنده استفاده كرد. آتالی تصریح می‌کند: «آدمخواری- دارای قدرت درمانی فوق‌العاده‌ می‌باشد».

امروز برخی موارد این را مشاهده می‌کنیم.  بنا به تخمین ادارۀ مبارزه با مواد مخدر و جرایم سازمان ملل متحد در سال ٢٠١٩، قاچاق جهانی اعضای بدن انسان در سال به ۶٠٠ میلیون دلار بالغ می‌شود. البته، اکنون بیشتر است. این هم یکی از آخرین خبرها در ماه ژوئن سال ٢٠٢١: «اوکراینی‌ها بدلیل بی‌پولی اعضای بدن خود را در خارج می‌فروشند. این بار بر اساس پیوند غیرقانونی عضو با مشارکت هموطنان بعنوان اهداءکننده رسوایی بزرگی در بلغارستان بر پا شد. در آنجا اعضای بدن شهروندان اوکراین را به اتباع ثروتمند ژاپن، اسرائیل و عمان پیوند زدند». قیمت کلیه در حدود ٢۵ هزار دلار بود. خود اهداءکنندگان فقط ۵- ١۵ هزار دلار دریافت کردند.

آتالی رمان ناکجا‌آباد آلدوس هاکسلی با عنوان «دنیای پر شکوه جدید» (سال ١٩٣٢)، که در آن خط تولید انسان را توصیف می‌کند، مبنا قرار می‌دهد. ناظران نظم در دنیای هاکسلی اجازه تولید انسان در زهدان مادر را نمی‌دهند (فقط در خط تولید و بطری آزمایشگاهی). مفاهیم «ازدواج» و «خانواده» در شرایط آزادی کامل و رسمی روابط جنسی، یعنی در شرایط روسپیگری نامحدود، ممنوع و هر گونه گفتگو در این باره ناشایست و خطرناک است.

در دنیای آتالی با کودکان همچون کالا رفتار می‌شود. زوج‌های بسیاری را که به داشتن بیش از یک یا دو فرزند علاقه‌مند هستند و از نظر فیزیکی توانایی این کار را دارند، ژاک آتالی از بین می‌برد. ممکن است دولت به رشد بالای جمعیت علاقه‌مند باشد، در اینجا تناقض وجود دارد، اما با اعطای وضعیت کالا به کودک و فروش آن به خریدار توانمند، می‌توان کسری را جبران کرد.

در منطق آتالی، تولید کودک ثمربخش شده و باید به عنوان بخشی از فعالیت اقتصادی در نظر گرفته و تنظیم شود.

آتالی استدلال می‌کند: «در ادامه منطق کلی استدلالم، قابل درک نیست، که چرا تولید کودک نباید مانند هر چیر دیگر، در قالب اقتصادی تولید شود. کاملاً قابل تصور است، که خانواده یا یک زن فقط یکی از وسایل تولید یک شئی خاص، یعنی کودک می‌باشد. به یک معنا، می‌توانیم تصور کنیم، که «زهدآن‌های اجاره‌ای» از نظر فنی کاملاً امکان‌پذیر هستند. این ایده به این معنا که زن یا زن و شوهر بخشی از تقسیم کار و تولید عمومی خواهند بود، کاملاً منطبق بر تکامل اقتصادی است. به این ترتیب، خرید کودک مانند خرید «بادام زمینی» یا تلویزیون امکان‌پذیر خواهد بود».

می‌گویند، مخالفان آتالی با استناد به گزیده‌های رسواکننده از کتاب «زندگی آینده» او، سعی می‌کنند به وی انگ بزنند. می‌گویند دادگاه‌هایی تشکیل شده که در آن‌ها آتالی شاکی بوده و ادعا کرده که مصاحبۀ وی تحریف شده و گویا در تمام این دادگاه‌ها آتالی برنده بوده است.

در سال ٢٠٢٠، مجدداً به بخشی از گزیده‌های رسوا از آتالی استناد شد. یکسری وب‌سایت‌های مخصوص برای دفاع از او راه‌اندازی گردید. مثلا، در اوکراین یک منبع بنام «وُکس اوکراین» (Vox Ukraine) فعالیت می‌کند. ٣١ ماه مه سال ٢٠٢١، در آن مقالۀ «ژاک آتالی: جمعیت جهان در آینده کاهش خواهد یافت، اشتباه است». لازم به ذکر است که زبان این وب‌سایت روسی است. در این مقاله با استناد به مصاحبه آتالی گفته می‌شود که او چنین نه‌نوشته است. من این مسئله را در مقالۀ قبلی مد نظر قرار دادم.

اما وجود مصاحبه افشاگرانۀ آتالی در مورد خودکشی، آدم‌خواری‌، نظارت رقومی (دیجیتالی) بر مردم، داستان که نیست‍! چرا وب سایت «وُکس اوکراین» نمی‌خواهد متن کامل این مصاحبه را به زبآن‌های روسی، اوکراینی و سایر زبآن‌ها برای مخاطبان خود منتشر کند؟ بار دیگر به ادعاهای ژاک آتالی علیه منتقدانش رجوع می‌کنم. معنای بیانات به شرح زیر است: آتالی در مصاحبه خود ظاهراً به انتحار، خودکشی و کاهش خشونت‌آمیز جمعیت، برای آدم‌خواری جدید، قاچاق کودک، نظارت الکترونیکی کامل بر جمعیت و غیره دعوت نکرد. برعکس، او گویا در مورد خطراتی که بشریت در آیندۀ نزدیک با آن‌ها مواجه خواهد شد، هشدار داد. مزخرفات! آتالی تصویر ایدئآل خود را از آینده ترسیم می‌کند.

او در جایی از کتاب خود بنام «تاریخ مختصر آینده» نوشت: این طرحی از آینده است. بسیار خوب. مصاحبۀ سال ١٩٨١ او، طراحی آینده است. عناصر مختلف این طرح در برابر چشمان ما تحقق می‌یابد.

***

والنتین کاتاسانوف (VALENTIN KATASONOV)، پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

۶ تیر- سرطان ١۴٠٠

منابع:

http://www.azadi-b.com/?p=9697

بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و واکسیناسیون

ایدئولوژی جهانی‌گرایانۀ «بحران مضاعف»

از زمان اعلام نوسازی یا بازسازی بزرگ توسط کلاوس شواب، تقریباً یک سال می‌گذرد. نخستین گام عملی برای «تنظیم مجدد» دیگر برداشته شده است. هدف اصلی، گذار از سرمایه‌داری کنونی به سرمایه‌داری فراگیر می‌باشد، که در ورای آن نظام برده‌داری جدید نهان شده است. بازسازی کلیۀ جنبه‌های زندگی بشر و خود شخص تحت پوشش اهداف مبارزه با «همه‌گیری» و «خطر فاجعۀ آب و هوایی» قرار خواهد گرفت.

سازمان ملل متحد و مؤسسات تخصصی آن (سازمان جهانی بهداشت، برنامۀ محیط زیست) وظیفۀ ترساندن بشریت را به عهده گرفتند تا به «دیکتاتوری بهداشت» و «دیکتاتوری آب و هوا» تن در دهد. در ادامه، مؤسسات گروه بانک جهانی (بانک بین‌المللی بازسازی و توسعه- ‌IBRD؛ انجمن توسعۀ بین‌المللی- IDA؛ بنگاه مالی بین‌المللی- IFC) و صندوق بین‌المللی پول در اجرای طرح بازسازی بزرگ مشارکت خواهند کرد.

بانک جهانی در مدت چندین دهه، در زمینۀ اعطای وام برای پروژه‌های سرمایه‌گذاری در بخش‌های مختلف اقتصادی تخصص یافته است. صندوق بین‌المللی پول نیز برای بهبودی کلی اقتصاد کشورهای عضو به آن‌ها وام می‌پردازد.

طی سال گذشته، تغییرات شگرفی در فعالیت‌های آن‌ها رخ داد. ابتدا در بانک جهانی و سپس در صندوق بین‌المللی پول، دو وظیفه به عنوان اولویت اصلی قرار گرفت: ١- مبارزه با «همه‌گیری» و و عواقب آن؛ ٢- جلوگیری از گرم شدن کرۀ زمین. همۀ موارد دیگر از این پس با اصول باقی‌مانده تأمین مالی خواهند شوند. «همه‌گیری» و « گرم شدن آب و هوا» در بسیاری از اسناد بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول بدنبال هم با ویرگول قید می‌شود؛ اصطلاح جدید ابداع شده است: «بحران مضاعف».

در بارۀ برنامه‌های بانک جهانی برای مبارزه با «بحران مضاعف» پیشتر توضیح داده‌ام. حالا در بارۀ برنامه‌های صندوق بین‌المللی پول برای مبارزه با «بحران مضاعف» لازم به گفتن است، که مدتی قبل در صندوق آغاز عملی انتشار ارز حق برادشت ویژه (Special Drawing Rights) تدارک دیده شد. پیش از این، صندوق بین‌المللی پول چندین بار ارز حق برادشت ویژه منتشر کرده است. این ارز که «طلای کاغذی» نامیده شده و در حساب‌های ویژۀ کشورهای عضو ثبت می‌شود، قابل تبدیل به ارزهای ذخیره دیگر بوده و بصورت وام از یک عضو صندوق به عضو دیگر پرداخت می‌شود، اما از چهارچوب حساب‌های ویژه خارج نمی‌شود. در مجموع، از اول ژانویه سال ١٩٧٠ تاکنون، کمی بیش از ٢٠٠ میلیارد واحد ارز حق برادشت ویژه انتشار یافته است.

حجم برنامه‌ریزی‌شده نسخۀ جدید «طلای کاغذی» مبلغی معادل ۶۵٠ میلیارد دلار تعیین شده است. با در نظر گرفتن نرخ ارز حق برادشت ویژه به نسبت دلار آمریکا، به نظر می‌رسد، که میزان انتشار برنامه‌ریزی شده ٢ و ٣ دهم برابر حجم کل «طلای کاغذی» منتشره توسط صندوق در نیم قرن گذشته خواهد بود. اساس ضرورت به چنین عملیاتی این است، که صندوق و کشورهای عضو برای مقابله با بحرآن‌ها باید ظرفیت مالی ایجاد کنند.

در بیانیۀ مطبوعاتی صندوق بین‌المللی پول بتاریخ ٢٣ مارس ٢٠٢١، با استناد به سخنان مدیر اجرایی صندوق گفته می‌شود، که مسئله توزیع ارز حق برادشت ویژه جدید عملاً حل شده است. در همان بیانیۀ مطبوعاتی این نکتۀ جدید نیز که قبلاً شنیده نشده، آمده است: «در صورت تصویب توزیع ارز حق برادشت ویژه جدید، نقدینگی کشورها بدون افزایش بار بدهی، در حد قابل توجهی مستقیماً افزایش خواهد یافت. در نتیجه، منابع مورد نیاز کشورهای عضو برای کمک به مبارزه با همه‌گیری، از جمله، برای حمایت از مایه‌کوبی (واکسیناسیون) و اقدامات تأخیرناپذیر دیگر آزاد خواهد ‌شد».

به این ترتیب، انتشار «طلای کاغذی» و مایه‌کوبی رابطۀ تنگاتنگ با هم دارند. در وهلۀ نخست، وام به آن کشورهای عضو صندوق بین‌المللی پول اعطاء خواهد شد، که برنامۀ واکسیناسیون ارائه بدهند. و اگر کشوری برنامه دارد، اما برای واکسیناسیون بودجه ندارد، اولویت در مصرف وام باید خرید واکسن باشد.

پیش از این، صندوق بین‌المللی پول می‌گفت، که شرط بهبودی و توسعۀ سریع اقتصاد جهان شامل اقدامات کشورهای عضو برای خصوصی‌سازی دارایی‌های دولتی، آزادسازی حرکت فرامرزی سرمایه، مقررات‌زدایی از اقتصاد، کاهش بودجۀ برنامه‌های اجتماعی و سایر اقدامات از زرادخانۀ اجماع واشینگتن‌ می‌باشد. اما اکنون صندوق بین‌المللی واکسیناسیون گسترده را بعنوان اصلی‌ترین وسیله برای احیای اقتصاد جهانی عنوان می‌کند.

صندوق بین‌المللی پول برای اثبات این که سرمایه‌گذاری کشورهای عضو صندوق در واکسن‌ها، سرمایه‌گذاری بسیار سودآور است، ارقام ذکر می‌کند و توضیح می‌دهد، که اگر ویروس به دلیل واکسیناسیون‌های گسترده قابل مهار باشد، درآمد اضافی ناشی از مالیات برای اقتصادهای توسعه‌یافته تا سال ٢٠٢۵ به یک تریلیون دلار می‌رسد. به کشورهای در حال توسعه نیز نوید می‌دهند که کسری بودجه را از طریق واکسیناسیون گسترده کاهش دهند.

در ماه آوریل سال جاری نشست مشترک بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول برگزار گردید. شرکت کنندگان نشست اظهار خرسندی کردند، که بهبودی اقتصاد جهان در سه ماهۀ اول ٢٠٢١ سریع‌تر از حد انتظار اتفاق افتاد. آن‌ها اظهار عقیده کردند که واکسیناسیون در بسیاری از کشورها، عامل بهبودی سریع اقتصاد بود. وظایف سال آینده مشخص شد و به ویژه، اعلام شد، که صندوق بین‌المللی پول در حال آماده‌سازی رویکردهای جدید برای همکاری با کشورهای عضو است. پیش از این، این رویکردها در چهارچوب موازین اجماع واشنگتن تعیین می‌گردید، اکنون انتظار می‌رود به نسخۀ جدید اجماع متوسل شود. در مقابل کشورهای متقاضی وام، الزامات اضافی اعمال خواهد شد: واکسیناسیون کامل جمعیت؛ ابزار قرنطینه؛ کربن‌زدایی‌ از انرژی، صنایع و حمل و نقل؛ خارج کردن مناطق به اصطلاح حفاظت شده چرخۀ اقتصادی.

در ماه ژوئن، انگلیس میزبان جلسۀ گروه ٧ بزرگ (G7) با مشارکت رئیس صندوق بین‌المللی پول کریستالینا گئورگی‌یوا بود. او طی بیانیه‌ای که در پایان اجلاس گروه ٧ بزرگ صادر کرد، از این دیدار ابراز خرسندی نمود. ‌در  بیانیۀ وی از جمله گفته می‌شود: «… من می‌خواهم از گروه ٧ بخاطر حمایت از انتشار ارز حق برداشت ویژه معادل ۶۵٠ میلیارد دلار آمریکا توسط صندوق بین‌المللی- بزرگترین میزان تاکنون، تشکر کنم. این امر به افزایش ذخایر جهانی و ایجاد فرصت‌ها برای هزینه‌های لازم بودجه‌ای به منظور خارج شدن از بیماری همه‌گیر کمک می‌کند…». انتشار ارز حق برداشت ویژه باید تا آخر تابستان به پایان برسد.

با این حال، همۀ امور به همین راحتی پیش نمی‌رود. توزیع ارز حق برداشت ویژه بین کشورهای عضو متناسب با سهم سرمایۀ آن‌ها در صندوق انجام خواهد گرفت. كشورهای در حال توسعه مدت‌هاست كه درصدد افزایش سهمیۀ خود و كاهش سهم زیاد و غیرمعقول كشورهای توسعه‌یافته اقتصادی هستند. طبق موازین موجود، کشورهای در حال توسعه می‌توانند فقط یک سوم کل انتشار را بدست آورند (٢٢٠ میلیارد دلار). این حتی برای تأمین هزینه‌های جاری خدمات بدهی در گروهی از کشورهای کم درآمد و با درآمد متوسط ​​کافی نیست. بودجۀ بسیار جدی‌تری برای تأمین کامل هزینه‌های بهره و حتی کمتر برای کاهش مبلغ اصلی بدهی در گروه کشورهای کم درآمد و با درآمد متوسط مورد نیاز خواهد بود. در غیر این صورت، برنامه‌های واکسیناسیون و کربن‌زدایی در خارج از زیستگاه «میلیاردرهای طلایی» شکست خواهد خورد.

میزان وجوه مورد نیاز گروه کشورهای کم درآمد و با درآمد متوسط برای دستیابی به اولویت‌های واکسیناسیون و کربن‌زدایی تقریباً مشخص شده است- در حدود ١٠٠ میلیارد دلار. ١٠٠ میلیارد دلار دیگر کسری را گروه کشورهای کم درآمد و با درآمد متوسط می‌توانند از طریق بازنگری سهمیۀ موجود در سرمایۀ صندوق بدست آورند. البته، این گزینه را کشورهای «گروه ٧ بزرگ» نخواهند پذیرفت. کشورهای «میلیاردرهای طلایی» در اجلاس انگلیس، نتوانستند توافق کنند که صد میلیارد دلار کسری را از کجا تأمین کنند. در نتیجه، برنامه‌های واکسیناسیون و کربن‌زدایی جهانی ممکن است بطور کامل اجرا نشود.

در ١۵ ژوئن، دو روز پس از پایان نشست گروه ٧، بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول گام دیگری برای کمک به مبارزه با «بحران مضاعف» برداشتند. یک گروه مشورتی مشترک در سطح عالی در زمینۀ بهبود اقتصادی و رشد پایدار و فراگیر آن تشکیل دادند. بطوری که در وب‌سایت‌های بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول ذکر شده، هدف گروه مشورتی مشترک عبارت است از «توسعۀ درک درست از سیاست‌های اصلی و موضوعات نهادی که رویکرد مقابله با بحران دوگانه را هدایت می‌کند».

گروه مشاورۀ مشترک توسط ماری پانژستو، مدیر اجرایی بانک جهانی در سیاست‌های توسعه و مشارکت‌ها، جیلا پازارباش‌اوغلو، مدیر راهبردی، سیاست و تجزیه و تحلیل صندوق بین المللی پول و لُرد نیکلاس استرن، از دانشکده اقتصاد لندن به طور مشترک هدایت خواهد شد.

رؤسای هر دو مؤسسه مالی بین‌المللی در مورد تشکیل گروه مشاوره نظر خود را بیان کردند. دیوید مالپاس، رئیس گروه بانک جهانی اظهار داشت: «فقیرترین و آسیب‌پذیرترین گروه‌ها بیش از همه از بیماری همه‌گیری کووید- ١٩، تغییرات آب و هوایی و سایر مشکلات آسیب می‌بینند. من امیدوارم، این گروه مشورتی ایده‌های جدیدی را برای اقدامات مؤثرتر در سطح کشورهای مختلف و کل جهان پیشنهاد خواهد کرد…» و کریستالینا گئورگی‌یوا گفت: «جهان با دو بحران بزرگ مواجه شده است: بیماری واگیر و وضعیت اضطراری آب و هوایی، که عبور از هر دو به اقدامات بنیادی و منسجم نیاز دارد. گروه مشاورۀ مشترک از طریق تجزیه و تحلیل سیاست‌ها و ارائۀ پیشنهادات عملی، نقش اساسی در این امر ایفا خواهد کرد».

به‌گمانم، در آیندۀ قابل پیش‌بینی وظیفۀ اصلی تهیۀ پیشنهادات برای بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول در امر مقابله با «بحران مضاعف» به گروه مشاورۀ مشترک محول خواهد شد. اکنون این دو مؤسسه برای رویدادهای کلیدی سال ٢٠٢١، مانند نشست گروه ٢٠ (G20) در رم (ماه اکتبر) و کنفرانس ٢۶ (بیست و ششمین نشست سازمان ملل متحد در خصوص تغییرات آب و هوایی) در گلاسگو (ماه نوامبر) در حال آماده شدن هستند. مسئلۀ اصلی در هر دو نشست، «بحران مضاعف» خواهد بود.

والنتین کاتاسانوف (VALENTIN KATASONOV)

 پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه، مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

٩ تیر- سرطان ١۴٠٠

منابع:

واکسن‌های مرگبار فایزر تحت پوشش کمک‌های بشردوستانه

نرخ کشندگی واکسن Pfizer / BioNTech

تاکنون حدود بیست واکسن برای مایه‌کوبی علیه کووید- ١٩ ثبت شده است. به گفته سازمان بهداشت جهانی، ٢٠٠ واکسن دیگر در دست مطالعه و آزمایش است. آمار واکسیناسیون در اکثر کشورها مثال زدنی است، اما گزارشات در این مورد که پس از تزریق یک یا دو دوز با افراد چه اتفاق می‌افتد، بسیار بد سازماندهی شده است. بگزارش رسانه‌های جمعی عوارض بسیار زیادی بدنبال داشته است. معلوم شده درصد بزرگی از افراد واکسینه‌شده دوباره به ویروس کرونا مبتلا می‌شوند. افسوس که مردم پس از مایه‌کوبی می‌‌میرند. سازمان بهداشت جهانی، نهادهای بهداشت کشورها و رسانه‌های جریان اصلی سعی می‌کنند این قسمت سایۀ واکسن دیده نشود. اطلاعات بسیار کم و در عین حال، ضعیفی در این باره وجود دارد.

جالب‌ترین آمار در حساب تویتری مختص واکسن اسپوتنیک- V چهار ماه پیش ظاهر شد. این حساب تویتری در ابتدای سال توسط صندوق سرمایه‌گذاری مستقیم روسیه ایجاد گردید؛ مأموریت ترویج واکسن روسی در جهان به بنیاد محول شد. در ماه آوریل، این حساب گزارش داد که کارشناسان داده‌های عمومی موجود را ١٣ تنظیم‌کنندۀ پزشکی (ایالات متحده، فرانسه، آلمان، انگلستان، نروژ، اتریش، ایتالیا، هند، آرژانتین، برزیل، شیلی، دانمارک و روسیه) مورد مطالعه قرار دادند و تجزیه و تحلیل مقایسه‌ای واکسن‌های مورد استفاده‌ در کشورهای نامبرده را انجام دادند. نتایج مطالعات نشان داد، که واکسن اسپوتنیک- V روسیه بلحاظ تعداد مرگ و میر در هر ١ میلیون دوز واکسن در مقایسه با واکسن‌های پیشتاز فایزر، مدرنا، آسترازنکا، جونسون و جونسون ایمن‌ترین واکسن است.

بنا بر ادعای مطالعه‌کنندگان، نرخ متوسط ​​مرگ و میر پس از واکسیناسیون تا ١٩ آوریل (مرگ و میر از هر یک میلیون دوز)، فایزر/ بیوان‌تی‌تک(Pfizer / BioNTech)– ٣٩ و ۴ دهم؛ مدرنا- ٢٠ و ٢ دهم؛ آسترازنکا- ١٢ و ٨ دهم؛ جانسون و جانسون- ٧ و نیم؛ اسپوتنیک وی- ٢ بود.

این شاخص نسبی حداقل برآورد تقریبی مرگ و میر ناشی از واکسیناسیون در کشورهای مختلف را نشان می‌دهد. در وب‌سایت «دنیای ما در داده‌ها» (Our World in Data ) بخش آمار و تحقیقات وجود دارد. در بخش واکسیناسیون علیه کروناویروس، فهرست محبوب‌ترین واکسن‌ها در ٣۴ کشور ذکر شده است. در جدول شماره ١، اطلاعات مربوط به کشورهایی که بیشترین حجم کل واکسیناسیون را انجام داده‌اند، ارائه می‌دهم:

جدول ١

تعداد مایه‌کوبی شده‌ها با واکسن‌های عمده علیه کووید- ١٩ تا ۵ اوت سال ٢٠٢١ (میلیون دوز)

 فایزر/بیوان‌تی‌تکمدرناجانسون و جانسونآسترازنکا
آمریکا١٩۴ و ٧۶١٣٩ و ۵١١٣ و ۵٢
ژاپن٨۶ و ۶۵۵ و ۶٩
آلمان۶٧ و ٩٢٨ و ٣٧٢ و ۴٣١٢ و ۴۵
فرانسه۵٩ و ٨٩٧ و ٣۶٠ و ٨٩٧ و ٧٢
ایتالیا٩۴ و ٩۴٧ و ۴٩١ و ٣٧١١ و ٧٩
اسپانیا٣٩ و ١۵ و ٩٨١ و ٨٢٩ و ۵٨
هلند١۵ و ٠٣١ و ٨٢٠ و ٧٧١ و ٨٢
لهستان٢٣ و ٨٨٣ و ٠١١ و ۴١۵ و ٢۶
بلژیک١٠ و ٠۴١ و ٢۴٠ ممیز ٣٢٢ و ۶۵
سوئد٨ و ١۶١ و ١۵١ و ٣٣
جمع کل ده کشور۵۵۵ و ٢٨١٨١ و ۶٢٢٢ و ۵٣۵٢ و ۶٠

* تا ٣٠ ژوئیۀ سال ٢٠٢١

منبع: آمار و تحقیقات. واکسیناسیون کروناویروس (کووید- ١٩)

واکسن فایزر/بیوان‌تی‌تک از نظر تعداد دوز واکسن در ده کشور رتبه اول را دارد. از جمع کل ٨١٢ میلیون و ٣٠٠ صد هزار دوز واکسن، واکسن فایزر/بیوان‌تی‌تک ۶٨ و ۴٠ صدم درصد را به خود اختصاص داده است. واکسن مدرنا در جای دوم قرار دارد (٢٢ و ٣ دهم درصد). ردیف‌های سوم و چهارم را واکسن آسترازنکا (۶ و نیم درصد) و جونسون و جونسون (٢ و ٨ دهم درصد) با فاصله زیاد از واکسن‌های پیشتاز احراز کردند.

نتیجه تحقیقات در مورد میزان مرگ و میر از هر واکسن‌ در جدول ١، که در حساب صندوق سرمایه‌گذاری مستقیم روسیه درج شده، امکان تخمین نرخ مرگ و میر ناشی از واکسیناسیون در کشورهای مختلف را فراهم می‌سازد.

من بر اساس اطلاعات موجود در ساختارهای گزارش‌دهی عوارض جانبی واکسن ایالات متحدۀ آمریکا (Vaccine Adverse Event Reporting System – VAERS)، محاسبات خودم را در مورد کشندگی نسبی برخی از واکسن‌ها انجام داده‌ام. VAERS آمار مرگ و میر انواع واکسن‌های مورد استفاده در ایالات متحده- فایزر/ان‌تی‌تک، مدرنا و جونسون و جونسون– را ارائه می‌دهد. من بر اساس داده‌ها تا ٢٣ ژوئیه ٢٠٢١ میزان مرگ و میر را به ترتیب زیر محاسبه کردم (تعداد مرگ و میر در هر ١ میلیون دوز): فایزر/بیوان‌تی‌تک- ۴٢ و ١ صدم؛ مدرن- ٢٢ و ١۵ صدم؛ جانسون و جانسون- ۴۶ و ٨٩ صدم.

همانطور که مشاهده می‌کنید، میزان مرگ و میر فایزر/ان‌تی‌تک، مدرنا و جونسون و جونسون در مقایسه با داده‌های ماه آوریل کمی افزایش یافته است. در مورد واکسن جانسون و جانسون لازم به گفتن است، که ارقام ماه جولای چند برابر بیشتر از ماه آوریل است. از آنجا که هیچ اطلاعات جدیدی در مورد واکسن آسترازنکا وجود ندارد، باید از ضریب محاسبه شده در آوریل استفاده شود. بنابراین، ما از ضرایب زیر برای محاسبه میزان مرگ و میر ناشی از واکسیناسیون در ده کشور استفاده می‌کنیم: فایزر/بیوان‌تی‌تک- ۴٢ و ١ صدم؛ مدرن- ٢٢ و ١۵ صدم؛ جانسون و جانسون- ۴۶ و ٨٩ صدم. نتایح در جدول شماره ٢ ارائه می‌گردد.

جدول ٢

ارزیابی مرگ و میر ناشی از واکسیناسیون با انواع اصلی واکسن‌ها علیه کووید- ١٩در برخی از کشورهای جهان تا ۵ آگوست ٢٠٢١ (تعداد فوتی‌ها)

 فایزر/بیوان‌تی‌تکمدرناجانسون و جانسونآسترازنکا 
آمریکا٨ و ١٨٢٣ و ٠٩٠١٣ و ۵٢١١ و ٩٠۵
ژاپن٣ و ۶۴٠١٢۶٣ و ٧۶۶
آلمان٢ و ٨۵٣١٨۵١١۴١۵٩٣ و ٠۴١
فرانسه٢ و ۵١۶١۶٣۴٢٩٩٢ و ٨٢٠
ایتالیا٢ و ٠٩٨١۶۶۶۴١۵١٢ و ۴٧٩
اسپانیا١ و ۶٣٩١٣٢٨۵١٢٣١ و ٩٧٩
هلند۶٣١۴٠٣۶٢٣٧٢٧
لهستان١ و ٠٠٣۶٧۶۶۶٧١ و ٢٠٣
بلژیک۴٢٢٢٧١۵٣۴۴٩٨
سوئد٣۴٣٢۵١٧٣٨۵
جمع کل ده کشور٢٣ و ٠۵٧۴ و ٠٢١١ و ٠۵۶۶٧٣٢٨ و ٨٠٧

* تا ٣٠ ژوئیۀ سال ٢٠٢١

منبع: آمار و تحقیقات. واکسیناسیون کروناویروس (کووید- ١٩)

به این ترتیب، معلوم می‌شود که واکسن فایزر/بیوان‌تی‌تک (بجز واکسن جانسون و جانسون، که بالاترین میزان مرگ و میر را دارد، اما، با توجه به یکسری از علائم «در حال از بین رفتن» آن)، کشنده‌ترین واکسن است. و همین واکسن را کمپانی فایزر با حمایت قوی دولت به بخش قابل توجهی از جهان «خیرات» می‌کند.

بر اساس مطالعات، فروش واکسن فایزر در نیمۀ اول سال ٢٠٢١ بالغ بر ١١ میلیارد و ٣٠٠ میلیون دلار، شامل فروش در بازار ایالات متحده- ۴ میلیارد و  ١٠٠ میلیون دلار و در خارج از کشور- ٧ میلیارد و ٢٠٠ میلیون دلار بود. یعنی واکسن فایزر سمت و سوی صادراتی مشخصی دارد.

واکسن کمپانی مدرنا در همان بازۀ زمانی ۶ میلیارد دلار، از جمله در بازار آمریکا ٣ و نیم میلیارد دلار و در بازارهای خارجی ٢ و نیم میلیارد دلار فروش داشت.

فروش واکسن جونسون و جونسون متوسط بود- مجموعاً ٢۶۴ میلیون دلار، در بازار آمریکا ١۵١ میلیون دلار، در بازارهای خارجی ١١٣ میلیون دلار.

عرضۀ واکسن انگلیسی- سوئدی آسترازنکا به بازار جهانی در نیمه اول سال یک میلیارد و یکصد میلیون دلار برآورد شده است. قابل ذکر است که این واکسن به بازار ایالات متحده راه نیافت.

فایزر و مدرنا با هم بیش از ٩٠ درصد از درآمد صادرات جهانی واکسن علیه کووید- ١٩ را به خود اختصاص دادند. فایزر به تنهایی ۶٠ درصد از فروش جهانی را به خود اختصاص داده است.

همانطور که رسانه‌های آمریکایی با استناد به دولت کاخ سفید گزارش دادند، در اوایل ماه اوت، ایالات متحدۀ آمریکا به ۶٠ کشور جهان سوم مجموعاً ١١٠ میلیون دوز واکسن با شرایط ترجیحی یا حتی واکسن‌های رایگان عرضه کرد. بخش اعظم این واکسن‌ها فایزر/بیوان‌تی‌تک بودند.

کمپانی آمریکایی فایزر ٢٣ ژوئیه اعلام کرد، که با دولت آمریکا قرارداد خرید ٢٠٠ میلیون دوز واکسن فایزر/بیوان‌تی‌تک، برای تحویل به سایر کشورها از ماه اکتبر سال ٢٠٢١ تا ماه آوریل سال ٢٠٢٢ امضاء کرده است. در مجموع، بنا به گزارش فایزر، این کمپانی برای تامین ۵٠٠ میلیون دوز واکسن برای سفارشات دولتی در خارج از کشور (به حدود ١٠٠ کشور) با دولت توافقنامه‌های بلند مدت دارد. فایزر بارهای اعلام کرده، که در صورت لزوم آماده است تولید واکسن خود را به ٢ میلیارد دوز برای عرضه، هم به صورت تجاری و هم از طریق کمک‌های بشردوستانۀ آمریکا افزایش دهد.

با این حال، رقم نیم میلیارد دوز واکسن فایزر/بیوان‌تی‌تک بسیار چشمگیر است. اگر نرخ کشندگی واکسن فایزر/بیوان‌تی‌تک را به این مقدار اعمال کنیم، درمی‌یابیم که واشنگتن به همراه فایزر قتل ٢١ هزار نفر را در کشورهای جهان سوم برنامه‌ریزی کرده است. این، همان «کمک‌های بشردوستانه» است که آمریکا ارائه می‌دهد.

پ. ن. ارقام و محاسبات ارائه شده در مقاله، به بیان ساده، تقریبی هستند. آن‌ها فقط سرنخی برای نحوۀ برآورد میزان مرگ و میر پس از مایه‌کوبی به‌دست می‌دهند. البته، انجام آن‌ ممکن و لازم است. میزان مرگ و میر ارائه شده در مقاله چندین برابر کم‌تر از رقم واقعی است.  زیرا به باور همۀ کارشناسان جدی، آن‌ها بر اساس داده‌های اولیه بسیار کم‌تر ذکر شده و جعلی هستند. در مقالۀ بعدی در این باره بیشتر توضیح خواهم داد.

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

٢۴ مرداد- اسد ١۴٠٠

منابع:

میزان مرگ و میر ناشی از واکسیناسیون در ایالات متحدۀ آمریکا

بدون پنهان‌ کردن اطلاعات

«این افراد مردم را می‌کشند»

در مقاله قبلی، در مورد برآورد تخمینی میزان مرگ و میر ناشی از واکسیناسیون علیه کووید- ١٩ توضیح دادم. شفافیت در این مسئله تقریباً برابر صفر است. بسیاری از کشورها به طور کلی وجود مرگ و میر را رد می‌کنند. برخی‌های دیگر گهگاهی فقط بعنوان موارد استثنایی گزارش می‌دهند.

در این زمینۀ کلی، ایالات متحده تا حدودی بهتر به نظر می‌رسد. در آنجا ساختار گزارش‌دهی عوارض جانبی واکسن (Vaccine Adverse Event Reporting System – VAERS)، تحت مدیریت مراکز کنترل و پیشگیری از بیماری‌ها و سازمان غذا و دارو عمل می‌کند.

شاید ایالات متحده، مانند سایر کشورها، به سیاست سکوت در مورد پیامدهای منفی واکسیناسیون علیه COVID-19 علاقه‌مند بوده باشد، اما دستگاه واپیچاندۀ VAERS به کار افتاده است. از ابتدای سال ٢٠٢١، زمانی که مایه‌کوبی همگانی آغاز شد، تعداد پیام‌های دریافتی روزانه توسط این ساختار بطور فزاینده افزایش یافته است. امروزه تعداد آن‌ها حداقل دو برابر بیشتر از میانگین شاخص‌های سال‌های گذشته است.

بر اساس آخرین داده‌ها (تا ٣٠ ژوئیه)، تعداد گزارشات دربارۀ پیامدهای منفی واکسیناسیون از نیم میلیون نفر فراتر رفته است (تعداد دقیق ۵۴۵٣٣٨). از این تعداد، ٢١٩۵۶٢ مورد به عنوان «غیرخطرناک» طبقه‌بندی شده است. بنابراین، بقیه موارد (٣٢۵٧٧۶) باید خطرناک تلقی می‌شود. و این تقریباً ۶٠ درصد از کل موارد است. در میان آن‌ها – حدود ١۴۶ هزار مورد بستری فوری در بیمارستان وجود داشت. اما بدترین مورد مرگ است، که ١٢٣۶۶ مورد  گزارش شده است (٢ و ٣ دهم درصد از کل پیامدهای واکسیناسیون). یکی از گروه‌های موارد خطرناک، گروه «معلولیت دائم» است. تا ٣٠ ژوئیه،١۴٢۵١ مورد واکسیناسیون منجر به معلولیت دائم ثبت شد. بنابراین، سه گروه («مرگ»، «تهدید به مرگ» و «معلولیت دائم») در مجموع ٣٨٨١٠ مورد بوده است. حذف این آمار امکان‌پذیر نیست. تا ٣٠ ژوئیه، در روند واکسیناسیون در آمریکا ٣۴۴ میلیون و ۶٢٠ هزار دوز واکسن تزریق شده بود. بنابراین، بر اساس ١ میلیون دوز، ۶.١١٢ مورد برای سه گروه از شدیدترین پیامدها وجود داشت. و برای مرگ– ٨.٣۵٨ مورد گزارش شده است.

در عین حال، بیش از شش ماه است، که کارشناسان مختلف شبهات جدی دال بر این مطرح کرده‌اند که تعداد موارد ثبت شده در ساختار VAERS از میزان واقعی بسیار کمتر است.

یکم– ارسال اطلاعات به این سامانه برای مؤسسات پزشکی و پزشکان الزامی نیست. این شبهۀ قوی وجود دارد که تولیدکنندگان عمدۀ واکسن در ایالات متحدۀ آمریکا (فایزر، مدرنا، جونسون و جونسون) تمام تلاش خود را به کار می‌گیرند تا گزارشات از عوارض جانبی واکسن به جامعه پزشکی را به حداقل برسانند.

دوم- اطلاعات را شهروندان آسیب دیده و بستگان آن‌ها نیز می‌توانند به VAERS ارسال کنند. اما تعداد بسیار کمی از بستگان متوفی پس از واکسیناسیون به چنین چیزی فکر می‌کنند. بویژه اینکه علت مرگ را ناشی از «واکسیناسیون» نمی‌نویسند، بلکه، نتیجۀ تحریک این یا آن بیماری عادی در اثر واکسیناسیون قلمداد می‌کنند.

سوم- متخصصان سامانه VAERS می‌توانند اطلاعات رسیده را دستکاری نمایند.

کاستن آشکار از تعداد مرگ و میر ناشی از واکسیناسیون در سامانۀ VAERS را در درجه اول پزشکان مستقل از بیگ‌فارما (Big Pharma) مورد توجه قرار ‌دادند. در اینجا، نظر پزشک آمریکایی روس تبار ولادیمیر زلنکو قابل تأمل است. او که به معالجۀ بیماران مبتلا به کووید- ١٩ مشغول است، می‌گوید: «قادر است مبتلایان را ١٠٠ درمان کند. اما نمی‌تواند واکسینه‌شدگان را نجات دهد». این نتیجه‌گیری بمثابه یک حکم است: هر کس که علیه کووید واکسینه می‌شود، بر اثر عوارض جانبی در دو- سه سال آینده فوت خواهد کرد. او در مصاحبۀ خود اظهار داشت، که شخصاً از ٢٨ مورد مرگ ناشی از تزریق علیه کووید- ١٩ که به VAERS گزارش نشده بود، مطلع است. زلنکو به آمار رسمی مرگ و میر ناشی از واکسیناسیون باور ندارد و مظنون است که شمار قربانیان ممکن است فراتر از ١٠٠ هزار نفر باشد.

مقالۀ پزشک مشهور آمریکایی، جوزف مرکولا تحت عنوان «مرگ و آسیب‌های ناشی از عوارض واکسن کووید پنهانی دفن می‌شود»، بتاریخ ٢ ژوئیه انتشار یافت. مرکولا ارزیابی خودش را چنین تشریح می‌کند: «نرخ مرگ و میر ناشی از واکسن‌های کووید- ١٩ که تا ١١ ژوئن در پایگاه داده‌های VAERS ثبت شده، از میزان مرگ و میر ناشی از مجموع ٧٠ واکسن در ٣٠ سال گذشته بیشتراست؛ این، تقریباً ۵٠٠ برابر از واکسن آنفولانزای فصلی کشنده‌تر است، که تا همین اواخر خطرناک‌ترین محسوب می‌شد». مرکولا معتقد است که مرگ و میر در اثر واکسن کووید- ١٩ مندرج در سامانۀ VAERS، حداقل ١٠٠ برابر کمتر از رقم واقعی است. بر اساس این «ضریب تصحیحی»، تا پایان ماه ژوئیه، نه ١٢٣۶۶ نفر، بلکه ١٢٣۶۶٠٠ نفر، یعنی چندین برابر بیشتر از آن که در اثر ابتلا به ویروس بمیرند، در اثر واکسیناسیون جان خود را از دست داد‌ه‌اند.

حتی اطلاعات موجود در وب‌سایت VAERS اخیراً تصویر شگفت‌انگیزی ارائه داده است. در مدت یک هفته، از تاریخ ٩ تا ١۶ ژوئیه تعداد فوتی‌ها از میان افراد واکسینه‌شده تا رقم رکورد ٢٠٩٢ نفر رسید. در حالی که جمع کل متوفیان از خود کووید- ١٩، ١٩١٨ نفر، یعنی ١٧۴ کمتر از آن بود. این زنگ هشدار اول است. پیشترها، هنگامی که در اثر تزریق واکسن یک یا چند ده نفر فوت می‌کرد، واکسیناسیون متوقف می‌گردید. به همین منوال واکسن آنفلوآنزای خوکی پس از ظاهر شدن عوارض جانبی زیادی، از جمله ۵٣ مورد فوتی، از بازار خارج شد.

آمارهای جعلی مرگ و میر ناشی از واکسیناسیون نه تنها توسط پزشکان صادق و شجاع، حتی توسط سیاستمداران و وکلا نیز تقبیح می‌شود. در ماه مارس سال ٢٠٢١ رابرت کندی جونیور، برادرزادۀ جان کندی، رئیس جمهور مقتول آمریکا در سال ١٩۶٣، وکیل نامدار، رهبر جنبش ضد واکسیناسیون در آمریکا یک نامۀ سرگشاده به جو بایدن ارسال کرد. کندی از رئیس جمهور خواست تا با توجه به «خسارات و مرگ» ناشی از واکسن‌های کووید -١٩، واکسیناسیون عمومی را در آمریکا متوقف کند. این واقعیت را حتی داده‌های قابل دسترس عموم در پایگاه VAERS نیز تأئید می‌کند. در نامۀ سرگشاده گفته شده است که سامانۀ VAERS معیوب است و میزان واقعی اثرات منفی واکسیناسیون را پنهان می‌کند.

همچنین می‌خواهم توجه شما را به توماس رنز، وکیل سازمان «پزشکان آمریکایی در خط مقدم» جلب کنم. او امروز در مرکز توجه اجتماعی قرار دارد. این وکیل در ماه گذشته به دادگاه آلاباما شکایت کرد. او در شکوائیۀ خود توقف استفادۀ گسترده از سه داروی اصلی شرکت‌های داروسازی آمریکایی فایزر، مدرنا و جونسون و جونسون را خواسته است. او می‌نویسد: «واکسن‌ها تأیید نشده، تحت آزمایش‌، تجربی و حاوی عناصر بیولوژیکی خطرناکی هستند که می‌توانند آسیب‌های بسیار بیشتر از ویروس سارس کو-٢ و خود بیماری کووید -١٩ وارد کنند». در این شکایت‌نامه او دولت آمریکا را به پنهان کردن میزان واقعی مرگ و میر ناشی از واکسیناسیون علیه کروناویروس متهم کرده است. بنا به برآورد او، اطلاعات رسمی موجود در پایگاه داده‌های VAERS پنج برابر کاهش داده شده، تعداد فوتی‌ها حداقل ۴۵٠٠٠ نفربوده است.

عریضه بر چه اساسی تنظیم شده بود؟ اولاً- بر مبنای بسیاری از داده‌های اولیۀ پزشکان سازمان «پزشکان آمریکایی در خط مقدم»؛ ثانیا- بر پایۀ بیانیۀ افشاگرانۀ یک مخبر ناشناس. این خبرچین به سرورهای مراکز خدمات پزشکی سالمندان و مستمندان دسترسی داشت. در متن شکوائیه قید شده است، که ۴۵٠٠٠ نفر فوتی فقط شامل آن بخش از واکسینه‌شدگان است، که ظرف سه روز بعد از تزریق فوت کردند. البته، در ایالات متحدۀ آمریکا علاوه بر VAERS، چندین نهاد اطلاعاتی دیگر نیز وجود دارد که مرگ و میر آمریکایی‌ها را ثبت کرده و حساب متوفیان را نگه می‌کند. اعتبارسنجی متقابل نشان می‌دهد، که رقم ۴۵٠٠٠ تعداد حداقلی که بر پایۀ بیانیۀ مخبر تنظیم شده، خیلی بیشتر از رقم ١١ هزار فوتی ثبت شده در سامانۀ دادده‌های VAERS به واقعیت نزدیک است. توماس رنز می‌گوید: «برخی از اعداد و ارقامی که برای آن‌ها شواهد دارم، فوق‌العاده زیاد هستند».

توماس رنز در کنفرانس مطبوعاتی اظهار داشت، که واکسیناسیون طبق قوانین آمریکا فقط داوطلبانه می‌تواند انجام شود. مردم باید از همۀ خطرات آن مطلع شوند. این، وظیفۀ دولت است که از انجام تعهدات خود سرپیچی می‌کند.

در اصل، «آمپول‌های تجربی» به آمریکایی‌ها تزریق می‌شود، که وضعیت آن‌ها طبق قوانین آمریکا در موارد تعیین شده از سوی نهاد موسوم به مجوز استفاده اضطراری تعیین می‌شود. شرایط استفاده از داروهای تحت وضعیت مجوز استفاده اضطراری شامل موارد زیر است:

اول- داوطلبی کامل؛

دوم- جبران خسارت احتمالی به شخص؛

سوم- تعهد مقامات به آگاه‌سازی داوطلبان از همه خطرات در هنگام استفاده از دارو.

اما، هیچیک از شروط وضعیت مجوز استفاده اضطراری رعایت نشده است.

توماس رنز دولت آمریکا را به همدستی در قتل شهروندان آمریکا از طریق پنهان کردن اطلاعات در بارۀ عوارض واکسن متهم کرد: «این افراد مردم را می‌کشند».

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

٢۵ مرداد- اسد ١۴٠٠

منابع:

«همه‌گیری» از نظر آن‌ها فرصتی است که نباید از دست بدهند

ابعاد خیلی بزرگ است

از قرار معلوم ایدۀ مایه‌کوبی عمومی مردم در برابر عفونت‌های ویروسی در دهه ٧٠ قرن بیستم ذهن‌ برخی‌ها را به خود جلب کرد.

زمستان سرد سال ١٩٧۶ در فورت دیکس– ایالت نیوجرسی مردم به ویروس ناشناخته‌ای بنام آنفولانزای خوکی مبتلا شدند. در ایالات متحدۀ آمریکا وضعیت فوق‌العاده اعلام گردید. همۀ آمریکایی‌ها به واکسیناسیون دعوت شدند، ۴٨ میلیون شهروند آمریکایی مایه‌کوبی شد. و فقط یک نفر- یک سرباز بر اثر آنفولانزای خوکی در همان فورت دیکس جان باخت. و، مثل همیشه، هزاران نفر به دلیل آنفولانزای فصلی معمول جان خود را از دست دادند. در همان دوره، بسیاری از عوارض جانبی واکسیناسیون آشکار شد. یکی از شایع‌ترین عوارض آن‌ بیماری‌ «سندرم گیلن باره» (فلج‌کنندۀ عصبی) بود. کارزار واکسیناسیون بدلیل بیهوده بودن آن متوقف شد.

این حادثه در دوره ریاست جمهوری جرالد فورد رخ داد و همه مسئولت بر عهده او گذاشته شد. واقعاً هم او دستور واکسیناسیون عمومی را داد. با این حال، خیلی زود (در ژانویه ١٩٧٧) کاخ سفید را ترک کرد. با اینکه تحقیقات آغازشده برای بررسی دلایل پزشکی واکسیناسیون هرگز به طور کامل انجام نشد، اما تحقیقات خصوصی توسط پزشکان ادامه یافت.

گیلن لانکتو، پزشک کانادایی در سال ١٩٩۵ کتابی بنام «مافیای پزشکی» منتشر کرد. کتاب به روابط بین داروسازی‌های بزرگ و مقامات بهداشتی دولتی اختصاص داشت. او این روابط را جنایی توصیف کرد.

گیلن لانکتو ثابت کرد، که هیچ مبنای پزشکی در تصمیم‌گیری برای انجام واکسیناسیون عمومی در ایالات متحدۀ آمریکا وجود نداشت. اما تلاش شرکت‌های داروسازی برای ثروت‌اندوزی نتیجه داد. و پزشک کانادایی در همان کتاب توضیح داد: «واکسن‌ها برای دولت نامرئی جهانی، برای موّجدین نظم نوین جهانی به عنوان یک سلاح اصلاح نژادی برای کاهش گسترده و هدفمند جمعیت جهان مورد نیاز است». این بیانیه یک ربع قرن پیش از آن که سازمان ملل، سازمان بهداشت جهانی، صندوق بین‌المللی پول‌، بانک جهانی خواستار واکسیناسیون عمومی جمعیت جهان در برابر «همه‌گیری کووید- ١٩» شوند، مطرح گردید.

خانم دکتر شجاع را مورد تعقیب قرار دادند، به زندان افکندند. از وی خواستند اظهار توبه و ندامت کند. اما او تسلیم نشد. او خیلی زودتر از دیگران متوجه شد که تحریک ویروسی حتی بزرگتری در حال تدارک است، که به گفته سازماندهان، باید با واکسیناسیون در مقیاس جهانی پایان یابد.

و سپس در سال ٢٠٠٩، آنفولانزای خوکی دوباره ظاهر شد، که با کد آ-اچ١ان١ (A-H1N1) شناخته شده است. دکتر لانکتو نوشت: «من از سکوت طولانی در مورد واکسیناسیون خارج می‌شوم. زیرا، احساس می‌کنم این بار ابعاد آن خیلی بزرگ است و می‌تواند عواقب بسیار بیشتر از حد انتظار داشته باشد».

جین برگرمایستر روزنامه‌نگار تحقیقی اتریشی به کمک او آمد. در اوایل سال ٢٠٠٩، او علیه سازمان جهانی بهداشت، سازمان ملل متحد و چندین مقام عالی‌رتبه دیگر به ادارۀ تحقیقات فدرال شکایت کرد و آن‌ها را به بیوتروریسم و ​​اقدام به کشتار جمعی متهم کرد.

در آوریل ٢٠٠٩، جین برگرمایستر علیه شرکت داروسازی چند ملیتی آمریکایی «Baxter AG» و شرکت زیرمجموعۀ آن «AVIR Green Hills Biotechnology» در اتریش، اتهامات کیفری به دادگاه ارائه داد. ادعانامه عبارت از این بود که این شرکت‌ها واکسن‌های آلوده به آنفولانزای پرندگان تولید کرده‌اند و این عفونت هدفمند است. ٧٢ کیلوگرم مادۀ آلوده توسط زیرمجموعۀ اتریشی باکستر به ١۶ آزمایشگاه در چهار کشور ارسال شد.

جین برگرمایستر ناآشنا نیست. به ابتکار وی، تحقیقات قضایی علیه شرکت دارویی آلمانی «GlaxoSmithKline» آغاز شد.

بر اساس داده‌های اولیّه، بیش از ۴٠٠٠ پزشک و مقام بهداشتی در آلمان از این شرکت رشوه دریافت کردند.

جین برگرمایستر در چارچوب تحقیقات روزنامه‌نگاری استدلال‌های قوی دایر بر این مطرح کرد که اپیدمی (یا همه‌گیر) مصنوعی است: اولاً– خود ویروس ساخته بشر بود؛ ثانیاً– یک کسی به انتشار آن کمک کرد. واکنش «مافیای پزشکی» سریع بود. جین برگرمایستر در ژوئیۀ ٢٠٠٩ از کار اخراج گردید. از آن زمان به بعد، او بعنوان یک وبلاگ‌نویس فعالیت می‌کند.

در همان سال ٢٠٠٩، شخص دیگری با حمایت از ادعای منشاء مصنوعی آنفولانزای خوکی ظاهر شد. او، وین مدسن، افسر سابق اطلاعات نیروی دریایی ایالات متحدۀ آمریکا و روزنامه‌نگار تحقیقی فعلی بود. به گفته وی، «بردارهای» خاصی در ویروس آنفولانزای خوکی H1N1 نشان می‌دهد که این ویروس با اصلاح ژنتیکی برای اهداف نظامی به عنوان یک سلاح بیولوژیکی ایجاد شده است.

دیوید آیک، فعال مدنی مشهور انگلیسی در سال ٢٠٠٩ به بحث دربارۀ ماهیت منشاء آنفولانزای خوکی پیوست. در سال ٢٠٠٩ او مقالۀ مفصلی با عنوان آنفولانزای خوکی A/H1N1 ارائه داد: آنفولانزا به اندازۀ واکسن آن خطرناک نیست»! فرازهایی از آن مقاله را نقل می‌کنم:

«ما باید در اینجا و اکنون بفهمیم که دیکتاتوری فاشیستی از دیرباز نه یک تهدید، بلکه یک واقعیت عینی بوده است. تا کنون بسیاری‌ها متوجه آن نبودند، اما اکنون ندیدن آن غیرممکن است. […] توطئه‌گران قصد دارند جمعیت جهان را چندین برابر کاهش دهند و بقیه را به چیزی شبیه پایانه‌های رایآن‌های تبدیل کنند و مفهوم زندگی را وارونه سازند. آن‌ها کمترین احترامی برای انسان قائل نیستند و کوچکترین دلسوزی نسبت به قربانیان جنایات خونبار خود ندارند. تقریباً ٢٠ سال پیش هشدار دادم که چنین زمانی فراخواهد رسید. […] شرایط هرگز مثل حالا برای انجام واکسیناسیون اجباری کل جمعیت کرۀ زمین مهیا نبوده است. ویروس آنفولانزای خوکی با هدف ایجاد وحشت گسترده در جامعه و ارائه واکسن بعنوان تنها راه نجات در آزمایشگاه تولید شد».

دیوید آیک، مظنونان اصلی پرونده‌ای را که جین برگرمایستر به اداره تحقیقات فدرال ایالات متحدۀ آمریکا تحویل داده بود، نام برد. چرا؟ برای اینکه مهمترین افراد درگیر در پرونده، چهره‌های آمریکایی از جمله، باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، دیوید راکفلر میلیاردر، کاتلین سیبلیوس، وزیر بهداشت و خدمات انسانی ایالات متحده، جانت ناپولیتانو، وزیر امنیت داخلی ایالات متحده بودند. در این لیست، نام مقامات سازمآن‌های بین‌المللی مانند دیوید نابارو، هماهنگ‌کنندۀ آنفولانزای سازمان ملل متحد، مارگارت چان، مدیرکل سازمان بهداشت جهانی و همچنین، دیوید دو روچیلد، جورج سوروس، آلوئیس اشتوگر، وزیر بهداشت اتریش ذکر شده بود. و نتیجه‌گیری: «… ویروس آنفولانزای خوکی با کمک سازمان بهداشت جهانی، که تحت کنترل روچیلدها و راکفلر قرار دارد، تولید و منتشر شد. و همان سازمان بهداشت جهانی در آن زمان اعلام کرد که ویروس به سرعت در حال گسترش است و زمان اعلام یک اپیدمی جهانی فرا رسیده است».

دیوید آیک در سال ٢٠٠٩ نوشت: «علائم آنفولانزای خوکی A/H1N1 در حال حاضر عملاً از علائم آنفولانزای معمولی قابل تشخیص نیست. بنابراین، با احتساب همۀ بیماران، بدون قید و شرط بعنوان قربانیان این اپیدمی، به راحتی می‌توان آمار قابل توجهی را بدست آورد. دولت انگلیس اعلام کرد که دیگر نیازی به مراجعه به پزشک با علائم سرماخوردگی نیست. زیرا، تشخیص در حال حاضر از طریق تلفن و بدون هیچ گونه آزمایش آزمایشگاهی امکان‌پذیر است. این، چقدر برای آماری که می‌خواهید مناسب است! دکتر من تب و لرز دارم. جواب: به نظر می‌رسد آنفولانزای خوکی است و یک علامت ضربدر ضخیم جلوی اسم شما گذاشتم».

ما تعجب می‌کنیم از اینکه فایزر و مدرنا، غول‌های داروسازی ایالات متحدۀ آمریکا فقط ١١ ماه طول کشید تا واکسن‌های کووید- ١٩ را تولید نموده، از نهادهای نظارتی دولتی تأییدیه دریافت کنند و به تولید انبوه دست بزنند. این روش سریع آماده‌سازی برای واکسیناسیون عمومی قبلاً در سال ٢٠٠٩ بدین نحو آزمایش شد. همانطور که دیوید آیک خاطرنشان کرد، کمپانی بدنام Baxter AG همراه با شرکت‌های زیرمجموعه خود، «یکی از اصلی‌ترین تامین‌کنندگان واکسن آنفولانزای خوکی است که دولت‌ها در سراسر جهان بدون کوچکترین بررسی جدی ایمنی، به مردم تحمیل می‌کنند. واکسن با سرعت کامل بر موانع بازرسی‌های بهداشتی غلبه کرد. بگونه‌ای که در بهترین حالت، به آزمایش‌های کمتر از یک هفته محدود گردید».

با این وجود، همانطور که معلوم شد، بطور کلی هیچ عملیات رعدآسا برای تهیۀ واکسن در سال ٢٠٠٩ انجام نگرفت. فقط یک نمایش بود. دیوید آیک این راز را فاش کرد:  کمپانی باکستر واکسن H1N1 را در ٢٨ آگوست ٢٠٠٨، یعنی هفت ماه قبل از پیدایش اولین گونۀ جدید ویروس خوکی در مکزیک، ثبت کرد! آیا شما فکر نمی‌کنید که واکسن‌های کنونی علیه کووید- ١٩ واقعاً در آزمایشگا‌های فایزر، مدرنا و سایر کمپانی‌های بزرگ داروسازی تولید شده است؟ آیا آن‌ها قبلاً طراحی شده بودند؟ اگر قبلاً، پس چگونه توانستند آن‌ها را بدون ویروس کووید- ١٩ توسعه دهند؟ پس، به این نتیجه‌گیری می‌رسیم: قبل از اعلام شروع به اصطلاح همه‌گیری در مارس ٢٠٢٠، طرح‌ریزی شده بودند و همزمان با گسترش ویروس کووید- ١٩ توسعه یافتند.

کل عملیات واکسیناسیون در سال ٢٠٠٩ شکست خورد. اولاً– غوغایی که فعالانی مانند جین برگرمایستر و دیوید ایک بر پا کردند، سراسر جهان را فرا گرفت. ثانیاً– مقامات همۀ کشورهای جهان در سال ٢٠٠٩ آمادۀ مشارکت در یک توطئه جهانی نبودند. ثالثاً- آمریکا، جایی که توطئۀ جهانی واکسیناسیون در حال شکل‌گیری بود، آمادگی پذیرش این طرح را نداشت.

می‌دانیم، که باراک اوباما به لطف وعدۀ خود مبنی بر انجام اصلاحات در نظام مراقبت‌های بهداشتی کشور رئیس جمهور ایالات متحدۀ آمریکا شد. جین برگرمایستر و دیوید آیک نشان دادند که اصلاحات در درجه اول، به منظور انجام واکسیناسیون عموم جمعیت و به حساب هزینه‌های نامحدود بودجه با آزادی کامل داروسازی‌های بزرگ از مسئولیت صدمه به سلامتی و مرگ انسان صورت گرفت. اما کنگرۀ آمریکا از اصلاحات اوباما حمایت نکرد.

بیش از یک دهه زمان لازم بود تا داروسازی‌های‌ بزرگ با در نظر گرفتن تجربیات سال ٢٠٠٩، بتوانند خود را برای واکسیناسیون عمومی جدید، که در برابر چشمان ما روی می‌دهد، آماده کنند.

پ.ن. در آرشیو من نقطه‌نظرات ژاک آتالی، سرمایه‌دار و بانکدار مشهور، کارگزار روچیلدها موجود است. در سال ٢٠٠٩، او در L’Express نوشت: «تاریخ به ما می‌آموزد که بشریت تنها زمانی رشد می‌کند، که واقعاً می‌ترسد… بیماری همه‌گیر وسیع، بسیار موفق‌تر از هر موعظۀ بشردوستانه یا زیست محیطی می‌تواند مردم را به نوعدوستی متقاعد کند…» (این «جهان‌گرا» «نوعدوستی» را بمعنی آمادگی مردم برای فداکاری «در جهت منافع بشریت» درک می‌کند).

در سال ٢٠٠٩، آتالی خواستار ایجاد «سازوکارهای پیشگیری و کنترل و همچنین، سازوکارهای منطقی برای توزیع عادلانۀ داروها و واکسن‌ها، قبل از رویداد اجتناب‌ناپذیر بعدی شد…». برای ایجاد آن، «پلیس جهانی، مخزن جهانی و بالاخره، مالیات جهانی لازم است». و «در این صورت، ما می‌توانیم شالودۀ یک دولت جهانی واقعی را خیلی سریع‌تر پایه‌گذاری کنیم». این فشردۀ مانیفست جهان‌گرایان است!

آتالی با ابراز تأسف از اینکه فرصت برای شروع «نوسازی جهانی» با استفاده از بحران مالی جهانی و آنفولانزای خوکی در سال ٢٠٠٩ از دست رفت، امروز با خوشحالی از «همه‌گیری» بعنوان فرصتی استقبال می‌کند، که نباید از دست داد.

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

٢۶ مرداد- اسد ١۴٠٠

منابع:

سیاست جهانی واکسیناسیون و مرگ در هاله‌ای از ابهام

درباره نسخی که نه قابل تأیید است و نه سزاوار رد

مایه‌کوبی علیه کووید، هرچند با لغزش‌های زیاد، رو به جلو پیش می‌رود. حرکت بسیار نامتوازن است. تا ٢٠ ژوئیه امارات متحدۀ عربی رکورددار واکسیناسیون بود. ٧۶ و ٧٣ صدم درصد درصد جمعیت یک یا دو دوز واکسن را دریافت کرده بود؛ ۶٧ و ۵۵ صدم درصد کاملا واکسینه‌شده‌اند. اسرائیل با شاخص‌های به ترتیب برابر با ۶١ و ۶۵ صدم  درصد و ۵۶ و ٣٧ صدم درصد در گروه پیشروان جای می‌گیرد. و چند کشور دیگر مانند کانادا به ترتیب با ۶٩ و ٧٨ صدم درصد و ۵١ و ٣ صدم درصد؛ هلند با ۶٧ و ٩٣ صدم درصد و ۴۶ و ٣ صدم درصد؛ انگلستان با ۶٧ و ٩ دهم درصد و ۵٣ و ١ دهم درصد؛ آلمان با ۴۶ و ٧۶ صدم درصد؛ ایالات متحدۀ آمریکا با ۵۵ و ٩٩ صدم درصد در گروه جزو کشورهای پیشرو محسوب می‌شوند. روسیه با ٢٢ و ٧٣ صدم درصد و ١۴ و ٧٩ صدم درصد در موقعیت متوسط جهانی قرار دارد.

با این حال، کشورهای زیادی هستند که صحبت از موفقیت آن‌ها در امر واکسیناسیون جایز نیست. و این هم شاخص موجود در آن‌ها: روآندا- ٣ درصد و ١ و ٩ دهم درصد؛ پاکستان- ۴ ممیز ١٣ صدم درصد؛ جمهوری کنگو- ٢ و ٨٩ صدم درصد و ٢٨ صدم درصد؛ نیجریا- ١ و ٢ دهم درصد و ۶۶ صدم درصد.

تعداد چنین کشورها بسیار زیاد است؛ در مجموع تقریباً نیمی از جمعیت جهان در آن‌ها زندگی می‌کند. در حالی که پیشرفت در کشورهای جهان سوم بسیار ناچیز است، چگونه می‌توان از رسیدن به هدف مایه‌کوبی ٨٠ درصد جمعیت جهان، که سازمان بهداشت جهانی تعیین کرده، صحبت کرد؟

سازمان بهداشت جهانی درک می‌کند، که خود کشورهای جهان سوم (جهان سوم- تعریف سخیف ابدایی مائو و انور خوجه. م.) به تنهایی به سطح مشخصی از واکسیناسیون به این دلیل نمی‌رسند که این امر به پول هنگفتی نیاز دارد. قیمت یک دوز واکسن تولیدی غرب بطور میانگین ٢٠- ٣٠ دلار است. تصور کنید هزینۀ یک بار مایه‌کوبی جمعیت کشورهای جهان سوم ٢٠- ٣٠ دلار هزینه خواهد داشت (این آمار فقط برای فقیرترین کشورها در نظر گرفته می‌شود). اگر واکسیناسیون کامل (دو دوز) انجام شود، در این صورت، هزینۀ آن به ۴٠- ۶٠ دلار افزایش خواهد یافت. با این حال، بانک جهانی محاسبه می‌کند که در واقع، کشورهای جهان سوم حداقل به ١٠٠ میلیارد دلار پول نیاز دارند. کشورهای ثروتمند غرب بیش از یک سال است بر سر این موضوع بحث می‌کنند که آیا لازم است آن‌ها برای جمع‌آوری این مقدار پول «ورود کرده» و به ساکنان فقیر کشورهای جهان سوم کمک کنند. بدیهی است، که شرکت‌‌های بزرگ داروسازی‌ (کمپانی‌های آمریکایی: Pfizer ، Moderna ، Johnson & Johnson، Novavax؛ آلمانی: BioNTech و CureVac؛ آسترازنکای انگلیسی- سوئدی و غیره) از چنین سخاوتمندی بسیار خوشحال خواهند شد. زیرا، پولی که در قالب کمک به کشورهای جهان سوم ارائه می‌شود، در نهایت به حساب‌های بانکی داروسازی‌های بزرگ سرازیر خواهد شد. با این حال، هنوز کاری از پیش نرفته است. تا کنون آن‌ها نتوانسته‌اند کمک‌های لازم را جمع‌آوری کنند.

صندوق بین‌المللی پول آماده است به منظور مبارزه با «همه‌گیری» و واکسیناسیون گله‌ای به کشورهای جهان سوم وام بدهد. اما چیزی برای خدمات‌رسانی و بازپرداخت وام‌ها وجود ندارد.

من در این خصوص فقط از منظر توضیح این موضوع صحبت می‌کنم، که رهبران بسیاری از کشورهای جهان سوم مشتاق درخواست سازمان بهداشت جهانی برای واکسیناسیون عمومی نبودند. این کشورها وظایف فشرده‌تری مانند غلبه بر گرسنگی، اطمینان از دسترسی مردم به آب سالم در پیش دارند. بسیاری از رهبران کشورهای جهان سوم «جشنوارۀ» کروناویروس را به‌درستی بعنوان بازی‌هایی درک کردند، که فقط غرب و غول‌های داروسازی‌ به آن نیاز دارند. بسیاری از کشورهای در حال توسعه حتی در سال گذشته نسبت به راه‌اندازی هیاهو پیرامون «همه‌گیری» و بزرگنمایی آن توسط سازمان بهداشت جهانی کاملاً مظنون و بدبین بودند. اکثر دولتمردان جهان سوم در مورد دلایل مالی شک داشتند، اما برخی از آن‌ها اهداف نهایی یک بازی کثیف به نام «واکسیناسیون» را درک کردند و درک خود را نیز پنهان نکردند.

تعداد مخالفان واکسیناسیون در کشورهای جهان سوم در طول سال به میزان قابل توجهی کاهش یافت. تا اواسط سال ٢٠٢١، تنها پنج کشور در جهان- بروندی، هائیتی، جمهوری دموکراتیک خلق کره تانزانیا و اریتره ایده واکسیناسیون دسته جمعی علیه کروناویروس را نپذیرفتند. رهبر سه کشور (بروندی، تانزانیا و هائیتی) چندی پیش فوت کردند و مرگ آن‌ها در هاله‌ای ابهام قرار دارد.

از میان رهبران متوفی، درگذشت جان مگوفولی (جان پومب جوزف مگوفولی)، رئیس جمهور تانزانیا چشم‌گیر بود. او با قاطعیت از شرکت در روان‌پریشی عمومی و پیروی از «توصیه‌های» سازمان بهداشت جهانی برای مبارزه با کووید- ١٩ خودداری نمود. در ژوئن ٢٠٢٠، او تانزانیا را کشور «بدون کووید- ١٩» اعلام کرد. این کشور به روی گردشگران خارجی بسته نشد؛ پروازهای هوایی موقتاً قطع شده از مسکو، از اوت ٢٠٢٠ از سر گرفته شد.

رئیس جمهور جان مگوفولی با استفاده از ماسک‌های محافظ، فاصله‌گذاری اجتماعی به شدت مخالفت کرد، آزمایش کووید را مورد تردید قرار داد و حتی بالاتر از همه، نیاز به واکسیناسیون عمومی را رد کرد. او از صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی برای واکسیناسیون تقاضای وام نکرد و با غول‌های داروسازی در زمینۀ خرید واکسن نیز وارد مذاکره نشد. رسانه‌های جهانی او را «کوته‌فکر» می‌خواندند، تقبیح می‌کردند، اما رئیس جمهور تانزانیا همچنان سرسختانه مقاومت می‌کرد. وی ابتکار برخی از پزشکان محلی را برای آزمایش و ثبت موارد آلوده رد کرد. انتشار مطالب مربوط به کووید- ١٩ بدون اجازه مقامات در کشور ممنوع گردید. به درخواست رئیس جمهور، پزشکان تانزانیایی برای خاطرجمع کردن جمعیت و تمسخر وحشت جهانی، حیوانات و حتی میوه‌ها را آزمایش کردند. عفونت در بز، بلدرچین و پاپایا تشخیص داده شد (پاپایا- خربزه درختی، میوۀ درخت استوایی. م.). در آغاز سال ٢٠٢١، اتحادیۀ اروپا ٢٧ میلیون یورو برای مبارزه با «همه‌گیری»، به ویژه برای خرید واکسن، ماسک و دارو به این کشور شرق آفریقا اختصاص داد. اما رهبر تانزانیا با دریافت این پول، از واکسیناسیون جمعیت خودداری کرد. او این امر را چنین توضیح داد، که به داروها به اندازۀ گیاهان دارویی اعتماد ندارد و قدرت حیات‌بخش دعا را به مردم کشورش یادآوری کرد. جان مگوفولی در این رابطه گفت: «ما هنگام مبارزه با این بیماری خطرناک، باید اول به خدا توکل کنیم. بله، همانطور که پزشکان ما توصیه می‌کنند، باید اقدامات احتیاطی برای محافظت از خود در برابر این آفت به عمل بیآوریم. اما ما بیش از یک سال بدون ویروس سپری کردیم و به نحوی بدون این ماسک‌ها، که بسیاری از شماها از آن‌ها استفاده نمی‌کنید، از عهدۀ آن برآمدیم».

عاقبتِ این داستان به فاجعه ختم شد. در ماه فوریه رسانه‌های جمعی گزارش دادند که جان مگوفولی به کروناویروس مبتلا شده است. و در ١٧ مارس، او ناگهان با تشخیص ابتلا به کووید- ١٩درگذشت.

بسیاری‌ها مرگ او را به عنوان تلافی غول‌های داروسازی به خاطر سرسختی رئیس جمهور تانزانیا تلقی کردند. برخی‌ها حتی آن را «اجرای اعدام تشریفاتی» نامیدند. این نسخه را نه می‌توان تأیید و نه رد کرد. اما اگر مرگ نسبتاً عجیب تعداد دیگری از رهبران کشورهای جهان سوم را نیز به آن اضافه کنیم، داستان حالت شوم پیدا می‌کند.

٨ ژوئن سال ٢٠٢٠، پیر نکرونزیزا (Pierre Nkrunziza)، رئیس جمهور بروندی در سن ۵۵ سالگی فوت کرد.

١٣ دسامبر سال ٢٠٢٠، نخست وزیر سوازیلند آمبروز مندولو دلامینی (Ambrose Mandvulo Dlamini) در سن ۵٢ سالکی درگذشت.

١٠ مارس سال جاری در سن ۵۶ سالگی حامد باکایوکو (Hamed Bakayoko)، نخست وزیر ساحل عاج از دنیا رفت.

و آخرین داستان در این مجموعۀ مرگ و میر، جوولن مویس (Jovenel Moïse)، رئیس جمهور هائیتی بود، که در ٧ ژوئیه ٢٠٢١ در سن ۵٣ سالگی ترور شد.

زنجیرۀ این مرگ‌های عجیب همچنان جلب توجه می‌کند. رهبران درگذشتۀ کشورها افراد مسن نبودند. مرگ آن‌ها را با دلایل سنی نمی‌توان توضیح داد. دلیل مشترک این است که همۀ آن‌ها در مقابل «همه‌گیری» و «واکسیناسیون» به این یا آن درجه «گستاخ» بودند. فقط جان مگفولی با کرونا جان خود را از دست نداد. در حادثۀ مرگ زودرس رئیس جمهور بروندی، نخست وزیر سوازیلند، نخست وزیر ساحل عاج نیز واژۀ «کووید» خودنمایی می‌کند. و درک این نکته که آیا این ویروس عامل اصلی بیماری و مرگ آن‌ها بود یا علت دیگری داشت، دشوار است.

یا شاید اصلا ویروسی وجود نداشته باشد. امروزه، در زرادخانۀ سازمان «سیا» و سایر سازمآن‌های اطلاعاتی غربی روش‌های زیادی برای قتل سریع افراد نامطلوب بدون استفاده از سلاح گرم یا سلاح سرد، سم و سایر روش‌های «سنتی» وجود دارد. پیشرفت‌های مدرن در علم بیوتکنولوژی و پزشکی می‌تواند بسیاری از بیماری‌های کشنده را تحریک کند. همانطور که می‌دانیم هوگو چاوز، رئیس جمهور ونزوئلا در سال ٢٠١٢ درگذشت. حمله قلبی ناشی از عفونت حاد و سرطان بعنوان تشخیص رسمی اعلام گردید. بلی، حمله قلبی، سرطان و عفونت واقعیت داشت. اما، همه چیز با این واقعیت آغاز شد، که او را به طور نامحسوس آلوده کردند. تا زمان مرگ خود چاوز عقیده داشت، که سرطان او کار بدخواهان خارجی است. در ضمن، فیدل کاسترو بارها از چاوز خواست که مراقب خود باشد و فراموش نکند که سرویس‌های ویژۀ آمریکایی آموخته‌اند از سرطان به عنوان سلاح قتل استفاده کنند.

روزنامۀ انگلیسی گاردین در سال ٢٠١٢ لیستی از مقامات ارشد مبتلا به سرطان کشورهای مختلف را در همان دورۀ تاریخی تهیه کرد. این لیست شامل افراد زیر بود: «نستور کرشنر- رئیس جمهور آرژانتین (سرطان رودۀ بزرگ)، دیلما روسوف- رئیس جمهور برزیل (سرطان لنفوم) و سلف وی- لوئیس ایناسیو لولا دا سیلوا (سرطان گلو)، هوگو چاوز- رئیس جمهور ونزوئلا (رابدومیوسارکوم متاستاتیک)، فیدل کاسترو- رهبر سابق کوبا (سرطان معده)، اوو مورالس- رئیس جمهور بولیوی (سرطان بینی) و فرناندو لوگو- رئیس جمهور پاراگوئه (سرطان لنفوم)». همۀ آن‌ها رهبران قدرتمند ملی بودند که روابط پر تنش با آمریکا داشتند.

این پرسش اکنون برای ما جالب نیست که علت واقعی مرگ چهار رهبر فوق‌الذکور چه بود (غیر از رئیس جمهور هائیتی). ما حتی نمی‌توانیم بگوییم که این چهار رهبر قربانی بیماری شدند یا عملیات مخفی. نکتۀ مهم است که این مرگ‌ها با عدم تمایل (یا تمایل ضعیف) آن‌ها به واکسیناسیون جمعیت کشورهایشان ارتباط دارد. و اگر کسی علاقمند است این مرگ‌ها را بعنوان «اعدام‌های تشریفاتی» توصیف کند، ممکن است هدف او ارعاب آن دسته از سران کشور‌ها و دولت‌ها باشد که جرأت می‌کنند از «خط کلی» سازمان بهداشت جهانی و سازماندهان و بهره‌مندان «همه‌گیری» و واکسیناسیون- حامیان سازمان بهداشت جهانی فرار کنند.

آخرین فرد مذکور در این لیست شوم- رئیس جمهور هائیتی مویس، از لیست قربانیان دلایل پزشکی خارج است. با وجود این، هائیتی یکی از معدود کشورهای جهان بود، که تا آغاز تابستان ٢٠٢١ برای واکسیناسیون مردم علیه کروناویروس اقدام نکرده بود. در آمریکای شمالی و جنوبی، هائیتی به طور کلی تنها مورد اشتثنایی بود. واشینگتن پست آن را «اختلال در عملکرد» نامید. رئیس جمهور مویس بر این عقیده بود که میکروب ساده نمی‌تواند اکثریت ساکنان جزیره را بکُشد (Mikwòb pa touye Ayisyen). در ماه آوریل سال ٢٠٢١ هائیتی از قبول تقریباً ٨٠٠ هزار دوز واکسن آسترازنکا که تحت برنامۀ کوواکس برای فقیرترین کشورها ارائه می‌شود، خودداری کرد (کوواکس- حروف اختصاری دسترسی جهانی متوازن به واکسن‌های کووید- ١٩. م.). و قتل پس از سه ماه اتفاق افتاد. رئیس جمهور با شلیک ١٢ گلوله کشته شد.

پ.ن. اکنون دهۀ سوم ماه ژوئیه سال ٢٠٢١ است. اگر تا اواسط سال پنج کشور جهان به فرایند واکسیناسیون عمومی ملحق نشده بود، حالا فقط سه کشور باقی مانده است. جانشینان رؤسای جمهور متوفی تانزانیا و هائیتی در ماه ژوئیه تصمیم گرفتند تا واکسیناسیون گله‌ای جمعیت را آغاز کنند. هائیتی در ١۵ ژوئیه، ٨ روز پس از مرگ رئیس جمهور، ۵٠٠٠٠٠ دوز واکسن دریافت کرد. آن‌ها از سوی ایالات متحده به عنوان بخشی از سازوکار کوواکس، سازوکار جهانی برای توزیع متوازن واکسن‌های کرونا در سراسر جهان اهدا شد.

سه کشور هنوز به مقاومت در مقابل پروژۀ واکسیناسیون عمومی ادامه می‌دهند. ما حالا سلامت رییس جمهور بوروندی- اواریستا ندائیشیمی (Evariste Ndayishimiye)، رئیس شورای دولتی جمهوری دموکراتیک کره- کیم جونگ اون (Kim Jong-un) و رئیس جمهور اریتره- ایسایا افورکی (Isaiah Afeverki) را به دقت زیر نظر خواهیم داشت.

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

٢٨ مرداد- اسد ١۴٠٠

منبع:

گرسنگی، ویروسی ترسناک‌تر از کووید-١٩

رسانه‌های بزرگ دائماً ما را با فجایع عالمگیر مختلف می‌ترسانند. امروزه دو بلای اصلی در صدر خطرات برای بشریت قرار گرفته است: ویروس کووید- ١٩ و گرمایش کرۀ زمین. بخاطر دارم، زمانی که سازمان بهداشت در ماه مارس سال گذشته همه‌گیری کووید- ١٩ را اعلام کرد، مقامات این سازمان اظهار داشتند که میزان مرگ و میر مبتلایان به ویروس ممکن است ٣ و ۴ دهم درصد باشد.

این درصد بطور قطع بدان معناست، که تعداد قربانیان همه‌گیری کنونی ممکن است از آنفولانزای معروف «اسپانیایی» فراتر برود (شیوع آنفولانزای اسپانیایی در سال‌های ١٩١٨- ١٩٢٠ جان حدود ۵٠ میلیون نفر را گرفت).

طبق اعلام دانشگاه جان هاپکینز و تأئید سازمان بهداشت جهانی، تعداد کل مرگ و میر ناشی از کرونا در جهان (تا اواسط تابستان سال ٢٠٢١)، ۴ میلیون و ٣۴٠ هزار نفر بود. اکنون حتی این مسئلۀ من نیست، که این رقم قابل اعتماد است یا خیر. اما رقم اعلام شده گواهی از آن می‌دهد، که «هشداردهندگان» سال گذشته، میزان مرگ و میر مورد انتظار از همه‌گیری را بسیار فراتر از حد تخمین زده بودند.

قابل توجه است، که غول‌های رسآن‌های و بسیاری از مقامات سازمان بهداشت جهانی با برآورد‌های وحشت‌انگیز از مرگ و میرهای احتمالی آینده در اثر کروناویروس (و همچنین، گرمایش آب و هوا)، از توجه به مرگ و میرهایی که «همین الآن و در اینجا» روی می‌دهد، چشم‌پوشی کردند. بعنوان مثال، سازمان بهداشت جهانی برآورد خود از فراوانی میزان مرگ و میر در جهان در پایان سال ٢٠٢٠ را اخیراً منتشر کرده است. سخن از افزایش شاخص مرگ و میر در سال گذشته نسبت به سال قبل در میان است، که ٣ میلیون نفر بود. مجموع مرگ و میر ناشی از کووید- ١٩ در سال گذشته نیز ١ میلیون و ٨٠٠ هزار نفر بود. مرگ و میر ناشی از دیگر عوامل را نیز به حساب آن نوشتند. اما سازمان بهداشت جهانی هنوز علت مرگ ١ میلیون و ٢٠٠ هزار نفر انسان را که جزو متوفیان کووید- ١٩ حساب کرده، به‌طور مشخص توضیح نداده است.

در حقیقت، برآورد سازمان بهداشت جهانی مبنی بر مرگ بیش از ٣ میلیون نفر، از کاهش شدید مرگ و میر گواهی می‌دهد. گروهی از کارشناسان آمار مرگ و میر اضافی را ۶ تا ٨ میلیون نفر برآور می‌کنند. سازمان بهداشت جهانی با تمرکز روی «همه‌گیری»، الباقی را به پشت صحنه منتقل کرده است. اما پشت صحنه بسیار جالب‌تر و ترسناک‌تر است.

علل مرگ و میر غیر از کووید- ١٩ را فقط تعداد کمی از متخصصان مورد توجه قرار داده‌اند. از میان چنین عللی، شاید بتوان افزایش گرسنگی در جهان را در جایگاه نخست قرار داد. بیایید در بارۀ این تهدید فزاینده صحبت کنیم.

درست یک سال پیش، در ماه آگوست سال ٢٠٢٠، دیوید بیزلی، رئیس برنامۀ جهانی غذا اظهار داشت، که گرسنگی در جهان ممکن است به «سطح کتاب مقدس» برسد.

توجه شما را به این واقعیت جلب می‌کنم که موضوع «گرسنگی» و «سوءتغذیه» در دستور کار بسیاری از سازمآن‌های بین‌المللی مانند یونیسف، برنامۀ غذایی جهانی سازمان ملل متحد، فائو، صندوق بین‌المللی توسعۀ کشاورزی و سازمان بهداشت جهانی قرار دارد.

با این وجود، اما گرسنگی در جهان عمدتاً بعنوان یک مشکل اقتصادی- اجتماعی تلقی می‌شود و این جنبۀ کلیدی مشکل، یعنی مرگ و میر ناشی از گرسنگی و سوء تغذیه مداوم از مرکز توجه، حتی از مرکز توجه سازمان بهداشت جهانی دور می‌ماند.

مسئلۀ پوشش آماری مشکل گرسنگی در جهان سزاوار توجه است. با عنایت به این که سازمآن‌های مختلف بین‌المللی معیارهای یکسانی برای تعریف و تعیین «گرسنگی» و «سوءتغذیه» ندارند، تفاوت زیادی در آمارهای آن‌ها وجود دارد.

مثلاً، گزارش فائو زیر عنوان «وضعیت در حوزۀ امنیت غذایی و تغذیه در جهان در سال ٢٠٢٠»، یکی از این آمارها است. در آن رقم گرسنگان و مبتلایان به سوءتغذیه در جهان ذکر شده است (به ترتیب: سال، تعداد به میلیون نفر و نسبت به کل جمعیت جهان، داخل پرانتز به درصد: سال ٢٠٠۵- ٨٢۵ میلیون و ۶٠٠ هزار نفر (١٢ و ۶ دهم)؛ سال ٢٠١۴- ۶٢٨ میلیون و ٩٠٠ هزار نفر (٨ و ۶ دهم)؛ سال ٢٠١٨- ۶٧٨ میلیون و ٩٠٠ هزار نفر (٨ و ٩ دهم)؛ سال ٢٠٢٠- ٧۶٨ میلیون نفر (٩ و ٩ دهم).

همانطور که می‌بینید، در بازۀ زمانی ٢٠٠۵ تا ٢٠١۴، میزان گرسنگی و سوءتغذیه مطلق و نسبی در جهان کاهش یافته است و در سال‌های بعد، در تعداد مطلق تا حدودی افزایش‌ها آغاز شده است.

در سال ٢٠٢٠ جهش شدیدی رخ داد- تعداد افراد گرسنه و گرفتار سوءتغذیه در یک سال بیش از ٨٠ میلیون نفر (برابر ١١ و ۶ دهم درصد) افزایش یافت. و سهم آن‌ها در کل جمعیت زمین تقریباً به ١٠ درصد رسید. دلیل این جهش، در گزارش فائو تقریباً بطور انحصاری با تأثیرات قرنطینه در اقتصاد بسیاری از کشورهای جهان، کاهش تولید ناخالص داخلی جهان، افزایش بی‌کاری و کاهش درآمد مردم توضیح داده شده است.

ارقام دیگری نیز وجود دارد. گزارش تازۀ سازمان ملل متحد با مقدمۀ، آنتونی گوترش، دبیر کل این سازمان تحت عنوان «گزارش جامع از بحران غذایی سال ٢٠٢٠» انتشار یافت. در آن گفته می‌شود، که در اثر گرسنگی جهانی در سال گذشته ١۵۵ میلیون نفر در ۵۵ کشور و قلمرو جغرافیایی آسیب دید.

تعداد افراد گرسنه در طول سال، در حدود ٢٠ میلیون نفر (١۴ و ٨ دهم درصد) افزایش یافت. این افراد همانطور که در گزارش گفته می‌شود، در وضعیت «بحرانی یا حتی بدتر از آن» قرار دارند. توزیع این گروه به مناطق به شرح زیر است (میلیون نفر): آفریقا- ٩٧ و ٩ دهم؛ خاورمیانه- ٢۴ و ٩ دهم؛ جنوب آسیا- ١۵ و ۶ دهم؛ آمریکای مرکزی- ١١ و ٨ دهم؛ اروپای شرقی- ۶ دهم.

آمار ارائه شده در خصوص تعداد افراد گرسنه در جهان از سوی دو منبع بسیار متفاوت است. به ترتیب ۶٧٨ میلیون نفر و ١۵۵ میلیون نفر (در سال ٢٠٢٠). تفاوت، تقریباً پنج برابر است. شاید معیارهای درجه‌بندی گرسنگی متفاوت بوده است. رقم ١۵۵ میلیون نفر تعداد افرادی را نشان می‌دهد که واقعا در شرایط بحرانی قرار دارند و ممکن است هر لحظه جان خود را از دست بدهند.

و این هم یک رقم دیگر که دیوید بیزلی، رئیس برنامۀ غذای سازمان ملل متحد هنگام سخنرانی در جلسۀ ویژۀ مجمع عمومی سازمان در ماه دسامبر سال ٢٠٢٠ اعلام کرد. بگفته او، تعداد افراد گرسنه در جهان در پایان سال تقریباً دو برابر شده و به ٢٧٠ میلیون نفر رسیده است.

هر چند برآوردها از میزان گرسنگی در جهان بسیار متفاوت است، اما همۀ منابع متفق‌القولند، که سال گذشته جهش شدیدی در رابطه با افراد محروم از نیازمندی‌های اولیّۀ زندگی و تغذیۀ سالم رخ داده است و مرگ و میر ناشی از گرسنگی در حال افزایش است.

در اینجا سؤال بسیار مهمی پیش می‌آید: آمارهایی راجع به تعداد گرسنگان (هر چند هم بسیار متفاوت) ارائه می‌شود. اما، آیا آماری در بارۀ مرگ و میر ناشی از گرسنگی ارائه شده است؟ بگونه‌ای که معلوم است، هیچ سازمان بین‌المللی، حتی سازمان بهداشت جهانی چنین آماری ارائه نداده است و مقامات این سازمان مسئله را چنین توضیح می‌دهد، که با عدم وجود تشخیص پزشکی دایر بر «مرگ ناشی از گرسنگی»، ما چگونه می‌توانیم آمار آن را ارائه بدهیم»؟

آری، انسان در اثر سوءتغذیه می‌میرد، اما در تشخیص پزشکی علت دیگری نوشته می‌شود. در همان آفریقا، که با مشکل بهداشت و پزشک مواجه است، ممکن است هیچ علتی بیان نشود و حتی مرگ را ثبت نکنند. در یک کلام، در حال حاضر هیچ روش یا سازوکاری برای ثبت مرگ ناشی از گرسنگی وجود ندارد. اگر آماری از متوفیان در اثر گرسنگی ارائه نمی‌شود، یعنی مشکل گرسنگی هم وجود ندارد. این آمار که مربوط به میزان مرگ و میر ناشی از ویروس کرونا (یا در اثر ابتلا به کروناویروس) نیست تا بطور منظم اعلام کنند.

در این حالت، هر فرد به یک «هدف» تفنگ پزشکی تبدیل می‌شود. حتی در آفریقا آمار مرگ و میر ناشی از کووید- ١٩ را سر و سامان دادند. اما تهیۀ آمار «مرگ و میر در اثر گرسنگی» هنوز به عقل مقامات سازمان بهداشت جهانی و سایر ارگآن‌های تخصصی سازمان ملل متحد نرسیده است.

درخواست برای تهیۀ آمار مرگ و میر ناشی از گرسنگی خیلی زیاد است. بسیاری از محققان، بدون اینکه منتظر اعلام آمار رسمی باشند، ارزیابی‌های تخصصی خود را انجام می‌دهند. تحقیقات زیر مفصل‌ترین و بزرگترین مطالعه تا به امروز می‌باشد: «یافته‌های تحقیقات در مورد تاثیر جهانی بیماری‌ها- ٢٠١٧». این تحقیقات توسط موسسۀ سنجش و ارزیابی پزشکی آمریکا- سیاتل به عمل آمده است.

این امر، شاخص مرگ و میر ناشی از گرسنگی را به نسبت هر ١٠٠ هزار نفر در سراسر جهان، مناطق جداگانه، اکثر کشورها و قلمرو جغرافیایی نشان می‌دهد که در سال‌های ١٩٩٠ و ٢٠١٧ ارائه شده است. در کل، شاخص مرگ و میر ناشی از گرسنگی در جهان در سال ١٩٩٠، ٨ و ٩٩ صدم بوده است. در سال ٢٠١٧ به ٣ و ٣٢ صدم کاهش یافت. پیشرفت قابل ملاحظه‌ای در کاهش میزان مرگ و میر ناشی از گرسنگی در طول ٢٨ سال روی داده است. در گروه کشورهای توسعه‌یافتۀ اقتصادی، شاخص‌ها به ترتیب سال، ۵١/ ٠ و ۴۵/ ٠ (پنجاه و یک صدم و چهل و پنج صدم) بود اما، در کشورهای عقب‌ماندۀ اقتصادی ۵۴/ ٣٠ و ٨٢/ ٨ (سی ممیز پنجاه و چهار صدم و هشت ممیز هشتاد و دو صدم). همانطور که مشاهده می‌کنید، پیشرفت در مبارزه با مرگ و میر ناشی از گرسنگی در کشورهای نسبتاً فقیر تأثر‌انگیز بود. تأکید می‌کنم، که شاخص مرگ و میر در اثر گرسنگی در این تحقیقات بشدت کاهش داده شده است. اگر از نرخ مرگ و میر جهانی ٣ و ٣٢ صدم (تعداد فوتی‌های ناشی از گرسنگی در سال ٢٠١٧ در جهان) شروع کنیم، در این صورت، تعداد مطلق مرگ و میر ناشی از گرسنگی در جهان، معادل ٢۴٩ هزار و ٣٠٠ نفر خواهد بود.

این محققان روش محاسبۀ میزان مرگ و میر ناشی از گرسنگی را فاش نمی‌کنند، اما بدیهی است که شاخص‌ها بسیار (بارها) کاهش داده شده است.

این را می‌توان هنگام مقایسۀ مطالعات مؤسسۀ سنجش و ارزیابی سلامتی با سایر ارزیابی‌های تخصصی مورد قضاوت قرار داد. در عین حال، تحقیقات مؤسسۀ سنجش و ارزیابی سلامتی هنوز مفید است. بگونه‌ای که این به مقایسۀ کشورهای مختلف از نظر میزان مرگ و میر و تقسیم‌بندی آن‌ها به ترتیب به زیاد، متوسط و کم کمک می‌کند.

کشورهای نظیر ماداگاسکار- (۴١/ ۵٧)؛ اریتره- (١٢/ ٣٣)؛ جمهوری آفریقای مرکزی- (٢۴/ ٣٣)؛ سودان جنوبی- (١۶/ ٢٧)؛ زیمبابوه- (۵٢/ ٢۵)؛ بروندی- (٣۵/ ٢۵)؛ مالایی- (١۶/٢٣ )؛ سومالی- (٧٩/ ٢٢)؛ چاد- (٢٢/ ٢٠)؛ گینه- (٢۶/ ١٩)؛ سیرالئون- (٣٩/ ١٨)؛ گواتمالا- (٢٧/ ١٨)؛ جموری دموکراتیک کنگو- (٣٠/ ١٧)؛ بورکینا فاسو- (٢٨/ ١٧)؛ کنیا- (٧۴/ ١۵)؛ روآندا- (٣٠/ ١۴) و غیره در گروه کشورهایی با بیشترین میزان مرگ و میر نسبی قرار دارند. همانطور که می‌بینیم همۀ «رکوردداران» جزو کشورهای آفریقایی هستند.

و این هم شاخص مقادیر در کشورهایی پر جمعیت: چین- (۶٢/ ٠)؛ هند- (١٢/ ٢)؛ برزیل- (٢٣/ ٣)؛ اندونزی- (٣٧/ ٨)؛ مکزیک- (٠٩/ ۵).

معلوم می‌شود در کشورهای گروه «هفت بزرگ» نیز مرگ و میر در اثر گرسنگی وجود دارد. شاخص آن‌ها به ترتیب: ایالات متحدۀ آمریکا- (۶٩/ ٠)؛ کانادا- (٣٣/ ٠)؛ ژاپن- (٢۶/ ٠)؛ فرانسه- (٢٩/ ١)؛ آلمان- (١٢/ ٠)؛ ایتالیا- (١٢/ ٠)؛ انگلیس- (٠٧/ ٠). همانطور که مشاهده می‌کنید، در گروه کشورهای توسعه‌یافتۀ‌ اقتصادی، پراکندگی بسیار زیاد است. شاخص در فرانسه بیش از ١٨ برابر از انگلیس بالاتر است. همچنین قابل توجه این است که شاخص مرگ و میر در ایالات متحدۀ آمریکا بالاتر از چین است.

در گروه کشورهای اروپایی نیز که نسبتاً «مرفه» شمرده می‌شوند، میزانی از گرسنگی وجود دارد. مثلاً، در سوئیس- (٢٠/ ٠)؛ دانمارک- (٢۶/ ٠)؛ سوئد- (٣٠/ ٠)؛ نروژ- (٣٢/ ٠)؛ لوکزامبورگ- (۴٠/ ٠)؛ بلژیک- (۶٨/ ٠) می‌باشد. معلوم می‌شود میزان مرگ و میر ناشی از گرسنگی نسبی در برخی از «نمونه‌های مرفه» اروپایی نسبت به مثلا کوبا (٢٧/ ٠) بالاتر است.

کشورهای زیادی در جهان وجود دارند که در آن‌ها گرسنگی نسبی از کشورهای «مرفه» اروپایی پائین‌تر است. مرفه‌ترین کشورها از نظر شاخص پائین مرگ و میر ناشی از گرسنگی عبارتند از: اتریش، اسلوونی، یونان، کویت، سنگاپور. شاخص همۀ آن‌ها ٠١/  ٠ است.

در متن همۀ کشورهای «مرفه»، روسیه با شاخصی معادل ١١/ ٠ بسیار خوب به نظر می‌رسد. ضمناً، اکثر کشورهایی که در اثر تجزیۀ اتحاد شوروی پدید آمدند، علیرغم مشکلات جدی اقتصادی و اجتماعی، مرگ و میر نسبی ناشی از گرسنگی در سطوح شگفت‌انگیزی در سطح پایین باقی مانده است. مثلا، در بلاروس- ١٢/  ٠؛ ارمنستان- ٠۴/  ٠؛ مولداوی- ٠۴/  ٠؛ ازبکستان- ٠٣/  ٠؛ قرقیزستان- ١۵/  ٠ و الی‌آخر. از بین جمهوری‌های پساشوروی، قزاقستان با شاخص ٣۵/ ٠ در بالاترین جایگاه قرار دارد.

اما این داده‌ها که وضعیت جهان را نشان‌ می‌دهند، به چهار سال پیش مربوط است. افزایش شدید شمار گرسنگان جهان ناگزیر باید به افزایش میزان مرگ و میر ناشی از گرسنگی در جهان و در کشورهای مختلف منجر شود. تا به امروز، تنها چند برآورد جداگانه مربوط به گذشته و امسال وجود دارد.

به عنوان مثال، سازمان بین‌المللی غیردولتی آکسفام گزارش مربوط به ویروس گرسنگی را ماه گذشته تحت عنوان: «ویروس گرسنگی چند برابر می شود؛ دستورالعمل مرگبار درگیری، کووید- ١٩ و آب و هوا گرسنگی را در جهان تسریع می‌کند»، منتشر کرد.

در سند منتشره گفته می‌شود، که در اثر گرسنگی و سوءتغذیه هر دقیقه ١١ نفر جان خود را از دست می‌دهد. این، از آهنگ مرگ و میر ناشی از کووید- ١٩(٧ نفر در هر دقیقه) بیشتر است. نتیجه معلوم است: توجه سازمان بهداشت جهانی و دیگر سازمآن‌ها از گرسنگی بعنوان تهدید اصلی، به طرف ویروس منحرف شده است.

داده‌های زیر در مورد گرسنگی در وبلاگ «Mercy Corps» ارائه شده است: در اثر گرسنگی و سوءتغذیه هر سال در جهان ٩ میلیون نفر جان خود را از دست می‌دهد (برآورد سال ٢٠١٧). این میزان، از مجموع مرگ و میر ناشی از مالاریا، سلّ و ایدز بیشتر است. هر ثانیه یک کودک در اثر گرسنگی جان خود را از دست می‌دهد. به طور کلی، گرسنگی منجر به مرگ ٣ میلیون و یکصد هزار کودک در سال می‌شود. تقریباً نیمی از مرگ و میر کودکان زیر ۵ سال، محصول گرسنگی می‌باشد.

دیوید بیزلی، رئیس برنامۀ جهانی غذا شاخهٔ کمک‌های غذایی سازمان ملل متحد در اوایل ماه اکتبر سال گذشته خاطرنشان کرد، که از اوایل سال ٢٠٢٠، ٧ میلیون نفر در جهان در نتیجۀ گرسنگی فوت کرده است. احتمالاً، تا پایان سال به ٩- ١٠ میلیون نفر می‌رسد.

در وب سایت «World Counts»، یک دستگاه شمارندۀ گرسنگی جهانی نصب شده است. در اواسط ماه آگوست نشان می‌داد، که از آغاز سال در جهان تعداد مرگ و میر ناشی از گرسنگی به ۵ میلیون و ۶٢٠ هزار نفر رسیده است. طبق گزارش رسمی، از ابتدای سال تا این لحظه، ٢ میلیون و ۵٣٠ هزار نفر در جهان در اثر کروناویروس فوت کرده است. اگر دو رقم بالا را مورد مقایسه قرار دهیم، به این نتیجه می‌رسیم، که امسال مرگ و میر ناشی از گرسنگی تا اواسط ماه آگوست، ٢ و ٢٢ صدم برابر بیشتر از مرگ و میر ناشی ار «همه‌گیری» می‌باشد.

دیوید بیزلی- رئیس برنامۀ جهانی غذا شاخهٔ کمک‌های غذایی سازمان ملل متحد، بارها و بارها اعلام کرده، که برای از میان برداشتن گرسنگی در سرتاسر جهان فقط در حدود ۵ میلیارد دلار پول لازم است. افسوس که مسئلۀ حل چنین مساعدتی در دیدارهای مقامات بالا و نشست‌های سازمآن‌های مالی بین‌المللی عملاً مطرح نمی‌شود. آن‌ها نگران مسئلۀ دیگری هستند. آن‌ها به فکر یافتن ١٠٠ میلیارد دلار کمک به کشورهای در حال توسعه برای دستیابی به واکسیناسیون عمومی هستند.

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)

پروفسور، دکتر علم اقتصاد، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

۴ شهریور- سنبله ١۴٠٠

منابع:

محو بقایای علم پزشکی و عقل سلیم بدست رزمندگان علیه کووید- ١٩

فقط دهان آن‌ها را  بسته‌اند…

بیش از یک سال و نیم است که تصویر عجیبی را زیر نظر قرار داده‌ام. هزاران متخصص رشتۀ علم پزشکی و عملکرد پزشکی که در بارۀ مشکل مثلاً کووید- ١٩ نظرات متفاوت با سازمان بهداشت جهانی داشتند، تحت تعقیب و محرومیت قرار گرفته‌اند. البتّه، در پزشکی موارد مبهم زیادی برای بحث و لازم به بحث وجود دارد. اما مواردی هم وجود دارد که مانند دو دو تا چهارتا، بدیهی است .

سازمان بهداشت جهانی و راهنمایان دستگاه آن زیر پرچم مبارزه با کووید- ١٩ سعی می‌کنند ثابت کنند، که دو دو تا، ۵ تا یا ٣ تا می‌شود. پاسخ ممکن است تغییر کند. اما همیشه باید با نگرش‌ قدرت حاکم مطابقت داشته باشد. و این همان روشی است که جورج اورول در رمان «١٩٨۴» توصیف کرد است. در آنجا، شخصیت اصلی رمان، وینستون اسمیت، به سیاه چال‌های وزارت عشق گرفتار می‌شود، جایی که آن‌ها با کمک شکنجه به آموزش مجدد وی دست می‌زنند. اوبراین، یکی از سران حزب، در تربیت مجدد مشارکت می‌کند. او مرتباً دست خود را به زندانی نشان می‌دهد و چهار انگشت خود را دراز می‌کند و می‌پرسد: «چند انگشت، وینستون؟» وینستون هر بار همان پاسخ را می‌دهد: «چهار انگشت». پس از هر بار پاسخ، او بشدت مجازات می‌شود. و همه چیز بارها و بارها تکرار می‌گردد. تا اینکه بالآخره وینستون اسمیت شروع به التماس می‌کند: چهار! پنج! چهار! چقدر برای شما لازم است، فقط بس کنید، عذاب ندهید، بس کنید!»

در اینجا با دو مثال به شما اثبات می‌کنم که چگونه بسیاری‌ها باور کردند که دو، دو تا چهار تا نیست، بلکه سه تا یا پنج تا است.

مثال اول- ماسک‌های صورت. گویا آن‌ها از مردم در برابر ویروس محافظت می‌کنند. سازمان بهداشت جهانی بهار سال گذشته یک «توصیه» در مورد ضرورت استفادۀ گسترده از ماسک‌ها ارسال کرد. در تعدادی از کشورها، پزشکان معتبر این «توصیه» را مورد تردید قرار دادند و حتی اعتراض کردند. چنین شک و تردیدهایی در روسیه نیز وجود داشت. مثلاً، ویتالی زورف، رئیس گروه میکروبیولوژی، ویروس‌شناسی و ایمونولوژی اولین دانشگاه دولتی مسکو به نام سچنوف، آکادمیسین آکادمی علوم روسیه، در ماه مه سال گذشته با الزامی کردن پوشیدن دستکش و ماسک برای همه مخالفت کرد. وی توضیح داد: «آن‌ها حتی می‌توانند برای سلامتی خطرناک باشند. بعد از دو ساعت، [ماسک] از یک وسیله برای محافظت، به یک وسیله برای گسترش عفونت تبدیل می‌شوند. زیرا، علاوه بر ویروس کرونا، مقدار زیادی از آلاینده‌های دیگر مثلاً باکتری‌ها، قارچ‌ها در هوا وجود دارند که روی ماسک می‌نشینند و سپس می‌توانند فرد را آلوده کنند». در سراسر جهان هزاران هزاران چنین پزشکان متخصص اما معترض به «توصیۀ» سازمان بهداشت جهانی در مورد استفاده از ماسک وجود دارد.

سازمان بهداشت جهانی در یک تلاش عجولانه برای تقویت «توصیۀ» خود، مطالعه در  در مورد اثربخشی ماسک‌ها را در آوریل سال گذشته سفارش کرد. مطالعه بسرعت انجام شد. نتیجۀ آن در ماه ژوئن ٢٠٢٠ در معتبرترین مجلۀ پزشکی، لنست (The Lancet) چاپ و منتشر شد. عنوان کامل مطلب چنین است: « فاصله اجتماعی، ماسک صورت و محافظت از چشم برای جلوگیری از انتقال سارس- کو-٢ و کووید- ١٩ از فرد به فرد دیگر: یک مرور منظم و فراتحلیل» (Physical distancing, face masks, and eye protection to prevent person-to-person transmission of SARS-CoV-2 and COVID-19: a systematic review and meta-analysis ).

در واقعیت امر، هیچ تحقیقی صورت نگرفت، و کل مطلب مجموعه‌ای بود مشتمل بر ٢٩ مقاله از نشریات مختلف با موضوع ماسک، که توسط نویسندگان مختلف در زمان‌های مختلف تهیه شده بود. تقریباً همۀ آن‌ها به استفاده از ماسک در مؤسسات پزشکی (بیمارستان‌ها، درمانگاه‌ها و غیره) مربوط می‌شد. هیچ یک از آن مقالات نتیجۀ «کارآزمایی تصادفی کنترل‌شده» نبود، که در علم پزشکی پذیرفته شده است. هدف از این مطالعات تجربی، عبارت بود از کاهش منابع اشتباهات نظام‌مند هنگام آزمایش اثربخشی روش‌های جدید درمان یا پیشگیری. نتیجه در اینجا با توزیع تصادفی موضوع مورد آزمایش در دو یا چند گروه با نگرش متفاوت نسبت به آن‌ها و سپس مقایسه نتایج آن‌ها به دست می‌آید. گروه اول- گروه تجربی- مداخله را ارزیابی می‌کنند، در حالی که گروه دیگر، که معمولاً گروه کنترل نامیده می‌شود، دارای تفاوت اساسی، مانند عدم مداخله یا استفاده از شبه‌دارو است. اثربخشی درمان یا پیشگیری با مقایسۀ گروه آزمایشی و گروه کنترل ارزیابی می‌شود. نویسندگان بررسی در لنست تبانی کردند با صرف‌نظر از روش کارآزمایی تصادفی کنترل‌شده، که برای پزشکان آشنا و قابل درک است، در مورد ماسک‌ها فلسفه ببافند. یکی از کسانی که یک سال پیش، دروغ دربارۀ ماسک‌ها را در مرحله آغاز به کار (منتشر شده در لنست) با دقت تحلیل کرد، پیتر جوینی، استاد اپیدمیولوژی در دانشگاه تورنتو بود. او تحقیقات سازمان بهداشت جهانی را «اشتباه روشی» و «اساساً بی‌فایده» توصیف کرد.

حیرت‌انگیزترین این است، که پس از انتشار تحقیقات سازمان بهداشت جهانی در مورد ماسک، پزشکان در تعدادی از کشورها با استفاده از روش کارآزمایی تصادفی کنترل‌شده مطالعات مستقلی برای ارزیابی اثربخشی ماسک‌ها به عنوان وسیله‌ای برای محافظت در برابر ویروس به‌عمل آوردند. شرح مختصری از مطالعۀ پزشکان دانمارکی که در اکتبر ٢٠٢٠ انتشار یافت، شایان توجه است. مطالعه از ماه آوریل سال ٢٠٢٠ شروع شد و تقریباً شش ماه به طول انجامید. در این آزمایش ۶ هزار نفر شرکت کردند. هنینگ بوندگارد (Henning Bundgaard)، پروفسور و پزشک ارشد بیمارستان سلطنتی رویال، یکی از رهبران تحقیقات، پس از اتمام مطالعه، در کمال رضایت خاطر اظهار داشت: «این بزرگترین مطالعه در نوع خود در جهان است و انتظار می‌رود که عامل مهمی در تصمیم‌گیری هنجاری در مورد استفاده از ماسک باشد». نتیجۀ تحقیقات به سه مجلۀ معتبر پزشکی ارسال گردید: مجلات پزشکی لنست، نیوانگلند و انجمن پزشکی آمریکا (JAMA). اما، این مجلات از انتشار داده‌های کارآزمایی تصادفی کنترل‌شده که توسط دانشمندان دانمارکی در نتیجۀ آزمایشات کامل بدست آمده بود، خودداری کردند. دلیل: این مطالعه اثربخشی ماسک‌ها به عنوان وسیله‌ای برای محافظت در برابر ویروس را نشان نداده است.

مثال دوم، به آزمایشات PCR مربوط است (مخففPolymerase chain reaction  به معنی واکنش زنجیره‌ای پلیمراز). روزانه در سرتاسر جهان ده‌ها میلیون مورد چنین آزمایشاتی برای تشخیص اینکه انسان به کروناویروس آلوده شده یا خیر، انجام می‌شود. اساس این روش تشخیص عفونت‌ها استفاده از واکنش زنجیره‌ای پلیمراز است. موجد این اختراع ساخته شده در سال ١٩٨٣، دانشمند آمریکایی کری مولیس (Kary Mullis) است، که بخاطر آن جایزۀ نوبل دریافت کرد. مخترع آزمایش واکنش زنجیره‌ای پلیمراز در ماه اوت سال ٢٠١٩، چند ماه قبل از شروع «همه‌گیری» و استفادۀ گستردۀ (جهانی) روش مذکور برای تشخیص وجود کروناویروس در بدن انسان فوت کرد.

برندۀ جایزۀ نوبل هنوز که زنده بود هشدار داد که آزمایش واکنش زنجیره‌ای پلیمراز یک روش عام نیست که به شما امکان دهد تا یک عفونت را بدون هیچ ابهامی شناسایی کنید. اگر هدف شناسایی این یا آن عفونت در فرد باشد، با تنظیم دستگاه آزمایش بر این اساس، می‌توان این کار را انجام داد. کری مولیس در یکی از آخرین سخنرانی‌های ویدیویی خود در این باره صحبت کرد. در ضمن، او از نزدیک فعالیت‌های دکتر آنتونی فائوچی، مدیر مؤسسۀ ملی مطالعات بیماری‌های آلرژیک و عفونی ایالات متحدۀ آمریکا را دنبال می‌کرد و بارها او را «دروغگو» و «پزشک بی‌سواد» خطاب نمود. امروزه فائوچی طراح اصلی مبارزه با «همه‌گیری» در آمریکا و مشاور معتبر سازمان بهداشت جهانی می‌باشد. این او بود که در آغاز سال گذشته، بدون توجه به هشدارهای مبدع این روش در مورد محدودیت استفاده از آن و احتمال خطاهای جدی هنگام تلاش برای استفادۀ بیش از حد گسترده، استفادۀ وسیع از آزمایشات واکنش زنجیره‌ای پلیمراز را برای شناسایی عفونت کرونا در ایالات متحده «تقدیس کرد». با این حال، به‌دستور سازمان بهداشت جهانی استفادۀ گسترده از آزمایشات واکنش زنجیره‌ای پلیمراز در اکثر کشورهای جهان آغاز شد.

پزشکان معروف بسیاری علیه این جعل‌کاری اعتراض کردند. یکی از آن‌ها دکتر سوخاریت باکدی (Sucharit Bhakdi)، دانشمند علوم پزشکی اروپا، استاد دانشگاه ماینتس (آلمان) بود، که وی در آنجا در سال‌های ١٩٩١ تا ٢٠١٢ ریاست مؤسسۀ میکروبیولوژی و بهداشت پزشکی را بر عهده داشت. در اینجا برش‌هایی از یکی از گفتارهای ویدئویی این دانشمند مشهور (بهار ٢٠٢١) بهداشت را ارائه می‌دهم. الکس نیومن، سردبیر مجلۀ نیو آمریکن (New American) با او مصاحبه می‌کند. «همه‌گیری جعلی است. اساس این، یک آزمایش واکنش زنجیره‌ای پلیمیراز بود، که بسیار اشتباه است. این یعنی اشتباه خطرناک… ارائه دهندۀ داده‌های مثبت کاذب، که متأسفانه به عنوان معیار اصلی تشخیص در نظر گرفته می‌شود… افراد سالم را با کمک روشی مورد آزمایش قرار می‌دهند، که بیشتر اوقات دروغ می‌گوید». پروفسور توضیح می‌دهد، که مثبت بودن آزمایش فرد برغم عدم وجود ویروس، مثبت کاذب است؛ و نتیجۀ منفی کاذب، یعنی هنگامی که بیمار مبتلا به ویروس نتیجۀ منفی نشان می‌دهد. دکتر باکدی خاطرنشان کرد، که اگر بیمار حامل ویروس آنفولانزا یا کروناویروس دیگری غیر از سارس-کو- ٢ باشد، آزمایش واکنش زنجیره‌ای پلیمراز نتیجۀ مثبت خواهد داشت. او گفت: «این یک آزمایش خاص نیست. اکثر تشخیص‌ها اشتباه است».

پروفسور همچنین این موضوع را مورد توجه قرار داد، که در نظام آزمایشی بطور دلخواه می‌توان مرزها را تغییر داد. بالاتر از آن می‌شود «مثبت» و پائین‌تر از آن «منفی».

دستگاه را بگونه‌ای می‌توان تنظیم کرد که اغلب «مثبت» نشان دهد. او به این نیز اشاره می‌کند که در آمریکا سامانۀ آزمایش واکنش زنجیره‌ای پلیمراز از سوی ادارۀ نظارت بر کیفیت محصولات غذایی و پزشکی سازمان غذا و داروی آمریکا تأیید نشده است. با افزایش تعداد آزمایشات مثبت، افراد بیشتری مجبور به مایه‌کوبی شدند. پروفسور این موضوع را رد نمی‌کند که این عمدی بوده است.

تنها «دلیل» استفاده از آزمایش واکنش زنجیره‌ای پلیمراز برای شناسایی ویروس کرونا، مقالۀ پزشکان آلمانی- ویکتور کورمن و کریستین دروستن بود که در مجلۀ بین‌المللی «Eurosurveillance» منتشر شد. ترتیب وقایع بسیار جالب است: مقاله در ٢١ ژانویه ٢٠٢٠ به مجله ارسال شد، در ٢٢ ژانویه برای انتشار پذیرفته شد، در ٢٣ ژانویه در اینترنت انتشار یافت. این مقاله موازین مورد نیاز برای انتشار را طی نکرد. به احتمال قوی، پروتکل آزمایشی دروستن، که او قبلاً در ١٧ ژانویه به سازمان بهداشت جهانی در ژنو ارسال کرد، به طور رسمی توسط سازمان بهداشت جهانی به عنوان آزمایش برای تعیین وجود ویروس کرونا در ووهان حتی قبل از انتشار مقاله توصیه شده بود. ویلیام انگدال، محقق مشهور آمریکایی کل این کلاهبرداری را در مقالۀ خود تحت عنوان «رسوایی کرونا در آلمان مرکل- نتایج مثبت و آزمایش واکنش زنجیره‌ای پلیمراز دروستن»، که در تاریخ ١٠ اوت ٢٠٢١ منتشر شد، افشاء کرد.

انگدال عملیات قانونی کردن آزمایشات واکنش زنجیره‌ای پلیمراز را که بر اساس مقالۀ شبه‌علمی کورمن- دروستن انجام می‌شود، یک «کلاهبرداری» می‌نامد. و حتی پیش از این، در نوامبر ٢٠٢٠، تجزیه و تحلیل جزئیات مقالۀ کورمن- دروستن و همکاران با عنوان مروری بر نظارت بر اروپا ٢٠٢٠» انتشار یافت. این فقط یک مقالۀ علمی نبود، بلکه فراخوان ٢٣ دانشمند ویروس‌شناس، میکروبیولوژیست، متخصصان دیگر و اعضای اتحادیۀ بین‌المللی دانشمندان علوم زندگی برای پس‌ گرفتن مقالۀ کورمن- دروستن و لغو آزمایشات واکنش زنجیره‌ای پلیمراز بود. این مقاله «ده انحراف مهلک» از منطق «علمی» را که برای تقویت روان‌پریشی به نام «همه‌گیر» لازم بود، مشخص کرده است. با این حال، مقالۀ کورمن- دروستن در همان جایی که بود، تا امروز هست: در مجلۀ «Eurosurveillance». این مجله، ارگان رسمی مرکز پیشگیری و کنترل بیماری‌های اروپا، یعنی مسئول مبارزه با «همه‌گیری» در اتحادیۀ اروپا است. مرکز پیشگیری و کنترل بیماری‌های اروپا تا کنون به فراخوان ٢٣ دانشمند علوم زندگی واکنش نشان نداده است. دانشمندان علوم پزشکی را هنوز در سیاه‌چال‌های وزارت عشق شکنجه نمی‌کنند، فقط دهانشان را بسته‌اند.

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)

پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

***

پی‌نوشت:

آی انسان‌!

«صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را، نیکی چه بدی داشت که یک بار نکردی».

بس است بداندیشی؛ بس فریب‌خوردگی طی قرون و اعصار متمادی! یک بار برای همیشه باید پرسید: «آقایان خودخواندۀ جهان» چه می‌خواهید از جان ما؟ دست از سر ما بردارید! اگر سایۀ شوم خودتان و این سازمان‌های اهریمنی بهداشت جهانی و غذا و دارو را از سرما کم نکنید، ما خودمان کم می‌کنیم.

ما بر علل تشکیل سازمان بهداشت جهانی و سازمان غذا و دارو واقفیم. می‌دانیم، که سازمان بهداشت جهانی با طرح و پول بنیاد مافیای راکفلر بدست برادران دالس (یکی وزیر خارجه، دیگری رئیس سازمان «سیا»ی آمریکا) در سال ١٩۴٨ تشکیل گردید و هدف از آن لغو و نابودسازی علم پزشکی شرق مبتنی بر تغذیۀ سالم و پیش‌گیری از بیماری‌ها و جایگزینی با علم پزشکی غرب مبتنی بر درمان، یعنی تجاری کردن سلامتی انسان بود. در این راه، متأسفانه به موفقیت‌های شگرفی نیز نائل شده است.

سازمان غذا و دارو نیز در سال ١٩۴۵ با هدف تولید محصولات غذایی تراریخته و مصنوعی، بمنظور کاهش کلی امید به زندگی و گسترش بیماری‌های مختلف از طریق مصرف آن‌ها تشکیل گردید…

آری، اربابان پول، آقایان خودخواندۀ جهان مطمئن باشید!

دیگر اجازۀ چپاولگری، جنایتکاری و فریبکاری به شما نخواهیم داد. دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد!

٢٨ شهریور- سنبله ١۴٠٠

منابع:

مدیر کل پیشگو و فالگیر سازمان بهداشت جهانی

درباره اسرائیل، مغولستان و وضعیت مطرودان در جامعۀ کنترل شده

تدروس ادهانوم قبریسوس، رئیس سازمان بهداشت جهانی، مدتهاست که به عنوان پیشگو و آینده‌نگر شناخته می‌شود. او همه‌گیری کروناویروس کووید- ١٩ را بر خلاف معیارهای سازمان بهداشت جهانی که «همه‌گیری بعنوان خطرناک‌ترین شکل اپیدمی، باید اکثریت قریب به اتفاق جهان را در بر بگیرد»، در تاریخ ١١مارس سال ٢٠٢٠ اعلام کرد. به عنوان مثال، در ایرلند، اولین مورد مرگ بر اثر ویروس کرونا در آن روز ثبت شد. اما قبریسوس می‌دانست که بعد از آن چه روی خواهد داد.

او همه چیز را پیشاپیش می‌گوید. اگرچه مقیاس بیماری ناشی از کووید- ١٩ مرگبار حتی به یک بیماری همه‌گیر نزدیک نشد، اما خیلی زود داستان‌هایی دربارۀ این بیماری از هر سنگی شنیده شد. برای اعلام همه‌گیری، باید ۵ درصد جمعیت جهان به عفونت مبتلا شوند و میزان مرگ و میر به ١ درصد برسد. اما در کل جهان، ۴٠٠ میلیون بیمار و ٨٠ میلیون مرگ ثبت نشده است. به این ترتیب، چنین چیزی مشاهده نشد. بعنوان مثال: در ایالات متحدۀ آمریکا، پیامد یک بیماری همه‌گیر باید ٣ میلیون و ٣٠٠ هزار مورد مرگ بر اثر این بیماری اعلام شود. اما در آنجا، بر اساس داده‌های رسمی، از مارس ٢٠٢٠، ۶٧٠ هزار نفر، یا حدود ٢ دهم درصد جمعیت، جان خود را از دست داده ‌است. البته، کارشناسان حتی این آمار را هم حیله‌گرانه ارزیابی می‌کنند. زیرا، کالبدشکافی انجام نمی‌شود و می‌توان دربارۀ علل مرگ هر چیزی نوشت.

با این وجود، اکنون سخن بر سر اعداد نیست، بلکه، صحبت از موارد جدید پیشگویی‌های دکتر قبریسوس در میان است. همین روزها او یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرد که آغاز آن به طور غیر منتظره‌ای انسانی به نظر می‌رسید. رئیس سازمان بهداشت جهانی گفت که امروزه تطبیق «گذرنامۀ کووید» در جهان قطعاً ممکن نیست، زیرا، باعث تبعیض‌ می‌شود. برخی از کشورها اکثر مردم خود را مایه‌کوبی کرده‌اند، در حالی که برخی دیگر هنوز نتوانسته‌اند. مثلاً، سهم آفریقا از ۵ میلیارد و ٧٠٠ میلیون دوز واکسن تزریق شده علیه کروناویروس، فقط ٢ درصد بوده است. یک ماه پیش، قبریسوس حتی خواستار توقف واکسیناسیون به منظور ارائه واکسن به کشورهای فقیر شد. او خیلی نگران این کشورها است. برای مثال، او از بابت مغولستان فقیر که تقریباً ٩٨ درصد مردم را مایه‌کوبی کرده، احساس نگرانی نمی‌کند. و از این واقعیت که پس از واکسیناسیون در مغولستان تعداد مبتلایان و فوتی‌ها بسرعت در حال افزایش است، حتی سرش هم درد نمی‌کند. همچنین، در مورد اسرائیل ثروتمند نیز که واکسیناسیون سوم را انجام می‌دهد و دو مورد اول نیز که نتایج ترسناکی را به همراه داشتند و منجر به افزایش بیماری‌ها شدند، همینطور. محض خاطر قبریسوس، می‌توان از اسرائیل و مغولستان چشم‌پوشی کرد. اما وظیفه در سطح جهان، یکسان است: باید بشریت جهان مایه‌کوبی شود.

و در اینجا پیشگو با احتیاط نقطۀ پایان می‌گذارد و شنوندگان می‌توانند حدس بزنند که واکسیناسیون جهانی چگونه باید انجام شود. گمان می‌رود، که به برخی از کشورهای نیازمند واکسن می‌توانند یواشکی تحویل دهند، به برخی دیگر بنحوی کمک مالی کنند و سومی‌‌ها را تحت فشار قرار دهند تا از این کار شانه خالی نکنند. و تنها پس از این دستاورد فراگیر می‌توان «گذرنامۀ کووید» صادر کرد تا همه بتوانند به صف شوند و بدانند یک کیلو آزادی شخصی چند است. از آنجا که «گذرنامۀ کووید» لازمۀ گذار به زندگی عادی است و بدون آن شخص به یک فرد مطرود تبدیل می‌شود و با زندگی بی‌حقوق و ناامیدانۀ خود، موجب ترس دیگران خواهد شد. حتی بدتر از خانه‌به‌دوشان، معتادان الکلی و مواد مخدر، بی‌کار، بدون حق استفاده از خدمات پزشکی و تأمینات اجتماعی، بدون امکان مشارکت در زندگی اجتماعی، حیات را به سر خواهد رساند. وضعیت مطرودان در جامعۀ کنترل شده، یعنی انبار سرکش‌ها. هر چند که حل مسئلۀ «گذرنامۀ کووید» خیلی ساده نیست. امانوئل مکرون، شاگرد سخت‌کوش ادهانوم قبریسوس، برای صدور گذرنامه‌ها در فرانسه از تابستان اقدام کرده و با اعتراضات گسترده‌ای مواجه شده است. فرانسوی‌ها آزادی‌خواه درک کردند که مسئله به کجا ختم می‌شود.

اما این باعث تغییر برنامه‌های سازمان بهداشت جهانی نمی‌شود. لازم است «گذرنامۀ کووید» به شیوۀ مؤثرتر مدیریت شود. برای جلوگیری از سرکشی‌ها، نظام کنترل لازم است. چگونه می‌توان تلاش برای تطبیق کد کیوآر در برخی از کشورها را فراموش کرد! آن‌ها اولین نمونۀ ابزارها برای مدیریت زندگی منظم در آینده هستند. موجب راحتی خیال می‌شوند. سازمان بهداشت جهانی همیشه از ما مراقبت خواهد کرد. برای مثال، فرض کنید در مرخصی هستید، برای مدت یک یا دو هفته به ماهی‌گیری می‌روید و در این فاصله مهلت واکسیناسیون مجدد شما فرامی‌رسد. پیام‌ کوتاه به تلفن شما ارسال می‌شود. مجبور به آمدن هستید. اما اگر شما همچنان به ماهیگیری ادامه دهید و نخواهید استراحت و تفریح خود را رها کنید، باز هم پیام کوتاه تا سه بار ارسال می‌شود. و سپس، جالب‌تر از همه شروع می‌شود. درست است که قبریسوس هنوز پیشگویی نکرده که گزینۀ بعدی چه خواهد بود، اما می‌توان حدس زد. با استفاده از کد کوآر شما را پیدا می‌کنند، سپس، شاید، یک بالگرد، یا پلیس و یا حتی آمبولانس بیاید و بدون هیچ پرسشی، شما را واکسینه بکند. زیرا، شما برای جامعه خطرناک شده‌اید. و اینکه چه تأثیری در کار شما خواهد گذاشت، به انسانیت رهبری بستگی دارد. اگر شما احمق باشید و ندانید چه خطری برای جامعه دارید، در این صورت، بسیار متأسفم…

اجازه دهید بیشتر فکر نکنیم. هنگامی که تمدن به واکسیناسیون جهانی نزدیک ‌شود، قبریسوس سرانجام، تمامی جزئیات خوشبختی جدید را برای ما تشریح خواهد نمود.

همۀ این‌ها با خُلق و خوی مسالمت‌آمیز تنظیم می‌شوند. زندگی سرگرم‌کننده‌تر خواهد شد. هر چند همیشه یک گرفتاری وجود خواهد داشت. در مدت یک سال و نیم فقط ٢٧ درصد جمعیت روسیه مایه‌کوبی شده است. فاصلۀ ما تا شاخصی که سازمان بهداشت جهانی تعیین کرده، از زمین تا آسمان است. سپس چه روی خواهد داد؟ کل دنیا واکسینه می‌شود، هر کس «گذرنامۀ کووید» دریافت می‌کند، گله‌وار در خیابان‌ها قدم می‌زنند و یکی یکی، هر کجا که بخواهند، سفر می‌کنند، اما ما؟ ما اجازه ورود به بریتانیای آفتابی را نخواهیم داشت؟ بلیط سفر به ترکیه متمدن به ما نخواهند فروخت؟ آیا اصلاً با ما دست نخواهند داد؟

لازم است، مجدداً به دکتر قبریسوس مراجعه کنیم تا او سرنوشت ملی ما را پیش‌بینی کند. آیا ممکن است او توصیه کند که از مغولستان الگو بگیریم و با آن در مورد میزان مرگ و میر ناشی از واکسیناسیون عمومی مسابقه برگزار کنیم؟

دمیتری سدوف (DMITRY SEDOV)

استاد علوم سیاسی، نویسنده و کارشناس مسائل بین‌المللی

پی‌نوشت

١ــ ماسک (پوزه‌بند) در صورت، علاوه بر اینکه نشانۀ تسلیم و اطاعت از طراحان فتنۀ کروناویروس است، به باور پزشکان شاخص، از جملۀ آن‌ها، آکادمیک ویتالی زورف، عامل بیماری‌های دیگر نیز هست. چرا؟

اول- آلایند‌ه‌های زیادی مانند باکتری‌ها و قارچ‌های معلق در هوا روی ماسک می‌نشینند و می‌توانند فرد را آلوده کنند؛

دوم- ماسک باعث رسیدن اکسیژن کم به ریه‌ها و گردش و جذب بیشتر دی‌اکسید کربن می‌شود؛

سوم- منفذهای ماسک ۶٠- ٨٠ برابر بزرگتر از ویروس است و نمی‌تواند از ورود ویروس جلوگیری کند.

٢ــ کیوآر کد  (QR-код) رمزینهٔ پاسخ سریع یا کیوآر کد یک رمزینۀ ماتریسی است که می‌توان آن را با پوینده‌های کیوآر، تلفن همراه دوربین‌دار و تلفن هوشمند بازخوانی کرد. این کیوآر دربردارندهٔ چیدمانی از نقطه‌های مربع‌شکل سیاه‌رنگ بر روی زمینهٔ سفید است. ویکی‌پدیا

٣١ شهریور- سنبله ١۴٠٠

منبع:

سایۀ بال‌های شیاطین

یک واقعیت وحشتناک‌، که در آغاز آن، یک سال پیش کسی نمی‌خواست باور کند. و دو سال پیش، احتمالاً هیچ کس باور نمی‌کرد. اما امروز فقط ساده‌لوح‌ترین یا سرسخت‌ترین افراد تردید می‌کنند.

… حتی سیاه‌تر و بزرگتر

سایه بال‌های شیاطین …

آ.آ. بلوک «قصاص»

رشد آزاد هر کس، شرط رشد آزاد همه است …

مانیفست حزب کمونیست

 دو سال پیش ما مسائلی مانند اصلاحات در حقوق بازنشستگی، فقر، واقعی کردن «جاذبه‌های زندگی» و غیره را مورد بحث قرار دادیم. اما هیچ کسی نمی‌توانست تصور کند، که بعد از مدتی نچندان زیاد، زمانی فرامی‌رسد که زندگی یک انسان بیش از یک آمپول داروخانه نیارزد و همۀ جهان زیر سیطرۀ پزشکی جزایی قرار گیرد. به بهترین بهانه‌ها، اکنون آزمایشات پزشکی بر روی افراد، از جمله زنان باردار، کودکان و افراد مسن انجام می‌شود؛ تبعیض و جداسازی تا حد محرومیت از مراقبت‌های پزشکی و محرومیت از حقوق شهروندی؛ بی‌مسئولیتی کامل مقامات، نظام مراقبت‌های بهداشتی و رسانه‌ها در مقابل آسیب‌های عمدی به سلامتی انسان؛ استفاده از باتوم، توپ‌های آب‌پاش، گلوله‌های لاستیکی علیه مخالفان قوانین کیفری و قانون اساسی قانونی شده است. به یاد دارم که چندی پیش می‌گفتند که بعد از آشویتس نوشتن شعر غیرممکن است. اما برای مدت کوتاهی کافی بود.

باید اعتراف کنیم که پزشکی جزایی تنها یک حلقه از زنجیرۀ طولانی برای رسیدن به هدف شوم نابودی اومانیسم و انسان‌زدایی از نمایندۀ انسان امروز است. از میان حلقه‌های دیگر می‌توان از جایگزینی نظام آموزشی‌ رایج با آموزش مهارت، فرهنگ سنتی با نمایش‌های بی‌کیفیت و احمقانه، خانوادۀ کلاسیک با «روابط شراکتی» و حتی دموکراسی کلاسیک با کهن و هرج و مرج، در نهایت و مهمتر از همه، جایگزینی اومانیسم کلاسیک با نوعی پساانسانیت نام برد.

منظور از واژه «اومانیسم» معمولاً چیست؟ علاقه‌مندی به انسان، به دنیای معنوی او، به هدف او. آموزه‌های فلسفی مختلف رویکردهای متفاوت و دیدگاه متفاوتی از انسان و جایگاه او در جهان را مطرح می‌کرد. اما همۀ آنها به یک نقطه می‌رسید: انسان باید آزاد باشد، امکان کار، توسعه و پیشرفت داشته باشد. رابرت اوون ندا در داد: «یا همه مردم باید خوشبخت باشند، یا هیچکس»!

در فلسفۀ مارکسیسم- لنینیسم، اومانیسم به عنوان کشف قوانین توسعۀ اجتماعی، تسلط بر آنها و ایجاد یک نظام جدید مناسبات اجتماعی درک می‌شود، که در آن انسان آزاد فرصت رشد خلاق داشته باشد. مارکس هنگام صحبت از اومانیسم (انسان‌گرایی)، پدیدۀ از خود بیگانگی را که باعث تبدیل شدن کارگر به ابزار تولید و در نتیجه، موجب محرومیت از صفات انسانی خود می‌شود، مردود شناخت. از نظر مارکس، نظام سرمايه‌داری شخصیت را به برده تبدیل نموده و او را با جوهر انسانی خود بيگانه می‌کند. کار وسیله‌ای برای امرار معاش و راهی برای خودشناسی است، اما وقتی کار از خارج مدیریت می‌شود و از تولیدکننده اطاعت نمی‌کند، شخص مجازات می‌شود و به انسانِ حامل دوگانگی و اختلاف با خود تبدیل می‌گردد. حفظ وجود و برآوردن نیازهای جسمانی، که انسان را به سطح حیوانات می‌رساند، به هدف فرد تبدیل می‌شود.

در این صورت، سؤال پیش می‌آید: «در انسان، چقدر انسانیت انسانی باقی مانده است»؟ انسان‌گرایی از نظر مارکس عبارت از فرایند خودشناسی و خودمختاری، بازگشت انسان به خویشتن خویش از طریق تحول انقلابی جامعه و لغو مالکیت خصوصی، ارتباط با افراد دیگر و کار در جهت منافع عمومی، همان چیزی است که به فرد فرصت رشد و توسعه می‌دهد.

بنابراین، اگر شخص به کالا و به تبع آن، به برده تبدیل شود، به سطح حیوان تنزل می‌کند. و هنگامی که آن‌ها قصد دارند یک انسان را با یک روبات جایگزین نمایند یا حتی یک نژاد انسانی جدید- یک «انسان خدمتگزار» را توسعه دهند، چه اتفاقی می‌افتد؟ اجازه دهید این را، برای مثال، انسان یدکی بنامیم.

اجازه دهید آنچه را که در یک سال و نیم گذشته اتفاق افتاده، بار دیگر به طور خلاصه مرور کنیم. همۀ نکات زیر و تفسیر آن‌ها از زبان دانشمندان و پزشکان محترم ارائه شده است.

در پایان سال ٢٠١٩، شیوع ذات‌الریۀ غیرمعمول در جهان رخ داد. سپس سازمان بهداشت جهانی بدون اینکه هیچ دلیلی ارائه دهد، عامل شیوع عفونت جدید را کروناویروس اعلام کرد. این نیز ثابت نشد. ذات‌الریه می‌تواند باکتریایی، قارچی یا ویروسی باشد. اما هیچ اطلاعات دقیقی دایر بر این که شیوع آن در ووهان ناشی از ویروس کرونا بود، وجود ندارد. ضمناً، کروناویروس‌ها در دهۀ ١٩۶٠ شناسایی شدند و هیچ توجه خاصی را در دنیای علم به خود جلب نکردند. عامل بیماری جدید، کووید-١٩، تاکنون مشخص نشده است. فرضیات کُخ محقق نشد. اگر فردی به ویروس کرونا آلوده شود، بیمار مبتلا به عفونت ویروسی حاد تنفسی تشخیص داده می‌شود، اما نه ذات‌الریۀ غیرمعمول. تا کنون کووید-١٩، تعریف کاملی ندارد، زیرا این بیماری علائم خاصی ندارد.

***

با این حال، بانک جهانی در مورد این بیماری همه‌گیر حتی قبل از آنکه سازمان بهداشت جهانی اعلام کند، صحبت کرد. پس از آن، در سراسر جهان قرنطینه برقرار کردند و در تلویزیون‌ها افرادی را نشان دادند که در خیابان‌ها می‌افتادند. سپس، همۀ این «علم و کتل‌ها» در جایی پنهان شدند. اما هنگامی که ترساندن مردم آرامش‌یافتۀ جهان لازم شد، آن‌ها دوباره ظاهر شدند. بعید نیست که در پاییز شاهد دستۀ بعدی «پا پنبه‌ای‌ها» باشیم.

از سال ٢٠٢٠ این بیماری با استفاده از آزمایش واکنش زنجیره‌ای پلیمراز تشخیص داده می‌شود. اما مبدعین این روش آزمایش استدلال می‌کنند که نمی‌توان از این روش به عنوان تشخیص استفاده کرد. زیرا، آزمایشات مثبت نشاندهندۀ وجود بیماری نیستند. آزمایش افراد سالم برخلاف هنجارهای پذیرفته شده در علم پزشکی انجام می‌شود. چه که بدون وجود تصویر بالینی، نمی‌توان یک فرد را بیمار تلقی کرد. استفاده از سی‌تی‌ اسکن یا مقطع‌نگاری رایانه‌ای برای تشخیص بیماری نیز عجیب به نظر می‌رسد، فقط به دلیل بار تابشی، که چندین برابر بیشتر از بار اشعۀ ایکس معمولی است. بگونه‌ای که شش روش سی‌تی‌ اسکن را می‌توان با یک دوره پرتودرمانی برابر دانست و البته که تأثیر خوبی بر سلامتی و تندرستی افراد ندارد. استناد به «شیشه مات» و درصد آسیب ریه‌ها، یک مجموعه‌ای از دستکاری‌ها است. روی این اصل، چون هیپودینامیا (اختلال در عملکرد بدن) با «شیشه مات» دیده می‌شود، درصد ضایعات معین‌شده توسط مقطع‌نگاری رایانه‌ای نشان‌دهندۀ ذات‌الریه نیست. اما هنوز همۀ کسانی را که آزمایش آن‌ها مثبت است، جزو بیماران مبتلا به کووید ثبت می‌کنند. و اگر فردی با آزمایش مثبت در یک تصادف فوت کند، طبق آمارها او را جزو فوتی‌های کووید ثبت می‌کنند و اگر فردی بلافاصله پس از واکسیناسیون بمیرد، فوت او در اثر واکسیناسیون محسوب نمی‌شود.

از سال ٢٠٢٠، به درخواست سازمان بهداشت جهانی روش‌های مشابهی برای درمان «عفونت جدید کروناویروس» در سراسر جهان به کار بسته می‌شود. انگار هیچ کس قبلاً به ذات‌الریه مبتلا نشده بود. اما در تابستان ٢٠٢٠، پزشکان ایتالیایی در سخنرانی‌های ویدئویی خود تصدیق کردند که پس از استفاده از تهویۀ مکانیکی‌، بیماران با آسیب‌های ریوی جان خود را از دست دادند. به تدریج، پزشکان دیگر نیز در این باره که در حال حاضر تهویۀ مکانیکی دیگر از موارد ضروری در درمان کووید نیست، صحبت کردند. تمام این جعل‌کاری‌ها از همان ابتدا با این هدف آغاز شد: تا آنجا که ممکن است مردم را مرعوب نمایند و مردم هراسان را برای مایه‌کوبی (واکسیناسیون) اجباری به صف کنند.

با این حال، تولید واکسن علیه ویروس کرونا، مخصوصاً در مدت سه ماه غیرممکن است. داروهایی که به عنوان واکسن تجویز می‌شوند، واکسن نیستند. واکسیناسیون به خودی خود چیزی بیش از انجام آزمایش‌های پزشکی روی افراد نیست. قابل تأمل است که داروها روی حیوانات آزمایش نشدند. به احتمال زیاد سازندگان آن‌ها اطلاع دارند، که آزمایش ناموفق خواهد بود، داروهای ضد ویروس کرونا باعث تشدید عفونت وابسته به آنتی‌بادی یا افزایش بیماری وابسته به واکسن می‌شوند. علاوه بر این، این داروها می‌توانند باعث وارد شدن آسیب‌ به خودایمنی بشوند. و مقامات پزشکی ممکن نیست این را ندانند. تمام به اصطلاح «واکسن‌ها» با هدف ایجاد آنتی‌بادی‌های پروتئین S تولید می‌شوند. این آنتی‌بادی‌ها هستند که منجر به بیماری‌های خودایمنی می‌شوند. تا کنون، همۀ دستورالعمل‌ها نشان می‌دهد که اثر واکسن بر بدن ناشناخته است. مردم را برای تزریق آنتی‌بادی تشویق می‌کنند، اما هیچ کس نمی‌داند که تأثیر آن‌ چه خواهد بود. فقط یک محصول کامل ویروسی را می‌توان واکسن حساب کرد. اما از آنجایی که هیچ کس عامل بیماری کووید-١٩ را دقیقاَ مشخص نکرده است، چنین واکسنی وجود نخواهد داشت و نمی‌تواند داشته باشد. به هر حال، در دادگاه عالی فدراسیون روسیه، هیچ یک از مقامات عالی‌رتبۀ نتوانستند اسناد مربوط به برون‌تراوی ویروس را ارائه دهند.

 بقیه داروها به داروهای پروتئینی و ژن‌درمانی تقسیم می‌شوند. ژن‌درمانی جزو به اصطلاح واکسن‌های ناقل است که با ژنوم انسان تداخل دارد. آدنوویروس‌های مورد استفاده در این واکسن‌ها در گذشته برای ویرایش ژنوم حیوانات استفاده می‌شد. با کمک حامل‌های ناقل، ژن‌های مفقوده به موش‌های آزمایشگاهی منتقل می‌شدند که به درمان بیماری‌های ژنی کمک کرد. به عنوان مثال، واکسن اسپوتنیک- V که حامل ژن پروتئین S است، به این گونه تعلق دارد. اما اگر این ژن در ژنوم انسان وارد شود و بدن به تولید همین پروتئین‌های S شروع کند، دستگاه ایمنی بدن می‌تواند به سلول‌هایی که پروتئین S تولید می‌کنند، پاسخ دهد. و این آسیب‌شناسی‌های مختلف، خودایمنی را تهدید می‌کند.

سازمان بهداشت جهانی واکسیناسیون علیه کروناویروس را رسماً «ژن درمانی» می‌نامد. هیچ کس توضیح نداده است که چرا تصمیم گرفته شد کل جمعیت کرۀ زمین تحت ژن درمانی قرار گیرد. علاوه بر این، مشخص نیست که یک ژن بیگانه در چه جایی می‌تواند با واکسن ادغام شود. امروز رسانه‌ها گزارش می‌دهند که افراد مبتلا به کووید-١٩ محکوم به پیری زودرس هستند. در عین حال، این یک تجزیه ژنوم است که می‌تواند باعث پیری زودرس شود و ممکن است به سادگی افراد مورد آزمایش را برای عواقب کارزار واکسیناسیون آماده نموده و نتایج ویرایش ژنومی را که ظاهراً تحت تأثیر یک سویۀ جدید تقویت شدۀ ویروس کرونا قرار گرفته، پیشاپیش توضیح دهند.

پزشکان و دانشمندان آشکارا خاطرنشان می‌سازند که بسیاری از افراد واکسینه‌شده در خطر مرگ هستند و  در حال حاضر نسل‌کشی در کرۀ زمین در حال انجام است. همچنین، پیش‌بینی می‌شود، که وقتی اکثریت جمعیت جهان واکسینه شوند، هنگامی که سلامت انسان با اختلال شدید مواجه شود، ممکن است سازمان بهداشت جهانی ژن درمانی جدیدی را پیشنهاد نماید و مشخص نیست که پس از آن کدام ژن‌ها به بدن انسان وارد خواهد شد. در این حالت، ذات‌الریۀ غیرمعمول ناشی از عفونت باکتریایی، قارچی یا هر ویروس دیگری در هیچ جا از بین نخواهد رفت. مردم همان طور که از زمان‌های بسیار قدیم بیمار می‌شدند، همچنان با علائم سال‌های ٢٠٢٠-٢٠٢١ بیمار خواهند شد.

***

در کنفرانس آنلاین ماه مه سال گذشته مجمع جهانی اقتصاد، کلائوس شوآب، رئیس آن گفت که سرمایه‌داری در بحران است، تجدید ساختار مدل سرمایه‌داری موجود ضروری است، کرونا و قرنطینه بهانۀ خوبی است برای برقراری نظم در جهان. بازآرایی بزرگ اعلام شد. در ماه ژوئیۀ همان سال کتاب شوآب تحت همین عنوان چاپ شد. در کتاب گفته می‌شود، که بازگشت به زندگی سابق امکان ندارد.

بنابراین، به همۀ اتهامات مربوط به نظریۀ توطئه، به همۀ تضمین‌ها که بازگشت به زندگی عادی بعد از واکسیناسیون جهانی ممکن خواهد شد، می‌توان با نقل قول از کلائوس شوآب با خیال راحت جواب داد. او می‌نویسد: «بسیاری‌ها می‌پرسند، که ما چه زمانی به زندگی عادی برخواهیم گشت؟ جواب کوتاه است: هیچگاه». در عوض، همۀ جهان باید برای وحدت تلاش کند. کلائوس شوآب چنین تصریح می‌کند: «مسئلۀ دولت جهانی در مرکز همۀ مسئل قرار دارد».

شوآب همچنین در بارۀ الغای مالکیت خصوصی صحبت می‌کند، اما نه به این معنا که مارکس نوشته، بلکه به این معنی که کل اقتصاد جهان توسط انحصارات غول‌آسا مدیریت خواهد شد. پول نقد به تدریج در سراسر جهان حذف می‌شود. محدودیت‌هایی در مصرف آب، غذا اعمال خواهد شد، خودروهای شخصی وجود نخواهند داشت. زیرا، جهان باید پاکیزه‌تر شود. در وبسایت بنیاد راکفلر می‌توانید نحوۀ توزیع محصولات غذایی با نسخه را مطالعه کنید. آنچه که به تعداد جمعیت جهان مربوط می‌شود، کلائوس شوآب اطمینان می‌دهد، که «هرچه رشد جمعیتی بیشتر… به همان نسبت خطر ابتلا به همه‌گیری‌های جدید بیشتر»! ضمناً، در پس‌زمینۀ چنین اظهاراتی، اظهارات رئیس جمهور روسیه مبنی بر اینکه ایدۀ ملی کشور ما باید به یک خانواده بزرگ پر اولاد تبدیل شود، بسیار عجیب به نظر می‌رسد. از آنجایی که روسیه در چنان نظام جهانی ادغام شده، که هیچ کس نه فقط به خانواده‌های بزرگ، حتی به خانواده‌ نیاز ندارد، پیشنهاد رئیس جمهور مانند وعدۀ قبل از انتخابات به نظر می‌رسد که تحقق آن پیش‌بینی نشده است.

به گفته شوآب، روبات‌ها جایگزین الباقی جمعیت روی کرۀ زمین خواهند شد: «تا سال ٢٠٣۵، تا ٨۶٪ مشاغل در رستوران‌ها، ٧۵٪ مشاغل در تجارت و ۵٩٪ درحوزۀ سرگرمی‌ها می‌توانند خودکار شوند». هیچ شغلی وجود نخواهد داشت. به مردم درآمد اولیه، بدون قید و شرط ارائه خواهد شد. اما نه به همه، بلکه، فقط برای آن‌هایی مایه‌کوبی شده‌اند! مطمئناً نسخه‌های غذایی نیز فقط برای افراد واکسینه‌شده صادر می‌شود (البته، چندی پیش دولت ایران در یک پیشدستی آشکار اعلام کرد که به افراد واکسینه نشده اجازۀ ورود به فروشگاه‌ها و استفاده از خدمات اجتماعی داده نخواهد شد). آزمایش و واکسیناسیون منظم اجباری خواهد شد. واکسینه‌شده‌ها پاسپورت بهداشتی دریافت خواهند ‌کرد و برای کسانی که از رعایت الزامات بهداشتی خودداری کنند، محدودیت‌ها و حتی مجازات‌ها اعمال خواهد شد. اجرای این بند از وعده‌های شوآب، برخلاف وعده‌های سیاستمداران روسیه، شروع شده است. واکسیناسیون اجباری و صدور گذرنامه‌های بهداشتی‌، مجازات‌ها و اعمال محدودیت برای افراد واکسینه نشده و همچنین، آزمایشات اجباری در همه جا، بی‌هیچ ملاحظه و بی‌هیچ قید و شرطی در حال انجام است. در حال حاضر از اردوگاه‌های کار اجباری برای کسانی که نمی‌خواهند واکسن بزنند، صحبت می‌کنند. آنچه در کشورهایی مانند استرالیا یا ویتنام روی می‌دهد، در قامت هیولایی بی‌معنی و ددمنشانه است.

***

همۀ این‌ها هنوز شروع کار است! اما نکته اصلی این است که هیچیک از این‌ها تخیلی نیست، بلکه، هم اکنون واقعیت دارد.

اما در همین حال، شوآب تکامل انسان را نیز پیشنهاد می‌کند. ژاک آتالی، مشاور دائمی رؤسای جمهور فرانسه نیز در ژوئیه ٢٠٢١ در بارۀ همین موضوع صحبت کرد. آتالی در سخنرانی جنجالی خود اظهار داشت که تکامل انسان باید کنترل و هدایت شود. انسان باید یک «مصنوع»، یک «شیء» باشد. لازم است گونۀ جدید انسان- ترکیبی از انسان و رایانه ساخته شود؛ لازم است «کد» انسان اصلاح شود. در مجموع، آتالی در مورد همان موضوع صحبت می کند، که شوآب می‌گوید. خوب، احتمالاً کمی نرم‌تر صحبت می‌کند. با این حال، هم واکسیناسیون بمثابه ضامن ایجاد «کد» صحیح انسان، هم «دستور کار سبز» و همچنین، امتناع از شکر و سایر محصولات مضر در صحبت‌های او نیز شنیده می‌شود (چه چیزی برای چه کسی مضر است، در داووس یا بنیاد راکفلر تصمیم خواهند گرفت). دیگر هیچ کس هیچ چیزی را پنهان نمی‌کند. هر کس این را تتوری توطئه تصور می‌کند، خودش می‌تواند مطمئن شود:

در ارتباط با سخنرانی آتالی، پروفسور والنتین کاتاسانوف، آلدوس هاکسلی و «دنیای شجاع جدید» او، مخصوصا، فرایند ایجاد یک زندگی جدید را یادآوری می‌کند: «ساکنان آن دنیا محصولات تسمه نقاله بودند. تولید با لقاح خارج از رحمی تخمک که در بطری‌های مخصوص قرار داده شد، آغاز گردید. بطری‌ها متفاوت بودند و محصولات نهایی که از خط مونتاژ خارج شدند، ویژگی‌های متفاوتی داشتند. تفاوت‌ها در مرحلۀ آغازین تشکیل جنین در بطری‌ها برنامه‌ریزی شدند. اربابان «دنیای شجاع جدید» از چندین کد ژنتیکی استفاده کردند تا به کمک آن‌ها بتوانند نخبگان (کاست «آلفا»)، طبقۀ متوسط ​​(«بتا»، «گاما») و طبقه پایین («دلتا»، «اپسیلون»)، یادآوران مبهم انسان امروز را تولید کنند».

اما می‌توان طرح‌های دیگر را نیز به خاطر آورد. مثلا، دکتر هاس، قهرمان فیلم اتحاد شوروی- «فصل مرده» (سال ١٩۶٨، کارگردان، ساوّا کولیش)، در مورد برنامه‌های نازی‌ها برای ایجاد «جامعه عادلانه» صحبت کرد. البته، این یک ضد مارکس دیگر است. زیرا، عدالت در این مورد نه بعنوان امکان توسعه و تکامل جهانی‌، نه بعنوان لغو استثمار، بلکه بعنوان پرورش نژاد جدیدی از انسان با کمک گاز RH که نوعی واکسیناسیون است، درک می‌شود. دکتر هاس گفت، ایده‌های جدید فقط بر اساس یک مبنای علمی جدید می‌توانند ظاهر شوند. جامعۀ آینده، جامعۀ متشکل از گونه‌های جدید آدم‌ها خواهد بود. «دیگر نه غنی وجود خواهد داشت، نه فقیر. فقط نخبگان، یعنی متفکران، شاعران، دانشمندان در باغ عدن جدید زندگی خواهند کرد. می‌پرسید، پس چه کسی کار خواهد کرد؟ <…> نمایندگان نژادهای فرودست که تحت درمان روان‌شیمیایی قرار می‌گیرند، کار خواهند کرد». در ادامه دکتر هاس توضیح می‌دهد، که «گاز در دوزهای کوچک، توانایی‌های انسان را تشدید می‌کند و در دوزهای بزرگ، کد انسان را تغییر می‌دهد». این افراد جدید «به هیچ گونه اطلاعات بیرونی» دسترسی نخواهند داشت. مردم بیشترین آسیب را از چه چیز می‌بینند؟ از مقایسه! یک نفر بهتر زندگی می‌کند، آن یکی با استعدادتر است، دیگری ثروتمندتر است و آن دیگری قوی‌تر. اما افرادی که تحت درمان روانی‌شیمیایی قرار می‌گیرند، به طور مداوم شاد خواهند بود. برای این شاد خواهند بود که جایشان گرم است، که گوجه فرنگی‌شان سرخ است، که خورشید می‌درخشد، که دقیقاً در ساعت دو، هر اتفاقی بیفتد، سوپ لوبیای مغذی خود را دریافت می‌کنند، و شب- یک زن. مشروط بر اینکه با پشتکار کار کند». آیا کلائوس شوآب همین را نمی‌گوید؟!

دکتر هاس به این بسنده نمی‌کند، برای اینکه در برنامۀ او ایجاد گونه‌های جدید انسان خادم، درست مثل آن که طبیعت عاقلانه در کندو، در لانۀ مورچه انجام می‌دهد، وجود داشت. تصور کنید: انسان بافنده، انسان نانوا، انسان راننده. در این حال، او نیاز دیگری ندارد!<…> انسان روبات به هیچ چیز فکر نمی‌کند، از همه چیز راضی است و تولید مثل می‌کند، نوع خودش را تولید می‌کند. همانطور که فیل از گربه متولد نمی‌شود، از یک مرد طلایی نیز نمی‌تواند یک ریاضیدان متولد شود. حذف شد! برای اینکه گاز RH بر ساختار ژنتیکی انسان تأثیر می‌گذارد». آیا ژاک آتالی چیزی غیر از آلدوس هاکسلی می‌گوید؟!

***

حامیان واکسیناسیون، با اشاره به شوآب و آتالی تقریباً مانند والدین بچه به کارلسون در ابتدای کتاب، به جنبۀ جهانی کارزار مایه‌کوبی استناد می‌کنند. آن‌ها می‌گویند، اگر واکسن‌ها مضر هستند، پس چرا اسرائیل، اروپا و ایالات متحده واکسینه کرده‌اند؟ به گفته دکتر هاس، آن‌ها‌ میلیاردهای طلایی، نخبگان هستند. این استدلال جای انتقاد ندارد. زیرا، هیچ کس تا به حال به کسی قول نداده که تمام احشام اسرائیل و ایالات متحدۀ آمریکا نخبگان جهان را تشکیل دهند. هیچ کس تصور هم نمی‌کند که جنبش «زندگی سیاهان مهم است» در آمریکا به خودی خود شکل گرفت. و اما سفیدپوستان آمریکایی، مانند پست‌ترین احمق‌ها، بوسیدن کفش‌های هموطنان سیاهپوست خود را خود ابداع کرده‌اند. بنابراین، سفیدپوستان آمریکایی، که اتفاقاً در مقایسه با سیاهان در اقلیت هستند، ارزش چندان زیادی ندارند.

یک مسئلۀ جالب‌تر. اخیراً اطلاعاتی در مورد اصل و نسب کلائوس شوآب در اینترنت منتشر شد. نوشتند، که انگار مادرش با خانه روچیلد مرتبط بوده است. اما معلوم شد که اینطور نیست. در عوض، جزئیات جالب‌تری از شجره‌نامۀ «قهرمان» ما آشکار شد. معلوم شد که پدر کلائوس شوآب‌، اوژن ویلهلم شوآب، تا سال ١٩٨٢ ریاست شرکت اِشِر- وایس و شرکاء (Escher-Wyss & Co) را در شهر باشکوه راونسبورگ بر عهده داشت. قابل توجه است که این شرکت در طول جنگ جهانی دوم تحت حمایت ویژۀ هیتلر بود و حتی عنوان «شرکت ناسیونال سوسیالیستی نمونه» را دریافت کرد.

کارل شوایزر تاریخ‌نگار محلی از شهر لیندائو تصدیق می‌کند که یک اردوگاه کوچک مخصوص کار اجباری در قلمرو کارخانۀ اِشِر- وایس و شرکاء وجود داشت. شهر راونسبورگ، علاوه بر همه چیز، بعنوان یکی از مراکز اصلاح نژاد شناخته می‌شود. به هر حال، بودجۀ آزمایشاتی را که مؤسسۀ مردم‌شناسی، وراثت و اصلاح نژادی قیصر ویلهلم در برلین در طول جنگ روی مردم انجام داد، توسط همان بنیاد راکفلر تأمین می‌شد. باز هم ساده‌لوحی خواهد بود هر گاه تصور کنیم کلائوس شوآب، که در سال ١٩٣٨ در یک خانوادۀ نازی و در مرکز نازیسم متولد شد، با روح اندیشه‌های مارکسیستی- لنینیستی یا انساندوستی فوئرباخ پرورش یافته است. «بازآرایی بزرگ» یعنی ادامۀ کار پدر شوآب و حامیانش. یعنی جفت‌گیری ایدۀ نبرد من با تعالیم یسوعیان. همچنین، یعنی اصلاح نژاد، اما در نوع خود!

حال برگردیم به تک‌گویی دکتر هاس و توجه خود را روی عبارت «انسان خادم» ممترکز کنیم. پس از آن، مجدداً برگردیم به سال ٢٠٢٠. در ٢۵ اوت سال ٢٠٢٠، در مسکو یک میزگرد با موضوع «دفاع روانی. مبارزه برای تاریخ، مبارزه برای آینده» در چارچوب انجمن «آرمیا ٢٠٢٠» (ارتش٢٠٢٠) برگزار گردید. از میان سخنرانان، میخائیل کاوالچوک، رئیس مرکز تحقیقات ملی «مؤسسه کورچاتوف»، عضو مسئول آکادمی علوم روسیه، که در مورد فن‌آوری‌های ژنتیکی و تولید «انسان خادم» با کمک آن‌ها… صحبت کرد، بیش از همه توجهات را به خود جلب نمود. کاوالچوک گفت: «سطح علم معاصر به درجه‌ای رسیده که ما به آنچه که قبلاً خاص خدا تلقی می‌شد، حمله کرده‌ایم. من در اینجا فناوری‌های ژنتیکی را فقط بعنوان مثال ذکر می‌کنم». بویژه کاوالچوک با استناد به «فصل مرده»، توضیح داد، که امروز فن‌آوری‌ها امکان ایجاد یک روبات زیستی از یک فرد یا از یک مادۀ زیستی را فراهم کرده است. شوآب می‌گوید: «به‌سازی انسان». آتالی اضافه می‌کند: «اصلاح نژاد». علاوه بر این، کاوالچوف گزارش سازمان بهداشت جهانی را نه برای سلامتی مردم، بلکه، بمنظور «تحت نظر گرفتن وضعیت سلامتی مردم و تأثیرگذاری برآن» ارزیابی کرد. کاوالچوف این مسئله را حتی طی سخنرانی خود در شورای فدراسیون روسیه در سال ٢٠١۵ توضیح داد. آن وقت او اظهار داشت، که «امروزه فن‌آوری یک فرصت واقعی [برای مداخله] در روند تکامل انسان به وجود آورده است. و هدف این است که اساساً زیرگونه جدیدی از انسان معاصر- «انسان خادم» ایجاد شود <…> ویژگی انسان خدمتی بسیار ساده است: اول، خودآگاهی محدود <…> دوم، مسئله کنترل تولید مثل و مورد سوم، غذای ارزان است، این‌ها محصولات اصلاح شده ژنتیکی هستند. و برای انجام این نیز، همۀ شرایط آماده است. یعنی در عمل، امروزه یک امکان واقعی فن‌آوری برای پرورش زیرگونه‌های افراد خدمتی ایجاد شده است».

البته، هم در سال ٢٠١۵ و هم در سال ٢٠٢٠ در اینترنت کاوالچوک را به مسخره گرفتند. خوب، ما نیز آماده تمسخر هستیم. بگذار هر کسی که همۀ این‌ها را توطئۀ مضحک تصور می‌کند، توضیح دهد و آموزش دهد، که در مورد کتاب کلائوس شوآب، سخنرانی ژاک آتالی، اطلاعیۀ بانک جهانی چه نظری دارد؛ چرا سخنان شوآب راجع به مایه‌کوبی با واقعیت مطابقت دارد؛ معنی این کارناوال واکسیناسیون در سراسر جهان، آن هم با واکسن‌های ناقل چیست. در عین حال، بگذار بگویند، چرا ما را مجبور می‌کنند تا واقعیت‌ها رانبینیم، سیاه را سفید بنامیم و در حالیکه روی قفسی که شیر داخل آن است، نوشته «شیر»، چرا به چشم‌های خودمان باور نکنیم».

***

چرا رسانه‌های جمعی بطرز پرخاشگرانه و بی‌ادبانه، با نادیده گرفتن واقعیت بحث علمی، از همۀ روش‌های شناخته‌شده برای دستکاری شعور استفاده می‌کنند و سعی می‌کنند نشان دهند کسانی که با سیاست قرنطینه و واکسیناسیون مخالفند، افراد متوهم، نادان، حاشیه‌ساز هستند؟ حتی اگر این «حاشیه‌سازان» تمام زندگی خود را وقف ویروس‌شناسی، علم ژنتیک یا داروسازی کرده باشند! چگونه ممکن است، که یک انسان لایق ناگهان فقط به این دلیل که نجابت، تجربه و دانش او اجازه نمی‌دهد دروغ بگوید، شهادت دروغ بدهد، به دروغ سوگند یاد کند و حقایق را انکار کند، از نظر برخی افراد طرفدار واکسیناسیون نادان شمرده شود؟ و بر چه اساسی نادان‌های واقعی- روزنامه‌نگاران و سیاستمداران به خود اجازه می‌دهند افراد شایسته را بدنام کنند؟ ما این را نمی پرسیم که چرا آن‌ها اینقدر از بی‌مجازات ماندن خود مطمئن هستند و تصور می‌کنند که از مسئولیت همۀ جنایات رهایی خواهند یافت. شاید به این دلیل است که فکر می‌کنند هیاهوی دعوت روزمره در صفحه تلویزیون برای واکسیناسیون روزی به پایان خواهد رسید و آن‌ها بخشیده خواهند شد. و البته مهمترین سؤال: چرا افراد نزدیک به رئیس دولت بارها در مورد خطر فن‌آوری ژنتیک و تجاوز سازمان بهداشت جهانی هشدار می‌دهند، اما سرگئی سابیانین [شهردار مسکو]و آنا پاپووا [رئیس سازمان بهداشت روسیه] آشکارا این هشدارها را نادیده می‌گیرند و باعث آسیب دیدن کشور و مردم می‌شوند؟

در همین حال، وکلای کشورهای مختلف شکوائیۀ جدیدی (بانضمام شهادت‌های کتبی متخصصان مشهور- بعنوان مثال، لوک آنتوان مونتانیه ویروس‌شناس، برندۀ جایزه نوبل، کوین مک‌کرنا، متخصص مغز و اعصاب و متخصص بیماری‌های عصبی و دیگران) مبنی بر نقش داشتن دولت‌های کشورهای مختلف، رهبران جهان و مشاوران آن‌ها در نسل‌کشی، جنایت علیه بشریت و نقض قوانین نورنبرگ به دادگاه کیفری بین‌المللی ارائه داده‌اند. این وکلا در شکایت خود متذکر شده‌اند، که «این ویروس سارس- کوو-٢ و واکسن علیه کووید-١٩ بعنوان یک سلاح بیولوژیکی ویژه طراحی شده و در دو مرحله علیه مردم بی‌گناه جهان استفاده شد».

«بیست پزشک، از جمله رهبران علم پزشکی دارای شهرت جهانی که به منجلاب سقوط کرده‌اند،  در صندلی متهم نشسته‌اند. همۀ آن‌ها افراد بی‌روح و آمادۀ سرکوب انسان‌های بی‌دفاعی هستند که در نتیجۀ سیاست‌های بی‌رحمانه و جنایتکارانۀ دولت‌ها گرفتار فقر، تنگدستی و بدبختی شده، از حقوق طبیعی خود محروم گردیده‌اند. همۀ آن‌ها سوگند بقراط را که رسماَ از حفظ یاد کرده‌اند، زیر پا گذاشتند». دقیقاً همه اینطورند. توجه کنید، گفته‌های فوق به امروز ما مربوط نمی‌شود. آن‌ها سخنان تلفورد تیلور دادستان آمریکایی در دادگاه نورنبرگ هستند. اما همین سخنان را  کلمه به کلمه، می‌توان در مورد امروز گفت.

فرایندی که در روسیه ما آن را مضحکه می‌نامیم، عبارت است از نابودسازی فرهنگ، تحصیل، علم و دستکاری شعور به کمک رسانه‌های جمعی با استفاده از فنون‌ خاص. این فقط قدم اول است به سوی انسان‌زدایی، به سوی وادار کردن مردم به قبول شرکت داوطلبانه در ژن‌درمانی یا روان‌درمانی شیمیایی وسیع. عواقب این درمان دقیقاً مشخص نیست. اما برنامه‌های سازماندهان انسان‌زدایی جهانی روشن است. خاص اینکه، این برنامه‌ها مخفی نیستند.

افراد دیوانه، خزندگان، برخی از زیرگونه‌های خاص انسان‌خوار یا هرچه که هستند، به اجرای ایده‌های جنون‌آمیز و جنایتکارانه خود دست زده‌اند. آیا بشریت همه این‌ها را هضم خواهد کرد و داوطلبانه خود را به درون آشویتس نوین خواهد انداخت؟ اما ارتش سرخ نمی‌آید- منتظر کمک از جایی نباشید. و اگر امروز در برابر این دیوانه‌ها مقاومت نکنیم، فردا دیر خواهد شد. همه چیز دقیقاً همانطور خواهد شد، که شواب وعده داده است.

سوتلانا زامللووا (Svetlana ZAMLELOVA)

نویسنده، روزنامه‌نگار، منتقد، مترجم.

پی‌نوشت:

‌این جستار علمی- تحلیلی نسبتاً بلند، در واقع، یک جزوۀ نسبتاً جامع است- هم برای عوام، هم برای خواص، برای اهالی مطالعه، تحقیق، پژوهش! انتظار می‌رود همۀ متخصصان، همۀ پژوهشگران، همۀ محققان و بطور کلی هر کسی که دل در گرو نجات بشریت دارد، با حوصله آن را مطالعه نماید. و اگر چنانچه کسی آن را خلاف واقع تصور کند، لازم است درک و برداشت خود را توضیح دهد.

ابعاد فاجعه‌ایی که در حال وقوع است، شاید برای بسیاری‌ها حتی قابل تصور نباشد. زیرا، طراحان فتنۀ کرونا، به کمک دولت‌ها و رسانه‌های جمعی بطرز هولناکی بشریت جهان را شستشوی مغزی نموده، فریب داده و اذهان عمومی بشدت مسموم کرده‌اند. بگونه‌ای که قریب به اتفاق جمعیت حتی نمی‌تواند درک کند که این فتنه اگر چه با غرش جنگنده‌ها، توپ‌ها، تانک‌ها، انفجار نارنجک‌ها، بمب‌ها و موشک‌ها، نفیر گلوله‌های مسلسل‌ها و تفنگ‌ها و خرابی‌های عظیم و کشتارهای خونین ده‌ها میلیونی مانند جنگ‌های جهانی اول و دوم و دیگر جنگ‌ها همراه نخواهد بود، اما رفته رفته ابعاد کشتار خاموش آن نه میلیونی، که سر به میلیاردها خواهد زد و مابقی انسان‌ها نیز به نوع جدید برده، به گونۀ جدید انسان روباتی تبدیل خواهند شد.

در چنین شرایط وانفسا، بنظر می‌رسد دولت ایران با عملکرد خود ثابت می‌کند که یکی از آن دولت‌هایی است که وکلای کشورهای مختلف از آن‌ها به دادگاه کیفر شکایت کرده است. چرا که این دولت «نه خداد را قبول دارد، نه خرما را». گوشش به حرف هیچ متخصص، کارشناس، پژوهشگر آگاه و مستقل بده‌کار نیست، به هیچ سند و مدرکی توجه نمی‌کند جز اجرای دقیق دستورات و فرامین اربابان جهان- دولت نامرئی جهانی؛ جز دستورالعمل‌های سازمان مافیایی- جنایی به اصطلاح بهداشت جهانی که در سال ١٩۴٨ با ابتکار و پول بنیاد مافیایی راکفلر بدست برادران دالس تشکیل گردید! از این رو، برای اثبات تسلیم و سر فرودآوردن صادقانۀ خود در مقابل آقایان جهان، برای نشان دادن فرودستی و اطاعت محض خود از آن‌ها، در ابعاد هولناکی به شستشویی مغزی مردم می‌پرازد تا بیش از چهار دهه جنایت خود علیه ملت ایران را در قالب واکسیناسیون عمومی به حد کمال برساند.

مقامات رسمی کشور بمنظور تکمیل این جنایت هولناک، بدون اینکه به هشدار آیت‌الله خامنه تره هم خرد کنند، ده‌ میلیون دوز از خطرنا‌ک‌ترین واکسن‌ها- واکسن‌های فایزر و جونسون و جونسون را  به ایران وارد کردند. پس از این، وزیر بهداشت اعلام کرد که بزودی فقط افراد واکسنه شده مجاز به استفاده از خدمات اجتماعی خواهند بود که اکنون بخشاً اجرا می‌شود. آقای رئیسی، رئیس جمهور نیز در جایگاه سخنگوی دولت، ضمن تأکید بر رعایت اکید به اصطلاح مقررات بهداشتی، گفت که ٧٠٪ جمعیت ایران تا آذر ماه واکسینه خواهد شد…

با این حساب، معلوم می‌شود که سران چهار قدرت غربی در کنفرانس گوادالوپ در دی ماه ١٣۵٧ پشت نوکر خود- شاه خائن را بی‌جا خالی نکردند. آن‌ها درست پیش‌بینی ‌کرده بودند که ایران بدست چه نیروی شبه‌طالبانی (شباهت کامل بلحاظ ایدئولوژیک و اغلب عملکرد‌ها و سیاست‌های داخلی) خواهد افتاد و در چه سمتی هدایت خواهد شد.

۶ مهر- میزان ١۴٠٠

منبع: وب‌ سایت حزب کمونیست روسیه

واکسیناسیون تقویتی

مایه‌کوبی می‌کنیم!

فرهنگ لغت ما با واژه‌های جدید تکمیل می‌شود: «همه‌گیری»، «آزمایش واکنش زنجیره‌ای پلیمیراز»، «آنتی‌بادی»، «پاسخ ایمنی»، «عفونت بدون علامت»… کلمۀ دیگری در اوایل تابستان ابداع شد: «تقویتی». صحبت ما در مورد واکسیناسیون مقوی است، که سازمان بهداشت جهانی آن را به شرح زیر تعریف می‌کند: «دوز اضافی واکسن، ضروری برای «تحریک» (افزایش) سطح آنتی‌بادی‌ها پس از پایان مرحلۀ اول ایمن‌سازی؛ ممکن است شامل سه دوز مکرر باشد».

زمانی که در ماه دسامبر سال گذشته واکسیناسیون شروع شد، به شهروندان اعلام کردند، که یک بار واکسیناسیون برای تمام عمر کافی خواهد بود. در اوایل سال جاری سازمان بهداشت جهانی و تولیدکنندگان عمدۀ دارو «افزودند»، که برای تضمین تا سه دوز دیگر تکرار خواهد شد.

تا پایان ماه اوت، ۵ میلیون و ١٧٨ هزار و ٧٠٠ دوز واکسن در سراسر جهان تزریق گردید که با احتساب دو بار واکسینه شدن ۶٧ نفر از ١٠٠ نفر جمعیت، در واقع ٢۶ و ٩ دهم درصد از جمعیت جهان مایه‌کوبی شد. تا ٢٩ ماه اوت، شاخص واکسیناسیون کامل (دو دوز) در کشورهایی مانند: مالت- ٨٢؛ امارات متحدۀ عربی- ٧۶؛ سنگاپور- ٧۶؛ پرتغال- ٧٣؛ ایسلند- ٧٣؛ اروگوئه- ٧٢؛ قطر- ٧٢؛ دانمارک- ٧١؛ شیلی- ٧١؛ بلژیک- ٧٠، از مرز٧٠ درصد گذشت.

‌معجزۀ مورد انتظار روی نداد. مثلاً، در پرتغال در مدت یک هفته از ٢٣ تا ٣٠ اوت تعداد مبتلایان به کووید-١٩ به ١۵۵٢٧ نفر رسید. این رقم در نسبت به هر میلیون، شامل ١۵٢٨ نفر می‌شود. در همان مدت ٨٢ نفر، یعنی به‌ازای یک میلیون نفر فقط ٨ نفر فوت کرد. در مالت، نرخ نسبی ابتلا و مرگ و میر در همان هفته به ترتیب ٧١١ و ٩ نفر بود (در هر میلیون نفر). به ذکر آمار دیگر نیازی نیست. آمارها نشان می‌دهد‌، که واکسیناسیون کامل (دو دوز) در مقابل ویروس مصونیت ایجاد نمی‌کند. بلافاصله «توجیه کردند»: گونه‌های جدید ویروس مقصر هستند. از این رو، دوز جدید واکسن لازم است و آن‌ را تقویتی نامیدند.

در تابستان، مقامات ایالات متحدۀ آمریکا، اسرائیل، روسیه، امارات متحدۀ عربی، مجارستان، لهستان، آلمان و فرانسه بر لزوم تقویت‌کننده‌ها تأکید کردند. مجارستان واکسیناسیون تقویتی را پیش از این در ماه اوت انجام داده بود. لهستان، آلمان و فرانسه قول دادند در ماه سپتامبر آن را شروع کنند. ٣٠ اوت خبر مبنی بر شروع تزریق واکسن تقویتی در اطریش سفلی نیز انتشار یافت.

جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحدۀ آمریکا در اواسط ماه اوت اعلام کرد، که آمریکا در زمان‌های نزدیک، بلافاصله پس از آنکه یکی از واکسن‌های تجربی وضعیت یک واکسن کامل کسب کند، به واکسیناسیون تقویتی دست خواهد زد. در ٢٣ اوت، واکسن فایزر چنین وضعیتی را از سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) کسب کرد و می‌توان انتظار داشت که در ماه سپتامبر در آمریکا شروع شود… افراد مسن بعنوان گروه اولویت‌دار برای تزریق مقوی‌ها منظور شده‌اند. آلبرت بورلا، مدیر کل فایزر چندی قبل، در ماه آوریل گفت، پس از دو دوز واکسیناسیون، احتمالا دوز دیگر لازم خواهد بود و افزود، که به احتمال زیاد افراد مجبورخواهند بود همه ساله واکسینه شوند.

از ٢٩ ژوئیه در اسرائیل تزریق‌های تقویتی شروع شد. تا امروز دوز سوم به یک و نیم میلیون نفر تزریق شده است و از لحظۀ آغاز کارزار واکسیناسیون تقویتی در اسرائیل بیش از دو میلیون نفر آن را دریافت کرده است. تا کنون هیچ تغییر مثبتی مشاهده نمی‌شود. تعداد مبتلایان در یک هفته از ٢٣ تا ٣٠ اوت به ۶٠٣١٧ نفر رسید. ١۵٩ نفر فوت کرد. برای مقایسه: تعداد مبتلایان در یک هفته قبل از آن ۵٢۴٠۶ نفر، شمار فوتی‌ها ١۶٢ نفر بود. یعنی در عرض یک هفته تعداد بیماران اسرائیل ١٧ درصد افزایش یافت و میزان مرگ و میر با ٢ درصد کاهش همراه شد.

از نظر میزان نسبت بیماران در هفته، به ازای هر ١ میلیون نفر جمعیت (۶۴۶٨ نفر)، کشور اسرائیل در میان ۵ محروم‌ترین کشور جهان قرار داشت. نمونۀ اسرائیل ثابت می‌کند، که مقوی ممکن است باعت بهبودی در وضعیت بیماری ویروسی نشود. و در مورد پیامدهای بلند مدت تقویت‌کننده‌ها، مقامات ترجیح می‌دهند حرفی نزنند. پزشکان صادق اظهار می‌دارند که تقویت‌کننده می‌تواند پیامدهای منفی بسیار جدی در میان‌مدت و بلندمدت داشته باشد. اول- ایمنی انسان را بکلی تضعیف بکند؛ دوم- باعث پیدایش سویه‌های جدید کووید-١٩ بشود؛ سوم- بیماری و مرگ در اثر دیگرواکسن‌ها را افزایش دهد. مثلا، می‌تواند به مراتب خطرناک‌تر از آنفولانزای معمولی باشد. همانطور که پزشکان به طرز غم‌انگیزی شوخی می‌کنند، یک فرد باید با دو دوز اول واکسن مجروح شود و با تقویتی‌ تمام کند.

مقامات اسرائیلی به جای توقف و تفکر، تغییر یا تعدیل سیاست‌های مقابله با کووید-١٩، مسیر خطرناک استفاده از تقویتی را ادامه می‌دهند. پروفسور ناخمن آش، یکی از مقامات ارشد وزارت بهداشت اسرائیل در ٢٩ اوت در یک کنفرانس مطبوعاتی اعتراف کرد واکسیناسیون تقویتی که از یک ماه پیش آغاز شده، نتیجۀ مورد انتظار به همراه نداشت. او با طمطراق گفت: «ما موفق شدیم از افزایش بیماری جلوگیری کنیم. با این وجود، هنوز در حال رشد است. اما تا حد قابل توجهی کندتر شده است». در عین حال، او اعلام کرد که اسرائیل از ٢٩ اوت به واکسیناسیون کودکان بالای ١٢ سال با واکسن تقویتی شروع کرده است.

با این وجود، آن لیندستراند (Ann Lindstrand)، یکی از مقامات سازمان بهداشت جهانی در ١٢ ژوئیه اظهار داشت: «ما شواهد سامانمند‌ کافی برای نشان دادن ضرورت دوز تقویتی در اختیار نداریم». او خاطرنشان کرد که اطمینان از پیشرفت واکسیناسیون نه در «عمق» بلکه در «عرض»، یعنی افزایش درصد پوشش واکسیناسیون برای همه ساکنان زمین بسیار مهمتر است.

این ایده در سفر تدروس قبریسوس، رئیس سازمان بهداشت جهانی به مجارستان در ماه اوت تقویت شد. او ترجیح داد به مسئلۀ مصلحت‌اندیشی پزشکی واکسن‌های تقویتی اشاره نکند. شاید، قبریسوس اظهارات آن لیندستراند راجع به عدم وجود استدلال علمی به سود استفاده از تقویتی‌ها را «نظر شخصی» او گمان می‌کند. رئیس سازمان بهداشت جهانی تصریح کرد، که لازم است اولین دوزها را تا آنجا که ممکن است به مردم ارائه دهیم: «نوع دلتا» قادر خواهد بود بیشتر تکامل یابد و بدتر شود. در ضمن، ممکن است انواع خطرناک‌تری ظاهر شود. به همین دلیل، «بهتر است بجای حرکت به سمت تقویتی‌ها، واکسن‌های قابل استفاده برای این مورد را به سایر کشورها توزیع کنیم تا آن‌ها بتوانند میزان تزریق دوز اول و دوم واکسیناسیون را افزایش دهند. قبریسوس ارادۀ غیرمنتظره از خود نشان داد: «پیشنهاد کرد تزریق واکسن تقویتی در جهان را سه ماه تعلیق کنند». و نتیجه گرفت: «هر گاه برخی‌کشورها می‌توانند واکسیناسیون تقویتی انجام دهند، اما کشورهای دیگر که هنوز مرحلۀ اول و دوم واکسیناسیون را انجام نداده‌اند، بلحاظ اخلاقی صحیح نیست». یعنی او مخالف تقویتی‌ها نیست. اما پیشنهاد می‌کند منابع محدود واکسن را «به خاطر عدالت» توزیع کند.

در عین حال، بسیاری از پزشکان معتقدند که این موضوع به احتمال زیاد تنها به یک تزریق تقویتی محدود نخواهد شد. بنا به تعریف فوق‌الذکر از واکسن تقویتی سازمان بهداشت جهانی، واکسیناسیون می‌تواند شامل سه بار تزریق باشد (در تکمیل دو دوز اصلی). برخی تعجب می‌کنند که چرا دقیقاً سه بار. به هر حال، همان مقاماتی که سازمان بهداشت جهانی به نظر آن‌ها متکی است، از گفتن این که این تقویتی باید حداقل سالانه باشد، خجالت نمی‌کشند.

پزشکان مشهور در سراسر جهان راجع به تاثیرات منفی نه تنها تقویتی‌ها، حتی دو دوز اول و دوم واکسن‌ها بر سلامت انسان در میان‌مدت و بلندمدت صحبت می‌کنند. اما، صدای آن‌ها توسط رسانه‌های بزرگ تحت کنترل سازمان دهندگان کل واکسیناسیون در گلو خفه می‌شود. برای درک دامنۀ سانسور مطالب مربوط به کووید-١٩، فقط یک مثال می‌زنم. سوزان دایان ووجیچی، مدیرعامل یوتیوب (گوگل) در نامه‌ای در مورد اولویت‌های بستر اشتراک‌گذاری ویدیو برای سال ٢٠٢١ در ژانویه نوشت که از فوریه ٢٠٢٠ بیش از نیم میلیون ویدیوی مرتبط با سیاست کووید-١٩، هزاران دکترای صادق علوم، استادان، پزشکان معتبر با سابقۀ کار طولانی، حتی برندگان جایزۀ نوبل از بستر حذف شده است. نیمی از آن‌ها واکسیناسیون را بعنوان سلاح مخفی علیه بشریت تعریف می‌کنند.

پی‌نوشت: وزارت بهداشت فدراسیون روسیه اصطلاحات «تقویتی» و «واکسیناسیون تقویتی» را رد کرده، ترجیح می‌دهد از اصطلاح «واکسیناسیون مجدد» استفاده کند. همانطور که میخائیل موراشکو، وزیر بهداشت فدراسیون روسیه در ٢١ ژوئن گفت، تشکیلات تحت ریاست وی توصیه‌هایی برای انجام واکسیناسیون مجدد علیه ویروس کرونا ارائه کرده است: «این کار در دورۀ افزایش شیوع، باید هر شش ماه یکبار، در زمان آرام- لازم است یک بار در سال انجام شود».

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)

پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

ا. م. شیری

٩ مهر- میزان ١۴٠٠

سرچشمه:

از مایه‌کوبی کل جمعیت جهان تا اصلاح «حکومت جهانی»

رد پای اجلاس مالی- بهداشتی رُم

در روز ٢٩ اکتبر در رُم نشست وزرای بهداشت و دارایی گروه ٢٠ یا بیست اقتصاد بزرگ و در روزهای ٣٠ تا ٣١ اکتبر اجلاس سران آن‌ برگزار شد. رسانه‌ها این نشست‌ها را «اجلاس مالی- پزشکی» نامیدند.

برگزاری نشست‌ها زمان زیادی برد. در ماه مه، اجلاس به‌اصطلاح جهانی بهداشت به میزبانی ایتالیا به عنوان رئیس گروه ٢٠ و کمیسیون اروپا برگزار گردید. رژۀ «اجلاس جهانی» را تدروس آدهانوم قبریسوس، رئیس اتیوپیایی سازمان بهداشت جهانی و به نمایندگی از آن، فرماندهی کرد. او بار دیگر لزوم مایه‌کوبی کل جمعیت جهان را مورد تاکیدقرار داد و نگرانی خاص خود را دربارۀ نرخ پایین واکسیناسیون در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین ابراز نمود و از رهبران «گروه ٢٠» خواست به کشورهای فقیر کمک کنند. بیانیه‌ای به تصویب رسید که طی آن از مقامات کشورهای توسعه یافتۀ اقتصادی خواسته شد که برای خرید واکسن، به کشورهای «جنوب فقیر» پول تخصیص دهند.

منظور از پول، انتشار «حق برداشت ویژه» (Special Drawing Rights) توسط صندوق بین‌المللی پول به مبلغ ۶۵٠ میلیارد دلار بود. برخی‌ها این پول‌های صندوق بین‌المللی پول را «پول هلیکوپتر» می‌نامند. قرار بود سهم شیر این انتشار بین کشورهای ثروتمند توزیع شود. در ٢٣ اوت، چنین توزیعی در بین کشورهای عضو صندوق بین‌المللی پول رخ داد، اما تا کنون هیچ گزارشی دایر بر اشتراک ثروتمندان با «جنوب فقیر» منتشر نشده است. و به همین سبب عملیات مایه‌کوبی جهانی متوقف شد.

تا ٢٨ اکتبر، تعداد واکسینه‌شده‌های کامل (دو دوز یا بیشتر) در جهان ٣٨ و ۴ دهم درصد و تعداد واکسینه شدگان ناقص (یک دوز) شامل ۴٩ و ۶ دهم درصد بود. البته، این میزان بطور میانگین محاسبه شده است. مثلاً، شاخص‌های سازمان بهداشت جهانی به ترتیب ٨٧ و ٣ دهم و ٩٧ و ۴ دهم درصد است، اما در نیجریه ١ و ۴ دهم و ٢ و ٧ دهم درصد را نشان می‌دهد.

ده‌ها کشور مانند نیجریه (با نمودار پائین واکسیناسیون) در جهان وجود دارد. تا کنون بیش از نیمی از جمعیت جهان به هیچ وجه حتی یک واکسن از این واکسن‌ها را دریافت نکرده‌ است. و این برای سران گروه ٢٠ بسیار نگران‌کننده است.

البته، تصویر در «گروه ٢٠» متلون است. مثلاً، این شاخص‌ها در ژاپن به ترتیب ٧١ و ۶ دهم و ٧٧ و ۶ دهم درصد هستند. تصویر مشابهی در آلمان، انگلستان، فرانسه، ایتالیا و ایالات متحدۀ آمریکا مشاهده می‌شود. جمهوری خلق چین نیز با شاخص‌های به ترتیب ٧۴ و ٢ دهم و ٧۶ و ۵ دهم درصد در گروه کشورهای با درصد بالای واکسیناسیون جای می‌گیرد. البته، برخی از کارشناسان معتقدند که چین در آمار واکسیناسیون خود اغراق می‌کند. اما برای مثال در اندونزی این ارقام به ترتیب ٢۶ درصد و ۴٢ و ۶ دهم درصد، در آفریقای جنوبی، ١٩ و ۴ دهم و ٢۴ و ٧ دهم درصد، در کشورهای «عقب مانده» و روسیه ٣٢ و ٧ دهم و ٣٧ و ۵ دهم درصد است.

برای بسیج منابع مالی لازم با هدف تسریع روند واکسیناسیون، چندین توافق در سطح جهانی حاصل شده است. بویژه جالب توجه است، که بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول، سازمان بهداشت جهانی و سازمان تجارت جهانی یک گروه ویژۀ مدیران چندجانبه در زمینۀ واکسیناسیون، درمان و تشخیص کووید-١٩ تشکیل داده‌اند. با این حال، گروه ویژۀ چندجانبه هنوز نتیجه‌ای نداشته است.

شرکت کنندگان در اجلاس ماه مه در رم توافق کردند که اتحادیۀ دیگری- کارگروه مشترک در امور مالی و سلامت تشکیل دهند. این، توافقنامۀ هماهنگی بین وزیران دارایی و بهداشت گروه ٢٠ بود. بیست وزیر دارایی و بیست وزیر بهداشت حدود پنج ماه برای نشستی که در ٢٩ اکتبر در رم برگزار شد، آماده می‌شدند. روزنامۀ واشنگتن پست برای گزارش خود از این دیدار چنین عنوان انتخاب کرد: «گروه ٢٠ تشکیل یک نهاد جهانی جدید برای واکنش به همه‌گیری‌های آینده اعلام می‌کند، اما بودجۀ آن را تأمین نمی‌کند».

در قطعنامۀ اجلاس مالی- بهداشتی ٢٩ اکتبر اهداف زیر بیان شده است: «برای دستیابی به اهداف جهانی [برای انجام]، مایه‌کوبی حداقل ۴٠٪ جمعیت تمام کشورها تا پایان سال ٢٠٢١ و اواسط سال ٢٠٢٢ لازم است. ما اقداماتی را برای افزایش عرضۀ واکسن و محصولات ضروری پزشکی به کشورهای در حال توسعه انجام خواهیم داد».

شرکت‌کنندگان جلسه بیان کردند، که در بازۀ زمانی پس از پیدایش «ویروس ووهانی» (در مدت بیش از بیست ماه) هیچ همآهنگی بعمل نیامده است. اضافه بر این، کووید-١٩ به عامل تخریب روابط بین کشورها تبدیل گردیده است. بعنوان مثال، مناقشه بین ایالات متحدۀ آمریکا و جمهوری خلق چین بر پایۀ اتهامات متقابل به سهل‌انگاری یا راه‌اندازی هدفمند ویروس کرونا همچنان ادامه دارد. رقابت در میان تولیدکنندگان واکسن در بازار جهانی در حال تشدید است.

کارگروه مشترک مالی- بهداشتی فوق‌الذکر باید تضادهای بین کشورها را حل و فصل کند و بعنوان یک نهاد موجود، به یک سازمان دائمی جهانی تبدیل شود که می‌خواهند در نشست بعدی در جزیرۀ بالی (اندونزی) تشکیل دهند.

اکثر اظهارنظرها در بارۀ نشست وزرای دارایی و بهداشت تردیدآمیز بود. واشنگتن پست به اظهارات جوزف استیگلیتز، برندۀ جایزۀ نوبل، پروفسور دانشگاه کلمبیا استناد کرد. به عقیدۀ او، کشورهای ثروتمند فقط با زمان بازی می‌کنند: «امروز مردم در حال مرگ هستند- به نظر من صحبت از آماده شدن برای اجلاس بعدی نابخشودنی است».

جی. استفان موریسون، مدیر مرکز سیاست جهانی سلامت در مرکز مطالعات راهبردی و بین‌المللی (CSIS) نیز از نتیجۀ نشست مالی- بهداشتی ابراز ناامیدی کرد. به گفتۀ موریسون، سازمان بهداشت جهانی نشان داده است که صلاحیت مقابله با چنین تهدیداتی را که قدرت‌ها در دنیای پراکنده‌ای نمی‌توانند به توافق برسند، ندارد. او پیش‌بینی کرد که اگر گروه ٢٠ نتواند بودجۀ واکسیناسیون ٧٠٪ از جمعیت جهان را تأمین کند، اشتیاق ضد کووید دولت بایدن از بین خواهد رفت.

موریسون اظهار اطمینان می‌کند که در چارچوب گروه ٢٠  هیچ نتیجه ای حاصل نخواهد شد. او معتقد است که آمریکا نباید خود را به تخت پروکروستین «بیست» یا حتی «هفت» بکشاند، بلکه باید آغازگر تشکیل «ائتلاف‌ علاقمندان» باشد. توافق بین ایالات متحدۀ آمریکا و نروژ برای تأمین مالی مشترک برنامه‌های واکسیناسیون بین‌المللی نمونۀ چنین «ائتلافی» است (در حال حاضر مذاکرات ادامه دارد).

دیوید میلیبند، رئیس کمیتۀ نجات بین‌المللی و وزیر خارجه سابق بریتانیا نیز ناامیدی خود را ابراز کرد و گفت که گروه ٢٠ نمی‌تواند مدعی رهبری جهانی باشد مگر اینکه بتواند بر سر اقدام فوری برای پایان دادن به «همه‌گیری» توافق کند. میلیبند تصریح کرد: «فوریت واکسیناسیون جهان و نجات جان مردم در حال حاضر نباید دلیلی برای به تأخیر انداختن اصلاحات حاکمیتی و مالی جهانی باشد. در نقطه مقابل، بحران کنونی، از جمله نابرابری‌های موجود در ارتباط با واکسن‌ها، قوی‌ترین دلیل برای هماهنگی نظام‌مند اولیه، پاسخگویی و تامین منابع می‌باشد».

به این ترتیب، به گفته این نمایندۀ محافل حاکم بر جهان آنگلوساکسون، مایه‌کوبی کل جمعیت جهان باید یک گام فوری به سوی «انجام اصلاحات در حکمرانی جهانی» باشد. آن‌ها عجله دارند. اما در این باره که چه کسی باید «حاکم جهان» باشد، چیزی نمی‌گویند.

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)

پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

پی‌نوشت:

اغلب کشورها، بویژه کشورهایی که به لطف سیاست‌های اقتصادی نئولیبرالی دولت‌های آن‌ها، قاطبۀ جمعیت در ورطۀ فقر و تنگدستی گرفتار شده‌ و از تأمین مایحتاج روزمره ناتوان گردیده مثل ایران، و همچنین کشورهایی که از رشد روزافزون مخالفان مترقی بشدت نگرانند مانند روسیه، برنامۀ اربابان جهان برای واکسیناسیون عمومی را یک هدیۀ الهی توصیف نموده، در کار تبلیغ و انجام واکسیناسیون اجباری عمومی سر از پا نمی‌شناسند. چرا که بدین وسیله می‌توانند آحاد جامعه را همواره از طریق کُد کیو آر زیرنظر گرفته، از منظر سیاسی- امنیتی بطور منظم رصد کنند (فعلاً از عوارض بعدی واکسیناسیون صحبت نمی‌کنیم).

بی‌تردید، حاکمیت‌های کشورهای مورد نظر درک می‌کنند که آقایان جهان چه خواب وحشتناکی برای بشریت دیده‌اند. اما با توجه به این که فقط به لحظه می‌اندیشند و دورتر از نوک بینی خود را نمی‌بینند، صرفاً بمنظور تداوم حاکمیت خود به هر رذالت و پستی تن می‌دهند غافل از اینکه آن روز خیلی دور نیست، که خود و مردم کشور تحت حکمرانی‌شان قربانی دسایس اربابان جهان شود.

اعمال محدودیت برای واکسینه نشده‌ها، یعنی واکسیناسیون اجباری؛

واکسیناسیون اجباری، یعنی کاربست روش دامپزشکی!

ا. م. شیری

١١ آبان- عقرب ١۴٠٠

سرچشمه:

دامداری «همه‌گیر»

اکنون پنج سال است که وب سایت تحقیقات سیاست سوئیس (SPR – Swiss Policy Research) فعالیت می‌کند. به نظر من، این یکی از بهترین منابع اطلاعاتی در مورد «همه‌گیری» و مسائل مربوط به آن (پزشکی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی) در جهان است.

در ۶ اکتبر ٢٠٢١، یک بررسی جالب توجه، زیر عنوان «مجمع جهانی اقتصاد و همه‌گیری»  در این سایت انتشار یافت. این بررسی، نقش مجمع جهانی اقتصاد (WEF) در تدارک یک «همه گیری» و استفاده از مبارزه با آن بعنوان ابزاری برای «نوسازی بزرگ» را آشکار می‌کند (نوسازی بزرگ، اصطلاحی که کلائوس شوآب، رئیس مجمع جهانی اقتصاد به کار می‌برد). نکات زیر در نمای کلی برجسته شده است:

اول- یک مراسم آموزشی بنام رویداد ٢٠١ با همکاری بنیاد بیل گیتس در ١٨ اکتبر ٢٠١٩ در نیویورک برگزار گردید. این بازی فرایند تشخیص کرونا، تشدید روان‌پریشی، اعلام «همه‌گیری» و قرنطینۀ جهانی را شبیه‌سازی کرد.

دوم- مجمع جهانی اقتصاد حتی قبل از اعلام «همه گیری»، در موضوع شناسایی رقومی (دیجیتالی) افراد به منظور کنترل آن‌ها با بنیادهای بیل گیتس و راکفلر شروع به همکاری کرد. توجیه اصلی هویت دیجیتالی، «سلامت» مردم بود. مایه‌کوبی عمومی به عنوان مؤثرترین راه شناسایی جهانی شناخته شد.

سوم- کتاب کلائوس شوآب بنام «کووید-١٩: نوسازی بزرگ» نقش ویژه‌ای بازی کرد. او در این کتاب می‌گوید: «همه‌گیری باید به عنوان پایه‌ای برای بازسازی همۀ جنبه‌های زندگی بشر و جامعه در جهت گذار به سرمایه‌داری به اصطلاح فراگیر عمل کند».

در مورد این حوزه‌های فعالیت مجمع جهانی اقتصاد مطالب زیادی نوشته شده است، از جمله، من، در این مورد در کتاب «خوانش شوآب» نوشتم: «سرمایه‌داری فراگیر و بازسازی بزرگ، توطئه آشکار علیه بشریت» (مسکو، دنیای کتاب، ٢٠٢١).

با این حال، یک سمت دیگر از فعالیت مجمع جهانی اقتصاد وجود دارد که به مسئلۀ «همه‌گیری» مربوط می‌شود ولی به خوبی پوشش داده نمی‌شود. آن مسئله عبارت از این است که مجمع جهانی اقتصاد از زمان‌های بسیار پیش مشغول جستجو، انتخاب، آموزش و ارتقاء پرسنل در سراسر جهان است که به هدایت‌کنندگان سیاست نخبگان جهانی تبدیل می‌شوند. مجمع جهانی اقتصاد در سال ١٩٩٣،  برنامه‌ای به نام رهبران جهانی فردا تنظیم کرد. در سال ٢٠٠۴، به برنامۀ رهبران جوان جهانی تبدیل کرد. این برنامه اغلب به اختصار رهبران جهانی نامیده می‌شود. مجمع جهانی اقتصاد در مورد محتوای این فعالیت به تبلیغات خاصی دست نمی‌زند. زیرا، در بسیاری از کشورها «افراد خود» را دارد که به طور مخفیانه کاندیداها را در محل جستجو و انتخاب می‌کنند.

این برنامه رهبرانی را در زمینۀ سیاست و مدیریت دولتی تربیت می‌کند، که پس از مدتی به مقام وزیر، نخست وزیر و رئیس جمهور کشورها انتخاب می‌شوند. مجمع جهانی اقتصاد همچنین بعنوان سکوی پرش برای دستۀ خاصی از جوانان در زمینه‌هایی مانند رسانه، تجارت، فرهنگ عمل می‌کند. در نتیجۀ اجرای برنامۀ مجمع جهانی اقتصاد در طول ٢٨ سال، انبوه عظیمی از «افراد خود» را در اکثر کشورهای جهان به وجود آورده است. به همین دلیل، اکثر کشورها به دستوراتی که «از بالا»، از سوی سازمان ملل متحد و نهادهای تخصصی آن و همچنین، از سوی بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول، سازمان تجارت جهانی، سازمان همکاری و توسعۀ اقتصادی و غیره صادر می‌شود، بطرز حیرت‌انگیزی واکنش مشابه نشان می‌دهند.ثبت نشده است

هنگامی که سازمان بهداشت جهانی در ماه مارس سال ٢٠٢٠ «همه‌گیری» را اعلام کرد، سران اکثر کشورها، وزرای بهداشت و سایر مقامات آن‌ها، آن را بدیهی تلقی کردند. این در حالی اتفاق افتاد که به نظر متخصصان علم پزشکی، هیچ دلیلی برای اعلام یک بیماری همه‌گیر وجود نداشت (برای اعلام همه‌گیری، طبق موازین پزشکی، باید ۵ درصد جمعیت جهان به عفونت مبتلا شوند و میزان مرگ و میر به ١ درصد برسد. اما تعداد مبتلایان در کل جهان در ماه مارس سال ٢٠٢٠ که هیچ، حتی تا اواخر تابستان سال ٢٠٢١ صرفنظر از صحت و سقم آمارها، به ۴٠٠ میلیون نفر و ٨٠ میلیون مرگ نرسیده بود. بنابراین، هنوز هم هیچ دلیل منطقی برای اعلام «همه‌گیری» وجود ندارد. مترجم). زمانی که توسط سازمان بهداشت جهانی و سایر سازمان‌های بین‌المللی برای برقراری قرنطینه و اعمال محدودیت‌ها «توصیه‌ها» صادر شد، اکثر کشورها این امر را به عنوان یک فرمان لازم‌الاجرا پذیرفتند. و آن را به قیمت فروپاشی اقتصاد خود و ایجاد فضای ترس و هراس در بین مردم اجرا کردند. به همین ترتیب نیز هنگامی که «توصیۀ» سازمان بهداشت جهانی برای انجام واکسیناسیون عمومی صادر شد، اکثریت قریب به اتفاق کشورها باز هم مانند یک گروه کر کاملاً هماهنگ، در حالی تصمیم به مایه‌کوبی عمومی گرفتند که هیچ واکسنی جز داروهای آزمایشی در جهان وجود نداشت.

دکتر مایکل یدون، معاون سابق مدیرکل شرکت فایزر، که واکنش دولت در مقابل این بیماری «همه‌گیر» را به شدت مورد انتقاد قرار داد، به همآهنگی حیرت‌انگیز این اقدامات اشاره می‌کند: «ده‌ها و ده‌ها دولت همان دروغ‌ها را به تکرار می‌گویند و همان کارهای ناکارآمد را انجام می‌دهند که به وضوح جان انسان‌ها را می‌گیرد». قانون اساسی کشورها و سایر قوانین نقض می‌شود، «گذرنامه‌های بهداشتی» صادر می‌گردد و واکسیناسیون‌ اجباری انجام می‌گیرد. بسیاری از مبانی علم پزشکی نادیده گرفته می‌شود. و همۀ این دستورات توسط «رهبران جوان خلاق» که از فیلترهای برنامۀ مجمع جهانی اقتصاد عبور کرده‌اند، به مرحلۀ اجرا گذاشته می‌شود.

بررسی وب سایت تحقیقات سیاست سوئیس چنین نتیجه می‌گیرد: «در مدت همه‌گیری ویروس کرونا، چندین تن از آموزش دیدگان برنامۀ رهبران جوان جهانیِ مجمع جهانی اقتصاد، نقش بسیار برجسته‌ای در ترویج راهبرد کووید صفر– قرنطینه، پوشیدن اجباری ماسک، «پاسپورت و واکسیناسیون» ایفا کردند. شاید این تلاش تا حد زیادی ناموفق برای حفاظت از سلامتی عموم و اقتصاد بود، یا ممکن است کوششی بود برای پیشبرد دستور کار جهانی… و یا شاید هر دو».

در طول سال‌های زیادی، هزاران «رهبر آینده‌دار» از ده‌ها کشور جهان طبق برنامۀ مجمع جهانی اقتصاد تربیت شدند. کارشناسان تحقیقات سیاست سوئیس گروهی از کسانی را شناسایی کرده‌اند که از نظر آن‌ها کارآمدترین سیاست‌گذاران نخبگان جهانی در پروژۀ همه‌گیری کووید-١٩ هستند. این هم بخشی از لیست:

«جفری زینتز- هماهنگ‌کنندۀ واکنش ایالات متحدۀ آمریکا به همه‌گیری در کاخ سفید (از سال ٢٠٢١)؛

استفان بانسل- مدیر اجرایی شرکت داروسازی مدرنا؛

جرمی هوارد – بنیانگذار گروه نفوذی لابی ماسک برای همه;

لیان ونگ، تحلیلگر بیماری کووید صفر در CNN؛

اریک فیگل-دینگ- فعال توییتر، ایدئولوگ کووید صفر؛

گاوین نیوسام – فرماندار کالیفرنیا؛

دیوی سریدار- استاد بریتانیایی، ایدئولوگ «کووید صفر»؛

جاسیندا آردرن- نخست وزیر نیوزلند؛

امانوئل مکرون- رئیس جمهور فرانسه؛

سباستین کورتس- صدراعظم اتریش؛

آنگلا مرکل – صدراعظم آلمان؛

ینس اشپان- وزیر بهداشت آلمان؛

تونی بلر، نخست وزیر سابق انگلیس، لابی صدور «گذرنامه جهانی واکسن».

این لیست همچنین، شامل چهره‌هایی است که از مدت‌های زیادی پیش توسط مجمع جهانی اقتصاد استخدام شده‌اند. مثلاً، آنگلا مرکل در سال اول برنامه در سال ١٩٩٣، جفری زینتز در سال ٢٠٠٣، گاوین نیوسام در سال ٢٠٠۵ در گروه «رهبران جوان» پذیرفته شدند. امانوئل مکرون نیز در سال ٢٠١٧، یک سال قبل از انتخابات ریاست جمهوری فرانسه به این گروه پیوست.

بررسی اجمالی تحقیقات سیاست سوئیس شامل لیست‌های گسترده‌تر از رهبرانی است که دورۀ آموزشی برنامۀ مجمع جهانی اقتصاد را گذرانده‌اند. لیست‌ها شامل ایالات متحدۀ آمریکا، انگلستان، کانادا، نیوزلند، آلمان، اتحادیۀ اروپا، سوئیس و غیره می‌باشند.

آشنایی گذرا با لیست‌ها امکان این استنتاج را به ما می‌دهد که تعداد عوامل نخبگان جهانی که عملیات همه‌گیری کووید-١٩ را انجام می‌دهند، بسیار بیشتر است. بعنوان مثال، لیست ایالات متحدۀ آمریکا شامل بیل گیتس است که در سال ١٩٩٣ از فیلترهای مجمع جهانی اقتصاد عبور کرده است. در لیست ایالات متحدۀ آمریکا، نام رهبران شرکت‌های پیشرو فن‌آوری اطلاعات درۀ سیلیکون ولی را می‌بینیم. مثلاً، در آن لیست، نام بنیانگذاران گوگل سرگئی برین و لری پیج ذکر شده است، که برنامه مجمع جهانی اقتصاد را به ترتیب در سال های ٢٠٠٢ و ٢٠٠۵ گذرانده‌اند.

تحقیقات سیاست سوئیس بررسی اجمالی خود را با بند زیر به پایان می‌برد: «مجمع جهانی اقتصاد در داووس در واقع در مدیریت راهبردی همه‌گیری ویروس کرونا با تمرکز بر استفاده از همه‌گیری به‌عنوان کاتالیزاتور برای تحول رقومی و پذیرش جهانی سامانۀ شناسایی دیجیتال مشارکت داشت».

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)

پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

پی‌نوشت:

در ادامۀ مطالعات و بررسی‌هایم در خصوص فتنۀ کروناویروس، پیامدها و عواقب آن از آغاز تا کنون، بویژه، مایه‌کوبی عمومی- اجباری، صدور پاسپورت واکسیناسیون برای شناسایی سیاسی- امنیتی عموم افراد جامعه و کنترل امنیتی- سیاسی آن‌ها بواسطۀ کیو آر کد، مقالۀ حاضر نیز بمنظور باز هم روشن‌تر کردن اهداف همۀ این اقدامات ارائه می‌گردد.

افراط و زیاده‌روی برخی کشور‌ها در زمینۀ ظاهراً مبارزه با همه‌گیری کرونا در ماه‌های اخیر، از جمله، ایران بعد از روی کار آمدن دولت سیزدهم بریاست رئیس جمهور ابراهیم رئیسی و روسیه پس از انتخابات پارلمانی در روسیه در ماه سپتامبر، ضرورت ارائه این مطلب را پیش آورد. چرا که فتنۀ کرونا نه فقط مردم ایران و روسیه، حتی کل بشریت را تهدید می‌کند.

در حالی که در ایران ما فقر، بیکاری، گرسنگی، بی‌خانمانی، گرانی و تورم بیداد می‌کند و اوضاع معیشتی توده‌ها چنان وخیم است، که اکثریت ‌جمعیت از تأمین مایحتاج روزانۀ خود ناتوان شده‌است، دولت بجای حل مشکلات عدیدۀ اجتماعی- اقتصادی، بویژه، حل مشکل معیشتی توده‌ها، تمام توان خود را صرف واکسیناسیون عمومی کرده، بطوریکه وزارت بهداشت و حتی خود رئیسی همین روزهای اعلام کردند، که نزدیک نود درصد مردم را مایه‌کوبی نموده، داشتن پاسپورت کرونا را از آذر ماه اجباری خواهند کرد. چرایی اینگونه سر از پا نشناختن و اجبار در داشتن کیو آر کد و بطور کلی، اطاعت از اوامر «آقایان جهان» و اجرای تمام و کمال دستورات آن‌ها واضح بنظر می‌رسد.

در روسیه نیز علاوه بر وجود مشکلات اجتماعی- اقتصادی تقریبا مشابه ایران، انتخابات ماه سپتامبر موجب تشدید تبلیغات پیرامون کرونا و مسائل مرتبط با آن گردید. در مورد چرایی این امر لازم به توضیح است، که انتخابات پارلمانی روسیه طی سه روز (١٧-١٩ سپتامبر) به دو صورت: با برگۀ رأی (تعرفه) و الکترونیکی برگزار شد. بر اساس شمارش آراء حوزه‌های انتخاباتی با تعرفه، حزب کمونیست در اکثر حوزه‌ها رآی اول و در موارد معدودی، رأی دوم را بخود اختصاص می‌داد. پس از شمارش آراء الکترونیکی، که حتی از کنترل و نظارت کمیتۀ مرکزی انتخابات خارج است، ناگهان اعلام کردند که میزان رأی حزب کمونیست از ٣٩- ۴٠ درصد کل آراء به ١٩ و نیم درصد سقوط کرد. تصور نمی‌کنم چنین تقلبات گسترده‌ در هیچ کشوری و در هیچ انتخاباتی روی داده باشد. به هر حال، خود این امر محرک اعتراضات گسترده و شکایات متعدد، اما بی‌نتیجه گردید. بطوری که حتی دیدار و گفتگوی رهبر حزب با رئیس جمهور پوتین در این باره و قرائت شکایت رسمی حزب کمونیست و ارائه هزاران سند توسط دمیتری نوویکوف دبیر دوم حزب در جلسۀ کمیتۀ مرکزی انتخابات نیز بی‌نتیجه ماندند.

بدنبال این واقعه، تبلیغات هراس‌انگیز در خصوص ویروس کرونا، لزوم واکسیناسیون اجباری، که در نوع خود دامپزشکی محسوب می‌شود، داشتن کیو آر کد و تصمیم به اعمال محدودیت‌های شدید علیه افراد مطرود (واکسینه نشده‌ها) در روسیه ابعاد بی‌سابقه‌ای بخود گرفته است. بگونه‌ای که اگر تا انتخابات اخیر و حتی در روزهای انتخابات کمتر کسی بطور فردی یا در مجامع ماسک می‌پوشید، بعد از آن، رسانه‌های دولتی و بورژوایی بطور تمام وقت از خطر کرونا، اجباری کردن ماسک، واکسیناسیون و کیو آر کد بعنوان ابزار الکترونیکی تشخیص هویت و امکان کنترل امنیتی- سیاسی افراد صحبت می‌کنند. تا جایی که رسانه‌های تصویری حتی٩٠- ٩۵ درصد از وقت همۀ برنامه‌های خود را به توجیه و تشریح مسائل و موضوعات مربوط به ویروس کرونا اختصاص می‌دهند. دلیل چنین افراط دولت روسیه نیز، بگمانم چیزی جز هراس از رشد روزافزون حزب کمونیست و نفوذ ایده‌ و برنامۀ آن در اعماق جامعه نیست.

٢۶ آبان- عقرب ١۴٠٠

کیو آر کد: مخالفت ۴٢٠ شهر روسیه

حزب کمونیست روسیه علیه تلقیح اجباری و تطبیق کیو آر کد

به لطف فعالیت جامعه و مخالفان پارلمانی، یکی از لوایح نفرت‌انگیز دولت- در خصوص تطبیق کیو آر کد در حمل و نقل ریلی و هوایی از دومای دولتی پس گرفته شد. با این حال، بخش دوم لایحۀ راجع به وضعیت مشابه برای مراکز خرید و اماکن عمومی در دست بررسی باقی ماند.

گروه «به سوی یک کشور جدید» در شبکه اجتماعی VKontakte به جمع‍‍آوری اطلاعات در مورد اقدامات علیه تطبیق وضعیت «کیو آر کد» مشغول است. تا ١۵ دسامبر، تعداد این گونه اقدامات و درخواست‌ها در بخش «گفتگوی شهرها» به ۴١٣ مورد رسید. و تعداد آن‌ها علیرغم تهدید و ارعاب مخالفان «خط مستقیم با رئیس» همچنان افزایش می‌یابد. طی چند روز گذشته شهرهای ایژفسک، آرخانگلسک، سوچی، کورسک به این اقدام پیوستند. معترضان اودمورتیا تصریح می‌کنند، که ما با مایه‌کوبی مخالف نیستیم. فقط خواستار انجام داوطلبانه آن هستیم و نه مثل الان «که یا واکسن تزریق کن یا ما تو را از کار برکنار می‌کنیم و به هیچ کجا راه نمی‌دهیم». ما خواستار بحث راه‌های درمان و پیشگیری از این بیماری توسط متخصصان حرفه، مستقل و بی‌ارتباط با منافع مالی، با لحنی آرام و محترمانه هستیم».

به قول کوریان، در صورت تصویب این لایحه، «جامعه به افراد واکسینه‌شده و واکسینه‌نشده تقسیم می‌شود و باعث رشد و گسترش اختلاف، نفرت، خصومت و تحقیر کرامت انسانی می‌گردد». جمعیت شهر برای تقدیم طومار امضاه‌ها به نمایندگان، در مقابل ساختمان مجلس ایالتی اجتماع کردند. اما شهروندان بجای نمایندگان با نیروی پلیس رویرو شدند، که منطقه را محاصره کرده و راه ورود به ساختمان مجلس را بسته بود. یکی از معترضان اظهار داشت: «ما را باید دستگیر کنند و به اردوگاه‌های کار اجباری بفرستند. پدربزرگ من در نبرد کورسک شرکت کرد و من واقعاً نمی‌خواهم فاشیسم دوباره در سرزمین ما ظهور کند». فراکسیون حزب کمونیست فدراسیون روسیه  در مجلس ایالتی اقدامات مقامات دولتی را محکوم کرد.

در لیپتسک، پلیس که ساختمان شورای منطقه‌ای نمایندگان مردم را محاصره کرده بود، حتی سعی کرد از ورود نمایندۀ کمونیست- نیکولای بیکوسکیخ به جلسه‌ای که در آن لایحۀ مربوط به کدهای کیو آر مورد بررسی قرار می‌گرفت، جلوگیری کند. به گفتۀ سرگئی توکاریف- نماینده از حزب کمونیست، واکسن‌های روسی آزمایشات بالینی را طی نکرده و قرار است در تابستان- پاییز سال ٢٠٢٢ تکمیل شود. این بدین معنی است که واکسن‌ها آزمایشی هستند و در میان واکسینه‌شده‌ها موارد زیادی از ابتلا به بیماری و مرگ وجود دارد.

در سن پترزبورگ، کارفرما الکساندر کاناوالوف، از تطبیق وضعیت کدهای کیو آر در شبکۀ تأسیسات خود شامل حدود ٢٠٠ رستوران، کافه و غیره خودداری کرد. این کارفرما می‌گوید: «همانطور که همۀ ما درک می‌کنیم، این اقدامات هیچ ربطی به کرونا ویروس ندارد، بلکه، فقط یک عنصر اجبار در آینده است. امروز مایه‌کوبی، فردا مسیر اشتباه رفتی، چپ-چپ نگاه کردی! امیدوارم هر چه بیشتر مردم از من الگو بگیرند، زیرا این پایان آزادی و حکومت قانون است».

مقاومت موفقیت‌های محدودی کسب می‌کند. در استان ولادیمیروفسکی تطبق وضعیت کدهای کیو آر از ١۵ دسامبر لغو گردید. در مجلس استانی در مورد الغای فرمان استاندار مبنی بر اعمال کدهای کیو آر بمثابه تثبت کنندۀ وضعیت همه‌گیری و شرایط کسب و کار در استان توضیحاتی دادند. این توضیحات مورد پشتیبانی اتاق بازرگانی و صنایع منطقه‌ای و کمیسیون حمایت از حقوق کارآفرینان قرار گرفت.

در همین حال، بررسی‌های کمپانی HeadHunter نشان داد که طبق نظرسنجی‌ها، تنها یک سوم مردم روسیه از اعمال کدهای کیو آر اجباری به منظور مبارزه با همه‌گیری ویروس کرونا حمایت می‌کنند.

ا. م. شیری

٢٧ آذر- قوس ١۴٠٠

منبع: تارنمای حزب کمونیست

نه به کیو آر کُد! نه به واکسیناسیون اجباری!

گزارش میزگرد حزب کمونیست فدراسیون روسیه

طی روزهای آینده، دومای دولتی با یک قید فوریت، لایحۀ منفور دولت تحت عنوان «کووید» را بررسی خواهد کرد. این لایحه با هدف تطبیق اجباری کُد کیو آر (QR) و انجام واکسیناسیون اجباری همۀ شهروندان ارائه شده که در صورت تصویب، از اول فوریه ٢٠٢٢ اجرا خواهد شد و کلیۀ شهروندان بدون آن، از بسیاری از حقوق و آزادی‌های مصرح در قانون اساسی محروم خواهند گردید و به زیر کنترل همه‌جانبۀ دولت درخواهند آمد.

مردم ما در صدها شهر و شهرک و روستا با شعارهای «نه به دیکتاتوری! نه به خودسری!» به تظاهرات اعتراضی دست زدند. بر اساس نظرسنجی‌ها، ۸۰ درصد از مردم روسیه با زورگویی تحت عنوان مبارزه با ویروس کرونا مخالف هستند.

فراکسیون حزب کمونیست روسیه در دومای دولتی یک میزگرد بزرگ با شرکت دانشمندان، کنشگران اجتماعی، روشنفکران، هنرمندان، نمایندگان مناطق برگزار کرد، که شرکت‌کنندگان آن، بالاتفاق مخالفت خود را با مایه‌کوبی اجباری و تطبیق دیوانه‌وار کیو آر کُد (کُد واکنش سریع) ابراز داشتند. شرکت‌کنندگان میزگرد طی قطعنامۀ پایانی اعلام کردند: «قانون باید بطرز دیگری از مبارزه با کووید-١٩ حمایت کند».

گنادی آندریویچ زیوگانف، دبیر کل کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست و رئیس فراکسیون کمونیست‌ها‌ در مجلس دوما با افتتاح میزگرد تاکید کرد: «فراکسیون حزب کمونیست فدراسیون روسیه بمنظور بررسی موضوع بسیار مهم مرتبط با سلامتی ملت یک میز گرد بزرگ برگزار می‌کند. ما به منظور بهبود وضعیت، برای کمک به مردم برای عبور از این دوران سخت، این میزگرد را با دقت تدارک دیده‌ایم. پیام‌هایی از سراسر کشور دریافت کرده‌ایم. در اینجا من درخواست زنان منطقۀ تامبوف را در دست دارم که در  روزنامۀ روسیه شوروی منتشر شده است. زنان از انتخاب آزاد در برابر ویروس دفاع می‌کنند. درخواست آن‌ها خطاب به همۀ هموطنان بود، که در ٣٠٠ شهر و شهرستان شنیده شد، مردم این درخواست را امضاء کردند. آن‌ها بسیار امیدوارند که رئیس جمهور امر داوطلبی در واکسیناسیون را به پذیرد، بهترین‌های پیشتر موجود در پزشکی، آموزش و پرورش و به طور کلی، در مراقبت‌های بهداشتی را احیاء کند. شهروندان خواستار شنیده شدن صدای جمعی خودشان و پاسخ مناسب هستند.

ما کمونیست‌ها به نفع مردم، مردم خودمان عمل می‌کنیم. ما این میزگرد را عاقلانه، صمیمانه و قاطعانه برگزار می‌کنیم. در حال حاضر سراسر کشور عملاً ما را می‌بینند. ما کاملاً سازنده هستیم. پیشنهادات ما به دولت و رئیس جمهور روی میز است.

من درخواست نیروهای چپ میهن‌پرست را برای همۀ شهروندان کشور ارسال کرده‌ام. دوستان، در دفاع از حقوقمان صف ببندیم»!

گنادی زیوگانوف، سخنران اصلی میزگرد را معرفی کرد. او، الکسی ولادیمیرویچ کورینی، یکی از حرفه‌ای‌ترین نمایندگان دومای دولتی، معاون کمیسیون حفاظت از سلامت، یک پزشک جراح و سرپرست یک بیمارستان بود. پس از گزارش، بحث و تبادل نظر آغاز شد.

همۀ واکسن‌ها نارس هستند

الکسی ولادیمیرویچ کورینی:

ــ روز بخیر، شرکت‌کنندگان میزگرد! ما امروز به نظرات شما گوش خواهیم داد و توصیه‌هایی را ارائه خواهیم کرد. لطفا، پیشنهادات مشخصی را ارائه دهید. ما آن‌ها را به تمام نهادهای دولتی ارسال خواهیم کرد.

آیا چشم‌پوشی از برخی از قوانین وضع شدۀ قبلی با ادعای حفظ جان و سلامتی در پوشش مبارزه علیه عفونت جدید کروناویروس جایز است؟

بند ٣ اصل ۵۵ قانون اساسی فدراسیون روسیه تصریح می‌کند، که حقوق و آزادی‌های انسان بر اساس قانون فدرال، فقط در صورتی می‌تواند محدود شود که برای حمایت از مبانی نظم قانون اساسی، اخلاق و سلامت، حقوق و آزادی‌های افراد دیگر، تضمین دفاع از کشور و امنیت آن ضروری باشد.

چرا ما با لایحۀ دولت مخالفیم؟ ما بر این باوریم که محدودیت‌های قانونی حقوق و آزادی‌های شهروندان و اشخاص حقوقی در رابطه با مبارزه علیه شیوع کروناویروس، باید حداقل با میزان خطر موجود بر مبنای داده‌های عینی، بویژه، داده‌های علمی متناسب باشد و برای دورۀ معینی اعمال شود.

و اگر تدابیر پیشنهادی را تحلیل کنیم، به چه نتیجه خواهیم رسید؟ محدودیت‌ها در سطح منطقه‌ای، تقریباً در همۀ سطوح اعمال می‌شوند. آن‌ها اغلب متناقض هستند، شرایط عینی و عواقب آن‌ها ارزیابی نشده است.

مسئلۀ تعیین قاعدۀ بازی توسط دولت و ستاد عملیاتی به این دلیل تا کنون حل نشده است: همۀ اطلاعات و آماری که از مناطق داده می‌شود، عمدتاً جعلی هستند. با وجود چنین داده‌ها انجام هر گونه اقدام و ارائه توصیه دشوار است.

حزب کمونیست فدراسیون روسیه بر اساس نظر کارشناسان برجسته، موضع خود را در مورد واکسیناسیون علیه کووید-١٩ مشخص کرده است. ما با اجبار مخالفیم، فقط داوطلبی را می‌پذیریم.

کدام واکسن‌ها را به ما توصیه می‌کنند؟

تمام واکسن‌های ثبت‌شده داخلی و همچنین واکسن‌های خارجی چرخه کامل آزمایشات بالینی را طی نکرده است. مرحلۀ سوم آزمایشات بالینی واکسن داخلی اسپوتنیک- Vقرار است تا ابتدای تابستان ٢٠٢٢ تکمیل ‌شود و نتایج مرحلۀ چهارم آزمایش تنها تا پایان سال ٢٠٢٢ ارزیابی خواهد شد.

در شرایطی که تدارک تبلیغاتی برای واکسیناسیون زنان باردار و کودکان به تازگی آغاز شده، ما نمی‌توانیم از اجبار به واکسیناسیون حمایت کنیم.

غرامت‌های دولتی در صورت عواقب نامطلوب هنگام استفاده از واکسن‌های اساساً آزمایشی با غرامت در مورد استفاده از واکسن‌های سنتی کاملاً مطالعه شده، نه فقط تفاوتی ندارد، بلکه، در واقع به طرز تمسخرآمیزی کم است: ٣٠ هزار روبل در صورت مرگ!

   واکسن‌های داخلی توسط سازمان بهداشت جهانی تأئید نشده و واکسن‌های خارجی در بازار روسیه مجاز نیستند.

فشارهای متمرکز بر متخصصان مراقبت‌های بهداشتی باعث شده تا از نظرات و توصیه‌های جایگزین پزشکی در مورد امتناع از واکسیناسیون جلوگیری شود. و در عین حال، شهروندانی که دارای مقدار بالایی از آنتی‌بادی‌هایی هستند که کووید-١٩ را خنثی می‌کند، اما رسماً از بیماری بهبود نیافته‌اند، از حقوق مشابه افراد واکسینه شده‌‌ برخوردار نیستند.

با توجه به سطح پایین اعتماد شهروندان به مقامات، چنین اقداماتی نه تنها در بین شهروندان، حتی در بین بخشی از کارکنان عرصۀ پزشکی که بصورت اداری مجازات شده‌اند، شک و تردیدها را افزایش می‌دهد. با این وجود، نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند که نیمی از پزشکان از مایه‌کوبی اجباری حمایت نمی‌کنند.

حالا در مورد اثربخشی اعمال محدودیت‌ها به کمک کدهای کیو آر. همۀ داده‌های علمی گواهی از این می‌دهند، که واکسیناسیون مصونیت کامل در مقابل ویروس ایجاد نمی‌کند و تضمین نمی‌کند که انسان واکسینه شده‌ ناقل ویروس نیست. یک فرد واکسینه شده خود می‌تواند ناقل کووید-١٩ در هر دو شکل با علامت و بدون علامت و منبع عفونت باشد. این، یک واقعیت ثابت شده است. کاملاً غیرقابل درک است که چرا شهروندان سالم، حتی کسانی که آزمایش واکنش زنجیره‌ای پلیمراز (PCR) منفی دارند، مطابق لایحۀ ارائه شده به مجلس از تاریخ اول فوریۀ سال ٢٠٢٢ امکان دریافت کد کیو آر برای استفاده از خدمات حمل و نقل و اماکن عمومی را نخواهند داشت.

تطبیق کدهای کیو آر در شرایط افزایش بیماری و خطر فروپاشی نظام بهداشت و درمان، یک اقدام ناکارآمد است. پس از تلقیح نخستین دوز واکسن، ایمنی در بهترین حالت پس از ۴۵ روز ایجاد می‌شود.

لایحۀ ارائه شده ناظر بر یک نظم طولانی مدت اقداماتی است که هیچ ارتباطی با نمودارهای مشخص بیماری، اضافه بار شبکۀ پزشکی و سایر واقعیت‌ها ندارد. در این شرایط، دولت فعلی در متن ناکامی‌های خود، چیزی بهتر از شروع یک کارزار اطلاعاتی تهاجمی دولتی برای رو در رو قرار دادن شهروندان واکسینه‌شده و واکسینه نشده‌ علیه کووید-١٩ و افترا به کسانی که دیدگاه جایگزین دارند، نیافت. این، یک راه مشکوک و لغزنده است.

ما مقدم بر همه، افزایش آزمایش شهروندان، تجرید کامل همۀ افراد بیمار و مبتلا را پیشنهاد می‌کنیم. بدون انجام این کار، در متن عدم آمادگی هر دو ساختار مادی- فنی و پرسنلی نظام بهداشتی، همۀ اقدامات دیگر در واقعیت امر، علت اصلی بیماری و مرگ و میر زیادی است که امروز در فدراسیون روسیه شاهدیم.

تعداد بیماران و مرگ و میر در روسیه زیاد است. و گواهینامه‌ها یا همان کدهای کیو آر که فقط پس از واکسینه شدن قابل دریافت است، فقط زندگی مردم را سخت‌تر می‌کند. حزب کمونیست فدراسیون روسیه با اعمال محدودیت‌های غیرقانونی و نقض فاحش حقوق مدنی بمنظور وادار کردن شهروندان به مایه‌کوبی و کنترل کامل بعدی بر آن‌ها مخالف است.

بجای کیو آر کد، آزمایش رایگان لازم است.

اولگ نیل‌اوف، نمایندۀ مجلس، عضو فراکسیون پارلمانی «حزب روسیۀ عادل- میهن‌پرستان برای حقیقت»:

ــ موضع فراکسیون ما به حزب کمونیست نزدیک است. ما هم مخالف اجبار هستیم. در کشور، همانطور که می‌دانید، فاجعه رخ می‌دهد- هر روز ١٢٠٠ نفر می‌میرد. این یک جنگ برای نابود کردن است. در دهه‌های اخیر چنین تلفاتی مشاهده نشده است. تلفات سالانه در جنگ افغانستان ١٢٠٠ نفر بود و این دهشتناک است.

ستاد به چه کاری مشغول است؟ نتیجه کو؟ اگرچه همه‌گیری همه‌جا را درگیر کرده، پس ‌جهت‌گیری به سمت کشورهایی که در آن‌ها هیچ تلفاتی وجود ندارد، کو؟ چین، ژاپن، اسرائیل نمونه‌هایی از مبارزه را نشان می‌دهند.

تأکید فقط بر مایه‌کوبی، آنگونه که در فدراسیون روسیه انجام می‌شود، حداقل یک اشتباه و شاید حتی جنایت است.

آزمایش کو؟ تشخیص بیماری در مراحل اولیه کو؟ چرا این روش اعمال نمی‌شود؟

در دومای دولتی، برای رفتن به جلسه، باید یک آزمایش سریع، یک آزمایش واکنش زنجیره‌ای پلیمراز انجام شود. این درست است. نتیجه روشن است. امروز از ۴۵٠ نفر نماینده فقط یک نفر بیمار است.

چرا آزمایش عمومی را سازماندهی نمی‌کنیم؟ جواب ساده است: آزمایش گران است. هنگام رسیدن از منطقه به مسکو، در فرودگاه شرمتیوا آزمایش شدم. این آزمایش ٣۶٠٠ روبل برایم تمام شد. مردم ما پول این آزمایش را از کجا بیاورند؟

معلوم می‌شود، برای چه کسی- جنگ و برای چه کسی- مام میهن عزیز است. سود آزمایش‌ها از پارو بالا می‌رود. و چه کسانی ذینفع هستند؟

آزمایش برای همه باید رایگان باشد. سازماندهی یک آزمایش سریع عمومی ضروری و ممکن است.

آزمایش سیاسی واکسن‌ها در جریان است. اسپوتنیک- Vما یا «فایزر»؟ بعضی‌ها می‌خواهند «فایزر» تزریق کنند. ما باید این فرصت را به مردم بدهیم تا با واکسن‌های دیگر آشنا شوند. و بهبود یافتگان از این عفونت وحشتناک باید برای توان‌بخشی رایگان فرستاده شوند. چنین است پیشنهاد من: آزمایش و توان‌بخشی رایگان بجای واکسیناسیون اجباری و کیو آر کد.

کمبود مزمن بودجۀ مراقبت‌های بهداشتی

گؤزل ارنست‌اونا اولومبک‌اوا، دکتر علوم پزشکی،

رئیس مدرسۀ عالی سازمان و مدیریت بهداشت

کارشناس ارشد سازمان و مدیریت بهداشت:

ــ ما در رابطه با مراقبت‌های بهداشتی و درمان مشکلات فراوانی داریم، اما در رابطه با جمعیت شناسی، فقط یک فاجعه است. میزان مرگ و میر اضافی در سال ٢٠٢٠ نسبت به سال ٢٠١٩، ٢۴٠ هزار نفر بوده است. جمعیت کشور ۶٠٠ هزار نفر کاهش یافته است. نرخ مرگ و میر اضافی در پایان سال ٢٠٢١، ۵٠٠ هزار نفر و کل کاهش ٩٠٠ هزار نفر خواهد بود. نرخ مرگ و میر در فدراسیون روسیه به ازای هر یک میلیون نفر در مقایسه با سایر کشورها در بالاترین جایگاه قرار می‌گیرد: ۵ برابر بیشتر از آلمان، ۵٠٪ نسبت به لهستان و ایالات متحدۀ آمریکا.

علت این میزان مرگ و میر اضافی در روسیه چیست؟ داده‌های اثباتی در این باره وجود دارد، که میزان واقعی ابتلا به عفونت جدید کروناویروس در کشور ما و کشورهای دیگر چقدر بوده است. اول- میزان ابتلا ٢ برابر بیشتر از آن بود که منابع رسمی اعلام کردند. دوم- ما با یک کار منظم و پیگیر که در مقابل اطلاعات و مردم پاسخگو باشد، مواجه نبودیم. در نتیجه، ما در کارزار واکسیناسیون شکست خوردیم.

سوم- ما سال‌هاست که بودجۀ مراقبت‌های بهداشتی خود را کم کرده‌ایم. در نتیجه به شدت ضعیف شده است. سهم هزینه‌های بهداشت و درمان در تولید ناخالص داخلی ۶/١ برابر کمتر از کشورهایی بود که از نظر توسعۀ اقتصادی به ما نزدیک هستند.

محاسبۀ این عرصه ساده است: چقدر پول هزینه می‌شود، چقدر داروی رایگان وجود دارد، چه تعداد پزشک داریم. بخش خدمات بیماری‌های عفونی ما برای یک بیماری همه‌گیر آمادگی نداشت. تعداد تخت‌های عفونی در کشور ما طی ٣٠ سال گذشته با توجه به افزایش ٢ برابری مرگ و میر ناشی از بیماری های عفونی، ۵/٢ برابر کاهش یافته است.

در رابطه با پزشکان بیماری‌های عفونی و متخصصان اطفال ما شاهد تصویر مشابهی هستیم. تعداد پزشکان اطفال ٧/١ برابر و تعداد پزشکان بیماری‌های عفونی در عرض ١٠ سال ٢٠٪ کاهش یافته است.

عجیب است که با چنین بودجۀ تخصیصی به علم پزشکی، در کشور ما ۴ واکسن تولید شده است. سهم این بودجه از تولید ناخالص داخلی در مقایسه با کشورهای جدید اتحادیه اروپا، ۵ برابر و با ایالات متحدۀ آمریکا ٢٣ برابر کمتر است.

در فدراسیون روسیه، یک مدیریت متمرکز برای مبارزه با بیماری همه‌گیر در سطح وزارت بهداشت وجود ندارد. علاوه بر این، در زمان موج دوم و سوم عفونی، اقدامات ضد اپیدمی کافی انجام نشد. کنترل همان ماسک‌ها، ردیابی افراد آلوده و تماس‌های آن‌ها صورت نگرفت. در نتیجه، ٩٠٪ از ٧٠٪ آن‌ها، در اثر نگرانی و فرسودگی شغلی فوت کردند. در طول همه‌گیری، ١۵٠٠ پزشک جان خود را از دست داده است.

اول و مهمتر از همه: بدون افزایش بودجۀ دولت برای مراقبت‌های بهداشتی، ما نمی‌توانیم کاری از پیش ببریم. برای اجرای برنامۀ مبارزه با بیماری‌های عفونی، برای جذب پرسنل اضافی متخصص بیماری‌های عفونی و افزایش دستمزد آن‌ها، از جمله متخصصان در زمینه خدمات بهداشتی و اپیدمیولوژی، در درجه اول، بودجه لازم است. ما باید حجم و مقدار کمک‌ها به مراقبت‌های پزشکی عفونی را افزایش دهیم. تأمین مالی علوم را حداقل ٣ برابر بیشتر کنیم. و بدون اجبار شهروندان به واکسیناسیون. همه چیز باید فقط به صورت داوطلبانه انجام شود.

ما حقیقت را می‌فهمیم

ماریا واسیلی‌اونا شوکشینا، بازیگر، مجری تلویزیون، هنرمند شایستۀ فدراسیون روسیه:

ــ تاتیانا گولیکووا، معاون نخست وزیر و رئیس ستاد عملیاتی مبارزه با همه‌گیری در جلسه توجیهی در ١٢ نوامبر، دلایل ارائه لایحۀ مربوطه به دومای دولتی را اعلام کرد. او به آمار بالای مرگ و میر اشاره کرد و مقصر آن را خود شهروندان دانست که تمایلی به واکسینه شدن ندارند.

اما محافل علمی این نتیجه‌گیری را تأئید نمی‌کنند. دانشمندان بسیاری اظهار می‌دارند، که واکسینه شدگان درست مثل واکسینه نشده‌ها ناقل ویروس هستند. دکتر گوتر کامپف از موسسۀ آلمانی بهداشت محیط زیست پزشکی در مقالۀ منتشره در مجله پزشکی «لانست» بتاریخ ٢٠ نوامبر می‌نویسد: «افراد واکسینه ‌شده کمتر در معرض خطر ابتلا به بیماری شدید هستند، اما همچنان بخش مهم این بیماری همه‌گیر هستند. بنابراین، صحبت از ابتلای افراد واکسینه نشده اشتباه و خطرناک است».

دانشمندان جامعه را به اتحاد در مبارزه با عفونت شدید فرامی‌خوانند. اما لایحۀ پیشنهادی به یکپارچگی کمک نمی‌کند و علاوه بر این، آن‌ها می‌خواهند بلافاصله بدون توجه به آمار رسمی در مورد واکسیناسیون جمعیت، مرگ و میر و عوارض جانبی تصویب شود.

همۀ ما درخواست رئیس جمهور را شنیدیم که در ٢۴ نوامبر در جلسه‌ای با اعضای دولت، از تاتیانا آلکسی‌اونا گولیکووا خواست تا آمار واکسیناسیون را تجزیه و تحلیل کند. به عقیدۀ رئیس جمهور، «انجام این کار آسان است و می‌توان خیلی سریع انجام داد».

اما تاتیانا آلکسی‌اونا پاسخ داد، که «با در نظر گرفتن اینکه شاخص امید به زندگی، شاخص‌های سالانه در فدراسیون روسیه هستند، لازم است ١٢ ماه صبر کنیم و آماده‌ایم تا نتایج مربوطه را به شما گزارش دهیم».

به نظر ما تا زمانی که چنین آماری در اختیار رئیس جمهور قرار نگرفته و رسماً منتشر نشده، بررسی این لایحه کاملاً اشتباه است.

در کشور ما هیچ گونه برآوردی از پیامدهای منفی واکسیناسیون به عمل نمی‌آید، اگرچه در برخی از کشورها چنین برآوردی معمول است. این، واکسیناسیون دستوری نامیده می‌شود. بعنوان مثال، ایالات متحدۀ آمریکا از ابتدای دهه ٩٠، سامانه‌ای را برای ثبت عواقب واکسیناسیون راه‌اندازی کرده است و سامانۀ مشابهی نیز در اتحادیه اروپا، بریتانیا و استرالیا نیز وجود دارد.

ظاهراً در روسیه اصلاً واکسیناسیون دستوری وجود ندارد. مقامات کشور ما فقط ادعا می‌کنند که داروهای ما بهترین داروها در جهان هستند و نمی‌توانند هیچ گونه عوارض منفی ایجاد کنند، بنابراین انجام واکسیناسیون آمرانه ضروری نیست.

اما منابع دیگری نیز هستند که خلاف این را می‌گویند. آلکسی تسوی، وزیر بهداشت جمهوری قزاقستان در ١٢ نوامبر، به طور غیرمنتظره ای اعلام کرد که بر اساس داده‌های وزارت بهداشت این جمهوری، از فوریه تا اکتبر سال جاری در قزاقستان، ٩٣٠ مورد مرگ و میر از میان واکسینه شده‌ها ثبت شده، که ۶٨١ مورد آن سهم واکسن «اسپوتنیک V» بوده است. همانطور که می‌بینید، اسپوتنیک تقریباً سه چهارم مرگ و میرها را به خود اختصاص داده است.

بااین حال، وزیر بهداشت قزاقستان خاطرنشان کرد که وضعیت کووید-١٩ در کشورش مانند سایر کشورها است. روی این اصل، والنتین کاتاسانوف، دکتر علوم اقتصاد، پروفسور، رئیس مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه، بر اساس داده‌ها در مورد قزاقستان، ساده‌ترین عمل محاسباتی را انجام داد. او نوشت: اگر تعداد کل مرگ و میر ناشی از تزریق واکسن اسپوتنیک در قزاقستان ۶٨١ مورد باشد، در این صورت، به ازای هر ١ میلیون نفر واکسینه شده، ١٠۵ مورد منجر به مرگ خواهد شد. حتی اگر در نظر بگیریم که تعداد واکسینه شده‌ها در فدراسیون روسیه ۴٠ میلیون نفر است، تعداد مرگ و میرها باید در حوالی ۴٢٠٠ نفر باشد.

بر این اساس، والنتین یوریویچ نتیجه می‌گیرد که داده‌های قزاقستان امکان محاسبه تقریبی مقیاس عواقب واکسیناسیون با اسپوتنیک V در روسیه را فراهم می‌سازد. نتایج به شرح زیر است: عوارض جانبی در حدود ١۶٠ هزار  و تعداد فوتی تقریباً ۴٢٠٠ نفر.

این اعداد و ارقام، دروغ وزارت بهداشت را که واکسن اسپوتنیک V مانند سایر واکسن‌ها برای سلامت و زندگی شهروندان کاملاً ایمن است، ثابت می‌کند. مردم با اطلاع از اعداد و ارقام و پنهانکاری وزارت بهداشت و ستاد عملیاتی، بیش از پیش نسبت به مسئولان بی‌اعتماد هستند و این بی‌اعتمادی نه تنها در حوزۀ پزشکی، حتی در سایر حوزه‌های زندگی ما نیز مشهود است.

من پیشنهاد می‌کنم بمنظور ارائۀ اطلاعات واقعی، جلسات بیشتری در پارلمان برگزار شود و همچنین، نمایندگان مجلس بررسی علل مرگ و میر بالای شهروندان بر اثر کووید-١٩ را سازماندهی کنند.

ما واکسن‌های عالی تولید خواهیم کرد

ویتالی واسیلی‌اویچ زوریف- دانشمند ویروس‌شناس، رئیس مؤسسۀ تحقیقات علمی واکسن و سرم به نام مچنیکوف، آکادمیسین فرهنگستان علوم روسیه:

ــ آری، من همیشه به طرفداری از واکسن سخن گفته‌ام، زیرا آن، ٢٠ سال عمر به ما بخشیده است. در دورۀ اتحاد شوروی ما در کمال موفقیت با عفونت مبارزه می‌کردیم و، بنظر می‌رسد، فراموش کردیم، که عفونت‌ها از بین نرفته‌اند، آن‌ها موجود هستند، اما اساساً تحت کنترل.

ویروس شناسی و ایمونولوژی در حال حاضر توسعه یافته‌ترین علوم در پزشکی هستند. هر روز چیزی تغییر می‌کند، ویروس‌های جدید پیدا می‌شوند. اگر همۀ ویروس‌ها را یکی یکی به ردیف به‌چینیم، آن‌ها برغم اندازۀ کوچکشان، به ده‌ها کهکشان خواهند رسید. ما فقط ٨-١٠٪ این جهان را می‌شناسیم. آن را باید مطالعه کرد.

چندی پیش رئیس جمهور پوتین طی سخنانی گفت، که ما به یک مؤسسۀ ویروس‌شناسی نیاز داریم. ما مؤسسۀ ویروس‌شناسی ایوانوفکسی را داشتیم که در سال ٢٠١۴ با مؤسسۀ گامالیا ادغام شد. در یک کلام، مؤسسات ما را نابود ساختند، فراموش کردند. من در این باره به همه کس نوشتم، که این کار نباید انجام شود. اما کو گوش شنوا. اگر این مؤسسه تا حالا وجود داشت، ویروس‌شناسی را بر پایۀ آن تشکیل می‌دادیم.

ما اکنون از کووید سخن می‌گوئیم. اما فراموش می‌کنیم، که با همه‌گیری‌های جدی‌تری مواجه هستیم. مثلاً، ایدز و یک و نیم میلیون نفر انسان مبتلا به آن. نیمی از آن‌ها دارو دریافت نمی‌کنند. برای مبارزه با ایدز تقریبا بودجه تخصیص داده نمی‌شود. این یکی دیگر از جدی‌ترین بیماری‌های عفونی است، که تا خیلی دیر نشده، دولت باید درگیر آن شود.

اگر درصد کوچکی از مردم، عمدتاً افراد مسن، در اثر کووید جان خود را از دست می‌دهند، ولی در اثر ابتلا به ایدز، همه، اساساً جوانان می‌میرند.

برنامه «فارما-٢٠٢٠» به پایان رسید. می‌دانید چقدر واکسن در چهارچوب این برنامه تولید شد؟ هیچ!

در حال حاضر ما از همۀ کشورها عقب هستیم. نه فقط از کشورهای اروپایی، حتی از بورکینافاسو. ما هنوز کودکان را با یک واکسن ویروسی اثبات شده که تأثیر فوق‌العاده‌ای دارد، واکسینه نمی‌کنیم. ما کودکان را در برابر آبله‌مرغان واکسینه نمی‌کنیم. زیرا، پولی برای این مطالعات وجود ندارد، زیرا، برنامۀ جداگانه‌ای در چارچوب برنامه‌ای که در حال حاضر توسط برنامۀ «فارما-٢٠٣٠» تهیه می‌شود، تنظیم نشده است. این باید شامل یک بخش کامل ساخت واکسن باشد. ما باید آن‌ها را نه در ٢ ماه، نه بطور سرپایی، بلکه از قبل، با دقت، با طی تمام مراحل آزمایش توسعه دهیم.

در مورد واکسیناسیون… ما افراد کاملاً سالم را واکسینه می‌کنیم که هیچ خطری زندگی آن‌ها را تهدید نمی‌کند. در اینجا ما کوچکترین حقی برای خطر کردن نداریم. مسائل ایمنی بسیار بالاتر از مسائل اثرگذاری است. و ما هنوز نمی‌دانیم که واکسن‌های ما چقدر برای مردم ایمن هستند، زیرا برای آزمایش آن‌ها وقت نداشتیم.

چه چیزی من را بیشتر نگران می‌کند؟ جسارتی که ما با آن شروع به واکسینه کردن کودکان می‌کنیم.

در اینجا در بارۀ واکسن‌های خارجی صحبت کردند، آیا به آن‌ها نیاز است یا خیر؟ البته، آن‌ها هم باید باشند. اما می‌خواهم به شما بگویم، که آن‌ها واکسن‌های بدی هستند. همۀ واکسن‌هایی که اکنون بصورت وسیع تزریق می‌شوند، بر پایۀ پروتئین سطحی ساخته شده‌اند.

البته، واکسن‌های موجود نقش خود را بازی کردند و می‌کنند. من نمی‌گویم که مایه‌کوبی لازم نیست. اما باید همۀ جوانب آن را در نظر گرفت، باید فهمید… حالا می‌گویند، که باید مجدداً با «فایزر» واکسینه کرد، منتها نه بعد از شش ماه، بلکه پس از ۴ ماه. چرا؟ زیرا، زمانی که افراد جوان سالم واکسینه شدند، این آنتی‌بادی‌ها برای شش ماه کافی بود. و حالا که افراد مبتلا به بیماری‌های مزمن، افراد مسن از دنیا رفته‌اند، اکنون این مصونیت کوتاه شده و برخی‌ها اصلاً مصونیت ندارند. بنابراین، باید درک کرد با چه چیزی، چه کسی و چگونه واکسینه شود. و مایه‌کوبی علیه کووید باید هر شش ماه یک بار انجام شود. این، سطح واکسن است.

اما من به شما اطمینان می‌دهم که واکسن‌هایی در دست ساخت هستند و واکسن‌های خوبی نیز وجود خواهند داشت. شاید من خودم یک سال بعد بلند شوم و بگویم: کودکان باید واکسینه شوند. اما مایه‌کوبی باید با دقت انجام شود. ما چنین واکسنی خواهیم ساخت.

جمع‌بندی

گنادی آندریویچ زیوگانوف

ــ نتیجه‌گیری ما- مایه‌کوبی باید کاملاً داوطلبانه، تحت نظر پزشکان و متخصصان و با احترام عمیق به مردم انجام شود. وقتی که افراد مسن را در خانه‌های آپارتمانی حبس خانگی می‌کنند و سپس می‌گویند که باید مصونیت قوی داشته باشید، اگر مردم نه حقوق خوب دارند و نه هوای تازه، تمام اماکن ورزشی را به نام تقویت مصونیت تعطیل کردند، چه مصونیتی می‌تواند وجود داشته باشد! هیچ مصونیتی در کار نخواهد بود. و بعد، از ابعاد بزرگ و وحشتناک چنین تلفات انسانی تعجب می‌کنیم. ما، حزب کمونیست فدراسیون روسیه، هر چه در توان داریم برای تأمین زندگی سالم شهروندان خود صرف به کار خواهیم گرفت. توصیه‌های میزگرد ما به دولت و رئیس جمهور ارسال خواهد شد.

گزارشگر، گالینا پلاتووا

برگردان، ا. م. شیری

٢ دی- جدی ١۴٠٠

دادگاه کووید یا نورنبرگ ۲

دربارۀ پزشکان و وکلا- مبارزان علیه جنایات علیه بشریت

من بارها نوشته‌ام که مبارزه با به اصطلاح همه‌گیری در بسیاری از کشورها به صورت نقض آشکار قانون اساسی، قوانین و حقوق اولیه بشر انجام گرفته است. توصیف این پدیده به عنوان «کووید-فاشیسم» روز به روز گسترده‌تر می‌شود.

نخستین کسانی که با این پدیده مخالفت کردند، پزشکان صادق و شجاعی بودند که نشان دادند «مبارزه با کووید» پردۀ ساتری است برای پنهان کردن اهداف محافل حاکم که هیچ رابطه‌ای با علم پزشکی و بهداشتی ندارند. لوک آنتوان مونتانیه، دکتر مشهور فرانسوی، متخصص ویروس‌شناسی، برنده جایزۀ نوبل اظهار داشت، افرادی که با به اصطلاح واکسن‌های کووید (در واقع با داروهای تجربی) واکسینه شده‌اند، بیش از سه سال پس از تزریق زنده نمی‌مانند.

حتی اگر لوک مونتانیه خیلی هم اغراق کرده باشد، بنا به اظهارات افرادی که آمار واکسیناسیون و عواقب آن را مطالعه می‌کنند، مرگ و میر ناشی از واکسیناسیون در حال حاضر، یعنی در سال ٢٠٢١، سر به میلیون‌ها نفر در سراسر جهان می‌زند. بر اساس یکی از آخرین مطالعات انجام شده در ایالات متحدۀ آمریکا، تعداد مرگ و میر ناشی از واکسن علیه کووید در پایان ماه اکتبر، حدود ٢٠٠ هزار نفر بوده است.

نقض قانون اساسی، قوانین و حقوق اولیه انسان توسط مقامات اکثریت کشورهای جهان منجر به مرگ و معلولیت واکسینه‌شدگان، «مرگ و میر اضافی» در  میان سایر گروه‌های مردم، حبس افراد در قرنطینه، ایجاد اردوگاه اجباری الکترونیکی (کدهای QR) و غیره گردید. مرگ و میر با تشخیص‌های مرسوم ناشی از این واقعیت است که بیماران «کووید» در اولویت قرار می‌گیرند و افراد مبتلا به بیماری‌های سنتی از مراقبت‌های پزشکی محروم می‌شوند.

‌‌ وکلا نیز در کنار پزشکان فعالیت می‌کنند. فقط یک نمونه ذکر می‌‌کنم. تیمی مرکب از ١٠٠٠ حقوق‌دان و بیش از ١٠ هزار متخصص علوم پزشکی، بزرگترین شکایت تاریخ را به نام «نورنبرگ-٢» طرح کردند. آن‌ها علیه سازمان بهداشت جهانی (WHO) بعنوان آغازگر جنگ روانی علیه بشریت جهانی تحت عنوان همه‌گیری کووید و مجمع جهانی اقتصاد (WEF) به ریاست کلائوس شوآب اقامۀ دعوی کردند. رسانه‌های مخالف فهرست بلند اتهامات علیه این دو سازمان و رهبران آن‌ها (و همچنین، علیه دیگر سازمان‌‌‌ها و رهبران با هزاران رشته مرتبط‌شان با دو سازمان مذکور) را به اختصار چنین بیان کردند: جنایت علیه بشریت (Crimes Against Humanity)!

رهبری گروه شاکیان را دکتر راینر فوئلمیچ، حقوق‌دان آلمانی- آمریکایی، یکی از بانفوذترین‌ها در اروپا بر عهده دارد. او به ویژه در یک پروندۀ کلاهبرداری چند میلیون دلاری علیه دویچه بانک و همچنین، در پرونده‌ای علیه فولکس واگن مبنی بر کلاهبرداری با داده‌های جعلی در مورد گازهای خروجی از اگزوز موتور خودروهای دیزلی پیروز شد. این پرونده دیزل‌گیت ٢٠١۵ نامیده شد.

راینر فوئلمیچ

راینر فوئلمیچ یکی از بنیانگذاران کمیتۀ آلمانی تحقیقات کرونا، یا به اختصار، کمیتۀ کرونا است که در ماه مه سال ٢٠٢٠ تأسیس گردید. در اینجا می‌توانید از وب سایت رسمی کمیته بازدید کنید. از اواسط سال ٢٠٢٠، کمیته شروع به دریافت گزارش‌های حاکی از تقلبات و دیگر موارد نقض قوانین تحت پوشش «مبارزه با ویروس کرونا» کرد. بلافاصله سیل قدرتمند گزارشات از آلمان و از بسیاری کشورهای دیگر به کمیته سرازیر شد.

در میان اولین دسته از گزارش‌ها، اطلاعات مربوط به تقلب در آزمایشات واکنش زنجیره‌ای پلیمراز بیشتر از همه بود. معلوم شد، که نه کروناویروس، بلکه، دروغ آزمایشات واکنش زنجیره‌ای همه‌گیر شده است. سپس، موجی از گزارش‌ها در مورد قرنطینه‌های بی‌معنی و مخرب به راه افتاد. راینر فوئلمیچ تصویری را که بر اساس این گزارش‌ها ایجاد شده، چنین توضیح می‌دهد: «مثلاً، سوئد، بدون مداخله، اما انگلیس، با برقراری محدودیت‌های سخت‌گیرانه، شاخص‌‌ مشابهی از ابتلا و مرگ و میر دارند. همین واقعیت را دانشمندان آمریکایی در ایالت‌های مختلف نیز مشاهده کردند: در رابطه با ابتلا به بیماری، هیچ تفاوتی بین ایالت‌‌های آزاد و قرنطینه شده وجود ندارد».

بخش اصلی گزارش‌‌های سال ٢٠٢١ به واکسن‌های به اصطلاح کووید مربوط بود. همانگونه که فوئلمیچ بیان کرد، داروهایی که برای مبارزه با کووید استفاده می‌شود، «هیچ ربطی به واکسیناسیون ندارند، اما بخشی از آزمایشات ژنتیکی هستند». کمیته حجم عظیمی از اطلاعات در بارۀ جعل آزمایشات بالینی داروها، و همچنین، در خصوص فساد در سازمان‌های دولتی که برای آزمایش چنین داروها مجوز صادر کردند، در اختیار دارد.

دکتر راینر فوئلمیچ بیش از ١۵٠ بار با متخصصانی مانند پروفسور لوک مونتانیه و مایک یدون، معاون سابق رئیس کمپانی فایزر انجام داد تا نتیجه بگیرد، که «هیچ یک از این‌ها هیچ ارتباطی با سلامتی ندارند». به باور وکیل آلمانی، برای سازمانگران پاندمی فقط پول و قدرت مهم است. همانطور که فوئلمیچ تصریح می‌کند، در کل داستان «همه‌گیری»، نقش اصلی را چهره‌های پشت صحنه- سازمان‌گران و سفارش‌دهندگان- بازی می‌کنند. این گروه نخبگان جهانی، طبق برآورد فوئلمیچ، از حدود ٣٠٠٠ نفر از افراد فوق ثروتمند تشکیل شده است.

گروه دیگر، گروه عروسک‌های علنی هستند. حقوق‌دان آلمانی بعنوان مثال، از کریستین دروستن، ویروس‌شناس آلمانی نام می‌برد، که استفاده از آزمایش‌های واکنش زنجیره‌ای ‌پلیمراز را برای تشخیص موارد کووید-١٩ به طور «علمی» اثبات کرد (بدرستی هم این آزمایش‌ها را همانطور که توسعه دهندۀ آن‌ها- کری مولیس هشدار داد، نمی‌توان بدین منظور استفاده کرد). گروه عروسک‌ها شامل افرادی مانند تدروس آدهانوم قبریسوس، مدیر کل سازمان بهداشت جهانی؛ دامپزشک لوتار اچ. ویلر، مدیر مؤسسه رابرت کوخ؛ آنتونی فائوچی، اپیدمیولوژیست و مشاور ارشد رئیس‌جمهور ایالات متحده در مورد «همه‌گیری» و دیگران می‌باشد.

اگر طرح «نوسازی بزرگ» با شکست مواجه شود، سازمانگران آن بدون تعلل گروه شش را دستگیر و محاکمه خواهند کرد. این، بسیار شبیه آن خواهد بود، که در سال‌های ٣٠-۴٠ اتفاق افتاد. نخبگان آنگلو-آمریکایی با امیدواری به تسخیر اروپا و اتحاد جماهیر شوروی توسط نیروهای رایش سوم، طرحی را برای استقرار سلطه بر سراسر جهان تدوین کردند. در این طرح، نازی‌های آلمان تنها مهره‌های یک بازی بزرگ ژئوپلیتیکی برای نخبگان نامرئی آنگلوساکسونی محسوب می‌شدند. طرح شکست خورد، و مهره‌ها (عروسک‌ها) در نورنبرگ محاکمه شدند.

فوئلمیچ مایل است نه تنها آن شش نفر، بلکه حامیان آن‌ها را نیز در دادگاه نورنبرگ ٢ ببیند. کمیتۀ آلمانی تحقیقات کرونا اسناد بسیار جدی در مورد سازمانگران و سفارش‌دهندگان کلاهبرداری جهانی در دست دارد. با این وجود، فعلاً اتهامات علیه سازمان بهداشت جهانی، مجمع جهانی اقتصاد و رهبران آن‌ها- دکتر قبریسوس و پروفسور شوآب آماده شده است.

فوئلمیچ تائیدیه سازمان جهانی بهداشت برای استفاده از واکسن های آزمایشی برای واکسیناسیون را به‌معنی نقض آشکار ماده ٣٢ کنوانسیون ١٩۴٩ ژنو در رابطه با حمایت از افراد غیرنظامی در زمان جنگ تعریف می‌کند: «قطع عضو و آزمایش‌های پزشکی یا علمی غیرلازم برای شفای انسان ممنوع است». مطابق مادۀ ١۴٧، انجام آزمایشات بیولوژیکی بر روی انسان نقض جدی کنوانسیون شمرده می‌شود. استفادۀ گسترده از واکسن‌های «آزمایشی» همۀ ده ماده اصلی قانون مصوب دادگاه نورنبرگ پس از پایان محاکمۀ پزشکان نازی در نورنبرگ در اوت ١٩۴٧ را نقض می‌کند. فوئلمیچ و سایر حقوقدانان معتقدند که چنین نقض جدی این قانون (و برخی دیگر از معاهدات بین‌المللی) مجازات اعدام برای فاشیست‌های کووید (سازمانگران و مجریان عملیات استفادۀ گسترده از داروهای آزمایشی بر روی انسان) در نظر گرفته است.

علاوه بر گزارش‌های مربوط به نقض جنبۀ حقوقی موضوع، کمیتۀ آلمانی تحقیقات کرونا اطلاعاتی با ماهیت سیاسی دریافت می‌کند، که واقعیت پشت صحنه را روشن می‌سازد. فوئلمیچ، به ویژه، خاطرنشان می‌کند که در ابتدا، نخبگان جهانی در حال آماده‌سازی طرحی بودند که طبق آن، قرار بود «بازسازی بزرگ» تا اواسط قرن بیست و یکم انجام شود. سپس تصمیم گرفته شد که ساخت «دنیای شگفت‌انگیز جدید» تسریع شود و اجرای این طرح در سال ٢٠٣٠ آغاز گردد. پس از مدتی، سال ٢٠٢٠ بمثابه تاریخ شروع تعیین شد. و زنگ شروع به شکل سیگنالی توسط سازمان بهداشت جهانی زده شد: «همه‌گیری کووید-١٩».

فوئلمیچ مطمئن است، که چنین تعجیل می‌تواند برای سازماندهان «همه‌گیری» و «بازسازی بزرگ» هلاکت‌بار باشد: «فکر می‌کنم به دلیل همین تعجیل است که این همه اشتباه می‌کنند. مثلاً، تولیدکنندگان واکسن انتظار چنین عوارض جانبی و مرگ و میر زیادی را نداشتند».

گروه فوئلمیچ دارای خصیصۀ بین‌المللی قوی است. کمیتۀ آلمانی مطالعات کرونا- هستۀ اصلی آن است، اما در همۀ قاره‌ها وکلایی هستند که با کمیته تعامل دارند. گروه‌های ملی به طور همزمان عمل می‌کنند و تقریباً همان دعاوی را در دادگاه‌های کشورهای خود طرح می‌کنند. تا به امروز، اقامه دعوی در سه قاره ثبت شده است.

یکی از آخرین اخبار در مورد کار گروه فوئلمیچ از ورشو منتشر شد. در آنجا، در اواسط نوامبر، یک کمیسیون پارلمانی برای بررسی تخلفات پیرامون کووید-١٩ کار خود را آغاز کرد. دکتر فوئلمیچ برای کمک به کمیسیون در امر تحقیقات، وارد لهستان شد. در حال حاضر نخستین نتایج بدست آمده است. این کمیسیون، با کمک فوئلمیچ، تصمیم به افتتاح پروژه نورنبرگ٠،٢ گرفت. برای آماده‌سازی دادگاه، گژه‌گوژ براون، معاون سیم (seym- نام پارلمان لهستان. م.)، رهبر کنفدراسیون کرونای لهستان، یکی از رهبران کنفدراسیون آزادی و استقلال؛ میروسلاو پیوتروفسکی، نمایندۀ سابق پارلمان اروپا؛ پاول اسکوتسکی، نمایندۀ سیم؛ یاتسک ویلک، وکیل نامدار لهستانی، اقتصاددان و سیاستمدار وارد کارگروه گردیدند. وکلا، آرکادیوش تتلا، کشیشتوف لاپاتوفسکی و یارسلاو لیتوین به آن‌ها کمک می‌کنند. کار کمیسیون پارلمانی در ۵ دسامبر با انتشار بیانیۀ ورشو علیه تمامیت‌خواهی جدید پایان یافت. و این هم بریده‌هایی از بیانیه: « این وظیفۀ ماست که با حکومتی که از قدرت خود سوء‌استفاده می‌کند، مخالفت کنیم، همانطور که مبارزه با دیکتاتوری در همۀ اشکال آن ضروری است. ما نه تنها به اشکال مختلف آزار و شکنجه، بلکه، قبل از همه، به حاکمیت استبدادی که امروز امور مالی، رسانه‌ای، نظارت پلیسی و سیاسی جهان را اداره می‌کند، اعتراض می‌کنیم. کرامت انسانی، حقیقت و قانون طبیعی نباید در نهایت به توتالیتاریسم جدید ببازد. بیائید محکم به دفاع از مهم‌ترین ارزش‌های انسانی برخیزیم. بیایید متحد شویم، شجاع و فعال باشیم. قطعا پیروز خواهیم شد!»

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)

پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

ا. م. شیری

۴ دی- جدی ١۴٠٠

جنگ کووید: در پشت پرده چه می‌گذرد

فهرست بلند پزشکان و میکروبیولوژیست‌هایی که «بطرز مرموز فوت کردند»

اکنون دیگر کمتر کسی در این امر تردید دارد، که  «همه‌گیری» اعلام شده از سوی سازمان بهداشت جهانی، یک پردۀ ساتر برای پنهان کردن اهداف غیرپزشکی «بازسازی بزرگ» بود. در «مبارزه علیه همه‌گیری» تحت رهبری کمپانی‌های بزرگ داروسازی، برای وادار کردن پزشکان صادق به سکوت به هر کار دست می‌زنند. سازماندهان «همه‌گیری» و «مبارزان علیه همه‌گیری» نیز ابزاری مانند قتل برای تأثیرگذاری بر مخالفان دارند.

من پیشتر نوشتم(*)، که در سال‌های ٢٠٢٠- ٢٠٢١ تعدادی از رهبران مخالف واکسیناسیون مردم کشور خود مانند جون ماگفولی، رئیس جمهور تانزانیا، پیر نکورونزیا، رئس جمهور بروندی، آمبرونز ماندولا دلامینی، نخست وزیر سوازیلند، حامد باکایوکو، نخست وزیر ساحل عاج، جوو‌نل موئیز، رئیس جمهور هائیتی با زندگی وداع کردند. جوو‌نل موئیز کشته شد، بقیه بطور ناگهانی فوت کردند. به باور بسیاری از کارشناسان، مرگ این سیاستمداران شبیه اعدام بود.

این ظن وجود دارد که پزشکان و دانشمندان «دگراندیش» نیز می‌توانند کشته شوند. این موضوع از اواخر سال ٢٠٢١، پس از مرگ ناگهانی دکتر آندریاس نواک، شیمیدان مشهور آلمانی که منشاء طبیعی ویروس کووید-١٩ را زیر سؤال برد، قوت گرفت. در پاییز ٢٠٢٠، پلیس به خانه او حمله کرد و در را شکست. «گناه» دکتر عبارت از این بود که او با انتشار ویدیویی در ٢٣ نوامبر ٢٠٢١ گفت که در واکسن‌های ضد کووید هیدروکسید گرافن پیدا کرده است. این ماده که به صورت نانوذرات از طریق تزریق واکسن به بدن انسان وارد می‌شود، به شکل تیغ ریش‌تراش درمی‌آید. این «تیغ ریش‌تراش» برای همیشه در بدن انسان باقی می‌ماند و درون آن را از بین می‌برد. گمان می‌رود این ماده قبلا نیز در داروهای مصونیتی وجود داشته و یک شیمیدان آلمانی این موضوع را از طریق آزمایشات آزمایشگاهی ثابت کرده است. نواک سه روز بعد اعلام کشف خود بصورت کاملا مرموز فوت کرد. بنا به اظهارات همسر این دانشمند و دیگر شاهدان، او هیچ مشکل سلامتی نداشت، اما روز ٢۶ نوامبر ناگهان دچار نارسایی حاد تنفسی شد و چند ساعت بعد فوت کرد.

کمتر از یک ماه و نیم پس از مرگ نواک، در ماه ژانویه ٢٠٢٠ جهان از یک مرگ مشکوک دیگر خبردار شد. دومینیکو بیسکاردی- پزشک ایتالیایی درگذشت. گفته می‌شود مرگ او پس از اعلام برنامه‌اش مبنی بر مراجعه به دادگاه‌های اروپایی با در دست داشتن شواهد حاکی از آنچه که در به اصطلاح واکسن‌ها یافته بود، اتفاق افتاد. بیسکاری ۵٠ ساله هم مانند نواک هیچ مشکل سلامتی نداشت، اما ظاهراً بعلت نارسایی قلبی فوت کرد.

استفان استنفورد، پس از انجام تحقیقات روزنامه‌نگاری، به چنین نتیجه‌گیری رسید که از سلاحی به نام «تفنگ حمله قلبی» (heart attack gun) علیه نواک و بیسکاردی استفاده شده است. این سلاح به سفارش سازمان «سیا» ساخته شده است و قاتلانی که از آن استفاده می‌کنند، هیچ اثری از خود بجای نمی‌گذارند. استفان استنفورد در این باره، از جمله در مقالۀ منتشرۀ خود بتاریخ ١٨ ژانویه ٢٠٢٠ می‌نویسد: «صف بلند پزشکان، دانشمندان و میکروبیولوژیست‌های متوفی بطرز مرموز طی سال‌ها طولانی، نشانۀ دیگری از وقوع یکسری اتفاقات مرگبار در پشت صحنه است». استنفورد به یک مطلب مندرج در وب سایت «History of Yesterday» با عنوان «تفنگ حملۀ قلبی سیا» استناد می‌کند، که تاریخچۀ ساخت و استفاده از این سلاح مخفی را توضیح می‌دهد.

استفان استنفورد در مقالۀ دیگری تحت عنوان «آن‌ها پزشکان کووید را به قتل می‌رسانند»، قتل‌های مرموز پزشکان و میکروبیولوژیست‌ها (به ویژه ضد ویروس‌ها) از اواخر قرن بیستم را بررسی می‌کند. او می‌نویسد: «بهترین میکروبیولوژیست‌های ضد ویروسی جهان را می‌کشند. تا سال ٢٠٠۵، ۴٠ نفر و امروز، بیش از ١٠٠ نفر جان باخته است. بسیاری کشته ‌شده‌اند، بقیه در شرایط بسیار مشکوکی جان خود را از دست داده‌اند. مشخص است که همۀ آن‌ها روی پروژه‌های مخفی یا دولتی، پروژه‌های تحقیقاتی مربوط به ایجاد سلاح‌های بیولوژیکی و همه‌گیری‌های ویروسی که توسط دولت تامین مالی می‌شدند، کار می‌کردند. آیا آن‌ها «افشاگرانی» بودند که خیلی چیزها را می‌دانستند؟ چرا رسانه‌های اصلی این حوادث را بازتاب نمی‌دهند؟»

این هم فقط یک نمونه از قتل‌های مرموز تا پیش از «همه‌گیری»: در ١٩ ژوئن ٢٠١۵، جیمز بردستریت– پزشک مشهور، یکی از مخالفان سرسخت پزشکی آلوپاتیک (طب غربی)، حامی طب طبیعت درمانی، بنیانگذار و همکار «بنیاد دکتر خوش خبر» و مهمتر از همه، منتقد واکسیناسیون کودکان در ایالات متحده، در آمریکا ترور شد. پسر بردستریت در اثر واکسیناسیون از اوتیسم رنج می‌برد. این پدر دو بار در مجلس نمایندگان ایالات متحدۀ آمریکا در مورد رابطۀ بین واکسن و اوتیسم شهادت داد. جسد او (با گلوله در قفسۀ سینه) پس از حملۀ تنظیم‌کنندۀ داروسازی ایالات متحده به دفتر پزشکی وی در بوفورد- جورجیا و وجود داروهای غیرقانونی در آنجا، در برود ریور شهرستان رادرفورد، کارولینای شمالی پیدا شد. در گواهی رسمی فوت خودکشی قید شد.

مرگ نواک و بیسکاردی را نویسندگانی مانند استیو کویل و ارین الیزابت مورد بحث قرار دادند. هر دوی آن‌ها سال‌هاست که در مورد مرگ مرموز پزشکان تحقیق می‌کنند.

استیو کویل از سال ١٩٩۴ «مرگ مرموز» پزشکان، میکروبیولوژیست‌ها و متخصصان بیماری‌های عفونی را ردیابی می‌کند. او مطالب مربوط به این موضوع را در وب سایت شخصی خود درج می‌کند. نام خوزه تریاس بتاریخ مرگ ١٩ مه ١٩٩۴، در اول فهرست استیو کویل ثبت است. تریاس به همراه همسرش- جولی ن. گیلبرت، مورد اعتماد تعدادی از بزرگترین سازمان‌های غیرانتفاعی آمریکا کشته شد. خود تریاس مشاور ارشد مؤسسه پزشکی هوارد هیوز، بزرگترین مؤسسه بشردوستانه آن زمان در آمریکا بود.

گفته می‌شود ارین الیزابت همسر جوزف مرکولا، پزشک مشهور آمریکایی، حامی طب جایگزین و مخالف واکسیناسیون است. او یک منبع اطلاعاتی بنام «Health Nut News» در اختیار دارد، که در آن فهرست پزشکانی را که نه تنها در ایالات متحدۀ آمریکا، حتی در کشورهای دیگر بظرز مشکوک فوت می‌کنند، ثبت می‌کند. به عنوان مثال، در اینجا ارین الیزابت طی مقاله‌ای به تاریخ ٢١ دسامبر ٢٠١٧ چنین پرسشهایی را طرح می‌کند:«چرا این ٨٠ دانشمند مُردند؟ چرا همۀ آن‌ها میکروبیولوژیست بودند؟» بررسی اجمالی: لیست کامل ٨٠ دانشمند متوفی همراه با عکس و جزئیات تکان‌دهنده». در فهرست تفصیلی شامل قربانیان دورۀ زمانی سال‌های ١٩٩۴ تا ٢٠٠۶ می‌باشد. این فهرست نه تنها متخصصانی از ایالات متحدۀ آمریکا، حتی از کشورهای دیگر (از جمله روسیه) را نیز شامل می‌شود.

ارین الیزابت معتقد است که آهنگ نابودی پزشکان «مخالف» در حال افزایش است. در حدود یک سال – از ژوئن ٢٠١۵ تا اوت ٢٠١۶ – ۶٠ نفر از دنیا رفت. در برخی موارد سخن از بیماری‌های گذرا و در یکسری موارد دیگر از قتل؛ از افراد مفقودالاثر، از حوادث ناخوشایند می‌رود. طبیعتاً ما فقط در مورد مرگ‌هایی صحبت می‌کنیم که نشانه‌هایی از قتل دارند. نفر اول در این لیست، جیمز برادستریت بوده و پس از او، دکتر سبی (Sebi) از هندوراس (متوفی در ۶ اوت سال ٢٠١۶) می‌باشد.

پی‌نوشت: البته، این سؤال هنوز در بسیاری از نشریات روشن نشده است: دستور قتل پزشکان و دانشمندان را چه کسانی صادر می‌کنند و چه کسانی این قتل‌ها را انجام می‌دهند ؟ این مسئلۀ فوق محرمانه است.

من در مورد روابط پنهانی بین مؤسسۀ ملی آلرژی و بیماری‌های عفونی به رهبری دکتر فائوچی، و آزمایشگاهی در ووهان که ویروس کووید-١٩ از آنجا خارج شد، نوشتم. یک سازمان غیرانتفاعی بنام اتحادیۀ اکو هیلث (EcoHealth Alliance)، تحت رهبری فردی مشکوک به نام پیتر داشاک بین مؤسسۀ ملی آلرژی و بیماری‌های عفونی و آزمایشگاه ووهان واسطه بود. در مقالۀ منتشر شده در وب سایت «Natural News» بتاریخ ٢۵ ژانویه، گفته می‌شود که پیتر داشاک، پژوهشگر در زمینۀ تقویت عملکرد، مأمور «سیا» می‌باشد؛ اتحادیۀ اکو هیلث صرفاً بعنوان «پوشش» برای اتحادیه نامگذاری شد». در این مقاله دلایل قوی برای اثبات اینکه پیتر داشاک نه فقط با آنتونی فائوچی، بلکه با سازمان سیا نیز همکاری می‌کرد و اتحادیۀ اکو هیلث وظایف این سازمان اطلاعاتی را انجام می‌‌داد. مشارکت سازمان سیا در عملیاتی به نام «همه‌گیری کووید-۱۹» این احتمال را تقویت می‌کند که افراد مخالف واکسینه کردن می‌توانند بطور فیزیکی حذف شوند.

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)

پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز مطالعات اقتصادی «شاراپوف» روسیه،

مشاور اقتصادی اسبق دبیر کل سازمان ملل متحد، پژوهشگر مسائل پشت صحنه

پی‌نوشت:

تسلیحات مورد استفاده در جنگ جهانی دوم بسیار پیشرفته‌تر و هلاکت‌بارتر از تسلیحات جنگ جهانی اول بودند.

تسلیحات جنگ سرد (جنگ جهانی سوم): تبلیغات دروغ، شایعه‌پراکنی، جعل اسناد، دستکاری شعور و بالاتر از همه، ابزارهای جنگ روانی، برتری و کارآمدی کامل خود را بر تمام تسلیحات جنگ‌های جهانی اول و دوم ثابت کردند. تجزیه و محو اتحاد شوروی از نقشۀ سیاسی جهان و اشغال و ویرانی تعدادی از کشورهای دیگر، مثال بارز تأثیرات مخرب تسلیحات جنگ سرد و یا بعبارتی، همان جنگ جهانی سوم بود .

دو سال گذشته بعد از شروع جنگ جهانی چهارم (جنگ میکروبی تحت عنوان کرونا) نشان داد که رزمندگان علیه بشریت جهان اکنون مغز‌ها را به میدان نبرد تبدیل کرده‌اند. جالب توجه این است که هر از چند گاهی، سلاح تازه‌تری را رونمایی می‌کنند: کرونای آلفا، بتا، گاما، دلتا، سویه انگلیسی، هندی، آفریقایی، نیویورکی، نروژی، قبرسی … و فعلا اومیکرون!

با وجود چنین تنوع تسلیحاتی در جنگ جهانی اخیر، بشریت قطعا پیروز نخواهد شد. طرفه اینکه، تمامی حاکمیت‌ها، اعم از مترقی یا مرتجع، در امر کنترل سیاسی- امنیتی جمعیت کشور تحت ادارۀ خود ذینفع‌اند.

منبع:

١۴ بهمن- دلو ١۴٠٠

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 (*)- سیاست جهانی واکسیناسیون و مرگ در هاله‌ای از ابهام

انقلاب کامیونداران (*)

سال نو با اعتراضات گسترده در جهان آغاز شد. بویژه اینکه آن‌ها کشورهای تا همین اواخر به ظاهر باثبات را تحت تأثیر قرار می‌دهند. قزاقستان که در اوایل ژانویه تحت تأثیر ناآرامی‌ها قرار گرفت، یک «جزیرۀ آرام» در آسیای مرکزی به حساب می‌آمد.

کمتر از یک ماه بعد، آتش اعتراضات در کانادا، که معمولاً هیچ صدایی از آن کشور در اخبار جهان به گوش نمی‌رسد، شعله‌ور شد (هرچند کانادا – مطابق برخی معیارهای اقتصادی یکی از اعضای «گروه جی ٧» می‌باشد). اعتراضات با نام «کاروان آزادی» در پاسخ به «اجرای واکسیناسیون» مورد تأیید دولت آغاز شد، که بر اساس آن کامیونداران واکسینه نشده پس از بازگشت از ایالات متحدۀ آمریکا به کانادا، باید به مدت دو هفته قرنطینه شوند.

این مصوبه از ١۵ ژانویه اجرایی شد. اما بعد از آن کاروانی متشکل از ۵٠٠ کامیون از ونکوور در سواحل غربی اقیانوس آرام کانادا به سمت پایتخت حرکت کرد. در طول مسیر، شرکت کنندگان جدیدی به کاروان پیوستند و در راه اتاوا، به حدود ۵٠ هزار کامیون سنگین، به طول ٧٠ کیلومتر رسید. علاوه بر خود کانادایی‌ها، رانندگانی از آمریکا نیز به آن‌ها پیوستند.

تظاهرکنندگان به اعتراض علیه سایر محدودیت‌های مرتبط با کووید-١٩ دست زدند و دولت جاستین ترودو را مورد انتقاد قرار دادند. اعتراض کامیونداران با حمایت سراسری مواجه شد. تا ٣١ ژانویه، بیش از ٩ میلیون دلار کانادا در پایگاه «GoFundMe» برای حمایت از معترضان جمع‌آوری شد. اما این منبع به دلایل نامعلومی سریعاً این وجوه را مسدود کرد.

اضافه می‌کنیم، که از همان ابتدای همه‌گیری در کانادا، قانون «قرنطینه» وضع شد و برای نقض آن جریمه‌های صدها هزار دلار کانادا در نظر گرفته شد. قرنطینه دائما ادامه می‌یافت و ترودو به طور غیرقابل کنترلی به «داروسازی» پول اختصاص می‌داد. در نتیجۀ این اقدامات، کسری بودجۀ کانادا در سال گذشته، بر اساس گزارشات اولیه، به ٢۵۶ میلیارد و ۵٠٠ میلیون دلار آمریکا، یعنی بزرگترین میزان بعد از جنگ جهانی دوم رسید. به این ترتیب، زمینۀ اعتراض فراهم گردید.

کامیونداران تنها در عرض چند ساعت اتاوا را تصرف کردند. ستون آن‌ها در خیابان‌های مرکزی شهر، درست روبروی ساختمان پارلمان موضع گرفت. حتی یکی از رانندگان بمنظور ایحاد مشکل در حرکت، چرخ جلو خودرو را باز کرد.

تئو فلوری، بازیکن سابق هاکی کلگری فلیمز، که به اعتراضات پیوست، به مجری تلویزیون، لورا اینگرام، با اشاره به رسانه‌های جریان اصلی گفت: «اکنون در کانادا یکی از بزرگترین انقلاب‌ها در حال وقوع است. و احتمالاً، به این دلیل که هیچ کس در بارۀ آن صحبت نمی‌کند، شما بطور کلی از آن بی‌اطلاع هستید». این ورزشکار در ادامه افزود: «در دو سال گذشته، نخست وزیر ما از اختلال واکسیناسیون رنج می‌برد. او بدون اینکه حرفی از اقتصاد، از زنجیرۀ تدارکات، از ضایع شدن حقوق ما، از زندان‌ها بر زبان ‌آورد، مدام در بارۀ واکسن صحبت می‌کند».

در اتاوا، مردم شهر با پوسترهایی در حمایت از موضع رانندگان، از معترضان استقبال کردند. مسئولان به جریمه تهدید می‌کنند، اما مردم عقب‌نشینی نمی‌کنند. آن‌ها برای کامیونداران غذا و نوشیدنی می‌آورند، هزینه اقامت شبانه‌شان در هتل‌ها را می‌‌پردازند. در کنار توفقگاه، هفته‌بازار دایر کردند تا پول جمع آوری شده از آن به صندوق حمایت برود.

معترضان می‌گویند تا زمانی که ترودو استعفا ندهد یا «همۀ حقوق و آزادی‌ها» به آن‌ها بازگردانده نشود، در پارلمان کانادا خواهند ماند. ما موافق این نیستیم که کودکان ١٠ ساعت در روز ماسک بزنند. یکی از معترضان می‌گوید: «ما بخاطر بی‌خانمان‌ها اینجا هستیم، ما بخاطر پرسابقه‌ها اینجا هستیم».

خود نخست وزیر نیز از بیم پیامدهای شورش بی‌سازمان مردمی، به همراه خانواده اقامتگاه خود را در اتاوا ترک کرد و در «مکانی نامعلوم» مخفی شد. در همین حال، ترودو به جای وعده‌های صلح اجتماعی، به کانادایی‌های شورشی اهانت کرد و آن‌ها را «یک مشت عناصر مطرود» نامید. نخست وزیر همچنین، نمایندگان حزب محافظه کار مخالف را که از معترضان علیه محدودیت‌های ویروس کرونا حمایت کردند، مورد انتقاد قرار داد.

تحریکاتی نیز صورت گرفت. طبق گزارش‌ها، همانطور که در قزاقستان شورشیان ناشناس و آموزش دیده با کارگران معترض همراه شدند، در حادثۀ کانادا نیز راستگرایان افراطی با پرچم‌های نازی در دست به معترضین  پیوستند. گروهی از معترضان با فریاد «آزادی!» از دیوارهای یادبود جنگ ملی بالا رفتند و در مقبرۀ سرباز گمنام رقصیدند. علاوه بر این، تصاویری در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که در آن‌ها معترضان پرچم کانادا را دور گردن یادوارۀ قهرمان ملی- تری فاکس بستند و یک چوب با پرچم وارونۀ کانادا در دست آن قرار دادند.

تا به امروز، «کاروان‌های آزادی» در استرالیا، اتریش، بلژیک، برزیل، انگلستان، مجارستان، آلمان، دانمارک، اسپانیا، ایتالیا، لتونی، لیتوانی، مکزیک، هلند، لهستان، پرتغال، رومانی، اسلوونی، فنلاند، فرانسه، کرواسی، سوئیس، سوئد، جمهوری چک و اسلواکی، کشورهای عربی، حتی قبرس و لوکزامبورگ کوچک نیز تشکیل شده است.

البته، مقامات از این موارد برای بی‌اعتبار کردن اعتراضات استفاده می‌کنند. مثلاً، کاترین مک‌کنی، مشاور شهردار اتاوا گفت، که اعتراضات برای ساکنان محلی آن ویران‌کننده است و بسیاری در کانادا آن‌ها را اصلاً «مسالمت‌آمیز» نمی‌دانند.

نویسنده کانال معروف یوتیوب- «محیط‌بان شرور» خاطرنشان کرد که کانادا کشور بزرگی است، آب و هوای آن بسیار شبیه به روسیه است و بر این اساس، مردم آن نیز از نظر ذهنیت بسیار شبیه به روس‌ها هستند. آنچه را که تمام جهان اکنون تحمل می‌کند، آن‌ها مدت طولانی تحمل کردند و درست در آنجا، در کانادا بود که «قطع شد».

تصور کنید اگر ۶٠ هزار کامیون مثلاً همزمان به خیابان‌های مسکو بیایند و حرکت را در همه جا مختل کنند، چه خواهد شد! علاوه بر کامیونداران، ورزشکاران، پزشکان، سیاستمداران، افراد بسیار مشهور و محترم و عموم مردم، هم کسانی که این عمل را انجام داده‌اند و هم آن‌هایی که از این روش امتناع کرده‌اند، در «کاروان آزادی» حضور و شرکت دارند. وبلاگ‌نویس تأکید کرد که این دیگر در مورد رویه‌ها نیست، بلکه در مورد آزادی است.

وبلاگ‌نویس می‌پرسد: اگر واقعاً «توطئه جهانی‌گرایان» در کار نیست، پس چرا ترودو به پناهگاه پناه برد و حاضر نشد در مورد خواسته‌های مردم با آن‌ها گفتگو کند؟ او با فرار خود، در واقع، تئوری‌های به اصطلاح توطئه را کاملاً تأئید کرد. بویژه اینکه، خود او یکی از کوچک‌ترین بازیگران است. چند هفته پیش، او شخصاً کل جمعیت کانادا را تهدید کرد و همۀ کسانی را که از رویه‌ها امتناع می‌کنند، تروریست‌، افراط‌گرا و نژادپرست‌خواند. می‌دانید، ما نیز از این نوع کنشگران بیش از حد زیاد داریم».

واقعا حیرت‌انگیز بود هر گاه اعتراضات کانادا را به نیروهای خارجی نسبت نمی‌دادند. و از آنجایی که روسیه به طور سنتی نقش «مترسک» را برای افکار عمومی غرب بازی می‌کند، رسانه‌های داخلی دقیقاً «رد پای روسیه» را مورد تأکید قرار دادند.

در عین حال، خود معترضان کانادایی از مداخله مقامات آمریکایی در حوادث نگرانند. به ویژه، آن‌ها پوسترهای «سال ٢٠٢٢، سال ١٧٧۶ است!» در دست داشتند. در این سال بود که آمریکایی‌ها در طلوع استقلال خود به کانادا حمله کردند. نخست وزیر ترودو از مدت‌های زیادی پیش، از مشی سیاست خارجی غیرمستقل و طرفدار آمریکا پیروی می‌کند.

قیام در کانادا در روند خود مانند یک گلوله برفی منجر به ظهور همان نوع «کاروان‌های آزادی» در سایر کشورهای جهان و بالاتر از همه، در کشور همسایه- آمریکا گردید. وب سایت کامیونداران آمریکایی می‌نویسد: «کامیونداران و شهروندان آمریکایی در همبستگی با کانادایی‌ها در مقابل همۀ محدودیت‌ها به پا خاسته‌اند. آمریکایی‌ها برای حمایت از کاروان کانادا، باید هر چه سریعتر به مرز شمالی ما، به ویژه، در مرز دیترویت-بوفالو/نیاگارا برسند. به محض اینکه کانادایی‌ها موفق شوند، ستون را به واشنگتن هدایت خواهیم کرد… ما باید در مقابل این جنایات علیه بشریت محکم بایستیم تا به محدودیت‌ها در سراسر این قاره و در کل جهان پایان دهیم».

در آلمان، کشاورزان بزرگراه فدرال منتهی به شهر شورین را بستند. «کاروان» هلندی‌ها از لاهه به سمت آمستردام حرکت کرد. کامیونداران استرالیایی به طرف پایتخت- کانبرا، حرکت کردند. استرالیایی‌ها نیز با در دست داشتن پرچم از آن‌ها در روی پل‌ها و کنار جاده‌ها استقبال می‌کنند. و در نزدیکی ساختمان مجلس سد معبر ایجاد نمودند…

پاول پتوخوف (Pavel PETUKHOV)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(*)- پی‌نوشت

ترجمه مقاله سایت حزب کمونیست روسیه را به آن رفیق اتحاف می‌کنم، که هنگام صحبت از اعتراض کامیونداران کانادا، مرا به نشر اخبار دروغ و باور به آن‌ها متهم کرد و با احتساب طول کامیون‌ها (١۵-٢٠ متر)، وجود «کاروان آزادی» در کانادا را بکلی ساختگی دانست.

البته، این رفیق تنها نیست. متأسفانه، اکثریت قریب به اتفاق رفقا، دوستان، روشنفکران و بطور کلی هموطنان ما به دستورالعمل‌ها، بخشنامه‌ها و شیوه‌نامه‌های این تشکیلات مافیایی به اصطلاح سازمان بهداشت جهانی کاملاً باور دارند و آن‌ها را بشردوستانه تلقی می‌کنند.

حال ببینیم سازمان باصطلاح  بهداشت جهانی چگونه تشکیلاتی است!

این سازمان که نظام پزشکی جهان را مدیریت می‌کند، وزارت بهداشت تمام کشورهای جهان را زیر سیطرۀ خود گرفته، برای تمام بشریت در هر گوشۀ جهان نسخه می‌پیچد، دستورالعمل‌های بهداشتی صادر می‌کند، روش‌های معالجه و درمان ارائه می‌دهد، کمترین ارتباطی با علم پزشکی و اصول بهداشتی ندارد.

سازمان بهداشت جهانی یک تشکیلات مافیایی است که در سال ۱۹۴۸ مطابق طرح بنیاد مافیای راکفلر و با سرمایۀ آن بر اساس ایده‌های ضدانسانی توماس مالتوس- کشیش و اقتصاددان انگلیسی بدست برادران دالس (جان دالس، وزیر خارجه و آلن دالس، رئیس سازمان سیای آمریکا) تشکیل گردید نه بر اساس ضرورت‌های جهانی علم پزشکی. 

بعبارت واضح‌تر، هیچ فرد مرتبط با علم پزشکی در تشکیل آن دخالت نداشت و هیچ اصول پزشکی نیز در تشکیل آن رعایت نشد.

مالتوس معتقد بود، افزایش جمعیت جهان با افزایش تولید مواد غذایی متناسب نیست. بنابراین، بمنظور کاهش مداوم و منظم جمعیت کرۀ زمین باید از ارائه کمک‌های پزشکی و بهداشتی به توده‌های محروم، بخصوص به اقشار و طبقات فرودست جامعه خودداری شود تا جمعیت آن‌ها افزایش نیابد.

ایدۀ نحس مالتوس را سازمان بهداشت جهانی پرورش داد، تکامل بخشید.

این تشکیلات مافیایی در طول موجودیت خود، تا جایی که امکانش را داشت، ادبیات علم پزشکی مراقبت و پیشگیری (طب طبیعی- طب شرقی) را جمع‌آوری و از چرخه تدریس در دانشگاه‌ها و دانشکده‌های پزشکی خارج کرد و بجای آن‌ها ادبیات پزشکی درمان و معالجه (طب غربی) را ترویج کرد. به این ترتیب، سلامتی تود‌ه‌های انسانی را به کالای تجاری قابل خرید و فروش و سودآور تبدیل نمود.

 در اینجا یادآوری یکی از جنایت‌های هولناک این تشکیلات مافیایی قطعا لازم است:

طبق موازین پزشکی و اصول بهداشتی، اپیدمی یا همه‌گیری تنها زمانی می‌تواند اعلام شود که ۵ درصد از جمعیت جهان بطور همزمان به یک نوع بیماری (میکروب یا ویروس) آلوده شده و ۱ درصد از آن‌ها فوت کند.

چنین درصد آلودگی و مرگ و میر نه تنها در ماه مارس سال ۲۰۲۰ که سازمان باصطلاح بهداشت جهانی اعلام همه‌گیری کرد، حتی امروز (۱۸ ژانویه ۲۰۲۲) برغم گذشت دو سال، در جهان وجود ندارد.

بعبارت باز هم دقیق‌تر، هنوز تا روز امروزی نه تعداد مبتلایان به کرونا در جهان به ۳۹۰ میلیون نفر (۵ درصد) رسیده و نه تعداد مرگ و میر ناشی از آن به ۷۸ میلیون نفر (۱درصد).

قید: امروزه جمعیت جهان ۷ میلیارد و ۸۰۰ میلیون نفر تخمین زده می‌شود.

بنابراین، تمام شیوه‌های معالجه در بیمارستان‌ها، واکسیناسیون عمومی و تطبیق کیو آر کد (رمزینه شناسایی و کنترل) که با دیکته سازمان تشکیل یافته بواسطۀ وزیر خارجه و رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا- سیا، یعنی این تشکیلات غیرمرتبط با علم پزشکی انجام می‌شود، بواقع هولناک‌ترین جنایت این سازمان مافیایی علیه بشریت است.

https://eb1384.wordpress.com/2022/02/06/ انقلاب-کامیونداران/

١٧ بهمن- دلو ١۴٠٠

در آستانۀ جنگ کووید

اکنون دو سال است که جنگ کووید علیه بشریت به راه افتاده است. این جنگ در اقدامات دولت‌های اکثر کشورهای جهان برای محدود کردن حقوق و آزادی‌های انسان، تخریب اخلاقی، فرهنگی و حتی فیزیکی او تظاهر می‌یابد. همه دولت‌ها‌ علیه به اصطلاح همه‌گیری کووید-١٩ اعلام جنگ کرده‌اند. اما این چیزی نیست جز یک پرده ساتر برای پنهان کردن اهداف مشتی ناچیز از «برگزیدگان» حاکم بر جهان، کاهش جمعیت کرۀ زمین و ساختن اردوگاه کار اجباری برای کسانی که زنده می‌مانند.

این دیگر تئوری توطئه نیست، بلکه یک توطئه آشکار علیه بشریت است که نشانه‌های آشکارتری از فاشیسم در بطن خود دارد. مردم دیگر دارند بیدار می‌شوند و مقاومت می‌کنند. در خط مقدم مقاومت علیه کووید، پزشکان صادق، شجاع و حرفه‌ای موضع گرفته‌اند. آن‌ها اثبات می‌کنند، که برنامۀ نابودی انسان در واقع تحت پوشش مبارزه با همه‌گیری در حال اجرا است. واکسن‌های به اصطلاح ضد کووید-١٩، ابزار اصلی نابودسازی هستند. در مورد چنین پزشکانی من قبلاً به حد کافی نوشته‌ام.

اکنون می‌خواهم توجه شما را به وکلای حقوقی جلب کنم که در صفوف مقاومت علیه کووید در کنار پزشکان جای می‌گیرند. به هر حال، شروع کارزار علیه «همه‌گیری» در بسیاری از کشورها، با نقض آشکار حقوق بشر و نقض فاحش بسیاری از حقوق مصرح در قوانین اساسی کشورها همراه است.

سازمان‌دهندگان واکسیناسیون با کمک «افشاگران» مزدبگیر، که سعی می‌کنند اظهارات و هشدارهای پزشکان صادق را در قالب «علمی» رد کنند، با پزشکان صادق مبارزه می‌کنند. اما این روش در رابطه با وکلای صادق جواب نمی‌دهد. زیرا، نقض قوانین و قانون اساسی امکان‌پذیر نیست. در مقابل این تخلفات فقط می‌توان به سکوت واداشت.

در ایالات متحدۀ آمریکا، مشهورترین وکلا، از جملۀ آن‌ها، رابرت کندی جونیور (پسر دادستان کل ایالات متحده، رابرت کندی پدر)، توماس رنز، آرون سیری علیه سازماندهان مایه‌کوبی کامل جمعیت (عمدتاً علیه خود جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده و مشاور پزشکی او آنتونی فائوچی) مبارزه می‌کنند.

به عنوان مثال، وکیل اخیر، ریاست شرکت حقوقی «Siri & Glimstad» مستقر در نیویورک را بر عهده دارد. این شرکت با مایه‌کوبی اجباری کووید-١٩ که از طریق ارسال بخشنامه‌ها و دستورالعمل‌های هشداردهنده به مدارس، دانشگاه‌ها و کارفرمایان انجام می‌شود،  مبارزه می‌کند. «سیری و گلیمستاد» همراه با «شبکۀ اقدام برای رضایت آگاهانه»، یک گروه غیرانتفاعی تگزاس، علیه واکسیناسیون اجباری فعالیت می‌کند.

توماس رنز، وکیل پر آوازۀ ایالات متحدۀ آمریکا با «پزشکان آمریکایی در خط مقدم» همکاری می‌کند. تابستان گذشته، رنز از طرف «پزشکان آمریکایی در خط مقدم» شکایتی در دادگاه فدرال آلاباما اقامه کرد و خواستار توقف استفادۀ انبوه از سه داروی اصلی (فایزر، مدرنا و جانسون و جانسون) شرکت‌های بزرگ داروسازی ایالات متحده شد:

«واکسن‌ها عوامل بیولوژیکی غیرمجاز، آزمایش‌نشده، آزمایشی و خطرناکی هستند که می‌توانند آسیب‌های بیشتری نسبت به ویروس سارس کوو-٢ و خود بیماری کووید-١٩وارد کنند».

این شکایت، دولت ایالات متحده را به پنهان کردن میزان واقعی مرگ و میر ناشی از واکسیناسیون علیه ویروس کرونا متهم می‌کند. بنا به گفتۀ شاکی، داده‌های رسمی مرگ و میر موجود در مرکز اطلاعاتی «وارس» (VAERS) حداقل پنج برابر کمتر ثبت شده است. در مورد رابرت کندی جونیور لازم به ذکر است، که وی بیش از آنکه به عنوان یک وکیل در پرونده‌های دادگاه در طول «همه‌گیری» فعلی عمل کند، به عنوان یک شخصیت اجتماعی بسیار با نفوذ فعالیت می‌کند. او در مقابل میلیون‌ها نفر واقعیت به اصطلاح «واکسن» را افشا می‌کند و خواستار تحریم کارزار واکسیناسیون گسترده ایالات متحدۀ آمریکا می‌شود.

این هم گزیده‌هایی از یکی از سخنرانی‌های وی: «این اصلاً یک فرضیه نیست که واکسن‌ها عوارض ایجاد می‌کنند. در واقع، این عوارض غیرمعمول هم نیستند. دادگاه‌های واکسن طی ٣٠ سال گذشته ۴ میلیارد دلار به قربانیان واکسن پرداخت کرده‌اند و خود وزارت بهداشت و خدمات اجتماعی اذعان می‌کند که کمتر از ١ درصد از افرادی که عوارض واکسن را تجربه می‌کنند، از این دادگاه می‌گذرند».

کندی اغلب دلایل دیگری را برای عدم اعتماد کورکورانه به شرکت‌های تولید واکسن آمریکایی ذکر می‌کند: «همۀ شرکت‌های پیشرو واکسن‌سازی، بویژه مدرنا، گلاکسو، سانوفی، فایزر و مرک محکومان یکسری جنایت‌ها هستند. در طول ١٠ سال گذشته، آن‌ها به جرم دروغ گفتن به پزشکان، کلاهبرداری، جعل علم و کشتن آگاهانۀ صدها هزار آمریکایی ٣۵ میلیارد دلار جریمه و غرامت پرداخت کرده‌اند».

در ایالات متحده، موج شکایت‌ها به دادگاه‌ها از پاییز سال گذشته آغاز شد. دلیل چنین موج فعالیت قضایی، فرمان جو بایدن، رئیس جمهور جو بایدن در ماه سپتامبر مبنی بر واکسیناسیون اجباری بسیاری از گروه‌های شاغلان، از جمله، کارکنان شرکت‌هایی با بیش از ١٠٠ کارمند بود.

در این باره لازم به ذکر است، که شکایت‌ها توسط فرمانداران و دادستان‌های کل ایالت‌های معروف به ایالت‌های «قرمز»در آمریکا در دادگاه‌ها مطرح شد (ایالت‌هایی که در آن‌ها برخلاف سلطۀ دموکرات‌ها-«آبی‌‌ها»، جمهوری‌خواهان مسلط هستند). بیشتر این دعاوی در دادگاه‌های منطقه‌ای فدرال ایالات متحده در جریان است. در این خصوص من در مقالۀ «کووید- واکسیناسیون در آمریکا: ایالت‌های قرمز در مقابل رئیس جمهور آبی» نوشته‌ام.

نمونۀ زیادی از این نوع دعاوی در سایر کشورها اقامه می‌شود. معمولاً شهروندان و سازمان‌های اجتماعی اقامۀ دعوی می‌کنند، سپس حقوقدانان با آن‌ها «همراه» می‌‌شوند. به سخن دیگر، بعنوان مشاور حقوقی شاکیان عمل می‌کنند. باضافۀ این، وکلای دادگستری خودشان نیز می‌توانند اقامۀ دعوی کنند. در چنین مواقعی عمدتاً آن‌ها از سوی کنشگران و مشاوران پزشکی پشتیبانی می‌شوند.

محتوای بسیاری از شکایت‌ها حاکی از این است که کارزار جاری «واکسیناسیون» با استفاده از «داروهای آزمایشی» انجام می‌شود، که مراحل کامل آزمایشات بالینی را طی نکرده و مردم بر این موضوع آگاهی ندارند.

چنین «آزمایشات» واکسیناسیونی در تضاد آشکار با تمام ده اصل به اصطلاح «آئین‌نامۀ نورنبرگ» است. این سند در سال ١٩۴٧ در پی محاکمۀ جنایتکاران نازی در نورنبرگ به تصویب رسید. آن سند به این دلیل تصویب شد تا در آینده از جنایاتی که پزشکان رایش سوم علیه زندانیان اردوگاه کار اجباری مرتکب شدند، جلوگیری شود.

اصول اصلی این آئین‌نامه عبارتند از: رضایت داوطلبانۀ یک فرد برای شرکت در یک آزمایش پزشکی؛ اطلاعرسانی دقیق به فرد در مورد پیامدهای منفی احتمالی آزمایش؛ امکان قطع آزمایش در هر زمان به درخواست شخص؛ عدم پذیرش آزمایش در صورت وجود خطر واقعی مرگ و غیره (ده اصل آئین‌نامۀ نورنبرگ در پایان نوشتار از طرف مترجم)(١).

پرطرفدارترین آن‌ها دعاوی اقامه شده در دادگاه‌های بین‌المللی هستند. تا به امروز دو مورد از این دست برای من معلوم است. هر دو دعوی در دادگاه کیفری بین‌المللی لاهه اقامه شده است. نخستین آن‌ها در ماه مارس سال ٢٠٢١ علیه اسرائیل اقامه شد. شکایت‌نامه توسط گروهی موسوم به «آنشی امت» (اهل حقیقت) تنظیم شده بود.

اصل ادعا این است که واکسیناسیون علیه ویروس کرونا و سیاست ترویج آن در تضاد کامل با آئین‌نامۀ نورنبرگ قرار دارد و «جنایت علیه بشریت» شناخته می‌شود.

این گروه در دادخواستی که از طرف شرکت حقوقی تل آویو «آ. سوچوولسکی و شرکاء» (A. Suchovolsky & Co) تنظیم شده بود، نوشت: «ما قصد داریم نحوۀ نقض آشکار و کامل آئین‌نامۀ نورنبرگ توسط اسرائیل، دولت اسرائیل، وزرا و اعضای کنست، شهرداران شهرها و دیگر مقامات عالی‌رتبه را به شما ارائه و شرح دهیم».

این واقعیت از اسرائیلی‌ها به طور غیرقانونی پنهان شده بود، که آن‌ها در یک «آزمایش پزشکی» شرکت می‌کردند.

شاکیان همچنین اظهار داشتند که دولت راه‌های جایگزین برای مبارزه با این بیماری همه‌گیر ارائه نداده و اطلاعات مربوط به ترکیب واکسن را مخفی می‌کند.

دادخواست گروه «اهل حقیقت» تأکید می‌کند، که «بسیاری» از شهروندان اسرائیل در اثر واکسیناسیون یا فوت کرده‌اند و یا سلامتی خود را از دست داده‌اند. در این دادخواست به اعتراف علنی وزیر بهداشت اسرائیل مبنی بر اینکه «۴١ درصد از کارکنان واکسینه شدۀ پلیس، ارتش، آموزش و پزشکی عوارض جانبی جدی تجربه کردند»، استناد می‌شود. در سطح هر یک از بیمارستان‌ها، گزارش‌هایی از عوارض جانبی و مرگ و میر وجود دارد، اما تصویر کلی موجود نیست. وزارت بهداشت متهم به این است که «هیچ گزارش کاملی از تعداد فوتی‌ها و آسیب‌دیدگان ارائه نمی‌دهد».

ده ماه از طرح شکایت فعالان اسرائیلی می‌گذرد. در این مدت هیچ واکنشی از سوی دادگاه کیفری بین‌المللی صورت نگرفته است. مایه‌کوبی در اسرائیل با آهنگ تندی ادامه یافت و این کشور به نوعی به میدان آزمایش داروی آمریکایی فایزر تبدیل گردید.

در اسرائیل کارزار تزریق نوبت سوم دارو در حال تکمیل است و وزارت بهداشت اعلام کرده که از ٣ ژانویه ٢٠٢٢، دور چهارم تزریق آغاز خواهد شد. میزان ابتلا و مرگ و میر در اسرائیل بسیار بالاست. اما اکنون تمرکز من بر جنبۀ پزشکی موضوع نیست. بلکه، بر این واقعیت است که بی‌قانونی کامل در اسرائیل در حال حکمرانی است و شهروندان نمی‌توانند حتی از کمک یک دادگاه بین‌المللی استفاده کنند.

شکایت دوم در تاریخ ۶ دسامبر ٢٠٢١ در دیوان کیفری بین‌المللی ثبت شد. مبتکر این ادعا وکیل بریتانیایی هانا رز بود. درخواست از طرف همۀ مردم بریتانیا داده شده است. هانا رز یک فعال حقوق بشر و فعال اجتماعی مشهور بریتانیایی است. این دادخواست را دکتر مایک یدون (Mike Yeadon)، معاون سابق شرکت فایزر و چندین شهروند کمتر شناخته شده نیز امضا کردند.

امضاءکنندگان در متن دادخواست به دلایلی که آن‌ها را واداشت تا بجای رجوع به دادگاه بریتانیا، در دادگاه بین‌المللی اقامۀ دعوی کنند، اشاره نموده و بر «شدت و گسترۀ جرایم ارتکابی در بریتانیا با توجه به طیف افراد متأثر از این جنایات، وقوع مداوم جرایم، طیف گستردۀ مجرمان، الگوهای تکرارشوندۀ جرم و چشم‌انداز محدود برای پاسخگویی در مقیاس ملی» تأکید کرده‌اند.

در دعوی قضایی «کل جمعیت بریتانیا» قربانی جرایم واکسیناسیون شمرده می‌شود. بیانیۀ گروه هانا رز تا حد زیادی منعکس‌کنندۀ مدعیات مندرج در دادخواستی است که توسط گروه اسرائیلی «اهل حقیقت» بیان شده و نقض بسیاری از قوانین ملی و اصول آئین‌نامۀ نورنبرگ نیز مورد تأکید قرار گرفته است.

همچنین، این واقعیت مورد توجه ویژه قرار می‌گیرد که واکسیناسیون نه فقط با «داروهای آزمایشی»، حتی با داروهایی که در واقع نمی‌توان آن‌ها را «واکسن» نامید، انجام می‌شود. فن‌آوری «آران‌ای پیک» (mRNA) که اساس محصولات فایزر و مدرنا را تشکیل می‌دهد، قبلاً هرگز در واکسن استفاده نشده است. آماده‌سازی «آران‌ای پیک» به سال‌ها و حتی دهه‌ها آزمایش نیاز دارد. شاکیان اظهار می‌دارند، که «ظهور اثرات بلندمدت بالقوه، ممکن است ماه‌ها یا سال‌ها طول بکشد».

همچنین، توجه به وجود هیدروکسید گرافن در تهیۀ داروهای آزمایشی معطوف شد که در توصیفات رسمی بیان نشده است. به گفتۀ دانشمندان، این عنصر در تمام عمر هرگز از بدن دفع نمی‌شود و بدن فرد را از داخل تخریب می‌کند.

نکته جالب توجه دیگر این است که در انگلستان، هرگونه تلاش پزشکان برای استفاده از داروهای شناخته شده برای درمان مبتلایان به کووید به هر طریق ممکن سرکوب می‌شود. هر گونه جایگزینی برای واکسن‌های آزمایشی فایزر، مدرنا و آسترازنکا نابود می‌شود. این شکوائیه در عین حال، بیهودگی و حتی مضر بودن استفاده از ماسک را که در بریتانیا اجباری اعلام شده، مورد تأکید قرار می‌دهد.

در نهایت، تشابهات بین رژیم کنونی به اصطلاح «قرنطینه» و «محدودیت» در بریتانیا و سایر کشورها با رژیم نازی رایش سوم توصیف می‌شود. دادخواست با عبارات زیر پایان می‌یابد:

«ضرور است که دیوان کیفری بین‌المللی با در نظر گرفتن همۀ این موارد، برای توقف تزریق واکسن‌های کرونا، الغای پاسپورت‌های واکسیناسیون و سایر انواع جنگ‌های غیرقانونی مذکور در این سند، که در حال حاضر علیه مردم بریتانیا در حال انجام است، از طریق ممنوعیت فوری قضایی اقدام کند».

برخلاف شکایت اسرائیل، شکایت بریتانیا شامل فهرستی از افراد مشخصی است که متهم به جرایم مرتبط با واکسن هستند. این فهرست شامل پنج مقام مسئول بریتانیا، از جمله، بوریس جانسون نخست وزیر، کریستوفر ویتی، دکتر ارشد بهداشت و مشاور پزشکی دولت بریتانیا و جون راین، مدیر اجرایی آژانس نظارت بر تولید داروها و لوازم  پزشکی می‌باشد.

در این فهرست، همچنین نام شخصیت‌های شناخته شده‌ای‌ مانند، تدروس گبریسوس– مدیر کل سازمان بهداشت جهانی، کلائوس شوآب– رئیس مجمع جهانی اقتصاد، آلبرت بورلا– مدیر عامل فایزر، استفان بانسل– مدیر عامل آسترازنکا، الکس گورسکی- مدیر عامل جانسون اند جانسون، بیل و ملیندا گیتس– حامی مالی تحقیقات پزشکی، آنتونی فائوچی– مشاور پزشکی رئیس جمهور ایالات متحده، فرانسیس کالینز-مدیر مؤسسۀ ملی بهداشت ایالات متحده، پیتر داشاک– رئیس سازمان غیرانتفاعی اتحادیۀ اکو سلامتی (EcoHealth Alliance) و دیگران ذکر شده است. این لیست، در مجموع سامل اسامی ١۶ نفر مجرم می‌باشد.

دادخواست گروه هانا رز در روز تحویل آن، یعنی ۶ دسامبر در دفتر دادگاه کیفری بین‌المللی ثبت شد. به زودی دو ماه از آن لحظه مهم سپری می‌شود. اما مانند پروندۀ شکایت گروه اسرائیلی «اهل حقیقت»، هنوز هم خاک می‌خورد.

در میان وکلایی که به ویژه سازماندهان «همه‌گیری کووید» و «واکسیناسیون کووید» را آزار می‌دهند، شاید بتوان راینر فلمیچ، وکیل آمریکایی-آلمانی را در جایگاه نخست قرار داد. حتی قبل از شروع «همه‌گیری»، نام او هم در ایالات متحده و هم در اروپا بر سر زبان‌ها بود. او، به ویژه، در پرونده کلاهبرداری چند میلیون دلاری علیه دویچه بانک و همچنین، در پرونده‌ای علیه فولکس واگن به دلیل جعل اطلاعات در مورد میزان سمی بودن گازهای خروجی موتورهای دیزلی خودروهای دیزلی پیروز شد (این داستان در سال ٢٠١۵ با عنوان دیزلگیت شهرت یافت).

راینر فلمیچ یکی از بنیانگذاران کمیتۀ آلمانی تحقیقات کرونا یا کمیتۀ کرونا بود که در می ٢٠٢٠ تأسیس شد. کمیته شروع کرد به دریافت گزارش‌هایی از تقلب و سایر موارد نقض قوانین که تحت پوشش «مبارزه با ویروس کرونا» انجام می‌شد. بلافاصله سیل قدرتمند اطلاعات از آلمان و بسیاری از کشورهای دیگر به سوی کمیته جاری شد.

گروه فلمیخ دارای مشخصۀ بین‌المللی روشنی بوده و افراد و شرکای همفکر زیادی در تمام قاره‌ها دارد. کمیته کرونا در تهیۀ پیش‌نویس دعاوی برای طرح شکایت در دادگاه‌های ملی کمک می‌کند. ضمناً، گروه فلمیچ در تنظیم شکایت فوق‌الذکر گروه هانا رز به دادگاه کیفری بین‌المللی کمک کرد.

راینر فلمیچ بسیار خوب درک می‌کند که تقریباً تمام دادگاه‌های ملی و بین‌المللی از منافع کسانی که «همه‌گیری» و «واکسیناسیون» را سازماندهی کرده‌اند، محافظت می‌کنند. به این سبب، او ایدۀ ایجاد سازماندهی یک دادگاه یا دیوان دادرسی مستقل را مطرح کرد که مورد حمایت سیاستمداران مخالف و مردم باشد. او این پروژۀ دادگاهی را «نورنبرگ ۲»، مشابه همان دادگاه نورنبرگ مشهور نامید، که جنایتکاران نازی (از جمله پزشکانی را که بر روی افراد در اردوگاه‌های کار اجباری آزمایش می‌کردند)، محاکمه کرد.

در اواسط ماه نوامبر سال گذشته دکتر فلمیچ برای شرکت در کار کمیسیون تحقیق در خصوص سوءاستفاده از کوید-١٩ که در جنب نمایندگان مجلس تشکیل شده بود، به لهستان رفت. ۵ دسامبر، کمیسیون بیانیۀ ورشو را علیه استبداد جدید صادر کرد. در واقع، این بیانیه در مبنای پروژۀ «نورنبرگ ٢) قرار گرفت.

دو روز پس از اعلام این خبر، نشریۀ «Health Impact News» مقالۀ برایان شیلهاوی را زیر  عنوان «وکیل راینر فلمیچ در نورنبرگ ٢: عدالت  نه بواسطۀ دادگاه‌ها، بلکه توسط مردمی که قیام می‌کند، برقرار خواهد شد»، منتشر کرد. این مقاله حاوی برش‌های بسیار جالب توجهی از سخنان این وکیل سرشناس است. آن‌ها تصویری با ذهنیت بسیار غیرمتعارف و جسورانه از راینر فلمیچ به عنوان یک وکیل ارائه می‌دهند. خود نویسنده مقاله (مؤسس، مالک و سردبیر Health Impact News) به این اذعان می‌کند، که تا حدودی به وکیل فلمیچ بی‌اعتماد بود. به دلیلی که مردم انتظار داشتند فعالیت‌های پیگیر او (وکیل) امروز یا فردا منتج به این واقعیت شود که دادگاه‌ها به مجازات سازماندهان «همه‌گیری» و «واکسیناسیون» دست بزنند. چنین فعالیت‌ها نیز به توهمات مردم دامن می‌زد. «مدتی نگران بودم که کار او این امید واهی را در مردم ایجاد کند که گویا در جایی یک دادگاه بین‌المللی وجود دارد که می‌تواند این پرونده را بررسی کند و همه مجرمان را دستگیر  و مجازات نماید».

نویسندۀ مقاله تعجب می‌کند که آیا سال‌های طولانی فعالیت راینر فلمیچ به عنوان وکیل به وی این درک را نداد که دادگاه‌ها به طور کلی فاسدند و چرا او ساده‌لوحانه تصور می‌کند که آن‌ها ابزاری برای بازگرداندن حاکمیت قانون و عدالت هستند؟ برایان شیلهاوی حتی وارد یک انحراف تاریخی می‌شود و دادگاه نورنبرگ پس از جنگ و نتایج آن را تحلیل می‌کند.

آری، عاملان اعمال وحشتناک جنگ جهانی دوم مجازات شدند (اگر چه نه همه). اما خود سازماندهان جنگ جنایتکارانه و خونین، پاکیزه بیرون آمدند. حتی اگر نورنبرگ ٢ تشکیل شود، آیا سازماندهان اصلی جنگ اعلام نشدۀ فعلی مجازات خواهند شد؟ و آن‌ها چه کسانی هستند؟

تدروس گبریسوس، مدیر کل سازمان بهداشت جهانی؟ کلائوس شوآب، رئیس انجمن رئیس اقتصادی؟ آنتونی فائوچی، مشاور پزشکی رئیس جمهور آمریکا؟ یا نامبرده‌ها «مهره‌ها» هستند و ما نمی‌توانیم مقصران واقعی را به این دلیل ساده که آن‌ها را نمی‌شناسیم، به دست عدالت بسپاریم؟ مؤلف مقاله چنین سؤالات دشواری را مطرح می‌کند.

اما برایان شیلهاوی می‌گوید که با آخرین فعالیت‌های راینر فلمیچ آشنا شده است (از جمله در ورشو در ماه‌های نوامبر- دسامبر سال ٢٠٢١). و با مواضع این وکیل معروف کاملاً موافق است. حتی اگر راینر فلمیچ پاسخ‌های آماده‌ای برای سؤالات نگران‌کنندۀ نویسندۀ مقاله نداشته باشد، حداقل آن‌ها را در حافظۀ خود نگه می‌دارد.

راینر فلمیچ، که مجموعۀ هنگفتی از اطلاعات دارد، امروز انرژی خود را برای رد اتهامات خاص متمایل به تئوری‌های توطئه هدر نمی‌دهد. وکیل تصریح می‌کند: «دیگر تئوری توطئه وجود ندارد. همۀ آن‌ها درست عین واقعیت‌اند و تئوری نیستند». به بعضی چیزهای احمقانه اصلاً نباید پاسخ داد، زیرا آن‌ احمقانه‌ها نمی‌توانند موضوع دعاوی جدی باشند.

راینر فلمیچ می‌گوید: «من نمی‌خواهم وارد این دعوا بشوم که ویروس گزینشی بود خیر! زیرا، آن واقعاً مهم نیست. بگمانم می‌توانیم بدون پاسخ به این سؤال کارمان را پیش بریم. اگر ما می‌دانیم که ویروس خطرناک‌تر از آنفلوانزا نیست؛ و، اگر درک می‌کنیم، که ما نه با همه‌گیری کروناویروس، بلکه، فقط با همه‌گیری زنجیرۀ آزمایشات پلیمیراز مواجه هستیم، بیائید دنبال افرادی بگردیم که این دروغ را شایع می‌کنند».

آری، راینر فلمیچ بسیار خوب می‌فهمد، که آن مقاماتی که نامشان هر روز در رسانه‌ها منتشر می‌شود، فقط «مهره‌های» یک بازی بزرگ هستند. و، متهمان لیست مجرمان، که هانا رز به دادگاه کیفری بین‌المللی ارائه داده، فقط عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی هستند. اما وکیل مطمئن است که از طریق «مهره‌ها» می‌توان به «تک‌خال‌ها» دست یافت. او چنین استدلال می‌کند:

«و بعد، به قول آمریکایی‌ها، برویم دنبال شهود. از یک نفر به نفر دیگر. و من مطمئنم، که چون بسیاری از این افراد عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی هستند و خیلی ترسو، دیر یا زود ما را به سمتی هدایت خواهند کرد، که مجرمان اصلی در آنجا هستند».

حدس و گمان‌هایی در این باره که «چه کسانی واقعاً مسئول هستند»، وجود دارد: «طبق آنچه از کاترین آستین فیتس آموخته‌ایم، می‌دانیم که یک گروه بسیار کوچک فوق ثروتمند در پشت صحنه، افرادی که این عروسک‌ها را به بازی درمی‌آورند، کنترل می‌کنند. من نمی‌دانم ٣٠٠ یا شاید ٣٠٠٠ خانوادۀ بسیار ثروتمند هستند که در مؤسسات بزرگی مانند بلک‌روک، وانگارد و برخی دیگر سرمایه‌گذاری می‌کنند».

در اینجا وکیل از کاترین آستین فیتس، بانکدار سرمایه‌گذار معروف سابق و دستیار وزیر مسکن و توسعۀ شهری در دورۀ جورج دبلیو بوش (پدر) نام می‌برد. این خانم واقعاً اسرار زیادی را فاش کرد که به چیدن پازلی به نام «بازسازی بزرگ» کمک می‌کند. من در مورد این زن در مقاله‌ای نوشتم: «کاترین آستین فیتس دشمنی که وجودش قابل اثبات نیست».

این وکیل، همچنین از مؤسساتی مانند بلک‌روک و وانگارد نام می‌برد. من «State Street» را نیز به آن‌ها اضافه می‌کنم. این غول عظیم مالی («سه بزرگ»)، که در سرمایۀ همۀ بانک‌های بزرگ، بانک‌های مهم استرتژیک و بنگاه‌های آمریکا، از جمله، در حوزۀ فن‌آوری اطلاعات و صنایع داروسازی شریک است (آن‌ها در سرمایۀ هر سه شرکت آمریکایی فایزر، مدرنا و جانسون و جانسون که واکسن‌های به اصطلاح کووید تولید می‌کنند، حضور دارند).

اگرچه بسیاری از مردم در مورد این بنگاه‌های غول‌پیکر مالی اطلاع دارند، اما این مؤسسات به شدت غیرشفاف هستند. هنوز نمی‌توان فهمید که چه کسانی «سه بنگاه بزرگ مالی» را کنترل می‌کنند. در بارۀ آ‌ن‌ها به مقالۀ من با عنوان «سه بنگاه بزرگ مالی، آمریکا را به زیر کنترل خود درمی‌آورند».

چگونه که می‌توان درک کرد که راینر فلمیچ معتقد است که دادگاه نورنبرگ ٢ موظف است کل کلاف پیچیده را باز کند تا آن «عنکبوت»هایی که این شبکه را بافته‌اند و امروز آن را مدیریت می‌کنند، شناسایی کند.

همانطور که راینر فلمیچ اشاره می‌کند، «نورنبرگ ٢» به معنای واقعی کلمه، مشابه دادگاهی نخواهد بود که در سال ١٩۴۶ تشکیل گردید. آن وقت دادگاه پس از پایان جنگ تشکیل شد. اکنون نیز در زمان جنگ اتفاق خواهد افتاد. و اینکه در زمان جنگ واقعیت خواهد یافت، بابد پیروزی ما را تسریع کند.

«تفاوت بین نخستین دادگاه نورنبرگ و دادگاهی که ما در نظر داریم این است که هنگام تشکیل دادگاه نورنبرگ… جنگ پایان یافته بود. جنگ پایان یافت. اما آنچه که هم اکنون انجام می‌دهیم و اینکه ما می‌خواهیم نورنبرگ ٢ را برگزار کنیم، شاید زمانی اتفاق بیافتد، که جنگ ادامه خواهد داشت. می‌خواهیم امیدوار باشیم که این جنگ به زودی به پایان برسد. اما [بسرعت] پایان نخواهد یافت. زیرا، کارهای زیادی برای انجام پاکسازی وجود دارد. همانطور که از عنوان مقاله مستفاد می‌شود، برای اینکه نورنبرگ ٢ تشکیل شود، باید «مردم قیام» کند. راینر فلمیچ مطمئن است که این، اتفاق خواهد افتاد.

١٢ ژانویۀ سال جاری ماریا سی تقریبا یک ساعت با وکیل مصاحبه کرد. ویدئوی مصاحبه «باد در شرف تغییر است!»، نامیده شده است. راینر فلمیچ در مصاحبه، ارزیابی خود را از وضعیت اروپا بیان کرد: در حدود ٣٠ درصد مردم بیدار شده است و دیگر نمی‌توان آن‌ها را فریب داد و ۴٠ درصد در حال بیدار شدن است. وکیل مطمئن است، که تغییر اساسی جنگ در چشم‌انداز است. اما در مورد «تک‌خال‌ها» و «بازیچه‌ها»یی که این جنگ را سازمان دادند و پیش بردند، وکیل چنین می‌گوید: «ما همه قیام می‌کنیم و آن‌ها را به همان جهنمی می‌فرستیم که از آنجا آمده‌اند».

٢۵ اسفند- حوت ١۴٠٠

برگرفته از: وب سایت «سوروس»حزب کمونیست فدراسیون روسیه

خلاصۀ ده اصل آیین‌نامۀ نورنبرگ:

١ـ ضروری و اساسی بودن رضایت و داوطلب‌بودن فرد مورد آزمایش

٢ـ لزوم سودمندی مطالعه و پرهیز از روش‌های ذاتاً تصادفی و نالازم

٣ـ متکی‌بودن بر مبانی علمی و تجربیات قبلی

۴ـ پرهیز از هرگونه آزار و اذیت جسمی و روانی غیرضرور

۵ـ نداشتن خطر مرگ یا معلولیت

۶ـ خطرپذیری متناسب با نتیجه

٧ـ فراهم‌آوردن زمینه‌های لازم برای محافظت از افراد مورد مطالعه

٨ـ لزوم صلاحیت علمی پژوهشگران و داشتن مهارت لازم

٩ـ آزاد گذاشتن افراد برای خروج از مطالعه

١٠ـ آمادگی برای پایان دادن مطالعه در هر زمان که نیاز باشد توسط فرد مسئول تحقیق

این هنوز پایان قصّه نیست…

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: