تروریسم
و
امپریالیسم
تأملی در تبیین تروریسم، تروریسم دولتی و مصادیق آن
مجموعه مقالات
ترجمه و تألیف ا. م. شیری
قید: همه مقالات مجموعه حاضر، منهای مقالات با ذکر منبع و نام مؤلف در ابتدای آنها، تألیف این قلم است.
فهرست
ایالات متحده آمریکا تروریست اصلی جهان…………………………………………………………………………….٩
جنگهای «ضدتروریستی» امپریالیسم…………………………………………………………………………………..١٧
بوش، سمبل تروریسم دولتی……………………………………………………………………………………………….٢١
قطع سر، تجاوز به عنف و آدمخواری- ارمغان دموکراسی غربی……………………………………………..٢٣
سناریوی مشترک فیلمهای جنایی- فانتزی هالیوود در پاریس…………………………………………………….٣٣
که بود، که بود، من نبودم………………………………………………………………………………………………….٣٧
القاعده، داعش، جبهةالنصره، بوکوحرام، نئونازیسم و …………………………………………………………..۴١
داعش: نیروی زمینی چندمنظورۀ عمو سام……………………………………………………………………………۴٧
ترور بهمثابه ابزار «نظم جدید جهانی»……………………………………………………………………………….۵١
تروریسم چیست، توروریست کیست؟………………………………………………………………………………..۵٧
نگو داعش، بگو ناتو………………………………………………………………………………………………………..۵٩
چه کسی باند موسوم به «ارتش آزاد سوریه» را مسلح میکند………………………………………………..۶٣
«دولت اسلامی» شمشیر دو لبۀ آمریکا………………………………………………………………………………۶٧
در جبهههای جنگ علیه داعش………………………………………………………………………………………….٧١
ده سؤال و یک نتیجه………………………………………………………………………………………………………٧۵
سریال قاتلان بیمجازات………………………………………………………………………………………………..٧٩
ترور هدایت شونده……………………………………………………………………………………………………….٩٣
«اتحاد مقدس» ایالات متحده و القاعده………………………………………………………………………………٩٧
جنگ لیبی از زبان شاهد عینی……………………………………………………………………………………….١٠٣
پیشگفتار
علی ابوطالبی
از هنگامی که جورج بوش پسر، رئیس جمهور اسبق ایالات متحده «جنگ علیه ترور» را به راه انداخت، تروریسم دولتی صورتی تازه به خود گرفت. تهاجم نظامی به خاک افغانستان که به بهانۀ سرکوب تروریستها انجام شد، دور تازهای از مداخلات نظامی امپریالیستی در جهان را رقم زد، که در سالهای اخیر در لیبی، سوریه و یمن شاهدش بودیم.
مجموعه مقالات کتاب حاضر نهتنها در برگیرندۀ تاریخچۀ جنگهای نیابتی امپریالیستی در جهان و نحوۀ تعلیم و تجهیز تروریستهاست، بلکه با تشریح تاکتیکهای رسانهای و تبلیغات دروغ علیه دولتهای مستقل نظیر دولت معمر قذافی در لیبی و دولت بشار اسد در سوریه، به افزایش شناخت از نظام سلطه و تعمیق خودآگاهی اجتماعی بهمنظور مقابله با این شیوهها و مبارزه با امپریالیسم و ایادیاش کمک شایان میکند.
الف. م. شیری، مبارزی خستگیناپذیری که علیرغم مصائب فراوان و دشواریهایی که سلامت جسمانیاش را تهدید میکند، هرگز از وظیفۀ خود بهعنوان یک نیروی انقلابی آگاه و پیشرو عدول نکرده است، با این کتاب نسل جوان را مخاطب قرار میدهد، نسلی که شاید بهدلیل گسترش فنآوریهای ارتباطی، در چنبرۀ «آگاهی کاذب» قرار داشته باشد، اما چهبسا بیش از نسلهای پیشین از این توانمندی برخوردار است که عدالتخواهی را در مقیاسی هر چه وسیعتر به پرچم مبارزات اجتماعی مترقی در راه تحقق یک دنیای بهتر تبدیل کند.
شناخت شیوههای مداخلات امپریالیسم که بهمنظور حفظ سیطرۀ نظامی و اقتصادی و فرهنگیاش صورت میگیرد، شرط لازم برای پیشبرد مبارزات عدالتخواهانه در سرتاسر جهان است. مطالعۀ کتاب کمحجم، اما پرمغزی که در دست دارید، بهخوبی به این مهم یاری خواهد رساند.
ایالات متحده آمریکا تروریست اصلی جهان
اولگا شدروا
(Olga schedrova)
http://www.fondsk.ru/news/2014/01/10/usa-glavnyj-mirovoj-terrorist-25097.html
پدیده تروریسم همزاد تاریخ بشریت است، اما سازمانهای اطلاعاتی آمریکا آن را به یک تهدید جهانی تبدیل کردند. سالهای ۷۰، سالهایی را که سازمان سیا با هدف درگیر ساختن اتحاد شوروی به جنگ در افغانستان، سازماندهی «بریگادهای اسلامی» را آغاز کرد، می توان نقطه مبداء این خطر جهانی نامید. در سال ۱۹۹۸ بژزینسکی نوشت: «بر اساس اسناد رسمی، کمک سازمان سیا به مجاهدین از سال ۱۹۸۰، یعنی پس از ورود ارتش اتحاد شوروی در ۲۴ دسامبر سال ۱۹۷۹ به افغانستان شروع شد. اما واقعیت رازی که تاکنون فاش نشده است، بطرز کاملا دیگری بنظر می آید. عملیات سازمان سیا در واقع از ۳ ژوئن سال ۱۹۷۹، بعد از صدور فرمان رئیس جمهور کارتر مبنی بر کمک مخفیانه به مخالفان رژیم طرفدار شوروی در کابل آغاز گردید. ما روسها را به تجاوز تحریک نکردیم، اما احتمال مداخله را عمدا تشدید کردیم».
در همین دوره هم آمریکائیها اسامه بن لادن را بخدمت گرفتند. بگواهی شمس الدین یوسف، یکی از سران جدایی طلبان چچن، بن لادن در سال ۱۹۹۲ با پاسپورت آمریکائی به چچنستان سفر کرد. شمس الدین اضافه میکند: «دولت آمریکا بعدها از او روی برگرداند». آیا چنین رابطه کاری «تروریست شماره ۱» با خانواده رئیس جمهور سابق، جورج بوش بزرگ شگفتانگیز است؟
دولت آمریکا بمنظور جلب همه کشورهای مسلمان به جنگ علیه اتحاد شوروی از مجاهدین افغان پشتیبانی کرد. در سالهای ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۲ اتباع ۴۰ کشور مسلمان در عملیات جنگی در افغانستان شرکت کردند. در ماه مارس سال ۱۹۸۵ رونالد ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا فرمان امنیت ملی شماره ۱۶۶ را دایر بر گسترش کمک نظامی، از جمله تحویل سلاح به مجاهدین افغان که مقدار آن در ۱۹۸۷ به ۶۵ هزار تن رسید، امضاء کرد. بموازات این، تحت حمایت آمریکا و با پول عربستان سعودی و پاکستان هزاران مکتب (مدرسه دینی) تأسیس گردید. بگفته عبدالمنامه سعید علی، کارمند مرکز مطالعات «الاهرام» (قاهره)، بن لادن و «اعراب افغان» دوره آموزشی ویژه «برنامه بسیار پیچیده تدوینی سازمان سیا» را گذراندند.
شبهنظامیان «القاعده» بمثابه «لژیون خارجی غرب» در جنگ یوگسلاوی هم شرکت کردند. گزارش سال ۱۹۹۷ کمیته سنای حزب جمهوریخواه آمریکا، دولت کلینتون را آشکارا در «تبدیل بوسنی به پایگاه نظامی اسلامی» متهم کرده است. اسلامگرایان از کشورهای خاورمیانه و آسیای مرکزی به صفوف «ارتش آزدیبخش کوزوو» پیوستند و بعنوان نیروهای تقویتی در عملیات ناتو در جنگ شرکت کردند. برنامه تسلیح و آموزش «ارتش آزدیبخش کوزوو» بوسیله اداره اطلاعات نظامی آمریکا و سازمان جاسوسی امآی- ۶ انگلیس به اجرا در آمد. واشنگتن هم برای اولین بار شناسائی دیپلوماتیک ساختارهای تروریستی بینالمللی را رسمیت بخشید. در عین حال، مادلن اولبرایت، وزیر خارجه وقت آمریکا «ارتش آزدیبخش کوزوو» را بعنوان طرف رسمی در مذاکرات رامبویه شرکت داد.
حادثه ۱۱ سپتامبر دلیلی برای امتناع از حمایت از تروریسم نشد
جنگ اعلام شده آمریکا پس از حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر علیه «تروریسم»، تنها به تقویت گروههای تروریستی بینالمللی انجامید و عملا آنها را در برخی کشورها به حاکمیت رساند. افغانستان، عراق، لیبی و سوریه قربانی جنگ آمریکا علیه «تروریسم» شدند. از جمله آنها در عراق، آمریکا گروههای سنی را ظاهرا برای جنگ با «القاعده» تسلیح میکند. افسران آمریکائی خسته از این «برنامه پل زدن» با سنیها، تصریح میکنند، که بسیاری از آنها قبلا با «شعبه بینالنهرین القاعده» مرتبط بودند. تأمین مالی تروریستها در افغانستان، بعقیده بارزس ویژه بازسازی در افغانستان، ج. ساپکو، ۱۵۰ میلیون دلار هزینه به روی دست مالیات دهندگان آمریکائی گذاشت. روزنامه نگار مستقل، د. ویسینگ در کتاب «تامین مالی دشمن: مالیاتدهندگان آمریکایی چگونه از طالبان حمایت مالی میکنند»، مینویسد: «شرکتهای امنیتی با شورشیان افغانستان در باره حفاظت از پروژههای ساختمانی بطور منظم مذاکره میکنند. طرح ۶۴ میلیون دلاری کاملا غیرعقلانی جاده هوست- گردیز از قراز معلوم ۱۷۶ میلیون دلار برای مالیاتدهندگان آمریکائی هزینه خواهد داشت. بیش از ۴۳ میلیون دلار از آن را شرکت امنیتی فورا برای استخدام مردی هزینه کرد که بر اساس لیست تنظیمی آمریکا از رهبران شورشیان، باید دستگیر و یا کشته شود. آنها ماهانه ۱۶۰ هزار دلار برای حفاظت از ساختوساز خود در برابر خود به جهادیان پرداختند» (البته بسیاری از تحلیلگران نیز چنین تصور نادرستی دارند که گویا هزینه جنگها، مداخلات، جاسوسیهای آمریکا و اختصاص بودجههای کلان به سازماندهی و توسعه تروریسم بینالمللی بحساب مالیاتدهندگان آمریکائی تأمین میگردد. در صورتی که واقعیت غیر از این است. همه این هزینهها بحساب چاپ پول بی هیچ پشتوانه و به تبع آن، غارت ثروتهای ملی مردم جهان تأمین میگردد. مترجم).
با این حال، این یک نمونه خاص است. از همه جالبتر این است، که دولت آمریکا برای بقدرت رساندن تروریستها به هر کاری دست میزند.
در کتاب «اسلام و بیداری اعراب» نوشته فیلسوف و اسلام شناس مشهور طارق رمضان، اسناد و مدارک مربوط به «آموزش حرفهای» جوانان عرب در مؤسسات آموزشی ویژه، که بودجه آنها توسط وزارت خزانهداری آمریکا تأمین میشود، ارائه شده است. چنین مؤسسات آموزشی حتی در سال ۲۰۰۷ در قفقاز و صربستان نیز تأسیس گردیدند. عملا تاکتیک کودتای ضددولتی «فلش- موب» در همه کشورهای آشوبزده بکمک ارسال پیامهای راجع به برگزاری تظاهرات از طریق شبکههای اجتماعی، پست الکترونیکی و تلفنهای همراه تحت مدیریت فیسبوک، تویتر، هاتمیل، یاهو و جیمیل که از آمریکا اداره میشوند، به کار بسته شد. در نتیجه آن، در تمام موارد اسلامگرایان افراطی به قدرت رسیدند. و امروز نزدیکترین متحد آمریکا در سوریه، سازمان مسلح «جبهه النصره» وابسته به القاعده است که رسما از سوی دولت آمریکا بعنوان سازمان تروریستی شناخته میشود.
تعجب آور نیست، که این سیاست کاخ سفید با مخالفت آن دسته از نظامیان آمریکائی مواجه شد، که جنبش «اوباما! من به حمایت از شورشیان القاعده تو نخواهم جنگید» را در اینترنت سازمان دادند.
جنگ تروریستی آمریکا علیه روسیه
من در تنظم عنوان مقاله از کلمات کارمند سابق پلیس فدرال آمریکا، سایبیل ادمونز (Sybil Edmonds) استفاده کردم. آنها ابعاد جنگ تروریستی آمریکا علیه روسیه را دقیقا منعکس میسازند. بگواهی ابوبکر، مأمور سازمان سیا، او در سالهای ۶۰ مأموریت یافت به بررسی «مشکل چچن» بپردازد. اما بلافاصله پس از تجزیه اتحاد شوروی، مأموران القاعده، از جمله بن لادن، و مربیان آمریکایی، تحت پوشش «خادمان اسلام» بصورت گلهای به چچنستان سرازیر گشتند.
آمریکائیها همراه با شرکای پاکستانی، عربستانی و ترکیهای خود، شبه نظامیان چچن را آموزش دادند. شامل باسایف و تعداد دیگری از فرماندهان گروههای چچنی دوره فشرده فرآوری ایدئولوژیکی و جنگی را در استان خوست افغانستان، در اردوگاه آموزشی تأسیسی توسط سازمان سیا و سازمان جاسوسی بینالمللی پاکستان در سالهای ۱۹۸۰ گذراندند. پس از آن، باسایف برای آموزش تاکتیکهای جنگ پارتیزانی به اردوگاه داور در پاکستان انتقال یافت. تامرلان تسارنایف، متهم عملیات تروریستی در بوستون، با پلیس فدرال آمریکا مرتبط بود و در نیمه اول سال ۲۰۱۲، در سمینار متشکله با پول سازمان سیا و تحت قیمومیت بنیاد جیمزتاون که با هدف بیثباتسازی قفقاز شمالی در گرجستان برگزار گردید، شرکت کرد.
در آمریکا صدها سازمان حامی تروریسم علیه روسیه فعالیت میکنند. در انتخاب قفقاز شمالی بعنوان موضوع کمک خود به تروریسم، بر اساس اطلاعات وزارت کشور روسیه، بیش از ۶۰ سازمان افراطی جهانی، در حدود ۱۰۰ کمپانی خارجی و دهها گروه بانکی شرکت دارند. دفاتر کار اکثریت آنها در آمریکا و اروپا واقع است. تنها در آمریکا در حدود ۵۰ سازمان به جمعآوری کمک مالی به افراطیون قفقاز شمالی مشغول است. در اینجا فقط نام برخی از آنها را ذکر میکنم: انجمن وکلای مسلمان آمریکا، مرکز اسلامی آمریکا، شورای اسلامی آمریکا، بنیاد خیریه اسلامی «صدای چچن» (ثبت شده در وزارت امور خارجه آمریکا!)، کمکهای شهری اسلامی، بنیاد اسلامی «زکات» آمریکا، مرکز مساعدتهای اسلامی، جامعه چچن- اینگوش آمریکا، انجمن کمکهای بینالمللی، کمکهای اسلامی جهانی.
باضافه اینها، محافل مخفی زیادی هم فعالیت میکنند. مثلا، «کمکهای اسلامی آمریکا» بوسیله شیخ هشام محمد قبانی که در عین حال ریاست شورای عالی اسلامی آمریکا، متحد کننده ۱۵ میلیون مسلمان آمریکایی را بر عهده دارد، اداره میشود.
در سال ۱۹۹۹ زبگینیو بژزینسکی کمیته آمریکائی صلح برای قفقاز را تشکیل داد که در آن الکساندر هیگ، وزیر خارجه سابق آمریکا؛ جیمز ولسی، رئیس سابق سازمان سیا؛ ریچارد پرل، مشاور پنتاگون؛ کنت آدلمان، سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل متحد؛ بریوس جکسون، معاون سابق کمپانی لاکهید مارتین؛ رئیس کمیته غیردولتی متنفذ آمریکائی پشتیبانی از ناتو ؛ گاسپار واینبرگر، وزیر دفاع سابق آمریکا؛ روبرت مک فارلن، مشاور سابق رئیس جمهور آمریکا در امور امنیت ملی، الیوت آبرامس، معاون مشاور سابق رئیس جمهور آمریکا در امور امنیت ملی عضویت دارند. کمیته آمریکائی صلح برای قفقاز تحت قیمومیت «خانه آزادی» فعالیت میکند.
ابعاد بودجه های تخصیصی برای فعالیتهای تروریستی علیه روسیه واقعا بسیار بزرگ است. فقط کمک دفتر بنیاد اسلامی فتحالله گؤلن ترکیه واقع در ایالت پنسیلوانیا به ۵۰ میلیارد دلار بالغ میشود. صدها مکتب و مسجد ساخته شده توسط این بنیاد در آسیای مرکزی و روسیه به مرکز تجمع افراطیون و پوششی برای مأموران سازمان سیا تبدیل شدهاند. در پشت حرفه سرگیجه آور گؤلن در آمریکا، گرم فوللر و مارتون آبرامویتس، عضو کمیته چچن، مهره بزرگ در سیاست سایه آمریکا و ناتو قرار دارند. گرم فوللر، خاورشناس، سابقا شاغل در سازمان سیا، یکی از آن افرادی است که خط سیاست خارجی آمریکا را در رابطه با اسلام سیاسی تنظم کرد. فوللر تنها پس از حادثه تروریستی بوستون بعنوان پدر زن سابق روسلان تسارنایف و رئیس بنیاد اسلامی آمریکا که بودجه «القاعده قفقاز» را تأمین میکند، در روسیه شهرت یافت.
آنچه که به عملیات تروریستی ولگاگراد (استالینگراد) در آستانه سال ۲۰۱۴ مربوط میشود، این است که گفته میشود بواسطه «امارات» خودساخته «قفقاز شمالی روسیه» و دوکو عمراوف، صاحب تارنمای «قفقاز سنتر» برنامهریزی شده بود. یادآوری کنیم، که هزینههای مالی «قفقاز سنتر» را تا زمانی که سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۱ عمراوف را به فهرست تروریستهای «القاعده» وارد کرد، توسط وزارت خارجه آمریکا تأمین میشد. نیوییورک تایمز با استناد به مأموران جاسوسی آمریکا، انفجارات ولگاگراد را چنین تشریح کرد: «کارشناسان هشدار میدهند، که این حملات میتوانند سرآغاز کارزار ترورهای پیروان دوکو عمراوف، تروریست تحت تعقیب در روسیه باشد، که بر هم زدن المپیک را وعده کرده است».
چرا ایالات متحده آمریکا به تروریستها نیاز دارد؟
کاشت تروریسم بینالمللی که موجب قربانی شدن انسانهای زیادی، حتی از میان اتباع آمریکایی گردید، در اولین نگاه بیمعنی بنظر میرسد. اما همان زبگینیو بژزینسکی چنین تصور نمیکند. در پاسخ این سؤال، که آیا او از اینکه آمریکا بنیادگرائی اسلامی را تغذیه کرد و توسعه داد، متأسف نیست، در کمال خونسردی جواب میدهد: «کدامیک در تاریخ جهان مهم است؟ وجود طالبان یا نابودی امپراطوری شوروی؟ تعداد انگشت شماری مسلمان هیجان زده یا آزادی اروپای مرکزی و ختم جنگ سرد؟» به همین دلیل هم نظرسنجی بنیاد گالوپ نشان میدهد که اغلب مردم، آمریکا را بعنوان کشوری که صلح جهان را تهدید میکند، میشناسند.
سؤال: بنظر شما امروز کدام کشور بزرگترین تهدید برای صلح جهان است؟
ایالات متحده آمریکا ************************ ۲۴ درصد
پاکستان ******** ۸ درصد
چین ****** ۶ درصد
افغانستان ***** ۵ درصد
ایران ***** ۵ درصد
اسرائیل ***** ۵ درصد
کره شمالی ***** ۵ درصد
هند **** ۴ درصد
عراق **** ۴ درصد
ژاپن **** ۴ درصد
سوریه *** ۳ درصد
روسیه ** ۲ درصد
استرالیا * ۱ درصد
آلمان * ۱ درصد
اراضی فلسطین * ۱ درصد
عربستان سعودی * ۱ درصد
سومالی *۱ درصد
کره جنوبی * ۱ درصد
انگلیس * ۱ درصد
هزاران نفر «لژیون خارجی غرب» بعنوان تروریست شرایطی را فراهم میآورند تا آمریکا مهمترین وظایف ژئوپلیتیک، قبل از همه، وظیفه تضعیف روسیه و چین، بمثابه مخالفان اصلی آمریکا را بانجام رساند.
علاوه بر این، گسترش تروریسم تحت لوای اسلام موانع زیادی در راه اتحاد جهان اسلام ایجاد میکند. دنیای تکه تکه شده، آشوبزده و ویران شده عرب، دقیقا بسود اقتصاد آمریکاست. اتفاقی نبود، که «بهار عربی» بلافاصله پس از آنکه معمر قذافی برای انتشار دینار طلا تصمیم قطعی گرفت، فرارسید.
افسانه «جنگ علیه تروریسم»، ایالات متحده آمریکا را در بهانه تراشی برای حمله به هر کشور دلخواه با اتهام حامی تروریسم قادر میسازد.
همراه با این، وضعیت وخیم اقتصاد آمریکا، تروریسم بینالمللی را به مکانیزم مؤثر ارعاب جمعیت آمریکا و کاربست تدابیر پلیسی در آمریکا مبدل میسازد. دولت آمریکا از سال ۲۰۰۱ با توجیه تصمیمات خود تحت پوشش خطر عملیات تروریستی، عملا یکسری قوانین کاملا مخالف آزادیهای شهروندی در کشور را به تصویب رسانده است. قوانین «ضد تروریستی موجود» اجازه شنود گفتگوهای خصوصی و خواندن نامهها، دستگیری «مشکوکان» و حتی منتقدان سیاست دولت بدون اجازه دادگاه، تأسیس زندانهای میلیون نفری، مصادره دارائیها و غیره را میدهد.
***
موفقیتهای سیاست خارجی روسیه در سال گذشته، تحقق پیشرونده همگرائی آوراسیا، بازگشت تدریجی روسیه به جایگاه قدرت جهانی بدان انجامید، که در واشنگتن، بار دیگر از ضرورت «مبارزه مشترک علیه تروریسم» دم زدند. بیتردید، این مبارزه بایستی در بیرحمانهترین شکل آن انجام گیرد، اما فقط نه بر اساس دستورالعمل آن دولت که تروریسم در سایه کمکهای آن پرورش یافت. روسیه همراه با میلیونها شهروند مسلمان خود قادر است مستقلا راه مبارزه با تروریسم در پوشش اسلامی را تعیین نماید، و بظهور یک واقعیت ژئوپلیتیک جدید در آوراسیا کمک کند…
جنگهای «ضد تروریستی» امپریالیسم یا هجوم تروریستی رژیمهای امپریالیستی به ملتهای جهان
با در نظر گرفتن حوادث خونین عراق، افغانستان، لبنان، سومالی، پاکستان، فلسطین، دارفور و بطور کلی، بسیاری از نقاط مختلف جهان و با توجه به جایگاه و موضع آمریکا در قبال آنها، بطور قطع میتوان گفت: آمریکا از ده سال پیش، جهان را با یک جنگ جهانی تمام عیار- «جنگ جهانی سوم» درگیر کرده است…
به خلاصه چند خبر توجه فرمائید! این خبرها مربوط به روزهای دوم و سوم ماه مه سال جاری است که از کانال تلویزیونی و پایگاه اینترنتی rbcبرگرفتهام.
جرج بوش، رئیس جمهور آمریکا، برای ادامه جنگ در افغانستان و عراق، از کنگره این کشور ٧٠ میلیارد دلار تقاضا کرد. این مبلغ علاوه بر آن ١٠٨ میلیارد دلاری است که، در آغاز سال مالی جدید- اول ماه اکتبر سال ٢٠٠٧ تقاضا کرده بود (٢/۵/٢٠٠٨).
جرج بوش، رئیس جمهور آمریکا، به کنگره پیشنهاد کرد، مبلغ ٧٧٠ میلیون دلار برای کمک به تامین خواربار اختصاص دهد (٢/۵/٢٠٠٨).
کاخ سفید از کنگره آمریکا خواستار تخصیص٢٠ میلیون دلار کمک نظامی به لهستان شد (٢/۵/٢٠٠٨).
آمریکا در سال ٢٠٠٩، ٧٠٠٠ سرباز دیگر به افغانستان خواهد فرستاد (٢/۵/٢٠٠٨).
جنگنده بمب افکنهای آمریکا، یک بیمارستان را در شهرک صدر بغداد ویران کردند. در این حادثه ٢٨ نفـر زخمی شد (٣/۵/٢٠٠٨).
وزارت خارجه سوریه: ادعای آمریکا مبنی بر وجود برنامه مخفیانه اتمی سوریه، تبلیغاتی است که مقامات آمریکائی برای متشنج کردن خاورمیانه به راه انداختهاند(٣/۵/٢٠٠٨).
این چند خبر، سر خط اخبار فقط دو روز است. روزهای دوم و سوم ماه مه سال ٢٠٠٨. این اخبار نشانه و نمود گویای دموکراسی امپریالیستی است. بار دیگر، توجه دلدادگان و متوهمان دموکراسی و دوستداران حقوقبشر امپریالیستی را به تلاش برای تفکر و تعقل بیشتر و تعمق در مفهوم دموکراسی و حقوق بشر سرمایهداری جلب میکنم.
نمیتوان اذعان نکرد که هر موضوع، هر مقوله و هر مفهومی، خارج از مضمون طبقاتی، چیزی است معلق در میان زمین و هوا. چیزی نیست جز ادعاهای پوچ و بیمعنی. تکرار طوطیوار کلمات «مقدس» و بیمسمایی است که صرفا برای فریب اذهان عمومی بکار برده میشود. چگونه میتوان هم دموکرات بود و هم استثمارگر؟ چگونه ممکن است هم ١٧٨ میلیارد دلار برای ادامه جنگ اختصاص داد و هم از حقوقبشر صحبت کرد! چگونه میتوان بعد از بمباران شهرها و روستاها، تخریب بیمارستانها، باز هم به فکر پیروزی بر«تروریسم» بود؟ چگونه میتوان دروغ گفت و برای ادامه جنگ در دو کشور تحت اشغال که مجموعا پنجاه میلیون نفر جمعیت دارند، ٩٠ برابر بیشتر از تامین خواربار برای سیصد میلیون نفر جمعیت آمریکا، بودجه تخصیص داد و در عین حال، از صلح و مبارزه با گرسنگی حرف زد؟ این تناقضات را چگونه میتوان توضیح داد؟
جنگها ادامه سیاستند. سیاستی که هدفی جز تأمین منافع جنگافروزان، از راه تخریب و اشغال کشورهای دیگر، با کشتن و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم، وادار کردن دولتها به تسلیم، نمیتوانند داشته باشند. جنگهای اشغالگرانه، هیچگاه و در هیچ کجای دنیا آزادی، حقوقبشر و دموکراسی بدنبال نیاورده است و نخواهد آورد. بنا بر این، جنگ، دموکراسی وحقوقبشر مفاهیم کاملا متضادی هستند. جنگها، یکی از مناسبترین راههای تأمین منافع دولتها و کشورهای متکی به کمپانیهای تولیدکننده جنگافزار نظامی است. جنگ برای آنها نعمت است و برای بشریت نکبت و بدبختی!
به شهادت تاریخ و به گواهی اسناد فراوان، جنگهای جهانی اول و دوم، مهیب ترین جنگهائی بودند که، سرمایهداری غرب برای تقسیم جهان به مناطق تحت نفوذ خود براه انداخت. این جنگها، مجموعا بیش ده سال ادامه داشت. ولی، جنگی که آمریکا و متحدانش برای تقسیم مجدد جهان، با نام جنگ جهانی برعلیه «تروریسم» خودساخته، با بمباران یوگسلاوی آغاز کردند، با گذشت ١٠ سال، به غیر از ویرانی و تجزیه کشورها، تشدید ناامنی، کشتار و بحرانهای اقتصادی در کشورهای جنگزده و دیگر نقاط جهان، هیچ «پیروزی» قابل ملاحظهای برای امپریالیسم در پی نداشته است.
تداوم جنگها، فقط باعث تخریب بیشتر کشورها، قتل و کشتار جمعی انسانهای بیشتر بودهاند و امروز نیز میباشند. جنگها، به حساب مالیات دهندگان، دارائیهای مردم را میبلعند، بحرانهای ساختاری سرمایه داری را دامن میزنند. در نتیجه، بخشهای بیشتری از تودههای مردم را، به دامن نیستی، در بهترین حالت به دامن فقر و گرسنگی میرانند و قربانی جنایات سرمایهداری میگردانند. با این همه، رئیس جمهور آمریکا، برای ادامه جنگ در افغانستان و عراق، برای کمک نظامی به لهستان، از کنگره این کشور، بدون آنکه پایانی برای آنها متصور باشد، پول بازهم بیشتری تقاضا میکند.
با در نظر گرفتن حوادث خونین عراق، افغانستان، لبنان، سومالی، پاکستان، فلسطین، دارفور و بطور کلی، بسیاری از نقاط مختلف جهان و با توجه به جایگاه و موضع آمریکا در قبال آنها، با قطعیت میتوان گفت: آمریکا از ده سال پیش، جهان را با یک جنگ جهانی تمام عیار، «جنگ جهانی سوم»، درگیر کرده است. جنگهای مداخلهجویانه و اشغالگرانه آمریکا برعلیه ملتهای مختلف جهان، تروریسم را تا سطح سیاست رسمی دولت آمریکا ارتقاء داده است. در دایرةالمعارف شوروی، جلد سوم، صفحه ٣٩٤، در تعریف تروریسم گفته میشود: «ترور، یعنی مرعوب ساختن مخالفین سیاسی تا نابود کردن فیزیکی آنها. ترور در کشورهای امپریالیستی، فاشیستی و شبهفاشیستی، با قساوت ویژهای انجام میشود». دخالت در امور کشورهای مختلف و مرعوب ساختن آنها، تهدید مداوم سوریه، ایران، بلاروس، جمهوری دموکرات کره، نیکاراگوئه، ونزوئلا و دیگر کشورهای «نامطلوب» به اقدام نظامی، گرسنگی دادن و کشتار روزمره مردم جهان، بویژه، فلسطین و غیره، اختصاص بودجههای نجومی برای ادامه جنگ را با عنوانی غیر از تروریسم دولتی نمیتوان تعریف کرد. اگر همه این اقدامات، تروریسم نیست پس تروریسم چیست و تروریست کـیست؟
در جهان کنونی، تروریسم دولتی، به روش اصلی و اساسی مبارزه طبقاتی طبقه استثمارگر برعلیه استثمارشوندگان، به شیوه معمول مبارزه دولتهای استعمارگر برعلیه ملل تاراجشده مستعمرات و کشورهای «جهان سومی»، برای غارت و تصاحب دارائیهای عمومی مردم، برای تشدید فقر و استثمار تودهها تبدیل شده است.
در شرایط امروزی جهان، هر گونه صحبت از امیدواری به پایبندی رژیم تروریستی آمریکا و متحدانش به دموکراسی و حقوقبشر، هیچ معنی و مفهومی جز ایجاد توهم، خاک پاشیدن به چشم مردم نمیتواند داشته باشد. امروز، تلاش برای متوقف ساختن ماشین تروریستی امپریالیسم جهانی بسردمداری امپراطوری آمریکا، ماشینی که کشورها را تخریب میکند، به آشوب و هرج و مرج دچار میسازد، انسانها را مرعوب میسازد و بطور دستهجمعی سلاخی میکند تا راه غارتگران جهانی را هموار نماید، وظیفه اصلی و عاجل، همبسته و همآهنگ همه نیروهایی است که برای برقراری صلح، امنیت و آرامش جهانی و در راه آزادی کل بشر از هر گونه قید و بند بردگی مبارزه میکنند.
بوش، سمبل تروریسم دولتی است
گنادی زیوگانوف، صدر کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه، رهبر فراکسیون حزب کمونیست در دومای دولتی، به درخواست نمایندگان وسایل ارتباط جمعی، سخنان جرج بوش، رئیس جمهور آمریکا در مراسم گشایش مجسمۀ یادواره قربانیان کمونیسم در واشینگتن را تشریح کرد.
زیوگانوف در ابتدای سخنانش گفت: بوش مدتهاست که، به سمبل تروریسم دولتی و قاتل میلیونها مخالف جهانیسازی آمریکائی تبدیل شده است و بیشک، هدف از گشایش یادوارۀ قربانیان کمونیسم، تبلیغات مذبوحانهای است برای منحرف ساختن اذهان عمومی بشریت از تبهکاریهای امپریالیسم آمریکا بطور کلی و بویژه، جنایات سران فعلی کاخ سفید در جهان است. رئیس جمهور آمریکا از هر تعداد مجسمۀ یادبود پردهبرداری کـند، با این کار نمیتواند، دستان خود را که، به خون مردم بیگناه عراق، افغانستان و سومالی و همچنین صربهای کوزووا آلوده است، پاک نماید.
زیوگانوف در ادامه گفت: زندان آمریکائی گوانتانامو، همینطور، زندانهای مخفی سیا در اروپای شرقی، تا ابد در لیست سیاه تبهکاریهای جهانی سازی ثبت شده است. دقیقا، گسترش سیستم امریکائی و جناب جرج بوش، مسئول چپاول همۀ جهان بوسیلۀ «میلیاردرهای طلائی»، گرسنگی میلیاردها انسان و مرگ روزانه هفده هزار کودک به علت سوء تغذیه میباشد. امریکا و متحدانش، با تحمیل مفاسد اجتماعی و اکولوژیکی سرمایهداری جهانی به جهان، مسبب بدبختیهای بیشمار بشریت دنیا هستند. وی ادامه داد: خانواده بوش، هم پدر و هم پسر، در جنایت علیه خلقهای روسیه، بخاطر تحمیل سیستم ویرانگر رادیکال- لیبرالی پول بر کشور ما، که طی یک و نیم دهه باعث تلفات انسانی عظیمی شد، مسئولیت ویژهای دارند. در این دوره، میهن ما ١٠ میلیون انسان خود را از دست داده است، که ٩میلیون نفر آن روس بودند.
بطور کلی، مقامات آن دولتی، که بیست- سی سال قبل حتی از تامین ظاهری حقوق دهها میلیون مردم کشور خویش عاجز بود و از قتل عام مردم بومی آمریکای شمالی اظهار ندامت نکردهاند، (حق ندارند) کشور ما را که، نمونۀ حاکمیت واقعی خلق و تضمین اجتماعی واقعی حق کار انسان در جهان بود، آموزش دهند. کشوری، که نقش تعیینکـننده در رهائی کرۀ خاک از طاعون فاشیسم، زائیده تمدن غرب ایفا کرد.
جرایم سرمایهداری و جهانیسازان امروزی بروشنی بر جهانیان معلوم است. حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه طرح پیشنهادی خود برای محکوم کردن جنایات رژیمهای دموکراتنمای امپریالیستی و لیبرالی را برای مذاکره به احزاب و پارلمانهای اروپا ارائه داده است. در اینکه آنها خصـلتاً در نقض خشن و گـستردۀ حقوق بشر، نسلکشی خلقهای بسیاری و تحمیل دو جنگ جهانی ویرانگر که به بهای زندگی قریب یک صد میلیون انسان تمام شد، مقصرند، شکی نیست. این تخلفات و جرایم مختلف، با توجه به تفاوتهای فرهنگی، کشوری و دورههای تاریخی، با اعدامها و قـتـلهای جمعی، کشتار در اردوگاههای مرگ، گرسنگی، بیرون راندن از کشور خویش، شکنجه، کار اجباری و اشکال دیگر ترورهای فیزیکی، همچنین، از بین بردن بنیانهای دولتی کشورهای خود، تخریب اصول بنیادین اخلاق اجتماعی، سنن ملی و ارزشهای فرهنگی، ترویج روحیۀ هرج و مرج اجتماعی- سیاسی و معنوی در میهن خویش همراه بوده است. من مطمئنم، که در ادامۀ مذاکره طرح ما، پرده از جنایات بیشتر و بیشتر امپریالیسم برداشته خواهد شد.
گنادی زیوگانوف همچنین افزود: جناب بوش! خلقهای روسیه، نیازمند دلسوزاندن شما نیستند، همانطور که محتاج محکوم کردن مشکلات موهوم و واقعی گذشته ما نیستند. تو این حق را نداری.
گنادی زیوگانوف
ا. م. شیری
سووتسکایا راسیا،
شماره٨٠ (١٢٩٨٧)
تاریخ ١۴/۶/٢٠٠۷
قطع سر، تجاوز به عنف و آدمخواری- ارمغان دمکراسی غربی
فجایع بسیار سنگینتر ار آنچه را که بر سر لیبی آوردند، امروز بر سر سوریه و خلقهای آن میآورند
پس از تماشای یک گزارش- فیلم تکاندهنده از میدانهای جنگ امپریالیستی- استعماری علیه سوریه در کانال تلویزیون «روسیه ۲۴»، که در آن فاشیسم غرب امپریالیستی فجایع بغایت سنگین تر از آن چه را که بر سر لیبی و جمعیت آن آوردند، از دو سال و نیم پیش بر سر کشور مستقل سوریه و خلقهای آن میآورند، بر آن شدم مقاله مستند «قطع سر، تجاوز به عنف و آدمخواری– ارمغان دمکراسی غربی» را بار دیگر انتشار دهم. باشد که وجدانهای هر چه بیشتری بیدار شوند و ببینند که سران جاعل و دروغگوی رژیمهای امپریالیستی، این نوچهها و خدمتگزاران مافیاهای دلار و طلا، صنایع جنگی و مواد مخدر (دولت مخفی صهیونیستی) با استغاده از صحنههای شبیهسازی شده در هالیوود، آنکارا، دوحه و ریاض، چگونه افکار عمومی جهان را فریب میدهند و بدست چه کسانی سلاح، حتی سلاح کشتار جمعی داده و به جنگ خلقهای سوریه فرستادهاند.
ا. م. شیری
۶ شهريور- سنبله ۱٣۹۲
***
قطع سر، تجاوز به عنف و آدمخواری- ارمغان دمکراسی غربی
سوزان لینداوئر(Susan Lindauer)، جاسوس سابق سیا در امور لیبی
www.warandpeace.ru/ru/commentaries/view/59679/
«هر کسی که هر روز بفکر یافتن پاسخ حداقل یک سؤال نباشد، حتی از درک بدیهی ترین حقایق نیز عاجز خواهد بود».
(مترجم)
ناتو با هدف توجیه «جنگ بشردوستانه» خود در لیبی، به تبلیغات دامنهداری برعلیه دولت معمر قذافی دست زده است. تا روزهای اخیر، ناتو در این زمینه تا حدودی زیادی موفق بود. زیرا شهروندان عادی در همه جهان از دسترسی به اطلاعات مستقیم که بتوانند بر اساس آن نظرات شخصی خود را بیان نمایند، محروم بودهاند.
جالب توجه است که جاسوس سابق سیا، مسئول مسئله لیبی در سازمان ملل متحد از سال ١٩٩۵ تا ٢٠٠٣ در پروسه گفتگوها بر سر[عملیات تروریستی] لاکربی میگوید، من برای بررسی عینی این حادثه، مجبور بودم از اسارت این تبلیغات بگریزم.
در پاسخ به تقاضاهای زیاد، من اصل اطلاعاتی را که همه روزه از منابع خود در طرابلس دریافت میکنم، با [شما] در میان میگذارم. اسناد ویدئی دریافتی از فراریان از لیبی را یک کمیسیون تحقیق تحت عنوان «کارشناسان بینالمللی در امور حقوق مسالمتآمیز شهروندان در لیبی» جمعآوری میکند.
اعضای کمیسیون تحقیق مرکب است از مدافعان حقوقبشر اروپایی، آمریکایی و بینالمللی که کیفرخواست دایر بر ارتکاب ناتو به جنایت جنگی را تدوین کردهاند. نتیجه داوری بر اساس این اسناد ویدئوئی، عبارت از این است که ناتو باید بعلت وارد آوردن خسارات سنگین به لیبی غرامت بسیار هنگفت بپردازد.
از همه مهمتر، قابل درک است که ناتو بمنظور آغاز عملیات جنگی، اطلاعات جعلی به سازمان ملل متحد ارائه داد. انگلیس و فرانسه برای سود بردن از این مناقشه، به جاسوسی غیرمنصفانه از منابع غیرموثق مشغول شدند.
بررسیهای دقیقتر نشان میدهد که [دقیقا همه چیز برعکس بود]: این شورشیان هستند که با حمایت [ارتش] ناتو وحشیگری میکنند نه سربازان قذافی! باید تحریمها لغو شود و نیروهای نظامی ناتو در امر دفاع از مردم لیبی، قذافی را مورد حمایت قرار دهند.
هرگز با حقیقت بازی نکنید
در اسناد ویدئویی مورد بحث، وحشگریهای عجیبی ثبت شده است. دو دلیل کلیدی برای آن وجود دارد که، چرا شورشیان ناتویی مرتکب چنین جنایاتی می شوند: اول- از راه ارتکاب جنایات جنگی، آنها استراتژی وحشت و ناامنیهای اجتماعی در خیابانها را که [برعکس] باید مردم کنترل نمایند، دامن زدند.
آنها با رواج وحشت، مخالفان خود را به سکوت وامیدارند. شهروندان عادی لیبی با چشمان خود میبینند که ناتو از شورشیان «قدرتمند» لیبی پشتیبانی میکند. در صورت سکوت طرفداران قذافی، پیامدهای آن ناگوارتر خواهد بود.
در همین حال، شورشیان لیبی شیوه «فشردن دگمه» را یافتند و ماشین «جنگ بشردوستانه» ناتو هم راه افتاد. اما چرا باید همه جهان باید باور کنند که دولت قذافی که در طول ٤١ سال حاکمیت بر کشور شهروندان خود را به قتل نرسانده، ناگهان به ارتکاب هولناکترین جنایات متهم میشود؟
هر کسی که حوادث لیبی را با دقت پیگیری کرده باشد، از این تناقض متأثر خواهد شد. در گذشته قذافی در مسئله دفاع از شهروندان، قابلیتهای استثنائی از خود نشان داد و حتی از تحویل دو لیبیائی متهم به شرکت در [انفجار بوئینگ – ٧٤٧ در آسمان شهر لاکربی اسکاتلند در ٢١ دسامبر ١٩٨٨] صرفنظر از تحریمهای سازمان ملل متحد امتناع کرد.
قذافی میدانست که این دو شهروند مقصر نیستند و [آنها] نمیتوانند به عدالت در دادگاه[بین المللی] امیدوار باشند. به زبان سادهتر، عملیات تروریستی در آسمان لاکربی یک اقدام انحرافی برای پنهان کردن شرکت سیا در قاچاق مواد مخدر از دره بقاع لبنان در دوره اوج تشنجات پیرامون به گروگان گرفته شدن [روزنامه نگار] تری آندرسون بود.
آن روز با پرواز شماره ١٠٣ پان امریکن گروه متشکل از مأموران سیا، امنیت ملی و اطلاعات ارتش بقصد تحقیق پیرامون فساد موجود از واشنگتن پرواز کرد. هواپیما در آسمان شهر لاکربی [اسکاتلند] منفجر شد. لیبی مسئول حادثه معرفی گردید، ولیکن، در این مورد هم مانند حادثه تروریستی ١١ سپتامبر [سال ٢٠٠١]، حقیقت سخت جانی نشان داد. قذافی هم حاضر به دادن امتیاز نشد. او برغم فشارهای خردکننده بینالمللی، به هموطنان خویش وفادار ماند.
در اینجا، باید گفت که حدس قذافی درست از آب درآمد. ایالات متحد دو شاهد پرونده لاکربی را با پرداخت ٤ میلیون دلار رشوه تطمیع کرد که خود آن نیز، به رسواترین فساد غربی نیازمند رسیدگی در دادگاهی در مقیاس بین المللی تبدیل گردید.
پس از آن، همینکه دو شاهد دروغین علنا اظهار ندامت نموده و خود را مقصر شناختند، تنها لیبیایی، عبدالباسط المقراحی را به اتهام انفجار پان امریکن ١٠٣ دادگاهی کردند. وی بعدها در ماه اوت سال ٢٠٠٩، بسبب ابتلا به بیماری سرطان از «منظر انساندوستانه» برای بازگشت به میهناش و مرگ در آنجا، از از زندان اسکاتلند آزاد گردید.
بسیاری از برخوردهای قذافی مبین شخصیت او میباشند. چطور ممکن است او هم قبیلهاییهای خود را به دهان گرگها بدهد؟ آیا وقتی که شرایط ایجاب کند، از آنها روی برخواهد گرداند؟ دقیقا، نه! او بر این مسئله پافشاری میکند که خلق لیبی، بخشی از خود اوست. او از [هموطنان] خود، به هر بهائی دفاع میکند.
[بدین ترتیب] این اسناد ویدئویی «آزمایشات زندگی واقعی» را در خود ثبت کردهاند. از قضا، گفتن این مسئله بسیارعجیب است که نیروهای قذافی از جمله، به زنان تجاوز میکنند و ناتو هم در مورد وقوع جنایات جنگی در اراضی لیبی هیاهو به راه میاندازد.
سر تیتر خبرها مبنی بر اینکه قذافی دستور [توزیع قرصهای ویاگرا در میان نظامیان] را برای دامن زدن به «مسابقه تجاوز به عنف» صادر کرد، [کانال خبری] سیانان حسابی جا انداخت. اما سنتیا مککینلی (Cynthia McKinley)، نماینده اسبق کنگره آمریکا ثابت کرد که دولت ایالات متحده آمریکا تنها خریدار محموله بزرگ قرصهای ویاگرا برای ارسال به لیبی بود، [و کارکنانش] آن قرصهای آبی رنگ کوچک را به منظور «بالا بردن روحیه» جنگی در میان سربازان شورشی نسبتاَ مسنتر توزیع کردند.
بر مبنای اظهارات شاهدان در مورد خبرهای تجاوز به عنف در لیبی، این استراتژی آمریکایی بطور کاملا فاجعهباری در آنجا به اجرا گذاشته شد…
شرارت و تبهکاری
این کادرهای ویدئویی به عقیده من، به اندازه فیلمهای [مثله کردن] توسط القاعده وحشتناک است. ولی شما فقط به گفتههای من باور نکنید. خودتان شخصا این ویدئوها را ببینید و سپس قضاوت کنید.
هشدار: این فیلمهای ویدئویی وحشتناک ایجاد خوف میکنند. تارنماهای «obamaslibya.com» و «FederalJack.com» که از سیستم امنیتی محکمی برخوردار میباشند و واقعیات را با شجاعت به اطلاع دولت میرسانند، آنها را درج کردهاند.
«FederalJack» عقبشینی نخواهد کرد و ویدئوهای دریافتی تازهتر را نیز در «obamaslibya» بنمایش خواهد گذاشت.
● ویدئوی اول بریدن سر سرباز لیبیایی توسط شورشیان را نشان میدهد. اگر بنظر کسی چنین برسد که این کادرها در عراق فیلمبرداری شده، باید این را هم در نظر بگیرد که درصد بزرگی از مزدوران خارجی در عراق (و همچنین در چچنستان و افغانستان) را مزدورانی از شرق لیبی تشکیل میدهند! بدبختی ناتو در این است که فیلمبرداری این ویدئوها در لیبی را نمیتواند انکار نماید. زیرا، لهجه عربی خاص لیبیایی در گفتگوی مردم حاضر در صحنه فیلمبرداری آن را ثابت میکند.
● ویدئو فیلم دوم سناریوی دهشتناکی را نشان میدهد که در آن، شورشیان لیبی نظامیان لیبیایی را بر حسب درجه به صف کرده و آنها را وادار میکنند تا تکههای بریده از گوشت گندیده اجساد سربازان مرده را بدست بگیرند و بخورند.
● در ویدئو فیلم بعدی صحنهای نشان داده میشود که در آن، گروههای شورشی، مردم عادی را با طپانچه تهدید میکنند و سپس مورد تجاوز قرار میدهند.
● در ادامه- جمعیت شورشی، سرباز لیبی را کلّه معلق آویزان کرده و بعد از آن، سر او را از تن جدا میکنند.
سپس- ویدئوی دیگر، گروههای عملیاتی سیا را دست در دست نیروهای نظامی شورسیان نشان میدهد که در کامیونهای رو باز حرکت میکنند (این ویدئو نشاندهنده آن است ارتشیان آمریکایی در عملیات زمینی و اقدامات وحشیانه مستقیماَ مشارکت میکنند).
● ویدئوی بعدی، تصاویر اجساد بی سر سربازان کشته شده لیبی را در کامیونها نشان میدهد. چنین قتلهایی تخلف از ماده مربوط به دفاع از قربانیان مناقشات بینالمللی کنوانسیون ژنو شمرده میشود. این کنوانسیون سربازان اسیر را زیر چتر حمایت خود میگیرد. شورشیان خشمگین ناتویی شاهد وحشتزده اتفاقی را به فیلمبرداری از صحنههای کشتار و فریاد زدن اینکه: «مسئول همه اینها قذافی است»، وادار کردند. در نتیجه این عمل، صاحب دوربین دست خانواده خود را گرفت و از تکیه گاه شورشیان فرار کرد. این ویدئو دقیقا از همین طریق بدست گروه تحقیق در طرابلس رسید.
برخی از ویدئو فیلمها را در اینجا ببینید!
www.federaljack.com/?page_id=37933
با دیدن چنین توحش و بربریت غیرقابل تصوری، به عقل هیچکس نمیگنجد که ناتو بتواند ادعا کند که از چنین قابلیتهای شورشیان بیخبر بوده است…
تجاوز به عنف بمثابه یک سلاح جنگی
[همه چیز] بسیار بدتر از آن است که تصویر میکردید، آره؟ تا اینجا، واقعیت استفاده شورشیان از تجاوز به عنف بمثابه شیوه «مجازات» طرفداران قذافی یا خانوادههای «بیطرف» که بطور خودکار با شورشیان همراهی نمیکنند، از همه غم انگیزتر بود.
طبق فرهنگ اسلامی پس از تجاوز داغ ننگ را همه بستگان کسی که مورد تجاوز واقع شده، بر پیشانی خود حمل میکنند. خود این امر به نوبه خود، یک نوع مجازات جمعی بحساب میآید.
در حال حاضر گروه زنان مدافع حقوق بشر، از قربانیان تجاوز بازپرسی میکند. در اینجا فقط ادای شهادت چند نفر در مورد تجاوز به عنف و اظهارات شاهدان ارائه شده است.
توجه داشته باشید که این عجیبترین وقایع اتفاقیه نیست. [البته] که طی کردن صدها کیلومتر راه و عبور از پستهای بازرسی و بمبارانها، مشکل بزرگی است. زمانیکه اعضای گروه تحقیق غیردولتی در تاریخ ٢٢ ژوئن بیش از ٣٠٠ کیلومتر راه برای فیلمبرداری از پسری طی کردند که شورشیان ناتویی بخاطر امتناع او از وارد شدن به واحد شبهنظامی آنها، وی را اخته کرده و بر چشمش میل کشیده بودند، با چنین مشکلاتی مواجه شدند.
ویدئو فیلم بعدی حاوی تجاوز به دختر باکره را پدر یک خانواده هوادار قذافی تقدیم کرد. شورشیان ناتویی بزور تفنگ او را از خانه بیرون کشیده و بطور دستهجمعی مورد تجاوز قرار دادند و پس از آن، پستانهایش را با چاقو بریدند، و این دختر در اثر خونریزی فوت کرد.
در حال حاضر محققان مدافع حقوقبشر منتظر فرصت بازپرسی از زنی از شهر الزاویه هستند که پس از تجاوز گروهی به وی، پستانهای او را [نیز] بریدهاند. پس از آنکه شورشیان هار در حال شلیک هوایی فرار کردند، این زن در حال خونریزی را شاهدان بهتزده از مرگ نجات دادند.
او در بیمارستان بستری شده، ولیکن، هنوز هم در شرایط بهت (شوک) زدگی جسمی و روحی شدید بسر میبرد و و برای گفتگو آماده نیست. مدافعان حقوق در کنار او هستند و سعی میکنند او را یاری دهند. ما برای معالجه و انجام عمل جراحی ترمیمی او در آمریکا و یا اروپا، بسرعت در جستجوی یک حامی در آمریکا هستیم.
١٩ ژوئن، سربازان قذافی در جریان نبرد برای تصرف شهر میسوراتی، یکی دیگر از قربانیان تجاوز به عنف را نجات دادند. شورشیان این زن جوان را ربوده و بمدت ٢٠ روز بعنوان گروگان نگه داشته بودند و تا زمانیکه نیروهای قذافی خط دفاعی آنها را [در همان منطقه] شکسته و آن زن نگونبخت را نجات دادند، شورشیان بطور شبانه روزی به نوبت به وی تجاوز میکردهاند.
و این است مأموریت انساندوستانه ناتو… بی هیچ تردیدی، [سازمان] ناتو به یک اقدام جنونآمیز مبتذل دست زده و لازم است سریعا از پشتیبانی شورشیان دست بردارد. پول مالیاتدهندگان آمریکا برای آموزش فنون تهدید و ارعاب به طالبان جدید صرف میشود و دولتهای غربی نیز ثروتهای لیبی را به یغما میبرند.
اما ناتو روحیات مردم لیبی را در نظر نگرفته است. لیبی دارای تاریخ درخشانی بوده و سنت دفاع از استقلال میهن در مقابل اشغالگران خارجی در میان مردم ریشهدار است. خانوادهها و رهبران قبایل لیبی برای دریافت غرامت از کشورهای عضو ناتو و کشورهای عرب حامی شورشیان کوشش میکنند.
در حالیکه ناتو شورشیان را آموزش میدهد و آنها را از لحاظ اونیفورم، تسلیحات، جلیقههای ضدگلوله، وسایل حمل ونقل و مشاور تأمین میکند و از هوا مورد پشتیبانی قرار میدهد، باید مسئولیت همه این جنایتها را هم بپذیرد. باید غرامت مالی [لیبی] را بحساب شهروندان کشورهای عضو ناتو- از محل [سیستم] آموزش، بهداشت، بازنشستگی و تحصیل آنها در دانشگاهها و از حساب احداث راهها، پلها و غیره بپردازد.
پاتریک هایزلداین، کارشناس بریتانیایی مناقشه لیبی و ناتو، سهم بریتانیا از غرامت را ٢ و ٨ دهم میلیارد دلار برآورد کرده است.
بطور کلی لازم است از همه دولتها و کشورهای عضو ناتو پرسیده شود که چرا از این شورشیان پشتیبانی میکنند؟ بیتردید، همه ما هم باید پاسخ این پرسش بسیار مهم را بدهیم.
آیا رئیس جمهور اوباما باید بحساب دلارهای بدست آمده از مالیاتدهندگان طبقه متوسط آمریکا، هزینه مالی این جنگ را تأمین نماید؟ (در اینجا، نویسنده مقاله یا از روی تعصب و یا به عمد میخواهد این مسئله را در اذهان مردم القاء کند که گویا هزینه جنگهای آمریکا بحساب مالیاتدهندگان آمریکایی تأمین میشود. اما، در واقعیت امر، نه چنین هزینههایی از جیب مردم آمریکا تأمین میشوند و نه اقتصاد آمریکا بزرگترین اقتصاد جهان است. بلکه، همه این پولها بحساب چاپ بیحد و حصر دلارهای بیپشتوانه و به تبع آن، بحساب غارت لجام گسیخته ثروتهای مردم جهان تأمین میگردند… مترجم). یا آمریکا باید نقش آموزگار و مربی نیروهای القاعده را ایفاء نماید؟ و آن هم باید درست در زمانی بوقوع به پیوندد که ملت بزرگ ما به پایان «سرخ و سیاه» خود نزدیک میشود؟ درست زمانیکه آمریکاییها با تمام قوا برای پیدا کردن کار و محروم نشدن از مسکن رهنی خود [حاصل دریافت وام] تلاش میکنند؟ و [باضافه آن] آیا با آگاهی بر اینکه این همه سرباز از نفسافتاده ما در دو جنگ باخته ما، دقیقا با همان شورشیان القاعده در عراق و افغانستان نیز میجنگند؟
بر اساس دقیقاَ کدام قانون امریکا باید بطور تصنعی از ناتو بخاطر آن که انگلیس و فرانسه بتوانند یادمان دوران طلایی امپریالیسم گذشته خود را دو باره احیاء کنند، پشتیبانی میکند؟ آیا همه اینها، ارزش به مخاطره انداختن امپریالیسم خود ما و موفقیتهای آن را دارد؟
این فیلمهای ویدئویی واقعیت کاملا دیگری را در مقابل چشمان ما بنمایش درمیآورند. سازمان سیا، شاید از اینکه من این فیلمها را منتشر کردهام، خشمگین بشود. ولی مأمور خوب یک سازمان امنیتی هم باید صادق باشد. ما نباید واقعیات وحشتناک و بدمنظر را از نظرها پنهان کنیم. ما موظف به کسب اطلاعاتی هستیم که هم رهبری و هم جامعه برای انتخاب سیاسی آگاهانه به آنها نیاز دارند. اغلب اطلاعات جاسوسی بسیار بسیار نامناسب هستند. اما به نظر من، ترحم به [اعصاب] شما صحیح نیست.
من بعنوان مأمور سابق سازمان جاسوسی آمریکا، گمان میکنم که ایالات متحده آمریکا باید روابط خود با شورشیان لیبی را سریعاَ قطع کند و به پشتیبانی مالی آنها پایان دهد.
شما که خودتان تصمیم گیرنده هستید.
در باره سوزان (یا سوسن) لینداوئر– او در سازمان ملل متحد در بخش ضد تروریستی کار میکرد. در شعبه تحت مسئولیت او کشورهایی مثل لیبی، عراق، مصر، یمن، سوریه و مالزی عضویت داشتند. گروه تحت رهبری او مدتها پیش در مورد وقوع حادثه تروریستی ١١ سپتامبر سال ٢٠٠١ هشدار داده بود. وی مؤلف کتاب «تعصب یا خسارت مفرط» (Extreme Prejudice) میباشد.
Susan Lindauer
افزوده های مترجم:
ــ امپریالیسم آمریکا و همه دولتهای «غربی» که به پشتوانه دلارهای نفتی و آدمخوران کشورهای مرتجع عربی، ابتدا گروهکهای تروریستی القاعده و طالبان را خلق کرده و سپس به بهانه جنگ با همان گروهکهای سیاساخته، افغانستان را به آزمایشگاه انواع تسلیحات جدید، تخلیه گاه تسلیحات کهنه تر خود و مرکز کشت انواع مواد افیونی تبدیل کردند، یقینا در آینده نزدیک نیز، به بهانه مبارزه با همین شورشیان آدمخور ناتویی، که «آلله آگبار گویان»، سر میبرند و به زنان تجاوز میکنند، کشور پیشرفته لیبی را که مصمم بود در همین سالها هشتمین معجزه جهان (آبرسانی صحراهای وسیع از طریق کانالها و رودخانههای مصنوعی) را در معرض تماشا قرار دهد، پس از اینهمه وحشیگری به محل تاخت و تاز اوباشان غربی تبدیل خواهد کرد.
ــ از همه طرفداران و همچنین، مخالفان جنگهای استعماری دولتهای غربی تقاضا میشود ضمن مطالعه این مطلب و اگر دل و جرأت تماشا دارند(من که ندارم)، با مشاهده ویدئوفیلمهای مورد بحث در این مقاله، در دادگاه وجدان خود به این سؤال پاسخ گویند که: آیا تشکیل، آموزش و تربیت گروههای آدمخوار که براحتی کارد سلاخی بدست گرفته و با خونسردی سر انسان میبرند، هتک حرمت زنان و دختران میکنند و یا بمبهای یک تنی را در کوچه و خیابانهای شهرها و روستاها رها میکنند، در جایی غیر از لابراتورهای سازمانها و نهادهای امنیتی- سیاسی امپریالیستی- صهیونیستی امکان پذیر هست؟ اگر پاسخ منفی باشد، آیا حاضر خواهند بود رژیمهای امپریالیستی را مصداق کامل تروریسم تعریف نمایند؟
جمعه ۲٤ تير ۱٣۹۰
سناریوی مشترک فیلمهای جنایی- فانتزی هالیوود در پاریس به واقعیت پیوست
۱۹ دی- جدی ۱۳۹۳
وقوع حادثه تروریستی عجیب در روز چهارشنبه ۷ ژانویه سال ۲۰۱۵ (۱۷ دی- جدی ۱۳۹۳) در پاریس بر خروجی همۀ رسانههای خبری قرار گرفت. در این حادثه سه مرد مسلح با فریادهای «آلله و آگبار» (با لهجه غیرعربی) به دفتر مجله فکاهی «شارلی هبدو» هجوم برده، پس از قتل ۱۲ نفر، از جمله، ۲ نفر پلیس و مجروح ساختن ۱۱ نفر مخفی شدند. روز بعد نیز خبر دو حادثه- تیراندازی و انفجار در نزدیکی یک مسجد در شرق فرانسه منتشر گردید. البته، وقوع چنین حوادث تروریستی در چند سال اخیر در فرانسه جزو نوادر نبوده و بدفعات تکرار شده است.
در پی رویداد روز چهارشنبه، فرانسوا اولاند، رئیس جمهور فرانسه در محل حادثه حاضر شد و ضمن دادن سر سلامتی به بازماندگان مقتولین و مردم فرانسه، بار دیگر بر مبارزه فرانسه با تروریسم تأکید نمود. در عین حال، بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد و همچنین، مقامات رسمی کشورهای مختلف جهان، بویژه، سران آمریکا، انگلیس، آلمان و روسیه با اظهارات قالبی شناخته شده، ضمن اعلام همدردی با خانوادههای مقتولان، این حادثه را به مردم فرانسه تسلیت گفته و مبارزه با تروریسم را مورد تأکید قرار دادند.
ویدئو فیلم منشره از این حادثه، وضوح و کیفیت بسیار خوب صدای آن در فضای روز شهر («آلله و آگبار» و «انتقام محمد گرفته شد») شباهت عجیب آن را با فیلمهای جنائی- فانتزی هالیوودی و حرفهای بودن مهاجمان را کاملا آشکار میسازد. بدین ترتیب که مثل همه فیلمهای از این دست، یک یا چند فرد مسلح با خیال راحت و در آزادی کامل وارد یک کشور میشوند، قتل و کشتار راه میاندازند، ویرانیهای عظیم ببار میآورند و در کمال خونسردی راهشان را میکشند و میروند بدنبال «کار و کاسبی شان»!
وقوع این قبیل حوادث تروریستی و اختفای عاملان آن بعد از اجرای عملیات، بخصوص در کشورهای غربی که هیچ حرکتی بهیچوجه نمیتواند از دید دوربینهای متعدد کنترلی و ماهوارههای اطلاعاتی پنهان بماند، نه تنها بسیار عجیب و شگفتآور، حتی غیرممکن بنظر میرسد. تا جائیکه وقوع چنین حوادثی را مشکل میتوان بدون همآهنگی قبلی با دولتها و سازمانهای امنیتی کشورهای غربی تصور کرد. از این رو، میتوان همه حوادث سال گذشته در فرانسه، بویژه رویدادهای دو روز اخیر در پاریس را ادامه و استمرار حوادث بشدت مشکوک ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ واشنگتن و نیویورک، انفجار در متروی لندن در ماه ژوئن ۲۰۰۵، انفجار ۱۱ مارس سال ۲۰۰۴ در شبکه راهآهن مادرید و غیره دانست.
با این وصف، صرفنظر از هر علت و توضیحی که مقامات رسمی دولتهای غربی پیرامون حوادث پاریس و یا مشابه آنها ارائه بدهند، این یک واقعیت آشکار است که همه آنها با تهاجمات و جنگهای ترویستی- استعماری غربی در کشورهای مختلف جهان، بویژه، در کشورهای منطقه اسلامی رابطه مستقیم و یکسره دارد. البته مقامات رژیمهای حاکم غرب همواره تلاش کردهاند، که چنین حوادثی را بمثابه نتیجۀ «دمکراسی» تهاجمی خود قلمداد نموده، آنها را «واکنش وحشیانه افراطیون و بنیادگرایان اسلامی» در مقابل اقدامات «بشردوستانه غرب متمدن» توجیه نمایند. تلاشهای این چنینی دولتهای غربی با جیغ و دادهای آن دزدی که فریاد می زد «آی دزد، آی دزد»، مصداق کامل دارد. انکار این واقعیت که اقدامات تروریستی در داخل جوامع غربی با «دمکراسی» و «بشردوستی» آنها ارتباط مستقیم دارد، نه ممکن است و نه منطقی. منتها، این ارتباط آنها از جنبۀ دیگر و بصورت کاملا متفاوتی قابل بررسی و تجزیه و تحلیل است. بدین معنی، که اذهان عمومی از جعلیات و دروغهای تبلیغاتی مافیای پول و سرمایه مالی اشباع شده؛ افکار عمومی جوامع غربی مسخ گردیده است. در چنین شرایطی، از دید اتاقهای فکر غرب دسیسه و توطئه برای قتل چند نفر بیگناه در اولویت قرار میگیرد که گویا میتوانند با کمک آن افکار عمومی جهان را برای گسترش و تشدید جنگهای استعماری- تروریستی دائمی آماده نمایند. همچنانکه پس از حادثه مشکوک سپتامبر ۲۰۰۱ واشنگتن و نیویورک رژیمهای «دمکرات و متمدن» غرب تحت بهانۀ واهی مبارزه با تروریسم («القاعده» و طالبان)، دهها کشور جهان را از راه تهاجمات نظامی- تروریستی (افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، اوکراین…) بکلی ویران نموده، به سرزمینهای بیصاحب و غیرقابل کنترل تبدیل کردهاند و یا از طریق حملات پولی- مالی و تحریمهای اقتصادی (ایران، ونزوئلا، در این اواخر، روسیه) شرایط دشواری را به اکثریت قریب به اتفاق جمعیت آن کشورها تحمیل کردهاند، قصد دارند با استفاده از حوادث برنامهریزی شده تروریستی ۷ و ۸ ژانویه در پاریس و مدیریت آن، به تهاجمات هر چه گستردهتری علیه خلقها و کشورهای ثروتمند مناطق اسلامی خاورمیانه و شمال آفریقا دست بزنند.
این یکی از بدیهیات است که گِل رژیمهای آنگلوساکسونی با خون بشر شرشته و از بدو پیدایش بر شالودۀ تروریسم بنا گشتهاند. تجاوز، کشتار، ترور و وحشتآفرینی برای غارت ثروتهای بشری جهان فلسفۀ وجودی آنها را تشکیل میدهد. آنها همواره و در همه جا، از هر وسیله و ابزار ممکن، از فیلمهای ویدئویی و سینمائی گرفته تا بازیهای رایانهای در طول دهههای اخیر، از هیچ کوششی برای تبلیغ و ترویج روحیه و روانشناسی قتل و کشتار، برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه فروگذاری نکرده و به این تلاشهای سخیف خود بطور مستمر ادامه میدهند.
بموازات این، امروزه کشتی سرمایهداری کاملا به گِل نشسته، اقتصادی کشورهای امپریالیستی بدون ضرب اسکناس بیپشتوانه (دلار و یورو) قادر به ادامه حیات و تحرک نیست. نظریهپردازان سرمایهداری به استیصال خود کاملا واقفاند. آنها جنگ را، جنگ در همه جا و جنگ همه برعلیه همه را تنها راه خروج از باتلاق بحران و تأمین منافع سارقانه یک مشت مافیای پول و سرمایه تصور میکنند.
با این اوصاف، هنگام تحلیل و بررسی علل وقوع حوادث تروریستی، چرائی رویدادهای «تروریستی» مرموز چند سال اخیر در فرانسه را نباید و نمیتوان از نظر دور داشت. روشن است که وقایع اتفاقیه در طول این سالها در فرانسه، اساساً با رسوائیهای پیاپی و عدم کارکرد تبلیغات «روباه پیر» انگلیس و به تبع آن، رژیم فاشیستی آمریکا پیوند دارد. زیرا، سیمای جنایتکاران حرفهای آنگلوساکسونها در دو- سه دهه اخیر بوضوح آشکار شده؛ لولوی بچه ترسان آنها- «القاعده» و «رهبر» آن، اسامه بن لادن از دور خارج گشته؛ مترسک جدیدشان بنام «دولت اسلامی» و خلیفۀ دستآموز آن- ابوبکر البغدادی نیز از همان ابتدای انجام اوامر ارباب برای خونریزیهای گستردۀ نیابتی آبرویی برای باصطلاح سیاستگزاران صهیونیست رژیمهای آنگلوساکسونی باقی نگذاشت. با وقوف بر این اوضاع است، که سیاستگزاران غرب بفکر انتقال مرکز توطئه از واشنگتن، لندن، تل آویو به پاریس افتادهاند. چرا که فرانسه بتازگی (در سال ۲۰۰۸) بفرماندهی و بخش نظامی ناتو بازگشته و وجه ظاهری آن هنوز بطور جدی خدشهدار نشده است. بدین سبب، اتاقهای فکر صهیونیسم بینالملل و جنگسالاران غربی بر این تصورند که با استفاده از موقعیت فرانسه میتوانند با ارتکاب جنایت و فریبکاری، افکار عمومی جوامع غربی را برای تشدید و تداوم تهاجمات تروریستی به کشورهای مختلف آماده سازند.
با درک این وضع، لازم به ذکر است، که اگر قرار است یک اقدام جهانی علیه تروریسم صورت بگیرد و یک مبارزۀ جدی عمومی علیه خطر تروریسم آغاز شود، مقدم بر همه، ضرورت مبارزه با تروریسم دولتی کشورهای امپریالیستی غرب و بزرگترین سازمان تروریستی آنها، پیمان آتلانتیک شمالی- ناتو اولویت پیدا میکند. نیل به این هدف نیز بدون حذف دلارهای کاغذی بیپشتوانه بعنوان تنها ارز قابل مبادله در تسویه پرداختهای بینالمللی و بمثابه بزرگترین منبع و عامل تأمین مالی شرّ جهانی ممکن نیست. فقط در چنین حالت است که نه تنها اقتصاد کشورهای امپریالیستی قادر به دوام و بقاء نخواهند بود، حتی رژیمهای استعمارگر امپریالیستی مستأصل گردیده و از تأمین مالی تروریسم دولتی خود و گروههای تروریستی دست آموزشان عاجز خواهند بود.
روز ۱۳ نوامبر سال ۲۰۱۵ در جریان شش عملیات تروریستی همزمان در پاریس ۱۲۸ نفر انسان بیگناه کشته و در حدود ۲۰۰ نفر مجروح گردید. حادثهای که در جلو چشم دوربینهای متعدد نظارتی و با وجود نهادهای امنیتی و حراستی مقتدر فرانسه، بویژه، در شرایط جاسوسی آمریکا از همه و هر کس بوقوع پیوست.
فرانسوا اولاند، رئیس جمهور فرانسه که هنگام وقوع حادثه در وزرشگاه به تماشای مسابقه فوتبال بین تیم آلمان و فرانسه مشغول بود، بلافاصله پس از خروج از ورزشگاه، جلسه اضطراری وزرای امنیتی و انتظامی را فراخواند و در پایان آن و پیش از انجام هر گونه تحقیقات مقتضی، «داعش» را مسئول این فاجعه خواند و به تروریسم اعلان جنگ نمود.
شباهت حیرتآور رویداد تروریستی پاریس با واقعه تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ واشینگتن- نیویورک و همچنین، اظهارات مضمونا کاملا مشابه رئیس جمهور فرانسه، فرانسوا اولاند با بیانات رئیس جمهور وقت آمریکا، جرج والکر بوش (بوش صغیر) همان نکته کلیدی و بسیار مهم است که میتواند بمثابه عامل تعیینکننده در راستای تشخیص و تعیین علل و انگیزههای طراحی و اجرای چنین حوادث خونین قرار گیرد.
هنوز بشریت فراموش نکرده است که رئیس امپراطوری آمریکا پیش از انجام هر گونه تحقیق و بررسی، گروه تروریستی «القاعده»- گروه دست ساخت سازمان سیا- را مسئول حوادث ۱۱ سپتامبر اعلام نمود و به بهانه آن، در حدود سه ماه بعد از حادثه، جنگهای استعماری قرن بیست و یکم را با اشغال افغانستان کلید زد.
تشابه این دو حادثه تروریستی و عواقب فاجعهبار «جنگ» آمریکا با «تروریسم القاعده»، هشدارباش بسیار جدی است به تحلیلگران و کارشناسان حوادث جهانی.
بر همین اساس، بنظر میرسد اظهارنظرها در خصوص مسئول یا مسئولان حوادث تروریستی پاریس تعجیل لازم نیست. باید منتظر اظهارات باز هم ابلهانهتر سایر مقامات رژیمهای امپریالیستی غرب نیز بود که یقینا با بلاهت خود اهداف نهفته امپراطوری در پشت این حادثه را بروشنی برملا خواهند نمود و نشان خواهند داد که آیا انجام چنین عملیات تروریستیی، بدون برنامه ریزی قبلی و بدون آگاهی و اطلاع دولتها و سازمانهای امنیتی غرب اصولا ممکن است یا خیر؟
موضوع قابل توجه و لازم به دقت این است که جامعه فاشیسمزده غرب (اروپا و آمریکا) از یکسو با بحرانهای عمیق مالی- اقتصادی، سیاسی، اجتماعی در داخل دست بگریبان است و از سوی دیگر، بحران ناشی از مهاجرتهای سازمانیافته ماههای اخیر، شکست نظامی- حیثیتی سنگین غرب در جبهه سوریه در مقابل ائتلاف ایران، روسیه، سوریه، عراق نیز مزید برعلت وقوع این حادثه شد.
با این اوصاف، یادآوری موارد زیر لازم بنظر میرسد:
١ــ داعش و همه گروههای تروریستی بخش زبده نیروی زمینی ارتش تروریستی ناتو هستند، که دولتهای غربی و رسانههای آنها با نشان دادن چند آدم ریشو، عوامفریبانه آن را بعنوان گروه دیگری وانمود میکنند. ضمنا نباید نباید فراموش کرد که ارتش کشورهای امپریالیستی در مجموع از جمع مزدوران تشکیل یافته و هیچ یک از آنها ارتش ملی نیست.
٢ــ با وجود کنترلهای شدید در جوامع غربی (دوربینها متعدد نظارتی، سازمانهای امنیتی- جاسوسی- خرابکاری، نیروهای نظامی و انتظامی اعم از پلیس، ژاندارمری، ارتش)، مطمئنا طراحی و اجرای هر گونه عملیات تروریستی بدون اطلاع و همکاری دولتها و نهادهای امنیتی و انتظامی آنها تقریبا غیرممکن است.
٣ــ همانطور که خیلی زود معلوم شد، همه رویدادهای تروریستی واشینگتن- نیویورک، لندن، مادرید، یکسری طرحهای زنجیرهای بودند در خدمت اهداف راهبردی رژیمهای امپریالیستی- صهیونیستی غرب، بویژه، امپراطوری آمریکا. حادثه تروریستی اخیر در پاریس هم طبیعتا از این قاعده مستثنی نیست.
۴ــ در اینگونه موارد نقش داعش و یا هر گروه تروریستی دیگر به سه دلیل بطور عمدی و آگاهانه بزرگنمائی میشود:
اول- با هدف فریب اذهان عمومی و انحراف آن از بحرانها و مشکلات داخلی؛
دوم- برای مظلومنمائی و تبرئه رژیمهای غربی که در هر قدم مرتکب جنایتهای متعدد علیه بشریت شده و میشوند؛
سوم- بمنظور مهندسی افکار عمومی و شستشوی مغزی جامعه برای آماده کردن زمینه حمله به کشورهای دیگر، قبل از همه، به سوریه؛
۵ــ بزرگنمایی نقش داعش و یا هر گروه تروریستی دیگر بعنوان عامل مستقل و مجزا از رژیمهای امپریالیستی و ارتش تروریستی ناتو در هر اقدام تروریستی، از جمله، در ارتباط با حوادث تروریستی پاریس در تحلیل و بررسی این قبیل وقایع خونین یک اشتباه محض است و با اهداف رژیمهای امپریالیستی انطباق کامل دارد.
۶ــ روند حوادث نشان میدهد که غرب با براه انداختن جار و جنجالهای روانی- تبلیغاتی عمدی و آگاهانه پیرامون حوادث اخیر پاریس، قصد دارد جنایات ارتکابی خود در کشورهای مختلف جهان، از جمله در سوریه را در سایه قرار دهد. مقامات غربی بیهوده و بیجهت هیاهوی «که بود، که بود، من نبودم» راه انداختهاند. علت اصلی و اساسی حوادث تروریستی را باید در ماهیت و سرشت جنگافروزانه و سلطهجویانه رژیمهای امپریالیستی غرب جستجو کرد.
در نهایت، لازم به ذکر است که خون چندین ده نفر پاریسی بیگناه از خون میلیونها نفر انسان بیگناه و بیدفاع افغانی، عراقی، لیبیائی، سوری و دیگر ملتها و خلقها کشته شده بدست جنگ سالاران غرب رنگینتر نیست. بنا بر این، نباید دچار احساسات شد و در فضای آلوده از سموم ناتوی رسانهای تصویر غیرواقعی از این رویداد ارائه نمود.
رژیمهای امپریالیستی غرب تحت مدیریت صهیونیسم باصطلاح بینالملل مولد و مروج طاعون واگیر تروریسم هستند. ریشه و منشاء این پدیده شوم را باید خشکانید.
القاعده، «داعش» جبهةالنصره، بوکوحرام، نئونازیسم و …
یا جنایتکاران سازمانیافته آنگلوساکسونی
بنا به گزارشات گسترده ناتوی رسانهای و رسانههای مستقل، متعاقب تسخیر شهرهای موصل و تکریت بدست تروریستهای «داعش» در اوایل هفته گذشته و فرار جمعی نظامیان عراقی مستقر در این مناطق، اوضاع وخیم عراق، وخیمتر گردید.
جنگ، کشتار، ویرانی، توحش و آتش جهانسوزی که جنایتکاران سازمانیافته آنگلوساکسونی (دولتهای امپریالیستی غرب) با حمله به یوگسلاوی در سال ۱۹۹۹ و تجزیه و تسخیر اجزاء آن برافروختند، بطور فزایندهای شعلهور گردید و در سال ۲۰۰۱ افغانستان، در سال ۲۰۰۳ عراق را در کام خود فرو کشید.
شعلههای آتش جنگهای آنگلوساکسونی رفته رفته ابعاد جهانی بخود گرفت و شمار کثیری از کشورهای جهان، از جمله جمهوریهای گرجستان، اوکراین، قرقیزستان، قزاقستان، مولداوی، ساحلعاج، سودان، مالی، مصر، تونس، یمن، لیبی، سوریه، نیجریه، آفریقای مرکزی، ونزوئلا، هندوراس و … را تحت عناوین مختلف مانند «انقلابات رنگی»، «بهار عربی» یا مداخلات مستقیم نظامی و حملات تروریستی درنوردید. البته، واضح است که همه هیمه این آتش عظیم، در جریان تجزیه اتحاد شوروی و تخریب ساختار اجتماعی- اقتصادی آن و همه کشورهای اروپای شرقی با کاربست روش مداخلات مستقیم و تحت عناوین ناسیونالستی و «انقلابات رنگی» و سپس، جلب اکثریت قریب باتفاق آنها به پیمان تروریستی ناتو آماده شد. هدف از این آتشافروزیهای دهشتناک، ایجاد جهان تک قطبی و جهانیسازی آمریکائی، گسترش سلطه امپراطوری آمریکا بر سراسر جهان، بعبارت روشنتر، آمریکائی کردن همه جهان و حفظ و تقویت ستاد مخفی فرماندهی کل آن واقع در منطقه خاورمیانه- اسرائیل بود و هست. در اینجا لازم به ذکر است که اسرائیل را بر اساس قوانین و موازین مدون بینالمللی و اساسا بعلت نداشتن مرزهای برسمیت شناخته شده و علامتگذاری شده بینالمللی نمیتوان یک کشور نامید.
اسرائیل در واقع یک پایگاه نظامی بدون محدوده مشخص امپریالیسم جهانی و ستاد مخفی فرماندهی کل آن است که در حدود سه میلیون یهودی را به طرق مختلف از اطراف و اکناف عالم در آنجا جمع کرده، به اسارت گرفتهاند. ولذا، این تصور که واشنگتن، لندن یا بروکسل مراکز تصمیمگیری جنگ سالاران و آتشافروزان جهانی هستند، اشتباه است. فرامین جنگ و دستورکار جهانی از تلآویو صادر و برای اجرا به واشنگتن، لندن یا بروکسل ابلاغ میشود.
شاید مدعای فوق در نگاه اول عجیب و یا غیرواقعی بنظر برسد. اما با یادآوری این واقعه که همه رؤسای جمهور آمریکا- سرکرده امپریالیسم جهانی- قبل از انتصاب به این مقام، به اسرائیل سفر کرده و نامه بیعت خود با صهیونیسم جهانی را به شکاف دیوار ندبه میگذارند، صحت مدعای فوق را تأئید میکند. مثلا، همین آخریها: بیل کلینتون، جورج بوش (صغیر)، باراک اوباما که هر کدام موظف شدند دو دوره چهار ساله پردهدار کاخ سفید باشند، چنین کردند.
یادآوری اسرائیل و ارائه تعریف مشخص از آن بدان سبب همواره ضرورت دارد که غرب، بویژه با ایجاد پایگاه نظامی بنام اسرائیل بکمک گروههای تروریستی مانند هاشومیر، بیتار، نوتریم، سپاه یهود، لشکر یهود، لیحی، اتسل و هاگانا در سالهای بعد از جنگ جهانی اول تا تأسیس این پایگاه درمنطقه نفتخیز خاورمیانه، تجارب درخشانی در تشکیل و تربیت گروههای تروریستی و جنایتکاران سازمانیافته اندوخت. غرب با استناد به این تجارب، در سایر مناطق دارای اهمیت ژئوپلیتیک جهان نیز متناسب با موقعیت، ثروت، فرهنگ، سنن اجتماعی و تعلقات ملی، نژادی و اعتقادات دینی- مذهبی خلقهای هر منطقه، گروهها و دستجات تروریستی و آدمکش را تحت اسامی و عناوین مختلف مانند القاعده، «داعش»، جبهه النصره، گلادیو، فاشیسم، بریگادهای سرخ، طالبان، لشکر طیبه، جندالله، ابوسیاف، جیش العدل، کنتراها، بوکوحرام، الشباب و غیره، بمنظور ابدیت بخشیدن به سلطه خود بر منابع و ثروتهای هر منطقه توسعه داد.
در مجموع، غرب بخصوص پس از هیاهوی عوامفریبانه «رنسانس» در قرون وسطی به این سو، بطور مرتب و منظم مرتکب جنایت علیه بشریت شده است و کماکان میشود. بگونهایی که تا کنون هیچ خلق و کشور حهان از توحش دولتهای غربی در امان نمانده است. جنایات هولناک غرب علیه بشریت جهان پس از «رنسانس» در اشکال تحکیم و تقویت نظام استعماری کهنه و سپس نو، دو جنگ جهانی خانمانسوز، «جنگ سرد»- جنگی ویرانگرانهتر و فاجعه بارتر از دو جنگ جهانی اول و دوم، احیاء و مدرنیزه کردن بردهداری و فئودالی، زایش و پرورش امپریالیسم، ایجاد و تأسیس ایدئولوژیها، باندهای مافیائی و شبکههای تارعنکبوتی فراماسونری، صهیونیستی، فاشیستی و تروریستی، تشکیل و تقویت کشورهای جعلی آمریکا و اسرائیل و اختفای ستاد فرماندهی کل خود در اسرائیل، تجزیه و تقسیم کشورها بر اساس نظریه «هر چه کوچکتر، بیشتر قابل کنترلتر»، جنگهای منطقهایی، کودتاهای نظامی، توطئهها و دسیسههای متعدد، تلاش و انجام آزمایشات مستمر در جهت تغییر سرشت انسان، جهانی کردن اعتیاد به انواع مواد مخدر و بیماریهای واگیر و کشنده آزمایشگاهی مثل ایدز، سرطان،… تبلیغ و ترویج قتل، خشونت، نفرت و دامن زدن به تفرقه، خصومت و دشمنی بین خلقهای جهان، بویژه، خلقها و ملتهای همسایه با پایبندی به روش انگلیسی «تفرقه بیانداز، حکومت کن»، رواج گسترده انواع انحرافات و انحطاطات اخلاقی، همجنسبازی با هدف نابودی خانواده بمثابه بنیان جامعه، جاسوسی از همه، جاسوس و مزدورپروری و… بوقوع پیوسته و میپیوندد. در یک کلام، غرب عامل و مسبب تمام تیرهبختیهای همه بشریت جهان در تاریخ بوده، هست و اگر تغییر و تحولی بنیادی در جهان روی ندهد، همچنان خواهد بود.
برغم رهآوردهای «مشعشع» رنسانس غرب، امروز اوضاع جهان برخلاف برنامههای جهانیسازی آمریکائی و انتظار سران صهیونیست- فراماسون امپریالیسم جهانی، در جهت اخراج سلطهگران ماورای اقیانوسی از مناطق ژئوپلیتیک و کشورهای تحت سلطه پیش میرود. روند حوادث، به تبع آن، نه تنها منافع سارقانه سلطهجویان بینالمللی، حتی امنیت و موجودیت ستاد مخفی فرماندهی کل آنها را، از جمله در منطقه خاورمیانه با تهدید بسیار جدی مواجه ساخته است.
دولتهای امپریالیستی غرب با توجه به چنین روند حوادث جهانی و با توجه به رسوائیهای پیاپی تهاجمات و اشغالگریهای نظامی در افکار عمومی جهان و حتی در داخل محدوده فرمانروائی مستقیم خود، در تلاش برای تداوم اجرای برنامهها و اهداف پلید سلطه بر سراسر جهان، گروههای تروریستی، آدمکشان حرفهای و ارتشهای خصوصی از قبیل بلاک واتر، القاعده، «داعش»، جبهه النصره، گلادیو، فاشیسم، بریگاهای سرخ، طالبان، لشکر طیبه، جندالله، ابوسیاف، جیش العدل، کنتراها، بوکوحرام، الشباب و سایره را که در ادوار مختلف متناسب با اوضاع و شرایط هر منطقه سازماندهی، تربیت و تسلیح کرده است، وارد جنگهای خانمانبرانداز استعماری خود کرده است. هر تصوری که این گروهها و دستجات مزدور و آدمکش را اجزاء جداییناپذیر ابزارهای سلطه امپریالیسم تلقی نکند، نه تنها دور از واقعیت، بلکه، بمعنی تأئید و حمایت کامل از جرایم و جنایات غرب علیه بشریت و بمثابه شراکت در جرایم آن است. بطور کلی، امپریالیسم جهانی و همه گروهها و دستجات تروریستی و ارتشهای خصوصی در هر نقطه جهان، رابطه علت و معلولی با هم دارند. همه مشکلات از علت ناشی می شود نه از معلول!
در جهان امروز کیست که نداند این همه تسلیحات، مهمات، ابزار و ادوات جنگی، تجهیزات، سوخت، تغذیه، پوشاک و سایر ملزومات گروههای تروریستی را دولتهای امپریالیستی و دولتهای دست نشانده منطقهای آنها اساسا بحساب چاپ دلار بیهیچ پشتوانه و تاراج ثروتهای عمومی مردم جهان تأمین میکنند. اگر غیر از این میبود، اصولا باید پهبادهای رژیمهای تروریستی- فاشیستی غرب که بطور مستمر روستائیان پاکستان، افغانستان، یمن و برخی کشورهای دیگر را زیر بمبارانهای جنونآمیز به قتل میرسانند، میتوانستند دفتر موجودیت این گروههای جنایاتکاران سازمانیافته را با یک حمله برقآسا در هم بپیچند؛ و گر نه، ماهوارهها و پایگاههای جاسوسی- نظارتی غرب که تمام جهان را زیر نظر دارند، باید کوچکترین تحرک گروههای تروریستی را ثبت و از تلآویو دستور سرکوب آنها را میگرفتند.
خلاصه گفتار: تروریسم، نسلکشی، هجوم، ویرانی و یغماگری لکه مادرزادی غرب است و فرمان جنگ تروریستی- استعماری (جنگ نیابتی) که امروز در عراق، سوریه و سایر کشورهای منطقه خاورمیانه یا در شرق اروپا، در اوکراین و سایر مناطق جهان جریان دارد، از ستاد مخفی فرماندهی کل امپریالیسم جهانی صادر و برای اجرا به واشنگتن، لندن و بروکسل ابلاغ شده است. غرب، آن غربی که اساسا تحت حاکمیت رژیمهای سلطنتی (اسپانیا، انگلستان، بلژیک، دانمارک، سوئد، لیختن اشتاین، موناکو، نروژ، هلند با دهها مستعمره بزرگ و کوچک مانند کانادا، استرالیا، زلاندنو، جامئیکا، گرانادا، آندورا، …) یا حاکمیت خاندانی- مافیائی (دو حزب دمکرات و جمهوریخواه آمریکا) اداره میشود، اگر چه موفق شد سیمای فاشیستی- تروریستی خود را در پشت نقاب «تروریسم اسلام افراطی»، مانند «داعش»، القاعده، جبهةالنصره و غیره در منطقه خاورمیانه پنهان سازد، اما ناچار گردید با روی کار آوردن باندهای نئونازی از راه کودتای مسلحانه در کییف، آن را در اوکراین بطور عریان و علنی نشان دهد. طبیعتا، هدف از همه این جنگها و جنایات علیه بشریت، شکستن مبارزه و قدرت مقاومت بحق خلقها و کشورهای منطقه و جهان، از جمله، روسیه بمثابه پیشقراول نیروهای مقاومت جهانی در مقابل یورشهای صلیبی سازندگان امپراطوری جهانی امریکا است.
داعش نیروی زمینی چند منظوره عمو سام
خبرگزاری رویترز، یکی از اعضای برجسته ناتوی رسانهای روز ۱۷ اکتبر گزارش داد: «داعش اولین پرواز جنگی خود را با جنگنده تصرفی انجام داد».
طبیعتا، این خبر، یک خبر ساده نیست و فقط سادهانگاران میتوانند چنین تصور کنند که یک «گروهک تروریستی» در مدت کوتاهی پس از تشکیل خود نه تنها میتواند به تسلیحات سنگین مسلح شده، کشورها را اشغال نماید و نفت بفروشد، حتی هواپیماهای جنگی «تصرف» نموده و آنها را به پرواز درآورد. چه که کارشناسان جنگ و نیروی هوایی بسیار خوب میدانند که مراحل آمادهسازی یک جنگنده برای پرواز و آموزش خلبان آن به وقت نسبتا کافی و تربیت و آموزش متخصصان ماهر نیاز دارد. در همین رابطه، این نکته بسیار قابل توجه است که چرا ائتلاف ۵۶ کشور و نیمچه کشور مستعمره و نیمه مستعمره بسردمداری رژیم فاشیستی آمریکا «برعلیه داعش» نیز نتوانست و یا نخواست اولین پرواز جنگنده داعش را در جا ناکام بگذارد.
خبر فوق و عدم واکنش ائتلاف ۵۷ گانه در مقابل اولین «پرواز جنگنده» داعش پرده ساتر یک توطئه بزرگ، توطئه تکمیل برنامههای جنگی غرب بسرکردگی امپراتوری آمریکا علیه منطقه ثروتمند و از منظر ژئوپلیتیک، بسیار مهم خاورمیانه را کنار میزند و بروشنی ثابت میکند که این ائتلاف در واقعیت امر، نه برای مقابله با داعش، بلکه برای اجرای طرح «خاورمیانه بزرگ» امپراتوری آمریکا، دخالتهای نظامی هر چه بیشتر و علنیتر آن و نوچه هایش در امور کشورهای منطقه، بویژه، مداخله نظامی مستقیم غرب در جنگ امپریالیستی- استعماری علیه جمهوری مستقل سوریه و تغییر نقشه سیاسی کنونی این منطقه تشکیل گردیده است.
این خبر، همچنین رابطه «پدر و پسری» رژیمهای امپریالیستی غرب با داعش را که پیشتر در دو نوشتار، تحت عناوین «ده سؤال و یک نتیجه»(۱) و «زمانه غریبی است»(۲) بیان شده، ثابت میکند و سند دیگریست دال بر اینکه داعش (دولت اسلامی عراق و شام ) بر خلاف تبلیغات هدفمند و مزورانه ناتوی رسانهای، نه یک «گروهک» تروریستی، بلکه، یک ارتش تروریستی منظم و یک نیروی چند منظوره سرگرده ائتلاف «ضد داعش»- امپراتوری آمریکا و یکی از خشنترین بخشهای نیروی زمینی آن است.
امریکا و متحدانش که از چند ماه پیش در باره خطر داعش جار و جنجال براه انداختهاند، قصد دارند در پس پرده «مبارزه» با داعش، زیرساختهای سوریه را بمباران و نابود سازند. اگر چنانچه آنها اهدافی غیر از این دنبال می کردند، اولا- داعش بطور کلی پدید نمیآمد، ثانیا- رژیم حاسوس آمریکا که از میلیاردها انسان، حتی از مقامات کشورهای متحد خود جاسوسی میکند و همه آنها را زیر نظر دارد، بمحض روشن شدن موتور جنگندههای داعش، در جا آنها را بمباران و نابود میساخت. بخصوص اینکه اگر بفرض محال، داعش جنگندههای تصرفی در اختیار داشته باشد، یقینا تعداد آنها بسیار محدود است و از بین بردن همه آنها هیچ نیازی به ائتلاف ۵۷ گانه، از جمله، ائتلاف با استرالیا، کانادا یا نیوزلاند، مستعمرات سنتی انگلیس در آن سوی اقیانوسها نبود. ثالثا- حمله بمواضع داعش در خاک سوریه، مطلقا میبایستی با اجازه و توافق دولت سوریه و در همآهنگی با آن انجام بگیرد. بدین ترتیب، «دم خروس» داعش خیلی زود از زیر عبای عمو سام بیرون زد و معلوم شد که این ائتلاف به سردمداری رژیم تروریستی- فاشیستی آمریکا، نه یک ائتلاف ضد داعش و ضد افراطگرائی اسلامی، بلکه، یک ائتلاف نسبتا بزرگ جبهه جنگافروزان بینالمللی است که برای پشتیبانی و تقویت داعش، بمثابه نیروی زمینی چند منظوره آمریکا تشکیل گردیده است و رژیمهای مهاجم غربی پشت پرده «مبارزه با داعش» در نظر دارند با زیر پا نهادن موازین و قوانین بینالمللی، بدون توجه به منشور سازمان ملل متحد و با دور زدن موانع شورای باصطلاح امنیت سازمان ملل متحد، اهداف سلطه جویانه خود را محقق سازند.
هر گونه بحث و اظهار نظر با هدف انکار این واقعیت روشن، و همچنین، کوتاهی و چشم فرو بستن بر ماهیت و اهداف آن میتواند دست «جامعه جهانی»، بعبارت دقیقتر، دست رژیم مهاجم آمریکا و متحدانش را در برافروختن آتش یک جنگ عالمسوز جدید و بسیار وحشتناکتر از جنگهای جهانی پیشین باز گذشته و کره خاکی را به جهنم واقعی برای همه ساکنانش بدل سازد.
رویکردهای جنگافروزانه امپریالیسم جهانی در شرایط تشدید و تعمیق دمافزون بحران ساختاری نظام ضدانسانی سرمایهداری در اقصا نقاط جهان، مبارزه علیه سلطهجویی مستمر رژیمهای فوق ارتجاعی غرب را در اولویت مطلق قرار داده و پیکار برای تأمین و تضمین صلح و امنیت جهانی را به وظیفه فوری و تأخیرناپذیر همه دولتها، ملتها و تمامی نیروهای ترقیخواه جهان بدل نموده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)ــ
http://mashal.org/blog/ده-سؤال-و-یک-نتیجه/
(۲)ــ
ترور بمثابه ابزار «نظم جدید جهانی»
نیکولای مالیشوسکی
http://politsvoboda.ru/kontrterror/4785
نخبگان انگلیس در همکاری تنگاتنگ با متحد ماورای اقیانوسی خویش، تنها یک دهه نیست که توجه زیادی را به تحقیقات در عرصه «استفاده ابزاری» از تروریسم مبذول میدارند. در گذشته نسبتا دور، در سال ۱۹۱۸، نیروی هوائی کشور پادشاهی انگلیس، به اولین نیروی نظامی خودمختار در جهان تبدیل گردید و پس از آن توسط استعمارگران برعلیه عراق بکار گرفته شد. در سال ۱۹۲۱ لندن تصمیم گرفت شورشهای آنوقت عراق را بدون استفاده از نیروی زمینی و بواسطه بمبارانهای گسترده درهم بکوبد. این اولین حادثه تروریستی با استفاده از فنآوری پیشرفته بود، که بازدهی بالا و «ارزانی» این وسیله امحاء جمعی انسانها را به نمایش گذاشت. معلوم شد که انفجار بمبهای رها شده از هوا، بسیار ارزانتر از استفاده از نیروی زمینی و گسیل آنها از راه دریا تمام میشود.
کارشناسان یکی از اتاقهای فکر کلیدی غرب، مؤسسه روابط انسانی تاویستوک انگلیس (Tavistock Institute of Human Relations مترجم.)، ضمن برآورد درآمدها و جمعبندی تجارب اندوخته سالهای ۱۹۲۰، به این نتیجهگیری اساسی رسیدند که: استفاده از ترور انسان را به کودکی تبدیل میکند که تفکر عقلانی- انتقادی او کارکرد خود را از دست داده، و واکنشهای احساسی او در مقابل حوادث مختلف، قابل پیشبینی بوده و بسود حقهبازان تروریست تمام میشود… بنا بر این، نظارت بر میزان اضطراب شخص، به شما اجازه میدهد تا گروه بزرگ اجتماعی را به زیر کنترل خود درآورید.
بنیاد تاویستوک مولود درمانگاه تاویستوک است که در سال ۱۹۲۱ برای معالجه کسانی که در زمان جنگ جهانی اول دچار آسیبدیدگی شده بودند، تأسیس شد. برخی ویژگیهای رفتاری بیماران آن، توجه متخصصان را به سوی عرصه مدیریت شعور اجتماعی معطوف نمود. این نهاد، نظر خانواده سلطنتی در سیمای دوک جورج کنت (۱۹۰۲-۱۹۴۲) و سازمان جاسوسی انگلیس را بخود جلب کرد. در سالهای جنگ دوم جهانی درمانگاه به مرکز روانپزشکی ارتش بریتانیا بسرپرستی سرتیپ جون راولینگس رایس تبدیل گردید.
در نتیجه مطالعات در فاصله جنگهای جهانی، نظریه «شستشوی مغزی» عمومی بمنظور تغییر ارزشهای اجتماعی و فردی ناظر بر توسعه اجتماعی تدوین گردید. تحقیق و بررسی فرقهها و گروههای تمامیتخواه در چشمانداز تاریخی بعنوان ابزار کنترل جامعه، یکی از مهمترین بخشهای آن را تشکیل میداد.
در آغاز دهه ۳۰، بنیاد تاویستوک رابطه بسیار نزدیکی با مدرسه فرانکفورت که توسط الیگارشهای اروپا برای مطالعه بررسیهای انتقادی فرهنگها از موضع نئوفروید تأسیس شده است، برقرار کرد. در جریان جنگ جهانی دوم کارشناسان و دانشمندان مدرسه فرانکفورت و بنیاد تاویستوک فعالیتهای خود را در چهارچوب نهادهای آمریکائی، مانند «کمیته اخلاق ملی و خدمات بمبارانهای راهبردی» که به جنگ روانی مشغول بودند، همآهنگ نمودند.
دکتر کورت لوین، مهاجر از آلمان فاشیستی به آمریکا، بنیانگذار درمانگاه روانپزشکی و دانشکده مطالعات اجتماعی هاروارد، یکی از مهرههای کلیدی تحقیقات بود. در زمان جنگ جهانی دوم، او در اداره خدمات راهبردی که بعد به سازمان سیا تبدیل گردید، کار میکرد و در آنجا به مسائل تبلیغاتی، روانپزشکی نظامی، فرماندهی در واحدهای ارتشی و غیره اشتغال داشت. در همین سالها هم انجمن مطالعات روانشناسی مسائل اجتماعی را تشکیل داد که مطالب منتشره آن در باره جنبههای روانشناسی جنگ، توجه شخص رئیس جمهور آمریکا را بخود جلب کرد. طرح «ترور هوائی» را دکتر لوین شخصاَ تدوین کرد و ایالات متحده آمریکا و انگلیس در سالهای ۱۹۴۲- ۱۹۴۵ در آسمان آلمان بکار بستند. هدف اصلی بمبارانهای بیرحمانه، قتل عام جمعیتهای شهری بود.
بدین ترتیب، بمبهای متحدین نه زیرساختهای نظامی، بلکه، پیش از همه، شهرهای آلمان را بر سر ساکنانشان، بر سر زنان، کودکان و پیران خراب کردند. مقصود از این بمبارانها، «ترور» روحیه جنگی آلمانها، شکست اراده مقاومت سربازان آلمانی از راه قتل عام زنان، کودکان و والدین آنها بود. بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی در سال ۱۹۴۵ که از لحاظ نظامی هیچ ارزشی نداشتند و فقط به داشتن مجامع ارتدوکسی مشهور بودند، نقطه اوج این ترور دهشتناک بود. از نقطه نظر رعایت انصاف، لازم به گفتن است که آنگلوساکسونها، فقط در شهر درسدن آلمان، بیش از بمباران اتمی ناکازاکی و هیروشیما آدم کشتند. کشفیات لوین را آمریکائیها در تمام جنگها و مناقشات (ویتنام، یوگسلاوی و دیگر جنگها) بکار بستند. اما، میدان بکارگیری و استفاده از آنها فوقالعاده گسترده بود. و علاوه بر ابعاد نظامی، باید گفت که آبعاد غیرنظامی هم داشتند.
کورت لوین از جمله در اثر خود تحت عنوان «چشمانداز زمان و اخلاق» که به عقیده محققان غربی «راهنمای عمل برای درهم کوبیدن روحیه ملت و رهبران آن است»، مینویسد: «یکی از روشهای اساسی درهم شکستن روحیه ملی بواسطه استراتژی ارعاب (ترور)، عبارت است از رعایت دقیق این تاکتیک: باید انسان را همواره در حالت بلاتکلیفی و بیاعتمادی به وضعیت فعلی و آنچه که ممکن است در آینده در انتظار او باشد، نگه داشت. علاوه بر آن، اگر تزلزل جزئی بین تدابیر شدید انضباطی و وعده خوشرفتاری باهمدیگر همراه با نشر خبرهای ضد و نقیض، ساختار شناخت اوضاع را مبهم میسازد، در این صورت، انسان تصور خود را از این که هر برنامه مشخص، او را بسوی هدف مطلوب میبرد یا برعکس، از آن دور میسازد، از دست میدهد. در چنین شرایطی حتی آن شخصی که بدنبال هدف مشخصی بوده و آماده است بخاطر آن خطر کند، در نتیجه تقابل نیروهای درونی مرتبط با انجام آن، فلج میشود».
در روزگار ما، چنین بنظر میرسد، که این کشف، پس از حادثه تروریستی ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ در آمریکا و ۷ ژوئیه سال ۲۰۰۵ در انگلیس برای توجیه تجاوز به افغانستان و عراق وسیعا مورد استفاده واقع شد. در جامعه آمریکا جنون تودهای در اثر انتشار اطلاعاتی دایر بر وجود تسلیحات شیمیائی پرقدرت (و یا «سیاه زخم» و چیزهای ترسناک دیگر که گویا حتی یک نفر هم در اثر ابتلا به آن جان سپرد)، و در جامعه انگلیس، به کمک «سریال دوم» انفجارها که در حد حیرتآوری ضعیف بودند (در این انفجارها واقعا هم یک نفر جان خود را در اثر تیراندازی پلیس عصبانی «فلج شده در نتیجه مناقشات درونی» از دست داد)، ترویج گردید.
اینها برای چه لازم بودند؟ مسئله عبارت از این است که دهه آخر- دوره انقلابات عظیم در توسعه نیروهای مولده است، که شالوده آن را اتوماتیزه کردن تولید تشکیل میدهد. در اروپا عملا طبقه کارگر حذف شده است. امروزه نمونه هر نوع کالا بصورت سریسازی توسط ماشین تحت مدیریت یک نفر، تولید میشود. همه آنچه که به کار دستی نیاز دارد، به آسیا منتقل شده و این هم، موقعیت نخبگان را در جهان تغییر داده است. اگر در گذشته، در هر نظام اجتماعی- اقتصادی، نخبگان برای تأمین منافع خود، انسانها را استثمار میکردند، ولی امروز، نیاز به کارگران متخصص که در عصر صنعتی، تولید بر آنها متکی بود، از بین رفته است. امروز در پاسخ به اعتصابات در اروپا و آمریکا براحتی میتوان بخشهای کاملی را به چین، کره جنوبی، تایلند… منتقل کرد. ضرورت حمایت و حفاظت از شیوه زندگی تودههای طبقات میانی نیز اهمیت خود را از دست داده است. به تبع آن، برچیدن کامل دولت اجتماعی در دستور روز قرار گرفته است.
عمر مدلهای موجود نظم اجتماعی در آغاز سالهای ۲۰۰۰ به سر آمد و جوامع غربی در لبه پرتگاه بحران ساختاری قرار گرفتند. شایان توجه است که دقیقا در ماه سپتامبر ۲۰۰۱ در نتیجه فعالیتهای هدفمند چندین ساله صندوق بینالمللی پول، اقتصاد همه کشورهای بزرگ در باتلاق عمیق بحران فرو رفت…
در این شرایط ، جدائی شدید طبقات اجتماعی بر اساس سناریوی اجرا شده در سالهای ۱۹۹۰ در حریم ارضی پساشوروی، در تمام جهان اجتنابناپذیر گردید. بدنبال جدائی اجتماعی، جدائی ارضی نیز آغاز شد. نخبگان به تشکیل مناطق کاملا حفاظت شده و جدا شده خود از بقیه مناطق مسکونی، برای اقامت «روسهای جدید»، «اروپائیان جدید» و غیره دست زدند. دنیای اواسط قرن بیست و یکم، به احتمال زیاد، به یکسری مناطق مرفه (شمال جدید) و مناطق اقامت حاشیه نشینان (جنوب جدید) تقسیم خواهد شد. برای درک روشن از چنین دنیایی، مشاهده مناطق کثیف نیویورک، لس آنجلس، مناطق فرسوده آفریقائی، عرب و ترک نشین اروپا، پاریس، مارسل، که دولت فرانسه عملا از عهده بخشهای عرب نشین آنها برنمی آید، کافیست.
و اما، بیشتر جمعیت غرب آماده نیستند داوطلبانه از دستاوردهای اجتماعی گذشته خود چشم پوشی نمایند. در اروپا کلاهبردارانی از نوع گایدار و چوبایس (نخست وزیر و معاون اول نخست وزیر در دوره ریاست جمهوری یلتسین که بزرگترین نقش را در کار تخریب جامعه روسیه بر عهده داشتند… مترجم)، نمیتوانند کاری بکنند. در اروپا این نوع آدمها را فورا شناسائی میکنند، به زندان میافکنند و به هیچ کس اجازه تخریب اقتصاد را نمیدهند. برای غلبه بر این «دشواریها»، لزوما باید حس حقارت را به جامعه تلقین کرد، تودهها را مرعوب نمود و به قبول معیار جدید زندگی وادار ساخت. اجرای این امر به یک نیروی بسیار عظیم و باندازه کافی، پرخاشگر نیاز دارد که هیچ محدودیتی بر خود قائل نشود و حاضر باشد شیوه زندگی جدیدی را برای اروپائیان تأمین کند. اسلام به چنین وسیله و ابزاری تبدیل شد که حادثه تروریستی ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ علامت آغاز یورش آن بود.
***
پسگفتار مترجم
آنچه امروز در سوریه جریان دارد، یک بحران داخلی نیست. بلکه، نمونه عریان و آشکار یک جنگ و تجاوز امپریالیستی با استفاده از تاکتیک ترور و دستجات تروریستی است که در همین مقاله مالیشوسکی نیز تاریخچه مختصر آن بیان شده است.
دفاع آشکار دولتهای امپریالیستی و نوچههای منطقهای آنها از حملات و انفجارهای تروریستی در سوریه، تسلیح و تأمین مالی و تجهیزاتی مزدوران خارجی از سوی دول فوق ارتجاعی غرب و دست نشاندگان محلی آنها، مثل ترکیه، عربستان سعودی، قطر و دیگر همتایان آنها، «شورشیان»، «مخالفان دولت سوریه» و یا «ارتش آزاد سوریه» نامیدن عمدی و آگاهانه مهاجمان خارجی از سوی رسانهها و محافل شناخته شده امپریالیستی و پیروان منطقهای آنها، جای تردیدی باقی نگذاشته است که استعمارگران غربی از هر فرصتی برای آغشته کردن خاک سوریه به خون مردم بیگناه آن بهره میجویند. مسابقات المپیک لندن، هم اکنون این فرصت را برای جنگافروزان بینالمللی فراهم ساخته است.
بگمانم، کمتر کسی مخالف این ارزیابی باشد که نظام سرمایهداری از چندین دهه پیش، ورزش را به یکی از منابع مهم درآمد مافیای پول و به یکی از مؤثرترین و همه گیرترین ابزارهای تحمیق تودهای و شستشوی مغزی اجتماعی تبدیل کرده است. بطوریکه در جریان برگزاری مسابقات ورزشی، تریلیونها ساعت عمر انسانی تلف میشود و تریلیونها ثروت مردم به انبار پول کمیتههای ورزشی سرازیر میگردد. برغم این، بجرأت میتوان گفت که هم اکنون توجه بیش از۹۰ درصد مردم جهان بسوی لندن معطوف شده و خود این، همان فرصت طلائی مورد نظر مافیای جنگ و ترور است که نیات پلید خود را در سوریه و دیگر مناطق جنگی به اجرا بگذارند. کما اینکه، همزمان با شروع المپیک سال ۲۰۰۸، که چشم مردم جهان به سوی پکن دوخته شده بود، امپریالیستهای اروپا و آمریکا بواسطه میخائیل ساآکاشویلی، فرزند «کبیر» بوش «صغیر»، رئیس جمهور انتصابی گرجستان، به مفسدهجوئی خطرناکی در منطقه قفقاز شمالی دست زده و ترور و کشتار مردم اوستای جنوبی و آبخازیا را تازه آغاز کرده بودند که بخت با مردم بیگناه یار شد و ارتش روسیه بینی تروریستهای بین المللی را بخاک مالید.
گذشته از همه اینها، ما ایرانیان صلحدوست و میهنپرست، بخصوص در این روزها، باید بیش از همه هشیار باشیم. زیرا، کشور ما از هر طرف و از سالها پیش، در محاصره تروریسم بینالمللی قرار دارد و از خطر آن در امان نیست.
تروریسم چیست؟ تروریست کیست؟
چه کسی حاضر است پدیده تروریسم و تروریسم دولتی را تعریف کند؟
خبر از خبرگزاریها، سؤالات فوق از من، پاسخ از…؟
گروه زنان افغان مورد هدف بمباران نیروهای هوایی ناتو قرار گرفت و در نتیجه هفت نفر از آنها کشته شدند
منشاء خبر: رادیو صدای روسیه
http://persian.ruvr.ru/2012_09_16/88405335/
در اثر حمله جنگندههای ناتو هفت زن افغانی کشته شد و زنان بسیار دیگری نیز در نتیجه بمباران نیروهای هوایی ناتو در ولسوالی آلینگر در استان شرقی لغمان افغانستان کشته شدند. روز یکشنبه خبرگزاری «پژواک» با استناد به نمایندگان رسمی مقامات محلی این خبر را گزارش داده است.
به گفته نمایندگان شورای توسعه ولسوالی آلینگر، روز شنبه هواپیماهای ناتو به طور «اشتباه» زنان افغانی را مورد هدف قرار دادند . این زنان شب هنگام مشغول به جمعآوری هیزم در شاخهکوه دره نورلام بودند، ناتو آنها را با شورشیان اشتباه گرفت. زنان و کودکان محلی به دلیل بیکاری شبها به جمعآوری چوبهای خشک در دامنه کوه مشغول میشوند تا سپس آنها را در بازار بفروشند.
با این حال اداره مطبوعاتی نیروهای بینالمللی کمک به امنیت در افغانستان (ISAF) گفت که در همان منطقه گروه شورشیان با جمعیت تا ۴۵ نفر کشف شد. پس از روشن شدن مکان، گروه هدف بمباران قرار گرفت و این عمل به کشته شدن تعداد زیادی از شبه نظامیان منجر گردید.
دفتر مطبوعاتی فرماندار استان لغمان گفت که حاکمیت استان اطلاعات مربوط به مرگ زنان در آلینگر را از منابع غیررسمی دریافت کرد. در این راستا، یک کمیسیون تحقیقاتی برای رسیدگی به این حادثه تشکیل شده است.
سیری در خبر و تعریفی از تروریسم:
خبر کوتاه اما جانگداز کشته شدن زنان محروم و مظلوم افغانستان در آلینگر، متاسفانه مورد منحصر بفردی نبوده و نیست و بر اساس روند حوادث، با قطعیت میتوان که آخری هم نخواهد بود. نیروهای تروریسم بینالملل، از یازده سال پیش، صدها هزار زن و مرد و کودک افغانستان را در حملات متعدد، در کوه و دشت، در راه و در خیابان، در عزا و عروسی، در شهرها و دهات، در خانه و کاشانه محقر خود کشتهاند و متاسفانه، هنوز پایانی بر فاجعه مردم این کشور دلاورخیز، که در زیر سم وحوش استعمار ضجه میکند، متصور نیست. آنچه که در افغانستان همه روزه روی میدهد، با هیچ یک از موازین و قوانین و قواعد انسانی، جز تروریسم بمثابه سیاست دولتی استعمارگران غرب مطابقتی ندارد. از همه کسانی که در این تبیین تردید دارند و یا بطور کلی رد میکنند، تقاضا میشود: تعریف و برداشت خودشان را از پدیده تروریسم و تروریسم دولتی ارائه دهند.
حال، تعریف من از عبارت تروریسم: ایجاد رعب و وحشت، بکارگیری هر نوع خشونت بمنظور هراسافکنی در کل جامعه، تهدیدات نظاممند و بالاخره، کشتار و قتلعام غافلگیرانه انسانها به هر روش ممکن. صرفنظر از اینکه این روش از طرف فرد، گروه، دسته، حزب، سازمان یا دولت و مقامات دولتی اتفاق بیافتد، فرقی ندارد، به همان نام مجریاش نامیده میشود. آنچه در طول بیش از ده سال در افغانستان و دیگر کشورهای اشغال شده جهان روی داده و میدهد، چیزی جز تروریسم دولتی غرب نیست.
نگو داعش، بگو ناتو!
از زمانی که در ماه مارس سال ۲۰۱۱ امپریالیسم غرب بسردمداری امپراطوری آمریکا در استمرار «بهار عربی» جعلی به تجاوز استعماری علیه کشور مستقل سوریه دست زد، اغلب ناظران و کارشناسان آن را اساسا تحت عناوین غیرواقعی و غلطانداز، مانند «بحران سوریه»، «مشکل سوریه»، «جنگ داخلی سوریه» و عباراتی بلحاظ مضمونی مشابه آنها مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهند بدون اینکه حادثه را بنام واقعی خود- جنگ استعماری غرب علیه سوریه بنامند.
در همین ارتباط، موضع و فرمولبندی سیاستمداران و مقامات رسمی کشورهای مخالف جنگ و جنگهای استعماری- نیابتی، مداخلات «بشردوستانه» و انقلابهای «رنگی» امپراطوری آمریکا و متحدانش در کشورهای مختلف قابل درک است. آنها بدلیل برخی معذورات و ملاحظات سیاسی، اقتصادی و یا روابط و مناسبات بین دولتی نمیتوانند و یا نمیخواهند هر اقدام دول امپریالیستی را بنام واقعی آن بنامند. اما، شگفتآور این است که اغلب کارشناسان و تحلیلگران مستقل و آزاد در کمال فراغت از چنین محدودیتها و موانعی، دادههای ناتوی رسانهای یا اظهارات مقامات رسمی کشورهای مختلف را مبنای تحلیل و بررسی خود قرار داده، علیرغم دیدگاه و نقطهنظر خودشان، واقعیتهای موجود، از جمله جنگ استعماری و تجاوزکارانه غرب امپریالیستی علیه جمهوری عربی سوریه را واژگونه و خلاف واقع جلوه میدهند.
«۷۵ سال قبل، با حمله آلمان هیتلری به لهستان جنگ جهانی دوم که دهها میلیون نفر قربانی گرفت، شروع شد. اما بخش معینی از بشریت، همان بخشی که در صدد کسب سود بود، چیزی از این درس خونین نیاموخت. از آن زمان تا کنون روشهای جنگ با دگرگونی های بسیاری همراه بود، توجه زیادی به روش جنگ اطلاعاتی مبذول گردیده، مهاجمان آموختهاند که با دست دیگران بجنگند، باندهای مزدور برای اقدام علیه کشورهای «نامطلوب» تشکیل دهند.
برغم این، مواردی زیادی اتفاق افتاده که آمریکا باتکاء اقتدار نظامی خود و همپیمانانش مستقیما کشورهای «دشمن» را مورد تهاجم نظامی قرار داده (جنگهای کره، ویتنام، کامبوج و…)، و هر بار با خفت و خواری، با بجا گذاشتن خیل عظیم کشتگان و خرابیهای بیسابقه به فرار از میدان جنگ مجبور گشته است. آخرین این نوع جنگها، جنگهای یوگسلاوی، افغانستان، عراق بود که بجز کشتار، هرج مرج، نکبت و بدبختیها دامنهدار، و ویرانی تمامی زیرساختها در کشورهای جنگزده، چندان دستاورد مطلوبی برای جنگ سالاران غربی بهمراه نداشت.
همانطور که معلوم است یوگسلاوی برغم اینکه به هفت منطقه تحت نفوذ تقسیم گردید، بزرگترین منطقه آن- صربستان باز هم بسوی «شرق»- روسیه روی آورده و در سایر مناطق نیز جدال بر سر انتخاب سمت و سوی برقراری و تقویت مناسبات و روابط متقابل هنوز به نتیجه قطعی نرسیده است.
بعد از ۱۴ سال اشغال افغانستان بواسطه آمریکا و همپیمانانش به سفارش مافیای مواد مخدر «کالی»، اما به بهانه جنگ با تروریسم، علاوه بر اینکه این کشور بیدفاع به مرکز تولید مود مخدر جهان تبدیل گشته، فساد هر چه شکوفاتر میشود، تروریسم بین المللی هر چه چاقتر و گستاختر شده، جنگ در این کشور همچنان ادامه دارد و گفتمان جنگ نه تنها گستره افغانستان اشغالی، بلکه، سراسر جامعه بشری را درنوردیده است.
اوضاع عراق نیز در واقع یک داستان بدون شرح و بینیاز از توضیح است. این کشور عملا به سه بخش تقسیم گردیده: در شمال فرمانروایی دولت اقلیم کوردستان تحت حمایت آمریکا و اسرائیل برقرار است، نواحی غربی آن را ناتو (داعش) تصرف نموده، دولت مرکزی در بغداد نیز قادر به اداره بقیه کشور نیست. همه روزه انفجار، همه روزه جنگ و کشتار، همه جا ویرانی، همه جا هرجومرج…
جنگ لیبی اما، تلفیقی بود از جنگ کلاسیک و معاصر (جنگ با دست دیگران یا جنگ نیابتی): بمبارانهای جنونآمیز از هوا و دریا برای پشتیبانی از تهاجم نیروهای سطحی (تروریسم). در نتیجه نهائی، بموجودیت لیبی بعنوان یک کشور واحد پایان داده شد و آن، عملا به مناطق تحت نفوذ و ترکتازی طوایف و قبایل تقسیم گردید که بیش از ۵۶۰ دسته و گروه مسلح بر سر پس ماندهها و ریزههای ثروتهای به تاراج رفته این کشور سابقا موجود با هم درگیرند.
جنگ سالاران استعمار با بهرهگیری از تاکتیک جنگی آزموده علیه لیبی در ماه مارس سال ۲۰۱۱ به سوریه هجوم آوردند و به اشغال و نابودی سریع آن اطمینان داشتند. اما در اینجا تیرشان نه به سنگ، بلکه به صخره بسیار سخت خورد. مقاومت دلاورانه ملت، ارتش و دولت سوریه در مقابل هجمههای سنگین نظامی، تبلیغاتی و روانی غربیها، تمامی محاسبات آنها را بهم ریخت. پشتیبانی کشورهای صلحدوست جهان، بویژه، مانع غیرقابل عبور وتوهای چین و روسیه در شورای امنیت سازمان ملل متحد مزید بر علت شد تا غرب بموازات تشدید هر چه بیشتر جنگ روانی- تبلیغاتی علیه سوریه، تهاجمات نظامی علیه این کشور را تشدید نماید.
در این راستا و در راستای سیاست گسترش ناتو به منطقه نفتخیز خاورمیانه و بطور کلی به سراسر جهان، آمریکا و متحدان اروپایی و منطقهایی آن که تجارب فراوانی در تشکیل گروهها و دستجات مجازات، تروریست، خرابکار، بویژه در پنجاه سال اخیر دارند (گلادیو، کنتراها، القاعده، طالبان، الشباب، بوکوحرام،…)، به استخدام هر چه گسترده مزدور از کشورهای مختلف دست زدند. آنها را زیر نظر متخصصان و مربیان سازمانهای امنیتی- خرابکاری و ناتو در مراکز آموزش تروریست واقع در خاک آمریکا، ترکیه، عربستان سعودی، لیبی سابق، امارات عربی، قطر، اردن و برخی کشورهای دیگر آموزش نظامی دادند، با پیشرفتهترین جنگافزارها، از جمله، سلاحهای شیمیائی تسلیح و تجهیز نمودند. به این ترتیب، آمریکا و همپیمانانش بموازات ارتش مهاجم ناتو، یک ارتش منظم و مسلح به انواع جنگافزار پیشرفته بوجود آوردند و باتکا آن تهاجم خود را به سراسر سوریه گسترش دادند. واحدها و یگانهای مختلف این نیروهای تازه نفس ناتو را متناسب با فرهنگ، تمدن، تعلقات ملی و علائق دینی- مذهبی مردم این کشور و بطور کلی، متناسب با فرهنگ و اعتقادات مردم منطقه اسلامی خاورمیانه بنامهای مختلف نامیدند (ارتش آزاد، دولت اسلامی، جبهةالنصره، جیشالفتح و غیره). تشکیل گله «دوستان سوریه» در مراحل آغازین جنگ، همچنین، برگزاری نشستهای متعدد آن در روند جنگ و بعدها، ایجاد ائتلاف «مبارزه با تروریسم» مرکب از ۶۴ «کشور» بسردمداری امپراطوری آمریکا در ماه ژوئن سال ٢٠١۴، در واقع، بخشهای روانی- تبلیغاتی جنگ استعماری فاشیسم غرب علیه جمهوری عربی سوریه را پوشش میدادند.
طرفه اینکه، جنگ سالاران غربی در جنگ علیه جمهوری سوریه با اجرای طرح جدید پنتاگون دایر بر ساخت و تولید سلاح، جنگ افزار و مهمات در جبهههای جنگ، سراسر سوریه را به زائده صنایع جنگی امپریالیسم تبدیل نمودند، مراکز متعدد فرماندهی ایجاد کردند، هزاران استحکامات مهندسی و زیرساختهای جنگی ساختند، که مجموع آنها خارج از امکانات و توانمندیهای گروهای تروریستی که جای خود دارد، یک کشور است.
قابل تأملتر این است، که در این یک سال و نیم اخیر پس از تشکیل «ائتلاف ضد داعش»، نه تنها کمترین شواهدی از «مبارزه ائتلاف» علیه تروریسم مشاهده نشد، حتی ببرکت همه نوع کمکهای لجستیکی آن، تروریستها (ارتش موازی ناتو) هارتر و گستاختر هم شدند، اراضی بیشتری (تقریبا نصف دو کشور عراق و سوریه) را به اشغال درآوردند، ثروتهای فرهنگی و تاریخی سوریه را تخریب کرده، به تاراج بردند، نفت این کشور را به قیمت هر بشکه ١٠- ٣۵ دلار در بازارهای ترکیه به اروپای «دموکرات» فروختند…
اگر ۶۴ کشور بسرمداری بزرگترین اقتدار نظامی جهان در مدت یک سال و نیم نتوانست از عهده یکسری گروههای تروریستی دارای نشانی و مکان مشخص، نه مخفی و زیرزمینی برآید، یا باید به پوشالی بودن قدرت خود اعتراف نمایند، و یا بپذیرند این نیروها همان یگانهای ضمیمه ناتو هستند که رژیمهای غربی مولد و موجد آن هستند.
رویدادهای میدانی جنگ علیه سوریه و اظهارات متعدد مقامات باصطلاح سیاسی، در واقع، تروریستی امپراطوری مانند هیلاری کلینتون، وزیر خارجه سابق، سناتور مک کین، جون کری و دیگران در خصوص آموزش و تسلیح «مخالفان اسد» کمترین جای تردید در صحت مدعیات فوق باقی نمیگذارد.
اکنون بلوک ناتو برهبری آمریکا در مخمصه دروغهای خود گرفتار آمده است. نه میتواند حمایت آشکار و علنی خود از یگانهای تروریستی ناتو را رسما اعلام کند و نه میتواند علنا در مقابل مبارزه جدی ائتلاف ۴+١ (ایران، سوریه، روسیه، عراق و حزب الله لبنان) با تروریسم بایستد. به همین سبب، به کارشکنی، دروغبافی و جعل اخبار و حوادث میدانی جنگ متوسل میشود تا شاید بدین واسطه، بتواند از «نمد» آشفته جنگ، «کلاهی» باب سر خود دست و پا کند.
با این اوصاف، سیر تحولات خاورمیانه بطور کلی و سوریه بالاخص، ثابت میکند که جنگ علیه جمهوری سوریه نه «بحران سوریه»، نه «مشکل سوریه» یا «جنگ داخلی سوریه»، بلکه، یک جنگ تمام عیار استعماری فاشیسم غرب علیه جمهوری سوریه است بدست زیر مجموعه های ناتو و تحت فرماندهی آن. «داعش»، «جبهة النصره»، «ارتش آزاد» و غیره فقط پردههای استتار برای فریب اذهان عمومی هستند که آنسوی آنها از همان ابتدای جنگ در چشم آگاهان پیدا بود.
چه کسی باند موسوم به «ارتش آزاد سوریه» را مسلح می کند
لئونید ساوین
http://www.fondsk.ru/news/2012/02/17/kto-vooruzhaet-bandu-svobodnaya-sirijskaya-armia.html
مجله آمریکایی «سیاست خارجی»(Foreign Policy) در مقاله تحت عنوان «مسئله سوریه»، بصراحت مینویسد: «حمله نظامی ناتو به لیبی با مجوز سازمان ملل متحد و پول قطر، اینک میتواند در سوریه تکرار شود، ایالات متحده آمریکا و متحدان ناتویی آن با تسلیح ارتش آزاد سوریه به اجرای همین سناریو مشغولند». همه اینها بعقیده نویسنده آمریکایی، در چهارچوب دکترین «مسئولیت حفاظت» سازمان ملل متحد به اجرا گذاشته میشود. در عین حال، مؤلف با احتیاط چنین نتیجه میگیرد که یک تصمیم نادرست در باره سوریه میتواند به پیامدهای بسیار جدی منجر شود.
درست زمانیکه پارلمان اروپا در ۱۶ فوریه با تصویب قطعنامهای از روسیه میخواهد از فروش هر گونه سلاح و تجهیزات نظامی به سوریه خودداری نماید، در آمریکا هیاهوی تحویل سلاح به هر کسی که برای سرنگونی بشار اسد تلاش میکند، بلندتر شنیده میشود. جون مککین برای «تسلیح اپوزیسیون» اصرار دارد و الیوت آدامس، عضو با نفوذ شورای روابط بینالملل در مصاحبه با سی ان ان(CNN) ضمن پشتیبانی اکید از موضع او، میگوید: «من خواهان دادن پول به آنها (اپوزیسیون سوریه. ل. س.) هستم و من خواهان تحویل سلاح به آنها هستم».
در هر حال، منظور از این فراخوانها، پردهپوشی است. در این که دولت باراک اوباما در مسئله سوریه، ضمن تأمین و تجهیز مخالفان بشار از طریق کشور ثالث هم با پول و هم با اسلحه، عملا بازی دو گانه میکند، تردیدی وجود ندارد. ایالات متحده آمریکا در طول ۲۰ سال اخیر بزرگترین فروشنده سلاح به کشورهای خاورمیانه بوده و تقریبا نیمی از همه تسلیحات و تجهیزات جنگی آمریکا به این منطقه صادر میشود.
عنصر اصلی این بازی جنجالی، عبارت است از ارتباط «ارتش آزاد سوریه» با تروریستهای اسلامی و سازمانهای جاسوسی غرب. «ارتش آزاد سوریه» شاخه نظامی شورای ملی سوریه، مخالف رژیم بشار اسد است و از سوی یکسری کشورهای غربی برسمیت شناخته میشود. البته این مسئله که این «ارتش» از سوی خود اپوزیسیون بعنوان سازمانی تبلیغ میشود که از متمردان و فراریان از نیروهای مسلح سوریه تشکیل یافته، بخشی از واقعیت است. در صفوف آن، مجاهدان عرب قاتل سربازان آمریکایی و متحدان آن در عراق و افغانستان و همچنین، مزدورانی از دیگر کشورها که پس از شروع مناقشات به سوریه اعزام شدند، میجنگند. اخیرا رهبر جدید القاعده، ایمن الظواهری، مسلمانان ترکیه، عراق، لبنان، اردن و کشورهای دیگر را برای ارائه هر گونه کمک به «برادران سوری» فراخواند.
مقر «ارتش آزاد سوریه» در ترکیه واقع است و در ماه نوامبر سال گذشته در حدود ۶۰۰ نفر از شبهنظامیان «جندالله» وابسته به القاعده لیبی برهبری عبدالحکیم بالحاج به آن پیوستند. بر اساس ادعای خوزه ماریو ازنار، نخست وزیر سابق اسپانیا بالحاج به سازماندهی عملیات تروریستی ۱۱ مارس سال ۲۰۰۴ مادرید متهم است. المهدی هتاری لیبیائی که تا قبل از پیوستن به «القاعده»، در ایرلند اقامت داشت، در میان برخی گروههای شبهنظامی در سوریه در نزدیکی مرز ترکیه دیده شده است. وی، فرمانده تیم طرابلس بود و در شورای طرابلس فرد شماره دو بعد از بالحاج بحساب میآمد. هتاری، پس از استعفا در لیبی، اعلام کرد که میخواهد به سر زندگی خود در ایرلند باز گردد ولی از ترکیه سر درآورد و از آنجا نیز در رأس یک گروه شبهنظامی به اراضی سوریه وارد شد. تری میسان مینویسد که هتاری وابسته به گروه مبارزان مسلمان لیبی میباشد که رسما در لیست سازمانهای تروریستی آمریکا قرار دارد، و در ماه ژوئن سال ۲۰۱۰ در میان فعالان مدافع فلسطین در کشتی «ماوی مرمره» حضور داشت (مأموران امنیتی سازمانهای جاسوسی آمریکا نیز در میان هئیتهای این کشتی حضور داشتند). هنگام حمله نیروهای ویژه اسرائیل به کشتی، او مجروح گردید و ۹ روز در زندان اسرائیل بسر برد و سپس آزاد شد.
در سایتهای اینترنتی جهادگرایان اطلاعات زیادی در باره سازماندهی شبهنظامیان و تسلیح آنها در سوریه برای جنگ با دولت این کشور درج شده است. این امر از کشورهای عربی همسایه و ترکیه هدایت میشود. در سایت «انصار المجاهدین» منبع اطلاعرسانی بینالمللی شبهنظامیان اسلامی، متن دعوت به جهاد علیه سوریه درج شده (در آنجا، از جمله، ویدئو فیلم وهابیون روسیه نیز درج شده است) و یکی از آنها بنام نصرالدین الحسنی مینویسد، که امیر ابو اسامه المجاهر در عملیات مرز عراق و سوریه کشته شد. ۱۲ فوریه، همام سعید، رهبر «اخوان المسلمین» در اردن نیز به جهاد علیه دولت سوریه فرمان داد و پیوستن به «ارتش آزاد سوریه» را جزء «وظایف اسلامی» خواند.
افرائیم هالوی، رئیس سابق سازمان جاسوسی اسرائیل- موساد، سوریه را پاشنه آشیل ایران نامید. او، از این کشور بعنوان مرکزی نام برد که ایران از طریق آن حوزه نفوذ خود را گسترش میدهد و «کمینترن کوچکی» نامید که حزبالله، قدرت اصلی در لبنان و حماس در رأس نوار غزه را بهم پیوند میدهد. هفتم فوریه هم اندرو کوئین، خبرنگار واشینگتن آژانس رویتر، سوریه را محل مناقشه بین غرب و کشورهای عربی از یک سو، و روسیه و ایران از سوی دیگر خواند.
دستجات تروریستی شبهنظامی نیروی ضربت اصلی آنهایی بشمار میآیند که امروز سعی میکنند پس از لیبی، سوریه را ویران سازند. در گزارش منتشره هئیت نمایندگی اتحادیه عرب در باره سوریه در ژانویه ۲۰۱۲ که از سوی غرب نادیده گرفته شد، گفته میشود: «دولت سوریه تظاهرات مسالمتآمیز مردم را بطور سازمانیافته که منجر به مرگ شود، سرکوب نمیکند ولی باندهای مسلحی وجود دارند که وسائل حمل و نقل مسافری، موسسات دولتی، پلها، وسایل ارتباطی و هر آنچه را که مستقیما موجب مرگ شهروندان عادی بشود، منفجر میکنند.
…
پانوشت مترجم:
۱ــ این مقاله خبری- تحلیلی صرفا محض خاطر آن گروه از احزاب، سازمانها و بطور کلی آن دسته از کسانی ترجمه شد که فریب شعارهای بشردوستی و دمکراسیخواهی دولتهای فاشیستی غرب و دستآموزان منطقهای آنها مثل دولتهای قطر، عربستان سعودی، کویت، اردن، حکومت نظامی مصر، اخوان المسلمین تونس و امثالهم را خورده و جنگافروزیها، دسیسهها و لشکرکشیهای استعمارگران غرب به کشورهای مختلف را تحت عنوان «جنگ با تروریسم» توجیه میکنند.
۲ــ فاشیسم (Fascisme) :معنای علمی این واژه عبارت است از نظام دیکتاتوری متکی به اعمال زور و ترور آشکار که توسط ارتجاعیترین و متجاوزترین محافل امپریالیستی مستقر میشود.
فاشیسم زائیده بحران عمومی سرمایهداری است. فاشیسم در مرحلهایی از مبارزه شدید طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی پدید میگردد که سرمایه انحصاری دیگر قادر نیست سلطه خود را از طریق پارلمانی و شیوههای متعارف حکومتی حفظ کند و لذا به استبداد و ترور، سرکوب خونین جنبش کارگری و هر جنبش دمکراتیک دیگر و نیز به عوامفریبیهای گزافه گویانه متوسل میشود. فاشیسم سیاست و عمل خود را به ممنوع کردن احزاب کمونیست، سندیکاها و سایر سازمانهای مترقی، الغای کلیه حقوق و آزادیهای دمکراتیک و نظامی کردن دستگاه دولتی و همه حیات اجتماعی کشور همراه با عوامفریبیهای «اجتماعی» و تبلیغات متکی بر تعصب ملی و نژادی و ادعای وحدت ملی و آشتی طبقاتی مبتنی میسازد. فاشیسم برای اجرای این مقاصد از دستجات ضربتی، قاتلان و عناصر وازده و اوباش نظیر اساسها در آلمان هیتلری و پیراهن سیاهان در ایتالیای موسولینی استفاده میکند. نژادپرستی و تئوریهای نظیر آن حربههای اساسی ایدئولوژیکی فاشیسم را تشکیل میدهد.
…
در معنای دقیق علمی خود، فاشیسم محصول امپریالیسم و حربه انحصارهاست، ولی در عین حال با توجه به شیوههای خاص اعمال دیکتاتوری و ترور، آمیخته با عوامفریبی، عبارت «حکومت فاشیستی» به نظامهای استبدادی دیگری هم که تمام مخالفان و آزادیخواهان و احزاب سیاسی را وحشیانه سرکوب میکنند و کلیه حقوق بشری و آزادیهای مدنی را از بین میبرند نیز اطلاق میشود.
علاوه بر ارگانهای رسمی امنیتی و انتظامی دولتی، گروههای ضربتی ویژه تعلیم یافته و به سبک فاشیستی، همواره آماده عمل بر ضد میهنپرستانند.
نقل به تلخیص از کتاب «واژهنامه سیاسی- اجتماعی»، تألیف شهید زنده یاد هوشنگ ناظمی (امیر نیک آئین).
«دولت اسلامی»- شمشیر دو لبه آمریکا
دمیتری مینین
(Dmitriy Minin)
http://www.fondsk.ru/news/2014/11/25/islamskoe-gosudarstvo-oboudoostroe-oruzhie-ssha-30583.html
کارشناسان جدی عملا تردید ندارند، که دولت آمریکا قابله «دولت اسلامی» بوده است.
تحلیلگر مشهور اسرائیلی، یاکوب کادیمی، رئیس پیشین خدمات ویژه امنیتی «ناتیو» (NATIV) میگوید: «آمریکا اکنون سعی میکند از تاکتیک رو در رو قرار دادن اسلام معتدل با اسلام افراطی- برنامه موفق در روسیه- استفاده نماید. اما در این کار موفق نمیشود. زیرا، آمریکائیها در مدت سه سال اخیر، متحدان داعش در سوریه، و قبل از آن، متحدان «القاعده و «طالبان» در افغانستان بودند».
از یک سو، صحنه با ورود داعش بطور جادوئی دگرگون شد، وضعیت بغرنج خاورمیانه ساده گردید. بلافاصله هم فراموش گردید که طرح واشینگتنی «بهار عربی» شکست خورد، و آنهائی که با «خطر جهادیون» مواجهاند، حالا از کسی که خالق این خطر بود، دوستانه تقاضای کمک میکنند. بارزترین مثال، فروتنی باورنکردنی کشورهای سرشار از ثروت نفت خلیج فارس در این است، که ضرر و زیان ناشی از کاهش بهای نفت را متحمل میشوند. منحنی سقوط قیمت نفت بطرز شگفتآوری با اخبار موفقیتهای نظامی «دولت اسلامی» همراه بود.
جنگ هوایی کنونی نیروی هوائی آمریکا علیه داعش، بطور مسلم، جنبه نمایشی دارد و بیشتر پرچم قرمزی را یادآوری میکند، که عبور از آنها توصیه نمیشود.
در عین حال، هیچ اقدامی برای توقیف محمولههای غیرقانونی نفت از مناطق تحت اشغال داعش بعمل نمیآید؛ قیمت این محمولهها که اجازه بازی با کاهش قیمت نفت را میدهد، اکنون به ۸۰۰ میلیون دلار بالغ میشود.
ویدئوی مصاحبه تلویزیون ITON با یاکوف کدمی در این نشانی
زمانیکه باراک اوباما اظهار داشت، که تقویت «دولت اسلامی» جامعه اطلاعاتی آمریکا را متحیر ساخته، یکی از مقامات عالیرتبه پنتاگون با خرسندی شگفتانگیزی اظهار داشت: «یا رئیس جمهور گزارشات جامعه اطلاعاتی را نمی خواند و یا دروغ میگوید».
*
مشارکت آمریکا در تشکیل ارتش داعش به تحویل تسلیحات محدود نمیشد. هفته نامه فرانسوی «نول آبزرواتر» مینویسد، که همه امرای مشهور چچن «دولت اسلامی»، اهل وادی پانکیسی گرجستان هستند. بسیاری از آنها در آنجا، منجمله، عمر الشیشانی» (ترخان باتیراشویلی)، که بگفته رمضان قدیروف اخیرا کشته شد، دوره آموزش افسری را زیر رهبری متخصصان مجرب آمریکا در ارتش گرجستان گذرانده بود. در این باره که این چچنهای گرجستانی چگونه بفرماندهی یگانهای مسلح داعش منصوب شدهاند، یقینا، میخائیل سآکاشویلی، رئیس جمهور سابق گرجستان میتواند توضیح دهد. همچنین، اطلاعاتی در این باره در دست است، که داود دروجئون، افسر عالیرتبه آژانس اطلاعاتی فرانسه، یکی از زبدهترین متخصصان «تروریسم عربی»، که به داعش پیوست، با سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا- سیا همکاری میکرد.
قدمت استفاده آنگلوساکسونها از تاکتیک «جهاد» به نفع سیاستهای خود به دوره لورنس عربستان و حتی به خیلی پیش از آن، به دوره جنگهای قرن نوزده قفقار، به زمانی میرسد که انگلیسیها به «بازی بزرگ» با امپراتوری روسیه دست زده، «آتش مقدس غزوات» را در میان خلقهای قفقاز کوهستانی و آسیای میانه برافروختند.
پس از جنگ جهانی دوم لندن مساعی فراوانی برای ایجاد جنبش «اخوان المسلمین» در خاورمیانه در مقابل سوسیالیسم عربی که در آن زمان قدرت میگرفت، بعمل آورد. همچنین واضح است، که با بهرهگیری از این تجربه، اسرائیل، بنا به اذعان همان یاکوف کدمی، برای تشکیل حماس بمثابه رقیب «الفتح» در ان هنگام کمک نمود یا از تشکیل آن ممانعت نکرد.
با این وجود، از سوی دیگر، «دولت اسلامی» هر چه بیشتر به سلاح خطرناکی تبدیل میشود که میتواند سازنده آن را بطور جدی مجروح نماید. پس از انتشار گزارشاتی مبنی بر این که گویا نیروی هوائی آمریکا «خلیفه»، ابوبکر البغدادی را از میان برداشت، یک نوار صوتی در خصوص رد شایعات زود هنگام در باره مرگ او و اعلام گسترش خلافت خودخوانده وی منتشر گردید. بنا به گفته البغدادی، داعش اکنون نه تنها تا یک سوم قلمرو عراق و سوریه، حتی بخشی از سرزمینهای یمن، مراکش، تونس، الجزایر و شبه جزیره سینا را در کنترل دارد. البغدادی بمنظور برانگیختن «فوران آتشفشان جهاد در همه جا»، بویژه، در عربستان سعودی، سربازان خلافت را به اتحاد با گروههای دوست فراخواند. منابع کردی عقیده دارند، که برآورد غربیها دایر بر وجود ۵۰ هزار نفر جنگجوی داعشی، منطبق بر واقعیت نبوده، بلکه شمار واقعی آنها به ۲۰۰ هزار نفر و جمعیت تحت نظارت آنها به ۱۲ میلیون نفر بالغ میشود.
*
نوار ویدئویی منتشره در روزهای اخیر، نقشه «خلافت اسلامی» باضافه سرزمینهای «تصرفی» را در پسزمینه سوگند وفاداری گروههایی از یمن، مصر، لیبی، و الجزایر به البغدادی نشان میدهد. داعش بعنوان جانیشن «القاعده» برهبری بن لادن اعلام میگردد. تسخیر سراسر خاورمیانه، و پس از آن روم و «اندلس» (شبه جزیره ایبری) بمثابه هدف تعریف میشود. پس از تعیین مجدد مرزهای خلافت، «دولت اسلامی» برای تصرف چین و ژاپن بسوی شرق حرکت خواهد کرد. آمریکا در مرحله پایانی فتح خواهد شد. در کادرهای این نوار ویدئی، نمایندگان ملیتهای مختلف (اتباع بلژیک، فرانسه، انگلستان، استرالیا و همچنین ازبکستان و مالزی شناسائی شده است) هنگام گردن زدن اسرای سوری نقش جلاد را بازی میکنند.
البته، از منظر نظامی برنامه گسترش جهانی «خلافت» بمثابه ثمره تصورات، خیالی بنظر میرسد. با این حال، تعصبات اعتقادی و مقیاس کلی خطر را نمیتوان نادیده گرفت. هنگامیکه جنگجویان داعش شهری را تصرف میکنند، معلوم میشود که در آنجا شبکه گسترده زیرزمینی منتظر آنها بوده است. واحدهای ارتش دولتی که در میان دو آتش واقع میشوند و راه فرار در پیش میگیرند، حریف بسیار ضعیف بنظر میرسند. جوانان مسلمان، عصیانگران و سرخوردگان از «بهار عربی» ساخت واشنگتن، که پس از آن دچار یأس و ناامیدی شدهاند، در جستجوی جهتگیری فکری جدید بر میآیند. این خطر از محدوده خاورمیانه فراتر رفته یا عنقریب است که فراتر برود.
آن رعب و وحشتی که در ارتباط با شیوع طاعون ابولا غرب را فراگرفت، اگر همه بدانند که چند کشور آفریقائی بواسطه لولههای تصرفی و ربوده شده آزمایشگاهی حاوی ویروس این بیماری آلوده شدند، قابل درک خواهد بود. بنا به تأئید کارشناسان سازمانهای اطلاعاتی مختلف، احتمال میرود، داعش برای آماده کردن «انتحاریون ویروسی»تدارک ببیند، که میبایست پس از آلودن خون خود، در اماکن عمومی شهرهای غربی- از بازارها و مراکز دادوستد گرفته تا موزهها و میادین ورزشی ظاهر شوند. تا کنون بشریت شاهد چنین حملات بیسابقه «بیوتروریسم» نبوده است. پیامدها و عواقب آن حتی قابل پیش بینی هم نیست.
رئیس جمهور سوریه، بشار اسد ضمن سخنرانی در یکی از مجامع طرفدار خود در ۲۰ نوامبر، بدرستی اظهار داشت: «گروه تروریستی داعش که از ناکجا نیامده، داعشیها ثمره سیاستهای تهاجمی و غلط کشورهایی هستند، که جنگ علیه سوریه را بر پا کردند». بگفته اسد، اظهارات اوباما در باره «عدم مشروعیت» حاکمیت کنونی سوریه، فقط سنیهای کشور را برای پیوستن به داعش تشویق میکند. و ائتلافات متشکله از سوی آمریکا از نوع ائتلاف علیه «دولت اسلامی» نیز بواسطه خود آمریکائیها نابود میشوند.
در جبهه های جنگ علیه «داعش»
*
باریس دالگوف
http://www.fondsk.ru/news/2014/11/06/na-frontah-borby-protiv-islamskogo-gosudarstva-30280.html
پس از اعلام «خلافت اسلامی» در ماه سپتامبر ۲۰۱۴، دستههای مسلح این سازمان تروریستی شهر موصل، دومین شهر بزرگ عراق، بخشی از استانهای نینوا، صلاح الدین، دیاله، انبار و بخش نفتخیز کردستان عراق را تصرف کردند. ارتش عراق بکمک گروههای داوطلب شیعه، از جمله آنها، داوطلبان ایرانی و همچنین پیشمرگان مسلح کرد، جلو هجوم جنگجویان داعش به بغداد و کرکوک را گرفت.
*
از حدود یک سال پیش داعش بخشی از استان رقه سوریه را که اکثریت ساکنان آن مسلمانان سنی مذهب هستند، به تصرف خود درآورده است. در زمانهای اخیر جنگجویان داعش بسوی مناطق نفتخیز کردستان در غرب سوریه، منطقهایی که در آن جنگ شدیدی برای تصرف شهر کوبانی (نام عربی آن رأس العین است) درگرفت، حرکت کردند. داعش با تصرف این شهر امکان نظارت بر بخش مهم و راهبردی مرز بین سوریه و ترکیه را بدست میآورد.
ساکنان کوبانی دوش بدوش دستههای مسلح کردهای سوریه بدفاع از شهر برخاستند. اگر چه جنگجویان داعش بلحاظ کمی و تسلیحاتی بر قوای کرد برتری داشتند، اما برغم این، دستههای کورد در نتیجه دفاع خانه بخانه از کوبانی، حملات داعشیها را دفع کردند.
*
کوبانی از نگاه مدافعانش به «استالینگراد کرد» بدل شد.
اسماعیل احمد، یکی از ساکنان کوبانی، عضو رهبری حزب کمونیست سوریه دقیقا تعریف فوق را از دفاع شهر ارائه داد. اسماعیل احمد در کنفرانس مطبوعاتی ۱۴ نوامبر در مسکو اظهار داشت، که حزب کمونیست سوریه در نبرد علیه اسلامگرایی افراطی با دولت سوریه همرزم است.
جامعه کرد سوریه و عراق یک پدیده واحد نیست. کردهای عراق از خودمختاری وسیع با چشمانداز استقلال کشور کرد جانبداری میکنند. اما اکثریت کردهای سوریه از بشار اسد پشتیبانی نموده و شمار قابل ملاحظهای از کردهای سوریه عضو حزب کمونیست سوریه هستند. بموازات این، یکسری سازمانهای کرد بر اعطای حق خودمختاری گسترده برای کردستان غربی پافشاری مینمایند.
بخش بسیار ناچیزی از کردهای سوریه در جبهه مخالفان فعالیت میکنند. گروهی از ارتشیان سابق سوریه، کردهای قومی، که در حدود ۵ هزار نفر از ارتشیان دولت سوریه بودند، بعد از آغاز مناقشات در سوریه به عراق فرار کردهاند. آمریکا طرح سوءاستفاده از این گروهها را در قالب ارتش آزاد سوریه، هم برای مبارزه علیه داعش و هم بطور عمده، بر علیه دولت بشار اسد آماده کرد.
در ماه اکتبر ۲۰۱۴ فرماندهی پیشمرگههای کرد عراق از ترکیه تقاضا کرد، که برای پشتیبانی از مدافعان کوبانی، به عبور دستههای مسلح آن از قلمرو ترکیه اجازه دهد. پیش از آن، آنکارا چنین تقاضاها را بکرات نادیده گرفته بود. ولیکن پس از اعتراضات گسترده کردها در ترکیه و در کشورهای اروپائی علیه نسل کشی کردها در کوبانی، دولت ترکیه به عبور پیشمرگههای کرد از قلمرو خود اجازه داد. دستههای مسلح کردهای عراق وارد جنگ علیه داعش شده و همراه با نیروهای سوری حرکت اسلامگرایان افراطی در منطقه کوبانی را متوقف کردند.
آنچه که به اقدام کشورهای عضو ائتلاف علیه داعش بسردمداری آمریکا مربوط میشود، این است که فعلا کار آنها به حملات هوایی علیه مواضع جنگجویان داعش در عراق و سوریه محدود است، که خود آن هم نمیتواند عامل تعیین کننده در جنگ باشد.
بر اساس برخی گزارشها، آمریکائیها قصد دارند گویا بمنظور ممانعت از قاچاق نفت و محروم کردن اسلامگرایان از روزانه ۲ میلیون دلار از فروش آن، تأسیسات نفتی سوریه را که جنگجویان داعش تصرف کردهاند، بمباران نمایند. بعقیده ناظران بیطرف واضح است، که اگر آمریکا چنین ضرباتی را وارد آورد، پیش از همه، توان اقتصادی سوریه را نابود خواهد کرد.
تغییری در سیاست خاورمیانهای آمریکا روی نداده است. صرفنظر از همه اظهارات آمریکا مبنی بر مبارزه با داعش، واشنگتن از هر گونه همکاری با سوریه و ایران در این مبارزه خودداری میکند. دولت اوباما تغییر رژیم دمشق را همچنان در دستور کار خود نگهداشته و داعش را همان نیرویی حساب میکند که میتواند از آن برای تحقق این هدف استفاده نماید.
*
واشنگتن در مبارزه با داعش از همکاری با روسیه نیز امتناع میکند. بر اساس دادههای رسمی روسیه، بیش از ۴۰۰ نفر شهروند روسیه در صفوف داعش میجنگد.
رهبران «دولت اسلامی» روسیه را با جهاد و اعلام خلافت اسلامی در قفقاز شمالی روسیه تهدید کردند.
مطابق برخی گزارشها، فردی بنام ابو عمر الچچنی (نام اصلی او ترخان باتیراشویلی است)، گرجستانی تبار، متولد وادی پانکیسی، که ساکنان بومی آن منطقه را قوم چچن تشکیل میدهد، یکی از اعضای رهبری دولت اسلامی میباشد. الچچنی یکی از مبتکران صدور «جهاد» به قفقاز بوده، حتی جوایزی برای سر اعضای رهبری جمهوری چچن تعیین کرده است. لازم به ذکر است که ایده دولت اسلامی قادر است تودههای مسلمان را جذب نماید.
نظریه دولت اسلامی معطوف به بنیان و «اصالت» اسلام، بعقیده پیروان آن، اسلام زمان محمد پیغمبر و چهار «خلیفه راشدین» بوده و نیازمند بازگشت به «احکام عادلانه و ابدی قرآن و قوانین شریعت است، که از جانب خدا نازل گردیده است. نظریهپردازان دولت اسلامی اعتقاد دارند، که حکومت اسلامی میتواند مشکلات اجتماعی- اقتصادی را حل نموده، «عدالت اجتماعی اسلامی را برقرار سازد». موعظه دولت اسلامی میتواند مدتهای مدیدی در جهان عرب- مسلمان به حیات خود ادامه دهد.
همانطور که بن لادن در سالهای ۸۰ در افغانستان با سازمانهای امنیتی آمریکا متحد شد، نظر باینکه کمکهای نظامی ناتو به اسلامگرایان لیبی به سقوط قذافی منجر گردید و بالاخره، با توجه به حمایتهای غرب از «دولت اسلامی» که از یک سال پیش به جنگ تروریستی علیه دولت بشار اسد مشغول است، سرکردگان اسلام افراطی میتوانند بطور تاکتیکی با غرب متحد شوند.
با این حال، چنین اتحاد تاکتیکی، همیشه بر علیه غرب باز خواهد گشت. زیرا، احیای مجدد خلافت اسلامی از طریق جنگ مقدس علیه «غرب کافر و غرق در گناهان»، هدف استراتژیک اسلامگرائی افراطی بوده و همچنان خواهد بود.
توضیح مترجم:
اول: ترجمه هر مطلب، بمعنی همرأیی با تمام مفاد آن نیست.
دوم: برخی کارشناسان و تحلیلگران روسیه بر پایه این نگرش نادرست و غیرواقعی عملکرد سازمانها و گروههای تروریستی را مورد مطالعه و بررسی قرار میدهند که انگار آنها یکسری نیروهای مستقل و پدیدههای غیر از نیروهای نظامی و سازمانهای جاسوسی- خرابکاری غرب هستند، که میتوانند بطور تاکتیکی یا استراتژیکی با دولتهای غربی متحد شوند. در صورتیکه واقعیت عملکردهای دولتهای غربی و جریانهای تروریستی و همچنین، مطالعات و بررسیهای مترجم نشاندهنده آن است که گروهها و سازمانهای تروریستی- خرابکاری ساخته و پرداخته دولتها و سازمانهای جاسوسی- تروریستی غرب امپریالیستی، بخصوص آمریکا بوده و بخشی از نیروهای زمینی آنها و مجری طرح و برنامههای آنها هستند.
سوم: در محل تصاویر در منبع اصلی، در اینجا ستاره گذاشتهام.
ده سؤال و یک نتیجه
نیروهای ترقیخواه بشریت در خلال قرون و اعصار متمادی با استناد بر اسناد و مدارک، شواهد و دلایل، منطق و استدلال علمی همواره به توضیح واقعیات پرداخته، برای روشن کردن حقایق تلاش کردهاند؛ بمبارزه با جعل و دروغ، خدعه و نیرنگ، دسیسه و توطئه برخاسته، به نبردهای پیگیر خود با زورگویی و قلدری دولتهای طبقات حاکم- طبقات استثمارگر ادامه دادهاند، اما تاکنون نتیجه مطلوب حاصل نشده است.
با این حساب، کاربست روشها و رویکردهای دیگری ضروری بنظر میرسد. مثلا، تصور محالات بمثابه واقعیات و تجزیه و تحلیل واقعیات با استناد به همان محالات، شاید بتواند در جستجوی حقایق و روشن کردن جوانب تاریک قضایا مؤثر واقع شود.
بعنوان مثال، فرض کنیم، که نه تروریستهای داعش (خلافت اسلامی عراق و شام) نه القاعده و جبهةالنصره، نه گلادیو و طالبان و جندالله، نه بوکوحرام و الشباب، و بطور کلی، هیچیک از دستجات و گروههای تروریستی نظیر اینها در هر جای جهان، زائیده و محصول سیاستهای دولتهای فاشیستی غرب و سازمانها جاسوسی- تروریستی آنها نیستند. بسخن دیگر، فرض کنیم که هیچیک از گروهها و دستجات تروریستی ارتش مهاجم امپریالیستهای آمریکا و اروپا نیستند…
همچنین، بفرض محال بپذیریم که دولتهای غربی بزعامت امپریالیسم آمریکا و دست نشاندگان منطقهای و محلی آنها واقعا هم از خطر گسترش تروریسم در جهان بیم دارند و بار دیگر در پاریس (۲۴ شهریور برابر با ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۴) اجتماع نموده و یک گله ائتلافی دیگر مشابه گله «دوستان سوریه» بسردمداری دولت فوقارتجاعی آمریکا برای «جنگ علیه داعش» تشکیل دادند.
بسیار خوب! با طرح این دو فرض محال، طبیعتا یکسری سؤالات به ذهن خطور می کند. صرفنظر از تقدم یا تأخر سؤالات، پرسیدن لازم است:
۱ــ چرا خطر تروریسم را همواره امپریالیستهای آمریکا و اتحادیه اروپا احساس میکنند؟
۲ــ امپریالیسم آمریکا با بودجه نظامی تقریبا برابر با بودجه نظامی همه کشورهای جهان و با داشتن قریب ۹۰۰ پایگاه نظامی- تروریستی در بیش از ۱۵۰ کشور، چه هراسی از ترورسم و چه نیازی به تشکیل گله ائتلاف ضد تروریستی دارد و چرا نمیتواند امنیت خودش را تأمین نماید؟
۳ــ امپریالیستهای غرب بفرماندهی امپراتوری فاشیستی- تروریستی آمریکا که از ۱۳ سال پیش به بهانه جنگ با تروریسم کشور بیدفاع افغانستان را اشغال نموده، در خلال تمام این مدت به ویران کردن این کشور و کشتار مردم ستمدیده آن مشغول هستند، چرا نتوانستند و یا نخواستند جلو گسترش تروریسم را بگیرند؟
۴ــ چرا تروریسم «اسلامی» تا سال ۲۰۰۳ در عراق و تا سال ۲۰۱۱ در لیبی و سوریه فعال نبود و تنها بعد از جنگهای استعماری غرب علیه منطقه پدید آمد؟
۵ــ امپریالیستهای غرب در جنگ با تروریسم طالبان و القاعده در افغانستان تا کنون چه غلطی کردهاند که اکنون اصرار دارند به جنگ داعش در عراق و سوریه بروند؟
۶ــ نتیجه صدور نظامی دمکراسی آمریکایی- ناتویی به سومالی، یوگسلاوی، افغانستان، عراق، لیبی و سایر کشورهای آشوبزده چیست؟
۷ــ چه تضمینی وجود دارد که جنگ گله دولتهای غربی و دستنشاندگان محلی و منطقهای آنها مانند رژیم صهیونیستی- اسلامی ترکیه، شیخ نشینهای عربستان سعودی، قطر، اردن و غیره با تروریسم، موجب بالکانیزه شدن و یا از هم پاشیدن یکسری دیگر از کشورها و دچار شدن آنها به سرنوشت شوم سومالی، عراق، لیبی، سودان و سایره نشود؟
۸ــ چرا اغلب سران گروهها و دستجات تروریستی، مثلا عبدالکریم بلحاج رئیس «انقلاببون» لیبی، ابوبکر البغدادی، «خلیفه دولت اسلامی عراق و شام»، «زندانیان» سابق آمریکا هستند؟
۹ــ چرا همه این قبیل ائتلافها را همواره رژیم امپراتوری جعلی آمریکا سردمداری میکند؟
۱۰ــ بالاتر و مهمتر از همه، نقش و جایگاه باشگاه مخوف بیلدربرگ در روند حوادث جهانی چیست؟
نتیجه اینکه، صرفنظر از پاسخ منفی یا مثبت هر کس به این پرسشها، معلوم میشود، که پافشاری امپراتوری آمریکا و گله دولتهای تابع آن برای تشکیل گله «ائتلاف علیه داعش»، و همچنین، تمامی تلاشهای دولتهای غربی بسرکردگی آمریکا برای شروع حملات نظامی، بویژه، هوایی به «مواضع داعش»، چیزی جز توطئه و دسیسه اتاقهای فکر صهیونیستی- فراماسونری برای توجیه یورش فاشیستهای غرب به کشور سوریه و در هم شکستن محور مقاومت در خاورمیانه نیست و همچنین، معلوم میشود که تمامی گروهکها و دستجات تروریستی چیزی جز تخمه- ترکهها یا ارتشهای نیابتی وابسته به رژیمهای غربی بسردمداری امپراتوری آمریکا و ساختارهای جاسوسی- تروریستی آنها نیستند. همه این تروریستها برای تأمین منافع نامشروع و سارقانه غرب، برای حفظ و تداوم حضور و حکمرانی «آقایان جهان» در مناطق ثروتمند و حاصلخیز جهان، بویژه در منطقه خاورمیانه آدم میکشند، سر میبرند، مرتکب جنایات محیرالعقول و بیسابقه علیه بشریت میشوند.
واضح است که قصد دولتهای غربی از ایجاد گروهها و دستجات تروریستی، تأمین مالی، آموزش عملیات تروریستی و تسلیح و تجهیز آنها، متشنج کردن اوضاع کشورهای منطقه، ایجاد فضای آشوب و هرجومرج بمنظور برهم زدن مرزهای موجود و ایجاد «کشورکهای» جدید، و همچنین، برای ایجاد «خاورمیانه بزرگ» و تأمین امنیت اسرائیل بمثابه بزرگترین پایگاه نظامی غرب در منطقه خاورمیانه و مرکز هدایت و مدیریت دولتهای غربی و مقر فرماندهی کل جنگهای آن است که با اشاعه رعب و وحشت در میان مردم، قصد دارند با خالی از سکنه ساختن بخشهای وسیعی از مناطق ثروتمند جهان، سرزمینهای بی صاحب ایجاد نمایند. کما اینکه، صغیر و کبیر معترفند که امروزه دیگر نه تنها سومالی، عراق و لیبی، حتی سوریه هم جایی برای زندگی نیست.
این، کل واقعیت اصرار آمریکاست برای تشکیل ائتلاف گله دولتهای استعمارگر و جنگافروز غرب و نوچههای محلی و منطقهای آنها «علیه داعش»، که با هدف اجرای یکی دیگر از پروژههای بشدت ضدانسانی امپراتوری آمریکا در شرایط بحران دامنهدار نظام پوسیده سرمایهداری و شکست کامل پروژه جهان تک قطبی صورت واقعی بخود میگیرد.
سریال قاتلان بی مجازات
یکاترینا پالگوی اوا
مقدمه مترجم
مطلبی که در پی میآید، مربوط به فاجعه یوگسلای است و اهمیت آن در این است که با زبان ارقام و اعداد حرف میزند. زبان ارقام و اعداد، بر خلاف زبان برخی مسائل نظری و تئوریک، عاری از ولی و بشرطی که و اما و اگر است. در این زبان، دو دوتا، چهارتاست و لاغیر. مگر اینکه، جواب دیگری بسبک امپریالیستی داده شود.
امروز، در شرایطی که بحران همهجانبه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فکری، زائیده و محصول جعلیات، جنایات و تبلیغات سوء امپریالیسم در جهان بیداد میکند و شمشیر خونین امپریالیسم جهانی، در ورای پرده دموکراسی و حقوقبشر طبقاتی، پیکر حقیقت و عدالت را تکه پاره کرده و نیز توانسته است بخش قابل توجهی از نیروهای مردمی را به جبهه حقیقتستیزی بکشاند، زبان آمار میتواند بعنوان یکی از عوامل مؤثر در راه بازگشت آنهائی که؛ «…چون نیافتند حقیقت، ره افسانه زدند*»، نقش مهمی ایفاء نماید. فاجعه یوگسلاوی، نه اولین و نه آخرین جنایت امپریالیسم آمریکا و پیمان متجاوز ناتوست. اما، در نوع خود، از یک ویژگی خاصی برخوردار است . زیرا در اینجا، نه تنها مردم، حتی یک کشور نیز مورد سوءقصد قرار گرفت.
نظام ارتجاعی سرمایهداری، در سیمای غرب سیاسی نه جغرافیائی، پایههای خود را از همان ابتدا بر روی جعل و دروغ، غارت و دزدی، خونریزی و آدمکشی، تجاوز و استعمار استوار ساخته است و امروز که در مسیر نزولی طی طریق میکند، با توسل به هر شیوه سخیفی، سعی خود را در جهت حفظ نظم غیرانسانی موجود معطوف داشته و همچو دزدی که در میان مردم فریاد «دزد را بگیرید» سر داده است، با هیاهوی دموکراسیخواهی و بشردوستی، قتل و کشتار میلیونی مردم را مستور میسازد. کما اینکه، سیمای واقعا ارتجاعی و کریه امپریالیسم، دموکراسیخواهی و بشردوستی آن در طول همین ده سال اخیر، از یوگسلاوی گرفته تا افغانستان و پاکستان، عراق و لبنان، سودان و سومالی، و همین آخری، در زندان بزرگی بنام غزّه، بیش از آن آشکار است که، به بحث و جدل اضافی نیاز داشته باشد.
مطالعه مطلب حاضر، بویژه برای آندسته از کسانی سودمند است که در طول دو دهه اخیر، از متن چپ بریده، در حاشیه «راست» برعلیه حقیقت شمشیر برگرفتهاند و فراموش میکنند که: «مادامیکه افراد فرانگیرند در پس هر یک از جملات، اظهارات و وعده وعیدهای اخلاقی، دینی، سیاسی و اجتماعی، منافع طبقات مختلف را جستجو کنند، در سیاست همواره قربانی سفیهانه فریب و خودفریبی بوده و خواهند بود… **».
*****
۷٨ روز و ۱۰ سال. شرح کوتاهی از جنایت امپریالیسم برعلیه خلقهای یوگسلاوی
۱۰ سال قبل، ساعت ۱٩ و ٤۵ دقیقه روز ٢٤ مارس سال ۱٩٩٩، تجاوز نظامی نوزده کشور عضو پیمان متجاوز ناتو برعلیه جمهوری یوگسلاوی آغاز شد. این تجاوز، هر چند اولین نبود ولی، یکی از خونینترین اقدامات نظامی امپریالیسم غرب در نابودی یک کشور مستقل بحساب میآید. متجاوزان به اهداف خود رسیدند: یوگسلاوی از بین رفت. پروسه ویرانی، مناقشه نظامی دائمی، درگیریهای قومی، تبعیض نژادی، نقض گسترده و بیحد و حصر حقوقبشر در منطقه همچنان ادامه دارد.
تجاوز ناتو مشکلات منطقه بالکان را عمیقتر ساخت. و پس از دهم ژوئن سال ۱٩٩٩، زمانیکه بنبال امضاء معاهده «کومان» بمبارانها قطع شد و شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامه شماره ۱٢٤٤ خود را صادر کرد، تجاوز غرب به یوگسلاوی و صربستان پایان نیافت. با حمایت «جامعه جهانی»(عبارتی که دولت آمریکا، بخود اطلاق میکند. م)، جنایت جنگی بوقوع پیوست و در طول ده سال اخیر همچنان با شدت تمام ادامه دارد.
نیروهای ناتو، ۷٨ روز جمهوری یوگسلاوی را بمباران کردند. در این عملیات، ۱۱۰۰ هواپیمای جنگی با انجام ٢۵٢۰۰ پرواز، کارخانهها، راههای مواصلاتی، پلها، زیرساختهای شهری، نیروگاههای برق، مدارس، بیمارستانها، مناطق مسکونی، فرستنده رادیو- تلویزیونی بلگراد، تأسیسات نظامی و حتی سفارت چین را هدف بمبهای خود قراردادند که همه اینها، طبق تعاریف بینالمللی، تروریسم دولتی شناخته میشوند. در این بمبارانها، ٢۵ هزار تن مواد منفجره، از جمله بمبهای خوشهای و بمبهای حاوی اورانیوم رقیق شده بر خاک این کشور ریخته شد. در جریان این بمبارانها، در حدود ٢۵۰۰ نفر غیرنظامی کشته شد و بیش از ۵۰۰۰ هزار نفر نیز زخمهای شدید برداشتند. یک سوم کشته شدگان را کودکان تشکیل میدهند. تعداد کودکان در میان زخمیها، به ٤۰ درصد میرسد. در اثر بمبارانهای ناتو، بیش از پنج(۵) میلیون نفر از جمعیت یوگسلاوی بمدت طولانی از انرژی برق محروم شدند که این خود، زندگی صدها هزار بیمار، از جمله ۱٢۰ هزار زن تازه وضع حمل کرده و نوزادان همان روزها را با خطر جدی مواجه ساخت. یک میلیون و ٣۰۰ هزار نفر دانشآموز از حضور در کلاسهای درس محروم گردیدند. در طول بیش از دو ماه و نیم بمباران شدید، همه جمعیت غیرنظامی، بویژه کودکان، دچار هیجان روحی شدند که موجب آسیبهای جدی روانی گردید. در حدود نیمی از کشتهشدگان و زخمیها را آلبانی تباران کوزوو شامل میشدند که ناتوئیها به بهانه دفاع از آنها به تجاوز جنایتکارانه دست زدند.
عملیات نظامی ناتو، «فرشته رحمت» (Angel merciful) نامگذاری شده بود. به برخی نمونههائی از صدها مورد وقوع جنایت جنگی در جریان عملیات «فرشته رحمت» توجه کنید:
۱٤ آوریل ۱٩٩٩، در جاده جاکویتسا- پریزرن، در نزدیکی روستاهای مادانای و میا، کاروان اتوموبیلهای حامل جنگ زدگان آلبانی تبار، سه بار هدف بمباران هوائی قرار گرفت. مجموعا ۷٦ نفر کشته و ٣٦ نفر مجروح شدند. اکثریت کشتهشدگان، زنان، کودکان و پیرمردان بودند. یک ماه بعد، جنایت مشابهی تکرار گردید. ۱٣ ماه مه، در جاده پریزرن- سووا رکا، جنگندههای آمریکا، باز هم جنگزدگان آلبانی تبار را که به روستای کوریشا باز میگشتند، مورد هدف قرار دادند. در این حادثه نیز ٤٨ نفر کشته و ٦۰ نفر جراحات شدید برداشتند. در هر دو حادثه، خلبانان بچشم خویش میدیدند که افراد غیرنظامی را بمباران میکنند. به همین جهت هم صدها هزار مردم کوزوو و متوخی برای گریز از خطر بمبارانهای ناتو به اماکن امنتر پناه بردند. به همین خاطر، صدها هزار نفر آلبانی تبار از سوی دادگاه کیفری بینالمللی رسیدگی به جنایت دولت یوگسلاوی سابق بعنوان «قربانیان پاکسازی قومی» مفقود الاثر اعلام شدند.
————————–
در سراسر یوگسلاوی همه تأسیسات غیرنظامی هدف بمبارانها قرار گرفتتد. شب ٣۰ منتهی به ٣۱ ماه مه، بیمارستان «ساناتوریوم» مخصوص مسلولان و پناهگاه فراریان صرب از کرواسی واقع در شهر سوردولیتسا، هدف چهار موشک قرار گرفتند و ویران شدند که در اثر آن، ٢۱ نفر کشته و ٤۰ نفر زخمی شدند. بویژه، پلها را بطور سیستماتیک بمباران و تخریب کردند. ۱٢ آوریل، پل راهآهن در نزدیکی شهر گردلیتسا، در حین عبور قطار مسافری از روی پل، بمباران و تخریب گردید. در این حادثه ٩ نفر کشته شد. ٣۰ ماه مه، ساعت ۱٣ و ۱۵ دقیقه روز، پل روی رودخانه ولیکا موراوا در منطقه واروارینا هدف تهاجم هوائی قرار گرفت. ٩ نفر، از جمله یک روحانی ارتدوکس کشته و ۱٢ نفر بشدت زخمی شدند.
————————
در طول دوره بمبارانهای هوائی، بیش از ٢۵ هزار واحد مسکونی و منزل شخصی ویران گردید.
بمباران ساختمان مرکزی تلویزیون بلگراد در ٢٣ آوریل، یک جنایت جنگی مفتضح بود، که در نتیجه آن ۱٦ نفر از کارکنان آن جان باختند. شب هشتم ماه مه، ساختمان سفارت جمهوری خلق چین بمباران و سه نفر تبعه این کشور کشته و دو نفر دیگر جراحات سنگینی برداشتند.
——————————
تجاوز نظامی ناتو ضربات و خسارات جبرانناپذیری به میراث فرهنگی و دینی کشور، بخصوص در منطقه کوزوو و متوخی وارد ساخت. در منطقه کوزوو، ۱۵۰ کلیسا و عبادتگاه، از جمله کلیساهای بازمانده از قرون وسطی که به ثبت یونسکو رسیده بودند، بکلی ویران شدند. اکثریت آنها، بعد از پایان بمبارانها، در اثر هجوم آلبانی تباران تحت حمایت کامل نیروهای حافظ صلح ویران شدند. در جریان بمبارانهای روزهای ٣۱ ماه مارس و ۱٤ آوریل به مجتمع خلیفهگری کلیسای شهر پـچ(Pech) و در بمباران روز سوم آوریل به کلیسای نیکولای مقدس متعلق به قرن چهاردهم، در جوراکواتسا خسارات جدی وارد شد. مشابه چنین مواردی بسیار زیاد بوده است.
——————————–
بمباران گسترده با بمبهای خوشهای یکی از مهمترین نمودهای جنایات جنگی است. ۱٦ ماه مه، در نزدیکی روستای وربواتس کوزوو، در نتیجه انفجار بمب خوشهای، دانیل ایویچ ۱٣ ساله، بشدت مجروح گردید. هر دو پای این نوجوان قطع، یک چشم وی کور، صورت و بدن وی تغییر شکل داد. تقریبا همزمان با آن، در نتیجه انفجار یکی از این بمبها، پنج کودکان آلبانی تبار که با آن باز میکردند، کشته شدند. بمبهای خوشهای هنوز هم قربانی میگیرند. ماه مه سال گذشته، در اثر انفجار یک بمب خوشهای، جوان ٢۷ سالهای بنام بهار ساهیتی(Behar Sahiti)، که مشغول دستهبندی آهن قراضه بود، کشته شد.
نیروهای ناتو بیش از ٢۰۰۰ بمب خوشهای، مجموعا حاوی ٣٨۰ هزار بمبهای کوچک به خاک صربستان فروریختند که، ٢۰ هزار از آنها هنوز منفجر نشده است.
——————————
همچنین، بمبهای حاوی اورانیوم رقیق شده، علیرغم اینکه، کشورهای غربی بر غیرمضر بودن آنها برای سلامتی انسان تأکید میکنند، هنوز هم قربانی میگیرند. بویژه، علائم بیماری عجیب موسوم به «سیندروم بالکان» که در بدن دهها نفر نظامی ناتو مشاهده شد، این موضوع را تأئید میکند. همه این نظامیان در واحدهای نظامی ناتو در بوسنی و یا کوزوو خدمت میکردند. اما، آمارهای رسمی اطمینان خاطر کشورهای غربی را تأئید نمیکنند. ابتلا به بیماری سرطان در اراضی کوزوو در طول ۱۰ سال، ٢۰۰ درصد افزایش یافته است. براساس بررسیهای پزشک ارشد بیمارستان شهر میترویتسا، ابتلا به بیماریهای سرطانزا در این شهر در مقایسه با دوره قبل از بمبارانها، «رشد دراماتیک» داشته و از مرز ٢۰۰ درصد، حتی در برخی مناطق، از چهارصد درصد نیز گذشته است.
در طول مدت بمباران یوگسلاوی، ٣۱ تا ۵۰ هزار بمب حاوی اورانیوم رقیق شده به خاک صربستان فروریخته شد.
————————
بلوک نظامی ناتو و رهبران کشورهای عضو آن، بموازات تجاوز نظامی، برعلیه حقوق و موازین بینالمللی نیز مرتکب جنایت شدند. اقدام نظامی ناتو بر علیه یوگسلاوی، بمثابه تخلف آشکار از اساسنامه و اسناد سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپاست. تجاوز نظامی به یوگسلاوی مطابق کنوانسیون ۱٤ دسامبر سال ۱٩۷٤ ژنو مصوب سازمان ملل متحد، بمفهوم کامل اشغالگری میباشد. کشورهای عضو ناتو با حمله مسلحانه به یوگسلاوی، مفاد پیمان نامه سال ۱٩٤٩ پیمان آتلانتیک شمالی- ناتو را نیز نقض کردند.
————————
جنایت علیه حقوق بینالملل در تمام طول ده سال ادامه یافته است. اینک، آشکار و واضح است که، هدف تجاوز نظامی به هیچوجه جلوگیری از نسلکشی آلبانی تباران کوزوو نبوده بلکه، تنها بمنظور ساقط کردن دولت منتخب قانونی یوگسلاوی و حذف این کشور از نقشه جغرافیای جهان بوقوع پیوست.
ناتوئیها با تکیه بر قدرت نظامی، تحریمهای اقتصادی و همچنین اهرمهای فشار دیگر، در امور داخلی یک کشور مستقل دخالت نموده و در تاریخ پنجم دسامبر سال ٢۰۰۰، کودتای ضد دولتی برعلیه دولت قانونی سازمان دادند که، در نتیجه آن، دکتر سلابادان میلوشوویچ را از کار برکنار و به دادگاه لاهه تسلیم کردند.
صرفنظر از اینکه، طرفداران غرب، که حاضرند منافع ملی کشور را مورد معامله قرار دهند، بر سر حاکمیت گمارده شدهاند، فشارها و تضییقات برعلیه یوگسلاوی و صربستان کاهش نیافت. در سال ٢۰۰٣، بموجودیت جمهوری متحد یوگسلاوی و در سال ٢۰۰٦، به حیات دولتهای دوست صرب و مونتهنگرو پایان داده شد. سپس، تمامیت کشور صربستان مورد تهدید جدی قرار گرفت. این تهدید، بویژه، بعد از اعلام استقلال کوزوو در تاریخ ۱۷ فوریه سال ٢۰۰٨ بشدت تقویت شد. ۵٦ کشور، از جمله آمریکا و ۱٦ کشور عضو اتحادیه اروپا (تقریبا همه آنها در حمله نظامی سال ۱٩٩٩ به یوگسلاوی مشارکت داشتند)، استقلال کوزوو را برسمیت شناختند. نمایندگی اتحادیه اروپا، بر خلاف قطعنامه ۱٢٤٤ شورای امنیت سازمان ملل متحد فعالیت خود را در منطقه متوخی و کوزوو رسما شروع کرد.
اوضاع منطقه متوخی و کوزوو که از سال ۱٩٩٩ تحت نظارت نیروهای بینالمللی حافظ صلح قرار دارد، نیازمند توجه خاصی است. در این مدت در حدود ٢۵۰ تا ٣۰۰ هزار نفر(عمدتا صربها و مونتهنگروئیها، کولیها و گورانتسها، ترکها و دیگر ملیتها) بالاجبار منطقه کوزوو را ترک کردهاند. طبق برآوردهای مختلف، در حدود ۱۰۰ تا ۱٢۰ هزار نفر صرب که در وضعیت شدیدا تبعیضآمیزی قرار گرفتهاند، در منطقه باقی ماندهاند. بسیاری از آنها بدلایل تعلق ملی اخراج شدهاند، از دارائیهای خود محروم شدهاند. تحت نظارت هیئت نمایندگی سازمان ملل متحد، دارائیهای دولتی صربستان در اختیار دولت غیرقانونی کوزوو قرار داده شده است. در تمام این سالها، جمعیت آلبانی تبار منطقه نیز با خطر اخراج و نابودی روبرو شده است. فقط در مدت ٨ ماه اول حضور نیروهای بینالمللی در کوزوو، ٤٣۵٤ فقره اقدام تروریستی روی داده است که در نتیجه آنها، ٩۱۰ نفر کشته شدند که ٨۱۱ نفر از آنها ملیت صرب و مونتهنگروئی داشتند. همچنین در همین مدت، ٨۵۷ نفر صرب قربانی آدمربائی شده است. اکثریت ربودهشدگان، یافته نشدهاند. به تأئید کارلا دل پونته، دادستان سابق دادگاه بینالمللی لاهه و شواهد بسیار زیاد دیگر، اکثریت ربوده شدگان به خاطر فروش اعضاء بدنشان که از طریق آلبانی به کشورهای اروپای غربی ارسال میشود، به قتل رسیدهاند. جالبتر اینکه، نیروهای حافظ صلح و رهبران نمایندگیهای بینالمللی در این تجارت کثیف سهیم بودند. در طول ۱۰ سال در کوزوو بیش از سه هزار نفر صرب و غیرآلبانی به قتل رسیده و یا مفقودالاثر شده است. (در همین رابطه، توجه به این مسئله خالی از ضرر است که: کوزوو که جای خود دارد، فروش ارگانهای بدن در روسیه سرمایهداری به یک امر عادی و پیش پا افتاده تبدیل شده است. بطور که اشخاص معینی در حین یک تصادف رانندگی ساختگی، زخمی و به بیمارستان منتقل میشوند. در بیمارستان به بهانه معاینه طبی، ارگانهای لازم از بدن آنها خارج و خودشان به قتل میرسند. طبق یک فقره پرونده موجود در دادستانی کل روسیه، مرکز پیوند ارگانهای بدن، وابسته به وزارت بهداشت و سلامتی روسیه، صدها مورد مرتکب چنین قتلهائی شده است. این پرونده با محاکمه و زندانی کردن رئیس مرکز پیوند ارگانهای بدن بسته شد. مشتری این ارگانها، منحصرا، اسرائیل و آمریکا معرفی شدند. مترجم).
—————————
از ۱۷ تا ٢۰ ماه مارس سال ٢۰۰٤، با پشتیبانی کامل نیروهای حافظ صلح و نمایندگی سازمان ملل متحد، بمنظور «پاکسازی قومی» متوخی و کوزوو، حملات گستردهای برعلیه صربهای منطقه سازمان داده شد. در حالیکه، نیروهای پاسدار صلح بر اساس حقوق بینالملل، در اجرای وظایف خود موظفند بمنظور تأمین امنیت مردم و برای جلوگیری از حملات و تجاوزات گروههای تروریستی، خرابکاری و شبه نظامی، و بمنظور دستگیری آنها دست به سلاح ببرند، در مقابل مهاجمان کوزوو هیچ اقدام بازدارندهای بعمل نیاوردند. تنها کاری که هیئت ٤۵ هزار نفری پاسدار صلح در مقابل این حملات بعمل آورد، بیرون راندن جمعیت صرب به بهانه تأمین امنیت آنها بود. یعنی، نیروهای پاسدار صلح و نمایندگی سازمان ملل متحد، عملا در یک جنایت جنگی وحشتناک- پاکسازی قومی- شرکت کردند. در جریان این حملات چهار روزه بیش از ٨۰۰ خانه متعلق به صربها و ٣۵ کلیسای مسیحیان ارتدوکس بکلی ویران گردیدند.
—————————-
حمله به حقیقت، یکی از سنگینترین جنایتهای این سالها بود. سیاستمداران، از جمله رهبران هیئتهای نمایندگی جمعیتها و سازمانهای بینالمللی، وسایل ارتباط جمعی و ارگانهای قضائی در این جنایت هولناک شرکت کردند.
—————————-
جعلی بودن «قتل ٤۵ غیر نظامی آلبانی تبار بدست پلیس و نظامیان صرب در ۱۵ ماه مارس سال ۱٩٩٩ در روستای راچاک»، که بهانه اصلی برای تجاوز نظامی به یوگسلاوی بود، به این ترتیب ثابت شد که این دروغ بزرگ، بدست ویلیام ووکر، رئیس هیئت ناظران اتحادیه اروپا، ساخته و پرداخته شد. اصل واقعه این بود، که ۱٤ ژانویه، تروریستهای ارتش آزادیبخش کوزوو ماشین گشت وزارت کشور صربستان را مورد حمله قرار دادند. در نتیجه، یک نفر پلیس بنام سوتیسلاو پرشیـچ، کشته شد. روز بعد، ۱۵ ژانویه سال ۱٩٩٩، نیروهای پلیس در تعقیب این گروه تروریستی، توانست ضربه سختی به آن وارد سازد. طبق تحقیقات مشترک گروه کالبد شکافی فنلاند- بلاروس، همه کشته شدگان راچاک، در پی درگیر مسلحانه کشته شده بودند. اما در تاریخ ۱٦ ژانویه سال ۱٩٩٩، قبل از انجام هر گونه تحقیق و بررسی لازم، ویلیام ووکر اعلام کرد: « من شرم نمیکنم همه آنچه را که در راچاک دیدم، یک جنایت فجیع، جنایت علیه بشریت بنامم، من شرم نمیکنم نیروهای امنیتی صرب را در این جنایت مقصر معرفی کنم». این سخنان را انبوه رسانههای جمعی غرب در هوا قاپیدند و آن را تا سطح «شیطانیزه کردن صربها» ادامه دادند.
———————–
در عین حال، همین رسانههای غربی هیچ وقت لازم ندیدند اعلام کنند که، از ماه ژوئن سال ۱٩٩٨ تا پایان ماه ژانویه سال ۱٩٩٩ در متوخی و کوزوو، تروریستهای ارتش آزادیبخش کوزوو بیش از ۵۰۰ عملیات تروریستی اجرا کردند. در همین دوره، در نتیجه پاکسازی قومی، ٣۵ روستای صرب نشین از سکنه خالی شد. در طول سال ۱٩٩٨، در نتیجه مجموعا ۱٨۵٤ عملیات تروریستی، ٢٨٤ نفر به قتل رسید و ۵۵٦ نفر مجروح گردید. فقط در طول ۱۱ روز اول سال ۱٩٩٩، تروریستهای ارتش آزادیبخش کوزوو٨۰ مورد به نیروهای ارتش، پلیس و غیرنظامیان یوگسلاوی حمله کردند. غربیها هیچ وقت نخواستند بدانند که رهبران ارتش آزادیبخش، مستقیما تحت امر دولت آمریکا اقدام میکردند و از جمله هاشم تاچی، بدون اجازه مادلن اولبرایت حق آب خوردن نداشت. تروریستهای ارتش آزادیبخش کوزوو را دولت آمریکا تسلیح کرد و آموزش داد.
——————————-
مردم بیاطلاع کشورهای عضو ناتو از فجایعی که تروریسم آلبانی تباران کوزوو مرتکب شدند، تصور میکردند که بمبهای قاتل کودکان و زنان یوگسلاوی برای جلوگیری از وقوع فجایع هولناکتر کمک میکند. در پایان ژانویه سال ۱٩٩٩، وزارات خارجه آمریکا طی بیانیهای اعلام میکند که در حدود ۵۰۰ هزار نفر آلبانی تبار کوزوو ناپدید شدهاند، که احتمال میرود مرده باشند. ویلیام کوئن (وزیر دفاع آمریکا در سالهای ۱٩٩۷- ٢۰۰۰) در ماه آوریل همان سال، از کشته شدن یکصد هزار نفر مرد آلبانیتبار خبر داد. هاویر سولانا (دبیر کل وقت ناتو) در مصاحبه با بیبیسی میگوید: «در کوزوو دیگر هیچ مردی بین ٣۰ تا ٦۰ ساله نمی توان یافت». (می بینید که دموکراتهای آمریکا و اروپا درس استاد بزرگ خود، گوبلز را در گفتن دروغ هرچه بزرگتر، چه نیک فراگرفتهاند. م).
در نهایت، بنا به اعلام کارلا دلپونته، دادستان سابق دادگاه بینالمللی لاهه، ۵٢٩ مدفن شناسائی گردید. احتمال میرود که در آنها، ٤٢۵٦ آلبانیتبار دفن شده باشد که تا کنون ٢۱۰٨ جسد یافت شده است. اگر این را هم در نظر بگیریم که بسیاری از مدفونان، مقتولین درگیریهای شدید بین نیروهای امنیتی صربستان و ارتش آزادیبخش کوزوو بودهاند، در این صورت، هیچ صحبتی از نسلکشی آلبانیتباران کوزوو نمیتواند در میان باشد(جمعیت آنها یک میلیون و ٦۰۰ هزار نفر است). ولی، افسانههائی که در مورد نسلکشی توسط صربها، که بهانه تجاوز نظامی ناتو و جنایات پایان نیافته ۱۰ ساله برعلیه صربستان و جمعیت غیرآلبانیتبار کوزوو ساخته شد، همچنان بار میدهد.
————————-
خود دادگاه کیفری بینالمللی لاهه برای یوگسلاوی، در طول یک و نیم دهه اخیر، بویژه مرتکب جنایت علیه حقیقت و عدالت گردید. فعالیت این ارگان که برای رسیدگی به تخلفات از حقوق بینالملل تشکیل شده است، جانبدارانه، غیرعادلانه و با احتساب حوادت سالهای اخیر، کاملا جنایتکارانه بوده است. صربها مقصر اصلی همه جنگهای سالهای ۱٩٩۱- ۱٩٩٩ در اراضی این کشور شمرده میشوند. برعلیه آنها از شواهد جعلی و افسانههای تبلیغاتی که از مدتها پیش ساخته شده است، استفاده میکنند. در تمام دوره فعالیت دادگاه بینالمللی لاهه برای یوگسلاوی، ٩٤ نفر صرب، ٢٤ نفر کرووات، ۷ نفر آلبانیتبار، ٨ نفر مسلمان بوسنی و ٣ نفر مقدونیهای جلب شده است. اکثریت مسلمانان بوسنی، آلبانینژادها و بیشتر کروواتها تبرئه شدهاند. فقط دو نفر از متهمان صرب حکم تبرئه گرفتهاند. علاوه بر این، این دادگاه همه سیاستمداران و فرماندهان نظامی سرشناس صرب آن دوره را ( در جمهوری فدرال یوگسلاوی، جمهوری صرب بوسنی- هرزهگووین، جمهوری صرب در ترکیب جمهوری کروواسی)، تحت تعقیب قرار داده است. آنچه که به دیگر طرفهای درگیر مربوط میشود، این است، که فقط شرکتکنندگان عادی حوادث را مورد تعقیب قرار داده است. از تعداد ٤٣ نفر محاکمه شدگان سال ٢۰۰٦ در این دادگاه، ٣٢ نفرشان صرب و ۱۱ نفرشان کرووات بودند و از جمع ٨ نفر تبرئه شده، ۵ نفر کروواسی و ٣ نفرشان آلبانیتبار بودند.
——————————
اما، مفتضحترین حادثه پس از سال ٢۰۰٦، تبرئه جنایتکاران عالیرتبه بود. در ماه ژوئن سال گذشته، برای ناصر اوریچ حکم تبرئه صادر شد. این فرمانده عملیاتی بوسنیائی، که به سر بریدن قربانیان مشهور بود و در قلعوقمع و مجازات جمعیت صرب مستقیما شرکت کرده بود. در ماه آوریل سال قبل، راموش کارادینای، نخست وزیر پیشین کوزوو، یکی از قسیالقلبترین فرماندهان تروریستهای ارتش آزادیبخش کوزوو و فرمانده این باند در منطقه متوخی، که فجیعترین جنایت علیه صربها و دیگر خلقهای غیرآلبانیتبار و آلبانیتباران طرفدار بلگراد در این منطقه اتفاق افتاد، تبرئه شد. در مدت دو سال، تحت رهبری وی ٣۰۰ نفر به قتل رسید و ٤۰۰ نفر ربوده شد. آژانسهای غربی تأئید میکنند که در روزهای بمباران، کارادینای یکی از مهرههای کلیدی ناتو در کاسمتا و یکی از فرماندهان عملیات بود، که بمبارانهای هوائی را با تفلن همراه هدایت میکرد.
———————————-
سرنوشت متهمان صرب در دادگاه کیفری بین المللی لاهه، بویژه آنهائی که میتوانستند اسناد دروغگوئیهای غربیها و جنایات ناتو در اراضی یوگسلاوی سابق را افشا کنند، فاجعهآمیز است. زمانیکه نتوانستند آنها را از راههای حقوقی محاکمه کنند، حذفشان کردند. ۱۱ ماه مارس سال ٢۰۰٦، سلابادان میلوشوویچ، رئیس جمهور پیشین صربستان و یوگسلاوی در زندان دادگاه بینالمللی لاهه جان سپرد. تا این وقت، از ارائه کمکهای پزشکی به وی امتناع شد به عبارت درستتر، وی را به قتل رساندند (یوگنی پریماکوف، نخست وزیر سابق و رئیس اتاق صنایع و بازرگانی روسیه در مصاحبه با کانال تلویزیونی ”وستی“ در سالگرد حمله نظامی به یوگسلاوی در بخشی از سخنانش گفت: «میلوشوویچ طی نامهای به دادگاه، خواستار اعزام خود به روسیه و معالجه شد و دولت روسیه نیز با تقدیم ضمانت معتبر بینالمللی، معالجه و استرداد وی را تقـبل کرد ولی، دادگاه فرمایشی لاهه از قبول ضمانت دولت روسیه و معالجه وی در روسیه استنکاف نمود. بدین ترتیب، با قطع دارو و امکانات معالجه، وی را به قتل رساندند. زیرا، دادگاه نمیتوانست او را محاکمه کند، بلکه برعکس، میلوشوویچ در مدت چهار سال، در این دادگاه مهاجمین را محاکمه میکرد». م). جالب است که چند روز قبل از آن، هفتم ماه مارس، میلان بابیچ، رئیس جمهور سابق صربستان کراینا واقع در ترکیب جمهوری کرواسی نیز در سلول زندان ”شونینگن“ مرد. میلان بابیچ در بازجوئی خود، میلان مارتیچ، یک رهبر دیگر این جمهوری و سلابادان میلوشوویچ را در مقابل وعده تخفیف مجازات خود متهم کرده بود. ولیکن، دادگاه کیفری بینالمللی لاهه حتی از مواضع سخت خود نسبت به صربهای خائن نیز عقبنشینی نکرد و او را به تحمل ۱٣ سال زندان محکوم نمود. مرگ میلان بابیچ را ابتدا خود کشی اعلام کردند. اما، بعدا معلوم گردید، که بابیچ در دادگاه از تأئید اظهارات قبلی خود مبنی بر متهم کردن مارتیچ و میلوشوویچ سر باز زده، اعلام میکند، که همه آنها دروغ بوده است و او بلافاصله بعد از همین جلسه دادگاه میمیرد.
———————————
٢٦ فوریه سال ٢۰۰٩، طبق حکم دادگاه کیفری بینالمللی لاهه، نیکولا شاینوویچ، معاون اول سابق نخست وزیر یوگسلاوی، ارتشبد نیبویشا پاوکوویچ و سرتن لوکـیچ رئیس ستاد وزارت کشور یوگسلاوی در کوزوو، هر کدام به تحمل ٢٢ سال و دو ژنرال، دراگالیوب اویدانیچ و ولادیمیر لازارویچ نیز، به ۱۵ سال زندان محکوم شدند.
———————————
از ماه ژوئیه سال گذشته، رادوان کاراجیچ، رئیس جمهوری صرب در سالهای ۱٩٩٢- ۱٩٩۵ و از تاریخ ٢٦ فوریه سال ٢۰۰٣، ویسلاو شیشل، رهبر حزب تندرو صرب، در زندان دادگاه کیفری بینالمللی لاهه بسر میبرند. پروسه دادگاه شیشل تا کنون آغاز نشده است. زندگی آنها را نیز خطر تهدید میکند. همچنین، امنیت زندگی ژنرال راتکو ملادیچ که شدیدا تحت تعقیب دولت صربستان میباشد، با خطر جدی مواجه است.
———————————
دادگاه کیفری بینالمللی لاهه، از رسیدگی به جنایات جنگی ارتکابی ناتو در یوگسلاوی در جریان حمله سال ۱٩٩٩، که اسامی مجرمان آن بر همه معلوم است، امتناع کرد. این جنایکاران، مقامات عالیرتبه دولت آمریکا، یعنی، بیل کلینتون، رئیس جمهوری که دستور بمباران یوگسلاوی را صادر کرد، ویلیام کوئن و مادلن اولبرایت، وزرای دفاع و خارجه وقت این کشور، تونی بلر، نخست وزیر انگلیس، گرهارد شرویدر، صدر اعظم آلمان، هاویر سولانا، دبیر کل ناتو(این شخص بعد ها، در مقام هماهنگکننده سیاست خارجی و امنیت اتحادیه اروپا، نقش گورکن یوگسلاوی را بازی کرد)، ژنرال وسلی کلارک فرمانده کل ناتو، جرج بوش، رئیس جمهور پیشین آمریکا، با ادامه سیاست دولت قبلی این کشور در بالکان میباشند. مقامات نمایندگی سازمان ملل متحد، یعنی برنار کوشنر(وزیر خارجه کنونی فرانسه)، سورن یسن پترسن (دانمارک)، هاری هولکری (فنلاند)، یوهیم ریوککر(آلمان)، لامبرتو زاننر(ایتالیا) و کارلا دلپونته، دادستان سابق دادگاه کیفری بینالمللی لاهه با اقدامات و یا با بیعملی خود، بعنوان شریک جرم در مقابل پاکسازیهای قومی و نقض حقوق غیرآلبانیتباران شمرده میشوند.
مارته آختهساری، رئیس جمهور سابق فنلاند در مقام فرستاده ویژه دبیر کل سازمان ملل متحد به کوزوو، نقش ویژهای در حوادث ۱۰ سال اخیر بازی کرد. طرح وی، مشهور به «طرح آختهساری»، علیرغم ضدیت کامل با قوانین بینالمللی، مبنای اصلی «استقلال» کوزوو شناخته میشود. آختهساری، بخاطر خدمات خود در تجزیه و تخریب یوگسلاوی و صربستان، جایزه صلح نوبل سال گذشته را بخود اختصاص داد.
———————————
دور از انصاف خواهد بود هر گاه نقش بسیار منفی کوفی آننان و بان کی مون، دبیران کل سابق و فعلی سازمان ملل متحد را در حوادث ۱۰ سال اخیر مورد تأکید قرار ندهیم. آنها نه در جریان تهاجم نظامی سال ۱٩٩٩ ناتو به یوگسلاوی، نه در جریان حملات گسترده و خرابکاریهای سال ٢۰۰٤ کوزووائیها و نه در زمان اعلام استقلال یک طرفه کوزوو در سال ٢۰۰٨، هیچ گام مثبتی در جهت دفاع از مقررات بینالمللی برنداشتند.
———————————
همراه با نام بردن از شرکتکنندگان اصلی این جنایات جنگی، معرفی کسانی که بدون کمک و پشتیبانی آنها چنین فاجعه هولناکی نمیتوانست بوقوع بپیوندد، ضروری است. آنها، باریس یلتسین و آندره کوزئروف، رئیس جمهوری و وزیر امور خارجی سابق روسیه و ویکتور چئرنامئردین، نماینده ویژه رئیس جمهور روسیه در یوگسلاوی بودند. چئرنامئردین برای نشان دادن خوش خدمتی خود به ناتو و آمریکا، یوگسلاوی را برای امضای شرایط غیرقانونی صلح در سال ۱٩٩٩ تحت فشار قرار داد و خیانت غیرقابل باور وی به منافع روسیه را پس از بیشرمیهای پریشتین، نمیتوان فراموش کرد.
——————————–
مقامات فعلی صربستان نیز که بر سر منافع ملی کشور و تسلیم شخصیتهای مردمی به دادگاه لاهه و سرنوشت صربهای کوزوو با اتحادیه اروپا و غرب معامله میکنند، از جمله، باریس تادیچ، رئیس جمهور، ووک ارمیچ، نخست وزیر، راسیم لیائیچ، رئیس کمیته ملی همکاری صربستان با دادگاه کیفری بینالمللی لاهه و دیگران در زمره شرکت کنندگان این جنایات میباشند.
——————————–
حمله نظامی و اشغال افغانستان و عراق، به ترتیب در سالهای ٢۰۰۱ و ٢۰۰٣، نتیجه مستقیم بیمجازات ماندن ناتو در تهاجم نظامی در سال ۱٩٩٩ به یوگسلاوی میباشد. اما، دیر یا زود، جنایتکاران بجرم جرایم جنگی ارتکابی خود، بازخواست خواهند شد.
سووتسکایا راسیا، شماره (۱٣٢٤٦)٢٩،
٢٤ مارس سال ٢۰۰٩.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*: جنگ هفتاد و دو ملت، همه را عذر بنه
چون نیافـتند حـقیقـت، ره افـسانه زدنـد
«حافظ»
**: و. ای. لنین
ترور هدایت شونده
آ. سافارین
سووتسکایا راسیا، شماره٧٢(١٢٩٧٩)، تاریخ٢٤⁄۵⁄٢٠٠٧
گروههای «تندرو»- مهمترین ابزارسیاست خارجی غرب
روز چهارشنبه در لبنان، از شدت درگیری بین ارتش لبنان و شورشیان گروه «فتحالاسلام»، که پایگاه آنها در اردوگاه «نهرالبارد»، در نزدیکی شهر تریپولی واقع است، کاسته شد. در جریان این درگیریها، از آتش سلاحهای سنگین از جمله خمپاره انداز و توپخانه استفاده شد، که مجوعا ٨٠ نفر از هر دو طرف کشته شدند. البته، تعداد کشته دقیق نیست. هنوز ممکن است تعدادی کشته درزیر آوار ویرانیهای ناشی از تیراندازیهای سنگین مانده باشد.
مردم از احتمال شروع مجدد درگیریها احتیاط نموده و اردوگاه را، که طی سه روز هدف آتش توپخانه و تانکها بود، ترک میکنند. بخش اعظم آنها به اردوگاه «بداوی»، اردوگاه دوم پناهندگان در نزدیکی تریپولی روی آوردند. در این اردوگاه ١۵ هزار پناهنده زندگی میکـنند.
حداقـل بیش از بیست سال، چنین درگـیری که «فـتحالاسلام» آن را مناقشه فلسطین- لبنان مینامد، اتفاق نیافتاده است. این گروه نه چندان بزرگ و کمتر شناخته شده، ماه نوامبر سال گذشته از سازمان «فتحالانتفاضه» منشعب شد. خود سازمان «فتحالانتفاضه» نیز در سالهای دهه ٨٠ از سازمان «فتح» جدا شد. به عقیده منابع فلسطینی « فـتحالاسلام» با القاعده ارتباط دارد.
۲۵٠ نفر ازاعضای «فتحالاسلام»، در حدود یک سال پیش از عراق به لبنان آمدهاند. از همین رو، بخش بزرگ جنگجویان «فتحالاسلام»، فلسطینی نیستند. اتباع اردن، عربستان سعودی، یمن، مصر، مراکش و همچنین لبنان در صفوف آنها هستند.
دولت لبنان پس آغاز درگیریها، باصدور اطلاعیهای، اعلام کرد، که سازمان امنیت کشور سوریه همسایه، از سازمان «فتحالاسلام» برای متشنج کردن اوضاع داخلی لبنان استفاده میکند. به دنبال آن، دولت لبنان از حمایت کامل دوستان غربی خود برخوردار گردید. جرج بوش رئیس جمهور آمریکا، سوریه را مسئول مستقیم این حوادث دانست و اعلام کرد: «شکی نیست که سوریه در حوادث لبنان دخیل است. اما، من برای متهم کردن سوریه باید اطلاعات کاملی داشته باشم». یعنی، با اینکه آمریکائیها فاقد اطلاعات کامل هستند ولی، شکی در دخالت سوریه ندارند. آمریکا و انگلیس قبل از اشغال عراق هم به بهانههای تبلیغاتی تقـریبا مشابهی متوسل شدند. در مورد وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق اطلاعات دقیقی نداشتند. اما، یقین داشتند که بغداد چنین سلاحهائی را در اختیار دارد. ولی، پس از اشغال عراق خیلی زود معلوم شد، که همه این اتهامات بیاساس بوده است. اما دیگر، آنچه که نباید روی میداد، اتفاق افتاده بود.
حوادث پیرامون لبنان نیز درست در همان مسیر پیش میرود. در حالی که هیچ گونه سند ومدرکی ندارند، درمورد رابطه «فـتحالاسلام» با «القاعده» و سوریها تائیدات فراوانی ارائه میدهند. همچنانکه هیچ دلیلی برای آغاز درگیری مجدد ندارند.
لازم به یادآوری است که گویا غائله پس از آنکه پلیس درصدد دستگیری چند نفـر فلسطینی در اردوگاه «نهرالبارد»، به بهانه سرقت از بانک برآمد، شروع شد. در هر حال، خود این موضوع که مسئله مقاومت در مقابل دستگیری چند نفر باعث یک جنگ تمام عیار سه روزه با استفاده از تانک و توپ شده باشد، مشکوک است. چنین استنباط میشود، که ریشه این بحران نیزهمچون همه دشواریهائی که دامنگیر لبنان شده است، از خارج آب میخورد. خصلت مشابه حوادث لبنان و فلسطین بخودی خود جالب توجه است. هـفته گذشته، (بدون دلیل خاصی) درگیری مسلحانه بین گروههای فلسطینی آغاز شد و پس از آن، شهر سیدروت اسرائیل هدف موشکهای دستساز «قسام» قرار گرفت، که در پی آن نیروی هوائی دولت یهود «جواب آتش» را داد. و تقریبا بلافاصله بعد از اینها، ( بازهم بدون هیچ دلیل خاصی) درگیری بین یک گروه تندرو در یکی از اردوگاههای فلسطینی با ارتش لبنان شروع شد. آیا این یک روی داد اتفاقی بود؟ احتمال نمیرود!
بسیار محتمل است، که سازمانهای امنیتی غرب و متحد اسرائیلی آنها صحنهگردان این بازیها هستند. آنها از مدتها پیش برای اجرای عملیات تروریستی به تشکـیل گروههای تندرو مشغول هستند، که بلافاصله مسئولیت حادثه را به عهده طرفی میاندازند که هیچ ارتباطی با این گروهها ندارد. مثلا، سازمان «اخوان المسلمین» که در بسیاری از کشورهای خاور نزدیک به عنوان یک گروه تروریستی شناخته میشود، دارای دفتر نمایندگی درانگلستان بوده و برای اعلام مواضع خود از رسانههای جمعی این کشور استفاده میکند.
در واقع، اعمال «فـتحالاسلام» (گروهی کوچک، کمترشناخته شده، متشکل از غیرفلسطینیها که گویا تحت حمایت سوریه هم هست)، نمونه کلاسیک استفاده از اقدامات تروریستی در جهت منافع غـرب میباشد.
در کنگره جهانی سازمانهای اطلاعاتی بطور کلی صحبت از مبارزه این سازمانها بر علیه تروریسم بینالمللی لزومی نداشت، بلکه ، آنها میبایست بر سر عدماستفاده از گروههای تروریستی برای اجرای مقاصد خارجی دولتهای خود توافق مینمودند. اما، به این هم نمی توان دل بست! مسئله اینجاست که، «تروریسم بینالمللی»، بر خلاف آنچه که گفته میشود، نه بر علیه منافع غرب، بلکه، بر عکس، درست بر علیه آن کشورهائی که مخالف تجاوزگریهای آمریکا و متحدان خاورمیانه ای آنها هستند، مورد بهرهبرداری بسیار مؤثری قرار میگیرند. پیش از همه، سوریه یکی از این کشورهاست. اما، کشورهای عربستان سعودی، یمن، مصر و الجزایر با اینکه ظاهرا سیاست مستقل خود را پیش میبرند، دوستان آمریکا محسوب میشوند.
از نظر ما، به هیچوجه تنها این کشورها جزو اهداف تروریستی نیستند. زیرا، شکی نیست، که روسیه نیز همیشه جزو اهداف مهم تروریستها و حامیان غربی آنها بوده و میباشد. دو جنگ تحمیلی در جمهوری چچن مؤید قطعی این ادعاست.
«اتحاد مقدس» ایالات متحده آمریکا و «القاعده»
ایگور ایگناتچنکو
http://www.fondsk.ru/news/2012/07/17/svjaschennyj-sojuz-usa-i-al-kaidy.html
رئیس مستعفی آکادمی نظامی ترکیه، آدمیرال تؤرکر ارتؤرک در ماه ژوئن اعلام کرد: «دولت ایالات متحده آمریکا از هجوم همه انواع تروریستها به سوریه، و «القاعده» که چندین عملیات تروریستی بزرگ در این کشور انجام داده، پشتیبانی میکند». او اضافه کرد: انجام عملیات تروریستی با استفاده از تروریستهای انتحاری در دمشق ثابت میکند که غرب و متحدان عرب آن تصمیم گرفتهاند «سناریوی السالوادور» را با جازدن تروریستها بجای مخالفان در سوریه تکرار نمایند. لازم به یادآوریست که آنوقت فرماندهی عملیات بیثباتسازی السالوادور با استفاده از تروریستهای انتحاری را جون نگروپونته و روبرت فورد سفیران بعدی آمریکا در عراق و سوریه بر عهده داشتند.
مفسر روزنامه انگلیسی دیلی تلگراف، پیتر اوبورن تأئید میکند که در زمانهای اخیر ایالات متحده آمریکا و انگلیس همکاری مخفیانه خود با القاعده را در مبارزه علیه دولت سوریه تشدید کردهاند. پیتر اوبورن در مقاله «بحران سوریه ما را بسوی متحدان غیرمنتظره سوق میدهد»، مینویسد که عملیات تروریستی رویداده در دمشق در آستانه سال نو، خاص القاعده است شباهت بسیاری با همان عملیاتهایی دارد که این سازمان تروریستی قبلا در عراق انجام میداد. بنوشته مجله انگلیسی، شبهنظامیان «القاعده» در لیبی از راه ترکیه به سوریه نفوذ کردند. پیتر اوبورن، «اتحاد سه جانبه واشینگتن، لندن و القاعده» را خطر بسیار بزرگی برای انگلیس ارزیابی میکند.
عمر البکری، روحانی مسلمان تندرو، که در حال حاضر در لبنان اقامت دارد، در مصاحبه با نشریه انگلیسی دیلی تلگراف اذعان کرد که اعضای «القاعده» در همکاری با جنبش «المستقبل» برهبری سعد حریری از طریق لبنان وارد خاک سوریه شدهاند. هشیار زیباری، وزیر امور خارجه عراق در کنفرانس مطبوعاتی در بغداد، صحت این موضوع را تأئید کرد که شبه نظامیان «القاعده» برای انجام عملیات تروریستی به خاک سوریه وارد میشوند و از مرزهای عراق اسلحه به این کشور حمل میکنند.
روزنامه انگلیسی گاردین اخیرا در یکی از مقالات خود نوشت: «مداخله نظامی در سوریه عواقب وحشتناکی برای مردم این کشور در پی خواهد داشت». نویسنده مقاله، سامی رمضانی نیز با اشاره به اتحاد محکم ایالات متحده آمریکا و «القاعده» مینویسد: ایالات متحده آمریکا و ترکیه بحساب دلارهای نفتی قطر و عربستان سعودی اوضاع سوریه را بشدت متشنج میسازند. در حالیکه هیلاری کلینتون جامعه جهانی را به ضرورت مداخله نظامی در سوریه متقاعد میسازد، سازمان سیا از شبهنظامیان پشتیبانی نموده و آنها را آموزش میدهد. واضح است که ایالات متحده آمریکا و متحدان ناتویی آن فرماندهان سازمانهای تروریستی و جنایتکاران معمولی را از کشورهای مختلف به مزدوری گرفتند و سپس آنها را در مراکز آموزشی ویژه در خاک ترکیه و لبنان آموزش دادند. مقام امنیتی عراق، عضو هیئت ناظران کشورهای اتحادیه عرب، در جریان بازدید خود از حمص، از حضور مزدوران پاکستانی، عراقی و افغانی در این کشور انگشت به دهان ماند و چند تن از ربایندگان خود در عراق را در میان آنها شناخت. لازم به تأکید است که، پس از آزادسازی حمص توسط نیروهای دولتی سوریه، صدها نفر مزدور از کشورهای عربی و دیگر کشورها، از جمله، شمار زیادی سرباز فرانسوی دستگیر شدند.
خبرنگار روزنامه انگلیسی ساندی تایمز، هلیا جابر، مطمئن است که اعزام مذهبیون افراطی و مزدوران خارجی به سوریه از کشورهای همجوار، منجر به تشدید خشونتها و پایان اجباری کار ناظران بینالمللی گردید. هلیا جابر بویژه تأکید میکند که در پاسخ به فراخوان شیوخ عربستان برای عبور از مرزهای سوریه، دهها تبعه لبنان، تونس، الجزایر، عربستان سعودی، لیبی، مصر، اردن و کویت از میان بنیادگرانی که برای برقراری خلافت اسلامی در جهان میجنگند، از مرزهای این کشور گذشتند.
تایمز انگلیس در مقاله ماه ژانویه سال جاری خود مینویسد: عربستان سعودی و قطر بر سر تأمین مالی مخالفان سوریه با هدف خرید تسلیحات برای مبارزه با دولت بشار اسد، مخفیانه توافق کردند. توافق مخفیانه بین دولتهای عربستان سعودی و قطر و نمایندگان مخالفان سوریه، پس از دیدار وزرای خارجه کشورهای عضو اتحادیه عرب در قاهره در ماه ژانویه گذشته بدست آمد. نماینده مخالفان سوریه در مصاحبه با این روزنامه انگلیسی ضمن توضیح اوضاع گفت: «نمایندگان عربستان سعودی پیشنهاد همه گونه مساعدت را دادند». وی اضافه کرد، که ترکیه نیز با ارسال اسلحه از مرز ترکیه با سوریه به «شورشیان»، در کار کمکرسانی به مخالفان سوریه فعالانه شرکت میکند.
محمدعلی ادیباوغلو، نماینده مخالف در پارلمان ترکیه از شهر هتائی در نزدیکی مرز سوریه طی مصاحبه با نشریه «نیشنال» امارات متحده عربی گفت: «شما سلاحهای ساخت ترکیه را به وفور در سوریه میبینید». ادیباوغلو بهمراه هیئت نمایندگی حزب جمهوری خلق ترکیه در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۱ از سوریه دیدن کرد. مقامات رسمی سوریه کامیونهای پر از اسلحه را که بار خود را در منطقه حایل خالی از سکنه بین گذرگاههای مرزی بین ترکیه و سوریه خالی کرده بودند، به این هیئت نمایندگی نشان دادند. نمانده پارلمان ترکیه در مصاحبه خود افزود: «به گفته سوریها، تسلیحات را اخوان المسلمین وارد کرد».
تارنمای اینترنتی اسرائیلی «دبکا»، نزدیک به سازمان جاسوسی اسرائیل- موساد، در ماه اوت سال ۲۰۱۱ اطلاع داد که ناتو از راه ترکیه موشکاندازهای ضد تانک و سیستمهای موشک ضدهوائی نفری، خمپارهانداز و همچنین مسلسل به سوریه میفرستد. تارنمای اسرائیلی مینویسد: «شورشیان سوریه در خاک ترکیه آموزش نظامی میبینند». ناتو و ایالات متحده آمریکا با اغوای هزاران ماجراجوی مسلمان از کشورهای مختلف، «شورشیان» سوریه را تقویت میکنند و علاوه بر این، ارتش ترکیه آموزش نظامی و شرایط عبور امن آنها از مرز بین ترکیه و سوریه را بر عهده دارد.
بگزارش گاردین، عربستان سعودی بمنظور تشدید فشار بر رژیم اسد و تقویت روحیه فرار در میان پرسنل ارتش سوریه، آمادگی خود را برای ارائه هر گونه کمک مالی به شبهنظامیان «ارتش آزاد سوریه» اعلام کرده و الریاض این برنامه گستاخانه را با واشینگتن و دیگر کشورهای عربی مورد مذاکره قرار داده است. روزنامه انگلیسی با استناد به منابع سه کشور عربی نامبرده نشده، مینویسد: فکر تأمین مالی مخالفان سوریه را ابتدا نه سعودیها، بلکه، متحدان عرب آنها که به تخریب دولتمداری سوریه علاقمندند، مطرح کردند. تشجیع فراریان از ارتش سوریه با ارسال اسلحه به این کشور همزمان بود. بنوشته گاردین، از گفتگو با مقامات سه کشور عربی چنین بر میآید که ارسال اسلحه از عربستان سعودی و قطر (از جمله تفنگهای خودکار، نارنجکاندازها و موشکهای ضد تانک) از اواسط ماه مه سال جاری آغاز شد. مصاحبان عرب گاردین اظهار داشتند، که «تصمیم نهائی در باره ارسال اسلحه از انبارهای اسلحه در اراضی ترکیه به آسانی گرفته نشد. زیرا، آنکارا ابتدا به حمایت سیاسی از سوی کشورهای عربی و آمریکا اصرار میورزید». نویسنده مقاله تأکید میکند، که ترکیه اجازه تأسیس یک مرکز فرماندهی در استامبول برای همآهنگی ارسال اسلحه و انجام رایزنیها با فرماندهان گروههای شبهنظامی در اراضی سوریه را داد. خبرنگاران انگلیسی در اوایل ماه ژوئن سال جاری خود شاهد تحویل اسلحه در نزدیکی مرز ترکیه بودند.
بگزارش روزنامه معتبر نیویورک تایمز، سازمان سیا ارسال اسلحه و تجهیزات برای مخالفان سوریه را سازماندهی کرده است. بنوشته این روزنامه، در جنوب ترکیه تیم مأموران مجرب سازمان سیا «زحمات» زیادی را برای ارسال اسلحه از مرز ترکیه با سوریه تحمل میکنند. نویسنده مقاله، اریک شمیدت مینویسد: اخوان المسلمین شعبه سوریه یکی از مجاری ارسال اسلحه به «شورشیان» میباشد. انواع تفنگ، نارنجکانداز و سیستمهای ضد تانک مورد نیاز مخالفان سوریه را در همه حال دولتهای ترکیه، عربستان سعودی و قطر میخرند. مأموران سیا برای رساندن این بارها به مقصد کمک میکنند. سازمان سیا همچنین، به تشکیل شبکههای اطلاعاتی و ضداطلاعاتی برای مبارزه علیه بشار اسد، به برخی گروهها کمک میکند. این اطلاعات را آندره استون، خبرنگار هافینگتون پست نیز تأئید میکند. او مینویسد: «مأموران سازمان سیا اینک در جنوب ترکیه مستقر شدهاند و از ماه مارس دولتهای عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی را در امر همکاری و ارسال محمولههای جنگی به واحدهای «ارتش آزاد سوریه» راهنمائی میکنند». علاوه بر آن، بگفته معاون دبیر حزب زحمتکشان ترکیه، بلنت اسیناوغلو، سازمان سیا در حدود ۶ هزار نفر مزدور عرب، افغان و ترک را برای انجام عملیات تروریستی در سوریه استخدام کرده است.
روئل مارک گرشت، مأمور سازمان سیا و کارمند علمی ارشد «بنیاد حمایت از دموکراسی» بدون کمترین احساس شرمندگی از اتحاد ایالات متحده آمریکا و «القاعده»، در هفته نامه وال استریت ژورنال مینویسد که سرنگونی رژیم بشار اسد با اجرای عملیات همزمان سازمان سیا از سه طرف ترکیه، اردن و کردستان عراق ممکن بود. به عقیده او، عملیات مخفی نچندان بزرگ سازمان سیا علیه اسد، هیچ کسی را که خواهان سرنگونی رژیم سوریه است، قانع نمیکند. گرشت بویژه تأکید میکند، که «در مسئله قدرت نظامی، اسد به اقلیت شیعیان علوی (در حدود ۱۰- ۱۵٪ جمعیت کشور) متکی است و فاقد نیروی انسانی لازم برای مهار شورشها در چند جبهه میباشد. کارمند «بنیاد حمایت از دموکراسی» توصیه میکند که «تقویت همآهنگی در ارسال تسلیحات ضد تانک، ضدهوائی و ضدنفری از مناطق کمتر حفاظتشده مرزی به سوریه با مدیریت سازمان سیا بهیچوجه مشکل نیست. بخاطر کمبود نیروی انسانی و موقعیت جغرافیائی سوریه (کوههای پست، دشتهای خالی و کویرها بمثابه موانع عقبنشینی)، رژیم در مقابل قدرت آتش کافی مخالفان آسیبپذیر خواهد بود». جاسوس سابق آمریکائی مطمئن است که عملیات برای سرنگونی اسد نیازی به کار زیاد سازمان سیا ندارد. عملیات بزرگی علیه سوریه لازم نیست. حتی زمانیکه سازمان سیا کمکهای خود به گروههای ضد شوروی در افغانستان را در سالهای ۱۹۸۶-۱۹۸۷ افزایش داد، در واشینگتن و در خارج، در حدود بیست نفر در عملیات شرکت داشتند. عملیات خصمانه علیه سوریه، ممکن است به فعالیت بیشتر سازمان سیا احتیاج داشته باشد، ولی، در همه حال، در صورت همکاری با سازمانهای اطلاعاتی متحدان، مشارکت بیش از ۵۰ نفر لازم نیست».
گرشت بر این باور است که قطع ارتباط نخست وزیر ترکیه با اسد، و همچنین اردن، بعنوان مخالف دمشق در جهان عرب، که روابط مستحکمی هم با ایالات متحده آمریکا دارد، کار سرنگونی اسد را تسهیل میکند. افزون بر این، عامل سابق سازمان سیا باور دارد که کردستان عراق بهتر است به ازای حمایت آمریکا از کردها در هر مسئله مورد اختلاف با بغداد و تهران، به سازمان جاسوسی مرکزی آمریکا- سیا آزادی عمل بدهد.
جنگ لیبی از زبان شاهد عینی
تری میسان (فرانسه)
بنیاد فرهنگ استراتژیک
http://www.fondsk.ru/news/2011/10/12/o-vojne-v-livii-glazami-ochevidca.html
۶ اکتبر ٢٠١١، تلویزیون سوریه برنامه ویژهای با شرکت تری میسان، مقاله نویس فرانسوی، رئیس مرکز علوم سیاسی «Réseau Voltaire» پخش کرد. در این برنامه، میسان از تجارب کار خود در لیبی سخن گفت. او برای ارائه تصویر واقعی از حوادث این کشور، در کسوت خبرنگار به لیبی سفر کرده بود. بخوانید سخنان او را.
من آن حوادثی را که همه از آن صحبت میکردند، دیدم. هیچکدام واقعیت نداشت. هیچ انقلابی برعلیه قذافی بوقوع نپیوست، حادثه دیگری اتفاق افتاد […].
تصمیم جنگ بر علیه لیبی ١٠ سال قبل اتخاذ شده بود و این امر هیچ ارتباطی با حوادث اخیر موسوم به «بهار عربی» نداشت. بلافاصله پس از حادثه ١١ سپتامبر، دقیقاَ پس از ۴ روز، دولت بوش در دیدار کمپ دیوید تصمیم گرفت هفت کشور افغانستان، عراق… و در نهایت ایران را یکی پس از دیگری مورد حمله قرار دهد. این موضوع را همان وقت ویلیام کلارک، فرمانده سابق ناتو و مخالف این طرح افشاء کرد.
در طول تمام سالهای اخیر، لیبی بدنبال یافتن راههای اجتناب از جنگ بود و هم از این رو، همواره سعی میکرد در جریان گفتگوها با واشینگتن، به توافق برسد. ولیکن دچار اشتباه شد. برای اینکه اساسا ایالات متحده آمریکا به دنبال تحکیم موقعیت خود در لیبی و ساختن پایگاههای نظامی در این کشور برای اعمال کنترل و نظارت بر تمام آفریقا بود. به همین سبب، تمام مساعی قذافی بینتیجه ماند. فراموش نمیکنیم که در سال ٢٠٠٣، بلافاصله بعد از سقوط بغداد، فشارها بر لیبی شدت یافت. همان وقت قذافی تصمیم گرفت لیبی را به کشوری آزاد تبدیل کند. با واشینگتن به مذاکره نشست، موازین اقتصادی آن را پذیرفت و روابط متشنج را به حالت عادی برگرداند. اما، آمریکا همچنان برای حمله همزمان به دو کشور لیبی و سوریه آماده میشد. این واقعیت که وضعیت سوریه با لیبی فرق داشت، انکارناپذیر است. سوریه از توافق بینالمللی برای دفاع از خود برخوردار بود. اما چه اتفاق افتاد؟
واشینگتن با توجه به ناتوانی اوباما برای توجیه جنگ جدید در اذهان مردم آمریکا، از فرانسه و انگلیس خواست حمله نظامی به لیبی را در صدر برنامههای خود قرار دهند […].
در خود لیبی، قذافی از حمایت مردمی قابل ملاحظهای برخوردار بود. من با انسانهای زیادی، که بطور سنتی مخالف قذافی بودند، دیدار کردم. آنها از نقطه نظر میهندوستی، به مبارزه قذافی برعلیه تجاوز ناتو پیوستند. اول ژوئن در طرابلس تظاهرات عظیمی برگزار گردید. در حالی که کل جمعیت طرابلس یک و نیم میلیون نفر است، یک میلیون و ٧٠٠ هزار نفر، یعنی مردمی که از اطراف و اکناف بمنظور اعلام پشتیبانی از دولت در مبارزه بر علیه ناتو به طرابلس آمده بودند، در این تظاهرات شرکت داشتند.
در ادامه، من شاهد ارتکاب جنایت از سوی کسانی بودم که آنها را «شورشیان» مینامیدند. اما در واقعیت امر، آنها شورشی نبودند. آنها عمدتاَ مزدوران خارجی بودند. شمار لیبیایی های مسلح مخالف قذافی بیش از اندازه کم بود. بخش اصلی جنگجویان را مزدوران مسلح به سلاحهای آمریکایی و اسرائیلی تشکیل میدادند. افزون بر این، حضور القاعده نیز بسیار چشمگیر بود. در لیبی قبلاَ هم گروه متنفذ القاعده که جنگجو به عراق میفرستاد، حضور داشت. آنها طرفداران حداکثر خشونت هستند. زمانیکه آنها، دقیق تر بگوئیم بدنبال حمله ناتوییها، جنگجویان القاعده به روستاها هجوم میبردند، تحت تأثیر مواد مخدر، جنایات هولناکی را مرتکب میشدند. آنها، بمنظور ایجاد فضای هر چه گستردهتر رعب و وحشت، سر مردان و پستانهای زنان را در انظار عمومی میبریدند. آنها، برای گسترش حوزه نفوذ کمیته متشکله در بنغازی، مردم را وادار به فرار میکردند. از جمعیت تقریباَ ۶ میلیون نفری لیبی، در حدود ٢ میلیون نفر، از خانه و کاشانه خود فرار کردند.
در باره فعالیت خبرنگاران خارجی در لیبی من فقط این را میتوانم بگویم: همه آنها دروغ گفتند. اینها، خبرنگاران کانالهای عظیم- بیبیسی، سیانان، فرانسه ٢۴ و تلویزیون فرانسه بودند (آن وقت هنوز به تلویزیون الجزیره اجازه نداده بودند). معمولاَ تیمهای تلویزیونی مرکب از دو نفر- خبرنگار و اوپراتور اجازه فعالیت میگیرند. اما در اینجا، تیمهای سه، چهار و در مواردی تا هفت نفر آمده بودند و معلوم بود که آنها خبرنگار نیستند. ماشینهای پر از آدمهای ورزیده با کارت خبرنگاری میآمدند که معلوم بود نظامیان خوب آموزش دیدهای هستند… من شاهد بودم که آنها دروغ میساختند. در دولت لیبی بحث شدیدی در باره اینکه با این آدمها چه کار کنند، در گرفت. بعضیها، مثلاَ یونس شاکر، روزنامه نگار سرشناس لیبیایی، خواستار اخراج آنها بودند. اما، سیفالاسلام قذافی تصور میکرد که اگر همه این رسانهها را پشت در بگذاریم، در مورد اتفاقات لیبی بطور کلی سکوت خواهند کرد و در چنین سکوتی، همه را نابود خواهند کرد…
تصور میکنم که این، یک اشتباه جدی بود. زمانی که ما مسئله واقعی خبرنگار بودن یا نبودن آنها را مورد بحث قرار دادیم، من در اینترنت بدنبال کیستی آنها گشتم، معلوم شد که خبرنگاران واقعی، فقط کسانی بودند که در مقابل دوربین ظاهر میشدند و بقیه آنها نظامی هستند. زمانی هم سازمان مخفی لیبی در صدد کنترل پست الکترونیکی همه خبرنگاران مشغول در مرکز مطبوعاتی برآمد، به اسناد غیرقابل تصوری دست یافت. به این ترتیب که حتی خبرنگاران واقعی هم در ارتباط با امآی-۶، سازمان جاسوسی فرانسه و موساد کار میکردند. یعنی، همه آنها جاسوس بودند. پلیس مخفی لیبی به اسناد تکاندهندهایی دست یافت- اینها چیزی غیر از کتابهای آموزش نظامی، چاپ کمپانی نظامی خصوصی «Aegis» (مشابه انگلیسی شرکت آمریکایی بلاک واتر) نبودند. معلوم شد که همه این «خبرنگاران» نماینده یک سازمان بودند و با هم کار میکردند. در این کتابها، از جمله گفته میشود: سه ساعت قبل از آن که آمریکاییها حمله برای ویران کردن طرابلس را آغاز کنند، همه خبرنگاران باید از شهر خارج شوند و گر نه، قذافی میتواند آنها را به گروگان بگیرد. برنامه تخلیه نیز دقیق طراحی شده بود و نشان میداد که «Aegis» در طرابلس پایگاهی دارد که از کمکهای سازمان امنیت ترکیه استفاده میکند. لیست همه خبرنگارانی که باید به بندر و از آنجا به کشتی ناتو منتقل میشدند و همچنین، انجام همه این کارها در مدت سه ساعت قبل از آغاز حملات سرتاسری بر طرابلس، دقیقاَ تنظیم شده بود…
کانال فرانسه ٢۴، تلویزیون رسمی دولت فرانسه، بمنظور کمک به کار وسایل ارتباط جمعی و تأمین ارتباط بینالمللی شورشیان، با کمیته بنغازی قرارداد امضاء کرد. بعبارت دیگر، خبرنگاران فرانسوی تأئید کردند که در واقع بجای دادن اطلاعات صحیح، به پشتیبانی از شورشها برخاستند. خبرنگاران «فرانسه ٢۴» اجازه حضور در همه جا را داشتند، آنها با ماشین به محل بمبارانها میرفتند، از مناطق ویرانشده طرابلس بازدید میکردند و بالاخره روشن شد زمانیکه این گروه خبرنگاران در هر نقطهای از شهر، مثلا در این یا آن ساختمان دولتی ظاهر میشدند، ١۵ دقیقه بعد از رفتن آنها، همان ساختمان زیر بمبارانها ویران میشود. یعنی، «خبرنگاران» در نقش گرادهنده (راهنمای آتش) کار میکردند.
وقایع بسیار وحشتناکی اتفاق میافتاد. همه میدانند که ناتو دقیقاَ از همان رویکردهای اسرائیل- قتل رهبران و اعضای خانوادههای آنها استفاده میکند و هر جا که نمیتواند رهبران را به قتل برساند، با کشتار زنان و کودکان آنها را میترساند. در منزل یکی از مقامات عالیرتبه نظامی لیبی جشن خانوادگی برگزار بود و عدهای خبرنگار هم به آنجا دعوت شده بودند. معلوم نشد دقیقا چه کسی، اما به هر حال یکی از آنها چمدان «GPS» (دستگاه تعیین موقعیت. م.) خود را به اتاق کودکان گذاشت. زمانیکه شب هنگام ناتو این خانه را بمباران کرد، بمبها دقیقا به همان اتاق کودکان اصابت کردند و همه کودکان کشته شدند.
در یکی از شهرهای کوچک لیبی، کشتار جمعی اتفاق افتاد. این شهرک در تپه واقع بود و ناتوییها برای تأمین حرکت آزاد «شورشیان» باید آن را حذف میکردند. بالاخره، در اثر چندین بار بمبارانهای شدید، این شهرک را با خاک یکسان نموده و از روی زمین پاک کردند. دولت لیبی این حادثه را جنایت جنگی اعلام کرد. مقامات ناتو ضمن تأکید بر ادعای خود مبنی بر در دست داشتن اطلاعات دقیق از موضعگیری نظامیان در آنجا، از در انکار برآمدند. لیبیائیها با مراجعه به همه خبرنگاران در مرکز مطبوعاتی، حضور آنها در محل حادثه و مشاهده اصل واقعیت را خواهش کردند. هنگامی که خبرنگاران به آنجا رسیدند، چیزی جز کشتارگاه واقعی ندیدند. همه جای این شهر با خاک یکسان شده و پر از اجساد تکه- تکه شده انسان بود. آنوقت این خبرنگاران، برای کسب تکلیف، حادثه را بوسیله تلفنهای همراه به اطلاع ستاد ناتو در بروکسل رساندند و افسران ناتو این متن را به آنها دیکته کردند: «باید گفته شود که اینجا محل تجمع نظامیان بوده و در عین حال، عدهای غیرنظامی بطور اتفاقی در آنجا بودهاند که هیچ کس از حضور آنها خبر نداشت»… همه اینها بمعنی اتخاذ تدابیری برای تولید دروغ بود.
…کانال الجزیره، میدان الخضراء و میدان باب العزیزیه طرابلس را در یکی از استودیوهای خود در قطر شبیهسازی کرد. پس از آن ناتوییها بمباران شهر را آغاز کردند. این بمبارانها، سیل آتش بود که همه جا را ویران کرد، دو روز تمام زمین میلرزید و الجزیره در یکسری تصاویر استودیوئی «شورشیان» را در میدان الخضراء نشان میداد… پس از فاش شدن این ریاکاری، رئیس «شورای انتقالی» شورشیان، انتشار این تصاویر را یک «ترفند جنگی» اعلام کرد.
وزارت امنیت لیبی توانایی مبارزه با این همه ریاکاری را نداشت. این سازمان نمیدانست چه عکسالعملی نشان دهد. چنان وضعیت استثنایی پیش آمده بود که هیچ کس نمیتوانست سمتگیری مشخصی بکند. چند خبرنگار اخراج شدند… یک بار، مثلا، قذافی با سران قبایل در هتلی که مرکز مطبوعاتی در آن مستقر بود، دیدار میکرد. آمریکائیها برای شکار قذافی تلاش میکردند ولی او در اینجا، در مرکز مطبوعاتی که بمباران کردن آن بعلت حضور انبوه «خبرنگاران» ممکن نبود، حاضر شد. هیچ کس نفهمید قذافی از کجا به سالن مطبوعاتی وارد شد و از کجا خارج شد. همه تصور کردند که باید یک راه مخفی وجود داشته باشد و شب هنگام یکی از خبرنگاران «واشینگتن پست» را در زیرزمین یافتند که با دستگاه مافوق صوت در جستجوی یافتن راه مخفی بود که قذافی از آن وارد و خارج شد. این خبرنگار را اخراج کردند…
همه کانالهای تلویزیونی کشورهای عضو ناتو در همکاری تنگاتنگی با هم کار میکردند و همینکه آمریکائیها با قطع پخش کانال تلویزیونی لیبی از ماهواره، لیبیاییها را از پخش برنامههای خود به خارج محروم کردند، همه واقعیتها در اقیانوس دروغ غرق شدند. اروپائیها واقعا تصور میکردند که در لیبی انقلاب روی داده و کشتار مردم بدست نیروهای قذافی باعث تهاجم نظامی خارجی گردیده است. این برداشت طبیعی بود. آنها اما نفهمدند که این یک جنگ استعماری برای بازگشت غرب به مستعمرات سابق خود بود.
و اینک ما شاهد کاربست همان متدها، همان تبلیغات کانالهای تلویزیونی برعلیه سوریه هستیم. هم اکنون کانال الجزیره استودیوی مخصوصی را برای شبیهسازی میدانهای عباسی و میعاد دمشق تأسیس کرده که بواسطه آن برای تکرار آنچه که لیبی انجام دادند، آماده میشود…
در لیبی مردمی که با ناتو همکاری میکردند، عمق فاجعه را درک نکردند. در نتیجه، بیش از ۵٠ هزار نفر کشته و بیش از ٢٠٠ هزار نفر زخمی و ٢ میلیون نفر جنگزده قربانی این جنگ شدند. حالا تصور کنید در سوریه چه فجایعی به بار خواهد آمد؟ […]
تجربه لیبی از این جهت حائز اهمیت فوقالعاده است که ابتدا حمله همزمان به دو کشور لیبی و سوریه برنامهریزی شده بود. ممکن نشد، اما در جهان هیچ کس بدفاع از قذافی برنخاست. زیرا، همه دروغهای کانالهای تلویزیونی را باور کردند. در لیبی در بحبوحه حمله، فقط سفیران ونزوئلا، کوبا و سوریه این کشور را ترک نکردند […].
فرانسه و انگلیس هنوز در ماه نوامبر سال ٢٠١٠ معاهدهای برای سازماندهی حملات مشترک امضاء کردند. این معاهده ضمیمهای هم برای انجام تمرینهای نظامی مشترک در همه مناطق را دارد. سناریوی «تمرین» چنین است: نیروهای انگلیسی موظفند برای نجات مردم غیرنظامی از دست رژیمهای جبار، به شمال آفریقا حمله کنند. در این سند، تاریخ دقیق «تمرین نظامی» ٢١ مارس ٢٠١١ تعیین شده، اما ارتش بریتانیا روز ١٩ مارس به لیبی حمله کردند. یعنی از ماه نوامبر ٢٠١٠ آنها میدانستند چه کار باید بکنند و برای آن هم آماده میشدند […].
ریشهها اما بسیار عمیق تر از آن است. این جنگ را همانطور که گفتم، ایالات متحده آمریکا در سال ٢٠٠١ برنامهریزی کرده بود. انگلیسیها و فرانسویها فقط پیمانکاران فرعی آن بودند. و همین فاجعه را آمریکا برای سوریه نیز تدارک دیده، اما به دو دلیل هنوز به اجرا نگذاشته است. اولاَ- از همان اول میبایستی مقدار متنابهی تسلیحات در سوریه انبار مینمود. در لیبی انبارهای پر از اسلحه در اختیار داشتند ولی چون در سوریه به این کار موفق نشدند، ناتوییها مجبور شدند تسلیحات لازم را از طریق اردن، لبنان و ترکیه به این کشور بفرستند. بعبارت دیگر، امکان وارد آوردن یک ضربه قوی، ضربه تعیینکننده را نداشتند. ما میبینیم که گروههای جنگجوی اعزامی به اراضی سوریه، گاهی اینجا و گاهی آنجا را مورد حمله قرار میدهند ولی نمیتوانند ضربه تعیینکنندهای وارد آورند.
ثانیاَ- لیبی منزوی شده بود ولی سوریه متحدان زیادی دارد. سخن فقط بر سر ایران و روسیه نیست. ما میبینیم که چگونه در شورای امنیت سازمان ملل متحد، وتوی روسیه و چین کار خود را کرد. یعنی، سوریه قادر به دفاع از خود بود. ولی همه اینها هنوز بسیار شکننده است. زیرا آمریکاییها دست بردار نیستند. لیبیاییها بتصور اینکه قادر بدفاع از خود دفاع هستند، شدیداَ اشتباه کردند. چرا که نظام جهان طور دیگری تنظیم شده است…
پانوشت مترجم
فاجعه اشغال لیبی، یکی دیگر از هولناکترین جنایاتی بود که امپریالیسم ماهیتاَ جنایتکار جهانی مرتکب شد. تمام مردم، دولتها و تشکلهای جهان، از جمله ایران، با این فاجعه در مجموع دو برخورد و دو ارزیابی کاملا متضاد داشتند و دارند. اما نمایندگان این دو برخورد و دو ارزیابی را به سه گروه میتوان تقسیم کرد:
گروه اول- از موضع واقعبینانه، حقیقتجویانه و عدالتطلبانه تهاجم از پیش برنامهریزی شدۀ استعمارگران غرب به لیبی را افشاء و محکوم کردند و این مطلب نیز یکی دیگر از آن دسته اسنادی است که حقانیت این ارزیابی را ثابت میکند.
گروه دوم- از موضع تأئید بی چون و چرا، و از دیدگاه منافع ارتجاع جهانی، با مشاهده تصاویر ویرانههای لیبی، بریدن سر مردان و پستانهای زنان، دست افشان و پای کوبان همصدا با شورشیان «آلله آگبار» گو(به این تلفظ خوب توجه کنید! در زبان عربی حرف «گ» وجود ندارد و تلفظ نمیشود ولی بر زبان شورشیان جاریست) و ناتوییها به شادمانی و سرور پرداختند. مرا با این گروه هیچ کاری نیست.
گروه سوم- اساساَ شامل مجموعۀ افرادی میباشد، که فریب ریاکاریهای ارتجاع امپریالیستی را خورده و عمدتا بطور ناخواسته و باحتمال بسیار قوی، با نیت خیر، در جبهۀ جهنمی دشمنان بشریت قرار گرفتهاند. ترجمه این مصاحبه را به این گروه هدیه میکنم، بدان امید که با مداقه بر سر تک تک عبارات آن، عقل و اندیشه خود را در جهت شناخت جهان امروز و جستجوی حقایق بکار گیرند. بویژه اینکه، خطر امپریالیسم جهانخوار برعلیه کل جهان و از جمله برعلیه میهن ما ایران، همواره جدی است.